![دانلود پروژه تخت جمشید (نقش رجب ,نقش رستم , پاسارگاد )](../prod-images/371892.jpg)
پروژه بررسی تخت جمشید (نقش جمشید ,پاسارگاد ,نقش رستم )
فایل پی دی اف
تعداد صفحه :58
پلان کلی , چاپخانه سکه , آب نما های سنگی , کاخ پادشاهی , کاخ شرقی و نقش انسان بالدار, صفه سنگی معروف به تخت سلیمان , کاخ اختصاصی, و...
پروژه بررسی تخت جمشید (نقش جمشید ,پاسارگاد ,نقش رستم )
فایل پی دی اف
تعداد صفحه :58
پلان کلی , چاپخانه سکه , آب نما های سنگی , کاخ پادشاهی , کاخ شرقی و نقش انسان بالدار, صفه سنگی معروف به تخت سلیمان , کاخ اختصاصی, و...
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:24
مقدمه
شغاد
به چاه افتادن رخش
چگونگی مرگ شغاد
چگونگی مرگ رستم
برادر کشی در تاریخ
تراژدی مرگ رستم
منابع و مآخذ
مقدمه :
مرگ رستم در شاهنامه نمی تواند واقعه ای ساده و پیش پا افتاده باشد . فردوسی توجه ویژه ای به این اسطوره دارد و بنابراین امکان ندارد از مرگ او به راحتی بگذرد . مرگ رستم یکی از داستانهای خواندنی و تالم بار شاهنامه است . مرگی که برادر رستم ، شغاد باعث آن است ، یعنی مرگ برادر به دست برادر .
اما شغاد نباید از قتل رستم که قهرمان بزرگ شاهنامه است به راحتی عبور کند . شغاد هم بدست رست می میرد و این داستان پردازی بزرگ را فردوسی به بهترین شکل انجام می دهد. این داستان محصول ایم پیری فردوسی است . او خالق رستم است و چون هر خالقی شاهد به دنیا آمدن و بالندگی مخلوق خویش است ، او با رستم زندگی کرده است؛ در جنگها وی را دعا کرده و در ناکامیهای روزگار با او همدردی کرده است اکنون رستم همچون فردوسی به سنین پیری رسیده است و در انتهای جاده ی زندگی گام بر می دارد و جز این نیست که رستم همچون فردوسی به سنین پیری رسیده است و در انتهای جاده زندگی گام بر می دارد و جز این نیست که :
(زگیتی همه مرگ را زاده ایم )
*********
در این موجز سعی شده تا تحلیلی از این داستان انجام شود و ابهاماتی که برای بنده در این داستان مطرح بود ، تا حدودی پاسخ داده شود .
طرح داستان رستم و شغاد را می توان چنین بیان کرد که : شغاد نابرادری رستم در کابل به سر می برد و دختر شاه کابل را به زنی گرفته است برای جلوگیری از باج و خراج گرفتن رستم توطئه ای همراه شاه کابل بر ضد رستم پی ریزی می کنند و در راه رستم چاههایی تعبیه می کنند و رستم درون چاه می افتد قبل از مردن به وسیله ی تیری جان شغاد را می گیرد .
دکتر یا حقی در فرهنگ اساطیری، ذیل واژه شغاد این اطلاعات را به خواننده منتقل می کند :
«زال پهلوان سپید موی حماسه ها در پرده کنیزکی نوازنده و خوش آواز داشت که پس از مدتی از او پسری به بالای سام در وجود آمد. ستاره شماران پایان کار او را نا روشن دیدند و با شگفتی اظهار کردند که او تخمه سام نیرم را تباه خواهد ساخت . این کودک که شغاد نابرادر رستم بود سرانجام دختر شاه کابل را که باج گزار رستم بود به زنی گرفت و پس از این پیوند چشم آن داشت که رستم از پدر زنش باج طلب نکند و چون این چشم داشت بی نتیجه بود شغاد با پدر زنش شاه کابل بر ضد رستم توطئه ای مشترک فراهم کرد بدین ترتیب که به ظاهر آزرده خاطر کابل را ترک کرد و روی به زابلستان نهاد و از رستم خواست که به کابل بیاید و از او رفع توهین کند . شاه کابل به تزویر و پوزشخواه به پیشباز رستم شتافت و او را به مهمانی و از آنجا به شکارگاه چندین چاه که خنجر و تیغ هایی در آن تعبیه شده بود سر راه قرار داشت و روی آنها با خاک پوشیده بود . رخش بوی خاک تازه را حس کرد پا پس کشید رستم بی حوصله براو تازیانه زد اسب جستی زد و دو پایش به تک چاه فرو رفت . زواره نیز در چاهی دیگر افتاد و رستم دام را حس کرد و از شغاد که بر بالای چاه ایستاده بود کمان را به زه کرد خواست و نا برادر خویش شغاد را که بر پشت درختی پنهان شده بود به درخت دوخت و در دم مرگ کین خویش را باز ستاند . با این فاجعه یک نمونه از برادرکشی از شاهنامه اتفاق افتاد که بازتاب آن در ادب فارسی تا امروز نیز ادامه دارد.»۱
فردوسی داستان را به نقل از آزادسرو که از مردم مرو بود ، بیان می کند . آزادسرو ، خود را از نوادگان سام نریمان می داند . از این رو از داستانهای رستم ، نوشته ها و یا منابع و مدارکی در اختیار داشته است :
«یکی پیر بد نامش آزادسرو که با احمد سهل بودی به مرو
دلی پر زدانش ، سری پر سخن زبان پر زگفتار های کهن
کجا نامه خسروان داشتی تن و پیکر پهلوان داشتی
بسام نریمان کشیدی نژاد بسی داشتی رزم رستم به یاد
بگویم کنون آنچه از او یافتم سخن را یک اندر دگر بافتم »۲
* داستان را چنین آغاز می کند که در میان کنیزکان زال ، کنیزی بود هنرمند و رودنواز که این کنیز برای زال پسری به دنیا می آورد ۰زال این نورسیده را شغاد می نامد . در بدو تولد نوزاد چنانکه رسم آن دوران بود ، زال ستاره شماران را از اطراف کشور فرا می خواند تا از بخت و اقبال این نو رسیده آگاهی یابد ستاره شماران پس از مطالعه احوال ستارگان ، زال را از نحسی و شومی بخت کودک آگاه می کنند و به او می گویند این کودک در آینده دودمان وی را بر باد خواهد داد.
کودک پس از چند سال به نوجوانی مبدل می شود . در این باره که چرا کودکان را برای تربیت به دیگران می سپرده اند به نظر می رسد که آنها بر این گمان بوده اند که مربی نباید از خویشان و اهل خانواده باشد تا نتیجه بهتری از تربیت حاصل شود ، همینطور که پیش از این رستم سیاوش را بر عهده گرفت و یا زال تحت پرورش سیمرغ بود . این موضوع می تواند مطرح شود که اصولاً افراد بزرگ باید تحت پرورش افراد بزرگ باشند ولی فرد پست و تیره بختی چون شغاد باید توسط فرد پست و درون مایه ای همچون شاه کابل پرورش یابد در اینجا با اینکه رستم بزرگترین مربی زمانه است ، شاید از آنجا که برادر شغاد است ، تربیت شغاد به دیگری سپرده شده است .
در این باره دیدگاه دیگری به ذهن من می رسد و آن این است که شاید زال خواسته است با این کار نحسی را تا آنجا که می تواند از خود و دودمانش دور کند . البته شاید این نظر درست نباشد ، زیرا زال پس از شنیدن نظر ستاره شناران رو به درگاه آفریننده می کند و بطور تلویحی می گوید که قدرت خداوند بسیار بزرگتر از اختیار و تأثیر ستاره ها در زندگی انسانهاست و اگر خدا تعلق بگیرد هر چیز ممکن است .
«بهر کار پشت و پناهم تویی نماینده رای و راهم تویی
سپهر آفریدی و اختر همان همه نیکی باد ما را گمان
بجز کام و آرام و خوبی مباد ورا نام کرد آن سپهبد ، شغاد»۱
شغاد پس از چند سال جوانی برومند می شود . شاه کابل دخترش را به او می دهد و هدایا و جهاز بسیاری را نیز همراه دختر می کند . شاه کابل از این وصلت دو هدف را دنبال می کرد . اول اینکه به نژاد خود اصالت بیشتری ببخشد و دوم اینکه گمان می کرد پس از این وصلت ،کابل از پرداخت مالیات به سیستان معاف خواهد شد . اما این گمان شاه کابل خیالی بیش نبود و سیستان به گرفتن مالیات و باج ادامه داد .
شغاد از این عمل که در رأس آن رستم قرار دارد تحقیر می شود . او عصبانی از این عمل رستم به صورت پنهانی با شاه کابل دست به کار می شوند تا رستم را از پیش رو بردارند . از این رو بزمی می سازند و در آن بزم شاه کابل ، شغاد را در میانه مستی و در حضور دیگران سرزنش می کند و به او و خاندانش توهین می کند . شغاد هم وانمود می کند که عصبانی شده است و مجلس بزم را ترک می کند و به همراه یاران خود روانه زابل می شود و از چند و چون ماجرا زال و رستم را مطلع می کند . رستم ، لشکری بزرگ را آماده حمله به کابل می کند و به برادر می گوید که من شاه کابل را از تخت به زیر می کشم و تو را بر تخت می نشانم . اما شغاد در اجرای تو طئه شومش به بیان سخنانی از این دست که شاه کابل حتماً از کرده خود پشیمان شده و شاید اکنون در تدارک پوزشگری باشد ، از رستم می خواهد که از لشگرکشی به کابل صرف نظر کند . رستم پیشنهاد برادر را می پذیرد و به همراه برادرش زواره و صدسوار برگزیده و صد سرباز پیاده و کار آزموده رو به سوی کابل می نهد. نکته ای که در اینجا و کل این داستان به ذهن می رسد ، سادگی و بی تجربگی رستم است ، چیزی که در داستانهای دیگر از شخصیت او دیده نمی شود .
دانلود مقاله نمادهای عرفانی درداستان رستم و سهراب با فرمت ورد و قابل ویرایش تعدادصفحات22
نمادهای عرفانی درداستان رستم و سهراب
پیرامون اثر گرانسنگ حکیم توس ـ شاهنامه سترگ ـ سخن بسیار گفتهاند و شنیدهایم و جای سخنهای بسیار دیگر نیز هنوز خالیست، نگاه متفاوت آقای قائمپناه به یکی از داستانهای محوری شاهنامه که میتواند سرفصلی برای نگاههای عمیقتری از این منظر باشد ما را مجاب به درج این مقاله میکند.
شاید در میان ایرانیانی که سر و سودای مطالعه دارند و علیالخصوص در وادی ادبیات فارسی قدمزنان تفرجی کرده و میکنند کمتر کسی را بتوان یافت که بیخبر باشد از اظهارنظر حکیم طوس، فردوسی نسبت به سرودة ارزشمند خویش (شاهنامه) که فرمود:
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
به راستی شاهنامه کاخی بس بلند و بزرگ است که در طول تاریخ هستی خویش، نظر بزرگان و معماران عرصة علم و خرد را همواره به خود معطوف داشته است اما هنوز هم کسی نتوانسته است همه زوایای آن را یکجا در حلقة عدسی دوربین دیدگان خویش به مشاهده بنشیند و به بیان دیگر کسی موفق نشده تمام زوایای آن را زیر سیطرة دید خویش درآورد، به تعبیر نگارنده، شاهنامه چون عروس حماسی است که تاکنون به حجلة زفاف هیچ دامادی درنیامده است. اما از آنجا که پریروی تاب مستوری ندارد، او نیز هرازگاهی از لابهلای حجاب محمل خویش سرک کشیده و گوشة چشمی به خواستگاران و
طالبانش نشان داده است، لذا هر خواستگار و طالبی نیز فقط توانسته است از منظر و مقامی که خود بر آن واقف بوده شاهد کمان ابروی وی یا تیر مژگانش باشد و آن را تماشا و توصیف کند. بر این اساس تلاش نگارندة این سطور نیز بر آن است تا از منظر و خاستگاه عارفان نگاهی به داستان رستم و سهراب، همچنین مرگ رستم بیندازد. امیدا که به حول و قوة الهی از عهدة کار (حداقل در حد توان خویش) برآید.
ابتدا لازم میدانم این مهم را با طرح چند پرسش آغاز کنم:
اولاً اینکه چطور میشود قبول کرد مردی که آزار موری را برنمیتابد، چنانکه در مقام انذار فریاد میزند:
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
راضی میشود که پدر را به مرگ فرزند خویش آن هم به صورتی که خود قاتل فرزند باشد بیازارد؟ آیا عذاب روحی این موضوع برای پدر چندین برابرِ آزار مور نیست؟
و آیا عذاب وجدانی، که از خواندن چنین صحنهای به خواننده دست میدهد بیش از عذاب وجدانی که از آزار موری به انسان دست میدهد نیست؟ یا آیا درد و رنجی که از مرگ برادر به دست برادر در دل و جان انسان میپیچد بسی سنگینتر و شدیدتر از درد و رنجی که از آزار و مرگ یک مور به انسانی دست میدهد نیست؟
راستی چه شده است شاعری که انسان را از آزار مور برحذر میدارد و پرهیز میدهد، پدری را که قاتل فرزندش شده لعن و نفرین نمیکند و به دشنام برادری که برادرش را در چاهی پر از تیغ و سنان میاندازد نمیآغازد!؟ عجبا! تیغ نقد و انتقاد شاعر چرا کند شده است!؟ آیا علت، این بوده که شاعر داستانِ رستم و سهراب و مرگ وی را صرفاً داستان و افسانه تلقی میکرده؟ یا اینکه این داستان لباس رمزی است بر قامتِ حقیقتی که شاعر لطفی در
عریانی آن نمیدیده و یا بیان صریح آن را صلاح نمیدانسته، به علت اینکه معتقد بوده که در عصر وی:
هنر خوار شد، جادویی ارجمند
نهان راستی، آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نرفتی سخن جز به راز
به نظر نگارنده در این نکته جای بسی تأمل است. و از طرف دیگر چگونه میشود باور کرد که فرد جوانمرد و مؤمنی چون رستم که در هیچ کاری بدون ذکر نام خدا مشغول و فارغ نمیشود ناجوانمردانه قاتل فرزندش شود؟ و یا چطور میتوان باور کرد رستمی که در هر امری ابتدا ستایش حق میگوید و بر او سجده میکند (که سجده خود نماد نماز در پیشگاه حق است.) با شکستن پیمان و به کار بستن خدعه، رقیبش را از میان بردارد؟ آیا در ستایش و نمازش اخلاصی نبوده است؟ آیا نماز او از آن نمازهایی نبوده که رسول حق فرمودند: «الصلوة معراج المؤمن» نماز نردبان عروج مؤمن است. و یا بالاتر که حضرت حق فرمودند: «إنَّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر»? نماز بازدارندة از زشتیها و ناپسندیهاست. و یا اینکه رستم از آنهایی نبود که به قول شیخ محمود شبستری خودساخته و خودباخته باشد تا نمازش سرشار از عطر و بوی حضور شود چنانکه فرمود:
تو تا خود را به کلّی در نبازی
نمازت کی شود هرگز نمازی
البته باید اقرار نمود که رستم مثل کسانی نبوده که نماز را برای شانه خالی کردن از زیر بار تکلیف و مسئولیت بهانه ساخته و کارش را ترک کند، نه، رستم نیز چون سعدی شیرازی طاعت را به جز خدمت به خلق نمیدانست. همین نکتههای ظریف و همین پرسشهای دقیق است که انسان را بر آن میدارد تا بپذیرد که قسمتهایی از شاهنامه نیز به سبک و سیاق گفتهها و باورهای عارفان بر سبیل رمز و کنایه سروده شده است و لذا باید گفت: اینکه جناب آقای دکتر محمودی بختیاری شاهنامه را آبشخور عارفان خوانده و بر این اساس کتابی تألیف نمودهاند، سخنی به گزاف وناحق نگفته و به همین دلیل بنده معتقدم که اگر از منظر عرفان به داستان رستم نظر افکنیم، نتیجه میگیریم که با توجه به مطالب فوقالذکر میتوان ادعا کرد که در داستان رستم و سهراب نیز سهراب، نماد نفس رستم است نه فرزند حقیقی وی و از آنجا که خداوند متعال فرمودهاند: «اِنَّ النفس لاَمّارهٌ بالسوء»1 نفس اماره [هر لحظه] انسان را به کارهای زشت و ناروا وامیدارد. و از باب اینکه صادق اهل بیت(ع) فرمودند: «طوبی لِعبدٍ جاهد لله نفسهُ و هواهُ و مَن هزم جُند نفسهِ و هواهُ ظَفِرَ برضا الله»2 یعنی خوشا به حال عبدی که برای خدا و تقرّب به حضرتش همیشه در مقام جهاد و ستیز با نفس باشد و هرگز از او غافل نشود و عنان و سلسلة اختیار خویش را از کف نداده و نگذارد که نفس و خواستههایش بر او چیره شوند. بلکه او غالب و نفس مغلوب او باشد و آنکه توفیق جهاد با نفس یافت و سپاه نفس اماره را مغلوب خود ساخت رضای الهی را کسب کرده است چنانکه پیامبر اکرم(ص) نیز فرمودند: «طوبی لمَن کان عقلُهُ امیراً و نفسهُ اسیراً»3 یعنی خوشا به حال آن که عقلش در مملکت جانش امیر است و نفسش اسیر.» گفتنی است با توجه به همین آیات و روایات موجود که نمونههایی از آنها ذکر شد، عارفان علاوه بر اینکه سالکان و رهروان طریق حق را همواره به مبارزة با نفس فرا خوانده و تحریک کردهاند، در خارج از وجود خویش نیز برای نفس نمادهایی را بیان کردهاند که تعداد قابل توجهی از آنها را محقق بزرگ آلمانی خانم آن ماری شیمل در کتاب خود «ابعاد عرفانی اسلام» فراهم آورده که میتوان به طور خلاصه از جملة آنها این موارد را برشمرد. 1- سگ سیاه 2-روباه جوان 3- موش 4- زن نافرمان وگولزن 5- اسب یا استر چموش 6- شتر سرکش و نافرمان 7- خوک 8- فرعون 9- ابرهه 10 مار 11- شیطان 12-اژدها، حال چه میشود اگر سیزدهمین آنها را هم سهراب بنامیم و بدانیم.
پروژه بررسی تخت جمشید (نقش جمشید ,پاسارگاد ,نقش رستم )
فایل پی دی اف
تعداد صفحه :58
پلان کلی , چاپخانه سکه , آب نما های سنگی , کاخ پادشاهی , کاخ شرقی و نقش انسان بالدار, صفه سنگی معروف به تخت سلیمان , کاخ اختصاصی, و...