لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
جان فوربز نش
/
جان نش.
جان نَش (۱۳ ژوئن۱۹۲۸-) ریاضیداننابغه و برجستهٔآمریکایی و برنده جایزه نوبل ریاضیات است که در سنین جوانی به بیماری روانگسیختگی (اسکیزوفرنی) از نوع پارانوید مبتلا شد.
بیماری
جان نش صداهایی غیرواقعی را میشنید که او را از خطراتی موهوم حذر میدادند و وادارش میکردند کارهایی برخلاف خواستهاش انجام بدهد. رفته رفته بر شدت توهمات او افزوده شد و زندگیاش در آستانه فروپاشی قرار گرفت. همسرش او را ترک کرد، کرسی استادی خود را در دانشگاه از دست داد و بالاخره در بیمارستان بستری شد.
پزشکان بیماریاش را نوعی اسکیزوفرنی هذیانی(پارانوید) تشخیص دادند که با افسرگی خفیف و کاهش اعتماد به نفس همراه شده بود.
خانواده
نش دارای ۲ فرزند پسر است. فرزند اولش که درست همزمان با شروع بیماری پدر به دنیا آمد، ریاضیدان است و از بد حادثه، درست مانند پدر، به بیماری اسکیزوفرنی هذیانی مبتلاست. او نیز سالهاست که تحت نظارت و درمان پزشکان قرار دارد
موفقیتهای شغلی
او در تکامل نظریهٔ بازیها نقش بسیار مؤثری داشت و به خاطر تلاشهایش در این زمینه، در سال ۱۹۹۴ به همراه رینهارد سلتن و جان هارسانای برندهٔجایزهٔ نوبلاقتصاد شد.
درباره زندگی او
فیلم یک ذهن زیبا با بازی راسل کرو و کارگردانی ران هوارد دربارهٔ زندگی او ساخته شدهاست.و همچنین مستند جنون درخشان که نگاه دقیقتر و وفادارتری به زندگی او داشته است.
جان نش اکنون78ساله و یکی از معروفترین اساتید ریاضیات در دانشگاه پرینستون است. البته همان70سال پیش هم، اطرافیان و بهخصوص خانوادهاش میدانستند که آینده درخشانی پیش رویاوست. نشدر 20 سالگی مدرک لیسانس و فوق لیسانس را یکجا اخذ کرد و 2 سالبعد هم، در 22 سالگی، به درجه دکترا نایل شد. او به معنای واقعی کلمه یک نابغهریاضی بود و تئوریهای مهم و بحثانگیزی در حوزه ریاضیات و اقتصاد وضع کرد که برایشجوایز متعددی به همراه داشت.
او در سال 1994، به جایزه نوبل اقتصاد نیز دستپیدا کرد. اما آنچه ازجان نشچهرهای ممتاز و مورد توجه ساخته است، نهنبوغ ریاضی، که استقامت او در مبارزه با بیماری اسکیزوفرنی است.
خودش دریادداشتی برای پایگاه اینترنتی بنیاد نوبل مینویسد
جان نشصداهایی غیرواقعی را میشنید که او را از خطراتی موهوم حذر میدادند و وادارشمیکردند کارهایی برخلاف خواستهاش انجام بدهد. رفته رفته بر شدت توهمات او افزودهشد و زندگیاش در آستانه فروپاشی قرار گرفت. همسرش او را ترک کرد، کرسی استادی خودرا در دانشگاه از دست داد و بالاخره در بیمارستان بستری شد.
پزشکان بیماریاش رانوعیاسکیزوفرنی هذیانیتشخیص دادند که با افسرگی خفیف و کاهش اعتماد بهنفس همراه شده بود.
نشدر ابتدا از خود سرسختی و مقاومت نشان میداد وسعی میکرد با هر ترفندی شده از بیمارستان و حتی از نظارت مستقیم روانپزشک، فرارکند. اما با شدت گرفتن بیماری، کمکم به درمان تن داد. سوای درمان، آنچه بیش از همهبهنشکمک کرد، تلاش آگاهانهای بود که او از خود نشان داد.
او با تمامتوان سعی کرد تا محتوای ذهنی بیمار خود را ذره ذره اصلاح کند. این فرآیند جبرانی،چیزی نزدیک به 25 سال از بهترین سالهای عمر او را گرفت اما امید و ارادهای که اواز خود نشان داد، کار خودش را کرد و ریاضیدان نابغه بالاخره از بند بیماری نجاتپیدا کرد.
خودش این طور مینویسد:به مرور زمان سعی کردم بخش بیمار ذهنخودم را شناسایی و پاک کنم. سعی کردم رفته رفته ذهنیت عالمانهای را که از قبلداشتم، بازسازی کنم. این کار خیلی طول کشید، خیلی چیزها را از من گرفت اما
تحقیق و بررسی در مورد جان نش