دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
خلاصه:تاریخچهای از این سرزمین (خوزستان) واژه "خوز" و معنی آن، شرح واژه اهواز.
شکرستان
محمود بختیاری
مگو شکر حکایت مختصر کن چو گفتی سوی خوزستان گذر کن (نظامی)
بخش بزرگی از سرزمین ایران در کرانههای شمالی و غربی خلیج فارسی جای گرفته است و روزگاری با فارس یک ایالت بزرگ را تشیکل میداد قرنها پایتخت ایران و دل جهان به شمار میآمد و شهرهای آباد و پرنعمت و دشتهای سرسبز و پرجنگل و کشتزارهای فراوان نیشکرش زبانزد مردم جهان بود. این سرزمین که خوزستان یا شکرستان نام دارد، با گذشت زمان فراز و نشیب فراوان دیده است. خوزستان اگرچه در دورههای اسلامی آسیبهای زیادی دید، اما از روزیکه اروپاییان پای به دریای آن یعنی خلیج فارس گشودند، سرزمین شکرستان که بنام(هند) نیز نامور بود رو به ویرانی نهاد. دست تبهکار بیگانگان و سیاست شوم و اهریمنی آنان هر روز بخشی از جنگلها و نیز نیزارهای آنجا را به تباهی میسپرد، تا آنجا که: انبار و سرزمین شکر جهان تهی و لخت و سوزان و شهرهای زیبا و دیباخیزش چون شوشتر ویران شد. در سفرنامههای بسیاری که بدست جهانگردان نگارش یافته است، خوزستان از نظر سرسبزی و جنگل و کشتزارهای انبوه نیشکر و آبادیهای پرثروت و آباد، چون مازندران امروز توصیف شده است. چنانکه از این سفرنامهها پیداست جهانگردان، هفتهها راه پیمودهاند ولی از فراوانی و انبوهی جنگلها نگاهشان به خورشید نیفتاده است شهرهای بزرگی که براثر کاوشها از زیر خاک بیرون آمدهاند و باستان شناسان و حتی بینندگان عادی را خیره میسازد، گواه این سخنان است. قلعة شوش که هنوز استوار و پا برجاست نمودار این آبادیهای فراوان پیرامون آن میباشد دانشگاه گندیشاپور قبله گاه دانش پژوهان روزگار کهن و کانون علم بشری بود. بازمانده سدی که از روزگار ساسانیان برروی کارون بسته شده است نشان دهنده هنرمندی و کوشش پیگیر مردم این دیار است.
با پیجویی در تاریخ و پرده گرفتن از جعلهای تاریخ و تقلب تاریخ نویسان غرض ورز در مرکزیت خوزستان و موقعیت طبیعی آن این سخنان را پشتیبان میباشد. زیرا برکسی پوشیده نیست که سرزمین زیبای یمن و شهرهای آباد حیره و هاماوران بخشی از شاهنشاهی ایران بوده است. ناگزیر سرزمینی از آمودریا تا نیل و از شمال خزر تا جنوب پایتختش هرکجا بوده است آباد و شکوهمند و پرنعمت بوده و خوزستان روزگاری دراز چنین موقعیتی را میداشت. شکر این سرزمین کام مردم جهان آن روزگار را شیرین میکرد و دیبای شوشترش تنپوش نو عروسان و نازپروردگان جهان بود. این دیار فرخنده نعمت خیز، اما ستم دیده از کهن ترین روزگار تا کنون ولی نعمت مردم بوده است. آنچه را در بالا گفتم حاصل برونش بود و آنچه از پنجاه سال پیش تاکنون بسیاری از کشورهای غارتگر جهان را بنوا رسانیده است، اندوختههای درونش میباشد. اگرچه همین گنج نهانش انگیزه ویرانی و رنج فراوانش گشت، اما کمتر سرزمینی را به این اندازه پر بار و آباد میتوان دید. آمادگی این دیار تا آنجاست که میتواند با کوشش پیگیر در زمانی کوتاه، فر و شکوه دیرین خود را بآسانی بدست آورد.
این سرزمین که از چند سال پیش بار دیگر برای بدست آوردن فر و زیبایی و شکوه دیرینه بجنبش آمده است با همه ستمهایی که دیده با شتاب راه آبادی و سرسبزی و شکرخیزی را میپیماید این پیشرفت فراوان با کوششی اندک، گواه این مدعاست. آمادگی این سرزمین برای آباد شدن و حاصلخیزی و بازگشت به پیشینه خود از هرجای دیگر ایران زمین بیشتر است. چنانکه با همین کارهای بسیار ساده و ناچیز که صورت میگیرد، بحکم آمادگی و استعداد طبیعی بگونه [34] شگفت انگیزی پیشرفته است.
در این گفتار بیشتر کوشش من روی واژه خوزستان است نه پیشینه آن. زیرا در چند نوشته دیدم که برای واژه خوزستان و شهرهای آن چون اهواز، معنیهایی یاد کردهاند که نادرست بود. همین نکته برآنم داشت تا پیرامون معنی آن بپردازم و گرنه شرح پیشینهاش از کتابی افزون است.
خوز-خوزستان
واژه خوز به معنی: شکر و نیشکر است. و خوزستان یعنی سرزمین نیشکر و یا نیشکرستان و جاییکه در آنجا شکر بدست میآید و کشت آن رواج دارد و نیز به معنی کارخانه شکرسازی بکار رفته است. در برهان قاطع چنین آمده است: «خوز بروزن، روز، نام ولایتی است از فارس که شکر خوب از آنجا آورند، و شوشتر، شهر آن ولایت است و به معنی نیشکر هم گفتهاند».و در همین واژهنامهها زیر نام «خوزستان» آمده است: «نام ولایتی است که شکرخیز از فارس که شوشتر شهر آن ولایت است. و هرولایتی که شکرخیز باشد، چو خوز به معنی شکر هم آمده است و نیشکرزا، کارخانه شکرسازی را نیز گفتهاند».
خوزستان یا چنانکه خواهد شد «هند» بهمین معنی: شکرستان و سرزمین نیشکر در ادبیات فارسی بسیار بکار رفته است، که در اینجا شیرینتر از همه نمونههایی از از کتاب خسرو شیرین نظامی گنجهیی که خود خوزستانی است برگزیدهام تا بهمراه یاد خوزستان، کام خوانندگان را شیرین کرده باشم.
نظامی در توصیف شیرین دختر زیبای ارمن که عشق خسرو از ارمنستانش به تیسفون کشانید از زبان خسرو به شاپور صورتگر که با وصف آن دلبر آتشی در جان او برانگیختهبود میگوید:
چو بنیادی به این خوبی نهادی تمامش کن که مردی اوستادی
مگو شکر حکایت مختصر کن چو گفتی سوی خوزستان گذرکن
و در آنجا که خسرو با شیرین نشسته است و از باده ناب سرمست شده و کام خود را از او میخواهد و شیرین به خواهش بیهنگام او تن در نمیدهد از زبان شکرریز شیرین چنین میگوید:
نخست از من قناعت کن بجلاب که حلو اهم تو خواهی خورد مشتاب
به اول شربتی، حلوا میندیش که حلوا پس بود جلاب در پیش
چو ما را قند و شکر در میان هست به خوزستان چه باید در زدن دست
و نظامی خود در وصف شیرین چنین داد سخن میدهد:
کشیده گرد مه مشکین کمندی چراغی بسته بر دور سپندی
بنازی قلب ترکستان دریده به بوسی دخل خوزستان خریده
و سرانجام پس از پیوند خسرو با شیرین در توصیفی که از بیدار شدن خسرو پس از مستی میکند، و شیرین را با جهانی شیرینی و دلربایی در کنار خود میبیند، بدینگونه شکر میفشاند:
سحر گه چو بعادت گشت بیدار فتادش دیده بر گلهای بیخار
عروسی دید زیبا، جان درو بست تنوری گرم، حالی نان درو بست
چو ابر از پیش روی ماه برخاست شکیب شاه نیز از راه برخاست
خرد با روی زیبا ناشکیب است شراب چینیان مانی فریب است
به خوزستان درآمد شاه سرمست طبرزد میربود و قند میخست
یعنی وارد شکرستان شد و لب او را که مانند قند بود میجوید. و نیز در وصف شکر دختر افسونگر و زیبای اصفهانی که در عین پاک دامنی به بد نامی نامور بود و دست سرنوشت بشبستان خسرو کشانید. میگوید:
یکی گفتا سزای بزم شاهان شکر نامی است در شهر سپاهان
به شکر بر زشیرینش بیداد وز او شکر به خوزستان بفریاد
در ادبیات فارسی نمونههای بسیار هست که خوزستان را بهمان معنی شکرستان بکار بردهاند که در اینجا بهمین بیتها از نظامی بسنده شد.
باری با گذشت زمان بسیاری از نویسندگان بهمراه معنیهای گوناگونی که برای خوز و اهواز و مانند آنها میکردند برخی [35] نیز میپنداشتند که خوز نام دودمانی است و خوزستان سرزمین خوزهاست و گویش آنجا را خوزی مینامیدند. امام چنانکه دیدیم خوز به معنی نیشکر و خوزستان، معنایی جز شکرستان ندارد که با توجه به وضع تاریخی و جغرافیایی سرزمین خوزستان این معنی روشن میشود. به ویژه که میدانیم که سرزمین خوزستان را از کهنترین روزگار «هند» و «اند» و «اندیا» مینامیدند و نشان این واژه هنوز در بسیاری از شهرها و بخشهای خوزستان است. مانند اندکا-اندیمشک-اندره و هندیجان. و مانند آنها. و سرزمین کنونی هند بنام «بهاراتا»، «آریاورتا» و «اریا» بمعنی سرزمین آریایی بوده است. و اینکه نام هند با واژه شکر یا سرزمین شکرخیز در ادبیات فارسی بسیار بکار رفته است ناشی از یک اشتباه تاریخی است، زیرا سخنوران ایرانی دوران اسلامی پس از سده چهارم نادانسته و به پیروی از تاریخ نویسانی که روی باورهای دینی چنین اشتباهی را مرتکب شدند هند را سرزمین شکر میدانستند و آنجا را هندوستان کنونی میانگاشتهاند. مراعات و ملازمه هند با شکر درست است در صورتیکه هند را همین خوزستان و کرانههای خلیج فارس بدانیم.
در تفسیرهای قرآن آمده است که: چون شیطان آدم را بفریبفت و بفرمان خدا آدم و حوا و مار از بهشت به بیرون پرتاب شدند، آدم بسرزمین هند افتاد و از آنجا به حجاز رفت این داستان و نمونههای آن در هند را در همین خوزستان نشان میدهد که امکان رفتن از آنجا به حجاز شدنی است و نویسندگان پیشین به آن توجه داشتند ولی جعلهای تاریخی در نام جاها سبب گمراهی شد. و با پیجویی و پیدا کردن نامها و معنی آنها بسیاری از دشواریها و تاریکیهای تاریخ آسان و روشن میشود. گفتگوی پیرامون این گونه جعلها خود در خور دفتریست. و این گفتار گنجایش آن را ندارد. اکنون که سخن به اینجا کشیده شد بیجا نیست که معنی شهر اهواز و همانندگان آن را نیز بیاوریم. زیرا معنیهای بسیار نادرستی از این شهر و شهرهای دیگر کردهاند که همه گمراه کننده میباشند.
واژه اهواز یا آهواز از دو جزء درست شده است: 1-آهو 2-آز، واژه آهو به معنی همان جانور زیبایی است که سرزمین خوزستان پرورشگاه آن میباشد. و امروز مانند همه چیز خوزستان نسل آن رو به نیستی گذاشته است. و پسوند آز به معنی جا و مکان است که روی هم واژه اهواز به معنی جایگاه و مکان آهو است و جاهای دیگری به همین نام مانند آهودشت داریم و این پسوند آز به منی جا و مکان در بسیاری از نام شهرها و جایها وجود دارد مانند: شیراز که به معنی جای شیر است. و در نوشتههای قدیم شیراز را بمعنی بطن الاسد آوردهاند که همان معنی شیراز و یا جای شیر است. و نیز حجاز به معنی جای حج میباشد زیرا حج به معنی عبادت و ستایش آمده است، و از برخی واژهها با همین پسوند آز فعل درست شده است. در واژه نماز و نمازگزادن این پسوند نقش خود را بازی میکند زیرا جزء اول نماز یعنی نم به معنی و بر وزن خم و خم شدن است که با پسوند آز به معنی تعظیم کردن و خم شدن و احترام گذاشتن و عبادت کردن است.
اگرچه اصل سخن پیرامون خوزستان بود اما از این یادآوری ناگزیر بودم باشد که این نوشته انگیزة پیجوییهای تازهای شود. [36]