همه در پی این سوالند. این سوالیست که همه اشتیاق شنیدن جواب آنرا دارند این سوال طفل کوچک را دست بر دامن پدر می کند و دل جوان حیران را پریشان می سازد و خواب از چشمش می رباید تا کسی را پیدا کند و پاسخی قاطع بشنود و در دل شخص سست ایمان نیز راه می یابد اما فوری استغفار می کتد و از وسوسه شیطان به خدا پناه می برد, فکر همه را به خود مشغول می دارد مخصوصا در انکسار ضعف و بیماری و نومیدی در روزگاران پیشین نیز مردم این پرسش را کرده اند و با پیروی از نیروی اندیشه و درک خود گروهی به پرستش ماه و خورشید و ستارگان و گروهی به پرستش بتها و اصنام و گروهی به پرستش پرودگار یگانه توانا گرویده اند, گروهی دیگر نیز اسیر افکار و الحاد مانده اند. در آینده هم مادام که دنیا می گردد و عقل می اندیشد و بشر می بیند و درک می کند صاحبان خرد در پی آشنائی با پاسخ این سوال خواهند ماند.
ایمان به خدا :
انسان از دیرباز به خدا ایمان داشته است, او را پرستیده, خاطر به او سپرده و پیوند عمیقی را با او احساس کرده است پیش از آنکه به هر نوع تجدید فکری, فلسفی یا به فهم کامل روش های استدلال دست یافته باشد.
این ایمان زاینده تضاد طبقاتی یا ساخته استثمارگران ستمگر- که بوسیله استثمار شان گرد یا پرداخته استثمارشدگان ستمدیده که راه نفسی برایشان باشد- نیست زیرا که وجود ایمان مذکور در تاریخ بشر بر همه اینگونه تضاد و کشاکش ها مقدم بوده است. از طرف دیگر ایمان به خدا زاینده امور وحشتناک و احساس ترس در برابر حوادث طبیعی و خطرات ناشی از آنهم نیست چه اگر دین زاینده خوف و نتیجه وحشت و هراس می بود لازم می آمد دیندارترین مردم در طول تاریخ کسانی باشند که از این وقایع و حوادث بیشتر از همه می ترسند و زودتر به ناشکیبایی و بیتابی می افتند, حال آنکه مشعل داران دین در سیر زمان از قویدل ترین و نیرومندترین مردم
بوده اند.
این ایمان از کشش اصلی سرچشمه می گیرد که انسان به آفریدگارش پیوند می دهد و نتیجه احساس عمیقی است که آدمی به کمک آن فطرتا رابطه خود را با خدای خود و هستی خود درک می کند.
اثبات وجود خدا با توجه به آیات:
قال الله تعالی فی کتابه : مثل الذین التخذوا من دون الله اولیا کمثل العنکبوت التخذت بیتاوان هن البیوت لبیت العنکبوت لو کانو یعلمون. (سوره عنکبوت آیه 41)
و به فاصله یک آیه می فرماید :
و تلک الامثال فضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون. (سوره عنکبوت آیه 43)
در این آیه قرآن کریم تشریح می کند, مردمی که تکیه گاهی غیر از خدا قرار می دهند و پناهگاهی غیر خدا برای روح و روان خود جستجو می کنند مثل اینها از نظر این پناهگاه ها, مثل عنکبوت است که برای خود خانه ای می تنند این خانه عنکبوت در سستی و بی مبنایی ضرب المثل است.
بعد می فرماید: ما این مثل ها را برای مردم بیان می کنیم ولی همه مردم به عمق این مثل ها پی نمی برند, تنها عالمان, دانایان و دانشمندان آنها هستند که به عمق این مثل ها پی می برند.
مقدمه 1
بکار بردن روش های علمی 7
دلایل طبیعی وجود خدا 11
تعریف « نیروی آفرینش» اینشتین 15
اکتشافات علمی وجود خدا را ثابت می کند 22
خدا از نظر علمی 26
سیر عارفی جوان به سوی روشن بینی 31
شهادت چند دانشمند 33
تفرق خداشناسی بر مادی گری 37
انسان, یک دلیل زنده 44
خدا در معالجات پزشکی 48
وجود خدا حقیقت مطلق است .54
منابع . 68
شامل 72 صفحه فایل word
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:47
مقدمه ۱
سپیده سیادت (احرام سپید) ۲
طلوع عشق و اندیشه (در محضر اساتید) ۴
یادگارهای ماندگار ۵
بوی گل را از که جوییم از گلاب ۶
راه های بشر به سوی خدا ۲۶
ما خدا را چگونه تصور می کنیم ۳۰
خدای هستی همه کمالات هستی را دارد ۳۵
پرسش و پاسخ ها ۳۷
ارجعی الی ربک ۴۲
منابع ۴۴
مقدمه:
درد امروز بشر فقط مولود فقر صنعت و تکنولوژی نیست بلکه بیشتر نتیجه کمبود معنویت و اخلاق و فرهنگ است. انسانی که سالهاست بر کره ماه قدم نهاده هنوز یک بار در قلب مهتابی و کرانه باورهای فطری خویش خیمه نزده است. انسان روزگار ما با ابزارهای پیشرفته و پیچیده اوج کهکشان ها و اقیانوس ها را رصد میکند ولی در میان امواج متراکم ظلمت برخاسته از کردار و رفتار ظالمانه خویشتن خویش را گم کرده است. بشر هر روز کف دریاها و دل آسمان ها را با ابزارهای قوی می بیند و درمینوردد اما برای یک ساعت به عمق روح پهناور خویش نپرداخته و از خویش بیگانه شده است. نیاز انسان فقط خوراک و پوشاک و تفریح و مسائل مادی نیست، عطش این روح ناآرام و ماجراجو در تشنگی آب و جستجوی غذا و گشت و گذار زمین و آسمان خلاصه نمیشود. آدمی زاد قرن حاضر «حیات طیبه» را با رفاه و «توسعه اقتصادی و صنعتی» اشتباه گرفته و در پی اقتصاد و لذت و رفاه بدون توجه به فرهنگ و عقیده و اخلاق، دویدن در پی سراب را تکرار میکند ولی هر چه بیشتر می دود دورتر، خسته تر و مأیوس تر و ناکام تر می گردد. در این ظلمت آباد که مدعیان هدایت انسان، وی را در میان گرد و غبار کویر جهل و نفاق و فقر و بیداد، سرگردان کرده اند، تشخیص آب از سراب و راه از بیراهه بسیار دشوار است. در این «حیرت آباد اندیشه ها» نسل جوان چگونه راه را پیدا کند و صراط سعادت را از جاده های منتهی به سوی پرتگاه و گردنههای دزدادن فضیلت، باز شناسد؟ معرفت درست و نادرست را با کدام میزان بسنجد و اخلاق و ادب را در کدام مکتب بیاموزد؟ بدون شک بسیاری از مذاهب و فلسفه ها و برنامه ها و سیاست های فرهنگی، اجتماعی با پوشش واژه های «بین المللی» و «آزادی» و «حقوق بشر» و «دموکراسی» شکارگاه شیطان است و دامگاه طاغوت و کویر خشک و خشن و تاریک زندگی جوانان. اندیشمندان فرزانه بسان خورشیدی فروزان گستره هستی را روشنی می بخشند و از دریای بصیرت خویش جرعه های معرفت در کام دانش پژوهان می ریزند.
«سپیده سیادت»
احرام سپید
روزهای ماه «ذیحجة» 1321 قمری یکی پس از دیگری می گذشت. و قلوب عشاق و ارادتمندان در هوای بیت الله الحرام «لبیک شوق» سر می داد. یاد احرام و طواف، شوق عرفات و منی و شور مشعر و صفا عطش دیدار به دل ها داده بود. «ناگاه کعبة کرامت الهی زیبا چهره ای پریروی را در احرام سپید نور در آغوش پدر و مادری مهربان و الهی نهاد. طفلی که نور سیادت و بزرگواری بر سیمای بلورینش آینده ای روشن را خبر می داد و نگاه زیبای او گاه رفیع و والایی را بیان می کرد. نام او را «محمدحسین» نهادند و آن را به تبرک نام «جد و فرزند» مایة برکت و جاودانگی شمردند تا بار دیگر ستاره ای از این خاندان در پهنه تاریخ درخشیده، تاریکی ضلالت را به روشنی هدایت مبدل سازد. چرا که خاندان محمدحسین، خانواده ای اصیل و افتخار آفرین بوده که هماره بیرق «بزرگی» در دست داشته و شهر تبریز از نام آنان لبریز از شادی و شعف بوده است. «سراج الدین عبدالوهاب حسن حسین» جد معروف ایشان است که در سمرقند پای میلاد بر هستی گذارده و چندی بعد به تبریز سفر کرد. وی قبل از ظهور دولت صفویه «شیخ الاسلام» آذربایجان بوده است. در سال 920 قمری که نبرد خونین میان دولت ایران و عثمانی درگرفت وی به عنوان وساطت و خاموش کردن آتش جنگ، راهی دربار سلطان سلیم گردید و رسالت خود را انجام داد ولی به دستور سلطان سلیم زندانی گردید و پس از مرگ وی به دستور فرزندش سلطان سلیمان با کمال عزت و احترام از زندان آزاد گردید. ایشان پس از مدتی کوتاه در سال 937 قمری در آنجا درگذشت و در جوار قبر ابو ایوب انصاری به خاک سپرده شد. از آن زمان تاکنون پیوسته این خانواده به علم و تقوا، فضیلت و بزرگواری معروف بوده و در هر عصری شخصیت های علمی بزرگی از آن برخاسته است. یکی از شخصیت های گران قدر و برجسته «مرحوم میرزا محمدتقی قاضی طباطبایی» است که شاگرد گران قدر مرحوم استاد وحید بهبهانی و آیت الله سید مهدی بحرالعلوم است. نسب سید محمدحسین با سه واسطه به این شخصیت الهی و ربانی می رسد که عبارتند از: «سید محمد حسین بن محمدحسین بن علی اصغر شیخ الاسلام بن میرزا محمدتقی قاضی طباطبایی». مرحوم میرزا محمدتقی خود به ده واسطه به جد اعلای این خانواده، مرحوم میرعبدالوهاب می پیوندد. استاد خود از روزگار تحصیل چنین بازگو میکند: «در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه می خواندم نمی فهمیدم. چهار سال را به همین نحو گذراندم پس از آن یک باره عنایت خدایی دامن گیرم شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریباً هجده سال کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دل سردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم. بساط معاشرت با غیر اهل علم را به کلی برچیدم و در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه می پرداختم. بسیار می شد به ویژه در بهار و تابستان- که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می گذراندم و همیشه درس فردا شب را پیش مطالعه می کردم. اگر اشکالی پیش می آمد با هر خودکشی بود حل می نمودم. وقتی که به درس حضور می یافتم از آن چه استاد می گفت قبلا روشن بودم هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبردم».
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:50
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
مقدمه 1
نظام عالم بر نماز استوار است 5
نباتات و جمادات و ستارگان چگونه خدا را تسبیح می کنند 15
نماز وسیله سیر انسان از مجاز تا حقیقت 18
نماز و حکمتها و آثار آن 33
نماز فریضه ای از پاکی تا پاکی 38
مقدمه
عصر حاضر با اینکه در مقایسه با قرون گذشته عصر بالندگی علوم و فنون به شمار میرود و انسان در رابطه با طبیعت بسیاری از رموز آن را عیان نموده و موانع و مشکلاتی را که در طی سالها و قرون متمادی مبتلا به آن بوده برطرف ساخته لیکن با کاربرد دستمایه های علمی و دستاوردهای حاصل از آن در امور دنیوی و بهره جویی از آن در مسیر غرور نفسانی، متأسفانه در بعدی معنوی از کشف اسرار فطری و رموز متعالی وجود خود غافل مانده و با واژگونه جلوه دادن مبانی اعتقادی و ارزشهای معنوی و اخلاقی عصر تاریکی را برای خود رقم زده و تحت تأثیر جاذبه های ساختگی، خواسته یا ناخواسته گوهر وجود خومد را طعمه خسران زمان قرار داده به طوریکه سازواره علایق و گرایش ها و جاذبه ها و اهتمام عمومی با سازماندهی تبلیغات فرهنگی رسانه ای و آموزشی در سطحی بسیار وسیع و جهانی بشر را به اتصال به دنیا و انفصال از عقبی یعنی به سوی مرگ معنوی سوق می دهد و یا با تأثیرپذیری از این معنا همه تلاش ها و برنامه ریزی ها و معیارها در جهت تحقق اهداف حیات مادی و مطلوبهای نفس و تن خلاصه می شود و اهم امکانات اجتماعی و اقتصادی فرهنگی و قوانین در روابط بینالملل بر محوریت آن ترسیم می گردد و پیوسته با هموار نمودن مسیر از طریق سیاستگذاریهای علمی و حساب شده و با بهره جویی از یافته های روانشناسی و جامعه شناسی و تبلیغاتی در ارزش گذاری به امور دنیوی و لذت طلبی مادی نوع بشر را به سوی ظاهرگرایی و استیلای شهوات و حاکمیت امیال جسمانی و عبودیت تن دعوت می کنند و با به کارگیری ترفندها و شیوههای گوناگون ارزش های دینی و اخلاقی را بیرنگ می سازند و هرزگی و بیهودگی و عیاشی و کامجویی جسمانی و نفسانی را در همه ابعادش توسعه می دهند و انسان را در بند تن و حیوانیت خود به اسارت می کشند و سعی بر این دارند که حیات دینی و اخلاق را از قلوب و متن زندگی مردم خصوصاً نسلهای آینده به تدریج بزدایند و احمقانه تر اینکه راه نجات و رستگاری و آزادی بشر را در گسستن او از ارزشها و باورهای دینی و اخلاق منبعث از آن تعریف میکنند و با پوشش نهادن به جنبه اصلی وجود انسان و تعطیل کردن استعدادهای متعالی و با جلوگیر شدن از رشد وارستگی های انسانی چون امانت و صداقت و عزت و مردانگی و شرافت اخلاقی منبعث از فطرت دینی او را با مرگ معنوی مواجه نموده و به حیوان دست آموزی که به خاطر طعمه رام و در زیر سلطه قرار گیرد مبدل سازند.
واقعیت این است که انسان از خود گمشده عصر حاضر، در این غریبیستان خاکسار در میان انبوهی از پی آوردهای علم و فن و در کنار این سفره پربرکت طبیعت که ایثارگرانه و صادقانه همه نعماتش را در اختیارش قرار داده بیش از هر زمان دیگر با احساس تشویش و ناامنی و اضطراب مواجه است و با گسسته شدن پیوندهای عاطفی و بریده شدن رشته های اخلاقی و از بین رفتن روح اعتماد و اعتقاد و جایگزین شدن یک حالت تعاون جهانی اما با رنگ سیاسی که مبنای آن بر نیرنگ و بردن گوی سبقت از دیگریست و نوعی جدال برای تصاحب و تسلط بیشتر ولو اینکه در غالب اشکالش از ظاهری مسالمتآمیز نیز برخوردار است ذهن انسان را مشوش نموده به گونه ای که بیش از همه از مصائبی که به وسیله همنوع خود ایجاد شده در هراس است و تمام سعیش صرف آن می شود تا خود را به طرقی از خطر مصون نگه دارد و اگر در گذشته های دور انسان خوف درندگان را در دل داشت، اکنون از آنچه که از سوی همنوعش متوجه اوست میترسد با اینکه درمان بیشتر دردها را یافته است. لیکن به علت مبتلا شدن به بیماری حرص و غرور و دنیازدگی نفسانی، اخلاقی و دین را بر کنار نهاده و از خود و یافته های خود در طبیعت، بیماری مهلکی را برای خود و زیستگاهش فراهم آورده است، گرچه ظواهر زندگی پرطمطراق و زیبا و آباد جلوه می کند. لیکن مصالح استوار بنای درونش تخریب و ویران شده و شیطان و انیت آرامشگاه زمین را به میدان جنگ و نیرنگ و فتنه و فساد مبدل نموده است. دین و اخلاق که لباس حقیقت آدمی و عامل مستور ماندن زشتیهای نفسانی و پوششی برازنده برای جلوگیری از برهنگی آدمی و ظاهر شدن زشتیها و پلیدیهای حیوانی اوست با سرمستی های نفسانی و لذت طلبی های دنیوی و اشاعه ارزشهای شیطانی فرعونی و قارونی و سلطه همه جانبه علمی و فنی و سیاسی و نظامی حاکمان جور با هدف تاثیرگذاری بر ارکان فرهنگی و اخلاقی زندگی مردم در سطح جهان حاکمیت خود را، برای ارضای حرص منفعت طلبی مادی به شیوه های مختلف، توسعه و القاء می کنند، و بقای سلطه و منافع خود را در عریانی انسانها از لباس دین و ایمان و تهی ساختن آنها از پایبندی های اخلاقی که سلاح کارآمدی در برابر زور و تجاوز و دنیا زدگی و بیهودگی است می دانند. آنان خوب دریافته اند که غرق کردن انسانها در گودال لذت و شهوت و عیاشی و هرزگی، موجب سرگشتگی و غفلت ایشان شده و تسلیمانه یوق ذلت را بر گردن می آویزند. چون انسان بی دین از هرگونه عزت و منزلت و غیرت تهی است و حیوانیست که تابع لذات شهوانی و نفسانیست و چنین موجودی لزوماً در موضع قدرت متجاوز و در موضع ضعف، سلطه پذیر است، و لذا انسان امروز بیش از هر زمان دیگر برای نجات از دنیا زدگی و رهایی از روح تجاوز و یا ذلت پذیری و فساها و ضلالتهای حاصل از آن، به تغذیه و تربیت دینی و اخلاقی نیاز دارد تا با نورگیری از فیض الهی و رویکرد به اخلاق فطری و مبانی ارزش اصیل، به حیاتی آرام و آزاد و امن را بر خود هموار نماید و فضای رشد و حرکت در مسیر صراط مستقیم نظام الهی را برای کسب مقام متعالی انسانی که همان قرب خداوند است بر خود فراهم سازد.
در این تحقیق می خوانیم:
من آنم که تو امر کردی و من عصیان. تو نهی کردی و من پرهیز نکردم. پاک پروردگارا! جز تو خدایی نیست و من از ظالمانم. بارالها! جز تو خدایی نیست و من از بخشش طلبانم.
پاک خدایا! جز تو خدایی نیست و من از خائفین هستم. تنها تو خدای پاک منی و من ازامیدواران هستم. پاک خدایی که جز تو خدایی نیست ومن از سائلین هستم.
این ستایش من است که تقدیم داشتم و خلوص من به وحدانیت تو که یادآور شدم و گواهی من به نعمت های تو که شمارش کردم، با این که اذعان دارم که نتوانستم نعمت های غیرقابل شمارش تو را بشمارم.
بارالها! تو نزدیک ترین خوانده شده و سریع ترین اجابت کننده هستی. گرامی ترین بخشنده و وسعت بخش ترین بخشاینده و شنواترین شنونده. ای که در دنیا و آخرت رحمان و رحیمی. همانندی نداری تا از او سؤال شود و غیر از تو کسی نیست تا به او امید بسته شود.
خدایا! من در عین بی نیازی نیازمندم، چگونه در نیازمندی ام بی نیاز باشم؟!
الهی! من در داناییم، نادان هستم، پس چگونه در عین جهالتم نادان نباشم؟!
ای خدا! همانا گوناگونی وجوه تدبیرات تو و سرعت فرا رسیدن قَدَر تو، بندگان عارفت را مانع شد که به یک عطای تو قانع و یک بلای تو مأیوس شوند.
بارالها! از من جز آنچه که سزاوار ملامت است بر نیاید و از تو جز آنچه سزاوار کرمت است بر نتابد.
خداوندا! مرا به حقایق اهل قرب متحقّق فرما و به سلک اهل جذب متسلّک نما.
پروردگارا! مرا به تدبیر خودت از تدبیرم و به اختیارت از اختیارم بی نیاز گردان و از افتادن در ورطه اضطرار بازم دار.
خداوندا! مرا از ذلّت نفس خویش خارج ساز و از پلیدی شرک پاکم گردان. قبل از آن که مرگم فرا رسد، از تو یاری می طلبم، پس یاری ام کن. بر تو توکّل دارم، پس تنهایم مگذار. از تو سؤال می کنم، پس ناامیدم مگردان و تنها به فضل تو راغب هستم، پس محرومم منما و بر در تو می ایستم، پس طردم مکن.
بارالها! رضای تو منزّه از آن است که معلول علتی از خودت باشد تا چه رسد به این که معلول علّتی از من باشد.
خدایا! ذات تو آنچنان بی نیاز است که حتی سودی از خودت به ذاتت نمی رسد تا چه رسد به این که نیازی به من داشته باشد و سودی از من به تو برسد.»
امام سجاد علیه السلام نیز عرض می کند:
اَللَّهُمَّ وَ أَنَا عَبْدُکَ الَّذِی أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ قَبْلَ خَلْقِکَ لَهُ وَ بَعْدَ خَلْقِکَ إِیَّاهُ، فَجَعَلْتَهُ مِمَّنْ هَدَیْتَهُ لِدِینِکَ، وَ وَفَّقْتَهُ لِحَقِّکَ، وَ عَصَمْتَهُ بِحَبْلِکَ، وَ أَدْخَلْتَهُ فِی حِزْبِکَ، وَ أَرْشَدْتَهُ لِمُوَالاةِ أَوْلِیَائِکَ، وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِکَ. ثُمَّ أَمَرْتَهُ فَلَمْ یَأْتَمِرْ، وَ زَجَرْتَهُ فَلَمْ یَنْزَجِرْ، وَ نَهَیْتَهُ عَنْ مَعْصِیَتِکَ، فَخَالَفَ أَمْرَکَ إِلَی نَهْیِکَ، لا مُعَانَدَةً لَکَ، وَ لا اسْتِکْبَاراً عَلَیْکَ، بَلْ دَعَاهُ هَوَاهُ إِلَی مَا زَیَّلْتَهُ وَ إِلَی مَا حَذَّرْتَهُ، وَ أَعَانَهُ عَلَی ذَلِکَ عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّهُ، فَأَقْدَمَ عَلَیْهِ عَارِفاً بِوَعِیدِکَ، رَاجِیاً لِعَفْوِکَ، وَاثِقاً بِتَجَاوُزِکَ، وَ کَانَ أَحَقَّ عِبَادِکَ مَعَ مَا مَنَنْتَ عَلَیْهِ أَلاَّ یَفْعَلَ. وَ هَا أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ صَاغِراً ذَلِیلاً خَاضِعاً خَاشِعاً خَائِفاً، مُعْتَرِفاً بِعَظِیمٍ مِنَ الذُّنُوبِ تَحَمَّلْتُهُ، وَ جَلِیلٍ مِنَ الْخَطَایَا اجْتَرَمْتُهُ...
«من آن بنده ای هستم که پیش آفریننشش به او نعمت دادی و بعد از آفریدنش نیز بر نعمتت افزودی و او را به دین خود هدایت نمودی و به حق خویش آگاه ساختی و به ریسمان خود، از افتادن در چاه گمراهی بازش داشتی و در حزب خود داخلش کردی وبه دوستی دوستانت ودشمنی دشمنانت مفتخرش فرمودی.
آنگاه به او امر کردی و اطاعت نکرد و نهی فرمودی و پرهیز ننمود. از این که به امرت روی نیاورد و از نهیت روی نگرداند، از روی دشمنی با تو و استکبار بر تو نبود بلکه هوای نفس او را به این سو کشید و دشمن تو و دشمن او نیز به کمک هوای نفس او شتافته و موجب اقدام وی بر گناه شده است. در حالی که به وعده و وعید تو آگاه بود و به عفو تو امیدوار و به بخششت ایمان داشت. البته حق این بود که چنین کسی سزاوارترین کسان برای پیروی از تو باشد و با این همه نعمت ومنّت که در حق وی روا داشتی نباید راه خلاف می پیماید.
اکنون ای خدا! من آنم که در مقابل تو حقیرانه و ذلیلانه و خاضعانه و خاشعانه و خائفانه ایستاده ام و به گناهان بزرگی که انجام داده ام و خطاهای سنگین و جرم های بزرگم اعتراف می کنم.
و از درهایی که خودت امر فرمودی به سوی تو آمدم و به وسیله تقرّب به چیزی به تو تقرب جسته ام که جز از این راه کسی نمی تواند به تو نزدیک شود.
و از تو سؤال کردم، سؤال کردن انسانی حقیر و ذلیل وفقیر و خائف مستجیر که به همراه ترس و تضرّع و تعوّذ و تلوّذ است. نه از روی گردن فرازی و تکبری که مختص گردنکشان است و نه از جایگاه والامقامان که مختص بعضی از اطاعت کنندگان است که از امیدشان به شفاعت شفاعت کنندگان حاصل شده است.
و من بعد از کمترین کمتران و خوارترین خواران و مانند یک ذره بی مقدار بلکه کمتر از آن هستم.
منم آن گناهکار اعتراف کننده و خطاکار لغزنده.
منم آن که در حق خودش جنایت کرده است.
منم آن کم حیا و گرفتار رنج های فراوان.
پاک از پلیدی گناه را بر من هدیه فرما و آلایش خطاها را از من دور نما و مرا بر نیّت صالح و و سخن مورد رضایت خود و عمل نیک یاری کن و مرا متکی به حرکت و حرف خود منما؛ به طوری که از حرکت و حرف تو باز مانم و یادت را از یادم مبر و رغبت مرا به خودت بالاتر از رغبت همه راغبین فرما، که من تسلیم تو بوده، می دانم که حجت تو بر همگان تمام است و تو به برتری بخشش سزاوارتری و به احسان عادتمندتری. تو اهل تقوی و مغفرتی و تنها تو به عفو سزاوارتر از انتقامی.
آنچه در این فرازها از دو امام هُمام نقل شد. اوصاف و احوالاتی است که میان خدا و بنده اش جاری است. در این عبارات، خداوند به صفاتی یاد می شود که مخصوص خداوندی او است. همچنین بنده خدا به صفات و حالاتی یاد می شود که لازمه انسانیت و مخلوقیّت اوست.
خداوند صاحب منّت و نعمت و هدایت و مکنت و نصرت و شفقت است. پیش از خلقت، نعمت را در حق مخلوقش تمام می کند و بعد از خلقت نیز راه را از چاه نشان داده و چراغ هدایت را پیش روی او روشن می کند. بیش از استحقاق می دهد و کمتر از استعداد می خواهد.
پیش از استحقاق بخشیده عطا دیده از ما جمله کفران و خطا
امام علیه السلام در دعای عرفه تابلویی از خداوند ترسیم کرده و صفات خداوندی را در آن نوشته است. و در برابر آن، تابلویی از انسان رسم نموده و صفات و احوال وی را نیز در آن آورده است که این دو تابلو اسما و رسما و ظاهرا و باطنا مقابل هم هستند؛ برای مثال، به چند نمونه از آن هادر ذیل اشاره می کنیم و صفات معبود و عابد را مقابل هم می نویسیم.
برای دانلود متن کامل تحقیق به لینک زیر مراجعه کنید.
در این تحقیق می خوانیم:
هر انسانى در زندگى فردى و اجتماعى خود مطلوب و هدفى دارد که براى تحقق بخشیدن به آن تلاش و کوشش مىکند. زمانى انسان در راه رسیدن به هدف و مطلوب تلاش مىکند که از سویى از نیروى تحرّک بخش و انگیزاننده به سوى آن چه که مطلوب اوست برخوردار باشد و از سویى از نیروى بازدارنده و نگاه دارنده از آن چه که مانع رسیدن او به مطلوب یا موجب کندى پیشرفت او مىگردد بهرهمند باشد، و به عبارت دیگر: انسان در تلاشهاى فردى و اجتماعى خود به انگیزه احتیاج دارد تا در او تحرّک ایجاد کند و او را وادار سازد به سوى مطلوب و هدف حرکت کند و به نیروى بازدارندهاى نیازمند است تا موانع رسیدن به مطلوب را کنار زند. از این رو انسان هایى که در زندگى هدف آنها تأمین نیازهاى مادى است انگیزاننده او جلب منفعت و بازدارنده او دفع ضرر است یعنى هرچه که سبب جلب منفعت بیشتر او گردد و سود بیشترى را متوجه او کند از آن استقبال مىکند و هرچه که موجب ضرر شود از آن گریزان است.
انسان با ایمانى که در جهت لقاء الهى و رستگارى و نجات خود در تلاش است نیازمند به دو نیروى توان بخش و حرکت آفرین و نگاهدارنده است. آن چه که در انسان تحرّک ایجاد مىکند یاد خدا و صفات جلال و جمال او و نعمتهاى بى پایانش است و آن چه که بازدارنده از موانعى چون خود بینىها و تجاوزها است همانا یاد خداست.
از این رو قرآن کریم فرموده است: «یا ایها الّذین آمنوا اذکروا اللّه ذکراً کثیراً و سبّحوه بکرة و اصیلاً؛(1) اى کسانى که ایمان آوردهاید خدا را بسیار یاد کنید و صبح و شام او را تسبیح گویید و او را به پاکى یاد کنید.»
انسانى که به یاد خدا باشد هم وظائف خود را براى رسیدن به لقاء اللّه به درستى انجام مىدهد و هم از معصیت و نافرمانى اجتناب مىکند. زیرا یاد خدا یعنى توجه به سرچشمه قدرت روحى و معنوى و عامل سعادت و کمال.
از آن جایى که عوامل غفلت در زندگىهاى مادى بسیار فراوان و تیرهاى وسوسه شیطان از هر سو حیات واقعى انسان را نشانه مىگیرد، براى مبارزه با آن جز یاد خدا و با تمام وجود به یاد خدا بودن مؤثر نخواهد بود.
شایان توجه است که قرآن فرمود:زیاد و پیوسته به یاد خدا باشید و این به این معناست که یاد خدا باید بر همه اعمال انسان پرتو افکن بوده و بر آن نور و روشنایى بیفکند و در همه صحنههاى زندگى انگیزه مناسب الهى با یاد خدا براى عبادت و اطاعت بوجود خواهد آمد.
و به عبارت دیگر: هنگامى که یاد خدا برده مىشود یک دنیا عظمت، قدرت، علم و حکمت در قلب انسان متجلى مىگردد. زیرا خداى سبحان داراى اسماء حسنى و صفات علیا و صاحب تمام کمالات و منزّه از هرگونه عیب و نقص است، توجه مداوم به چنین حقیقتى که داراى چنان اوصافى است روح انسان را به نیکىها و پاکىها سوق مىدهد و از بدىها و زشتىها پیراسته مىدارد و در واقع اوصاف جمال الهى در آدمى تجلّى مىکند و آدمى که اوصاف جمال الهى در او تجلّى کرد از گناه و فساد و آلودگى اجتناب مىنماید.
در حقیقت یاد او، یاد مراقبت او، یاد حساب و جزاى او، یاددادگاه عدل او و بهشت و جهنم و دوزخ او است و این یاد است که جان را صفا و دل را نور و حیات مىبخشد.
راز کثرت یاد خدا
این که قرآن در آیه مورد بحث از مؤمنان خواسته تا زیاد به یاد خدا بوده و در همه حالات و شؤون او را یاد کنند براى آن است که:
اولاً: شیطان در حال غفلت به انسان حمله مىکند و اگر کسى به یاد خدا متذکر باشد به دام شیطان نمىافتد.
ثانیاً: یاد خدا سنت حسنهاى براى تقویت روح فرشتگى در انسان ذاکر است. زیرا ملائکه دائماً به یاد خدا هستند و هرگز خسته و افسرده نمىشوند: «یسبّحون اللیل و النهار لایفترون؛(2) تمام شبانه روز تسبیح خدا میگویند و سست نمىشوند.» پس انسانى که مىخواهد فرشته خو شود پیوسته به یاد خداست.
در کثرت یاد شده کمیت و کیفیت هر دو باید لحاظ شود زیرا خداى سبحان از ذکر بدون اخلاص و حضور قلب به عنوان ذکر قلیل و اندک یاد مىکند: «ولایذکرون اللّه الّا قلیلا؛(3) منافقان کم به یاد خدا هستند.» زیرا ذکر آنها بدون روح و زبانى است و در واقع ذکر کثیر یعنى ذکر با روح و با خلوص است که حافظ انسان است.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «انّ اللّه سبحانه وتعالى جعل الذکر جلاءً للقلوب، تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقادبه بعد المعانده؛(4) خداى سبحان یاد خود را مایه جلاى قلبها قرار داده که بر اثر آن گوش، پس از سنگینى (بر اثر غفلت) شنوا شود و چشم پس از کم سویى بینا گردد و از لجاجت و عناد به اطاعت و انقیاد باز گردد و رام شود.
هنگامى که انسان نام خدا را به عظمت مىبرد و اوصاف جمال و جلالش رااز علم و قدرت و سمع و بصر و مقام رحمانیّت و رحیمیت و مراقبت او را نسبت به بندگان بر مىشمارد و پردههاى غفلت از مقابل چشم او کنار مىرود و حق را به خوبى مىبیند. غوغاى هوا و هوسها فرو مىنشیند و نداى داعیان حق را شنیده و در برابر فرمان خداى متعال به انقیاد کامل دست مىیابد.
برای دانلود متن کامل تحقیق به لینک زیر مراجعه کنید: