فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:270
پایاننامهی کارشناسی ارشد رشتهی فرهنگ و زبانهای باستانی
فهرست مطالب:
فصل اول: کلیات پژوهش
1-1 مقدمه 2
1-2 بیان مسئله 4
1-3 روش پژوهش 6
1-4 پرسشهای پژوهش 7
1-5 فرضهای پژوهش 7
فصل دوم: پیشینهی پژوهش
2-1 نمود در شاخهی زبانهای اسلاوی و آغاز نمودشناسی در زبانهای دیگر 10
2-2 تجزیه و تحلیل نمود در یونانی 42
2-3 نمود ارسطویی 52
2-3-1-1 ایستاها در برابر غیر ایستاها 57
2-3-1-2 کنشمندها در برابر فرجامیها 60
2-3-1-3 فرجامیها در برابر تکاملیها 64
2-3-2 وضعیتها و وجود آنها در جهان 68
2-3-3 ایستاها 76
2-3-4 کنشمندها و پویاها 82
2-4 فاز 87
2-5 انواع کنش 91
2-6 تعریف کردن نمود 99
2-7 پیشینهی نمود 107
فصل سوم: روش پژوهش و مبانی نظری
3-1 مقدمه 116
3-2 نمود 116
3-2-1 ایستا و پویا 117
3-2-1-1 تصور گوینده/شنونده از حالت ایستا و پویا 117
3-2-2 پایان پذیر و بی پایان 118
3-2-3 جمع شوندگی و رقمی شدگی 121
3-2-4 جمع شوندگی و توزیع پذیری 123
3-2-5 کران و بخش ناپذیری 124
3-2-6 طبقه بندی نمود 124
3-2-6-1 کنشمند 127
3-2-6-2 تکاملی و فرجامی 127
3-2-6-3 حالت نقطهای 131
3-2-7 مفاهیم وابسته نمودی: تغییر، کران مندی، گستردگی زمانی 132
3-2-7-1 تک رخدادیها 134
3-2-8 همگنزادی 135
3-2-8-1 همگنزادی ایستاها 136
3-2-9 ویژگی میانگاه زیرشاخهای و تغییر نامشخص 137
3-2-9-1 میانگاه حداقلی 138
3-2-10 قیدهای مدت دار و شمولهای بالنده و کاهنده 139
3-2-11 بر هم کنش دستههای نمودی 139
3-2-12 نمود نقطه نظری، نمود وضعیت، نمود فازی 140
3-2-12-1 نمود نقطه نظری 140
3-2-12-2 نمود وضعتی (واژگانی) و دسته ی نمودی 141
3-2-12-3 تحلیل نمود فازی 141
3-2-12-3-1 نمود فازی و کارکرد آن 142
3-2-12-3-2 عوامل کامل نما کنندهی نمودی- فاز آغازی و ایستاهای پیش و پس آن 142
3-2-12-3-3 رابطههای دینزمور در مورد نمودهای فازی 145
3-2-12-3-4 تصویر زمانی فازهای کنش 146
3-3 پنج عنوان معنایی تاتوسو 149
3-3-1 ایستا 149
3-3-2 فرایند 150
3-3-3 ورود به یک ایستا 151
3-3-3-1 ضد بخش پذیری زیرشاخهای و جمع ناپذیری 151
3-3-4 ورود به یک فرایند 152
3-3-5 فرایند چندتایی 152
3-3-6 تجزیهی نوع کنش 155
3-4 تعریف ندیالکو از سه واژهی آغازی 156
3-5 چگونگی تمایز میان پایان پذیر/ بی پایان و دگرگونی آنها به یک دیگر 157
3-5-1 نسبی بودن آزمون شمارش 159
3-6 انعطاف پذیری و نسبی بودن دستهی نمودی 161
3-6-1 نسبی بودن تعریف نمود- نقطه ای 162
3-6-2 نمونهی کامری از نسبی بودن عنوان نمودی یک فعل و تعریف اصطلاح "دو رگه" 163
3-6-3 به کار رفتن ایستاها و فرجامیها با استمراری 165
3-6-4 مدل گوینده محور 166
3-6-5 محدودیتهای نمود آغازی و چرایی درست بودن نسبی فرجامی در جملههای گوناگون 167
3-6-6 تصور گوینده از تکاملی و فرجامی 168
3-6-7 شیوهی گزارهای و رخدادگونهای- پاسخی به چرایی نسبی بودن تعاریف نمودی 168
3-6-7-1 پاسخ نسبی بودن= راه حل 169
3-7 فرجامیهای درجهای 170
3-8 آزمون ایستایی جمله وارهی هنگامی 176
3-8-1 آزمون هنگام 177
3-9 عبارتهای "تا" 178
3-10 مجهول در زبان فارسی- زدودن ابهام در تفسیر آغازی "شدن" در آن 180
3-11 نمود آغازی در زبانهای ایرانی باستان، میانه، فارسی نو و گیلکی 184
3-11-1 باستان 184
3-11-2 میانه 187
3-11-3 دری و نو 191
3-11-4 گیلکی 193
3-12 دادههای پژوهش و چگونگی آنها 194
فصل چهارم: تحلیل دادهها
4-1 باستان 199
4-2 ایرانی میانه 204
4-2-1 آغاز دگرگونی 204
4-2-2 فارسی میانهی مانوی و پارتی 207
4-2-3 سغدی 218
4-2-4 فارسی میانهی زردشتی 227
4-3 فارسی نو 227
4-3-1 آغازیدن 229
4-3-2 آغاز کردن 230
4-3-3 آغاز نهادن 232
4-3-4 گرفتن 232
4-3-5 اندر گرفتن 235
4-3-6 ایستادن 236
4-3-7 نشستن 237
4-3-8 افتادن 237
4-3-9 انداختن 238
4-3-10 آمدن 238
4-3-11 بنا کردن 241
4-3-12 گذاشتن 241
4-3-13 شدن 242
4-4 "تا" و آزمون هنگام 242
4-5 آغازیهای درجهدار 243
4-6 گیلکی 244
4-6-1 گرفتن (dagitan/daitan/baitan /aitan/ā gitan/gīftan) 244
4-6-2 افتادن (jakaftan/ a katan/ dakatan) 246
4-6-3 انداختن (dagadan) 249
4-6-4 ایستادن 249
4-6-5 آمدن (amæn/amon) 250
4-6-6 آوردن (aardan/avardan) 252
4-6-7 شدن (bustan/boʊn/a boʊn) 252
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری
5-1 بحث 257
5-2 نتیجه گیری 260
5-3 پیشنهادها 261
منابع 265
فهرست جدولها
جدول 2-1: صورتهای ستاکی تماتیک سنتی نمود در یونانی 43
جدول 2-2: زمانهای معین و نامعین در یونانی 43
جدول 2-3: نظام نمودی کاهانه 52
جدول 3-1: طبقه بندی وندلر 125
جدول 3-2: سه مفهوم وابستهی نمودی بنیادی در دستههای نمودی 135
جدول 3-3: تمایز چهار دستهی نمودی وندلر در فاز و پایانه 136
جدول 3-4: سه نظام زیرشاخهای نمودی 146
جدول 3-5: دستههای نوع کنش در تصویر زمانی 149
جدول 3-6: دسته بندی نمود براساس نظر پژوهشگران برجستهی این حوزه 172
فهرست نمودارها
نمودار 2-1: رده بندی مورلاتوس 71
نمودار 2-2: مدل نمودی گبی و موراوسک 72
نمودار 2-3: رده بندی رخدادهای فرید 73
نمودار 2-4: متداومهای سوگا 75
نمودار 2-5: کرانداری پویا 83
نمودار 2-6: تعریف پویای وویستشلاگر 83
نمودار 2-7: نمود از نظر گیلامه 89
نمودار 2-8: انواع کنش نورین 92
نمودار 2-9: مکث 98
نمودار 2-10: نمود در زبان کیوکو 103
نمودار 2-11: نمود خطی 109
نمودار 3-1: تصویر تکاملیها 130
نمودار 3-2: نمودهای فازی 142
نمودار 3-3: فازهای آغازه و پایانهی فرید 144
نمودار 3-4: فازهای آغازه و پایانهی سوگا 144
نمودار 3-5: تای پایانی 179
نمودار 3-6: تای آغازی 180
فهرست شکلها
شکل 2-1: رابطهی زمان رخداد و زمان مرجع 103
چکیده
الف: موضوع و طرح مسئله ( اهمیت موضوع و هدف):
در مقایسه با زبانهایی همانند انگلیسی و روسی، پژوهشهای انجام شده در حوزهی نمود در زبانهای ایرانی محدود و معدود اند. گستردگی این حوزه سبب میشود که برای انجام کاری درست و شایسته، پژوهش و بررسی را به یکی از زیرشاخههای نمود محدود کنیم. در بررسی پژوهشهای انجام شده توسط ایرانیان، به تعاریف و توضیحاتی در حد چند جمله و نقل و قولهای تکراری از نمود و به طبع درک این مفهوم و مفاهیم مربوط به آن بر میخوریم. بنابراین بهتر بود بررسی جامعی بر روی این حوزه انجام شود. نمود آغازی به شروع یک کنش اشاره داشته یا به بیان بهتر همانگونه که ندیالکو (1987) معتقد است، نمود آغازی بیان کنندهی تغییر و گذار است. در زبان فارسی، نمود آغازی به عنوان یکی از شاخههای نمود چه در حالت دستوری و چه در حالت واژگانی، از سوی چند پژوهشگر مورد بررسی قرار گرفته است. پیرو کارهای علمی انجام شده، برای درک بهتر از نمود و مفهوم آغازی در هر زبانی، نیاز است که روند تحول و تغییر آن در طی زمان، در دورههای گوناگون بررسی شود. همچنین به دلیل آن که زبان در این مسیر تحول و تغییر به شاخههای گوناگونی تقسیم میشود، و هریک ازین زیرشاخهها ویژگیهایی از زبان مادری را در خود میگنجانند که شاید در دیگر زیرشاخهها یافت نشود، مقایسهی دو تا چند زبان به جا مانده اطلاعات گستردهتر و جامعتری از ازین تحول را آشکار خواهند کرد. بررسی این تحولات در مورد نمود آغازی از دورهی باستان بر روی زبانهای ایرانی، دورهی میانه و سپس در فارسی دری، و نیز بررسی آن در زبان گیلکی (زبان مادری نگارنده)، نمایهی روشتری ازین مفهوم بدست خواهد داد.
اهداف تحقیق
ب: مبانی نظری (مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسشها و فرضیهها):
پرسشها:
1. آیا کارکرد و معنای -s- آغازی در ایرانی باستان از همان زمان در حال دگرگونی بود؟
2. آیا میتوان با مقاسهی بررسی نمود در زبان گیلکی و فارسی با هم و نیز مقایسهی این دو با دورههای پیشین به پرسشهایی همچون ابهام کارکرد "شدن" در زبان فارسی پاسخ داد؟
فرضها:
1. شیوهی جدید بیان آغاز در شاخههای زبانهای میانه ایرانی با یک دیگر متفاوت است.
2. زبان گیلکی مفاهیم آغازی ویژهای را در خود نگاه داشته است.
پ: روش تحقیق( تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعۀ مورد تحقیق، نمونهگیری و روشهای نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، نحوۀ اجرای آن، شیوۀ گرداوری و تجزیه و تحلیل دادهها):
با توجه به این که بخشی از پژوهش مربوط به دورهی باستان و میانه زبانهای ایرانی و فارسی دری بوده و نوشتههای بجا مانده از آن دورهها بررسی شده، روش پژوهش تاریخی است. در مورد بخشی که به فارسی امروزی و گیلکی میپردازد و دادهها مربوط زمان کنونی بوده، روش انجام شده روش توصیفی است. بر اساس نوع پژوهش و موضوع، بیشتر دادههای گردآوری شده کتابخانهای هستند. بخشی از دادههای فارسی امروزی و گیلکی (زبان مادری نگارنده) به صورت شنیداری از گویشوران گیلکی و فارسی زبانان بدست آمده است. به دلیل گستردگی زبان گیلکی و در پی آن گوناگونی زیرشاخههای این زبان، برخی ازین دادهها با فرهنگهای واژگان گیلکی تطبیق داده شد.
ت: یافتههای تحقیق:
1- میتوان چهار نقطه برای زبانهای باستان و فارسی در مورد تحول نمود آغازی در نظر گرفت. دو نقطه برای شروع تحول، یکی پیش از متنهای بجا مانده، و دیگری در دورهی باستان. دوره میانه نقطهی شکل گیری بیشتر و روشن تر این تحول است. نقطهی چهارم نقطهی اوج این تحول بوده که در فارسی دری رخ میدهد.
2- تحول در دورهی میانه در دو مسیر شکل میگیرد. مسیر اول جایگیری تدریجی نشان و مفهوم آغازی باستان در ساختهای دیگر و بازماندن معنای آغازی در برخی از آنها. مسیر دوم بوجود آوردن ابزارهای جایگزین برای بیان این مفهوم. مسیر اول را در ساختهای مجهول و ناگذر می توان ردیابی کرد و مسیر دوم را در کاربرد فعلهایی همچون grift (گرفت)، nwyst (آغازیدن)، γ'z'' (آغازیدن) و pr'γ'z (آغازیدن).
3- زبان فارسی در دورهی سوم خود از مسیر دوم پیروی کرده و به دلیل زنده بودن زبان، آنها را گسترش میدهد
4- دو نوع دیگر مفهوم آغازی، "تای نقطهای" و "آزمون هنگام"، در زبان فارسی آزموده شدند.
5- با توجه به نظریهها و تحلیلهای نمودشناسان، پژوهشگران این حوزه و زبانشناسان امکان تفسیر آغازی از شدن به درستی نشان داده شد.
6- آنچه از مقایسهی زبان فارسی امروزی و گیلکی بدست میآید نشان میدهد که زبان گیلکی در برخی موارد همانند کاربرد فعل گرفتن در بیان آغاز پدیدههای طبیعی، تصاویر و معانی بیشتری را در خود نگاه داشته است.
7- برابری معنایی جفتهایی همانند čūm(b)ūr bustan و čūm(b)ūr amon در معنای "چروک شدن پوست دست و پا" تایید کنندهی برابری مفهومی آمدن و شدن در گیلکیست.
8- کاربرد اختصاصی katan در گالشی به معنای "شدن" و مفهوم آغازی و برابری آن با شدن در گویشهای دیگر گیلکی تایید میکند که "شدن" علاوه بر مفهوم مجهول در ساخت مربوط، معنای آغازی دارد.
ث: نتیجه گیری و پیشنهادات:
- دگرگونی کارکرد و معنای نشان دستوری -s- در دورهی باستان از همان زمان رخ داده بود.
- تفاوت در بیان نمود آغازی با شیوهی تازه در دورهی میانه بیان میشد چنان چه در فارسی میانهی زردشتی از grift، در فارسی میانهی مانوی از nwyst، در سغدی از γ'z''و pr'γ'z، و در پارتی 'bz'y استفاده میشود.
- آزمون "هنگام" نشان میدهند که آغازی بودن جمله مستلزم پویا بودن فعل نیست و میتواند با فعلهای ایستا نیز بکار رود.
- شدن در بافت مورد نظر آغازیست و این مطلب در کار مقایسهای انجام شده با گیلکی اثبات میشود.
- موضوع آغازیهای درجهدار تقریبا از موضوعهای بحث شدهی تازهایست که در خور توجه و بررسی بیشتر و ژرف تری درزبانهای ایرانیست.
- انتظار میرود که در زمینهی نمود و نمود آغازی در زیرشاخههای بررسی نشدهی زبان گیلکی پژوهشی شایسته انجام گیرد.
- وجود -s- در برخی از فعلهای گیلکی به آسانی قابل توجیه نیست و در نظر نگارنده نگاهی ژرفتر و کاملتر در پژوهشهای آینده میتواند پاسخی برای این موضوع باشد.
- چرایی گزینش فعلهایی همچون افتادن، گرفتن، ایستادن، نشستن برای بیان مفهوم آغاز در خور توجه بیشتر است.
- در فرایند بررسی فعلهای دو دورهی نخست، فعلهایی همچون آغازیدن در سغدی و معنای ریشهی آن در سانسکریت " درون/وارد (آب) شدن" این پرسش را مطرح میکند که آیا بررسی ریشهشناسانهی فعلها در همهی زبانهای همخانواده می تواند ابهامات در چرایی پرسش پیشین را برطرف سازد.
- کاربرد وجه تمنایی فقط در پنج فعل و نیز وجود چهار مورد آن در یسنا نشان میدهد که بررسی بیشتر در مورد بسامدهای این چنینی قطعا پاسخ پرسشهای گوناگونی را خواهد داد.
- روش مقایسهای که برای نخستین بار در مورد گیلکی و فارسی انجام شد، با بررسی و پژوهش در مورد دیگر زبانهای ایرانی و غیرایرانی کامل تر شده و طرح جامعی از این پدیده بدست خواهد داد. گردآوری هرچه بیشتر دادهها در مورد نمود آغازی در زبان فارسی میتواند دسته بندی ترکیبات موجود را بینقصتر کند.
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:51
چکیده:
تکاشیها یکی از قدیمیترین و گسترده ترین فرم تزئینات معماری است که در سرتاسر دنیای اسلامی به کار برده می شود. در ایران در طول حکومتهای ایلخانی، تیموری و صفویه این هنر تزئینی به اوج تحول و توسعه خود رسید.
از هنگام ابداع کاشی و در ادوار گذشته، کاشیکاری به نحو گسترده ای برای جلوه بخشیدن به سطوح بناهای ایران مورد استفاده قرار می گرفت. در دورة اسلامی ایران، بهره جستن از کاشی برای تزئین سطوح داخلی و خارجی اماکن مذهبی، کاخهای سلطنتی و اقامتگاههای شخصیتهای متمول و با نفوذ، فراوان به چشم می خورد.
“معبد چغازنبیل” واقع در خوزستان؛ از جمله مکانهایی است که نخستین کاشیهای ایرانی در آن یافت شده اند. این کاشی ها، از نوع کاشیهای دیواره ای لعابدار بوده و به شکل مربع قالبریزی شده اند و در میان برخی از آنها برجسته کاری به چشم می خورد. تاریخ تولید این نوع کاشی ها، قرن سیزدهم ق م تخمین زده شده است. در “سوزا”ی لرستان تعدادی کاشی چهارگوش با نقشهای برجسته یافت شده که تاریخ تولید آنها به قرنهای دوازدهم تا هفتم ق م باز می گردد.
این کاشی ها با مینا رنگ آمیزی شده و اشکال حیوانات و اجنة بالدار را نمایش می دهند. در منطقة “باباجان تپه” لرستان، کاشیهای مربع شکلی که احتمالاً متعلق به سقفهای بناها بوده، یافت شده اند. تولید آنها را می توان به قرن هشتم ق م نسبت داد. مادة اصلی این نوع کاشی ها گل رس پخته شده است و طرحهایی هندسی قرمزرنگی بر آنها نقش بستهاند. اما،این روند موفقیت گذرا می نماید. زیرا علی رغم رواج چشمگیری که این کاشی ها در آغاز داشته، به مرور زمان با تنزل محبوبیت رو به رو گشتند. و در مقابل ، آنچه که عناصر تزئینی معماری دوران هخامنشی و ساسانی را تشکیل می داده، آجرهای لعابدار، گچ بریهای رنگارنگ، سنگهای حکاکی شده، دیواره نگاره ها – نقاشیهای دیواری – و موزائیکهای مرمرین می شده است.
تا دو قرن پس از ظهور اسلام در منطقه بین النهرین شاهدی بر رواج صنعت کاشیکاری نداریم. و تنها در این زمان یعنی اواسط قرن نهم / سوم در این ناحیه هنر کاشیکاری احیا شده و رواجی دوباره یافت. در حفاریهای شهر “سامره” – پایتخت سلسله عباسیان بین سالهای 836/222 تا 883/270 بخشی از یک کاشی چهارگوش چند رنگ لعابدار که طرحی از یک پرنده را در برداشته، به دست آمده است. از جمله کاشیهایی که توسط سفالگران شهر سامره تولید و به کشور تونس صادر میشد، میتوان به تعداد صد و پنجاه کاشی چهارگوش چند رنگ و لعابدار اشاره کرد که هنوز در اطراف بالاترین قسمت محراب “مسجد جامع قیروان” قابل مشاهده اند.
عملاً تا قبل از قرن یازدهم / پنجم موضوع تولید کاشی در ایران اسلامی عملاً ناشناخته باقی مانده است. نخستین گونه چنین اشیایی که در حفاری ها ثبت شده، همان کاشیهای یافت شده در شهر “غزنه” پایتخت سلسلة غزنویان – از شهرهای کنونی افغانستان – بوده است. با وجود اینکه، هیچ یک از کاشیهای متعلق به دوران “قبل از غزنویان” ، در محل اصلی خود یافت نشده، ولی مطمئناً می توان این دسته از کاشیها را به زمانی پیش از دهة دوم قرن سیزدهم / هشتم مربوط دانست. افزون بر آن، شباهتهایی بین این کاشی ها و کاشیهای بدست آمده در جریان حفاریهای سوزا وجود داشته که آنها را می توان در حاشیه های مرواریدی و حیواناتی که به شکل نیمرخ قرارگرفته، ملاحظه نمود.
با این وجود، نخستین نشانه های کاشیکاری بر سطوح معماری به حدود سالهای 1058/450 باز می گردد که نمونه ای از آن بر منارة ”مسجد جامع دمشق” قابل دستیابی است. سطح این برج استوانه ای با تزئینات هندسی و استفاده از تکنیک آجرکاری پوشش یافته، ولی محدودة کتیبه ای آن با استفاده از کاشیهای فیروزه ای لعابدار تزئین گردیده است. و این کاشی ها دقیقاً در قسمتهای تحتانی رأس آن به صورت افقی قرار گرفته اند. کتیبة مناره به خط کوفی داری دنباله های تزئین یافته و با تکنیک برجسته کاری قالب ریزی شده و لعاب دیده اند. در حالی که، حواشی آن بدون لعاب باقی مانده اند. شبستان گنبددار “مسجد جامع” قزوین – 1115/509 – شامل حاشیه ای تزئینی از کاشیهای فیروزه ای رنگ کوچک می باشد. و از نخستین موارد شناخته شده ای است که استفاده از کاشی در تزئینات داخلی بنا را در ایران اسلامی به نمایش می گذارد. بر روی دیوارهای خارجی نیز کاشیهای فیروزه ای رنگ تقریباً به سبک موزائیک کاری استفاده شده اند. این کاشی ها اجزای سازندة الگوهای هندسی را تشکیل داده که با رنگ قرمز آجرهای بدون لعاب در تضاد کامل اند. در قرن دوازدهم / ششم رنگهای فیروزه ای و لاجوردی با محبوبیتی روزافزون رو به رو گردیده و به صورت گسترده در کنار آجرهای بدون لعاب به کار گرفته شدند. از این دوره تعدادی کاشی کتیبه ای تراشخورده با رنگ فیروزه ای لعاب داده شده بر جای مانده است (تصاویر شماره 3-2).
در مدت زمان غلبة سلجوقیان بر مناطقی از ایران و در دوره ای پیش از سالهای آغازین قرن سیزدهم / هفتم تولید ظروف سفالی و کاشی توسعه خیره کننده ای یافت. مرکز اصلی تولید کاشان شهر کاشان بود که امروزه در نواحی میانی ایران قرار داد. این شهر اهمیت خود را تحت همین عنوان تا قرن ها بعد حفظ نمود. نام کاشان از نظر لغوی مترادفی برای تولید کاشی به شمار می رفت. در گذشته نیز مثلاً در اواخر قرن سیزدهم / هفتم واژة خلاصه کلمه کاشانی – به عنوان کاشی مورد استعمال قرار می گرفت. تعداد بسیار زیادی از گونه های مختلف کاشی چه از نظر فرم و چه از نظر تکنیک ساخت، در کاشان تولید می شد. حرفة سفالگری، - با توجه به اینکه در انحصار انساب پدری بود – توسط پدر برای پسر به ارث گذاشته می شد. برای مثال، براساس مدارک معتبر مکتوب؛ خانوادة “ابوطاهر” دست کم برای چهار نسل انواع کاشی ها را تولید کرده اند.
اشکالی همچون ستاره های هشت گوش و شش گوش، چلیپا و شش ضلعی برای شکیل نمودن از اره های درون ساختمان ها با یکدیگر ترکیب می شدند. اشکال دیگری چون چند ضلعی های پیچیده نیز در کاشیکاری به کار برده می شد. از کاشیهای لوحه مانند در فرمهای مربع یا مستطیل شکل و به صورت حاشیه و کتیبه در قسمت بالایی قاب از اره ها استفاده می شد. ترکیبی از قابهای بزرگ مستطیل شکل در مرکز و کاشیهای کتیبه ای پیرامون آنها، زینت بخش قسمتهایی از محراب ها بوده اند. قالبریزی برخی از کاشی ها به صورت برجسته انجام می شد. در حالی که، برخی دیگر مسطح بوده و تنها با رنگ تزئین یافته اند. کاشیهای تراشخورده کمتر دیده می شده و به نظر می رسد که از انواع کمیاب بوده اند. کاشیهای زاویه دار برای پوشانیدن گوشه ها و شکافهای درون ساختمان به شکل طاقچه برجسته کاری می شدند. این تکنیک سه نوع روند مختلف را شامل می شد که عبارتند از: لعاب تگرگ، رنگ آمیزی مینائی بر روی لعاب و رنگ آمیزی زرین فام بر روی لعاب. توضیحاتی در مورد برخی از این تکنیک ها توسط فردی به نام “ابوالقاسم عبدالله بن محمدبن علی بن ابی طاهر” بر روی سفال ها نوشته شده است. ابوالقاسم مورخ دربار ایلخانیان – خاندان مغولی تبار حاکم بر ایران از میانه قرن سیزدهم / هفتم تا میانه قرن چهاردهم / هشتم و یکی از نوادگان خانوادة مشهور سفالگر اهل کاشان – ابوطاهر – بود. ضمن آنکه، او برادر سازندة کاشی نمایش داده شده در تصویر شماره 23 است. توضیح دربارة نوع تکنیک ابوالقاسم در حدود سالهای 1301 – 1300/700 به رشته تحریر درآمده است.