قسمتی از محتوای متن Word
تعداد صفحات : 13 صفحه
((لیلی و مجنون )) در روزگارانی دور در قبیله ای از دیار عرب به نام قبیله عامریان رییس قبیله که مردی کریم و بخشنده و بزرگوار بود و به دستگیری بینوایان و مستمندان مشهور، به همراه همسر زیبا و مهربانش زندگی شاد و آرام و راحتی داشتند.
اما چیزی مثل یک تندباد حادثه آرامش زندگی آنها را تهدید می کرد.
چیزی که سبب طعنه حسودان و ریشخند نامردمان شده بود.
رییس قبیله فرزندی نداشت.
و برای عرب نداشتن فرزند پسر، حکم مرگ است و سرشکستگی.
.
.
رییس قبیله همیشه دست طلب به درگاه خدا بر می داشت و پس از حمد و سپاس نعمتهای او، عاجزانه درخواست فرزندی می کرد.
.
.
دعاها و درخواستهای این زوج بدانجا رسید که خداوند آنها را صاحب فرزندی پسر کردید.
در سحرگاه یک روز زیبای بهاری صدای گریه نوزادی، اشک شوق را بر چشمان رییس قبیله – که دیگر گرد میانسالی بر چهره اش نشسته بود – جاری کرد: ایزد به تضرعی که شاید *** دادش پسری چنانکه باید سید عامری – رییس قبیله – به میمنت چنین میلادی در خزانه بخشش را باز کرد و جشنی مفصل ترتیب داد.
(توضیحات کامل در داخل فایل)
متن کامل را می توانید دانلود نمائید چون فقط تکه هایی از متن در این صفحه درج شده به صورت نمونه
ولی در فایل دانلودی بعد پرداخت، آنی فایل را دانلود نمایید
دانلود لیلی و مجنون