این فایل در قالب ورد و قابل ویرایش در 85 صفحه می باشد.
مقدمه. ۱
فصل اول : ۲
کلیات تحقیق.. ۲
۱-۱ مقدمه. ۳
۱-۲ طرح مسئله و بیان سئوالات تحقیق: ۳
۱-۳ فرضیه تحقیق: ۴
۱-۴ اهداف و کاربرد تحقیق: ۴
۱-۴- ۱ اهداف.. ۴
۱-۴-۲ کاربردهای تحقیق: ۴
۱-۵- پیشینهی تحقیق: ۵
۱- ۶ روش تحقیق.. ۹
فصل دوم: ۱۲
مروری بر تعاریف تحلیل کلام. ۱۲
۲-۱ مقدمه. ۱۳
۲ -۲ مروری بر تعاریف تجزیه و تحلیل کلام : ۱۳
۲-۳ نظریههای موثر در شکل گیری تحلیل کلام: ۱۸
۲-۳-۱ نقش گرایی در مکتب پراگ.. ۱۸
۲-۳-۲ نقش گرایی در مکتب کپنهاگ.. ۱۹
۲-۳-۳ نقش گرایی در مکتب لندن.. ۲۰
۲-۳-۴ نظریه کنش گفتار و گفتمان.. ۲۲
۲-۳-۵ منظور شناسی.. ۲۳
۲-۳-۵-۱ نظریه استنباطی گرایس… ۲۴
الف)اصل کیفیت : ۲۴
ب)اصل کمیت.. ۲۴
ج) اصل ارتباط.. ۲۴
د)اصل روش… ۲۵
۲-۳-۶ نظریه دل هایمز. ۲۵
۲-۴ رویکرد نقش گرای مایکل هلیدی: ۲۸
۲-۴-۱جایگاه معنا و دستور در این رویکرد. ۲۹
۲-۵ از تحلیل کلام به تحلیل کلام انتقادی : ۳۱
فصل سوم: ۳۳
مبانی نظری تحلیل کلام انتقادی.. ۳۳
۳-۱ مقدمه. ۳۴
۳-۲ مبانی فلسفی تحلیل کلام انتقادی.. ۳۴
۳-۳ فوکو و گفتمان.. ۳۴
۳-۴ تحلیل کلام انتقادی.. ۳۸
۳- ۴- موضوعات پیشنهادی برای تحقیق.. ۳۹
۳- ۵- خلاصه و نتیجه تحقیق: ۳۹
۳-۵ مفاهیم نظری در تحلیل کلام انتقادی.. ۴۳
۳-۵-۱ ایدئولوژی.. ۴۵
۳-۵-۲ نشانه شناسی اجتماعی : ۴۶
۳-۵-۳کنترل : ۴۶
۳-۵-۴طبقه بندی : ۴۷
۳-۵-۵ روش تحقیق و تحلیل متن.. ۴۷
۳-۵-۶ گزینش و محدودیت ها: ۴۸
۳-۶ تحلیل کلام انتقادی از دیدگاه فرکلاف : ۴۹
فصل چهارم: ۵۱
قطعیت و معرفی شاخصهای زبانی آن.. ۵۱
۴-۱- مقدمه: ۵۲
۴-۲- میزان قطعیت/وجهیت.. ۵۳
۴-۳ متغیرهای زبانی نمایانگر وجهیت: ۵۳
۴-۴ نظام وجهی درکی یا بینشی: ۵۶
فصل پنجم: ۵۸
تحلیل داده ها و نتایج تحقیق.. ۵۸
۵-۱ مقدمه. ۵۹
۵-۲ روش تحقیق.. ۵۹
۵-۲-۱ تفسیر یافته ها ۶۰
در این فصل ادبیات تحلیل کلام معرفی می گردد . تحلیل کلام در هر دوره ای از زندگی اجتماعی انسان در چارچوب رویکردی خاص تعریف شده و مورد تحلیل قرار گرفته است . هر یک از رویکردها نقش مهمی در آنچه که امروز بهعنوان رشته تحلیل کلام و تحلیل کلام انتقادی مطرح است . داشته اند . تحقیقات جان سینکلر و مالکم کولت هارد و آراء زبان شناسان نقش گرایی چون رومن یاکوبسون ، تروبتسکوی و ویلم متسویس از حلقه زبان شناسان پراگ ، رایزلف از مکتب زبان شناسی کوپنهاگ ، ماسینوفسکی ، فرث ، جین آستین ، سرل ، گرایس ، دل هایمز همگی در زایش و …. تحلیل کلام نقش داشته اند که به طور خلاصه در این فصل به بررسی آن ها پرداخته خواهد شد . سپس به بررسی مطالعات هلیدی می پردازیم که دوران شکوفایی زبان شناسی متن و تحلیل کلام با وی شروع شد و زبان شناسان دیگر عموما متأثر از دستور نقش گرای وی بوده اند .
کلام به قطعه ای پیوسته از زبان مخصوصاً زبان گفتاری اطل اق می شود که از جمله بزرگتر باشد. در واقع کریستال به نقل از لوینسون گفتمان را یکسری پاره گفتار [۱] میداند که بدون توجه به ساخت زبانی آن تشکیل یک واقعه گفتاری [۲] مشخص می دهد.مثل یک مکالمه، لطیفه ، سخنرانی یا مصاحبه (کریستال، ۱۹۹۱ ، ۱۰۶ ). یارمحمدی ( ۱۳۷۲ ، ۲۶۱ ) در تعریف کلام، آن را واحدی مرکب از جملات مرتبط به هم می داند.
لطفی پور (۱۳۷۱،۲۳) معتقد است که کلام فرایندی است که طی آن کلیه عوامل حاکم برکاربرد زبان در بین انسان ها شامل عوامل متنی، اجتماعی، فرهنگی، بین شخصی و غیره برای تبلور و شکل گیری پیام به تعامل می پردازند.
اصطلاح کلام ظاهراً اولین بار در مقاله “تحلیل کلام” نوشته زلیک هریس [۳] بکار رفته است. هریس در این مقاله دیدی صورت گرایانه و ساخت گرایانه از سازه های بزرگتر از جمله دارد و می گوید: « تحلیل کلام نگاهی صرفاً صورت گرایانه به متن است» او معتقد است بحث راجع به گفتمان را از دو بعد می توان سامان داد:
۱- بسط روالها و روش های معمول در زبان شناسی توصیفی وکاربرد آنها در سطح فرا جمله (متن) .
۲- رابطه بین اطلاعات زبانی و غیر زبانی مانند رابطة زبان ، فرهنگ ، محیط و اجتماع.
در بعد اول صرفاً اطلاعاتی زبانی مدنظر است ولی در بعد دوم اطلاعات غیرزبانی مثل فرهنگ، محیط و غیره که در خارج از حیطه زبانشناسی است. (زلیک هریس، ۱۹۵۲ ، ۲۸ )
باغینی پور ( ۱۳۷۵ )[۴] معتقد است “به هر حال با تسلط بلامنازع دستور گشتاری چامسکی برزبان شناسی و با توجه به برداشت چامسکی از گشتار به عنوان ویژگی درون جمله ای، کوششهای هریس راه به جایی نبردو قطعات بزرگتر از جمله مورد بحث قرار نگرفت و در دهة هفتاد قرن بیستم مطالعة کلام بهعنوان شعبه ای مجزا و جا افتاده از زبان شناسی مقبولیت یافت”.
آدام جا ورسکی و نیکلاس کاپلند(۱۹۹۸ ،۱۰۶ ،۹۸ )در مبحث گفتمان و تحلیل کلام می گویند که اصطلاح تحلیل کلام را اولین بار زلیگ هریس در سال ۱۹۵۲ به عنوان روش بر تحلیل زنجیره کلام یا نوشتار بکار گرفت. به نظر هریس (۱۹۵۲ ،۱) ، تحلیل کلام یعنی ادامه رویکرد زبان شناسی توصیفی اما در حد فراتر از جمله و همچنین ارتباط و همبستگی بین فرهنگ و زبان تلقی می شود. او ازروش توزیعی ای که بر اساس آن چگونگی به دنبال هم و یا درکنار هم قرار گرفتن عناصرزبانی مشخص می شود واینکه چگونه عناصر زبانی درمحیط مشابه دنبال هم قرار می گیرند، حمایت می نمود. او معتقد بود که بدین گونه طبقات معادل یا هم سنگ به وجود می آیند وترکیب طبقات در متن را سبب می شود. او برای بسط مفهوم معادل یا هم سنگ از اصطلاح گشتار دستوری استفاده می کنند که البته این اصطلاح درنزد دستوریان زایشی بعد از چندی مفهومی آشنا گردید او به کمک این مفهوم می گوید : ” جمله معلومی چون (A) دارای معادل ساخت
مجهولی چون جمله(B) است.”
I) Casals plays the cello
II) The cello is played by casals
زیرا هر ساخت معمولی دارای یک ساخت مجهول معادل خود است (هریس ،۱۹۵۲،۱۹).
کاربرد گشتار در نظریه هریس برای کاهش طبقات هم سنگ در یک متن بوده است.
اما با مطرح شدن مفهوم گشتارها به عنوان یک ویژگی درون جمله ای توسط چامسکی و دیدگاه غالب او در زبان شناسی که به طرح زبان شناسی زایشی – گشتاری منجر گردید ،تلاش های اولیه هریس در خصوص متن به عنوان واحد زبانی ادامه نیافت و رویکرد های گفتمانی ( تجزیه و تحلیل کلامی )را نمی توان به عنوان توسعه و تکامل مدل هریس دانست .
تامپسون (۱۹۸۵،۹۹-۹۸) معتقد است که تحلیل کلام قبل از هر چیز و هر کس به جان سینکلر،ملکم (۱۹۷۵،۱) و دیگر اعضاء گروه مرکز تحقیقات زبان انگلیسی دانشگاه بیرمنگام ارتباط دارد.
مدل تحقیقات تحلیل کلام بیرمنگام بر مبنای جنبه های زبان شناختی تعامل بین معلم و دانش آموز استوار است که این مدل را سینکلر و کولت هارد ارایه کردند.
تامپسون در مورد تحلیل کلام معتقد است:
« گسترش و بسط سریع پیکره ی مطالب به مطالعه موقعیت اجتماعی ای که در آن موقعیت کلام به کار می رودبستگی دارد. اگر چه مرزبین مطالعه گفتار و مطالعه متن نوشتاری چندان قاطع و روشن نیست » تامپسون(۷۴،۱۹۸۴)
مالم کایر (۱۰۱،۲۰۰۰)معتقد است که در زمینه گفتمان سه رویکرد اصلی وجود دارد:
۱٫رویکردی که بنیاد زبان شناختی دارد و تحت تاثیر آراء مایکل هلیدی است.
۲٫رویکردی که بیشتر بر بنیاد جامعه شناختی استوار است و تحت آراء هارولدگارفنیل قرار دارد.
۳٫رویکرد سومی وجود دارد که توجه خاصی به رابطه بین زبان و ایدئولوژی دارد که تحت عنوان زبان شناسی انتقادی مشهور است.
شفرین ( ۱۹۹۴ ، ۳۴- ۲۳ )سه رویکرد نسبت به کلام معرفی می نماید که این رویکردها عبارتند از: دیدگاه ساختاری نسبت به گفتمان، دیدگاه نقش گرایی و دیدگاه کلام به عنوان پاره گفتارها [۵] .
۱٫در”دیدگاه ساختاری” کلام عبارت است از مجموعه سازه هایی که رابطه خاصی با هم دارند و فقط می توانند در آرایه های [۶] محدودی رخ دهند . در این دیدگاه بر نحوهی نقش گذاری واحدهای زبانی در رابطه بایکدیگر تاکید شده و نقش یا بافت موقعیتی که کلام جزئی ازآن است و بطور کلی فرایند ارتباط زبانی نادیده گرفتهشده است.
۲٫در “دیدگاه نقشگرایی” مطالعه کلام یعنی مطالعه همه جنبه های زبان در کاربرد. در اینجاکلام را یک نظام می انگارند که از طریق آن نقش های خاصی تبلور می یابند. اگر چه در این دیدگاه ممکن است قاعدهمندیهای صوری به خوبی مورد بررسی قرار گیرند اما توصیف نقش گرایانه کلام در نهایت توجه تحلیل گر را از مبنای ساختاری این قاعده مندی ها به انگارههای گفتاری که برای استفاده در مقاصد خاص ودربافتی خاص به کار می روند جلب می کند (شفرین ۱۹۹۴ ، ۳۲-۳۱).
۳٫رویکرد سوم به کلام به مجموعه ای از پاره گفتارها نظر می کند. به کارگیری عنوان « مجموعه ای از پاره گفتارها » بیانگر این نکته است که در این رویکرد، کلام واحدی بزرگتر از دیگر واحدهای زبانی است و در نتیجه از چند واحد کوچکتر به نام پاره گفتار و تشکیل شده است. همچنین استفاده از اصطلاح «پاره گفتار» به جای جمله نشان دهنده این است که کلام مجموعه ای از واحدهای بافت مند زبان است و مجموعه ای از واحدهای بافت زدایی شده ساخت زبان نمی باشد. (همان)
با بررسی سه رویکرد فوق نسبت به موضوع کلام، به نظر می رسد نگرش سوم میان دو نگرش نقش گرایی که برکاربرد زبان در بافت تکیه دارد ونگرش ساختاری که برالگوهای گسترده تکیه دارد تعادل برقرار می کند. (شفرین، ۱۹۹۴ ،۴۰)
صرف نظر از وجود اختلاف نظر در تعریف تحلیل کلام، بیشتر زبان شناسان بر این مطلب اتفاق نظر دارند که تحلیل کلام مطالعه نظام مند نحوه آرایش جمله ها در متن اعم از گفتاری یا نوشتاری و ارتباط آن با بافت غیر زبانی۱ و شرکت کنندگان۲است.
با توجه به تنوع آراء در چگونگی زایش و بالندگی تحلیل کلام در ادامه این فصل از پایان نامه ،آراء مکتب ها و نظریه هایی که در این امر تاثیر گذار بو ده اند به اختصار بررسی خواهد شد.
زبان شناسی نقش گرا ابتدا با پژوهشهای زبان شناسان مکتب پراگ همچون رومن یاکوبسون۳ نیکولای تروبتسکوی۴ و ویلم متسیوس همزمان با تشکیل حلقه زبان شناسان پراگ در سال ۱۹۲۶آغاز گردید (سیمپسون،۱۹۸۰، ۱۰۳). این زبان شناسان اگرچه در برخی موضوعات چون زبان شناسی همزمانی و در زمانی، همچنین یکپارچگی نظام زبان با سوسور ۵ اختلاف نظر داشتند اما پژوهشگران این مکتب همواره خود را مرهون زبان شناسی ساخت گرای سوسور می دانستند(لاینز۱۹۸۴،۲۲۴). یکی از دستاوردهای مهم زبان شناسی نقش گرای مکتب پراگ که ارتباط نزدیکی با موضوع تحلیل کلام دارد عبارت از این است که این زبان شناسان چگونگی شکل گیری مفاهیم دردرون ساخت جمله های زبان و همچنین میزان بار معنایی نهاد و گزاره و بخش های سازنده آنها را نیز از دیدگاهی نقش گرایانه و روان شناختی مورد توجه قرار دادند. بعلاوه آنان دربارة روند تغییر ارزش معنایی واژه ها، با کاربرد آنها در بافتی خاص نیز نقطه نظرات قابل توجهی ارائه نموده اند.
ویلم متسیوس مسأله « نمای نقشی جمله » در ارتباط با ساخت زبان را مطرح می نماید. او معتقد است که صورت بی نشان جمله تحت تاثیر عواملی همچون اطلاعات کهنه ونو، برجسته سازی،ساخت اسنادی، ساخت شبه اسنادی و مجهول سازی می تواند تغییر کند. یعنی عنصری که در یک جمله جزء مبتدا است و از نوع اطلاعات تازه یا نو محسوب می شود در جمله ای دیگر جز اطلاع کهنه قلمداد می گردد. به سخن دیگر در برخی از زبانها از لحاظ ترتیب ، موقعیت ارتباطی گویندهوشنونده ساخت نحوی جمله را مشخص می کند. همچنین ساخت جمله به ویژه از راه آنچه اطلاعات پیش زمینه ۱ و آنچه به عنوان اطلاعات نو به شنونده داده میشود مشخص می گردد ( سیمپسون ۱۹۸۰ ، ۱۰۳ ). همه نقش گرایان بهحالت چند نقشی بودن زبان اعتقاد داشتند و علاوه بر نقش توصیف گری، نقش عاطفی، نقش های اجتماعی و ترغیبی را مورد تاکید قرار می دادند. نقش های گوناگونی که زبان شناسان نقش گرا همچون مارتینه، هالیدی و یاکوبسون معرفی نمودند کامل کننده یکدیگرند و اینگونه به نظر می رسدکه طرح یاکوبسون از انسجامبیشتری برخوردار است (لاینز، ۱۹۸۴ ، ۲۲۴).
لوئی یلمزلف از مکتب زبان شناسی کوپنهاک ، از دیگر زبان شناسانی است که در شکل گیری و رشد تحلیل متن نقش داشته است (هالیدی،۱۹۹۴ ، xxii).یلمزلف بر خلاف سنت زبان شناسی حاکم که واژه را در مرکز توجه قرار داده بود با اتخاذ روش شناسی جدید یعنی قیاس، از متن شروع کرد و متنهای زبانی مناسب برای توصیف زبان برگزید او در کتاب « در آمدی بر نظریه ای دربارة زبان » برای توصیف دقیق زبان ، روش قیاس یعنی حرکت از کل یا طبقه به جزء را بر گزید. همچنین ، توجه به اصول منطقی یعنی جامعیت ، سادگی و خالی از تناقض بودن توصیف را مورد تاکید قرار داد. او زبان را به عنوان یک طبقه کلی و به صورت نظامی به هم بافته درنظرمی گیرد که تمامی متن های زبانی راشامل می شود (یلمزلف، ۱۹۳۴ ، ۱۱ ).
به عقیده یلمزلف (۱۹۴۳ ، ۱۳ ) متن های زبانی واقعیت های انتزاعی هستند که از طریق به کار گیری قضایا و نظرات منطقی سودمند و آزمون پذیربر توده ای از گفتار مربوط به زبانی خاص استنتاج می شوند. بر این اساس نظام روابط ساختی زبان از تجزیه طبقه ای متن های زبانی از راه تحلیل یا تجزیه نقشی به دست می آید، بدین ترتیب که هر بار متن به بخش های کوچکتر تجزیه می شود و این کار ادامه می یابد تا تجزیه کامل گردد و سرانجام عناصر بنیادین و تجزیه ناپذیر زبان مشخص شود. یلمزلف این گونه زبان شناسی را که بر پایه توصیف مشخصه های بنیادی قراردارد زبان شناسی مشخصه های بنیادی می نامد .( یلمزلف ، ۱۹۴۳ ، ۸۰ – ۷۰)
در مکتب زبان شناسی لندن در دهه های ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰ نظریه ای توسط جان فرث مطرح گردید که درآن معنا شناسی و واج شناسی اهمیت اساسی داشتند. بطور کلی فرث نظریه خود را بر پایة توجه به دو زمینهی ویژه بررسی زبان یعنی توصیف معنی بر پایه « بافت موقعیت و واج شناسی نوایی» ارائه نمود.( سیمپسون، ۱۹۸۰ ، ۲۲۵ )
اصطلاح « بافت موقعیت»نخست بوسیله براون مالینوفسکی (۱۸۸۴) مردم شناس لهستانی تبار که بیشتر عمر خود را در انگلستان گذراند، بکارگرفته شد. وی در این مورد معتقد بود که زبان های زنده نباید همانند زبان های مرده جدا از بافت موقعیتی شان مورد پژوهش قرار بگیرند بلکه باید در متن رویدادهایی که از آن ها استفاده می شود ، مثل شکار، کشاورزی ، ماهیگیری و غیره مطالعه شوند. دلایل مالینوفسکی عمدتاً بر مبنای مشاهدات وی از روشی بود که مردم مورد نظر وی با استفاده از آنها زبان را در چارچوب فعالیت های روزانه شان به کار میبردند و بنابراین جزء لاینفک رفتار آنها به شمار می رفت(سیمپسون ، ۱۹۸۰ ، ۲۲۰ ).
پس به اختصار می توان گفت که مالینوفسکی با مطرح کردن بافت موقعیت نظریه ای ویژه در خصوص معنی و زبان ارائه نمود و در بررسی معنی، بافت موقعیت اساس بینش او را تشکیل می داد. او جمله را داده اصلی زبان و نیز ابزار اجتماعی بسیار مهم می دانست، از این رو او زبان را به عنوان پدیدة ویژه رفتاری در نظر می گرفت . علاوه براین او معنی هر گفتار را بر پایة مجموعه ای از شرایط و نیز چگونگی تاثیر بر آن ها توصیف می کرد. به این ترتیب مالینوفسکی معتقد بودکه معنی هر گفتار تنها در بافت موقعیت آن مشخص می شود و بنابراین معنی را با کاربرد برابر می دانست .( فرانسیس دنین [۷]، ۱۹۶۷ ، ۳۰۰)
ج . آر. فرث برخلاف دیگر زبان شناسان که جمله را داده اصلی در بررسی زبان می دانستند متن زبانی را در بافت موقعیت به عنوان داده و واحد بررسی در نظر گرفت و به ویژه بر تحلیل نوایی متن تاکید داشت. (مالم کایر ، ۲۰۰۰ ، ۳۱۴ )
فرث بافت موقعیتی را تنها ابزار بیانگر معنی نمی دانست بلکه آن را به عنوان یکی از ابزارها یا روش های توصیفی زبان تلقی می کرد،همچنان که دستور را نیز ابزار دیگری، البته با شکلی متفاوت ولی با ماهیت انتزاعی مشابه، برای توصیف زبان می دانست. زیرا در نظر او زبان شناسی سلسله مراتبی متشکل از چنین روش هایی است که همگی بیانگر مسئله معنی متن هستند ( فرانسیس دنین ، ۱۹۶۷ ، ۳۰۶)
فرث تاکید می کند که بررسی زبان بر پایه بافت موقعیت مستلزم این است که بافت موقعیت همراه با متن زبانی مورد نظر تحلیل شود.
در تحلیل درونی متن زبانی، فرث سطح یا سطوح تحلیل آوایی، تحلیل واژگانی ، تحلیل دستوری و تحلیل موقعیتی را مطرح می نماید. به عقیده فرث “معنی” ترکیبی از روابط بافتی است که علاوه بر محیط اجتماعی و بافت موقعیتی خاص نقش های آوایی ، صرفی و نحوی را نیز شامل می شود( فرث، ۱۹۵۷ ، ۲۰-۱۹).
نظریه کنش گفتار یکی از نظریاتی است که در تکوین و تکامل تحلیل کلام نقش به سزایی داشته است. جین آستین فیلسوف دانشگاه آکسفورد نخستین کسی بود که این نظریه را در دهه ۱۹۳۰ ارائه نمود و به نقش های فعل و به تبع آن جملات در فرایند کلام اشاره کرد. به گفتة وی “فعل” در بسیاری موارد فقط مبادله اطلاعات نمی کند بلکه با خود عمل معادل است . برای مثال وقتی شخص می گوید «معذرت می خواهم» عمل معذرت خواهی درست موقعی به وقوع می پیوندد که شخصی این جمله را به زبان می آورد و نه قبل از آن، در چنین مواردی گفتن برابر با “کنش” است و گوینده با به زبان آوردن این جمله کاری را انجام میدهد. آستین این فعل ها را کنشی نامیده وآنها را از جمله های قطعی [۸] که بیانگر واقعیتی یا توصیف کننده وضعیتی هستند متمایز نموده است. (آستین۱۹۶۲،۵-۳).
سرل در سال ۱۹۷۵ در مقاله ای تحت عنوان کنش های گفتاری غیر مستقیم [۹] بین معنای مورد نظر گوینده. و معنای جمله تمایز قائل می شود. در استعاره ها، طعنه ها، کنایات ، اشارات ، این دو معنا به گونه ای مختلف از یکدیگر باز شناخته می شوند. به عنوان مثال در یک گفته تحت اللفظی منظور گوینده دقیقاً همان معنای جمله است بنابراین منظور با معنای جمله منطبق است. در حالی که در یک گفته استعاری گوینده می گوید که s همان p است اما از لحاظ استعاری منظورش این است کهs باRبرابراست .بنابراین درک معنای این گفته وابسته به درک معنای منظور گوینده جمله است (سرل ، ۱۹۷۹ ، ۲۲ ).
اینکه هر کس به جای استفاده از کنش مستقیم مایل به استفاده از کنش غیر مستقیم می باشد ناشی از ملاحظات رعایت ادب است، با بیان عبارتی نظیر ” can you” در حالت در خواست غیر مستقیم هدف گوینده ، آگاهی یافتن از توانایی های مخاطب نیست بلکه وی را در پذیرفتن و یا رد کردن تقاضا آزاد می گذارد. (همان)
خلاصه اینکه معرفی نظریه کنش گفتار منجر به افزودن بعد جدیدی در مطالعات زبانی شد و معنا شناسی دو بعدی را تبدیل به منظور شناسی سه بعدی کرد که در آن بررسی مقبولیت عناصر زبانی در چهارچوب معنا شناسی دو بعدی منتزع از شرایط و اوضاع اجتماعی و محیطی ممکن نبوده و تنها در چهار چوب منظور شناسی سه بعدی است که می توان دربارة مقبولیت این عناصر نظر داد. در واقع افزودن این بعد جدید به مطالعات زبانی است که عمده ترین ره آورد نظریه کنش زبانی به تحلیل کلام محسوب می شود. ( لطفی پور ، ۱۳۷۳ ، ۱۵ )