فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:44
مقاله رشته حقوق م مدیریت
فهرست مطالب:
تعارض و مذاکره
تعریف تعارض
تحولات در اندیشه تعارض
دیدگاه سنتی
دیدگاه روابط انسانی
دیدگاه تعامل گرا
فرآیند تعارض
مرحله 1: مخالفت بالقوه یا ناسازگاری
مرحله 2: شناخت و شخصی کردن
مرحله 3: مقاصد
مرحله 4: رفتار
مرحله 5: نتایج
مذاکره
استراتژیهای چانه زنی
فرآیند مذاکره
تفاوتهای فردی در مذاکره
نتیجه گیری برای استفاده مدیران
چکیده:
تعارض و مذاکره
گفته شده است که تعارض موضوعی است که فکر انسان ها را بیش از هر چیز دیگر ـ به استثنای خدا و عشق ـ به خود مشغول داشته است. اما منظور ما از واژه تعارض چیست؟
تعریف تعارض
هیچ نوع کمبودی در مورد تعریف تعارض وجود ندارد. علیرغم معانی گوناگونی که این اصطلاح به خود اختصاص داده است، اساس اغلب تعاریف را چند مضمون مشترک تشکیل میدهند. نخست این که باید طرفهای تعارض آن را ادراک کنند: یعنی اگر هیچ کس از وجود تعارضی آگاه نباشد، توافق عمومی بر این است که تعارضی وجود ندارد. دو ویژگی دیگر که در کلیه تعاریف مشترک هستند، عبارتند از: وجود مخالفت یا ناسازگاری و نیز نوعی تعامل.
پس ما میتوانیم تعارض[1] را به صورت فرایندی تعریف کنیم که هنگامی آغاز میشود که یکی از طرفها چنین احساس کند که طرف دیگر بر چیزی که برای طرف نخست اهمیت دارد، تاثیری منفی باقی میگذارد یا در شرف آن است که چنین کند. این تعریف تعمدا وسیع ارائه شده است. این تعریف هم چنین از اصطلاح فرایند[2] استفاده کرده است که نشان دهد نباید به تعارض به عنوان یک رویداد مجزا نگریست، بلکه باید آن را رویدادی با علل، انگیزشها و مقاصد و نیات دانست. این تعریف توضیح دهنده این نکته در هر گونه فعالیت جاری به هنگامی است که یک تعامل، متحول» و یه تعارض میان طرف های تعامل تبدیل میشود. این تعریف در برگیرنده طیف گسترده ای از تعارضات است که افراد در سازمانها تجربه میکنند: ناسازگاری اهداف، تفاوت در تفسیر حقایق، بروز اختلاف نظر براساس انتظارات رفتاری، و نظایر آنها. تعریف ما هم چنین به قدری انعطافپذیر است که طیف کاملی از سطوح تعارض، اعمال آشکار و خشونت آمیز تا اشکال ظریفتر مخالفت و اختلاف نظر را در بر میگیرد.
تحولات در اندیشه تعارض
حرف کاملا به جایی زدهایم اگر بگوییم برای مدتی طولانی در مورد نقش تعارض در گروهها و سازمانها میان اندیشمندان اختلاف نظر و تعارض وجود داشته است. یکی از مکاتب فکری معتقد است که باید از پیدایش تعارض احتراز کرد ـ بدین معنا که وجود تعارض نشاندهنده بدکار کردن در داخل گروه است. ما به این نگرش، دیدگاه سنتی[3] میگوییم. دیگر مکتب فکری، یعنی دیدگاه روابط انسانی[4]، معتقد است که تعارض محصولی طبیعی و ناگزیر در هر گروه است و این که لزوما پلید نیست، بلکه از این قابلیت برخوردار است که نیروی مثبتی در تعیین عملکرد گروه باشد. سومین و جدیدترین دیدگاه معتقد است که نه تنها تعارض میتواند یک نیروی مثبت در یک گروه باشد، بلکه به صراحت اظهار میدارد که برخی تعارضات برای عملکرد اثر بخش یک گروه مطلقا ضروری هستند. ما این مکتب سوم را دیدگاه تعاملگرا[5] مینامیم. بیایید به هر یک از این دیدگاهها نگاه دقیقتری بیندازیم.
دیدگاه سنتی
قدیمیترین رویکرد به تعارض، چنین فرض میکرد که هرگونه تعارضی بد است. به تعارض به چشم بد مینگریستند و برای تقویت معنای منفیش، آن را معادل با اصطلاحاتی چون خشونت، ویرانگری و رفتار غیرعقلایی به کار میبردند. طبق تعریف، تعارض پدیدهای زیانبخش بود و میبایست از آن احتراز میشد. دیدگاه سنتی با نگرشهایی که در دهههای 1930 و 1940 درباره رفتار گروه شایع بود، همخوانی داشت. تعارض را محصول کارکرد نامناسب میدانستند که از ارتباطات ضعیف، فقدان سعه صدر و اعتماد میان افراد و ناکامی مدیران در پاسخگویی نسبت به نیازها و خواستهای کارکنانشان ناشی میشد.
دیدگاهی که کلیه تعارضات را بد میدانند، قطعا رویکردی ساده در نگاه کردن به رفتار مردمی ارائه میدهد که تعارض را به وجود میآورند. از آنجایی که باید از کلیه تعارضات احتراز شود، در این دیدگاه صرفا باید توجه خود را متوجه علل بروز تعارض و تصحیح این بدکار کردنها به منظور بهبود عملکرد گروه و سازمان کنیم. هر چند اکنون تحقیقات و مطالعات و شواهد نیرومندی ارائه میدهند که با این نظر که رویکرد مذکور به عملکرد گروهی بالا منتهی میشود، مخالفت میکنند، بسیاری از ما هنوز اوضاع و احوال تعارض آمیز را با استفاده از این استاندارد کهنه و از مد افتاده ارزیابی میکنیم.
دیدگاه روابط انسانی
دیدگاه روابط انسانی معتقد بود که تعارض پدیده ای طبیعی در کلیه گروه ها و سازمانها به شمار میرود. از آنجایی که تعارض اجتناب ناپذیر بود، مکتب روابط انسانی از پذیرش آن حمایت میکرد. مدافعان این مکتب وجود تعارض را توجیه میکردند: نمیتوان تعارض را حذف کرد و مواقعی وجود دارد که تعارض میتواند به نفع عملکرد گروه تمام شود. دیدگاه روابط انسانی از اواخر دهه 1940 تا اواسط دهه 1970 بر تئوری تعارض تسلط داشت.
دیدگاه تعاملگرا
هر چند دیدگاه روابط انسانی تعارض را میپذیرفت، اما دیدگاه تعاملگرا بر این اساس که یک گروه کاملا هماهنگ، در صلح و صفا، آرام و کاملا همدل مستعد دچار شدن به ایستایی، بیعلاقگی و فقدان حساسیت نسبت به نیازهای تغییر و نوآوری است، به ترغیب تعارض پرداخت. از این رو، کمک عمده دیدگاه تعاملگرا، تشویق رهبران گروه به حفظ یک سطح حداقل از تعارض است ـ که برای زنده و قابل رشد بودن، انتقاد از خود و خلاق ماندن کفایت کند.
دیدگاه تعامل گرا معتقد نیست که کلیه تعارضات خوب هستند. برعکس، برخی تعارضات از اهداف گروه حمایت و عملکرد آن را بهتر می کنند. اینها اشکال کارکردی[6] و سازنده تعارض هستند. در نقطه مقابل، تعارضاتی وجود دارند که در عملکرد گروه اخلال میکنند و مانع از آن میشوند که اینها اشکال بدکارکردی[7] یا ویرانگر تعارض هستند. چه چیز اشکال کارکردی تعارض را از اشکال بد کارکردی متمایز میکنند؟ شواهد نشان دهنده آنند که ما باید نوع تعارض و به طور خاص، سه نوع تعارض را در نظر داشته باشیم:
تعارض در کار به محتوا و اهداف کار مربوط میشود. بحثهای تند درباره این که چه کسی باید چه کاری را انجام دهد، در صورتی که به ایجاد عدم اطمینان درباره نقشهای کار منجر شود، زمان انجام وظایف را افزایش دهد و سبب شود که افراد کارهایی در تعارض با یکدیگر انجام دهند، به بدکارکردی تبدیل میشود. با وجود این، سطوح پایین تا متوسط تعارض در کار به گونهای منسجم از یک تأثیر مثبت بر عملکرد گروه حکایت دارند، زیرا این میزان تعارض محرک بحث درباره ایدههای گوناگون می شود، امری که به گروه در ارائه عملکرد بهتر کمک میکند.
تعارض در رابطه بر روابط بین فردی تأکید دارد. مطالعات نشان میدهند که تعارض در رابطه تقریبا همواره به بدکارکردی منجر میشود. چنین به نظر میرسد که اصطکاک و خصومتهای بین فردی ذاتی در تعارض در رابطه، تصادمات شخصیتی را افزایش و تفاهم را کاهش میدهد، امری که مانع از انجام وظایف سازمانی میشود.