اخلاق و مدیریت
مدیریت خدمت است :
مدیریت در اسلام ، قبل از این که ریاستمداری باشد ، خدمتگزاری است و مدیر در این منصب ، باید با تیغ تیز مدیریت در جهت
خدمت به خلق خدا ، اقامه عدل و داد و رفع ظلم و تبعیض و بیعدالتی قیام نماید .
مدیر نباید مسند مدیریت را وسیله افتخار و نردبان نخوت قرار دهد ، زیرا آن دسته از مدیرانی که ، مدیریت بر یک تشکیلات را ، زمینه تجلی خصلتهای ناروای شیطانی میدانند و این میدان را بهترین عرصه برای تاخت و تاز غرورها و شیطنتهای خود به حساب میآورند، هرگز مدیر اسلامی و انسانی نیستند .
این گونه مدیران ، هیچ گاه قادر به خدمت نخواهند بود زیرا اینان مدیریت را برای خدمت به دیگران انتخاب نکردهاند بلکه آن را وسیلهای برای ارضای امیال شخصی و نفسانی خویش نمودهاند و این که در روایات از « ریاست » به شدت انتقاد شده است ، اشاره به این گونه مدیریت دارد .
مولای متقیان حضرت علی ( ع ) در مذمت « ریاست » میفرماید : « ریاست ، هلاکت و نابودی است » [1][1]. البته همانطور که اشاره شد ، منظور از ریاست در این گونه روایات ، ارضای هوسها و خواستههای نفسانی و شیطانی در پوشش مدیریت است .
مردی خدمت حضرت امام رضا ( ع ) درباره شخصی که مدیریت را وسیله خودخواهیهای خویش میدانست ، سخنی به میان آورد و عرض کرد : او در مسند مدیریت ، « ریاست » را دوست دارد نه خدمت به مردم را ، امام رضا ( ع ) زیان چنین مدیرانی را برای جامعه در یک تمثیل زیبا و رسا بیان نمود و فرمود : « چنین ریاستی برای دیانت و اعتقاد مسلمان ، زیانمندتر از این است که دو گرگ گرسنه در میان گله گوسفندی بیفتند که چوپان نداشته باشد » .[2][2]
در واقع امام رضا ( ع ) در این بیان پر معنای خود ، مدیر را حافظ و نگهبانی برای منافع مردم به حساب میآورد و هر گاه مدیر به جای چوپانی امانتدار و خدمتگزار ، گرگی گرسنه باشد ، بزرگترین زیان و فاجعه برای جامعه اسلامی به وجود میآید .
در حکومت علوی ، مدیریت تنها از آن جهت ارزش و اعتبار دارد که وسیلهای برای خدمت به خلق و احقاق حق و رفع ظلم و دفع
باطل باشد چنانچه امیر المؤمنین علی ( ع ) ، خطاب به عبدا… ابن عباس میفرماید : « به خدا سوگند ، این کفش کهنه پر از وصله ، در نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است و من اگر این حکومت را پذیرفتهام ، فقط به خاطر این است که حقی را ثابت کنم و باطلی را از میان بردارم » .[3][3]
بنابراین در حکومت اسلامی ، خدمت نباید وسیلهای برای حاکمیت و ریاست باشد بلکه به عکس حکومت باید وسیلهای برای خدمت باشد .
سعدی ، شاعر محبوب و بلند آوازه ایرانی در حکایتی زیبا این مطلب را به خوبی تبیین کرده و میفرماید : « درویشی مجرد به گوشه صحرایی نشسته بود ، پادشاهی بر او بگذشت ، درویش از آنجا که فراغ ملک ، قناعت است سر برنیاورد و التفات نکرد . سلطان از آنجا که سطوت سلطنت است ، برنجید و گفت : این طایفه خرقه پوشان بر مثال حیوانند و اهلیت آدمیت ندارند ! وزیر نزدیکش آمد و گفت: ای جوانمرد ، سلطان روی زمین بر تو گذر کرد ، چرا خدمتی نکردی و شرط ادب بجا نیاوردی ؟ گفت : سلطان را بگوی ، توقع خدمت از کسی دار ، که توقع نعمت از تو دارد و دیگر بدان که ملوک از بهر پاس رعیتاند ، نه رعیت از بهر طاعت ملوک !
پادشه ، پاسبان درویش است گر چه رامش به فرّ دولت اوست
گوسپند از برای چوپان نیست بلکه چوپان برای خدمت اوست [4][4]
اخلاق و مدیریت - 28 ص ورد