این فایل در قالب ورد و قابل ویرایش در 85 صفحه می باشد.
فصل اول ۷
مقدمه ۸
بیان مسئله ۱۵
اهداف تحقیق ۱۷
ضرورت واهمیت تحقیق ۱۹
سوال مسئله ۲۰
اضطراب ۲۱
اختلال خلقی عاطفی ۲۲
جانباز ۲۳
روان درمانی ۲۴
ناهنجاری ۲۵
فصل دوم ۲۷
روش تحقیق ( ادبیات و پیشینه تحقیق ) ۲۸
نظریه علل افسردگی ۲۹
نظریه های یادگیری ۳۰
مروری برتحقیقات انجام شده ۳۵
علائم افسردگی ۳۶
علائم عمومی افسردگی ۳۸
طبقه بندی افسردگی براساس علائم و نشانه ها ۴۰
انواع بالینی افسردگی ۴۶
همه گیرشناسی افسردگی ( شیوع افسردگی ) ۴۷
سبب شناسی افسردگی ( علل افسردگی ) ۴۹
افسردگی و تجارت نخستین کودکی ۵۰
فصل سوم ۵۵
جامعه آماری مورد ۵۶
حجم نمونه ۵۶
روش آماری ۵۹
فصل چهارم ۶۰
نمودار شماره (۱) ۶۷
نمودار شماره (۲) ۶۸
تجزیه و تحلیل آماری ۶۹
تحلیل نتایج ۷۱
فصل پنجم ۷۲
بحث و نتیجه ۷۳
محدودیتهای تحقیق ۷۴
پیشنهادات ۷۶
ضمیمه ۷۸
تست افسردگی بک ۷۹
منابع و ماخذ ۸۵
۱- خلق افسرده ۲- بد بینی ۳- احساس شکست ۴- نا رضایتی
۵- احساس گناه ۶- احساس ۷- نفرت از خود ۸ –اتهام به خود
۹ – تمایلات خود آزاری ۱۰- گریستن ۱۱- زود رنجی ۱۲- گوشه گیری از اجتماع ۱۳- بی ارادگی ۱۴ –تصویر بدنی نا مطلوب
۱۵- کندی کاری (کندی حرکتی ) ۱۶- اختلال در خواب ۱۷ خستگی پذیری ۱۸ - بی اشتهایی ۱۹- کاهش وزن
۲۰- اشتغالات ذهنی در مورد سلبامت بدن (هیپوکندریاک )
۲۱- کاهش نیرو و فعالیت جنسی
۱) نظریه های روانکاوی : نظریه های روانکاوی افسردگی را به عنوان واکنشی در مقابل فقدان (مثلاًاز دست دادن مقام ) شخص افسرده واکنش شدیدی در برابر آن نشان می دهد . وقتی به دلایلی نیاز شخص به محبت و مواظبت در دوران کودکی ارضاء نشده باشد ،ازدست دادن چیزی در دوران بعدی
۲)زندگی سبب می شود که شخص به حالت درماندگی و افسردگی بازگشت کند یعنی به همان دورانی که فقدان اولیه صورت گرفته است .
بنابراین بخشی از رفتار های شخص افسرده افسرده نمودار نیاز او محبت است یعنی نشانه ای است از درماندگی وتمنای محبت و ایمنی .
یکی از فرضهای اساسی در نظریه های روانکاوی این است که افراد مبتلا به افسردگی یاد گرفته اند که احساسات خصمانه خود را واپس برانند چون می ترسند کسانی را که به حمایتشان نیاز دارند از دست بدهند . عزت نفس فرد افسرده وابسته به منابع بیرونی است یعنی نیاز به تاًیید و حمایت دیگران دارد .
بطور خلاصه نظریه های روانکاوی در بارةافسردگی بیشتر بر فقدان ،وابستگی بیش از حد به تاًیید دیگران و درونی ساختن خشم تمرکز دارند .
این نظریه ها بر شیو ه های زندگی فعلی فرد بیشتر از تجارب گذشته تمرکز دارند .در چهار چوب نظریه یادگیری دو رویکرد عمده در تحلیل علل افسردگی وجود دارد :
الف) رویکرد تقویت : این رویکرد براین اصل استوار است که افراد به این علت افسرده می شود که محیط اجتماعی آنان کوچکترین تقویت مثبتی را فراهم نمی آورد .
ب) رویکرد شناختی: این رویکرد بر دیدگاه افراد درباره خود و جهان اطراف خود تأکید دارد نه بر اعمال افراد. بر طبق یکی از این نظریه ها در افراد مستعد افسردگی این نگرش کلی پرورش یافته که خودشان را از یک دیدگاه منفی و انتقادآمیز بنگرند، آنان بیشتر در انتظار شکست هستند تا موفقیت، در ارزیابی کارهای خود معمولاً شکستهای خود را بزرگتر و موفقیتهای خود را ناچیز به حساب می آورند و هر وقت در کارشان مشکلی میشود بیشتر خود را مقصر میدانند تا شرایط و موقعیتها.
در الگوی شناختی افسردگی سه الگوی عمده موجب می شوند بیمار خودش، آینده اش و تجاربش را به نحوی خاص بنگرد:
۱- نگرش منفی بیمار به خودش: فرد افسرده خود را فردی ناقص، نالایق و بیمار می نگرد.
۲- گرایش بیمار به اینکه تجارب روزمره خود را به روشی منفی تعبیر و تفسیر کند مثلاً در هدفهای زندگی خودش موانع غیرقابل عبوری قرار میدهد.
۳- بدبینی نسبت به آینده: مثلاً ناکامی و محرومیت را پیش بینی می کند.
۳ -نظریه های زیست شناختی: به نظر می رسد که آمادگی برای دچار شدن به اختلالهای خلقی بویژه اختلالهای شیدایی افسردگی جنبه ارثی داشته باشد و شواهدی در این مورد از مطالعه دوقلوها بدست آمده است( دو قلوهای یک تخمکی که از نظر وراثت یکسان هستند و دوقلوهای دو تخمکی که از تخمهای مختلف رشد می کنند و از نظر وراثت شباهت آنها مثل خواهر و برادر های معمولی می باشد )در مورد افسردگی میزان همگامی( یعنی اینکه اگر یکی از آنها دچار بیماری شد دیگری هم دچار می شود یا نه )بین دو قلو های یک تخمکی ۴۰ درصد اما بین دو قلو های دو تخمکی ۱۱ درصد می باشد ولی این ارقام در مورد حالت شیدایی افسردگی بیشتر است .
نقش خاصی که عوامل ارثی در اختلالهای عاطفی دارند هنوز چندان روشن نیست ،با این حال بنظر میرسد که نوعی نا هنجاریهای زیست شیمیایی در این مورد در کار باشد .
تنظیم حالات خلقی بر عهده گروهی از مواد شیمیایی به نام انتقال دهنده های عصبی است و رفتار بهنجار مستلزم وجود توازن دقیقی میان آن مواد است که دو انتفال دهنده مهم عبارتند از سرو تونین و نورانپی نفرین .
این دو در منطقهای از مغز که کنترل کننده رفتار هیجانی هستند یعنی در دستگا ه کناری (لیمبیک ) و هیپو تالا موس وجود دارند و افسردگی با کاهش این دو سرو کار دارد . به همین خاطر دارو های ضد افسردگی چند نوع می باشد مثلاً بازدارند های مونور آمین اکسیداز که بر فعالیت آنزیم نابود کننده نوراپی نفرین و سرو تو نین می بندد و میزان این دو انتقال دهنده در مغز افزایش می یابد . شکی بیست که در اختلالاهای خلقی برخی تغییرات زیست شیمیایی در دستگاه صورت می گیرد ،مسئله ای که هنوز حل نشده این است که آیا تغییرات فیزیو لوژیایی علت تغییرات روانشناختی یا معلول تغییرات رو انشناختی هستند .
به عقیده فرستر افسردگی نوعی فنو تیپ یا عارضه ای است که ممکن است از ژنو تیپ ها یا علل مختلفی ناشی شود .این ژنو تیپ ها را فرستر بیشتر در شرایط محیطی می بنند . او عوامل محیطی حاکم بر رفتار فرد افسرده را از نوع زیر می داند :
الف ) عواملی که با پیشرفت و تکامل جمعی یا تراکمی رفتار مغایرت دارند .
ب) برنامه های تقویت حاکم بر رفتار افراد افسرده معمولاًاز نوع بر نامه تقویت جرئی و همراه با تاًخیر است که طبق آنها مقادیر زیادی فعالیت و رفتار باید از فرد سر زند تا تعییرمورد نظر در محیط صورت گیرد که عدم فعالیت افراد افسرده ناشی از این امر می باشد .
ج) تغییرات نا گهانی در محیط زند گی و فعالیت فرد مانند از دست دادن یک دوست نزدیک
د) خشم و عصبانیت حاکم بر گنجینه رفتاری افراد در عین حال که خود ار کمبود تقویت مثبت ناشی شده است فراوانی بروز این قبیل تقویتهای مثبترا بیش از پیش تقلیل می دهد .
ه) افراد افسرده معمولاً برداشتی محدود ،غلط ،ناقص و گمراه کننده از محیط خود دارند،
در نتیجه رفتار آنها با واقعیات محیطی متناسب نبوده و به نتیجة مورد نظر منجر نمی گردد .
مک این نیز طبق نظریات یاد گیری کنشی ذکر کرده که نقش فقدان تقویت مثبت در ایجاد افسردگی یکی از علل عمده است و فرا گیری مهار تهای اجتماعی برای رسیدن به تقویت مثبت را ضروری شمرده است که در واقع افسردگی ناشی از فقدان این تکنیکها است .
۵) رویکرد بین فردی:این رویکرد مخصو صاً برای فهمیدن علل افسردگی بالینی ۳ پارامتر را بصورت ترکیبی به کار می برد این ۳ پارامتر عبارت است از :
الف ) علامات کنشی : (کار کردی ) شامل ظاهر شدن خلق افسرده و علامات منفی دیگری که در افسردگی مطرح هستند می شود و ممکن است ناشی از مکانیسمهای زیستی و روان پویایی باشند .
ب ) ارتباطات اجتماعی و بین فردی :شامل کنشهای بین فردی در رابطه با نقشهای اجتماعی،
یاد گیری براساس تجربیات دوران کودکی و تقویتها به خاطر همنوایی اجتماعی می شود .
ج) مسائل شخصیتی و خصو صیات فردی : شامل صفات برد باری از قبیل بازدارندگی خشم و عصبانیت ،احساس گناه ناچیز بودن ارتباطات روانشناختی معنا دار با دیگران و داشتن مشکل در مورد عزت نفس (خود ارزشی )می شود . این صفات واکنش فردرا به تجربیات بین فردی تعیین می کند .
- در سال( ۱۳۷۱) پژوهشی توسط زهره نصری تحت عنوان بررسی و مقایسه میزان افسردگی بین جانبازان قطع عضو مجرد و متاًهل شهرستان اصفهان انجام گرفته است نتایج آن حاکی از این است که از لحاظ آماری تفاوت معنی داری بین دو گروه مشاهده نشد .
- در پژوهشی دیگر که توسط افسانه اسدی (۱۳۷۰) تحت عنوان بررسی و مقایسه میزان افسردگی بین آزادگان سالم و آزاد گان معلول شهر ستان آباده انجام گرفت مشاهده شد که از لحاظ آماری تفاوت معنی داری بین دو گروه وجود دارد .
- در پژوهشی که توسط خانم ریاحی چلوانی (۱۳۷۶ ) تحت عنوان بررسی و مقایسه افسردگی معلولین جسمی با معلولین جنگی (جانبازان )انجام گرفت مشاهده گردید که از لحاظ آماری تفاوت معنی داری بین این دو گروه وجود ندارد .
طبق نظر آرون بک (۱) آلمانی افسردگی چند مؤلفه اساسی دارد که این مؤلفه ها عبار تند از :
۱- عاطفی ( خلقی ) :
افسردگی در درجه اول یک بیماری خلقی می باشد (خلق افسرده ) یعنی حالتی که در چهره انسان هویدا می باشد و شخصیت انسان از آن رنگ می پذیرد و از حالت مات و مبهوتی دارد ،نگاهها به طرف پایین است که این حالت را می توان در افسردگی اساسی دید .
۲- انگیزشی :
فقدان انگیزه برای رفتار و عمل از مؤلفه های اساسی دیگر افسر دگی است که به صورت فقدان احساس لذت و بی میلی به اموری که قبلاًبرای بیمار جالب بوده ظاهر می شود .
۳- شناختی:به عقیده بسیاری از متخصصان بهداشت روانی ،علت اصلی بیماری افسردگی اختلال شناختی می باشد و در موقع بیماری نیز کار کرد شناختی بیمار دچار اشکال می شود که می تواند بصورت ،اشکال در تمرکز حواس ، فراموشی،افکار هذیان گونه به شکل هذیانهای نیست انگاری ،احساس نا امیدی ،احساس بی یاوری ،افت تحصیلی ،افکاری راجع به مرگ بروز پیدا می کند .
۴- جسمی : افسردگی غیر از اینکه از ابعاد فیزیو لوژیک و زیست شناختی تاًثیر می پذیرد روی ابعاد جسمی وفیزیو لو ژیک هم تاً ثیر می گذارد ،در واقع تاًثیر متقابل می باشد . این مؤلفه های جسمی عبارتند از :بی اشتهایی ،کاهش وزن ، کم خوابی ،پر خوری ،پر اشتهایی ، خستگی پذیری و احساس بودن بدون علت .
تقریباًهر کسی گاه احساس افسر دگی می کند . اکثر ما گاهی وقتها احساس غم و رخوت می کنیم و به هیچ فعالیتی حتی فعالیتهای لذت بخش علاقه ای اشان نمی دهیم . افسردگی پاسخ طبیعی آدمی به فشار های زند گی است ،عدم موفقیت در تحصیل ،شغل و ….از جمله موفقیتهای هستندکه اغلب موجب بروز افسردگی میشو ند.
افسردگی در مواقعی که با اضطراب همراه است افسردگی تحریکاتی نامیده می شود ،شخص احساس خستگی می مند و به زندگی بی علاقه می شود اما در عین حال تنش و بیقراری دارد و نمیتواند آرام بگیرد که دین نوع افسردگی بیشتر در افراد سالمند و بزرگسال اتفاق می افتد . لازم به ذکر است که افسردگی یک واکنش طبیعی آدمی می باشد و وقتی بیماری محسوب می شود که بدون توجیه بیرونی و شرایط واقعی باشد (مدت زمان علائم بیش از ۶ ماه باشد ) (مهر یار ،امیر هوشنگ ،۱۳۷۳ ،ص ۱۳۸ )
۱- ارزیابی منفی : افراد افسرده در ارزیابی اعمال خود بیشتر به رویدادهای منفی که به دنبال رفتار بروز می کنند توجه می نمایند ،بدون آنکه رابطه آن رو یداد ها را با رفتار خود در نظر بگیرند.
۲- کاهش یا قطع رفتار های اجتماعی :
در افراد افسرده کاهش یا قطع انواع خاصی از رفتار وجود دارد که در برخورد های اجتماعی روز مره غالباً به تقویت مثبت می انجامد (مانند سلام کردن ) و بر عکس فرد افسرده تمایل بیشتری برای رفتارهای دیگری که جنبه گریز یا پرهیز داشته و بی اعتنایی منجر می گردد از خود نشان می دهد (مانند شکایت مداوم، گریه کردن ،و حساسیت نشان دادن )
۳ – برداشت منفی از خویشتن : فرد افسرده خود را بد شانس و بازنده تلقی می کند چیز بسیار مهمی را در زندگی از دست داده است ، خود را آدمی بی ارزش و نالایق و از لحاظ اجتماعی ناخواسته تلقی می کند ،گمان می کند به هر کاری دست بزند جز شکست و باخت نخواهد داشت و از قبول هر گونه هدف یا اقدام به هر کاری سازند ه ای خود داری می کند .
۴- تفکر همه یا هیچ : فرد افسرده همه چیز را به صورت سیاه و سفید می بیند ، البته این حالت در افسردگیهای شدید اتفاق می افتد و در واقع یک خطای شناختی
می باشد .
۵- تعمیم بیش از حد(خطای شناختی ) ، هر حادثه منفی را به عنوان نوعی شکست بی پا یان می بیند .
۶- فیلتر یا صافی ذهنی :یک حادثه منفی جرئی را انتخاب کرده و آنقدر در باره آن فکر می کند که همه اشیاء و حوادث دیگر تحت تاًثیر جنبه منفی آن قرار می گیرند .
۷- از یاد بردن و نا دیده گرفتن جنبه های مثبت : بیمار به بهانه های مختلف تجارب و رو یدادهای مثبت زندگی را نا دیده می گیرد .
۸- بزرگتر یا کوچکتر جلوه دادن : مریض اشتباه خود را بیش از حد بزرگ می کند و اشتباهات دیگران را کوچک و بی اهمیت جلوه می دهد.
۹- جنبه شخصی دادن : مریض خود را به عنوان علت یا باعث حادثه نا مطبوع و اسفناکی تلقی می کند که در حقیقت در ایحاد آن مسئولیتی نداشته است (احساس گناه)
۱۰-بی تفاوت بودن نسبت به خود :بیمار به جای آنکه از خودش مواظبت کند نسبت به خود و ظاهر خود بی تفاوت میشود وبه جای کوشش برای موفقیت ممکن است به عدم فعالیت و گوشه نشینی روی آورد .
۱۱- سرزنش خود : بیمار به خاطر کمبود ها و ناتواناییهایی که دارد خودش را سرزنش کند.
۱۲-بدبینی نسبت به دیگران :فرد افسرده نسبت به اطرافیان و دنیای اطراف خود بدبین می باشد .