کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد


واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد

واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 5

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : گناه مرغ خانگی

روزی بود روزگاری بود . روزی یک باز شکاری را با تیر زده بودند و پس از مقداری پرواز در نزدیکی یک مرغ خانگی که مشغول دانه خوردن بود به زمین افتاد و ناله می کرد . مرغ خانگی به باز گفت : بلا دور است اگر کاری از من برمی آید در خدمتگزاری حاضرم .

باز شکاری گفت : نمی خواهم برایم کاری بکنی و از من دور شو ، من و تو نمی توانیم با هم بسازیم و هیچ از اخلاق تو خوشم نمی آید .

مرغ خانگی گفت : کم لطفی می کنید مگر من چه گناهی کرده ام که شما از دیدار من بیزارید ؟

بازشکاری گفت : عیب تو این است که از وفا و جوانمردی بویی نبرده ای و من شخصی بزرگ هستم و از آشنایی با مردم بی وفا ننگ دارم .

مرغ خانگی با تعجب گفت : چرا به من تهمت می زنی و بی دلیل سخن می گویی در صورتی که من اهلی هستم و تو وحشی . دلیل تو بر بی وفایی من چیست ؟

باز شکاری گفت : علامت بی وفایی تو این است که آدم ها درباره تو خوبی می کنند ، آب و دانه ، جا و منزل می دهند و تو از لطف و مهربانی آنها گوشه و توشه ای داری ولی هر وقت می خواهند تو را بگیرند از جلوی آنها فرار می کنی و از مرغ های وحشی نیز وحشی تر می شوی و از ارباب خود می ترسی ولی ما بازهای شکاری با اینکه وحشی هستیم همین که چند روزی با کسی آشنا شدیم و از دست او آب و غذا گرفیتم وفاداری می کنیم برای آنها شکار می کنیم و هر چه از آنها دور باشیم وقتی ما را صدا می کنند و سوت می زنند فوری برمی گردیم و روی دست و شانه آنها می نشینیم و از مرغ های اهلی خودمانی تر می شویم.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد

واحد شماره یک طرح کرامت آزادگی

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره یک طرح کرامت آزادگی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره یک طرح کرامت آزادگی


واحد شماره یک طرح کرامت آزادگی

واحد شماره یک طرح کرامت آزادگی

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 4

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک :

قصه

عنوان قصه :

نماز کوتاه

معاویه سه نفر را مأمور کرد که بروند و حجر ابن عدی و یارانش را به قتل برسانند. مأموران گفتند: مأموریت داریم به شما ابلاغ کنیم اگر از على (ع) اظهار برائت کنید و او را لعن کنید، رهایتان مى کنیم ، و گر نه کشته خواهید شد. گفتند: هرگز چنین نخواهیم کرد.

یکی از مأموران پیش حجر آمد، گفت : اى سر دسته گمراهى و سرچشمه کفر و سر کشى ، اى دوستدار ابو تراب ! معاویه مرا به کشتن تو و یارانت فرمان داده است ، مگر آن که از کفر خود برگردید و از على (ع) بیزارى بجویید.

حجر و همراهانش گفتند: صبر بر تیزى شمشیر، برایمان آسان تر از چیزى است که ما را به آن مى خوانید.

رفتن به دیدار خدا و پیامبر و على ، برایمان محبوب تر از ورود به دوزخ است .

بارها از آنان خواستند که از امیر المومنین على (ع) بیزارى بجویند تا آزاد شوند؛ولى آنان زیر باز نرفتند و پذیراى شهادت در راه عشق مولا شدند.

قبرهایى براى آنان کندند، کفن هایشان را آماده ساختند.

حجر گفت : مثل این که کافریم ، ما را مى کشند و مثل آن که مسلمانیم ، ما را کفن مى کنند!

غل و زنجیرهایشان را گشودند. آنان همه آن شب را به نماز پرداختند. زمزمه دعا و نمازشان بلند بود و آماده رو به رو شدن با شهادت بودند. شب خوشى داشتند.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره یک طرح کرامت آزادگی

واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری


واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری

واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : داستان کودک حلوا فروش

این داستان از کتاب مثنوی جلال الدین محمد مولوی گرفته شده است .

شیخ احمد خضری از بزرگان مشایخ بود که کارش گرفتن وام از ثروتمندان و خرج آن برای فقرا بود تا در بستر مرگ افتاد و چون طلبکاران و وامداران با خبر شدند هجوم آوردند تا طلب خود را که چهارصد دینار بود بستانند اما شیخ به جای پرداخت وام آنان در دنیای خیال خوش خویش سیر می کرد و این بی توجهی شیخ به طلب کاران  موجب ترشرویی و ناراحتی آنان   می شد تا اینکه صدای کودک حلوافروشی از کوچه رسید و شیخ به خدمتکارش دستور داد تا برود و همه حلوا را بخرد و خادم همه حلوا را به نیم دینار خرید و به دستور شیخ بین طلبکاران تقسیم کرد تا بخورند و مدتی از ترشرویی غافل شوند.
زمانی که ظرف حلوا خالی شد کودک حلوا فروش پول حلوا را طلب کرد اما شیخ از پرداخت پول حلوا خودداری کرد و کودک دائما التماس می کرد و شیخ از پرداخت بهای حلوا خودداری می نمود که موجب اعتراض بقیه طلبکاران شد که مال ما را خوردی بس نبود دیگر مال این کودک درمانده را چرا می خوری؟ تا آنکه مدتی گذشت و کودک همچنان گریه می کرد و بقیه طلبکاران ناامید و منتظر نشسته بودند که خادم با طبقی که در آن چهارصد دینار زر و نیم دینار دیگر قرار داشت وارد اتاق شد و گفت که این را یکی از کریمان فرستاده است و در اینجا بود که طلبکاران به عذرخواهی برخاسته و راز این کار را از شیخ جویا شدند که شیخ احمد خضری گفت راز این کار در این بود که دریای رحمت الهی به گریه کودک حلوا فروش موکول شده بود:       تا نگرید کودک حلوا فروش                                   بحر رحمت در نمی آید به جوش


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری

واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر


واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 10

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : پیر و کودکان

- نگاه کن برادر، مى بینى چه کار مى کند.

- آن پیرمرد را مى گویى؟

- آرى ، کارش اشتباه است، نه؟

- راست مى گویى، اما چگونه او را آگاه کنیم؟

- اگر به طور مستقیم به او بگوییم از ما که مثل نوه هاى او هستیم قبول نخواهد کرد، شاید هم ناراحت شود و براى همیشه خاطره تلخى از وضو در ذهنش باقى بماند.

- نکند کلام ما را توهین و تحقیر بشمارد؟ آن وقت لج بازى مى کند و هیچ گاه راه وضوى صحیح را نمى پذیرد.

فکرى به ذهنم رسید، بیا در گوشت بگویم.

دو نفرى به نزدیک آن پیرمرد رسیدند ، طورى وانمود کردند که با هم اختلاف دارند ، یکى مى گفت ((وضوى من صحیح است)) و آن دیگرى در جوابش مى گفت ((وضویى که من مى سازم کامل تر و بهتر است.))

و سرانجام توافق کردند در حضور پیرمرد وضو بگیرند تا او داورى کند. هر دو وضوى صحیح و کاملى گرفتند. پیرمرد هر چه دقت کرد اشتباهى در وضوى آن دو ندید. پى به اشتباه خود برد، فهمید که هدف این دو نوجوان با ادب چیست، گفت: ((بچه ها، وضوى هر دو شما صحیح است، وضوى من اشتباه بود و شما مرا به اشتباهم آگاه کردید.))


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر