فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:8
چکیده:
رفع فقر در وهله نخست نیازمند درکی صحیح از مقوله فقر و ریشه¬های آن می¬باشد؛ اما امروزه به واسطه تجویزهای ناصواب اقتصاددانان غربی، تصویری غلط از این مفهوم و ریشه¬های آن در جوامع مختلف شکل گرفته است. بی¬شک این کج¬فهمی سبب شده¬است تا تعاریفی بیگانه از مقوله توسعه که خود عامل نابسامانی¬های مختلف است، در اذهان عمومی نقش بندد.
از باب گلدوف، خواننده راک گرفته تا گردون برون، سیاستمدار بریتانیایی، همه و همه با طرح¬های خود برای پایان¬دادن به فقر، تصویری از دنیایی را ترسیم می¬کنند که مملو از افرادی است که با طرح¬های خود در پی نوعی شهرت هستند. اما جفری ساچس، نه مصلحی ناشی که اقتصاددانی برجسته و مدیر مؤسسه زمین و مسئول هیئتی در سازمان¬ملل است که به تبلیغ و ترویج توسعه سریع در کشورهای مختلف می-پردازد. از این رو، زمانی که وی کتاب خود را با عنوان «پایان فقر» منتشر ساخت، توجه همگان به نظرات وی جلب شد و حتی نشریه تایم، این کتاب را برای تیتر نخست روی جلد خود انتخاب نمود.
تجویزهای ساچس برای پایان¬دادن به فقر، مشکلی است که نتیجه عدم درک وی از دلایل فقر است. به نظر می¬رسد که وی به فقر به مثابه گناهی ذاتی می¬نگرد. او در این¬باره می¬نویسد: «تنها چند نسل پیش، تقریباً همه جهانیان فقیر بودند؛ این انقلاب صنعتی بود که ثروت را به ارمغان آورد که البته عمده جهانیان از این معرکه عقب ماندند.»
بی¬شک این حکایتی کاملاً غلط از تاریخ فقر است. اساساً فقرا آنهایی نیستند که از این معرکه عقب مانده¬اند بلکه فقرا آنهایی هستند که توسط دیگران در این روند به غارت رفته¬اند. ثروتی که اروپا و آمریکای شمالی برای خود انباشته است، عمدتاً بر پایه منابعی است که از آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی گرد آمده است. یقیناً انقلاب صنعتی بدون نابودی صنعت نساجی در هند، تصاحب بازار ادویه، نسل¬کشی اقوام بومی آمریکا، دامن زدن به بردگی در آفریقا و... نمی¬توانست به افزایش ثروت در اروپا و آمریکای شمالی یاری رساند. این موارد را می¬توان نمونه¬هایی از اشغال و تصرف منابع و بازارهای جهان سوم برشمرد که به خلق ثروت در کشورهای شمال و دامن¬زدن به فقر در کشورهای جنوب انجامیده است.
دو افسانه اقتصادی برجسته در عصر ما سبب شده است که مردم این ارتباط نزدیک را انکار نمایند و درباره فقر با درکی نادرست مواجه باشند. اولین افسانه، آن است که مسئول تخریب طبیعت و از بین رفتن توانایی¬هایی مردم و جوامع، نه رشد صنعتی و استثمار اقتصادی که خود مردم فقیر هستند. بر پایه این افسانه است که فقر عامل تخریب محیط¬ زیست می¬باشد. در چنین شرایطی، که خود بیماری به عنوان عامل درمان این شرایط تجویز می¬شود و تصور می¬گردد که توسعه اقتصادی به مشکلات فقر و فروپاشی اکولوژیکی که خود معلول توسعه است، پایان می¬دهد و البته این پیامی است که در کانون تحلیل¬های ساچس قرار دارد.