مقدمه
یکی از مباحث مطرح در حوزه ارتباطات و مدیریت دولت الکترونیک، می باشد. این جنبه از ارتباطات رایانه ای و الکترونیک طی سال های اخیر در جهان مورد توجه قرار گرفته و بسیاری از سازمان های دولتی برای ارائه خدمات خود به مردم به استفاده از این پدیده روی آورده اند.
دولت الکترونیک در واقع اصطلاحی است که به ارائه خدمات دولتی از طریق اینترنت و با بکارگیری ابزارهای رایانه ای اطلاق می شود.
اصطلاح دولت الکترونیک به معنای کاربرد شبکه های کامپیوتری و هر نوع ابزار الکترونیکی دیگر، توسط وزارت خانه ها، سازمان ها و ادارات دولتی به سمت ارائه خدمات و اطلاعات به مردم، شرکتها و سایر سازمان های دولتی است. بدیهی است با توجه به گسترش روز افزون و بی حد و حصر اینترنت همانند هر چیز و هر پدیده دیگر همانند تجارت الکترونیک، بانک الکترونیک و... نقش اینترنت و فن آوری اطلاعات در دولت الکترونیک اهمیت پیدا می کند.
از جمله مهمترین مزایای دولت الکترونیک آن است که همه افراد اعم از حقیقی و حقوقی سازمان و بخش های خصوصی و دولتی قادر می شوند از طریق اینترنت و رایانه و به دور از محدودیت های مکانی و زمانی به اطلاعات و خدمات دولتی دسترسی پیدا کنند.
از جمله مصادیق بارز مزیت چنین دولتی را می توان از بین رفتن رانت دانست چرا که لازمه چنین دولتی را شفافیت کامل است. در چنین سیستمی دیگر نیاز به حضور فیزیکی دو طر ف (شهروندان و حکومت) در یک محل واحد وجود ندارد، بلکه هر یک از طرفین با استفاده از امکاناتی که شبکه اینترنت در اختیارشان می گذارد به رتق و فتق امور می پردازند.
مقاله با عنوان پیش نویس قانون جرائم علیه صلح و امنیت بشری 19 ژوئیه 1991 در فرمت ورد در 20 صفحه و شامل مطالب زیر می باشد:
اشاره
بخش نخست
فصل نخست : تعریف وتوصیف
ماده 1 : تعریف
ماده 2 : توصیف
فصل دوم : اصول کلی
ماده 3 : مسئولیت ومجازات
ماده 4 : انگیزه ها
ماده 5 : مسئوولیت دولتها
ماده 6 : تکلیف به محاکمه یا استرداد
ماده 7 : عدم شمول مرور زمان
ماده 8 : تضمینهای قضایی
ماده 9 : منع تعقیب مجدد
ماده 10 : عطف بماسبق نشدن
ماده 11 : امر آمر قانونی یا دستورهای مافوق
ماده 12 : مسئولیت مافوق
ماده 13 : موقعیت رسمی و مسئولیت
ماده 14 : علل رافع مسئولیت و کیفیات مخففه
بخش دوم
جرایم علیه صلح وامنیت بشری :
ماده 15 : تجاوز
ماده 16 : تهدید به تجاوز
ماده 17 : مداخله
ماده 18 : سلطه استعمار گرانه وسایر اشکال استیلای خارجی
ماده 19 : کشتار دسته جمعی ( ژنوساید )
ماده 20 : تبعیض نژادی ( آپارتاید )
ماده 21 : نقض با برنامه یا وسیع حقوق بشر
ماده 22 : جرایم جنگی فوق العاده مهم
ماده 23 : استخدام، بکارگیری، تأمین مالی و آموزش مزدوران
ماده 24 : تروریسم بین المللی
ماده 25 : قاچاق مواد مخدر
ماده 26 : صدمات عمدی و شدید به محیط زیست
منابع
معرفی شخصیت و زندگی هیوم و بررسی و تحقیق در باب فاهمه بشری An Enquiry Concerning Human Understanding از دیدگاه هیوم
140 صفحه فایل ورد و قابل ویرایش
چکیده
دیوید هیوم انگلیسی یکی از فیلسوفان مهم قرن هیجدهم میلادی است . که افکار و آراء او موجب تحولات و تأثیرات مهمی در فیلسوفان بعد از او شده است . او یک فیلسو ف تجربه گرای محض است که با تألیف مقالات و کتب متعدد توانست نظریات فلسفی خود را برای آیندگان به ثبت رسانده و در سیر تکاملی فکر فلسفی غربی نقش آفرینی کند . آثار او گرچه طبق گفته خودش در زمان حیات او با واکنش چندان مثبتی روبه رونشد ، لکن در عصر حاضر و خصوصا در محافل دانشگاهی از اهمیت بسزایی برخوردار است . از مهمترین آراء معرفتی او می توان رساله کنونی “تحقیق در باب فاهمه بشری An Enquiry Concerning Human Understanding” را نام برد که در سالهای 1746 و 1747 در شهر تورن منتشر ساخت .
نگارنده تلاش کرده است متن این مقاله را با دقت مورد بررسی قرار داده و ترجمه کند . در برخی موارد که متن دارای ابهام و یا نارسایی بوده است در پاورقی به توضیح و ترمیم آن پرداخته تا خواننده بهتر بتواند به معانی و اصطلاحات مورد نظر هیوم آشنا شده و مفاهیم آن را به خوبی دریابد ؛ همچنین برای آنکه خواننده به هنگام مراجعه به متن بتواند آن را به طور مستقیم مورد مطالعه قرار دهد و احیانا در مواردی بدان استناد کند در پایان ترجمه برخی از کلمات مهم و مشکل را به طور اصطلاحی و به ترتیب حروف الفبای انگلیسی ترجمه نموده ام . این کار علاوه بر ویژگی فوق می تواند قضاوت درباره ترجمه را نیز مناسب تر سازد . در ترجمه برخی لغات تخصصی متن به کتب فلسفی مهمی مانند جلد پنجم از کتاب “تاریخ فلسفه” اثر فردریک کاپلستون با ترجمه امیر جلال الدین اعلم و کتاب “کلیات فلسفه رجوع نموده” و سعی کرده ام تا ترجمه مناسبی برای لغات اختصاصی فلسفه هیوم و سبک نوشتاری او ارائه دهم .
قبل از پرداختن به ترجمه متن ، مقدمه ای درسه فصل بیان شده که در آن بعد از معرفی شخصیت و زندگی هیوم به بررسی و نقد برخی آراء مهم او پرداخته ام .مقاله
1-خلاصه ای از زندگینامه او در مقدمه رساله ذکر شده است.
حاضردارای 12 فصل است که در هر کدام مطلب اصلی متن به طور تخصصی تر و تحت عناوین و موضوعات ریزتر مورد بررسی قرار گرفته است .
اینک به مطالب اساسی هر فصل اشاره می کنم :
فصل اول تحت عنوان انواع مختلف فلسفه از جمله فلسفه اخلاق یا علم طبیعت انسان بحث می کند و طرق مطالعه علم اخلاق را بیان می دارد . روش اول به عمل انسان و به فضائل و رذائل اخلاقی توجه دارد و روش دوم به روش عقلی برخی فلاسفه اشاره می کند . پس از فلسفه اخلاق در باب دو نوع فلسفه تحت عنوان فلسفه ساده و روان و نیز فلسفه پیچیده و دشوار بحث می کند. منظور او از فلسفه آسان فلسفه ای است که براساس حس و تجربه بوده و برای عموم قابل فهم باشد . و مقصودش از فلسفه پیچیده و انتزاعی فلسفه مابعدالطبیعه است که به هیچ وجه پایه و اساس تجربی و حسی ندارد، بنابراین از قوه درک بشر خارج است؛ و به همین دلیل مابعد الطبیعه از نظر هیوم فراتر از علم بشری بوده و صرفا موهوم است . درنتیجه هیوم لفظ “علم” را تنها به فلسفه ساده اطلاق می کند.
درفصل دوم، مطلب در باب منشاء پیدایش تصورات است .دیوید هیوم این بحث را که تا اندازه ای علمی و تخصصی است با ظرافت تمام و بادقت نظری که در خوریک فیلسوف است مورد بررسی قرار میدهد . او با مثالهایی واضح ثابت می کند که منشاء تصورات بسیط به دریافت انسان از شیء و در واقع ادراک حسی برمی گردد . قوه تصور انسان از ادراکات حواس تقلیدیا نسخه برداری نموده و برای خود تصوری درست می کند. با یادآوری این تصورات، احساس اصلی انسان با انرژی بیشتری مجددا زنده می شود . در این فصل ادراکات به دو دسته تقسیم شده اندکه تفاوت آنها درشدت و ضعف آنهاست . هیوم از ادراکات قویتر به“انطباعات” و از ادراکات ضعیف تر به عنوان “تصورات ” نام برده است. او مفاهیم و تصورات انتزاعی و مبهم را از جمله تأثرات می داند زیرا مرزمشخصی دربین آنها وجود ندارد تا آنها را از هم متمایز کند .
فصل سوم به نوعی دنباله مبحث فصل قبل است . هیوم می گوید برخی تصورات با یکدیگر مرتبطند و ارتبط آنها از سه اصل تشابه ، مجاورت و علیت تبعیت می کند. بین دو شیء یا دو امر ، یا رابطه علی ومعلولی برقرار است یا اینکه آن دو تصور ناشی از دو شیء مجاور یکدیگرند و یا از جهت یا جهاتی بین آنها تشابهاتی دیده می شود .
فصل چهارم متشکل از دو بخش است در این دو بخش مبحث اصلی پیرامون رابطه بین علت ومعلول است .نویسنده به شبهات شکاکیون پیرامون عملکرد فاهمه پرداخته و به آنها پاسخ می دهد . او در صدد است تا ثابت کند استدلالات پیش تجربی قادر به کشف رابطه بین علت و معلول نمی باشند . بخش دوم از این فصل شامل شبهه ای است که در فصل پنجم به پاسخ آن می پردازد و بیان می دارد که نه ادارک حسی، نه تجربه و نه استدلال هیچ کدام قادر به کشف این رابطه نیستند . او به روش تشکیک ثابت می کند که آن عامل اصلی که انسان را وامی دارد تا از ظهور یک شیء پی به ظهور شیء یا امر ملازم آن ببرد همانا عامل “عادت” است . لذا عادت را به عنوان تنها راهنمای بزرگ بشر معرفی می کند. زیرا تنها عادت است که تجارب بشر را سودمند می سازد.در بخش دیگر از این فصل به توضیح در باب “باور” می پردازد و با روانکاوی دقیق این ویژگی آدمی را به عنوان وجه تمایز رؤیاهای فاهمه و تصورات ذهنی معرفی می نماید . تصورات توأم با باور است که می تواند به حکم عادت از مشاهده امری به امر ملازم آن پی برد . تأثیر تشابه در تقویت تصورات بسیار مهم است دو نسبت مجاورت و علیت نیز به همان نسبت در تصورات ایجاد شدت و ضعف می کند و آنچه قوای ما را بر طبق جریان منظم طبیعت به پیش می برد و در سرشت هر بشر نهفته است عامل “غریزه” است .
در آن روزگارساختار فکری مردم به گونه ای بود که اختلال در ایجاد معلول را اختلال در نظم طبیعت به شمار می آوردند ،لذا نویسنده در فصل ششم به این بحث می پردازد که اختلال در ایجاد معلول از علت همیشگی آن از نظر فلاسفه هیچ ربطی به نظم طبیعت ندارد ، بلکه وجود علل دیگری غیر از علت اصلی، در ساختار ویژه شیءاست که مانع از بروز معلول همیشگی می گردد.
فصل هفتم توضیح مفهوم واژه های نیرو ، قدرت، انرژی و مفهوم رابطه ضروری همراه با مقایسه ای بسیار دقیق بین مفاهیم ریاضی و علم هندسه با مفاهیم مابعدالطبیعه می باشد و این مطلب را بر ما روشن می کند که مفاهیم علم ریاضی و هندسه به خاطر بسیط بودن قابل درکند، اما مفاهیم مابعدالطبیعه مفاهیمی پیچیده اند و پیوسته در ابهام به سر می برد. هیچ گاه نیرویی که علت ومعلول را به هم پیوند می دهد قابل شناسایی نیست؛ چون تجربه در آن راه ندارد . پس ذهن انسان قادر به درک رابطه ضروری بین علت و معلول نیست . آنچه برای ما معلوم است تلازم بلاواسطه اشیاء است که صرفا به کمک تجربه می آموزیم اما قادر به درک رابطه ضروری بین علت ومعلول نیستیم . فصل هشتم درباره دو واژه ضرورت و آزادی است . منظور نویسنده از آزادی و اختیار قدرت انجام عمل و عدم انجام آن است بر حسب آنچه که اراده تعیین می کند.چه بسا دو واژه ضرورت و آزادی گه گاه به به جای دو واژه جبر و اختیار به اشتباه استعمال شوند؛لکن دراینجابحث صرفا در مورد اعمال ارادی و بهتر بگوییم افعال انسان نیست و دایره آن وسیع تر می باشد یعنی شامل تمام اعمال ارادی وغیر ارادی و ویژگیهای ماده نیز می شود .
فصل نهم راجع به تعقل درحیوانات است.اینکه حیوانات نیز مانند انسان به کمک تجربه استنتاج می کنند و معلولات مشابه را از علل مشابه انتظار دارند بسیار بعیداست و نمی توان گفت که این نتیجه گیری در حیوانات برپایه پیشرفت تدریجی برهان و استدلال باشد تا بدان وسیله دریابدکه حوادث مشابه بایدازامور مشابه ناشی می شود . تنها عامل عادت است که حیوان را وادار می کندتا از برخورد هر شیء باحواس ملازم همیشگی آن را استنتاج کند . نکته دیگری که در این فصل نهفته است این است که بخش مهمی از معلومات حیوانات غریزی است .
درفصل دهم می بینیم همان طورکه هیوم فلسفه مابعدالطبیعه رابه عنوان یک علم نمی پذیرد ، معجزه را نیزبه باد تمسخر گرفته و با استناد به تلازم علل مشابه با معلولات مشابه بیان می دارد که چون معجزه نقض قوانین طبیعت است و تجربه پذیر هم نمی باشد پس مبتنی بر استدلال نبوده وبنابراین دارای شاهدان محدودی است که نمی توان به صدق گفتار آنها اطمینان حاصل نمود پس معجزه امری نامعقول بوده و به هیچ عنوان قابل اثبات نمی باشد . لکن در نهاد هر انسان نسبت به معجزه گرایشی وجود دارد. این گرایش در هیچ زمانی از بین نرفته وپیوسته با سرشت بشرعجین است .
فصل یازدهم در باب عنایت خاصه (الهی) و آخرت بحث شده این مبحث شامل یک مباحثه فلسفی بین هیوم و یکی از دوستان وی می باشد . در این مباحثه هیوم به عنوان نماینده مردم شهر آتن مورد خطاب دوستش که از زبان اپیکورس سخن می گوید و در واقع به عنوان نماینده فلاسفه است قرار می گیرد.
فصل دوازدهم راجع به فلسفه آکادمیک یا شکاکانه است. این فصل که متشکل از سه بخش می باشد در مورد اثبات وجود خدا و شبهات مطرح شده در این باب نکاتی را بیان می دارد. هیوم در فصل آخر دیدگاه شکاکانه فلاسفه آن زمان را که دیدگاه جدیدی است و به خوبی در محافل دانشگاهی مشهوداست مورد بررسی قرار داده و شبهاتی چند از آن فلاسفه را مطرح نموده و به پاسخ آنها می پردازد .
نگارنده تلاش کرده است همه این فصول را با دقت نظر فلسفی ترجمه کرده و در عین امانت داری و خارج نشدن از چارچوب متن انگلیسی ، ساختار کلی جملات آن را حفظ نموده و مطلب رابه گونه ای بیان کند که برای خواننده قابل فهم باشد . در عین حال شاید هیچ کاری خالی از نقص و اشکال نباشد . امید است که صاحب نظران و استادن فن ازنظرات اصلاحی واکمالی خویش اینجانب را محروم نفرموده و با ارشاد و تذکرات شایسته خویش نگارنده را در ارائه هرچه بهتر این اثر فلسفی یاری نمایند.
سیده فاطمه موسوی
زمستان 1381
مقدمه
زندگینامه
دیوید هیوم در روز بیست و ششم آوریل 1711 درروستای ناین ولز1 شهر ادنبورگ2 اسکاتلند به دنیا آمد . برخی او را فیلسوف حسی مذهب یا فیلسوف شکاک اسکاتلندی می نامند که مؤثرترین فیلسوف دوره جدید (قرن 18 ) غرب محسوب می شود . او چنان در تاریخ زندگی خویش سرگرم نوشتن بود که به گفته خوداو“تاریخ زندگیش چیزی جز تاریخ آثارش را دربرنخواهد داشت ” 3 . او در خانواده ای اصیل اما با بضاعت مالی اندک به دنیا آمد . پدرخویش را دراوان کودکی از دست داد وبه همراه خواهروبرادر بزرگترش تحت تربیت مادرکه زنی بسیار شایسته بود قرار گرفت . خانواده هیوم طبع وی را مناسب قضاوت می دانستند ولی او از همان ابتدا دلبسته ادبیات و آثارادبی بود و آثار سیسرو4 و ویرژیل5 را با ولع تمام مطالعه می کرد . سال 1734 به برسیتول رفت . دیری نپایید که موقعیت را برای دانش اندوزی نامناسب یافت و به همین سبب به فرانسه عزیمت نمود و در مکانی روستایی به مطالعه مشغول گشت و با بضاعت اندک وقت خود را صرف شکوفایی استعداد ادبی خود نمود . با عنوان اولین اثر او می توان از “رساله ای در طبیعت آدمی ”6 نام بردکه “مدعی تحقیق در عالم روانی با روش علمی نیوتن در حل مسائل فیزیک است ”7 . او این اثر را در شهر لافلش فرانسه نگاشت . پس از گذشت سه سال در سال 1737 به لندن رفت و در
1-Ninewells
2- Edenburg
3- My Own Life. D.H [ترجمه زندگینامه هیوم به قلم حمید عنایت صفحه 15 . ترجمه تاریخ طبیعی دین]
اواخر سال 1738 رساله خود را منتشر ساخت اما با استقبال چندانی روبرو نشد . در سال 1742 اولین بخش مقالات خود را منتشر ساخت و نسبت به اثر قبلی در میان خوانندگان واکنشی مثبت یافت .سپس در روستا نزد مادر و برادرش به فراگیری زبان یونانی پرداخت . سال 1746 و 1747 را در دو مأموریت نظامی شرکت داشت و این تنها وقفه مطالعاتی در زندگی هیوم بود ولی ظرف این دو سال توانست ثروتی گرد آورده و به فکرانتشارمجدد“رساله درطبیعت آدمی” افتاد لذا بخش اول آن اثر را تحت عنوان“تحقیق در باب فاهمه بشری ”1 در شهر تورن منتشر یافت ؛اما با استقبال چندانی روبرو نشد.اولین بخش از مقالات سیاسی و اخلاقی وی نیز در لندن انتشار یافت . اودومین بخش از مقالات سیاسی و اخلاقی خودرا به نام “گفتارهای سیاسی ”2 و نیز “پژوهش در اصول اخلاق”3 نوشت . دراین زمان به او خبر رسید که آثار گذشته او از محبوبیتی در بین اهل علم برخوردار شده . سال 1752 در ادرنبورگ به سرمی برد ،در آن هنگام “گفتارهای سیاسی ” وی منتشر شدو بدنبال آن کتاب “پژوهش در اصول اخلاق ” انتشار یافت سال 1752 به کتابداری در کتابخانه دانشکده وکلای مدافع مشغول گشت و در آنجا بود که تصمیم گرفت تاریخ انگلستان را به رشته تحریر درآورد. این اثر او به خلاف انتظار وی مخالفت احزاب مختلفی را در برداشت واسقف انگلستان دکتر هرینگ4 واسقف ایرلند دکتر استون5 تنها کسانی بودند که طی پیامهایی به اودلگرمی می دادند . در همین زمان “تاریخی طبیعی دین ” 6 را در لندن منتشر یافت که باز هم با بی تفاوتی عامه روبرو گردید .1756 جلد دوم تاریخ انگلستان را که شامل دوره پس از مرگ چارلز اول و انقلاب بود به چاپ رسانید که نسبت به جلد اول این تاریخ از آوزه بهتری برخوردار شد. وی مجددا شروع به تصحیح جلد اول نمود تا سال1761 که موفق به چاپ آن گردید . رفته رفته آثار اونزد مردم از معروفیت و پذیرش بهتری برخوردار شد؛ تا اینکه بابت انتشار آنها از بهره فراوانی برخوردار گردید سپس به زادگاهش اسکاتلند بازگشت .طی این سالها او از هیچ کدام از بزرگان خواهشی ننمود و در پی همنشینی با آنان هم نبود تا سال 1763 که ارل هارتفورد7 ، وی را در سفارت انگلستان در پاریس دعوت به همکاری نمود او ابتدا دعوی وی را رد کردوسپس آن را پذیرفت و به پاریس رفت تامنشی سفارت
1-An Enquiry Concerning Human Understanding
2-Political Discourses
3- Emquiry Conuerning the Principles of Morals
4-Herring 5- Stone 6- Natural History of Religion
7-Earl of Hurtford
گردد . پس از مدتی از پذیرفتن این پست خرسند گردید. او خود می گوید“اکنون از پیوند با آن بزرگزاده و نیز بعدها با برادرش ژنرال کانوی 1 هم به دلیل لذت وهم سودی که از آن به من رسید خود را خوشنود می یابم . آنان که نمایش های شگفت تشریفاتی راندیده اند هرگز تصور نتوانند کرد که در پاریس مردان و زنان از هر مقام و منزلت ، چگونه از من پذیرایی می کردند . هرچه از تشریفات مبالغه آمیزشان بیشتر می گریختم بیشتر گرفتار آنها می شدم ولی زیستن در پاریس مایه یک خرسندی واقعی است و آن همنشینی با شمار فراوانی از مردم فرزانه و دانا و با ادب آن شهر است . یک بار در این فکر شدم که همه عمر در آن شهر بمانم.”2 هیوم تا سال1765 کاردار سفارت بود، اما در آغاز سال 1766 پاریس راترک گفته و به قصد یافتن گوشه ای خلوت به ادنبورگ بازگشت.سال 1767 معاون وزیر شد و به سال 1769 مجددا به ادنبورگ بازگشت . در بهار 1775 دچار اختلال روده ای گشت و سرانجام در سال 1776 از دنیا رفت.“همپرسه هایی درباره دین طبیعی ”3 که قبل از سال 1752 نوشته بود ، پس از مرگش در سال 1779 منتشر شد . او در شرح احوال خود مکرر در وصف خلق و خوی خود می گوید: “من مردی آرام سرشت و خویشتن دار و گشاده رو و معاشرجوی و زنده دل و مهرپذیر و گریزان از دشمنی و درهمه انفعالهای خویش بسیار معتدل هستم حتی عشق من به شهرت ادبی که عشق فرمانروای زندگی من بوده است ، با همه ناکامی هایم هرگز خویم را تلخ نکرد.”4
2- تاریخ طبیعی دین ، نوشته دیوید هیوم ، ترجمه حمید عنایت صفحه 25
3-
4- “زندگی خودم ” در تاریخ طبیعی دین ، نوشته دیوید هیوم ، ترجمه حمید عنایت ، صفحات 15 تا 27 و همچنین تاریخ فلسفه تألیف فردریک کاپلستون ، ترجمه امیر جلال الدین اعلم، صفحات 276 و 278 .
چکیده:
معاهدات حقوق بشری برخلاف معاهدات متعارف حقوق بین المللی ماهیتی حمایت گرایانه دارند و نه مبادله متقابل منافع.ماهیت حمایتی اسناد حقوق بشر اقتضا دارد که چارچوب تحلیلی متفاوتی در ارتباط با مسائلی همچون ایراد شرط بر این معاهدات و یا جانشینی کشورها نسبت به این معاهدات اتخاذ شود.در این نوشته افزون بر ارائه یک طبقه بندی شش گانه از معاهدات حقوق بشر با توجه به ماهیت ویژه این معاهدات که کشورهای عضودرحقیقت محدودیت هایی را بر صلاحیت و حاکمیت خود در جهت تضمین حقوق و آزادیهای بنیادین انسانی می پذیرند از ایدة جانشین اتوماتیک کشورها و همچنین عدم اعتبار برخی شرط های ایرادی به این گونه معاهدات دفاع شده است.
تعداد صفحات:180 صفحه
قیمت:15000 تومان
فرمت فایل : word (قابل ویرایش) تعداد صفحات : 77 صفحه
مدرنیته چیست :
مُدرنیته شاخصۀ فرهنگ غربی است که در اصل از اروپا سر برآورد، و سرایت دادن آن به فرهنگهای دیگر اشتباهی مضحک و نابخشودنی است. نکته مهم دربارۀ مدرنیته این مسأله است که مدرنیته شاخصۀ کل فرهنگ اروپایی هم نیست، بلکه شاخصۀ دورۀ خاصی از این فرهنگ است. به عبارت دیگر مُدرنیته قطعهای از تاریخ غرب را اشغال کرده دورهای که با دورههای پیشین فرهنگ غربی قیاسپذیر نیست. یعنی نه سدۀ کهن و یونان و روم باستان؛ و نه سدۀ میانه و قرون وسطی شباهتی با مدرنیته آنچنانچه در دنیای نو زاییده شده، ندارند. هرکدام از این دورهها با هم تفاوتهای بنیادین دارند، اگرچه نمیتوان از این نکته نیز چشمپوشی کرد که مدرنیته در درون دروههای پیشین زاده شده است و برآمده از همین فرهنگهاست.
در حقیقت تاریخ و فرهنگ غرب؛ فرهنگ و تاریخی به هم پیوسته است، که در این پیوستگی در دورههای گسست در آن ایجاد شده است، اگر بخواهیم به زبان هگلی یا مشابۀ هگلی سخن بگوییم، هر دوره سنتز دورۀ گذشته است گه از درون دورۀ پیشین زاییده شده است. سدۀ میانه برآمده و نفی دورۀ گذشتۀ خود است، در عین حال که فرهنگی غیردینی و یونایمآبی را نفی میکند، اما کاملاً مرتبط و برآمده از آن است. مدرنیته نیز این دو وجه را دارد. در ریشۀ رنسانسش نفی و نقد قرون میانه است و بازگشت به نوعی یونانیمآبی. اما در ریشه روشنگری آن؛ طرحی نو درانداخته است.
اما در واقع مدرنیته چیست؟ تعریفی واضح و مشخص از مدرنیته نمیتوان ارائه داد، تعریفی که همگی بر آن اتفاق داشته باشند، و همین امر بر گنگی آن میافزاید. اما اجمالا میتوان فهمید که مدرنیته دید، و نگرش خاصی است که در آن؛ اصل انسان زمینی میشود، انسانی که از خدا و دین بریده است و میخواهد با عقل جزئی خود، به سعادت برسد، آن هم سعادت زمینی و اینجهانی. اگر خوب ملاحظه شود، این دید و نگرش تازه در درون خود نفی دورههای گذشته را به یدک میکشد، اما در عین حال بیرون آمده از همان فرهنگهاست.
این دید و نگرش دو مبدأ دارد. اول؛ نوزایی و رنسانس؛ دوم؛ دورۀ روشنگری؛ اما آیا میتوان زمان مشخصی را زمان آغازین مدرنیته دانست؟ به نظر میرسد که جدایش زمانی مدرنیته از دو مبدأ مذکور امکان نداشته باشد، مدرنیته چنان در این دو مبدأ ریشه دوانده است که نمیتوان آن را از آنها جدا کرد. فرانسیس بیکن، یا گالیله پدران معنوی مدرنیته هستند.
اما آیا پایان دورۀ مدرنیته فرارسیده است؟ به نظر میرسد که از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دورۀ مدرنیته به پایان خط رسیده است، اگرچه نمیتوان به صورت اطلاق پایان آن را اعلام کرد. تلاشهای بسیاری برای زنده نگهداشتن آن شده و میشود، اما باید گفت که این دوره نیز به سرآمد خود رسیده است.
نگاهی به تاملات دکتر نصر در باب سنت و سنت گرایی:
چکیده:
شناخت و سنجش جریان های معرفتی، یکی از دغدغه های اندیشمندان معاصر است و گام نهادن در مسیر این سنجش، بدون تأمل نظری و کوشش در فهم آن، تمنایی محال است. یکی از جریان های معرفتی در عصر حاضر، بحث سنت (Tradition) و سنت گرایی (Traditionalism) است. نبرد میان مدرنیته و سنت در عصر جهانی شدن، پروژه ای است که استیلای هریک از این دو، سرنوشت جهانی را رقم می زند. اما اگر ملاحظه نشود که سنت چیست و در زندگی ما چه معنایی دارد و در این زمانه بر سر آن چه می آید و هواداران پروژه احیای سنت چه در سر می پرورانند، فهم تجربه مدرنیته با مشکل مواجه می شود، چراکه تا پیش از آغاز عصر مدرنیته، پیدایش انقلاب صنعتی، تکنولوژی، مفاهیم پیشرفت، اصالت یافتن زمان، نفی سکون و ثبات و همچنین اصالت انسان و اهمیت منِ دکارتی، انسان در وضعیتی زندگی می کرد که امروزه آن را سنت و یا به تعبیری موقعیتی که انسان در گذشته در آن زیست می نمود می نامند. بنابراین، برای ورود به بحث سنت باید، طبق گفته سنت گرایان، به مجموعه حقایقی که شمول تاریخی، جغرافیایی و فلسفی دارد، توجه کرد. مقاله ذیل در نظر دارد ضمن بررسی موارد مطرح شده، سنت و سنت گرایی را از نظر یکی از داعیه داران سنت، یعنی دکتر سید حسین نصر مورد سنجش و بازخوانی قرار دهد.
سنت گرایان، به اعتباری، سابقه تأملات شان را به گستره تاریخ بشری مرتبط می سازند، لذا ما با نوعی اهل معرفت مواجه هستیم که تفکرشان سیطره همه جایی و همیشگی دارد. پرسش از چیستی سنت زمانی آغاز می شود که به مواجهه با دنیای مدرن، خصوصاً تفکرات دنیای مدرن، برویم. هنگامی که عقل و آگاهی از دامن متافیزیک و اسطوره ها خارج و به قلمرو عقل فردی - استدلالی که قابلیت نقد جدی را داراست وارد شد، مواجهه وکشمکش سنت و مدرنیته نیز آغاز گردید. در دنیای امروز انسان ها دارای سنت ها، گروه های سنتی و تفکرات سنتی مختلفی هستند و تکثرگرایی سنت ها از ویژگی های دنیای امروز است. اما سنت های بسیاری در جهت های مخالف یکدیگر حرکت می کنند و گاه با هم نیز برخورد می کنند. در چنین پروسه ای این پرسش به ذهن می آید که انسان چگونه می تواند به سنت خاصی تکیه کند؟ در این سنت ها، چه رشته ای با رشتة دیگر پیوند می خورَد به نحوی که از پیوند این رشته ها نسجی به وجود آیدکه انسان بتواند آن را از آن خویش کند؟ در دنیایی که با چنین سرعت سرسام آوری دگرگون می شود، نقش زمان چگونه توجیه می شود؟ و یا به عبارتی اگر مقصود از سنت، گذشته است درباره حال و آینده چگونه باید اندیشید؟
برای تبیین بحث و پاسخ به چنین پرسش هایی باید تعریف روشن و جامعی از سنت ارائه نمود تا بتوان گونه های تأثیرگذاری بنیان گذاران این نحله فکری و تأثیر آن را بر اندیشه های سیدحسین نصر جست وجو کرد. سابقه تاریخی سنت گرایی، به عنوان رویکردی آگاهانه در مقابل عقاید انسان متجدد، با تلاش های گنون، کوماراسوامی، شووان، لینگز، بورکهارت و... موجودیت مستقلی یافت. این گرایش فکری از دهه های1920 و1910 با تلاش های این سنت گرایان گسترش یافت و اینک جریان سنت گرایی، بالغ بر پنجاه اندیشمندسنت گرا را در سطوح مختلف در بردارد. سیدحسین نصر نیز از جمله کسانی است که با علاقه به آرای این افراد، سعی در گسترش جهان بینی سنتی دارد. بدین منظور، سنت در منظومه فکری نصر تنها یک اصطلاح نیست، بلکه اهتمام قلبی و ایمان عقلانی است. نصر، خود را فیلسوف سنتی ای که زندگی معنوی را در پیش گرفته (پل فیروزه: ش،۵ ص۹۸) می داند. وی بر این باور است که سنت هدیه ای از بارگاه الهی است. معنایی که نصر از سنت ارائه می کند با آنچه متعارف است، کاملاً تفاوت دارد. برخی از محافل فکری، سنت را به عادت، الگوهای موروثی و امور منسوخ و متروک تعبیر می کنند. آنچه از نحوه تفکر این افراد نسبت به سنت به نظر می رسد، مرکب از مجموعه باورهای مذهبی، فرهنگی، تاریخی، رسوم و آداب و نگرش های خاصی است که شیوه زندگی حاضر را تشکیل می دهند و حداقل از قواعد روایی واحدی پیروی می کنند. این شیوه، به اعتقاد غیر سنت گرایان، نااندیشیده و ناآگاهانه است. به این معنی که ساختار و اجزای سنت به عنوان وضعیتی از پیش فرض شده پذیرفته می شوند. اما، نصر کندوکاوی دیگر در این اصطلاح دارد. سنتی که در پروژه فکری نصر قرار دارد، سنت جاویدان و پایدار و آگاهانه است و چیزی جز سنت خداوندی و یا به تعبیر قرآن سُنَّة الاولین (سوره بقره: 135) نیست، همان سنتی که تبدیل و صیرورت در آن راه ندارد و هرگز دورانش به سر نمی رسد و در همه دوران ها حضوری زنده و پویا دارد. (سوره فتح: 23) توصیفی که نصر از سنت ارائه می دهد: به معنای حقایقی یا اصولی است دارای منشأای الهی که از طریق شخصیت های مختلفی معروف به رسولان، پیامبران، اوتاد ، لوگوس یا دیگر عوامل انتقال، برای ابنای بشر و در واقع، برای یک بخش کامل کیهانی آشکار شده و نقاب از چهره آن ها برگرفته شده است. (معرفت به باور نصر، سنت حقایقی را آشکار می کندکه دارای ماهیتی فراشخصی است که ریشه در ذات حقیقت دارد.
به عبارت دیگر، سنت در آن واحد هم حقیقت است و هم حضور. نصر معتقد است سنت علمی است که بیش از. در نظر سنت گرایان، این دانشِ بیش از اندازه واقعی معطوف به علم قدسی است که در گوهره سنت قرار دارد. آنچه سنت گرایان سخت بدان می اندیشند، فواید و ثمرات سنت است، به ویژه که در دنیای مدرن مورد تهدید قرار گرفته اند، لذا به این معنا سنت گرایی، آرمانی است که با سنتی زیستن متفاوت است و موضعی بیرونی نسبت به خود سنت محسوب می شود. سنت گرایان معتقدند که انسان ها، از حیث انسان بودن، ذاتاً از ویژگی های منحصر به فردی برخوردارند که راه وصول به حقیقت مطلق را می توانند دریافت کنند. سنت ها، خصوصاً سنت های مذهبی، از نوعی همگنی تجربه متافیزیک برخوردارند که ساخت های عظیم نظام معرفتی سنت را سامان و شکل می دهند. کار ویژه سنت، در نظرسنت گرایان ، خاطر ه ای مثالی است که ازآن به عنوان امری مقدس و پاک یاد می کنند. این مورد نیز قابل توجه است که سنت گرایان سنت را درگیر با شکل هایی از مراسم و آیین های رفتاری و اسطوره ای نمی دانند. بلکه اینان، سنت را [امری] پویا تصور می کنند که سمت دهنده رفتار جمعی بشر استنگاه نصر به کارکرد سنت، چندان اجتماعی و فرهنگی نیست ، بلکه نگاه او فلسفی و توأم با بُن مایه های دینی- اسطوره ای است.