ما و مقوله ای به نام «نقد ادبی»
نقش نقد در ادبیات-بهطور عام و ادبیات معاصر ما-به طور خاص-چیست؟آیا در وضعیت فعلی،ما نیازی به نقد ادبی داریم؟با توجه به سوءاستفادههای بسیاری که تاکنون از نقد ادبی شده است و آفات متعددی که پیوسته این عرصه را تهدید میکند و نظرهای ناموافقی که برخی از برجستهترین چهرههای ادبی نسبت به نقد داشتهاند و دارند،آیا باز میتوان مدعی لزوم و سودمندی نقد ادبی بود و خواهان رونق بازار آن شد؟چرا در برابر این عدهء بالنسبه زیاد نویسنده و این حجم قابل توجه آثار داستانی،عدهء منتقدان ادبی و حجم نقدهای موجود در این زمینه اینقدر ناچیز است؛و چگونه میتوان این نسبت نامناسب را تعدیل کرد و جریان-اگر استفاده از تعبیر«جریان»در این مورد صحیح باشد-لاغر و اغلب منقطع فعلی نقد را قویتر کرد و استمراری بیشتر بخشید؟....
اینها و سوالهای مشابه آن دربارهء نقد و مسائل مرتبط با آن،از جمله صحبتهایی است که کموبیش در مقالهها،مصاحبهها و یا در برخورد با اهالی فن به صورت شفاهی،مطرح میشود،و پرسندگان آنها خواهان پاسخهایی عالمانه،جدی،صریح،روشنگر و راهگشا از مخاطبان خود هستند.
صد البته،بیشوکم،پاسخهایی در خور نیز به این پرسشها داده شده است و میشود؛اما غریب آنکه،مشکلات این عرصه همچنان باقی است،و اعتراضها و رهنمودها و درخواستها برای بهبود این شرایط،راه به جایی نمیبرد.
درواقع سوال از ضرورت وجود نقد،آن هم در قرن حاضر و کشوری با موقعیت فعلی ما،از آن سوالهای عجیب و شگفتیآور است؛که اگر ناشی از بیگانگی پرسنده با مقولهء ادبیات نباشد،احتمالا برخاسته ار بعضی ملاحظات یا نظرگاهها و اهداف خاص از سوی اوست.چه،این موضوعی بدیهیست که نقد و انتقاد-در معنی عام آن؛که ادبیات را نیز در برمیگیرد-لازمه و جزئی جدانشدنی از زندگی روزمرهء هر انسان است؛و بخشی عظیم از دستاوردهای علمی و صنعتی و فرهنگی بشر،چیزی جز ثمرهء همین ارزیابیها و انتقادها و بازنگریها و تجدیدنظرها و اصلاحها نیست.
برای دانلود متن کامل تحقیق به لینک زیر مراجعه کنید.