کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

تحقیق و بررسی در مورد روسیاهان اصلی

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق و بررسی در مورد روسیاهان اصلی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 80

 

مقدمه

داستان(روسیاهان) از یکسری واقعیتها سرچشمه گرفته است که من و امثال من در طول زمان زندگی با آن سر و کار داشته و یا شاهد آن هستیم. در اینجا باید به پدر و مادران عزیز یادآوری کنم که مواظب عزیز کرده های خود باشند. و بدون هدف به جامعه نفرستند که انسان های گرک نما در جامعه زیاد است و هر آن امکان لغزش آنها وجود دارد. کاری نکنند تاجبران آن غیر ممکن و محال باشد. البته نباید تمام تقصیرها را متوجه والدین بدانیم فرزندان نیز باید طبق خواسته بزرگترها عمل کنند. چون هیچوقت والدین بدی فرزندان را نمیخواهند و فرزندان مطمئن باشند صلاح آنها در مشورت با والدین است. و راه راست را از آنها بخواهند تا خدای ناکرده گمراه نشوند. و بعضی از دختران جوان باید بدانند که هر چراغ سبزی به منزله خوشبختی آنها نیست. و محیط سرد و وحشتناک غربت را به محیط گرم خانواده ترجیح ندهند. چون مامن اصلی آنها همان محیط گرم خانواده است. و آغوش پدر و مادر می باشد.

مثل همیشه وقتی آخرین زنگ مدرسه به صدا درآمد. بچه ها با سر و صدای زیادی کتابهای خود را جمع کرده و از مدرسه زدند بیرون. من نیز مثل همکلاسیهای دیگرم وسایل خود را برداشتم. و از دبیرستانی که در آن مشغول تحصیل بودم بیرون آمدم و راه خانه را در پیش گرفتم مسیر من طوری بود که هیچ یک از دوستانم هم مسیر من نبودند. و من مجبور بودم هر روز فاصله بین مدرسه تا خانه را به تنهایی طی کنم. همانطوریکه سرم پائین بود و در خیال خود غوطه ور بودم و با قدمهای آهسته طی طریق میکردم و خدا خدا میکردم او را در سر راه خود نبینم ولی اشتباه میکردم او مانند همیشه با ماشین مدل بالای خود در همان جای همیشگی ایستاده بود و چشم براه من قرار داشت. از دست این مزاحم همیشگی خسته شده بودم. و هر کاری میکردم نمیتوانستم او را از این کارش منصرف کنم. او مدتها بود این کار خود را شروع کرده بود من از اصل و نسب او خبر داشتم و میدانستم که پسر یکی از ثروتمندان این شهر است. و او با متکی به این حربه هر کاری که دلخواهش بود انجام میداد. خیلیها دوست داشتند که او سر راه آنها قرار بگیرد. با اینکه قیافه جذابی داشت ولی من از او متنفر بودم علتش هم این بود که کارهای بچه گانه ای انجام میداد که یکی از این کارها همین مزاحمت او بود که هر روز در موقع مقرر سر راه من می ایستاد. و سعی میکرد با جملات محبت آمیز نظر مرا نسبت به خودش تغییر دهد ولی من به او محل نمیگذاشتم. اول اینکه از او بدم می آمد. دوم اینکه من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمده و بزرگ شده بودم و اینکار را برخلاف شئونات اسلامی میدانستم. و آخر از همه اینکه شدیدا به درس و مدرسه علاقه داشتم و هیچ دلم نمیخواست با اینجور کارها به درسم لطمه ای بخورد و خدای ناکرده از تحصیل باز بمانم. با همین فکر و اندیشه مسافت کوتاهی که بین من و او بود طی کردم هنگامی که به مقابل او رسیدم مانند همیشه خواستم بدون اعتنا به او از کنارش بگذرم. ولی او که گویا منتظر همین لحظه بود با صدایی لرزان گفت:

- چرا اینقدر از من بدت می آید. مگر من چه گناهی مرتکب شده ام. که تو اینقدر به من بی اعتنایی میکنی. در اینجا تصمیم گرفتم جواب دندان شکنی به او بدهم تا شاید باعث شود او از من دست بکشد و دیگر مزاحم من نشود. به همین جهت گفتم:

- میدانی چرا از تو متنفرم. به خاطر اینکه تو مثل آدمهای بی سر و پا و لات هر روز سر راه من قرار میگیری تا من تسلیم هوسهای کثیف تو بشوم. ولی کور خواندی من نه تنها از تو متنفرم بلکه چشم ندارم قیافه نحست را هم ببینم. خسته نشدی اینقدر از من بی اعتنایی دیدی. چرا نمیروی پی کارت. لات بی سروپا. اگر دفعه دیگر تو را سر راه خودم ببینم خیلی برای تو گران تمام خواهد شد. سپس قدمهای خودم را تند کردم تا هر چه زودتر از آن محیط دور شوم. فریاد او را از پشت سرم شنیدم که میگفت: بالاخره به زانو در میایی هیچ کس تا به حال نتوانسته در مقابل من مقاومت بکند. کاسه صبرم لبریز شده است.

او همانطور فریاد میکشید و حرفهایی میزد ولی من دیگر حرفها او را نمی شنیدم، تقریبا داشتم میدویدم. با همان حالت خودم را به خانه رساندم و با عجله وارد حیاط شده و خودم را روی نیمکتی که در گوشه حیاط قرار داشت انداختم. داشتم نفس نفس میزدم. میخواستم کمی از آن حالت بیرون بیایم تا مادرم مرا در آن حال نبیند. و این بزرگترین اشتباه زندگی من بود. اگر قضیه را به مادرم می گفتم شاید حوادثی که بعدها برای من اتفاق افتاد پیش نمی آمد و این مخفی کاری من 180 درجه زندگی مرا تغییر داد و مرا به ورطه سهمناکی سوق داد. و سرنوشت شومی را برای من رقم زد. در اینموقع مادرم وارد حیاط شد وقتی چشمش به من افتاد با تعجب گفت:

- چه اتفاقی افتاده است(تارا) چرا رنگت پریده

- گفتم: طوری نیست مادر نگران نباش. با عجله آمدم کمی نفسم گرفت الان خوب میشوم.

- مادرم گفت: چرا عجله داشتی مگر کسی دنبالت میکرد.

- گفتم: نه مادر کمی احساس گرسنگی میکردم میخواست زودتر به خانه برسم.

- مادر گفت: برو آبی به سر و صورت خودت بزن الان ناهار را حاضر می کنم.

- از جای خود بلند شده و با گفتن: به چشم وارد ساختمان شدم. و به اطاق خود رفتم. و از اینکه به مادرم دروغ گفته بودم شدیدا احساس شرمندگی میکردم. و میدانستم مادرم فهمیده که من به او دروغ گفته ام ولی با بزرگواری گذشت کرد و به روی خود نیاورد. ولی میدانستم بعدا باید به او توضیح بدهم در غیر اینصورت مرا ول نمیکرد تا موضوع را بفهمد. وقتی از اطاقم بیرون آمدم به دستشویی رفتم و آبی به سر و صورتم زدم تا بلکه قیافه ام از آن حالت پریشان و مغشوش خارج شود.

خودم را در آئینه نگاه کردم کمی حالم بهتر شده بود. از آنجا بیرون آمدم و به آشپزخانه رفتم تا به مادرم برای حاضر کردن غذا کمک کنم. نگاههای سنگین مادرم را به روی خود احساس میکردم که با چه نگرانی مراقب حال من بود همیشه اینطور است و این مادرها هستند که نگران حال فرزندان خود میباشند. خون و دل میخورند تا بچه ای قد بکشد. و وارد جامعه بشود. و تا دم مرگ، نگران فرزندان خود هستند. ولی این فرزندان نابخردانه با ناسپاسی باعث رنج و عذاب والدین خود می شوند. به هر حال نگاههای نگران مادرم را باید تحمل میکردم. و در اینجا جا دارد بگویم مادرم هم دچار اشتباه بود. اگر او پافشاری میکرد تا از ناراحتی من سر در میاورد شاید جلوی خیلی از حوادث و عواقب ناگوار آینده گرفته میشد. ولی متاسفانه مادرم در اینکار پافشاری نکرد. و خیلی راحت از کنار این قضیه گذشت. و فقط با چشم غره هایش به من فهماند که کمی نگران حال من هست. وقتی غذا را حاضر کردیم و روی میز چیدیم کسی را نداشتیم که منتظر او بمانیم. من تنها فرزند دختر خانواده بودم و پدری داشتم که در یکی از ادارات دولتی کارمند بود. و حقوق او کفاف زندگی ما سه نفر را میداد. و ما ناشکر نبودیم و چون تنها فرزند خانواده بودم به همین جهت هر چیزی را که اراده میکردم پدر و مادرم برایم مهیا میکردند. ولی من نیز از آن دخترانی نبودم که توقعات آنچنانی داشته باشم همیشه سعی میکردم به آنچه که دارم قانع باشم. و فشاری به خانواده ام نیاورم. بعد از اینکه ناهار را در سکوت کامل صرف کردیم ظرفهای غذا را جمع کردم و به آشپزخانه بردم و آنها را شستم. و به اطاقم رفتم تا تکالیف درسیم را انجام بدهم. ولی فکرم پیش آن مزاحم بود فکر میکردم و نقشه میکشیدم که چگونه او را از خود برانم میدانستم به این سادگیها دست از سر من بر نخواهد داشت. فکرهای گوناگونی که به مغزم هجوم آورده بودند نگذاشتند به آسودگی درسم را مرور کنم. و تکالیفم را انجام بدهم. کم کم خواب بر من مستولی گشت و خوابیدم. در خواب دیدم که در یک بیابان بی آب و علف میدوم. و ماری خطرناک دنبالم افتاده و هر کجا میدوم مرا تعقیب می کند. زمانی که ما نزدیک بود مرا نیش بزند با فریاد سهمناکی از خواب پریدم. مادرم به فریاد من خودش را با اطاقم رساند و مرا که مثل بید میلرزیدم و عرق سردی تمام بدنم را فرا گرفته بود. در آغوش گرفت و گفت:

- تارا جان چه اتفاقی افتاده چرا فریاد می کشی. مرا نصف جان کردی.

- گفتم: طوری نیست مادر. خواب وحشتناکی دیدم و از ترس فریاد کشیدم.

- گفت: چه خوابی دیدی که اینقدر ترسیدی و داری میلرزی.

- گفتم: مادر اگر یک روزی من از پیش شما بروم. شما چیکار می کنید.

- گفت: حرفهای بیخودی نزن بلند شو آبی به صورتت بزن تا کمی حالت بهتر شود. و الان پدرت می آید.

- گفتم: مگر ساعت چند است.

گفت: ساعت پنج بعد از ظهر است. وقت آمدن پدرت است.

از آغوش مادرم بیرون آمدم و به حیاط رفتم. فصل پائیز روزهای آخر عمر خود را میگذراند. هوا سوز داشت. و آسمان آبستن باران بود. شاید هم برف می آمد. ولی از آنجایی که من فصل پائیز را از فصلهای دیگر سال بیشتر دوست داشتم چون در این فصل غریب بدنیا آمده بودم به همین جهت سوز و سرمای بیرون را احساس نمیکردم همانطوریکه در حیاط قدم میزدم. به صدای در حیاط برگشتم پدرم را دیدم که وارد حیاط شده وقتی مرا در آن حالت دید گفت: (تارا) چرا بیرون ایستاده ای نمیترسی سرما بخوری. هوا خیلی سرد است بیا برویم داخل خانه.

به پدرم سلامی کردم و خسته نباشید گفتم. و به دنبال او وارد خانه شدم پدرم در حدود 40 سال سن داشت و مرد جذابی بود و من خیلی پدرم را دوست داشتم. و این علاقه دو طرفه بود. روی هم رفته خانواده گرم و صمیمی داشتیم مادرم زن خانه داری بود و بیشتر دوست داشت محیط خانواده را گرم نگهدارد و به نظر او تمام سرگرمیهای زندگی به چهار دیواری خانه خلاصه میشد به ندرت برای گردش و میهمانی به بیرون میرفت. از پدرم حرف شنوی داشت. و برای او احترام خاصی قائل بود. که البته این احترام متقابل بود. روی هم رفته به علائق دنیوی چشم بسته بود. زن مومنه ایی بود و نماز و روزه اش ترک نمیشد و از این لحاظ معلم خوبی برای من محسوب میشد.

پدرم خسته از کار روزمره اش وقتی به خانه بر میگشت مادرم سعی میکرد آسایش او را فراهم کند. اول کمک می کرد. لباس بیرون را از تن او در میاورد. و بعد برای او یک چای گرم و تازه آماده میکرد. پدرم کار بخصوصی در خانه انجام نمیداد. وقتی از سر کار برمیگشت. مادرم از او پذیرایی میکرد. و بعد از آن می نشست تا ساعت ده برنامه های تلویزیون را تماشا میکرد. و بعد از آن آماده خواب میشد و به اطاق خواب میرفت تا در آنجا استراحت کند. مادرم هم کارهای خود را انجام میداد و به اطاق خواب میرفت. و من میماندم با هزار فکر و خیال. با اینکه زندگی گرمی داشتیم. ولی متاسفانه یکنواخت بود. و ادامه آن خسته کننده بود. من وقتی به اطاق خود میرفتم. اگر درس داشتم مرور میکردم و برای فردا آماده میکردم در غیر اینصورت کتاب میخواندم. تا خوابم ببرد. منظورم از تمام این جزئیات این است که طولی نکشید. زندگی ما از این یکنواختی خارج شد و دستخوش هیجان گردید. که تمام آنرا برای شما تعریف خواهم کرد. آنشب با هزار فکر و خیال. خوابیدم و شب را به صبح رساندم. صبح وقتی از خواب بیدار شدم طبق معمول هر روز مادرم صبحانه را حاضر کرده بود. و من و پدرم باید صبحانه میخوردیم و راهی میشدیم. تصمیم گرفته بودم اگر این بار هم آن جوان که هنوز اسمش را هم نمیدانستم مزاحم من شد. قضیه را با پدر و مادرم در میان بگذارم شاید آنها یک فکر اساسی میکردند. و مرا از این مخمصه نجات میدادند. آنروز گذشت بدون اینکه چیزی از درسهایی که معلمها میدادند متوجه شده باشم. تمام فکرم مشغول بود که چطور با او روبرو شوم. وقتی مثل هر روز زنگ مدرسه به صدا درآمد و بچه ها با سر و صدای زیاد مدرسه را ترک کردند من نیز پشت سر آنها به راه افتادم. و دلشوره عجیبی داشتم. هر قدمی که بر می داشتم به محل مورد نظر نزدیک میشدم ضربان قلبم بیشتر میشد. ولی وقتی به آنجا رسیدم او را ندیدم. مثل اینکه عصبانیت من کار خود را کرده بود. و او دیگر سر راه من قرار نگرفته بود. و من خیلی تعجب کردم با سماجتی که از او سراغ داشتم بعید میدانستم او به خاطر تشر من میدان را خالی کرده و دنبال کار خود برود. این غیبت او سه چهار روز ادامه داشت تا اینکه یکروز پنجشنبه وقتی مدرسه تعطیل شد و من به خانه رفتم. حال و هوای خانه را طور دیگری احساس کردم. وقتی این تغییر را از مادرم پرسیدم.

او مرا در آغوش گرفت و گفت:

- دخترم قرار است برای تو خواستگار بیاید.

من که از حرفهای مادرم متعجب شده بودم گفتم:

- یعنی چه. چرا هیچی به من نگفتید. و شما خوب میدانید که من هیچ علاقه ایی به ازدواج ندارم و میخواهم تحصیلم را ادامه بدهم.

- گفت: باور کن ما هم اطلاع نداشتیم. امروز وقتی تو به مدرسه رفته بودی. دو نفر خانم که سر و وضعشان نشان میداد آدمهای پولداری هستند. به در خانه آمدند و گفتند که امروز برای خواستگاری از تو به اینجا خواهند آمد و منهم بلافاصله جریان را با تلفن برای پدرت تعریف کردم و او موافقت کرد که این خواستگاری انجام بگیرد. و الان هم دیر نشده است وقتی آمدند تو میگویی میخواهی درس بخوانی.

- گفتم: مادر تو باید با من هماهنگی میکردی من اصلا آمادگی این مهمانی را ندارم. میترسم به درسم لطمه بخورد.

- گفت: من که به تو دسترسی نداشتم تا به تو اطلاع بدهم. و خودسرانه تصمیم نگرفتم پدرت اجاه داد.

از مادرم جدا شدم و به اطاقم رفتم. از زور ناراحتی نمیدانستم چیکار باید بکنم. از طرفی کنجکاو شده بودم که ببینم چه کسی قرار به خواستگاری من بیاید. با اینهمه من آمادگی نداشتم تا به این زودی ازدواج بکنم. رویاهای طلایی که برای خودم ساخته بودم نمیخواستم از بین برود. در این رویای شیرین برای من ازدواج جایی نداشت. و اگر داشت در آخر همه رویاهایم قرار داشت. آرزوهایی که هیچوقت برآورده نشد. و تمام آن توسط یک جوان بوالهوس از هم پاشیده شد و از بین رفت.

صدای مادرم را از پشت در اطاقم شنیدم که از من خواست خودم را آماده بکنم. و دستی به سر و صورت خود بکشم. من از دست مادرم حرصم گرفته بود. ولی ترجیح دادم سکوت اختیار کنم تا با او سر و کله بزنم فقط باید منتظر میشدم تا بموقع می فهمیدم این کیست که میخواست به خواستگاری من بیاید. طبق دستور مادرم لباسم را عوض کردم. و دستی به سر و صورت خود کشیدم. و ساکت در اطاقم نشستم. صدای در را که شنیدم از جا بلند شدم تا بفهمم کیست. پدرم بود که به خاطر همین موضوع زودتر آمده بود. صدای نجوای آنها را از آشپزخانه می شنیدم ولی متوجه حرف زدن آنها نمیشدم. هزاران فکر و خیال به مغزم هجوم آورده بود. نمیدانستم این مصیبت را چگونه تحمل بکنم. در جلوی آینه ایستادم و به قیافه خود نظر کردم. از زیبایی بهره کافی داشتم و این زیبایی کار دستم داده بود. ثانیه ها به کندی می گذشت. فقط میخواستم هر چه زودتر این مراسم مزخرف انجام می گرفت. و من خیالم راحت میشد. بالاخره انتظار من به پایان رسید. صدای زنگ در بلند شد. حدس زدم که مادرم برای باز کردن در رفت و با تعارفاتی که میکرد فهمیدم همان خواستگارها هستند. زیاد طول نکشید که مادرم به اطاقم آمد و گفت:

- تارا جان، چادرت را سرت بنداز و بیا برای مهمانها چای بیاور

- گفتم: مادر من خجالت میکشم. و در ضمن به تو گفتم که قصد ازدواج ندارم.

- مادرم گفت: دخترم این یک خواستگاری معمولی است فقط به عنوان اینکه همدیگر را ببینیم تشریف آورده اند من پسرشان را دیدم بد نیست آدم برازنده ایی است.

بدنبال مادرم از اطاقم بیروم آمدم و به آشپزخانه رفتم مادرم استکانها را شسته و روی میز چیده بود. استکانها را پر کردم و با شرم پا به اطاق پذیرایی گذاشتم. ولی سرم را پائین انداخته بودم و هنوز نمیدانستم چه کسانی به خواستگاری من آمده اند با قدمهای لرزان به آنها نزدیک شدم و چایی را جلوی اولین کسی که روی مبل نشسته بود گرفتم خانم مسنی بود که در حدود 65 سال سن داشت او با زیر چشمی نگاهی به من کرد و پوزخندی زد. استکان چایی را از سینی برداشت. از او گذشتم دومین خانم جوانی بود که معلوم بود خواهر این خانم هست. چون خیلی شبیه خانم مسن بود. و وقتی جلوی آخرین نفر رسیدم نزدیک بود از تعجب سینی چایی را روی او واژگون کنم. اشتباه نمیکردم او همانی بود که هر روز سر راه مدرسه جلوی مرا میگرفت و مزاحم من میشد تعجب من زیاد دوام نیاورد که صدای مادرم مرا به خود آورد. برگشتم و سینی چایی را جلوی مرد موقر و شیک پوشی که در کنار آن جوان نشسته بود گرفتم مشخص بود که ایشان هم پدر خانواده است. برگشتم و سینی را جلوی پدر و مادرم گذاشتم و خواستم از اطاق خارج شوم که مادرم گفت: تارا جان بشین کنار پدرت.

با خجالت کنار پدرم روی مبل نشستم. هیچ دلم نمیخواست در داخل آن جمع باشم. دلم میخواست هر چه زود این خواستگاری تمام میشد و من از آن عذاب نجات پیدا میکردم همهمه ای گنگ در آن اطاق وجود داشت. که من متوجه حرفهای آنها نبودم فقط گاه گاهی زیر چشمی به آن پسر نگاه میکردم و میدیدم او با حالت تمسخر به من خیره شده است در اینموقع صدای مادرم مرا به خورد آورد.

- (تارا جان) اینها برای خواستگاری تو تشریف آورده اند.

- گفتم: مادر من که حرفهایم را به تو گفته ام.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد روسیاهان اصلی

مقاله برنامه اصلی تولید MPSدر سیستم تولید ETO

اختصاصی از کوشا فایل مقاله برنامه اصلی تولید MPSدر سیستم تولید ETO دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله برنامه اصلی تولید MPSدر سیستم تولید ETO


مقاله برنامه اصلی تولید MPSدر سیستم تولید ETO

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحات 36

در بخش قبل، چندین استراتژی تولید معرفی و در مورد آنها بحث شد. در این بخش تمرکزمان روی ETO و ویژگی های برنامه ریزی در این محیط است. فرآیند تکوین و ایجاد یک محصول جدید که در آن هیچ تقاضای واقعی هنوز وجود ندارد‏، چه در یک شرکت MTO و چه در یک شرکت  MTS باشد، کاربردی منحصربفرد از استراتژی ETO است. در یک مرور اجمالی شرکتهای ETO عموماً فرآیند طراحی و یا تولید محصول را تا زمانیکه یک سفارش یا قرارداد واقعی در دست نداشته باشند شروع نمی کنند. تولید کنندگان تجهیزات ویژه صنعتی، هواپیماهای مسافربری بزرگ، تجهیزات نظامی پیشرفته، تجهیزات کنترل مترو، ومراکز فروش از انواع شرکتهایETO  هستند. چون تولیدات ETO گرانند و برای یک تعداد معدودی از مشتریان و کاربردها مناسبند، تولیدکنندگان آنها نمی توانند طراحی، ساخت و نصب آنها را در موجودی در راه سفارشات آینده درنظر بگیرند. برخلاف شرکتهای MTS  که مشتریانشان را در زمان تحویل یا زمان نزدیک به موعد تحویل محصول ملاقات می کنند، شرکتهای ETO  و مشتریانشان ممکن است ماهها یا حتی سالها قبل از تکمیل و تحویل محصول نهایی‏، یکدیگر را ملاقات کنند. این گفته درست نیست که شرکتهای ETO نیازی به انجام پیش بینی فعالیتهای آینده، طرح ریزی عملیات، یا مدیریت عرضه و تقاضا ندارند. این حقیقت محض که این شرکتها، نام مهندسان، طراحان، و پرسنل تولیدی را روی لیست حقوقی دارند، گواه صادقی است براینکه فعالیتهای تولیدی آینده، از قبل پیش بینی می شوند و برخی پیش بینی ها در حقیقت اتفاق می افتد. تنها افقهای زمانی تفاوت دارند.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله برنامه اصلی تولید MPSدر سیستم تولید ETO

آموزش گرفتن فالور .ایرانی.فعال.بینهایت و کاملا خودکار اینستاگرام __روش اصلی

اختصاصی از کوشا فایل آموزش گرفتن فالور .ایرانی.فعال.بینهایت و کاملا خودکار اینستاگرام __روش اصلی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

آموزش گرفتن فالور .ایرانی.فعال.بینهایت و کاملا خودکار اینستاگرام __روش اصلی


آموزش گرفتن فالور .ایرانی.فعال.بینهایت و کاملا خودکار اینستاگرام __روش اصلی

 

 

 

 

 


به نام خدا

 

با سلام

 

حتما آموزشهایی را راجع به کسب درآمد . درآمد اینترنتی و پکیج های کسب درآمد که بیشتر راجع به بیت کوین و یا آموزش های بدرد نخور بوده رو خریداری کردید و ما می دانیم که اعتماد کردن سخت است ولی برای آخرین بار هم که شده به ما اعتماد کنید و نتیجه آن را در مدت کوتاهی ببینید

شاید برای شما کاربرانی که از برنامه اینستاگرام استفاده می کنید پیش اومده باشه که پیجها یا افرادی رو ببینید که فالور هاشون اعداد عجیب غریبی مثل  100k  ویا مثلا 300k  باشه . و پیش خودتون هم گفتید که کاش ما هم یه روزی اینقدر فالورداشته باشیم!!

 


شده تا به حال فک کنید که چجوری میتونم از اینستاگرام درآمد داشته باشم ؟

 


یا این که میشه فالورای زیادی داشته باشم و فرد مهمی در اینستاگرام شناخته بشم وجلوی دوستام کلاس بذارم!!

 


یا اصلا برای شرکت یا سایت خودم بازدید جمع کنم و آمار رو بالا ببرم و با تبلیغات درآمد کسب کنم؟

 


حتما تا به حال به این فکر کردید که چجوری بعضی از اشخاص حقیقی و یا حقوقی فالور و یا لایک های زیادی دارند .اما چطور!!

 


این افراد به دوگروه تقسیم میشوند:

 

1- حاصل تلاش و برندشان هست که فالور زیادی دارند.

 


.2- ویا اصلا هیچ فرد مهمی نیستند و فقط با کمی فکرو تلاش اینقدر فالوردارند ولی چطور ؟! مگه میشه!!

 

 

بله میشه ولی اون هم دو راه داره:

 


1- خرید فالور و متحمل شدن هزینه های زیاد.

 

 

2- اطمینان به ما و خرید این فایل با قیمتی بسیار ناچیز نسبت به درآمد شما با این آموزش .

 


ما هم اکنون با ارائه یک فایل آموزشی به تمام سوالات شما , با آموزش کسب فالور فعال , ایرانی , خودکار و لایک بی نهایت پاسخ می دهیم .

 


این فایل حاصل تلاش های شبانه روزی ما می باشد و کاملا جدید و تضمینی می باشد .

 

 

 


این آموزش ها در هیج سایتی یافت نمی شوند و کاملا نوین می باشند و تهیه شده توسط خود ما می باشد.

 

پس از دانلود این برنامه شما کار های زیر را میتوانید انجام دهید:

 

 

_ بدست آوردن فالور ایرانی. فعال  بینهایت و خودکار

 


_ * کسب فالور بدون حتی فالو کردن 1 نفر

 

 

*_بدست آوردن لایک بینهایت

 

 


_ پس از بدست آوردن چند هزار فالور(فقط در کمتر از چند روز و کاملا خودکار و بدون زحمت) با فروش پیج , تبلیغ محصولات خود و یا گذاشتن تبلیغ در آن می توانید درآمدی قابل توجه و بسیار عاالی داشته باشید.

 

 

در صورتی که به فالوور ایرانی نیاز داشتید برای خرید

با قیمت مناسب به ربات تلگرام ما مراجعه کنید:

 

                                  BUYFOLLOWER_BOT@

 

 

 

 

وسایل مورد نیاز : یک دستگاه لپ تاپ و یا کامپیوتر متصل به اینترنت

  

40% تخفیف ویژه

 

 

به مناسبت عید نوروز


دانلود با لینک مستقیم


آموزش گرفتن فالور .ایرانی.فعال.بینهایت و کاملا خودکار اینستاگرام __روش اصلی

فایل فلش گوشی طرح اصلی چینی A8 تست شده100% بامشخصاتA8_v5.v1.2

اختصاصی از کوشا فایل فایل فلش گوشی طرح اصلی چینی A8 تست شده100% بامشخصاتA8_v5.v1.2 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

فایل فلش گوشی طرح اصلی چینی A8 تست شده100% بامشخصاتA8_v5.v1.2


فایل فلش گوشی طرح اصلی چینی A8  تست شده100% بامشخصاتA8_v5.v1.2

فایل فلش فارسی گوشی A8

با مشخصاتV5-V1.2

تست شده بدون باگ 100%

قابل رایتsp-flash-tool

 حجم فایل.475 مگابایت

mt6572-v5-v1.2-a8-5.1-alps.kk1.mp7-v1

 

 


دانلود با لینک مستقیم


فایل فلش گوشی طرح اصلی چینی A8 تست شده100% بامشخصاتA8_v5.v1.2

دانلودتحقیق درمورد عامل اصلی ابتلا به بیماری راشیتیسم D کمبود ویتامین

اختصاصی از کوشا فایل دانلودتحقیق درمورد عامل اصلی ابتلا به بیماری راشیتیسم D کمبود ویتامین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

به نام خدا

راشیتیسم یا نرمی استخوان :

راشیتیسم یا بیماری نرمی استخوان در نتیجه کمبود شدید و طولانی مدت ویتامین د بروز می کند که منجر به نرم شدن و نیز ضعیف شدن استخوان ها در کودکان می شود. به گزارش سرویس « بهداشت و درمان » خبرگزاری دانشجویان ایران ویتامین د به بدن کمک می کند تا کلسیم و فسفات جذب کند که البته کودکان به این دو ماده برای ساخته شدن استخوان های قوی در بدنشان احتیاج دارند. ویتامین د در واقع علیه بیماری راشیتیسم مبارزه می کند و بخصوص برای کودکان لازم و ضروری است . عوارض ناشی از این کمبود نه تنها برای کودکان بلکه برای بزرگسالان نیز خطرناک است . منابع مناسب خوراکی حاوی ویتامین د شیر و فرمول های غنی شده از این ویتامین هستند. همچنین مقدار توصیه شده برای مصرف این ویتامین به طور روزانه 200 واحد بین المللی برای نوزادان و کودکان است . کودکانی که مقادیر کافی از این ویتامین را مصرف نمی کنند بیشتر در معرض ابتلا به راشیتیسم هستند. این ویتامین همچنین در جوانه گندم شیر کره تازه پنیرهای چرب زرده تخم مرغ روغن مایع روغن های مایع نباتی و ماهی وجود دارد. ویتامین د از هوای آزاد نور خورشید و اشعه ماورای بنفش نیز بدست می آید. این عوامل در برابر چربی طبیعی پوست بدن تولید ویتامین د می کنند و به همین جهت نوزادی که در برابر هوای آزاد و نور آفتاب قرار نمی گیرد با وجودی که خوب تغذیه می شود ممکن است به بیماری راشیتیسم مبتلا شود. آکادمی اطفال آمریکا در این باره اعلام کرده است نوزادانی که مدت زیادی پس از تولد تنها از شیر مادر تغذیه می کنند ممکن است نتوانند مقادیر کافی از این ویتامین را تنها از شیر مادر دریافت کنند; لذا این آکادمی توصیه می کند که این نوزادان باید پس از رسیدن به دو ماهگی حتما در کنار شیر مادر از مکمل های ویتامین د و یا از شیر غنی شده با این ویتامین در روز مصرف کنند. از عوامل دیگری که به استثنای کمبود ویتامین د در بروز بیماری راشیتیسم دخیل هستند می توان به دو عامل وراثت و نیز کمبود قرار گرفتن در معرض نورخورشید اشاره کرد. خورشید اصلی ترین منبع تولید این ویتامین است . هورمون مرتبط با ویتامین د که در پوست وجود دارد. اشعه های فرابنفش نور خورشید را جذب کرده و سپس به سمت کبد و کلیه ها حرکت می کند. در مطالعه بر روی افرادی که در مناطق ابری زندگی می کنند محققان به این نتیجه رسیده اند که 20 تا 60 درصد افراد بالای 50 سال با کمبود ویتامین د مواجه هستند. علاوه بر این ها بیماری مزمن کلیه یکی از عوامل مهم راشیتیسم در کودکان و استثومالاسی در بزرگسالان است زیرا کلیه های سالم نقش مهمی در متابولیسم ویتامین د دارند. نشانه ها و علائم بیماری راشیتیسم عبارت از خمیدگی پاها شکستگی پا و رشد ناقص احساس درد در استخوانهای بازو پا فقرات و لگن خمیدگی استخوان فقرات خمیدگی استخوان لگن شکل غیرطبیعی دندان ها تاخیر در شکل گرفتن دندان ها تسریع و افزایش پوسیدگی دندان ها فلج عضلانی ضعف رو به پیشرفت و بالاخره تب و بی قراری به ویژه به هنگام شب است . پزشک می تواند این بیماری را از طریق انجام آزمایشات خون به منظور اندازه گیری سطح کلسیم و فسفات و یا از طریق رادیوگرافی با اشعه ایکس از استخوان های آسیب دیده تشخیص دهد. اهداف درمان بیماری راشی تیسم عبارت از بهبود علائم بیماری و نیز اصلاح علت اصلی بروز بیماری برای جلوگیری از بروز مجدد آن است . اگر این بیماری در حالی که کودک هنوز در سن رشد است درمان نشود استخوان بندی بدن شکل غیرطبیعی به خود گرفته و کودک برای همیشه دچار کوتاهی قد می شود; اما اگر در همان دوران کودکی درمان شود اغلب حالت غیر طبیعی استخوان ها کاهش پیدا کرده و یا با گذر زمان به طور کلی از بین می رود. علائم این بیماری با جایگزین کردن کلسیم فسفر و یا ویتامین د که بدن با کمبود آن مواجه شده است امکان پذیر است . به لحاظ بیولوژیکی همچنین برای درمان این بیماری می توان از مصرف شکل فعال ویتامین د برای افرادی که بدن آن ها در تبدیل این ویتامین به نوع فعال با مشکل مواجه است بهره جست . همچنین بخش دیگری از درمان این بیماری افزودن مواد خوراکی چون ماهی کبد و شیر غنی شده به رژیم غذایی بیمار است چراکه این مواد منابع غنی از ویتامین د هستند. بهبودی طولانی مدت به درمان بیماری اصلی بستگی دارد. در موارد بسیار نادر ممکن است بیمار به درمان تا پایان عمر احتیاج داشته باشد. بهبود تغییر غیر طبیعی شکل بدن معمولا با نگهداشتن بدن در یک وضعیت مناسب امکانپذیر است اما البته در برخی موارد که این تغییر شکل شدید است باید از روش جراحی استفاده کرد. به طور کلی محققان توصیه می کنند که برای پیشگیری از کمبود ویتامین د بهتر است اجازه دهید که برای دقایقی نور خورشید به پوست بدنتان بتابد. بررسی ها نشان می دهد که تابش نور خورشید می تواند تمام نیاز بدن را به ویتامین د تامین کند. البته درست است که این روزها با توجه به بیماری های ناشی از قرار گرفتن به طور مستقیم در معرض نور خورشید این کار کمی خطرناک است اما تنها برای چند دقیقه این کار ساده ترین راه برای برطرف کردن نیاز بدن به ویتامین د است . زندگی در آپارتمان ها و فضاهای بسته کاری آلودگی هوا از مهمترین عواملی هستند که جذب ویتامین د را از طریق خورشید تقریبا به صفر می رسانند و به همین دلیل بسیاری از ما با کمبود این ویتامین مواجه می شویم . بدون نور خورشید بدن ذخیره این ویتامین را به سرعت و تنها ظرف مدت چند هفته به مصرف می رساند. بعلاوه دانشمندان امروزه در حال بررسی تاثیر کمبود ویتامین د بر روی بیماری هایی مانند سرطان فشار خون دیابت و پوکی استخوان هستند. محققان با گذشت زمان به شواهدی دست پیدا می کنند که نشان می دهد علاوه بر نقش ویتامین د در جلوگیری از ابتلا به بیماری راشی تیسم این ویتامین نقش مهمی در تمام جنبه های مربوط به سلامت انسان دارد. در عین حال متخصصان توصیه می کنند که افراد باید هر سال یک بار خون خود را برای آگاهی از سطح ویتامین د موجود در آن آزمایش کنند.


دانلود با لینک مستقیم


دانلودتحقیق درمورد عامل اصلی ابتلا به بیماری راشیتیسم D کمبود ویتامین