فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات62
مقدمه:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا»
منظومه محنت زهرا و آل او
دوشیزگان پرده نشین حریم قدس
بر خاطر کواکب ازهر نوشتهاند
نام بتول بر سر معجر نوشتهاند
سپاس خداوندی را درخور است که به برکت اصحاب کسا، عرش و فرش بیافرید و نعمت در آن بگسترانید و از برای جانشینی خود بر روی زمین انسان را از ماند آبی گندیده بسرشت و برای هدایت او پیامبران فرستاد. درود برون از شمارش بر خاتم پیامبران که با ارائه رسالتش دین خدا را استواری بخشید و بشر را به راه راست رهنمون شد و با وانهادن قرآن و عترت پاک، چراغ شریعت را تا قیام قیامت بیافروخت. و سلام بر گرامی دخت پیامبر، محبوبه داور، همسر حیدر، فاطمه زهرا باد.
صدایی از آن دور دور، از آن دور دور، می آید، کم قوت است اما نافذ، تیز رو، به نشانه دل، دلهای گشاده بر صفا، دلهای اهل، اهل حق، اهل ولایت. این صدا، صدای بانوی بزرگ عالم است و گوش، گوش این خدمتگزاران دیانت. که مجموعه ای چنین لطیف را پس از بسیار رنج فراهم داشتن. چه رنجی؟ و چرا؟
کوشیدند ناجوانمردانی که معاصر آن بانو بودند (و یا پس از آن با همان ناجوانمردی، بلکه سخت تر و ریا کارانه تر) که این صدا را در گلو، و سپس در یادها و خاطره ها خاموش و بی اثر گردانند. گرچه بسیاری را توانستند، اما خداوند عزیز، آنچه را «نمونه آن بسیار» و «پرتوی از آن خرمن روشنی» بود، به عنایت بر ما نگاه داشت «همه شکر گزاریم.» و گویا که این صدا مستقیم هم آمده است که چنین صراحت دارد و چنین تأثیر می گذارد. خوبست که سابقه این امر را میان شیفتگان حق، یاد آوریم تا امید بخش دلها باشد. مردی زنده از «دیار طوس» می شنود صدای رسول خدا را، از ورای قرنها، از ورای کوهها و دره ها و حصارها، حتی از ورای حجاب های تاریخ ما و تاریخ همه حق دوستان که؛ تو گویی دو گوشم بر آوای اوست؛ دو گوش من. همین گوشها که در پی گوش دل به انتظار؛ حاضر نشسته است، و با هدایت فطری دل می تواند دریابد حق را، برگزیند حق را، فروگیرد از هر وارده ای؛ حق را که «شرع داخل» را «عقل درون» را «رسول باطن» را در کنار، و بلکه بر سر ناظر دارد. به همین لحاظ یقین می کند بر حق دریافته و گزیده اش، گوید: درست این سخن، گفت پیغمبر است، یعنی تردید ندارم، بر یقین کامل هستم، خود شنیده ام و خود دریافته ام و مستقیم از گوینده صادق آن، این من، و این گوش دل من «ما کذب الفواد مارای» میبیند رسول را در می یابد کلام او را، فرا می گیرد آن را، به گوش، به جان، به دل، و به عمق دل می سپارد. حجابهای حوادث، بدور، غبار سیاستها، بدور، القاآت بد نظران بدور.
این چه کلامی است که اگر طالب خود را بیدار و حاضر بیند، در هر زمان، در هر جا، خود را به او رساند؟ این کلام برهانی است، این کلام زنده است. چشم و شامه نیز همین توان دریافت را به لطف خدا دارند. اویس را در بیابان، صورت پیامبر، به دیده آمد که زخم خورده است، بی هیچ تامل که (حکایت از یقین او در رؤیت بود) سنگ برگرفت، و حواله پشیمانی خود کرد، تا شرط وفا و همدردی و همدلی را گزارده باشد.
پیامبر نیز بوقتی، در معبر که به سوی خدا می رفت، بوی اویس را شنید و فرمود: «اشم رائحه الرحمن من جانب الیمن» و بسیاری از مومنان مکتب ما، چنین؛ واقعه؛ را داشته اند که می گفتند: برمشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا و آنقدر مکتب ما از این وقایع دارد که یقین را پای، محکم تر می کند، و عنایت خدا را در هدایت از منع ها و حصارها و پرده ها و… فراتر و برتر، رسا و نافذ می نماید، تا حجت بر همه، بالغ باشد و آنچه دل را روشنگر است و راهنما، به اهل آن برسد که: هوالهادی……. فاما الذین امنوا فیعلمون انه الحق من ربهم. تو دلیل می طلبی که واسطه باشد، از عالم حس تو را به مفهوم و با وساطتی دیگر به معنی و معقول برساند. از چنان وجودی براید، نقل آنچه فراتر از خیال و قیاس و گمان و وهم است.
این دفتر از حق سخن دارد و از آن خانه؛ آوایی را ابلاغ می کند که از نظر خدا در، منتهای رفعت؛ است (فی بیوت اذن الله ان ترفع) و آن خانه خانة وحی است و سخنان پنهان حق؛ پنهان از هر که اهل معرفت نیست؛ بر آن خانه وارد شده است. و اهل آن خانه، دانا ترند به آن معانی و معارف (اهل البیت ادری بما فی البیت) و در این دفتر، صدای آن وجود ثبت است که، عزیزترین اهل این خانه است. رسول خدا او را ام خود، اصل خود، مایه اساسی حرکت وجودی و رسالتی خود دانسته است (فاطمه ام ابیها.) و حدیث قدسی که خداوند، گویندة آن است (فاطمه) را اساس خلقت دانسته است و رمز همه رمزها. نه فقط اساس خلق عالم و آدم، که اساس آفرینش محمد (رسول الله) بود که حقیقت همه رسالتها است و بقول مسیح (ع) همه پیامبران، لباس نبوت را از او به عاریت گرفته و در برداشته اند.
اساس خلقت علی مرتضی بود که هم وارث همه لطافت های معنوی انبیای بزرگ بود (آدم و نوح و ابراهیم…) و هم واجد همه محاسن اوصیای بزرگ، و هم نمودار نفس پاک، رسول خاتم، و هم طلایه دار جمع امامان حق، و سرور راهنمایان اهل ایمان، وقاید غر المحجلین.
در آن حدیث قدسی فرمود خدای حکیم که: لو لا فاطمه لما خلقتکما.
اگر این وجود که ناقل حقیقت رسول خدا، در وجودهایی چون حسن و حسین، و سایر عترت پاک او است، نبود. اگر این نشر رحمت از «انا ارسلناک رحمه للعالمین) در تقدیر قرار نمی گرفت. آن بهترین معرفت تنزیل (یعنی: محمد) و آن والاترین بیانگر تاویل (یعنی: علی) را هم نمی آفریدیم. که طرح خلقت فاطمه، عالم را، و عالمیان را، چنان تواند کرد که نمودار حکمت خداوندی باشد و (عقل بکمال) را وابدارد که گوید: فتبارک الله احسن الخالقین. اینک آن آوارا تا (گوش اهل دل) نزدیک می داریم. و به امید اینکه «اهل معنا» آن گاه که حضور دل دارند (مثل حال نماز. که لاصلوت الا بحضور القلب) این دفتر را بگشایند و این صدف را به عنایت حق باز کنند تا گوهرها به دست آورند و مرواریدهای غلطان برگردن (وجود) آویزند. تا مصداق باشند: (کونوا لنا زینا) را که اعتقاد و عملشان مکتب رازیور باشد. اما این صدا را اگر می بینید باغم توام است، از آن است که خاستگاه دنیایی آن، این اقتضا را داشته است. گاه از آن جاست که خود را در (شهر پیامبر) چنان بی کس می بینید که گوید: آیا در این دیار هیچ مسلمانی نیست که مدافع ما باشد؟
و گاه خود را بین در و دیوار، در فشار دست ستم می بیند، و گاه امام زمان خود را کت بسته و محکم پیش چشم می نگرد. و گاه صورت خود را کبود، و گوشواره اش را افشان بر خاک، احساس می کند. و بالاخره گاه از (بیت الا حزان) آوا به عالم در میدهد. همچون ابراهیم، بر فراز (مقام) که (اذن فی الناس…) و عاقبت از آن جا که بر ویرانه (بیت الا حزان) ناظر است و (آخرین کلامها) از او فرو می ریزند همچون کلام پر درد همسر او، که: هذه شقشقه هدرت.
این خاستگاه دنیایی سخن او است که غم آلوده است. و او (وجود معنایی) بود که پیش از نمایش خلقت در (نمود) قرار گرفت. او یک ظهور در (دنیا) داشت که اهل زمانه اش، قدر و والایش را حق شناسی نکردند، اما اثر وجودش، جان هر که را (اهل) بود، جان شد، و زندگی شد و شور شد و ولایت شد، که در دلها نوشته اند و به سطر و دفتر انعکاس یافته اند.
بسم الله الرحمن الرحیم (انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک و انحر، ان شانئک هو الابتر، صدق الله العلی العظیم.
خلقت نورانی
جهان از کتم عدم پای بر صحنه وجود ننهاده بود و زمان، لباس هستی بر قامتش دوخته نشده بود. نه عالمی حادث بود و نه مخلوقی موجود. تنها خدا بود و خدا بود. خدا قادر بود و منیع تمامی خیرات کمال مطلق بود و سرچشمه احسان، آن هم نه احسانی از روی نیاز همچون نیکی های مخلوقاتش. چون کمال مطلق بود.
می بایست اظهار قدرت خود کرده به آفریدن دست یا زد. پس دست به کار تصویرگری شد و هستی را ایجاد نمود، تا نوبت به خلقت انسان رسید. هدف از خلقت انسان که بازگشتن به آدمی است- کمال بود و کمال در عبادت و بندگی خداوند نهفته و عبادت آدمیان چیزی جز قرار گرفتن در سایه رحمت الهی. که نتیجه این عبادت، شناخت بهتر و کاملتر ذات حق بود. پس هدف خلقت جود بر بندگان بود، نه سود برای آفریدگار.
حضرت باری مشیّتش بر این تعلق گرفت تا بر روی زمین موجودی بر جای نهد که بایسته جانشینی او باشد. موجودی به نام انسان که نسبت به دیگر موجودات از ظرفیتهای ویژه ای برخوردار بود پس فرشتگانش را مخاطب ساخته و فرمود: من }مشیتم بر این قرار گرفته تا{ در زمین جانشین بر گمارم.
فرشتگان گفتند: پروردگارا: عزم بر این داری که کسانی بر گماری که فساد کنند و در زمین خونها بریزند؟ حال آنکه ما به تسیح و تقدیس تو دل مشغولیم. پروردگار فرمود: من میدانم آنچه را که شما نمی دانید. بدین منظور و همچنین برای اظهار نهایت قدرت خود و ایجاد شریفترین مخلوق در عبودیت و بندگی، در غامض علم خود، دو هزار سال پیش از آفرینش دیگر مخلوقات، خمسه طیبه را بیافرید.
غایی بر کون و مکان کیست؟
جان پنهانشده در جسم جهاندانی کیست؟
سبب خلقت پیدا و نهان کیست؟
دایره رفعت و شان دانی کیست؟
«فاطمه مظهر اجلال خدا جل خدا»
هر موجودی به نوبه خود مظهر اسمی از اسماء حسنای خداوند سبحان می باشد و مظهر اتم و اکمل آن وجود چهارده نو پاک (علیهم السلام) است، زیرا تکراری در نظام هستی وجود ندارد. با این وجود، چون مظاهر جزئی کثرت آنها آشکار و وحدت آنها نهان است جهات مشترکی را می توان یافت که آنان را همنام سازد، و هرچه هستی محدودتر باشد همتاها از فراوانی بیشتری برخوردارند اما هستی اگر وسیع شد و تا به مرز هستی محض رسید، آن گاه است که نه همانند خواهد داشت و نه همتایی برای آن وجود صرف می توان فرض نمود. در قلمرو امکان، مظهر آن اسم اعظم وجود مبارک پیامبر است که احدی در محدوده امکان همانند او نیست. پس از وجود پیامبر، معصومین پاک در این رتبه قرار دارند که در این میان فاطمه (علیها السلام) ریشه این درخت تناور است. آن درخت پاک، پیامبر خداست، که فرعش علی، ریشه اش فاطمه، میوه اش فرزندان فاطمه و برگها و غنچه هایش شیعیان فاطمه هستند که شاید سبب نامیدن حضرتش به ام ابیها از این جهت باشد، چرا که عنصر نبوت است و درخت نبوت به اوست که بارور می گردد و برگ می دهد و به ثمر می نشیند.
خواندش پدر ام ابیها که نور او
زین رو، زجمع اهل کسا نام فاطمه
فیض نخست و صادر اول زمصدر است
در گفته خدای تعالی مکرر است
او قطب دایره امکان و نقطه پرگار است، که چون از مقام خود پایین آید دیگر وجودها از او تکثیر شوند. او احمد دوم و احمد دورانش است. او جرثومه توحید در زمانش می باشد. او چراغدان نور خداوند و بوته زیتونی است که جهان سرشار از برکات اوست.
باری، چون خداوند در غامض علم خود، پیش از آفرینش هر موجودی از موجودات، نور مبارک او و دیگر اصحاب کسا (که درود بی شمار بر آنان باد) را بیافرید دست به کار آفرینش آدم ابوالبشر (علی نبینا و آله علیهم السلام) شد، چرا که این انوار در صلب آدم بودند که در قالب جسدی می گنجیدند. پس آدم و ذریهاش به یمن وجود این انوار، از کتم عدم، ردای وجود به بر نمودند.
خداوند آدم و حوا را چون بیافرید آن دو در بهشت بنای خود نمایی گذاشتند. آدم به حوا گفت:
خداوند آفریده ای را به نیکویی ما نیافریده است. در این هنگام خداوند جبرئیل را وحی نمود تا آدم و حوا را به فردوس اعلی برد. چون آن دو به فردوس اعلی در آمدند دیدگانشان متوجه بانویی شد که بر سکویی از سکوهای بهشت قرار گرفته، تاجی از نور نهاده است و دو گوشواره از نور بر گوش دارد و آن چنان زیبایی و درخشندگی دارد که از زیبایی او بهشت منور گردیده است. آدم، چون این رخ زیبا را نظاره نمود به جبرئیل گفت: ای دوست من، جبرئیل، این بانویی که از حسن منظرش بهشت مزین است، کیست؟ جبرئیل در پاسخ گفت: او فاطمه، گرامی دخت پیغمبر است، که از اولاد تو در آخر الزمان می باشد. حقیقت آن است که اینان رمز خلقتند: یا احمد: لولاک لما خلقت الافلاک و لو لا علی لما خلقتک، و لو لا فاطمه لما خلقتکما.
ای احمد: اگر تو نبودی آسمان و زمین نمیآفریدم و اگر علی نبود تو را نمیآفریدم و اگر فاطمه نبود شما را نمی آفریدم (یعنی شمایان رمز خلقتید). و فاطمه حوریه ای بود که چند صباحی لباس آدمیان در بر نمود:
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
که در این دامگه حادثه چون افتادم
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
فاطمه برای پدر و دیگر مردمان گلی بود که رایحه خوشش آفرین دلها بود و خدایش او را خیر کثیر خواند.
نور دل و دیده پیغمبر، زهراست
آن خیر کثیر را که از فرط کمال
ام الحسنین و کفو حیدر، زهراست
ایزد ستود و خواند کوثر، زهراست
پس جای شگفتی نیست که او بار غم ابتر بودن را از چهره پدرش، محمد (که درود و سلام خداوندی بر او و خاندان پاکش باد) بزداید، چرا که فرزندان پسر پیامبر چندی نمی پایید که رخت بر می بستند و این خود بهانه ای به دست دشمنان حضرتش داده بود تا نغمه ساز این سخن شوند که در پس محمد نامی از او نمی ماند.
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
رونقت را روز روز افزون کنم
منبر و محراب سازم بهر تو
گربمیری تو نمیرد این سبق
نام تو بر زر و نقره بر زنم
در محبت قهر من شد قهر تو
خدیجه بانوی مستقل
یکی از نکات برجسته و درخشان زندگی خدیجه داستان ازدواج اوبا پیغمبر است. بعد از انکه شوهر اول و دوم خدیجه وفات نمودند یک حالت استقلال و آزادی مخصوصی در آن بانوی بزرگ پیدا شد و همانند عاقل ترین و رشیدترین مردان به تجارت می پرداخت و تن به ازدواج نمی داد. با اینکه از جهت اصالت و نجابت خانوادگی و مال و ثروت فراوان، خواستگاران زیادی داشت و حاضر بودند مهریههای سنگینی بدهند و با وی ازدواج کنند ولی او از قبول شوهر جداً امتناع می ورزید.
اما نکته جالب اینجاست که همین خدیجه ای که حاضر نبود به هیچ قیمتی، با سران و اشراف عرب و مردان ثروتمند ازدواج کند. با کمال شوق و علاقه حاضر شد با محمد که شخص یتیم و تهیدستی بود ازدواج کند خدیجه زنی نبود که خواستگار نداشته باشد، بلکه تاریخ خبر می دهد که خواستگاران متشخص و آبرومندی حتی از ملوک و ثروتمندان برایش می آمدند ولی به ازدواج راضی نمی شد. اما در مورد وصلت با محمد نه تنها راضی شد بلکه خودش با کمال اصرار و علاقه پیشنهاد ازدواج نمود و مهریه اش را نیز از مال خودش قرار داد به طوریکه این موضوع اسباب سخریه و سر زنش شد.
با توجه بدین مطلب که زنها معمولاً به ثروت و تجملات زندگی خیلی علاقه دارند و نهایت آرزویشان این است که شوهر ثروتمند و آبرومندی نصیبشان گردد تا در خانهاش به آرامش و تجمل و خوش گذرانی سر گرم باشند، به خوبی روشن میشود که خدیجه در مورد ازدواج،اندیشه و افکار عالیتری داشته و در انتظار شوهر فوقالعاده و شخصیت برجسته ای بوده است. معلوم می شود خدیجه شوهر ثروتمند و پولدار نمیخواسته، بلکه در جستجوی شخصیت برجسته روحانی بوده که جهانی را از گرداب بدبختی و جهالت نجات دهد.
آن بانوی شریف و رشید، شخص مطلوب و گمشده اش را یافت آن حضرت را احضار نمود و گفت: ای محمد من چون تو را شریف و امانتدار و خوش خلق و راستگو یافته ام، میل دارم با تو ازدواج کنم. محمد صلی الله علیه و آله قضیه را با عموها و خویشانش در میان نهاد. آنان به عنوان خواستگار نزد عموی خدیجه رفتند و مقصدشان را در ضمن خطبه ای اظهار داشتند. عموی خدیجه که یکی از دانشمندان بود خواست پاسخ دهد ولی چون نتواست به خوبی سخن بگوید، خود خدیجه از غایت شوق با زبان فصیح، گفت: ای عمو! شما گرچه در سخن گفتن از من سزاوار ترید اما از خودم بیشتر اختیارم را ندارید. پس عرض کرد: این محمد! خودم را به تو تزویج کردم و مهرم را مال خودم قرار دادم. به عمویت بفرما برای ولیمه عروسی شتری بکشد. و وقتی محمد خواست از خانه خارج شود خدیجه عرض کرد: خانه من خانه تو و من کنیز تو هستم هر وقت خواستی به سرای خویش در آی.
این ازدواج برای پیغمبر خیلی ارزش داشت زیرا از یک طرف فقیر و تهیدست بود و به همین علت یا علل دیگر تا سن بیست و پنج سالگی نتوانست ازدواج کند. از طرف دیگر بی خانمان و تنها بود و احساس تنهایی می کرد و به وسیله این ازدواج مبارک، هم نیازمندیش برطرف شد و هم یار و غمگسار و مشاور خوبی پیدا کرد.
بانوی فداکار
آری محمد صلی الله علیه و آله و خدیجه یک کانون با صفا و گرم خانوادگی را تاسیس کردند. نخستین زنی که دعوت پیامبر را اجابت نمود خدیجه بود. آن بانوی بزرگ تمام اموال و ثروت بی حد و حصر خویش را بدون قید و شرط در اختیار محمد (ص) قرار داد. خدیجه از آن زنان کوتاه فکری نبود که اگر اندک مال و استقلالی برای خویش دید اعتنا به شوهر نکند و مالش را از او دریغ دارد. خدیجه چون از هدف عالی پیغمبر خبر داشت و بدان عقیده مند بود، تمام اموالش را در اختیار آن حضرت گذاشت و گفت: هر طور صلاح می دانید در راه اشاعه و ترویج دیدن خدا، خرج کن.
مادر فاطمه (ع) همانطور که می دانیم مادر فاطمه زنی بود به نام خدیجه دختر خویلد. خدیجه در یکی از خانوادههای اصیل و شریف قریش به دنیا آمد و تربیت یافت. افراد خانوادهاش همه دانشمند و فداکار و روحانی و حمایت کننده از خانه کعبه بودند.
نخستین کانون اسلامی
نخستین خانواده اسلامی که در اسلام تاسیس شد خانه محمد (ص) و خدیجه بود. تعداد نفرات آن بیش از سه تن نبودند: محمد (ص)، خدیجه و علی علیه السلام، آن خانه، کانون انقلاب اسلامی و جهانی بود و وظایف بسیار سنگینی بر عهده داشت. باید با کفروبت پرستی مبارزه کند. دین توحید را در جهان بسط و اشاعه دهد. در تمام جهان بیش از یک خانه اسلامی وجود نداشت ولی سربازان فداکار آن نخستین پایگاه توحید، تصمیم داشتند دلهای جهانیان را فتح کنند و عقیده توحید را در جهان نفوذ دهند. آن پایگاه نیرومند، از هر جهت مجهز و مسلح بود، محمد صلی الله علیه و آله در راس آن قرار داشت. که خدا درباره اخلاقش می گوید: اخلاق تو عظیم و بزرگ است».
دستور آسمانی
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در «ابطح» نشسته بودند؛ جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند بزرگ بر تو سلام فرستاده می فرماید، چهل شبانه روز از خدیجه کناره گیری کن و به عبادت و تهجد مشغول باش. پیغمبر اکرم بر طبق دستور خداوند حکیم، چهل روز به خانه خدیجه نرفت. و در آن مدت، شبها به نماز و عبادت میپرداخت و روزها روزه دار بود. چون چهل روز بدین منوال سپری شد، فرشته خدا فرود آمد. غذایی از بهشت آورد و عرض کرد: امشب از این غذاهای بهشتی تناول کن. رسول خدا با آن غذاهای روحانی و بهشتی افطار کرد.
هنگامیکه برخاست تا آماده نماز و عبادت شود، جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای رسول گرامی خدا، امشب از نماز مستحبی بگذر و به سوی خانه خدیجه حرکت کن زیر ا خدا اراده نمود که از صلب تو فرزند پاکیزه ای بیافریند. پیغمبر اکرم (ص) نیز با شتاب رهسپار خانه خدیجه شد. و هنگامیکه خدیجه درب خانه را به روی محمد (ص) گشود، طولی نکشید که نور فاطمه علیه السلام از صلب پدر به رحم مادر وارد شد.
دوران آبستنی
کم کم آثار آبستنی در خدیجه هویدا گشت. آن بانوی شریف و فداکار از آن روز، تا حدی از غم و غصه تنهایی نجات یافت و با کودکی که در شکم داشت انس گرفت. امام صادق علیه السلام می فرماید: هنگامیکه خدیجه با رسول خدا ازدواج کرد زنان مکه باوی قطع رابطه نمودند، به خانه اش نمی رفتند و سلام و علیک نمی کردند. مراقب بودند کسی به خانه اش رفت و آمد نکند.
بانوان اشراف، خدیجه را تنها گذاشتند، و با او انس و الفت نمی گرفتند، و به همین جهت ناراحت و اندوهناک بود. کم کم با تنهایی خو گرفت، ولی هنگامی که به فاطمه(ع) آبستن شد از غم و تنهایی نجات یافت و با کودکی که در شکم داشت انس گرفت، با او راز و نیاز می کرد و خوشنود بود.
جبرئیل برای بشارت محمد صلی الله علیه و آله و خدیجه فرود آمد و گفت: یا رسول الله بچه ای که در رحم خدیجه می باشد، دختر ارجمندی است که نسل تو از وی بوجود خواهد آمد. او مادر امامان و پیشوایان دین است که بعد از انقطاع وحی جانشین تو خواهند شد. پیغمبر اکرم (ص) بشارت پروردگار جهان؟، به خدیجه ابلاغ نمود و بدان نوید فرحبخش، دلش را شاد گردانید. آری خدیجه که برای ترویج توحید و خدا پرستی از همه گذشت و به هر محرومیت و فشاری حاضر شد، ثروت بی پایانش را وقف این هدف مقدس نمود، دوستان و رفقایش را از دست داد، محمد (ص) و هدف بزرگ او را بر ما سوی الله ترجیح داد، وقتی از زبان رسول خدا میشنود که خدا چنین سعادت بزرگی را نصیبش کرده که پیشوایان معصوم دین از او بوجود می آیند، دلش لبریز شادمانی و سرور می گردد. و حس فداکاری او بیشتر تحریک می شود و با خدای خویش و طفلی که در اندرون دارد مانوس می گردد.
ولادت فاطمه (ع)
دوران آبستنی سپری شد و هنگام ولادت زهرا فرا رسید. خدیجه در پیچ و تاب درد واقع شد. کسی را نزد زنان قریش و دوستان سابقش فرستاد و پیغام داد: کینه های دیرینه را فراموش کنید و در این موقع خطرناک به فریادم برسید و در امر زایمان یاریم کنید. طولی نکشید که فرستاده خدیجه با چشم گریان برگشت و گفت: درب خانه هر کسی را کوفتم، را هم نداد و خواهش شما را نپذیرفت. همه در پاسخ گفتند: به خدیجه بگو: نصیحت ما را نپذیرفتی و برخلاف صلاح دید ما با یتیم تهیدستی ازدواج کردی. از این رو حاضر نیستیم به خانه ات بیاییم و یاریت کنیم. وقتی خدیجه پیغام و زخم زبان کینه توز را شنید و از یاری آنان مایوس شد، اندوهگین گشت. از جهان ماده کینهتوز چشم پوشید و به سوی خدای جهان و عالم دیگر متوجه شد. فرشتگان خدا و حوریان بهشتی و زنان آسمانی در آن موقع حساس، به یاریش شتافتند و از کمکهای غیبی پروردگار جهان برخوردار شد، و فاطمه عزیز یعنی اختر فروزان آسمان نبوت پا به عرصه گیتی نهاد، و به نور تابناک ولایت، شرق و غرب جهان را روشن ساخت.
تاریخ تولد
در تاریخ تولد فاطمه علیها السلام در بین علمای اسلام اختلاف است. لیکن در بین علمای امامیه مشهور است که آن حضرت در روز جمعه بیستم ماه جمادی الثانی سال پنجم بعثت تولد یافته است.
آرزوی پیامبر (ص) و خدیجه یکی از اسراسر آفرینش اینست که هر فردی علاقه دارد دارای فرزندی باشد تا او را برحسب دلخواه تربیت کند و به یادگار بگذارد. انسان فرزندش را از بقایای وجود خودش محسوب می دارد و با فرا رسیدن مرگ، وجودش را خاتمه یافته نمی داند اما شخص بی فرزند، دوران زندگی و حیات خودش را کوتاه و با فرا رسیدن مرگ، خاتمه یافته می پندارد، شاید دستگاه آفرینش می خواهد بدین وسیله، نسل انسان را از انقراض و نابودی محفوظ بدارد. آری پیغمبر (ص) و خدیجه نیز چنین آرزویی داشتند، خدیجه ای که برای ترویج خدا پرستی و نجات بشریت از هیچگونه فدا کاری دریغ نداشت، و برای پیشبرد هدف مقدس پیغمبر اکرم از مال و خویشان و دوستانش چشم پوشیده، و بدون هیچ قید و شرطی تسلیم خواسته های محمد گشت، حتماً علاقه داشت از محمد صلی الله علیه و آله فرزندی پیدا کند تا از دین اسلام حمایت نماید و در بسط و ترویج آن و به ثمر رساندن هدف عالی محمد صلی الله علیه واله کوشش کند. پیغمبر اکرم می دانست که مرگ برای بشر حتمی است، و در مدت محدود و کوتاه زندگی، نمی تواند هدف بزرگ خویش را کاملاً اجرا کند و جهان بشریت را از گرداب گمراهی نجات دهد. پیغمبر به خوبی می دانست که باید بعد از او افرادی در تعقیب هدفش جدیت و کوشش نمایند و طبعا دلش می خواست که آن افراد فداکار از نسل خودش بوجود آیند. محمد(ص) و خدیجه چنین آرزوئی داشتند اما متاسفانه پسرانی که قبلاً از آنان بوجود آمده بودند به نام عبدالله و قاسم نامیده شدند در کودکی وفات کردند. به همان مقدار که پیغمبر و خدیجه از آن مرگ ناگوار، اندوهگین شدند دشمنانشان شادمان و خوشنود گشتند و بدان وسیله، نسل محمد را منقرض شده پنداشتند.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات78
مهمترین وظیفه و تکالیف هر فرد
مسلمان
روزه گرفتن در طول روزهای ماه رمضان:
سفر به مکه (حج):
صدقات
اماکن مقدس مسلمانان
آئین قربانی
اقسام قربانی
اشکال قربانی:
آئین قربانی در ایران
نتیجهگیری از این فصل
امام زاده یعقوب (ع
):
پیشینة تاریخی:
بنای اولیه امام زاده یعقوب (ع)
زائر سرا
امام زاده قاسم و سارا (ع)
باورهای زیارتگاهها
کارکرد مذهبی
ذکر گویندگان این سخن
از هشام روایت کرده اند که پیمبر خدا چهل و سه ساله بود که وحی بدو رسید.
و هم از سعید بن مسیب روایتی به این مضمون هست.
سخن از روز و ماه بعثت پیمبر خدا
ابوجعفر گوید: روایت درست است که درباره روزه روز دوشنبه از پیمبر پرسیدند وفرمود: « من به روز دوشنبه متولد شدم و به روز دوشنبه مبعوث شدم و وحی به سوی من آمد.»
گوید: در این باب خلاف نیست، اما اختلاف هست، که کدام دوشنبه ماه بود، بعضی ها گفته اند: آغاز نزول قرآن بر پیمبر خدا هیجدهم ماه رمضان بود، و از عبدالله بن زید جرمی روایتی به این مضمون هست.
بعضی دیگر گفته اند نزول قرن در بیست و چهارم رمضان بود، و از ابی جلد روایتی به این معنی هست.
بعضی دیگر گفته اند نزول قرآن در هفدهم رمضان بود و گفتار خدا عزوجل را شاهد این سخن آورده اند که فرمود:
« و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان»
یعنی (اگر به خدا) و آنچه روز فیصل کار، روز تلاقی دو گروه، بر بنده خویش نازل کرده ایم ایمان آورده اید (چنین کنید) و روز تلاقی پیمبر خدا با مشرکان در بدر روز هفدهم رمضان بود.
ابوجعفر گوید: «پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم از آن پیش که جبریل بر او ظاهر شود و رسالت خدای بیارد آثار و نشانه هایی می دید، از آن جمله حکایتی بود که از پیش درباره دو فرشته نقل کردم که شکم وی را شکافتند و غش و ناپاکی از آن درآوردند و دیگر آنکه به هر راهی می گذشت درخت و سنگ بر او سلام می کرد.
از بره دختر ابی تجراه روایت کرده اند که وقتی خداوند عزوجل می خواست پیمبر خویش را رسالت دهد، وقی به حاجت می شد چندان دور می رفت که خانه ای نباشد و به دره ها می شد و به هر سنگ و درختی که می گذشت بدو می گفت: «السلام علیک یا رسول الله» و به چپ و راست و پشت سر می نگریست و کسی را نمی دید.
ابوجعفر گوید: و امت ها از مبعث وی سخن می کردند و عالمان هر امت از آن خبر میدادند.
عامر بن ربیعه گوید: از زیدبن عمروبن نفیل شنیدم که می گفت: «من در انتظار پیمبری از فرزندان اسماعیل و از اعقاب عبدالمطلب هستم و بیم دارم به زمان او نرسم اما به او ایمان دارم و تصدیق او می کنم و بر پیمبریش شهادت می دهم، اگر عمرت دراز بود و او را دیدی سلام مرا به او برسان، اینک وصف او با تو بگویم تا بر تو مخفی نماند.»
گفتم: «بگو»
گفت: «وی نه کوتاه است نه بلند، نه پر موی و نه کم موی و پیوسته در دیده او سرخیای هست و خاتم نبوت میان دو بازوی اوست و نامش احمد است و در این شهر متولد می شود، آنگاه قومش او را بیرون می کنند و دین وی را خوش ندارند تا به یثرب مهاجرت کند و کارش بالا گیرد، مبادا از او غفلت کنی که من به طلب دین ابراهیم همه ولایت ها را بگشتم و از یهودان و نصاری و مجوس پرسیدم و همه گفتند این دین پس از این خواهد بود و و صف وی را چنین آوردند و گفتند: جز او پیمبری نمانده است.»
عامر گوید: وقتی مسلمان شدم گفتار زیدبن عمرو را با پیمبر بگفتم و سلام او را رسانیدم و پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم جواب وی بداد و برای او طلب رحمت کرد و گفت: «او را در بهشت دیدم که دنباله ها می کشید.»
عبدالله بن کعب وابسته عثمان گوید یک روز که عمبر بن خطاب در مسجد پیمبر خدا نشسته بود، عربی وارد مسجد شد و سراغ عمر را گرفت و چون عمر او را بدید گفت: «این مرد همچنان مشرک است، و در جاهلیت کاهن بوده است.»
عرب به عمر سلام کرد و بنشست و عمر بدو گفت: «آیا مسلمان شده ای؟»
گفت: «آری.»
عمر گفت: «آیا در جاهلیت کاهی بوده ای.»
شامل 109 صفحه فایل word
گیر و بندهائ د ین اسلام، که آنها را "اصول د ین اسلام" می نامند، بد ین قراراند: توحید، نبوت و معاد.برائ مذهب شیعه دو گیره (اصل) د یگر، عد ل و امامت، هم، با آن سه اصل، اضافه شده است.
متولیان اسلام براین گمان هستند، که اسلام بر اصول د ین استوار بوده و چنانچه یکی از این اصول محکم باشد، ایمان شخص، در نتیجه اسلام سرنگون می گردد. این برداشت نا درست است چون ایمان به اسلام، به کردارانسان در این تنگ حصار، امکان پذ یر نمی باشد، ولی اسلام با تحریفات ذهنئ گوناگون در بین مسلمانان ادا مه دارد.
اسلام از همان ابتدا بر ناآگاهئ مردم و بر منطقی خلا ف خرد آگاه انسان، بنیاد یافته است. اسلام هر اند یشه ای را که خارج از حصارهای تعیین شده باشد، چه از مسلمان و چه از نامسلمان تحمل نمیکند.
هر مسلمانی هم به یک " اصول دین اسلام" که در ذهن خود پرورانده است اعتقاد دارد، ولی نه به آن "اصول دین اسلام" که محمد نبی بر آنها عرضه داشته است. با این وجود پیشرفت اجتماعئ، و فرهنگئ مسلمانان در تنگ حصارهای د ین اسلام محد ود مانده است.
د ین اسلام که در قرن هقتم میلادی بوسیلهء محمد ابن عبدالله بر قبیله هائ عرب عرضه شده، افکاری هستند، که از د ینها، سنتها و خرافات مرسوم قبیله هائ اطراف مکه گرفته شده، و محمد در طول 23 سال نبوتش بر حسب نیازهای تازیان آن دوران و موقعیت خود، ترکیب کرده است. این افکار را با شعارهائ اخلا قی و اجتماعی، و برانگیختن طمع تازیان برائ بد ست آورد ن غنیمت (دارایئ نامسلمانان)، گسترش ترس از الله، وبا زور شمشیر نومسلمانان، بر قبیله هائ دیگر تحمیل کرده است. محمد باورهائ مرمان با فرهنگ آن زمان را هم، تا اندازه فهم کم رشد آن تازیان مسخ کرده و به رنگ اسلام خودش برگردانده است، تا در اصول د ینش گنجانده شوند. برای نمونه: پری که در فرهنگ ایران مهرزاد، مهر گستر، زیبا، شادی بخش، دوستدار و دایهء انسان است، به جن تبدیل گشته(1) است. و یا رام زنخدای باد و موسیقی و آورندهء سروش ، در اسلام بصورت حربه ای در دست الله درآمده که، برای نابودئ و تهدید مرمانی که او را تأیید نکرده یا تأیید نکنند، بکار می رود. جانشینان محمد هم که دیگر طعم قد رت را چشیده بودند، با سرسختی و ستمکارئ سنتئ خود، د ین اسلام را با زور شمشیر و شعار "الله و اکبر" به مرمان سرزمینهائ د یگر تزریق کرد ند.بهرحال بندهایی را که متولیان اسلام، به نام "اصول د ین" به مردم می فروشند، قیدهایی هستند که اندیشهء مسلمانان از حرکت و جستجو باز می دارد. در محدودهء این حصارها، خرد آگاه هر فرد خشک، نازا و ناتوان می گردد. به مسلمانی که اند یشه اش از این اصول تجاوز کند مرتد می گویند. در اسلام نه تنها ریختن خون مرتد آزاد است، بلکه مرتد حقی بر دارایی خود هم ندارد و چون در اسلام زن بخشی از اموال مرد بحساب می آید، زن شخصی که مرتد خوانده شده، می تواند به تصرف مسلمانان درآید.
این به آن معنی هم نیست، که هر کس اند یشهء خود را از ایمان گسست، بطور خود بخودی به آزاد اند یشی می پیوندد. چه بسا رهایی از این قید و بندها، گرفتاری در زندان و یا مردابی دیگر را به دنبال داشته باشد.
آزادی از هر دامی بدون خرد آگاه و زاینده انسان تنها آرزویی است که در آغار خود می ماند.
شامل 16 صفحه فایل word
چکیده
شهادت زنان، از دیرباز در فقه، مورد بحث و گفت وگو بوده است. در میان فقیهان اهل سنّت، از زمان پیدایش مذاهب، اختلاف نظر وجود داشته است .
امروزه یکی از مسائل مهم و مورد توجه جامعه بین المللی، مسأله حفظ و رعایت حقوق زنان، مراعات تساوی حقوق زن و مرد و عدم تبعیض بر اساس جنسیت است. این احساس مخصوصاً در بین بسیاری از زنان وجود دارد که در طول تاریخ به آنها ستم رفته و حقوق و شأن انسانی آنها رعایت نشده است و حتی در دوران کنونی نیز با همه پیشرفتهایی که نصیب زنان شده، باز هم در بسیاری از موارد شأن انسانی آنها رعایت نمیشود. معمول است که وقتی از حقوق زنان بحث میشود، راجع به شهادت دادن آنها نیز سخن به میان میآید. البته شهادت جزء حقوق نیست و تکلیف محسوب میشود؛ گاهی اوقات همین عدم تفکیک حقوق و تکالیف باعث بروز سوء تعبیرهایی میشود که در این رساله به آنها اشاره میشود.