کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

واحد شماره سه طرح کرامت مسابقه ی گل ها

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره سه طرح کرامت مسابقه ی گل ها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره سه طرح کرامت مسابقه ی گل ها


واحد شماره سه طرح کرامت مسابقه ی گل ها

واحد شماره سه طرح کرامت مسابقه ی گل ها

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 4

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : مسابقه ی گل ها

در روزگاری حاکمی به گل ها علاقه زیادی داشت او دوست داشت تا همه جا پر از گل شود و تصمیم گرفت مسابقه ای برگزار کند .

روز بعد حاکم سربازان خود را فرستاد تا به مردم اطلاع دهند که هر کس بتواند قشنگ ترین باغ گل را پرورش دهد ، یک صندوقچه ی پر از طلا و جواهر به او جایزه داده می شود .

وقتی مردم این خبر را شنیدند ، خیلی هیجان زده شدند و تصمیم گرفتند هر کس یک باغ گل بکارد .

یکی از دوستان حاکم باغی پر از گل بنفشه کاشت ، چون می دانست حاکم گل بنفشه زیاد دوست دارد .

وقتی حاکم باغ او را دید گفت : این باغ خیلی قشنگ است اما فکر نمی کنم قشنگ ترین باغ این سرزمین باشد .

دوست دیگر حاکم با خود گفت : خوب می دانم حاکم گل رز دوست دارد . او باغ گل رز زیبایی را کاشت  و از حاکم دعوت کرد تا نظرش را بگوید .

حاکم وقتی باغ گل رز را دید گفت : این باغ قشنگ است اما قشنگ ترین نیست .

یک روز معلم یک کلاس همان طور که دانش آموزان کلاس را در حال نوشتن تماشا می کرد ، به یاد مسابقه حاکم افتاد . او دلش می خواست که این مسابقه را ببرد ولی نمی دانست حاکم چه گلی دوست دارد.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره سه طرح کرامت مسابقه ی گل ها

واحد شماره سه طرح کرامت مسابقه ی گل ها

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره سه طرح کرامت مسابقه ی گل ها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره سه طرح کرامت مسابقه ی گل ها


واحد شماره سه طرح کرامت مسابقه ی گل ها

واحد شماره سه طرح کرامت مسابقه ی گل ها

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 4

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : مسابقه ی گل ها

در روزگاری حاکمی به گل ها علاقه زیادی داشت او دوست داشت تا همه جا پر از گل شود و تصمیم گرفت مسابقه ای برگزار کند .

روز بعد حاکم سربازان خود را فرستاد تا به مردم اطلاع دهند که هر کس بتواند قشنگ ترین باغ گل را پرورش دهد ، یک صندوقچه ی پر از طلا و جواهر به او جایزه داده می شود .

وقتی مردم این خبر را شنیدند ، خیلی هیجان زده شدند و تصمیم گرفتند هر کس یک باغ گل بکارد .

یکی از دوستان حاکم باغی پر از گل بنفشه کاشت ، چون می دانست حاکم گل بنفشه زیاد دوست دارد .

وقتی حاکم باغ او را دید گفت : این باغ خیلی قشنگ است اما فکر نمی کنم قشنگ ترین باغ این سرزمین باشد .

دوست دیگر حاکم با خود گفت : خوب می دانم حاکم گل رز دوست دارد . او باغ گل رز زیبایی را کاشت  و از حاکم دعوت کرد تا نظرش را بگوید .

حاکم وقتی باغ گل رز را دید گفت : این باغ قشنگ است اما قشنگ ترین نیست .

یک روز معلم یک کلاس همان طور که دانش آموزان کلاس را در حال نوشتن تماشا می کرد ، به یاد مسابقه حاکم افتاد . او دلش می خواست که این مسابقه را ببرد ولی نمی دانست حاکم چه گلی دوست دارد.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره سه طرح کرامت مسابقه ی گل ها

واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری


واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک :

 قــصــــــه

عنوان قصه : خانه ای پر از طلا

جابر بن یزید جعفی می گوید:  روزی نزد امام باقر (ع) رفتم و از تنگدستی و فقر شکایت کردم و کمک مالی خواستم.

امام فرمود: «ای جابر، فعلا پولی در خانه نیست

چیزی نگذشت که کمیت شاعر داخل شد و اجازه خواست برای امام قصیده ای بخواند.

امام اجازه فرمود و پس از قصیدهخوانی کمیت، به غلام خود فرمود:«از آن اتاق، یک کیسه زر بیاور و به کمیت بده

غلام امر امام را اطاعت کرد و یک کیسه زر از اتاق کناری آورد و به کمیت داد.

کمیت باز اجازه خواست و دو قصیدهی دیگر خواند و امام به او دو کیسه زر دیگر بخشید.

کمیت گفت: « مولای من! به خدا قسم، ارادت من به شما از روی اغراض دنیوی نیست. نیتم از سرودن این قصائد، صرفا نزدیکی به رسول خدا (ص) است، و این وظیفه ای است که خداوند بر من واجب گردانیده است . »

امام باقر (ع) هنگامی که دید کمیت کیسههای زر را قبول نکرد، او را دعا کرد و فرمود: « ای غلام! کیسه ها را سر جایشان بازگردان . » پس از رفتن کمیت، به امام عرض کردم: « شما به من فرمودید در خانه چیزی ندارید ولی میخواستید به کمیت سی هزار درهم عطا کنید؟ »

امام فرمود: « ای جابر! برخیز و داخل آن اتاق برو و کیسههای زر را بیاور . »


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

واحد شماره هشت طرح کرامت توکل

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره هشت طرح کرامت توکل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره هشت طرح کرامت توکل


واحد شماره هشت طرح کرامت توکل

واحد شماره هشت طرح کرامت توکل

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : توکل به خدا

یکی بود یکی نبود در زمان های قدیم در یکی از شهرها پیرمردی با زنش زندگی می کرد .کار این پیرمرد نانوایی بود و بعد از اتمام کار روزانه اش به ماهیگیری می رفت و ماهی هایی را که می گرفت برای مصرف خودشان به خانه می آورد .این پیرمرد در سخاوت و پاکی زبانزد خاص و عام بود و همه اهل شهر احترام خاصی برایش قائل می شدند چنان که از شهرهای دیگر هم به دیدنش می آمدند .کسانی که پول برای خرید نان نداشتند به آنها نان می داد .هر وقت به خانه وارد می شد تکیه کلامش این بود سلام زن تنورت داغه چایئت به راه و زنش هم به او خوش آمد می گفت و ماهییی که با خودش آورده بود و از دستش می گرفت و در تنور سرخ می کرد و با هم می خوردند.

تا اینکه روزی شاه از آوازه و شهرت این پیرمرد به خشم می آید و به وزیرش می گوید باید کاری کنیم تا این پیرمرد در پیش مردم اعتبار خودش را از دست بدهد چرا که مردم اعتمادی که به او دارند به من که شاهشون هستم ندارند .

وزیر نقشه می کشد تا اینکه یک روز به اتفاق شاه با لباس مبدل وارد نانوایی پیرمرد می شوند و چند تا نان از او می خرند . دست توی جیب خود برده و می گویند که ما پول همراه خود نیاوردیم به او می گویند ما تاجر هستیم و از دیاری دیگر آمدیم . پیرمرد می گوید اشکالی ندارد شما نان ها را ببرید هر موقع آمدید این طرف پولش را می دهید .

وزیر می گوید نه اصلا نمی شود شاید نیامدیم.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره هشت طرح کرامت توکل

واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری


واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک :

 قــصــــــه

عنوان قصه : خانه ای پر از طلا

جابر بن یزید جعفی می گوید:  روزی نزد امام باقر (ع) رفتم و از تنگدستی و فقر شکایت کردم و کمک مالی خواستم.

امام فرمود: «ای جابر، فعلا پولی در خانه نیست

چیزی نگذشت که کمیت شاعر داخل شد و اجازه خواست برای امام قصیده ای بخواند.

امام اجازه فرمود و پس از قصیدهخوانی کمیت، به غلام خود فرمود:«از آن اتاق، یک کیسه زر بیاور و به کمیت بده

غلام امر امام را اطاعت کرد و یک کیسه زر از اتاق کناری آورد و به کمیت داد.

کمیت باز اجازه خواست و دو قصیدهی دیگر خواند و امام به او دو کیسه زر دیگر بخشید.

کمیت گفت: « مولای من! به خدا قسم، ارادت من به شما از روی اغراض دنیوی نیست. نیتم از سرودن این قصائد، صرفا نزدیکی به رسول خدا (ص) است، و این وظیفه ای است که خداوند بر من واجب گردانیده است . »

امام باقر (ع) هنگامی که دید کمیت کیسههای زر را قبول نکرد، او را دعا کرد و فرمود: « ای غلام! کیسه ها را سر جایشان بازگردان . » پس از رفتن کمیت، به امام عرض کردم: « شما به من فرمودید در خانه چیزی ندارید ولی میخواستید به کمیت سی هزار درهم عطا کنید؟ »

امام فرمود: « ای جابر! برخیز و داخل آن اتاق برو و کیسههای زر را بیاور . »


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری