گلخانه - گزارش کار آموزی 32 ص - فایل بصورت word میباشد
نصب، راه اندازی و طراحی آسانسور 32 ص
روش تحقیق همبستگی بین اختلافات خانوادگی و افت تحصیلی 32 ص فایل بصورت word میباشد
مقدمه
امروزه تمامی اندیشمندان توسعه براین موضوع که مهمترین پیش نیاز توسعه مشارکت همۀ انسانهاست، توافق نظر دارند. منظور از توسعه، تعالی انسانهاست و در تعالی انسانها همۀ ابعاد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ملحوظ شده است. مطمئناً جامعهای که میخواهد به توسعه دست یابد، به جای اینکه صرفاً به عوامل مادی متکی باشد باید در جهت تعالی انسانها و کاهش نابرابریها بکوشد؛ نابرابریهایی در همۀ ابعاد سیاسی، اقتصای، اجتماعی و نابرابریهایی که معیار آن جنسیت انسانهاست.
در کشور ما تجربۀ نیم قرن تجربۀ برنامهریزی و تحول در دیدگاهها و استراتژیهای توسعه نشان داده است که کاهش نابرابریها در درآمد و مصرف و کاهش نابرابریها در ابعاد سیاسی و اجتماعی با هدف افزایش مشارکت داوطلبانۀ همۀ انسانها چه زن و چه مرد یک ضرورت بوده و انگیزۀ نیرومندی در فرآیند توسعه محسوب میگردد. ولی متأسفانه هنوز یکی از نابرابریهای تکاندهنده در توسعۀ انسانی تفاوتها براساس جنسیت میباشد. اگرچه در کشورهای صنعتی، فاصلۀ جنسها در زمینههای آموزش و بهداشت کاهش یافته است اما در اشتغال و دستمزدها کماکان باقی است. زنها سهم کمتری از درآمد ملی را به دست میآورند. به این ترتیب با همۀ پیشرفتها هنوز فاصلۀ زنان و مردان زیاد است.
تودة زنان در جامعة ایرانی طی سالهای متمادی در مناسبات اجتماعی و سیاسی در حاشیه نگهداشته شده و نقش آنان در عرصههای اقتصادی نادیده گرفته شده است. ولی با گسترش امکانات سوادآموزی برای زنان و ارتقاء سطح سواد آنان، پایگاه اجتماعی، اقتصادی زنان در چند دهة اخیر دچار تحولاتی شده و زنان با دست یافتن به خودباوری و توانمندیهای خود، سهم بیشتری را از مدیریت خانه و جامعه طلب کردهاند.
امروزه با حضور بیشتر زنان در عرصههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، ارزشهای اجتماعی و فرهنگی جامعه دگرگون شده و با ایجاد تحول در نگرش زنان نسبت به پایگاه و موقعیت خود در جامعه، انتظارات آنان نیز افزایش یافته است. در سالهای اخیر با ارتقای سطح آگاهی زنان و افزیش سهم مشارکت آنان در عرصههای مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، نظامهای ارزشی و رفتارهای اجتماعی متفاوتی در عرصههای فرهنگی جامعه ایجاد شده و تغییرات اجتماعی وسیعتری را نیز در آینده نوید میدهد.
از ویژگی های دنیای امروز تغییرات و تحولات سریع اجتماعی است. این تغییرات در حوزه فکر و فرهنگ روندی پرشتاب داشته است. در عصر حاضر شاهد مسائل متعدد و متفاوتی در خصوص انسان امروز به طور عام و انسان با توجه به ویژگی های جنسیتی اش به طور خاص بوده است.
تحولات اواسط قرن نوزدهم، که به شکل گیری قواعد جدید نهاد فرهنگی در سطوح جهانی انجامید و با مفهوم عقلایی شدن فرآیند امور، به الگوهای یکپارچگی همچون نهادها و سازمان ها قوام بخشید، موجب شد مفاهیم جدیدی با کارکردهای جدید مانند ملت – دولت ، حق مشروعیت، حقوق زنان و نظایر آن بوجود آِید. عملکرد نهادها و سازمان ها در ابعاد جهانی سبب شد تا چارچوب مشترکی برای مباحث جهانی شکل گیرد. اگر چه فرهنگ جهان عمیقاً در سنت اروپایی ریشه دارد و علم و فلسفه با عصر روشنفکری عمومی از سال 1648 میلادی آغاز می شود، با این حال، دوره معاصر چشم انداز تازه ای بر عصر روشنفکری عمومی گشوده است.
برگزاری نشست های بین المللی و شکل گیری جنبش های حامی جریانات فکری جهانی سبب شد تا مناسبات سیاسی جدیدی در جهان شکل گیرد. بعد از جنگ جهانی دوم، چنین ساختاری کاملاً فراگیر شد، به طوری که بسیاری از دولت ها و افراد، همگام با این فرآیند ، اقدام به تأسیس نهادهایی با اهداف مشترک کردند. به این ترتیب، سازمان جدید متأثر از جریانات فکری معاصر شکل گرفتند. گروه های فمنیستی، جنبش های زیست محیطی و سایر تشکل های غیردولتی به حضور مقتدرانه یک سیاست واحد جهانی کمک کردند. در نظریه سیاست جهانی ، مباحثی همچون آزادی، عدالت ، برابری ، و حقوق زنان فراگیر شد تا جامعه جهانی به جامعه ای همگن تبدیل شود. چنین جامعه ای دارای مجموعه ای از قواعد و چارچوب های مورد توافق در ابعاد جهانی است تا حرکت های پراکنده را به سوی جنبش های متحد و یکپارچه رهنمون سازد. به این ترتیب، هویت ملی، ساختارها ، و زنان با سیاست های جهانی منطبق می شوند.
آثار جهانی شدن بر زنان پیچیده و اغلب متناقض است . گروهی از اقتصاددانان ، با تأکید بر ابعاد مثبت جهانی شدن، معتقدند که زنان عمدتاً منافع قابل توجهی از اصلاحات اقتصادی بدست آورده اند. از دیدگاه آنان جهانی شدن به طور فزاینده ای موجب افزایش درآمد زنان شده است. یکی از مهم ترین فرصت های حاصل از جهانی شدن برای زنان افزایش نرخ اشتغال است. در بسیاری از موارد نرخ مشارکت نیروی کار زنان همگام با مردان افزایش یافته است.
جهانی شدن با تسریع روند صنعتی شدن، موجب جذب بیشتر نیروی کار زنان به صنعت در کشورهای در حال توسعه شده است (رضوی، 2001: 23) . همچنین موجب بروز پاره ای تغییرات در بازار کار و افزایش تقاضا برای نیروی کار زنان ، و افزایش آموزش و بهره وری و نیز کاهش موالید شده است (اورلف، 2002: 2-1)
همچنین جهانی شدن ، از طریق گسترش وسایل ارتباط جمعی و توسعه ارتباطات ، موجب افزایش سطح آگاهی زنان می شود تا آنان فرصت مناسب برای اثبات خود و نیز حق انتخاب بیشتری داشته باشند.
ولی از سوی دیگر، بکستر[1] و مان[2] ، با طرح بحث نادیده انگاشتن زنان[3] در فرایند جهانی شدن، معتقدند که بخش بزرگی از نیروی کار زنان به عنوان نیروی غیررسمی در فرایند تولید به فراموشی سپرده می شود. همچنین ، تضعیف تعادل جنسیتی[4] ، با اختصاص بیشترین حجم حمایت های بهداشتی و آموزشی و خدمات ترویجی به مردان در مقایسه با زنان، در فرایند جهانی شدن شدت می یابد.
آثار و پیامدهای اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی جهانی شدن بر زنان کشور ما نیز نمی تواند از این قاعده مستثنی باشد. ویژگی های کارکردی زنان ایران نشان می دهد که به دلیل محدودیت های اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه زنان و تجربیات جهانی حاصل از جهانی شدن، تهدیدهای فراروی زنان کشور بیشتر از فرصت های پیش روی آنان است.
مسائل زنان ، از دیرباز جزء مسائل مهم جوامع از جمله جامعه ایران بوده است. این امر در سال های پس از انقلاب صنعتی و تحقق مدرنیته ، در کلیه جوامع از امتیاز و ویژگی بیشتری برخوردار گردید. منتهی در ایران خصوصاً پس از انقلاب اسلامی، با تعریف صحیح از رسالت زنان در جامعه اسلامی و ایجاد بستر لازم و مناسب برای مشارکت آنان در امر حکومت ، اهمیت و حساسیت مضاعفی یافت.
عوامل فرهنگی در همه جوامع به عنوان یک عامل تأثیرگذار در شکل گیری پدیده های اجتماعی شناخته شده اند. عوامل فرهنگی بر روابط انسانی حاکم بر جوامع – وضع قوانین – نگرش افراد در زمینه شیوه زندگی و شخصیت افراد تأثیرگذار است. مسئله زنان همواره به عنوان یک پدیده اجتماعی و به عنوان یک متغیر وابسته به طور جدی تحت تأثیر عوامل فرهنگی می باشد.
فرهنگ جوامع حکایت از آن دارد که کلیۀ فرهنگها در زمانهای مختلف، مردم را براساس جنسیت طبقهبندی کردهاند. جنسیت در فرهنگهای گوناگون به شیوههای متفاوت تفسیر و ارزشگذاری میشود.اصل مهمی که امروزه مطرح است ، نه تفاوت های جنسی میان زن و مرد ، بلکه رفتارهای جنسیتی مربوط به زن و مرد است. این مجموعه باورها دربارۀ جنسیت، یا کلیشههای جنسیتی، در چگونگی ادراک ما، هم از خودمان و هم از دیگران، نقش مهمی ایفا میکند. علاوه بر این، کودکان نیز کلیشههای جنسیتی نهادینه شدۀ فرهنگی را در سنین اولیۀ رشد میآموزند. کلیشههای فرهنگی در شکل دادن به هویت جنسی فرد مهماند. کلیشهها یا تصورات قالبی فرهنگی حکایت از تفاوت فاحشِ میان زن و مرد دارد. مردان در این قالبهای ذهنی، فعال یا تأثیرگذار تلقی شده و زنان پیرو و وابسته به مردان وانمود میشوند.
والدین با تولد نوزادان برحسب دختر یا پسر بودن آنان، انتظارات متفاوتی را که مورد قبول فرهنگ جامعه است بروز میدهند. به این ترتیب کودکان در سنین بسیار پائین به اطلاعاتی دربارۀ جنسیت دست مییابند که از طرف خانواده به آنان آموخته شده است.
در دو سالگی، کودکان براساس جنسیت خود، رفتارها و صفات خاص آن جنسیت را بروز میدهند. کودکان قبل از شش سالگی، در مقایسه با بزرگسالان، باورهای جنسیتی قویتر دارند.
پژوهشهای انجام شده درخصوص باورهای جنسیتی کودکان و بزرگسالان مؤید این نکته است که جنسیت مقولۀ مهم و پرقدرتی در درک ما از جهان است. جامعۀ ما به مقدار زیادی با سوگیری جنسیتی مواجه است و کودکان به سرعت رفتارهای مربوط به جنسیت را فرا میگیرند. رسانههای گروهی، تلویزیون، سینما، نشریات و کتابهای داستانی هم منعکسکنندۀ کلیشههای فرهنگیاند و هم به آنها جهت میدهند.
براساس تحقیقات دهۀ1960، زنان درعناوین، شخصیتهای اصلی وتصاویر کتابهای مشهور کودکان نقش بسیار کمرنگی داشتهاند.
نگاهی تاریخی به تمدن و فرهنگ بشر، نشانگر آن است که کلیۀ فرهنگها در زمانهای مختلف، مردم را براساس جنسیت طبقهبندی کردهاند. جامعهشناسی جنسیت به بررسی موقعیت زنان و مردان از نظر فرهنگی و اجتماعی میپردازد. در این رشته از جامعهشناسی به زن نه به عنوان جنس که از نظر بیولوژی با مرد متفاوت است بلکه به زن به عنوان فردی با نقشهای متفاوت در مناسبات اجتماعی نگاه میکند.
بحث جنسیت و توسعه که مرتبط با علم برنامهریزی و توسعه است بیشتر در دهۀ 1980 در کشورهای درحال توسعه مطرح شده است. این بحث در ابتدا با تأکید بر توسعه اقتصادی و اشتغال زنان و روابط بازار کار آغاز شد، اما به مرور در همۀ ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به طرح مسئله پرداخت.
لذا تحلیل روابط جنسیتی، تقسیم کار، تعریف حدود و حقوق و مسئولیتهای زنان و مردان در خانواده و جامعه، متناسب با باورهای صحیح و خصوصیات فرهنگی و مذهبی جوامع، نقطۀ آغاز مهمی برای درک عدم توازن دسترسی به منابع اجتماعی و اقتصادی بوده وبرای دستیابی به برنامهریزیهای توسعه، پیش شرطی ضروری است.
در اغلب تحقیقات جامعهشناسی، به فعالیت زنان در حوزۀ کانون خانوادگی، چنان که باید و شاید توجه نمیشود و غالباً اشتغال زنان به خانهداری کم اهمیتتر از اشتغال مردان تلقی میگردد. اهمیت کار زنان در محیط خانوادگی، هر چند علاوه جنبههای اقتصادی دارای آثار اجتماعی مثبت گوناگونی است، هنوز شناخته نشده است. از این رو، مسئولیتهای آنان در خارج از کانون خانوادگی به حساب نمیآید و بار وظایف خانهداری را سبک نمیسازد و همین امر از جمله عوامل مهم نابرابری در تقسیم کار درون خانواده میگردد. به رغم نابرابری موجود در تقسیم وظایف خانگی، افزایش روزافزون مشارکت زنان در تأمین نیروی کار اجتماعی در خور توجه است. افزایش اشتغال زنان از یک سو، در تغییر الگوهای خانوادگی موثر است و از سوی دیگر، تغییر الگوهای ناشی از تحولات ساختاری خانواده و نیز بازتاب آن در مناسبات اجتماعی را آشکار میسازد. این واقعیتی است که جامعه ما، از یک سو، با فشار الگوهای سنت مدارانه در زمینه نقشهای زن و مرد و تقسیم کار مبتنی بر جنسیت روبروست و از سوی دیگر، مشارکت بیش از پیش زنان در مسئولیت و مشکلات زندگی خانوادگی و پذیرش نقشهای اقتصادی و اجتماعی گستردهتر از جانب آنان را میطلبد.
به هرحال محرز است که اشتغال زنان، به ویژه زنان شوهردار و دارای فرزند که برای ایجاد تعادل میان الزامات شغلی و نقشهای همسری و مادری پیوسته در تلاشاند، در وظایف و مناسبات درون خانواده تأثیر قابل ملاحظهای دارد که در روابط و کارکردهای زندگی اجتماعی بیرون از کانون خانوادگی آنان نیز منعکس میگردد. هر چند اشتغال زنان به مروز زمان، تا حدود زیادی، در جامعه پذیرفته شده است، آن تحول فرهنگی که برقراری هماهنگی میان این اشتغال و تقسیم وظایف و مسئولیتها در حوزۀ خانواده را ایجاب میکند، چنان که باید و شاید تحقق نیافته است. بدین لحاظ، بررسی و شناخت چگونگی تأثیر اشتغال زنان در امور خانوادگی و حیطه مسئولیتها و وظایف آنان در خانواده ضروری است.
با توجه به اهمیت موضوع ، مقاله حاضر بر اساس سه هدف مشخص زیر مورد بررسی قرار می گیرد:
نابرابری جنسی
نگاهیبه تاریخ تمدن و فرهنگ جوامع بشری نشان میدهدکه نابرابری همواره واقعیتی توجیهناپذیر بوده است. در میان نابرابریها، نابرابری میان زن و مرد از جمله مواردی است که در طول تاریخ بشر به طور مستمر مطرح بوده است. تفاوتهای اجتماعی از قبیل شیوۀ زندگی و فرصتها و امتیازهایی که جامعه برای افراد قائل میشود، موجب پیدایش نابرابریاند. در مورد وجود نابرابری، نظریات متعددی وجود دارند. «افلاطون» و «ارسطو»، ریشۀ نابرابری را در سرشت انسانها جستجو میکنند. «روسو» بر این عقیده بود که زنان به طور ذاتی از نظر عقل و شعور پائینتر از مردان قرار دارند و این دلیلی برای تسلط مردان و زیردست بودن زنان است و میبایست نقش مسلط در خانواده به خاطر عدم توانایی زنان به مردان واگذار شود. اولین جایی که روسو اصول مردسالاری را مطرح میکند، نهاد خانواده است. او کنترل زندگی زن را توسط رئیس خانواده (مرد) ضروری میداند. به عقیدۀ روسو، زن نمیتواند دارای شخصیتی مستقل باشد و از استقلال رأی، قدرت انتخاب، تصمیمگیری و استقلال اقتصادی بیبهره است.
از نظر روسو، فضای محدود خانه، جایگاه مناسب زنان است و بدیهی است در این شرایط، زنان از هیچگونه امکاناتی برای شرکت در اجتماعات و حق زندگی مدنی برخوردار نیستند.
«جان استوارت میل» برخلاف «روسو» که از نظام پدرسالاری دفاع میکند، از وجود تبعیضهای شدید دربارۀ تحصیل و آموزش و کمبود یا نبود فرصتهای شغلی برای زنان در جامعه گفتگو میکند. به اعتقاد «میل»، گسترش آموزش و در اختیار نهادن فرصتهای شغلی برای زنان، دارای منافع و تأثیرات مهمی در جامعه است. بنابراین، «میل» با تعریف کارکردگرایی طبیعی زنان در فلسفه «ارسطو» و «روسو» که منشأ تفاوت رفتارهای زن و مرد و توانایی عقلی آنها را عاملی طبیعی میدانستند، مخالفت میورزد و تفاوت رفتاری مرد و زن را در جوامع وابسته به نوع و کیفیت آموزشی و محیطی آنها میداند. «میل» برخلاف «روسو»، میداند که بدون شرکت زنان در سرنوشت خودشان، هیچ موفقیت و پیشرفتی برای خانواده حاصل نخواهند شد. گرچه استوارت میل یکی از اندیشمندان پیشرو و اولیۀ فمینیستی بود، اما با دفاع از نظام سنتی خانواده، با صراحت این نظر را دنبال میکرد که اگر کسب درآمد زنان باعث شود تا آنان از کارهای خانه و پرورش کودکان باز بمانند، بهتر است که از آن چشم بپوشند. «میل