خلاقیت و نوآوری و مدیریت
فهرست مطالب:
چکیده :
خلاقیت داراى سه بُعد غیرشناختى، شناختى و انگیزشى است.
ابعاد غیرشناختى خلاقیت شامل ویژگیهاى خلاق در امور حرکتى، هنرى و تواناییهاى خاصى است که در سطح افراد مشابه کمتر میتوان شاهد آن بود.
مقدمه :
در یک برنامهی آموزش خلاقیت براى معلمان، قبل از شروع کار از آنها خواسته شد تا تعریفى از خلاقیت را ارائه دهند.
هر چند پاسخهاى دادهشدهی بعضى ارتباط بیشتر و برخى رابطهی کمترى با مفهوم خلاقیت داشت، اما در یک موضوع مشترک بودند و آن ویژگى نو و جدید بودن کار خلاقانه بود.
تمامى این معلمان قبل از آموزش، این نکته را دریافته بودند که خلاقیت یعنى: "ایدههاى تازه و نو".
میان متفکران و محققان پیرامون تعریف خلاقیت اتفاق نظر وجود ندارد. براى نمونه، گیلفورد (1962) خلاقیت را مجموعهی ویژگیها و تواناییهاى فردى میداند.
در واقع، خلاقیت از دیدگاه گیلفورد عبارت از تفکر واگراست، یعنى تفکر از جهات مختلف و ابعاد گوناگون. در حالى که محققانى دیگر از جمله هارینگتون (1990)، آمابیل (1989) و سیکزنتمیهالى (1989) خلاقیت را موضوعى کاملاً اجتماعى میدانند.
هنسى و آمابیل (1989) معتقدند که تحقیقات ما نشان داده است عوامل اجتماعى و محیطى نقش اصلى را در کار خلاق ایفا میکنند و بین انگیزههاى شخصى و خلاقیت ارتباط قویاى وجود دارد که قسمت زیادى از این گرایش را محیط اجتماعى یا حداقل جنبههاى خاصى از محیط تعیین میکنند.
سیکزنتمیهالى (1989) بر این باور است که ما نمیتوانیم به افراد و کارهاى خلاق جدا از اجتماعى که در آن عمل میکنند بپردازیم، زیرا خلاقیت هرگز نتیجهی عمل فرد به تنهایى نیست.
هارینگتون بر مبناى شناخت محیط زیست، زیستشناسىِ نظریهی اجتماعى خویش را از خلاقیت پایهریزى میکند و معتقد است همانگونه که موجودات با یکدیگر و با زیستبومشان در ارتباطاند، در زیستبوم خلاق نیز همهی اعضا و همهی جنبههاى محیطى در حال تعاملاند.
خلاقیت، ارائهی کیفیتهاى تازه از مفاهیم و معانى است. گیزلین (1954) به خلاقیت به عنوان یک محصول مینگرد، در حالى که دیدگاههاى دیگر به آن به عنوان یک فرایند توجه میکنند مانند مدنیک (1962) که خلاقیت را چنین تعریف میکند:
شکل دادن به عناصر متداعى به صورت ترکیبات تازه که با الزامات خاصى مطابق است یا به شکل مفید است. در بعضى نظریهها، وجود برخى از ویژگیها براى ظهور خلاقیت ضرورى است.
بارون و هارینگتون (1981) میگویند بعضى از تحقیقات نشان میدهد افراد خلاق از نظر شخصیتى داراى صفات خاصیاند.استرنبرگ (1985) علاقه به خطر کردن، عدم پذیرش محدودیتها و موانع، توانایى بهرهبردارى از محیط خویش براى ساختن چیزى نو و منحصربهفرد، داشتن سؤالات و فرضیات زیاد و کنجکاوى را لازمهی خلاقیت میداند.
در حالى که بعضى دیدگاهها لزوم این ویژگیها را رد میکنند و خلاقیت را توانایى حل مسائلى که از قبل نیاموختهایم، میداند.(وایزبرگ، 1995) اینگونه تعاریف و سایر تعاریف علیرغم تفاوتهاى اساسى که در دیدگاههاى خویش دارند، داراى نقاط اشتراکى نیز هستند.
از مهمترین نقاط اشتراک آنها، نو بودن و تازگى داشتن کار خلاقانه است؛اما هر چیز نو نمیتواند خلاقانه باشد، بنابراین، در اغلب تعاریف، ارزشمندى و مناسب بودن نیز مورد توجه قرار گرفته است، بهطورى که آمابیل (1990) معتقد است اگر اکتشافى بودن را به آن اضافه نماییم، این دو وجه اشتراک میتواند خود تعریف خلاقیت باشد.
لذا در نظر او خلاقیت عبارت از هر اثر نو و ارزشمندى است که از طریق اکتشاف حاصل شده باشد.
تعداد صفحات: 40