کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

دانلود تحقیق و مقاله درباره اخلاق اسلامی 31 ص

اختصاصی از کوشا فایل دانلود تحقیق و مقاله درباره اخلاق اسلامی 31 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 33

 

فهرست مطالب

اخلاق اسلامی 1

ضرورت علم اخلاق: 1

علوم اسلامی : 2

علم اخلاق: 2

پیشینه علم اخلاق: 3

ویژگیهای نظام اخلاقی اسلام: 4

عرفان اسلامی 4

تاریخچه 5

تعریف عرفان نظری 8

موضوع عرفان 8

مشخصات عرفان 9

تفاوت عرفان و فلسفه 10

عرفان عملی 10

تفاوت عرفان عملی و اخلاق 11

جایگاه عرفان در قرآن و سنت 12

عرفان اسلامی در مقایسه با سایر مکاتب عرفانی 12

نتیجه 13

علم تعلیم و تربیت اسلامی 14

علم تعلیم و تربیت 15

تعریف علم تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) 15

آیا تعلیم و تربیت یک علم است؟ 16

ویژگی‌های علم تعلیم و تربیت 18

علم تعلیم و تربیت اسلامی 18

نتیجه 21

فلسفه 22

تعریف 22

موضوع 23

فائده 23

تاریخچه 24

بنیان گذاران 24

جایگاه فلسفه در متون دینی 26

معرفت‌شناسی 26

موضوع 27

فایده و کاربرد 28

تاریخچه 28

جایگاه آن در کتاب و سنّت 29

مقایسه با علوم غیر اسلامی 30

منابع: 31

اخلاق اسلامی

اسلام دینی است که تنها به یک سلسله پندها و اندرزهای فردی اکتفا نکرده است، بلکه دینی جامع و همه جانبه است که آنچه را که فرد و جامعه بدان نیازمند است، آنرا به عنوان یک واجب، فرض نموده‌است. براین اساس متناسب با اهمیت خاصی که یک علم برسرنوشت فرد و جامعه دارد مورد تأکید و ترغیب اسلام واقع گشته است و دانشمندان مسلمان خویش را ملزم به تدوین و تبویب آن علم در مقام تئوری و نظری کرده‌اند. علم اخلاق از جمله علومی است که همواره مورد توجه فرهیختگان مسلمان بوده‌است، که به مقتضای زمان و نوع گرایش بدان پرداخته‌اند. نوشته حاضر، تحقیقی اجمالی بر علم اخلاق اسلامی است.

ضرورت علم اخلاق:

آدمی همواره با انبوهی از گزینه‌های رفتاری روبه روست که تنها می‌تواند تعداد محدودی از آنها را برگزیند: چشم خود را به بعضی از دیدنی‌ها بدوزد، گوش به بعضی از شنیدنی‌ها فرا دهد و دست و یا سایر اندام‌های خود را برای انجام بعضی از کارها به کارگیرد. و با رشد یافتن قوای بدنی و فکری و عاطفی و درهم تنیدن روابط گوناگون اجتماعی و افزایش اندوخته‌های علمی و مهارتهای عملی، دایرة گزینه‌ها به صورتی گسترش می‌یابد که در هر لحظه هزاران کار امکان انجام می‌یابد و گزینش دشوار و دشوارتر می‌گردد.

از جمله عوامل مهم و اساسی برای ترجیح و تعیین گزینه‌ها، عامل عقلانی آگاهانه است که عهده‌دار آن علم اخلاق می‌باشد. و بی شک نظام اخلاق اسلامی که در تعالیم و حیاتی پیامبر اکرم (ص) تبلور یافته و در منابع اصیل اسلامی تجلی کرده، تنها عامل هویت بخش و سعادت آفرین انسان است که با مراجعه به قرآن و سنت می‌توان از آنها به خوبی بهره‌مند شد. بدین ترتیب یکی از ضروری‌ترین علم‌ها برای انسان، علم اخلاق است، که در تمام اوراق کتاب زندگی اثر دارد.

علوم اسلامی :

قابل توجه است که علوم اسلامی را چند گونه می‌توان تعریف کرد و بنا به هر تعریف، موضوع متفاوت خواهدبود براین اساس مقصود ما از علوم اسلامی در این نوشتار علومی است که موضوع و مسائل آن علوم، اصول وفروع اسلام است و یا چیزهایی است که مسائلش توسط قرآن و سنت اثبات می‌گردد و در حوزه‌های فرهنگی اسلامی رشد یافته‌است و جزء تعلیمات اسلامی نیز قرار گرفته‌است.

دانشمندان مسلمان همانند شهید مطهری، مجموع تعلیمات اسلامی را به سه بخش تقسیم نموده‌اند:

بخش عقاید: یعنی مسایل و معارفی همانند توحید، نبوت و معاد که باید آنها را شناخت و به آنها معتقد بود و ایمان آورد. علمی که متصدی این بخش است علم کلام می‌باشد.

بخش اخلاق: یعنی مسایل و دستورهایی که در باره « چگونه بودن» انسان از نظر صفات روحی و خصلت‌های معنوی همانند: عدالت، شجاعت، عفت، حکمت می باشد. علم عهده‌دار این بخش علم اخلاق است.

بخش احکام: مسایل مربوط به کار و عمل، که چه کارهایی و چگونه باید انجام داد. و این قسمت در حیطه علم فقه قرار دارد.

علم اخلاق:

خلق در لغت به معنی صفت پایدار و راسخ یعنی ملکه است و اخلاق به مجموعة این گونه صفات اطلاق می شود. بنابراین هر گاه صفتی برای شخصی به صورت پایدار در آمد و در او رسوخ نموده‌باشد، به صورتی که کارهای متناسب با آنرا بدون تأمل زیاد و سهولت انجام دهد گویند آن صفت برای او ملکه و خلق است و این ممکن است در اثر تکرار عمل پیدا شود و یا ذاتی بوده و زمینه‌های فطری و ارثی داشته است.

اما علم اخلاق : علمی است که از ملکات انسانی که مربوط به قوای نباتی و حیوانی و انسانی اوست صحبت می‌کند، و او را به فضایل و رذایل اخلاقی آشنا می‌سازد تا بتواند صفات فاضله را کسب کرده و از رزایل پرهیز نماید.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق و مقاله درباره اخلاق اسلامی 31 ص

دانلود تحقیق کامل درمورد راستگویى و دروغگویى در فلسفه اخلاق 25 ص

اختصاصی از کوشا فایل دانلود تحقیق کامل درمورد راستگویى و دروغگویى در فلسفه اخلاق 25 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 26

 

راستگویى و دروغگویى در فلسفه اخلاقعلى(ع) در خطبه عید غدیر خود که خوب است آن را خطبه غدیریه بنامیم به تفسیر و تحلیل این رویداد عظیم تاریخ پرداخت. معرفى این خطبه که در گوشه و کنار برخى از کتابهاى ادعیه و روایت در غربت به سر مى برد و بررسى سند و کتابشناسى آن و شرح پاره هایى از آن، موضوع این جستار است.

اشارت ممکن است افراد بسیارى در طول تاریخ از حادثه غدیر و اهمیت آن سخن گفته و از آن تعاریفى ارائه داده باشند، اما هیچ یک از این سخنان نمى توانند بیانگر عظمت و شکوه غدیر باشد، زیرا تنها کسانى مى توانندتعریف جامع از وقایع و حوادث عرضه نمایند که خود پدید آورنده آن باشند. تنها زیبنده خدا، پیامبر(ص) و على(ع) است که غدیر را به بهترین شکل معرفى نمایند. پیامبر به دستور خداوند سبحان حادثه غدیر را در میان دو نزول قرآنى قرارداد: ابتدا فرمود: یاایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک، و افزود: وان لم تفعل فما بلغت رسالته(مائده،67) و پس از معرفى على(ع) به وسیله پیامبر(ع) با جمله من کنت مولاه فهذا على مولاه، خدا نیز فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتى ورضیت لکم الاسلام دیناً(مائده،3)؛ یعنى واقعه غدیر، اکمال دین، اتمام نعمت و موجب رضایت و خوشنودى خداست و روز غدیر ظرف زمانى این ارزشها معرفى کرد.على(ع) نیز در خطبه عید غدیر خود که خوب است آن را خطبه غدیریه بنامیم به تفسیر و تحلیل این رویداد عظیم تاریخ پرداخت. معرفى این خطبه که در گوشه و کنار برخى از کتابهاى ادعیه و روایت در غربت به سر مى برد و بررسى سند و کتابشناسى آن و شرح پاره هایى از آن، موضوع این جستار است. 1) متن خطبه غدیریه الحمدللّه الذى جعل الحمد من غیر حاجة منه الى حامدیه طریقاً من طرق الاعتراف بلاهوتیته وصمدانیته وربانیته وفردانیته، و سبباً الى المزید من رحمته ومحجةً للطالب من فضله و کمنّ فى ابطان اللفظ حقیقة الاعتراف له، بانه المنعم على کل حمد باللفظ وان عظم واشهد ان لااله الا اللّه وحده لاشریک له، شهادةً نُزِعت عن اخلاص الطوى و نطق اللسان بها عبارة عن صدق خفّى،انه الخالق البارئ المصور، له الاسماء الحسنى، لیس کمثله شیئ، اذ کان الشیئ من مشیته، فکان لایشبهه مکوّنه. واشهد ان محمّداً عبده ورسوله استخلصه فى القِدَم على سائر الامم على علم منه، انفرد عن التشاکل والتماثل من ابناء الجنس، وانتجبه آمراً وناهیاً عنه، اقامه فى سائر عالمه فى الاداء مقامه اذ کان لاتدرکه الابصار ولاتحویه خواطر الافکار ولاتمثله غوامض الظنن [الظنون] فى الاسرار لااله الا هو الملک الجبّار. قرن الاعتراف بنبوته بالاعتراف بلاهوتیته واختصه من تکرمته بما لم یلحقه فیه احد من بریّته، فهو اهل ذلک بخاصّته وخلّته، اذ لایختص من یشوبه التغییر ولایخالل من یلحقه التظنین وامر بالصلاة علیه مزیداً فى تکرمته وطریقاً للداعى الى اجابته، فصلى اللّه علیه و کرّم وشرّف و عظّم مزیداً لایلحقه التنفید ولاینقطع على التأبید. وان اللّه تعالى اختص لنفسه بعد نبیّه(ص) من بریته خاصةً علاهم بتعلیته وسمّاهم الى رتبته وجعلهمالدعاة بالحق الیه والادلاء بالارشاد علیه لقرن قرنٍ وزمن زمنٍ، انشأهم فى القِدم قبل کل مَذْرَوٍّ و مَبْرُوٍّ انواراً انطقها بتحمیده والهمها شکره و تمجیده وجعلها الحجج على کل معترف له بملکة الربوبیة وسلطان العبودیة واستنطق بها الخرسات بانواع اللغات بخوعاً له، فانه فاطر الارضین والسماوات، واشهدهم خلقه، وولاّهم ما شاء من امره، جعلهم تراجم مشیته والسن ارادته عبیداً لایسبقونه بالقول وهم بامره یعملون، یعلم ما بین ایدیهم وما خلفهم ولایشفعون الا لمن ارتضى وهم من خشیته مشفقون، یحکمون باحکامه ویستنّون بسنته ویعتمدون حدوده ویودّونفرضه ولم یدع الخلق فى بُهم صُمّاً ولافى عمیاء بکماء، بل جعل لهم عقولاً مازجّت شواهدهم وتفرقت فى هیاکلهم وحقّقها فى نفوسهم واستعبدلها حواسهم فقرر بها على اسماع ونواظر وافکار وخواطر، الزمهم بها حجته واراهم بها محجته وانطقهم عما شهد [تشهد] به بالسن ذَرِبة بما قام فیها من قدرته وحکمته وبین عندهم بها لیهلک من هلک عن بیّنة ویحیى من حىّ عن بیّنة وان اللّه لسمیع علیم[انقال، 42] بصیر شاهد خبیر. ثم ان اللّه تعالى جمع لکم معشر المؤمنین فى هذا الیوم عیدین عظیمین کبیرین، لایقوم احدهما الا بصاحبه، لیکمل عندکم جمیل ضعه [ضیعته] ویقفکم على طریق رشده ویقفو بکم آثار المستضیئین بنور هدایته ویشملکم منهاج قصده و یوفر علیکم هنیأ َ رفده، فجعل الجمعة مجمعاً ندب الیه لتطهیر ما کان قبله وغسل ما کان اوقعته مکاسب السوء من مثله الى مثله وذکرى للمؤمنین وتبیان خشیة المتقین ووهب من ثواب الاعمال فیه اضعاف ما وهب لاهل طاعته فى الایام قبله وجعله لایتم الا بالایتمار لما امر به، والانتهاء عما نهى عنه، والبخوع بطاعته فیما حثّ علیه وندب الیه فلا یقبل دیناً الا بولایة من امر بولایته ولاتنتظم اسباب طاعته الا بالتمسک بعصمه وعصم اهل ولایته. فانزل على نبیه(ص) فى یوم الدوح ما بیّن به عن ارادته فى خلصائه وذوى اجتبائه وامره بالبلاغ و ترک الحفل باهل الزیع والنفاق وضمن له عصمته منهم، وکشف من خبایا اهل الریب وضمائر اهل الارتداد ما رمز فیه، فعقله المؤمن والمنافق، فاعزّ معزّ وثبت على الحق ثابت، وازداد جهلة المنافق وحمیة المارق ووقع العَض على النواجد والغمز على السواعد. ونطق ناطق و نعق ناعق ونشق ناشق و استمر على مارقیته، ووقع الادغان من طائفه باللسان دون حقائق الایمان ومن طائفة باللسان وصدق الایمان، وکمّل اللّه دینه واقر عین نبیه(ص) والمؤمنین والمتابعین، وکان ما قد شهده بعضکم وبلغ بعضکم وتمت کلمة اللّه الحسنى على الصابرین ودمّر اللّه ما صنع فرعون وهامان وقارون وجنوده

[هم] وما کانوا یعرشون وبقیت حثالة من الضلال لایألون الناس خبالاً یقصدهم اللّه فى دیارهم ویمحو اللّه آثارهم ویبید معالمهم ویعقبهم عن قرب الحسرات ویلحقهم بمن بسط اکفهم ومد اعناقهم ومکنهم من دین اللّه حتى بدلوه ومن حکمه حتى غیّروه وسیأتى نصراللّه على عدوّه لحینه واللّه لطیف خبیر وفى دون ما سمعتم کفایة وبلاغ. فتاملوا ـ رحمکم اللّه ـ ما ندبکم اللّه الیه وحثّکم علیه واقصدوا شرعه واسلکوا نهجه ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله. ان هذا یوم عظیم الشأن، فیه وقع الفرج، ورفعت الدرج، ووضحت الحجج وهو یوم الایضاح والافصاح عن المقام الصراح ویوم کمال الدین و یوم العهد المعهود ویوم الشاهد والمشهود ویوم تبیان العقود عن النفاق والجحود، ویوم البیان عن حقائق الایمان، ویوم دحر الشیطان، ویوم البرهان، هذا یوم الفصل الذى کنتم توعدون، هذا یوم الملاء الاعلى الذى انتم عنه معرضون، هذا یوم الارشاد، ویوم محسنة العباد، ویوم الدلیل على الرّداد، هذا یوم ابدى خفایا الصدور ومضمرات الامور، هذا یوم النصوص على اهل الخصوص، هذا یوم شیت، هذا یوم ادریس، هذا یوم یوشع، هذا یوم شمعون، هذا یوم الأمن والمأمون، هذا یوم اظهار المصون من المکنون، هذا یوم ابلاء السرائر، فلم یزل ـ علیه السلام ـ یقول: هذا یوم هذا یوم، فراقبوا اللّه ـ عزّ وجلّ ـ واتقوه واسمعوا له واطیعوه، واحذروا المکر ولاتخادعوه وفتّشوا ضمائرکم ولاتواربوه، و تقربوا الى اللّه تعالى بتوحیده، وطاعة من امرکم ان تطیعوه ولاتمسکوا الکوافر، ولایجنح بکم الغى فتضلوا عن سبیل الرشاد باتباع اولئک الذین ضلّوا واضلّوا، قال اللّه ـ عزّ من قائل ـ فىطائفة ذکرهم بالذم فى کتابه: "انا اطعنا سادتنا وکبرائنا فاضلونا السبیلا ربنا آتهم ضعفین من العذاب والعنهم لعناً کبیراً" [احزاب،67و68]،وقال اللّه تعالى: "واذ یتحاجون فى النار فیقول الضعفاء للذین استکبروا انا کنا لکم تبعاً فهل انتم مغنون عنّا من عذاب اللّه من شئ قالوا لو هدانا اللّه لهدیناکم"1. افتدرون الاستکبار ماهو؟ هو ترک الطاعةلمن امروا بطاعته، والترفع على من ندبوا الى متابعته والقرآن ینطق من هذا عن کثیر، ان تدبّره متدبّر، زجره ووعظه، واعلموا ایها المؤمنون انّ اللّه ـ عزّ وجلّ ـ قال: "ان اللّه یحب الذین یقاتلون فى سبیله صفاً کانهم بنیان مرصوص" [صفّ،4]، اتدرون


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد راستگویى و دروغگویى در فلسفه اخلاق 25 ص

دانلود مقاله کامل درباره اخلاق در نهج البلاغه

اختصاصی از کوشا فایل دانلود مقاله کامل درباره اخلاق در نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

اخلاق در نهج البلاغه

آیت الله مشکینى‏ سپاس خداى عظیم را که به ما وجود، عنایت کرد و نعمت عقل و خرد، مرحمت فرمود. سپاس او را که به ما نعمت ایمان داد. و درود ما به روان انبیاء بزرگ الهى، رابطین بین الله و مخلوق. و درود به روان پاک شهداى تاریخ، از اولین شهید تا شهداى امروز و این ساعت. درود به رهبر کبیر انقلاب و درود بر ملت شریف ایران. سخن گفتن در اطراف کتابى مانند نهج البلاغه انسانى عظیم، همانند امیر المؤمنین على (ع)، خاصه براى فردى مثل بنده، کار مشکلى است. لکن براى این که فتخار حضور در جلسه منتسب به آن مولا را داشته باشم، حاضر شدم. موضوع صحبت ما «اخلاق در نهج البلاغه» است. این جمله بدین معناست که بگوییم این کتاب شریف یا صاحب این کتاب راجع به «اخلاق» و «علم اخلاق» چه نظرى دارد، و آیا در این کتاب، راجع به «اخلاق» صحبتى شده است یا نه، و این کتاب توجه به علم «اخلاق» دارد یا نه و اگر این کتاب ناظر به «اخلاق» است، در چه حدودى راجع به این علم یا این موضوع سخن گفته است. تشخیص این معنا که این کتاب، در باره «اخلاق» چه گفته، ابتداء توقف دارد به این که معناى اخلاق را به نحو اجمال تصور کنیم، و از این تصور، تصدیق این معنا که این کتاب در باره «اخلاق» چه نظر دارد، روشن مى‏شود. اخلاق، جمع «خلق» است. روان انسان، حالات و ملکاتى دارد و اخلاق‏عبارت از «ملکات روان» است. تشخیص اخلاق، توقف دارد به این که سه موضوع را انسان تصور کند: «روان»، «اخلاق» و «غرض». «روان» انسان، عبارت است از روح انسانى. ابتدا باید به نحو اجمال، سخنى از روان گفته شود و سپس از مفهوم اخلاق که عارض بر «روان» است و آن گاه در این که این عوارض بر این موضوع چه نتایجى دارد. این سه جمله را اگر بتوانم عرضه بدارم، توجه کتاب نهج البلاغه به اخلاق، روشن خواهد شد. انسان، داراى روانى است. من و شما داراى جوهره‏اى هستیم غیر از جسم، به نام «روان» که در کتاب الهى و در اخبارى که به دست ما رسیده، در باب آن، سخن گفته شده است. گاهى از این جوهره، تعبیر به «روح» شده، تعبیر به «نفس» شده، تعبیر به «قلب» شده، تعبیر به «صدر» شده و تعبیر به «عقل» شده است. یعنى «روان» شما و روح شما پنج تا اسم دارد. این «روان» شما را گاهى «روح» مى‏گویند، به این تناسب که بدن شما را او زنده نگه داشته و او سبب حیات بدن شماست. پس او «روح» است: «لانّ الرّوح ما به الحیاة الشّیى». روان شما یک نام دیگرش «نفس» است. شما همان «روان» اید. حقیقت شما عبارت از «روان» شماست. شما آن «روان» تان هستید و آن «روان» شمایید. نفس عبارت از حقیقت شی‏ء است. حقیقت شما همان «روان» شما است. و وقتى که آن حقیقت پیدا شد، شما پیدا شده‏اید و تا آن حقیقت باقى است، شما باقى خواهید بود. فلذا روان شما گر چه ازلى نیست ولى ابدى هست، ازلى نیست، یعنى از اوّل آن وقتى که خدا هست، روان شما نیست. خداوند روان شما را خلق کرده است، روان شما حادث است، اما همین روان شما ابدى و همیشگى است: خُلِقْتُم لِلْبَقاء وَ لا لِلْفَناء. اى بشر خیال نکن که براى مرگ آفریده شده‏اى تو براى بقا و جاودانگى آفریده شده‏اى. این شما که همیشه هستید، آن روان شماست و الّا این بدن، این لباس چند روزه روان، این لباس را خواهید کند و از این جهان به جهان دیگر خواهید رفت. آن روان را «نفس» مى‏گویند، زیرا که شما آنید و آن، عین شماست. این روان را «قلب» نیز مى‏گویند. یکى از نام‏هاى روان شما قلب است، زیرا حرکت شما، سکون شما، قلب و انقلاب شما، و تمام حرکت‏هاى شما معلول آن است. پس اوست که مقلب است، اوست که سرتا پا حرکت است. نام روانتان بدین مناسبت «قلب» است. یکى از نام‏هاى شما و روان شما «صدر» است، زیرا در حقیقت آن است که در میان سینه شما است، در اینجا، اسم ظرف بر مظروف اطلاق شده است. یکى از نام‏هاى روان شما «عقل» است. «عقل» به معناى قوّه آمده است، ولى در اینجا به معناى مدرک است. یعنى وقتى شما درک مى‏کنید، مى‏فهمید، قدرت فهم دارید، کلیات را درک مى‏کند، آن روان شماست که درک مى‏کند. بنا بر این شما جوهره‏اى دارید به نام روان، به نام روح، به نام نفس، به نام قلب، به نام صدر و به نام عقل. آن جوهره اوصافى دارد. تا حال یک بعد از سه بعد اخلاق، عرض شد. اما این روان شما، بر طبق تحقیق علماى اخلاق، داراى اوصاف و حالات و ملکاتى است. یعنى روان شما چنان است که حالتى و صفتى به سادگى عارض آن مى‏شود و بزودى از بین مى‏رود. مثل این که از کسى خوشتان مى‏آید، ساعت دیگر از او بدتان مى‏آید. حبّ و بغض از حالات روان شماست. برخى از اوصاف روان شما، به نام «حالات» خوانده مى‏شود. اما برخى دیگر «ملکات» است، یعنى همیشه هست. به این زودى پیدا نمى‏شود و بزودى هم زایل نمى‏شود. این اوصاف پایدار را «ملکات» مى‏گویند. شما روحتان داراى «ملکه» یعنى عوارض دائمى است. این ملکات انسانى است که «اخلاق» نامیده مى‏شود. علما در باره این ملکات، سخنها گفته‏اند، و ملکات روانى انسان را به چندین قسم، تقسیم کرده‏اند. بعضى از ملکات شما «موروثى» و بعضى «اکتسابى» است. امام صادق مى‏فرماید: «فمنه موروثى و منه کسبى». این ملکات، برخى طبیعى و فطرى شماست و خداوند این خاصیت و خوى و ملکه را در روان شما قرار داده است. بعضى از صفات شما کسبى است، زحمت مى‏کشید، فعالیت مى‏کنید تا این صفت روانى را پیدا مى‏کنید. قسم دیگر از ملکات، رذائل و فضائل است. برخى از ملکات شما عبارت از فضائل نفس شماست، جمال روح شماست. زیبائى قیافه روان شما عبارت از فضائل‏اخلاقى است. برخى از ملکات، رذائل است، صفت‏هاى زشت است، قیافه کریه روح است. بحث «اخلاق» عبارت از بحث در همین ملکات است.آیا انسان مى‏تواند اخلاق فاضله را تحصیل کند، ملکات پسندیده را پیدا کند و آیا مى‏تواند ملکات زشت را از خودش دور کند انسان کامل، انسانى است که بکوشد و در خود، ملکات فاضله را ایجاد کند. و آن را که بنحو طبیعى موجود است، تقویت کند. و انسان کامل، انسانى است که بکوشد و آن رذائل را در خود تضعیف کند و تا مى‏تواند از بین ببرد. وقتى که انسان کوشید و به آنجا رسید هر چه ملکه فاضله بود بدست آورد، و هر چه رذائل بود از خود دور کرد، آن جاست که یک انسان ملکوتى مى‏شود و مصداق: «خلیفة اللَّه فى الأرض» مى‏شود انسان مسجود ملائکه مى‏شود، انسان آسمانى مى‏شود، انسانى مى‏شود که در مراحل انسانیت تکامل پیدا کرده است. همین مکارم اخلاق است که اگر انسان بکوشد و آن را کسب کند، مصداق بیان پیامبر بزرگ (ص) مى‏شود که مى‏فرماید: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق»: من براى این برانگیخته شدم و انبیاء براى این معنا به سوى بشر فرستاده شدند که روان آنها را در اخلاق، تکامل بخشند، ملکات آنها را ملکات فاضله کنند، رذائل را از وجودشان دور کنند، تا آنجا که آنان خلیفه الهى گردند. تصور نشود، تنها جانشین الله، جدّ اعلاى ما، حضرت آدم بود، همه ما جانشین الله مى‏توانیم باشیم، همه ما خلیفة الله مى‏توانیم بشویم. مگر روایت به ما نمى‏گوید: «تخلّقوا باخلاق اللّه و تأدّبوا باداب اللّه.» اى انسان تو والاتر از این هستى که در این دنیا، در این جهان پست بمانى و علاقه‏مند به دنیا گردى. تو باید پرواز کنى، متخلق به اخلاق الهى بشوى. بالجمله، بعد دوم اخلاق، عبارت از تشخیص


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره اخلاق در نهج البلاغه

دانلود مقاله کامل درباره تربیت اخلاقی

اختصاصی از کوشا فایل دانلود مقاله کامل درباره تربیت اخلاقی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

تربیت، اخلاق و تربیت اخلاقی

رابطه تربیت و اخلاق

در هم تنیدگی فرایند تربیت و اخلاق موجب شد که مرز مشخصی در گذشته میان این دو تصویر نشود و فرآیند تربیت با اخلاق همسان پنداشته شوند و اخلاقی بودن به مثابه تربیت یافتگی انگاشته شود چنان که غزالی چنین نگاشت: معنی تربیت این است که مربی، اخلاق بد را از آدمی بازستاند به دور اندازد و اخلاق نیکو جای آن بنهد.

خواجه نصیرالدین طوسی نیز چنین نوشت: تدبیت صناعتی است که از طریق آن مدارج عالیه انسانی فراهم می آید و پست ترین مراتب انسانی به کامل ترین رتبه خود می رسند. از سوی دیگر، جالب است بدانیم بسیاری از صاحب نظران تعلیم و تربیت اسلامی کمتر واژه تربیت را به کار برده اند و به جای آن از واژگان تعلیم، تعلم، تهذیب، تزکیه، تخلق به اخلاق، تأدیب، ریاضیات، تدبیر، سیاست و... بهره برده اند و این بدان جهت است که واژگان تربیت به معنای آموزش و پرورش متربی و به معنای برانگیختن و فراهم آوردن موجبات شکوفایی و رشد تمامی توانایی ها و شئون وجودی آدمی، در گذشته اصلا مصطلح نبوده و یا اخلاق و تربیت را غیرقابل تحقق می دانستند و یا این که باور داشتند تربیت بدون پرتوافکنی اخلاق امری ناصواب و بی سرانجام است.

براین اساس می توان گفت تربیت فرایندی است که با آموزه ها و یافته ها و با علوم بسیاری از آن جمله: زیست شناسی، روانشناسی، روانشناسی تربیتی، روانشناسی اجتماعی، جامعه شناسی، جامعه شناسی تربیتی، دین و فلسفه، اخلاق و... سروکار دارد و مبانی علمی، فلسفی و دینی خود را اذ این یافته ها و آموزه ها به دست می آورد و ملاحظات اخلاقی یکی از مبانی تربیت به شمار می آید که با توجه به آنها تربیت شکل می پذیرد بدین ترتیب می توان جایگاه فرآیند تربیت را در ارتباط با فرایند اخلاق به دست آورد و تفاوت این دو را واکاوید.

تربیت اخلاقی

پس از نگاه تحلیلی به مفهوم و معنای تربیت و اخلاق و بیان سخن اهل نظر در این زمینه، اینک این سئوال ها پیش روی ماست؛ تربیت اخلاقی چیست؟ تربیت اخلاقی با فرایند تربیت و اخلاق چه تفاوتی دارد؟ آیا تربیت اخلاقی به حوزه تربیت مربوط است و یا در حیطه اخلاق جای دارد؟ تربیت اخلاقی چه مقصودی را دنبال می کند؟ پیش از آن که به این سئوالات پاسخ دهیم ذکر این نکته لازم است که تربیت اخلاقی در جهان معاصر بسیار مهم دانسته شده تا جایی که پاره ای از دانشوران تعلیم و تربیت در مغرب زمین قرن بیستم را قرن تربیت اخلاقی نامیده اند. در جوامع دینی و مذهبی نیز تربیت اخلاقی عامل تأثیرگذار در سعادت فردی و اجتماعی دانسته شده و هر چند این عنوان مرکب در آثار اندیشمندان مسلمان نیست اما مباحث بسیاری به این فرایند اختصاص داده شده است نظیر تغییرپذیری اخلاق، تأثیرگذاری تربیت بر اخلاق، شیوه درمان بیماری های اخلاقی، کیفیت تخلق به اخلاق حسنه روش تغییر اخلاق و... این عناوین در آثار فارابی، ابن سینا، ابن مسکویه، غزالی، فیض کاشانی و... موجود است. و ما در اینجا فقط به یک عبارت از ابن مسکویه اکتفا می کنیم: انسان در پرتو تربیت اخلاقی از رذایل و صفات نکوهیده می رهد و به فضایل و خصلت های ستوده آراسته می گردد. فضایل با تکرار اعمال شایسته به تدریج در نفس رسوخ یافته، ملکه نفسانی می گردد از این پس افعال نیکو از فرد سر می زند و او از انحطاط و پستی رهایی یافته رو به سوی تعالی می نهد. بنابراین آثار دانشوران و عالمان مسلمان در اخلاق آمیخته به تربیت اخلاقی است.

اخلاق و تربیت اسلامی

تعادل در قوای نفسانی خویشتن

علم اخلاق، فنی است که درابره ملکات انسانی بحث می کند و انسان را از آثار رذائل و عادات زشت شیطانی آگاه کرده و برای رسیدن به هدف عالی که داشتن ملکه فضائل اخلاقی است، رهنمون می کند. خواجه نضیرالدین طوسی اخلاق را اینچنین تعریف می کند: «خلق، ملکه ای بود که نفس را مقتضی سهولت صدور فعلی بود از او بی احتیاج تفکری و رویتی.»

اصطلاح رایج و تعریف شایع اخلاق همین بود که بیان شد؛ ولی دو تعریف دیگر هم برای اخلاق ذکر کرده اند که در هر دوی آنها، عنوان اخلاق بر خود عمل و رفتار انسان اطلاق شده است نه بر ملکات نفسانی او: الف. هر کاری که متصف به حسن و قبح بوده و صاحب آن مستحق مدح و ذم باشد آن کار را اخلاق می گویند.

ب. به هر عمل خیر و خوب اخلاق اطلاق کرده و هر عمل زشت و شر را خلاف اخلاق گویند.

آیا انسان از نظد اخلاق تغییرپذیر است؟ در کتب علم اخلاق یان بحث مرح است که آیا انسان از نظر اخلاق عوض می شود یا نه؟ گروهی با دلایل متعدد به مخالفت برخاسته و معتقدند انسان از نظر آداب و اخلاق عوض نمی شود و گروهی دیگر با دلایل دیگر به جنگ مخالفان برخاسته و ثابت می کننر انسان از نظر اخلاق عوض می شود.

مخالفان و موافقان گروهی با استناد به حدیث معتقدند اخلاق انسان قابل تغییر نیست. حدیث اول از رسول اکرم که می فرماید: «الانسان معادن کمعادن الذهب و الفضه» (انسان مثل معدن های طلا و نقره است). به همان نحوی که معدن طلا و نقره عوض شدنی نیست، انسان هم چنین است. این گروه می گویند تحصیل و کسب اخلاق برای کسانی که فاقد آن اخلاق باشد محال است، زیرا خلق روحی مانند خلق صوری است و همچنان که خلقت جسمانی را نمی توان تغییر داد و کسی قدرت آن را ندارد که کوتاهی خود را به بلندی و زشتی خود را به زیبایی و سایهی رنگ خود را به سفیدی تبدیل کند و همچنین کسی قادر نیست که اخلاق زشت خویش را مانند بخل، حسد، کبر و غیره را از خود دور کند و صفات نیکی از قبیل سخاوت، شجاعت، صدق و صفا را جای آنها بنشاند.

نظریه ارسطو

ارسو حکیم یونانی که 380 سال قبل از میلاد مسیح می زیسته و از شاگردان افلاطون بود، می گوید: ممکن است، اشرار به وسیله تأدیب از خوبان گردند، ولی این مطلب کلیت ندارد، زیرا در بعضی ها کاملا اثر می گذارد و در بعضی ها اصلا اثر ندارد.

تهذیب نفس یا جهاد اکبر

در اهمیت تهذیب نفس از رذایل اخلاقی همین بس که آن را جهاد اکبر نامیده اند. حدیث معروفی که پیامبر اکرم به مجاهدین اصحابش پس از مراجعت از یکی از جنگها فرمود: «مرحبا یقوم قضوا الجهاد الصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبد، فقیل: یا رسول الله ما الجهاد الکبر؟ قال: جهاد النفس.» (آفرین بر جمعیتی که جهاد کوچک را انجام دادند و جهاد اکبر بر آنها باقی مانده است.

تعلیم و تربیت اسلامی

اگرچه در زمینه تعلیم و تربیت اسلامی به طور عام و درباره فلسفه یا مبانی نظری تعلیم و تربیت اسلامی به طور خاص آثار متنوع و متعددی به نگارش درآمده است؛ نسبت به تبیین ماهیت تعلیم و تربیت اسلامی


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره تربیت اخلاقی

دانلود مقاله کامل درباره اخلاق پیامبر 31 ص

اختصاصی از کوشا فایل دانلود مقاله کامل درباره اخلاق پیامبر 31 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 31

 

مقدمه

پیش از سخن گفتن از این جنبه مهم در سیره پیامبر(ص)، بهتر آن می‌بینیم چند نکته زیر را یادآور شویم: یکم: عاطفه، بخش مهمی از شخصیت بشری را تشکیل می‌دهد و واقع‌گرایی، به عنوان مهمترین ویژگی عمومی اسلام، ایجاب می‌کند آنرا مورد توجه قرار دهیم و در راستای تحقق ثمرات مورد انتظار، رهنمونش سازیم؛در اینجاست که می‌بینیم حضرت علی (علیه السلام) در توصیف هماهنگی موجود میان عوامل تشکیل دهنده شخصیت انسانی یعنی عقل، اندیشه، عاطفه، حواس و رفتار، می‌فرماید: «خردها، راهبر و پیشوای اندیشه‌ها و اندیشه‌ها، راهبر و پیشوا

پیش از سخن گفتن از این جنبه مهم در سیره پیامبر(ص)، بهتر آن می‌بینیم چند نکته زیر را یادآور شویم:

یکم: عاطفه، بخش مهمی از شخصیت بشری را تشکیل می‌دهد و واقع‌گرایی، به عنوان مهمترین ویژگی عمومی اسلام، ایجاب می‌کند آنرا مورد توجه قرار دهیم و در راستای تحقق ثمرات مورد انتظار، رهنمونش سازیم؛ در اینجاست که می‌بینیم حضرت علی (علیه السلام) در توصیف هماهنگی موجود میان عوامل تشکیل دهنده شخصیت انسانی یعنی عقل، اندیشه، عاطفه، حواس و رفتار، می‌فرماید: «خردها، راهبر و پیشوای اندیشه‌ها و اندیشه‌ها، راهبر و پیشوای دل‌ها و دل‌ها، راهبر و پیشوای حواس و حواس، راهبر و پیشوای اندام‌های آدمی‌اند.»[1] و بدین ترتیب، ریشه‌های رفتار آگاهانه انسان را با دقت بازمی‌گوید.

اسلام در همه این مراحل، تمامی تلاش و کوشش خود را در جهت پرورش انسان به‌کار می‌گیرد:

الف ـ عنصر خردورزی غریزی را در انسان می‌پروراند و او را به تأمل و تدبر و تعقل و استدلال و نظر و امثال آنها، سوق می‌دهد.

ب ـ بر روش‌های منطقی روند خردورزی انگشت می‌گذارد و از هر شیوه مغایر با گفت‌وگوی سالم و درستی که نتایج آنرا مورد خدشه قرار می‌دهد، دوری می‌جوید.

ج ـ عنصر عاطفی را می‌پروراند و آن‌را با عشق ناب و اصیلی نسبت به پرشکوهترین محبوب یعنی پروردگار متعالی که جامع همه گونه کمال مطلق است، سیراب می‌سازد و عاطفه را به اوج والایی و شکوهش می‌رساند.

د ـ به شریعت مقدس خود، فطرت گرایی اصیلی را می‌بخشد که رفتارها را سامان می‌دهد و نقشه سعادت و خوشبختی آدمی را ترسیم می‌کند.

ﻫ ـ اراده قوی و آگاهی را پرورش می‌دهد که فراتر از هر انگیزه عاطفی برافروخته‌ای، اطمینانمان می‌بخشد که جهت‌گیری عاطفه، جهت‌گیری درستی است و در عین حال آزادی خود در شکل دهی به رفتارها را حفظ می‌کند و از همین آزادی است که مسئولیت، زاده می‌شود. ما در شمار آن کسان نیستیم که "اراده" را "عواطف برافروخته" توصیف می‌کنند وگرنه گرفتار "جبری" می‌شویم که هم به لحاظ وجدانی و هم از نظر شرعی، غیرقابل قبول است. عواطف و احساسات نیز نقش مؤثر خود را بر اراده و رفتار آدمی دارند و هم از اینروست که اسلام به شیوه‌ها و روش‌های گوناگون، بر آن انگشت گذارده است؛ از جمله:

1ـ شیوه‌های ارشادی مستقیمی که ما را از هواهای لجام گسیخته و طغیانی برحذر می‌دارند. قرآن کریم می‌گوید: «أرایت من اتخذ الهه هواه أفانت تکون علیه وکیلا» (سوره فرقان ـ43) (آیا آن کس را دیدی که هوای نفس خود را خدای خویش گرفته است؟ و آیا تو بر او مراقب توانی بود؟)

2ـ شیوه‌های غیرمستقیم از جمله استفاده از امثال و داستان‌هایی در ستایش از کسانی چون پیامبران که بر هواهای نفس و اراده خود تسلط یافتند و زمام آن‌را در اختیار خود گرفتند.

3ـ ارایه الگوهای عملی از رفتار پیامبراکرم(ص) و دیگر پیشوایان اهل بیت بزرگوار و یاران گرامی آن‌حضرت که در مکتب وی پرورش یافتند .

4ـ فراخواندن مسلمانان به هرچه پرشکوه‌تر و والاتر ساختن عشق خود یعنی عشق به خدا، عشق به پیامبر و عشق به اهل بیت پاک و یاران مخلص آن حضرت (ص) که تنها در آن‌صورت، عواطف و احساسات در منظومه‌ای پرشکوه و هماهنگ با اندیشه و آفریننده کار نیک، سامان می‌گیرند.

دوم: این روند تربیتی عواطف و احساسات در پی ریشه‌گیری و تعمیق ایمان به خداوند، جامع همه کمالات و نیز پیوند حداکثری انسان با او از یک سو و پروراندن تصور وی از هستی و زندگی با تأکید بر قرار گرفتن آن‌دو بر اصولی که مهمترین آنها حق، عدالت، عشق و مهر و محبت است و اندیشه و عاطفه پس از قرار گرفتن در این فضا، راه کمال می‌پویند، از سوی دیگر انجام می‌پذیرد. سیره پیامبراکرم (ص) و سنت آن‌حضرت نیز در راستای ریشه‌ای کردن این مفاهیم والا و ارایه تجسم عینی برتری از آنها مطرح می‌شود. برای توضیح بیشتر اشاره‌ای به این اصول خواهیم داشت:

1ـ حق، راز هستی است

"راغب اصفهانی" در "مفردات" خود ـ با اندکی تصرف ـ می‌گوید: « حق، مطابقت و سازگاری همچون مطابقت لولای در با گردش پایدار آنست. حق را بر چند وجه گویند:

وجه نخست: برای پیدایش چیزی به علتی برگرفته از اقتضای حکمت . لذا خداوند متعال را "حق" می‌گویند: «ثم ردوا الى الله مولاهم الحق» (سوره انعام ـ62) (سپس به سوی سرور برحقشان، خداوند برگردانده می‌شوند.)

وجه دوم: برای پدید آورنده به اقتضای حکمت به‌کار می‌گیرند، لذاست که گفته می‌شود: خداوند متعال، همه حق است: «وانه للحق من ربک» (سوره بقره ـ 149) ( و بی‌گمان این فرمان از سوی پروردگارت، راستین است.)

وجه سوم: از اعتقاد به چیزی مطابق با آنچه که در خود دارد، مثل اینکه بگوییم: اعتقاد و باور ما در رستاخیز و ثواب و ...، حق است: «فهدى الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق» (سوره بقره ـ 213) (... آن‌گاه خداوند به اراده خویش، مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند، رهنمون شد.)

وجه چهارم: برای کرده و گفته واقع طبق آنچه لازم است و به اندازه لازم و در زمان لازم است. مثل اینکه بگوییم: کرده‌ات حق است. «حق القول منى لأملان جهنم» (سوره سجده ـ 13) ( اما گفته من چنین تحقق یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد.)[2]

می‌توان از مجموعه کاربردهای فوق نتیجه گرفت که "حق" در عبارتی فشرده عبارت از «امر


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره اخلاق پیامبر 31 ص