این فایل در قالب ورد و قابل ویرایش در 55 صفحه می باشد.
مقدمه ۱
فصل اول
روش تسجیع ۱۶
۱- سجع متوازی ۱۶
سجع و زبان عربی ۱۶
فصل دوم
روش تجنیس ۱۹
الف- روش تجنیس در سطح کلمه ۲۰
۱-جناس تام ۲۰
۲- جناس مرکب ۲۱
۳- جناس مضارع ۲۲
۵- جناس زاید ۲۲
الف- جناس مطرف یا مزید: ۲۲
ب- جناس وسط ۲۴
ب- جناس اختلاف مصوت بلند و کوتاه : ۲۵
ب- روش جناس در کلام ۲۶
فصل سوم
روش تکرار ۲۸
۱- تکرار واک : ۲۸
الف- همحروفی : ۲۸
ب: همصدائی : ۲۹
- تکرار هجا ۳۰
۳- تکرار واژه ۳۰
الف- ردالصدر الی العجز ۳۰
ب- ردالعجز الی الصدر۳۰
ج- تشابه الاطراف ۳۱
د- التزام یا اعنات ۳۱
ه- تکرار یا تکریر۳۲
و- طرد و عکس یا تبدیل و عکس ۳۲
۴- تکرار عبارت یا جمله۳۳
ارزش تکرار۳۳
فصل چهارم
تفنن یا نمایش اقتدار ۳۵
۱- حذف یا تجرید ۳۵
۲- توشیح یا موشح ۳۵
۳- واسع الشفتین ۳۵
۴- واصل الشفتین ۳۶
- جامع الحروف ۳۶
۶- رقطا ۳۶
۷- خیفا ۳۶
۹- ذولغتین ۳۶
۸- فوق النقاط و تحت النقاط ۳۶
فصل پنجم
روش تشبیه۳۷
۱- مبالغه و اغراق و غلو۳۷
الف- بیانی۳۷
ب- حماسی ۳۷
ج- بدیعی ۳۸
روش تناسب۳۹
۱- مراعات النظیر (=تناسب، مواخات، توفیق، تلفیق، ائتلاف): ۳۹
۲- جناس کلمات هم خانواده ۴۰
الف- جناس پسوند۴۰
ب- جناس ریشه۴۰
۳- جابجائی صفت (انحراف در صفت)۴۰
فصل ششم
ایهام۴۲
۲ ایهام تناسب: ۴۴
۳ استخدام۴۵
فصل هفتم
تعلیل و توجیه۴۸
۱- حسن تعلیل۴۸
۲- مذهب کلامی ۵۰
۳- دلیل عکس۵۱
۴- سوال و جواب ۵۱
خاتمه در بدیع معنوی۵۲
: ۱- تجرید۵۲
۲- مشاکلت ۵۲
۳- لغز یا چیستان ۵۲
۴- معما۵۳
۵- هزل و مطایبه ۵۳
۶- حسن مطلع و حسن مقطع۵۳
فهرست ماخذ
۱- واعظ کاشانی ،کمال الدین : بدایع الافکار فی صنایع الاشجار ،به کوشش رحیم مسلمانقلف ، مسکو ، ۱۹۷۷٫
۲- حسام العلماء آق اولی، عبدالحسین: دررالادب : شرکت سهامی طبع کتاب، چاپ سوم ،۱۳۴۰٫
۳- نجفقلی میرزا ( آقا سردار ) :دره نجفی ، تهران ، فروغی ،۱۳۶۲٫
۴- همایی، جلال الدین : فنون بلاغت و صناعات ادبی ،تهران، انتشارات دانشگاه سپاهیان انقلاب ،۱۳۵۴٫
بدیع چنانکه قدما گفته اند علمی است که از وجوه تعیین کلام بحث می کند و از ما بدیع مجموعه شگردهایی است (با بحث از فنونی) است که کلام عادی را کم و بیش تبدیل به کلام ادبی می کند و یا کلام ادبی را به سطح والاتری (از ادبی بودن یا سبک ادبی داشتن) تعالی می بخشد.
مثلا مهم ترین عاملی که به این کلام سعدی حیثیت ادبی بخشیده است آوردن لفظ (خویش) به دو معنی مختلف است (جناس تام) :
غم خویش در زندگی خور که خویش به مرده نپردازد از حرص خویش
به همین لحاظ اگر به جای یک خویش(قوم) و به جای دیگر(خود) بگذاریم دیگر کلام ادبی نخواهد بود.
همین توجه ذهن به وجود این گونه ارتباطات هنری در بین کلمات است که جنبه های زیبا شناختی کلام را مشخص و برجسته می کند و در خواننده احساس التذاذ هنری به وجود می آورد.
گاهی در کلام عواملی است که می توان در مقام تمثیل به آنها(پارازیت) گفت، بدین معنی که گیرنده را در فهم مستقیم پیام فرستنده دچار اشکال می کند و به عبارت دیگر باعث مکث یا وقفه در روانی کلام می شوند. اما دقت در فهم آن ها منجر به درک حیثیت ادبی کلام می شود. شاعر به جای آن که بگوید شیرین تنها ماند، می گوید: «چو تنها ماند ماه سروبالا» و به جای آن که بگوید از چشمان اشک ریخت، می گوید: «فشاند از نرگسان لؤلؤ لالا» و گاهی شاعر دست به «غریب سازی» می زند و فعلی در طی کلام می آورد که از نظر ارتباط با متمم یا مفعول موجب اعجاب و تعجب هنری می شود.
نقش عواملی از این دست، در سبک ادبی به حدی است که می توان گفت در آثار برخی از شاعران بدیع گرا(مثلا نظامی و خاقانی)، سبک، کاملا مبتنی به شگردها و عوامل بدیعی و بیانی است و اگر این عناصر را از آن حذف کنیم، سبک ادبی به سرعت به سطح کلام عادی تنزل می یابد.
پس از زبان سبک ادبی، زبانی است که از لحاظ معنی و موسیقی از زبان سبک های دیگر(علمی، تاریخی و…) مثلا زبان روزمره یا استاندارد متمایز است.
هرگونه انحراف و تغییر هنری از زبان عادی چه در معنی و تصویر و چه در لفظ و موسیقی، یک مورد یا صنعت بدیعی است. به عبارت دیگر هر واژه ای که در ارتباط یا واژه دیگر از یک سطح لغوی محض به یک سطح گسترده معنایی یا از یک سطح عادی آوائی به یک سطح موسیقیایی تعالی یا به یک مورد بدیعی است.
به ابزاری که جنبه لفظی دارند و موسیقی کلام را از نظر روابط آوائی به وجود می آورند و یا افزون می کنند صنعت لفظی می گویند. بدیع لفظی بحث در این گونه صنایع است. در بدیع لفظی هدف این که متوجه شویم گاهی انسجام کلام ادبی بر اثر روابط متعدد آوائی و موسیقیایی در بین کلمات است. یعنی آن رشته نامرئی که کلامات را به هم گره می زند و بافت ادبی را به وجود می آورد، ماهیت آوائی و موسیقیایی دارد.
موسیقی لفظی کلام با سه روش زیر افزون می شود :
روش هماهنگ سازی یا تسجیع
روش همجنس سازی یا تجنیس
روش تکرار
در این سه روش، بنا بر همسانی هر چه بیشتر صامت ها و مصوت هاست؛ به طوری که کلمات هماهنگ شوند یا همجنس پنداشته شوند و یا عین یکدیگر گردند. بدین ترتیب کلمات هموزن(هم هجا) می شوند و یا بین آنها تناسب و تساوی نسبی هجاها(مجموعه مصوت ها و صامت ها) به وجود می آید.
بحث در شگردهایی است که موسیقی معنوی کلام را افزون می کنند و آن بر اثر ایجاد تناسبات و روابط معنائی خاصی بین کلمات است و به طور کلی یکی از وجوه تناسب معنائی بین دو یا چند کلمه برجسته می شود. به عبارت دیگر اگر بدیع لفظی باعث می شود که کلمات به وسیله تشابه و تجانس هر چه بیشتر مصوت ها و صامت ها به یکدیگر وابسته شوند و بین آنها رابطه آوائی محسوسی ایجاد شود.
برخی از مباحث مهم بدیع معنوی را جدا کرده، در نظام مستقلی به نام (بیان) بررسی می کنند. بیان (ادای معنای واحد به طرق مختلف) بحث در تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه و رمز و اغراق و… است که جزء ذات ادبیات محسوب می شوند، برای آرایش کلام نیستند و اطلاق صنعت به آن ها صحیح نیست.
شعر بودن شعر و یا خیال انگیز بودن آن به چه چیزهایی بستگی دارد؟ پاسخ آن همانطور که در جواب پرسش اول اشاره کردیم. واقعیت در شعر از طریق سه عامل صورت می گیرد:
وزن: هر وزنی می تواندحالتی از حالات نفس را نشان دهد. بدین جهت دارای انفعال نفسانی می شود؛ مانند برخی از اوزان حالت سبکی و رفتار سبک سرانه را در شنونده باعث می شود و برخی دیگر وقار و آرامش ایجاد می کند. حال برخی محزون و برخی با شادی و سرور است. پس وزن در هر حال به حسب ایقاعات موسیقیایی خویش، خیال انگیز است و باعث لذت نفس می شود و این امر در انسان غریزی است. اگر وزن شعر با لحن و تتمه ی متناسب و صدایی زیبا همراه شود برای نفس دلنشین تر و موثرتر است.
موسیقی الفاظ شعر: هر حرف دارای ویژگی موسیقی خاص و مبین حالتی است، چنان که ترکیبات حروف نیز در بیان احوال نفسانی و تاثیرگذاری با یکدیگر تفاوت دارد. به عنوان مثال برخی الفاظ شیرین و لطیف و گوشنوازند و برخی غلیظ اند و به گوش سنگین می آیند و برخی حالت میانه دارند.
معانی خیال انگیز : یعنی معانی سخنی که مفید تخیل است و عبارتست از قضایایی که در منطق آنها را تخیلات می نامند. تخیلات اصلی ترین رکن و درونمایه ی اساسی شعر راتشکیل می دهند. وقتی که عناصر سه گانه فراهم آیند شعر کمال می یابد و می توان آن را شعر کامل نامید. به واسطه وجود همین عناصر است که ارزش اشعار شناخته می شود و شعری به والاترین مراتب صعود می کند و شعری دیگر در دامان حضیض سقوط می کند و نیز ارزش و مرتبه شاعران معلوم می گردد. شاعری از همه پیشی می گیرد و قادر می شود در دل و جان دیگران تصرف کند و از لحاظ تاثیرگذاری در توده های مردم، به منزلتی چون منزلت پیامبران دست یابد و در مقابل، شاعری دیگر شایسته تحقیر و اهانت می گردد و مورد ریشخند دیگران قرار می گیرد و در بین این دو مرتبه درجه و طبقات بی شماری وجود دارد.
علت تاثیر شعر بر نفوس: علت تاثیرگذاری شعر بر نفوس و ایجاد افضلات یاد شده چیست؟ و دوم آنچه شعر را شعر، یعنی خیال انگیز می کند چیست؟ در پاسخ به سوال اول باید بگوییم که پایه شعر بر تخیل استوار است و تخیل بی تردید از مهم ترین عوامل موثر در نفوس انسان هاست. زیرا اساس تخیل، تصویر و محاکات و تمثل بخشیدن چیزی است که درک معانی آن مورد نظر و مطلوب است و تصویر شی در ذهن دارای چنان اثری است که بیان شعر واقعی بدون تصویر خیالی آن فاقد آن است. تفاوت زیادی بین مشاهده و درک مستقیم یک شی و درک همان چیز به کمک تصویر آن یا به کمک محاکات و بازآفرینی آن در هیات چیزی شبیه بدان. صورت خیالی شی با ایجاد شگفتی و تخیل، اسباب لذت و نشاط ذهنی می شود. در حالی که درک صورت واقعی و عینی، قبل از بیان تصویری و تمثیلی، چنان اثر لذت بخش و نشاط آفرینی را در ذهن ایجاد نمی کند و بدین صورت، هر چه تصویر دقیق تر و بیانگر باشد تاثیر بلیغ تری در نفس باقی می گذارد. از این روست که سیما از مهم ترین ابزارهای موثر در دل و جان مردم است. خلاصه اینکه تاثیر شعر در نفوس هم از همین باب است؛ چون شعر با تصویرگری خویش، اعجاب و شگفتی و تخیل ما را برمی انگیزد و به حسب میزان تاثیرگذاری که دارد مایه التذاذ نفس می شود. از این رو می گویند که شاعر مانند هنرمندی نقاش است که با قلم موی خویش تصویر گویای اشیا را ترسیم می کند. و شعر از هنرهای زیباست و هدف آن تصویر معناهایی است که بیان آنها در احساسات مردم موثر است، اما این تصویرگری به کمک الفاظ صورت می گیرد.
شعر صناعتی لفظی است که همه ملتها با تفاوتی که دارند آن را به کار می برند و غرض اصلی از آن تاثیر در نفوس و برانگیختن عواطف انسانی است. عواطفی چون سرور و ابتهاج، حزن و تالم، جسارت و دلیری، خشم و کینه، خوف و ترس و ترسناک جلوه دادن و بزرگداشت چیزی یا خوار داشت و توهین آن و از این قبیل.
روش بدیع از نظام های ارزشمند ادبی است که مانند غالب نظام های دیگر ادبی ما قرن هاست که تحول و تکاملی نیافته است. آن چه در مدخله اول ضرورت دارد این است که این نظام با توجه به روش شناسی (متدولوژی) و زبانشناسی بازنویسی شود. مثلا دستگاهی تنظیم شود که موضوع و هدف و حدود بدیع را تشخیص کند؛ به نحوی که دیگر بین مباحث آن با سایر نظام ها(مثلا عروض و قافیه و بیان و نقد ادبی) خلط نشود و صنایع را از چند دیدگاه محدود طبقه بندی کند به نحوی که تعداد کثیری از صنایع تحت یک عنوان مشترک قابل توضیح و بررسی باشند و نامگذاری صنایع به نحو استدلالی تبیین شود و روش های به وجود آمدن صنایع را روشن کند به نحوی که سنخیت بین گروهی از صنایع آشکار شود و نیز قدرت پیش بینی داشته باشد، به نحوی که بتوان صنایع جدیدی را کشف و نامگذاری کرد و در طبقه خود جای داد و سرانجام این که بتوان در مورد ارزش زیبا شناختی صنایع با توجه به هدف بدیع قضاوت کرد؛ اما از نظر زبانشناسی باید توجه داشت که بسیاری از صنایع یعنی همه آن چه به نام بدیع لفظی معروف است ماهیت آوایی (Phonological) دارند و می توان با دقت مختصری در واک ها(صامت ها و مصوت ها) و هجاها، ساختمان آن ها را تبیین کرد.
در این کتاب از غالب صنایع سخنی نرفته است؛ یعنی بیشتر به صنایع معروف که ارزشی دارند پرداخته شده است. عمده کوشش نویسنده، بازنویسی بدیع لفظی با امکانات اولیه ی زبان شناسی و ارائه تعریفی نسبتا دقیق و عملی و فراگیر در بخش بدیع معنوی بوده است و سعی شده که بدیع جنبه پویا و استدلالی یابد. نویسنده خود اذعان دارد که پاره یی از مطالب این کتاب در مقایسه با کتب سنتی دشوارتر می نماید، اما این فقط ظاهر قضیه است؛ زیرا تعاریف و طرح مطالب در کتب سنتی در بسیاری از مواضع، جامع و مانع و دقیق و علمی نیستند و در مطالعات عالی تر و مراحل پیچیده تر مخصوصا آن جا که پای استدلال و تشخیص در میان می آید، ایجاد اشکال می کنند و از حل مسایل در می مانند.
کوشش در تبیین مساله اعجاز قرآن کریم، علمی مانند معانی و بیان و بدیع را به وجود آورد؛ این است که در کتب قدیم این علوم، مثال ها بیشتر از آیات قرآنی است. واضع علم بدیع را عبدالله بن المعتز(متوفی در ۲۹۶ هجری قمری) ذکر کرده اند که صاحب کتاب «البدیع» است.
معمولا کسانی که در علم معانی و بیان کتابی تالیف کرده اند در بخش پایانی کتاب خود به بدیع نیز پرداخته اند. چنان که در تلخیص المفتاح خطیب قزوینی(متوفی در ۷۳۹) و مطول و مختصر سعدالدین تفتازانی چنین است.
به طور کلی می توان گفت که بعد از تفتازانی در معانی و بیان و بدیع، سخن و نظم و نسق تازه یی مطرح نشد، چنان که کتب معاصران ما- مانند بسیاری از اسلاف- چونکتاب استاد آهنی صاحب معانی و بیان و شادروان رجائی صاحب معالم البلاغه و مرحوم حسام العلما صاحب در رالادب و غیره همه رونویسی هائی از مختصر و مطول است و تنها حرکت تازه در آن ها آنجاست که از شعر فارسی مثال هایی به مطالب تفتازانی افزوده اند(و این کوشش البته ارزشمند است).
قدیمی ترین کتاب بدیع در زمان فارسی، ترجمان البلاغه رادویانی(قرن پنجم) است و بعد از آن حدائق السحر فی دقائق الشعر رشید و طواط(متوفی در ۵۷۳) که در غالب مواضع به ترجمان البلاغه نظر داشته است. اما آخرین و مهم ترین کتاب کلاسیکی که در آن نظم و نسقی نو دیده می شود کتاب مستطاب المعجم فی معابیر اشعار العجم شمس قیس رازی است(که ام هم به نوبه خود به حدائق السحر نظر داشته است) و بعد از آن کتب مهمی- مگر یکی دو عنوان – در بدیع فارسی تالیف نشده است.
همه ادبای بزرگ بدیع نویس از ادبای قبل از حمله مغولند و هر چند شمس قیس اندکی بعد از حمله مغول کتاب خود را تنظیم کرد اما موارد و مصالح کار او هم ادب قبل از حمله مغول یعنی ادب سبک خراسانی بوده است. از این رو شواهد کتب بدیعی همه مربوط به قصیده پردازان مداح است. در نتیجه بدیع حتی با توجه به مفاد ادب سبک عراقی تحول نیافته است تا چه رسد به ادبیات سبک هندی و دوره معاصر. حال آن که اوج شکوفائی صنایع بدیعی در آثار امثال حافظ و سعدی است. در کتب عهد ما نیز که در اساس رونویسی از همان کتب قدیمی اند(جز در مواردی که از خود مثال فارسی افزوده اند) مثال ها غالبا از همان قصاید ادب خراسانی است و فقط گاه گاهی التفات مختصری به شاعران سبک عراقی شده است. از میان کتب معاصران جز کتاب مرحوم، همائی(و احیانا یکی دو کتاب دیگر) اثر قابل ذکر دیگری وجود ندارد؛ این است که می توان گفت علم بدیع هم مانند بسیاری از نظام های دیگر ادبی ما از حمله مغول به بعد تحولی نیافته است.
البته باید در اینجا به این نکته اشاره شود که برخی از نویسندگان عناوین جدیدی به علم بدیع افزودند یا در تعاریف قدما دخل و تصرفی کردند که شرح این گونه کوشش های ارزشمند محتاج به تالیف رساله مستقلی در «تاریخچه بدیع» خواهد بود.
شعر گونه ای از زبان است، اما نه زبان خبر. زیرا شاعر نمی خواهد خبری را نیز دهد بلکه می خواهد با آن زبان زیبایی بیافریند. میان زبان خبر و زبان شعر فرق عمده ای است. یکی آن است که شاعران نمی خواهند واقعیات را توصیف کنند بلکه می خواهند احساسات خود را که معمولا احساسات همه ی انسانها نیز هست، نسبت به واقعیات مسائل حیات، زیبا نشان بدهند و دوم، که از همان تفاوت اول برمی آید، زیبا نشان دادن احساسات است یعنی به زیبایی تجسم بخشیدن احساسات نه بیان آن. به طور کلی شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است در زبان. و به طور ساده زبان شعر زبان عاطفی است نه زبان خبر، وظیفه زبان خبر اطلاع دادن درباره چیزی است و وظیفه زبان عاطفی تجسم بخشیدن و نشان دادن عواطف و احساسات شاعر نسبت به آن چیز. بیان کردن عواطف، شعر نیست. بلکه نشان دادن و تجسم بخشیدن عواطف، شعر است. اگر شاعری بگوید «از دیدن یار غیبت کرده، سخت شادمان شدم» این بیان عاطفه است. زبان عادی وقتی شعریت می یابد که در آن بیگانه سازی و ایجاد غرابت شود. شعریت شعر در ساخت بدیع و غریب آن است. آفرینش شعر با زبان، همانند ساختن بنایی با معماری بدیع و بسیار زیبا و توجه برانگیزاست. بدیهی است که زیبایی زبان هم در شعر است و هم در نثر، منتها ترفندهای ادبی در شعر بیش از نثر است.
در شعر باید پیامی نیز وجود داشته باشد و شعری که دارای پیام و محتوای زیاد نیز دارد از شعری که بی محتوا و بی پیام است برتری نیز دارد. برای نمونه شعر منوچهری نیز به صورت بی محتوا و بدون پیام نیز است و این شعر فقط زیباست و در این شعر هیچ هدف خاص و یا پیامی ندارد که در شعر خود مشخص کند. شبی گیسو فروهشته به دامن / پلاسین معجر و قیرینه گوزن
و مسلما شعری که دارای محتوا و غیر آن دارای زیبایی و شعری با پیام مشخص برار از یک شعر بی محتوا نیز می باشد.
زیبایی کیمیایی است که مس زبان را به طلای شعر بدل می کند. پس جوهر شعر، زیبایی است و لذا لازم است به آن اشاره ای شود و قبل از تعریف کردن زیبایی این را باید بگویم که زیبایی بر دو نوع است، یکی زیبایی در طبیعت و دیگری زیبایی در هنر است. و این دو با هم تفاوت زیادی دارند و در طبیعت زشتی و زیبایی نیز هست؛ اما در هنر برخلاف طبیعت نه تنها انعکاس زیبایی زیباست، بلکه حتی انعکاس زشتی هم می تواند زیبا نیز باشد. مثلا نقاشی هنرمندانه از یک چهره زشت، زیباست. و اما در مورد تعریف زیبایی بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه آن را به گونه های مختلفی معنی کرده اند و بیشتر آنها معتقدند که زیبایی هنری از صورت ظاهر بخشیدن به لذت و یا زیبایی لذتی است تجسم یافته و لذت انگیز. و عواملی را که ایجاد زیبایی می کند می توان بر شمرد، مانند نظم، تناسب، هماهنگی، تکرار، تنوع، و غیره…
در فنون ادب این ترفندها در سه بخش بررسی می شوند. بیان، معانی، بدیع و در این کتاب بحث از ترفندهای بدیعی است. چون جوهر شعر زیبایی است لازم است ترفندهایی بدیعی از دیدگاه زیبایی آفرینی بررسی شود. لذا در این جا نه تنها هر ترفند بر اساس معیارهای زیبایی آفرین بررسی و تحلیل می گردد، بلکه رده بندی ترفندها نیز به همین اساس صورت نیز می گیرد.
ترفندها و آرایه های ادبی زبان را به شعر تبدیل می کند.(نثرهایی که رنگ آبی دارند نیز کمابیش از این ترفندها و آرایه ها بهره می گیرند) این ترفندها و آرایه ها ابتدا هم بدیع نامیده می شد. علمای بلاغت بدیع را علم آرایش کلام می دانند. و به یک عبارت دیگر معتقدند که زیبایی ترفندهای علم بیان و علم معانی ذاتی است و زیبایی علم بدیع، عروضی و آرایشی. پس کلام نخست باید زیبایی ذاتی داشته باشد. و بعد اگر از آرایه های بدیعی هم استفاده شود زیباتر می گردد و مانند زیبارویی که اگر آرایش هم نکند زیباست، اما آرایش او را زیباتر نیز می سازد.
به هر حال برخلاف نظر علمای بلاغت، ترفندهای بدیعی همه جنبه آرایشی ندارند و ارزشهای آنها یکسان نیست. آنها را از دیدگاه زیبایی شناسی می توان به چند دسته یا طبقه نیز تقسیم کرد:
آنهایی که دارای زیبایی ذاتی هستند.
آنهایی که زیبایی آرایشی دارند و خود بر دو گونه اند، یکی آرایه هایی که می توانند کمابیش به صورت ذاتی باشند. و دوم آرایه هایی که چندان زیبا نیستند.
آنهایی که بدون یاری گرفتن از ترفندها آرایه ها زیبا نیستند، اما به کمک شگردهای زیبایی آفرین زیبایی آنها را مضاعف می کنند.
بعضی از ترفند ها هستند که گر چه زیبایی دارند اما زیبایی آنها مشخص نمی شود.
در کتاب بدیع چیزهائی در مورد ترفند ادبی مطرح گردیده است که آنها نیز به دو قسمت تقسیم می شود. ۱٫ صناعاتی که گرچه نوعی التزام دارند و رعایت چنان التزام ها بسیار دشوار است. اصلا زیبائی ندارند و از تولید شگردهای شاعرانه به شمار نمی آیند.
که کردگار کرم مردوار در عالم؟ که کرد اساس ممالک مممهد و محکم؟
۲٫ علمای بلاغت از گذشته تا امروز بعضی چیزها را صنعت پنداشته اند و فاقد هرگونه زیبائی و لطف است. به هر حال در کتب بدیع از گذشته تا حال رسم بر این است که فقط تعریفی سطحی و ظاهری از هر صفت بیاورند و دیگر هیچ. آن که ترفندهای ادبی زیبائی آفرین هستند و لذا باید براساس اصول زیبائی شناسی بررسی و تعریف شوند نه بر پایه ی منطق خشک و بی روح. مسأله بسیار مهمی که دیگر علمای بدیع نیز به آن نپرداخته اند، تحلیل و بررسی ترفندهای بدیعی و زیبائی آفرینی هر یک از آنهاست. همچنین میزان کاربرد آنها در اشعار.