لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
تعریف علم اقتصاد :
علم تخصیص منابع محدود برای تامین نیاز ها و خواسته های نا محدود .
هدف اگر بر اساس نیاز نباشد یک خواسته است . منابع محدود : ===» نیاز + خواسته .
تفاوت میان نیاز و خواسته : نیاز محدود است اما خواسته نامحدود است .
3 اصل مهم در تعریف اقتصاد :
1- اصل کمیابی : scurcity principle
2- اصل اهداف : taryets principle
3- اصل تخصیص منابع : Resource Allocation principle
اصل کمیابی : منابع یا نهاد هایی که می توانند در یک زمان معین یا یک مکان معین در دسترس افراد قرار بگیرند ، تا برای ارضاء خواسته ها و نیاز ها استفاده شوند محدود هستند . دلیل قیمت گذاری بر منابع همین اصل است . هرچه یک منبع کمیاب تر باشد قیمت اش بیشتر است .
اصل اهداف:
بر اساس این اصل مصرف کنندگان و افراد انطباق خودشان را بر اساس تابع هدف Objective Function صورت می دهند و مشخص می کنند که منابع محدود شان به چه صورتی بین نیاز ها و خواسته های نا محدود توزیع شود
تابع هدف اکثراً به صورت پولی یا ریالی است اما ه هر صورت دیگر نیز می تواند استفاده شود مثل ارزی .
اصل تخصیص منابع :
بر اساس این اصل تنها زمانی مسئله ماهیت اقتصادی می یابد که راه های مختلفی برای مصرف یک منبع وجود داشته اشد و اقتصاد مناسب ترین آن را پیدا می کند .
رشد یا توسعه ی اقتصادی : Growth Development
تولید ناخالصی ملی : Gross national product ( gnp)
نشان دهنده ی ارزش کالاهایی است که در طی یک دوره زمانی معین در یک اقتصاد تولید می شود . ارزش پولی صنایع مختلف را محاسبه می کنند . مثلاً ارزش ریالی 10 متر پارچه با 10 ساعت کار یک معلم مقایسه می شود . در واقع همگن کردن قیمت صنایع مختلف و جمع کردن آنها با هم است .آوردن لفظ ناخالصی به این علت است که ما استهلاک کالا ها را در نظر نمی گیریم .
برای بیان رونق یا رکود اقتصاد یک کشور از تولید ناخالصی ملی استفاده می کنیم .
نحوه محاسبه ی ان به میزان تولید کالا و ارزش هر یک از کالا ها بستگی دارد . گاهی پدیده ی افزایش در gnp مطلوب نیست . آن هم در مواقعی که میزان تولید کالا ثابت بماند یا کاهش پیدا کند اما قیمت ها افزایش پیدا کند. در واقع در مواردی که تورم باعث افزایش رشد تولید نا خالصی ملی شود، این افزایش مطلوب نخواهد بود .
برای کاهش این مشکل در بیان اوضاع اقتصادی gnp را به دو دسته تقسیم می کنند :
GNP اسمی و GNP واقعی.
تولید ناخالصی ملی از ضرب قیمت کالا ها در مقدار آن حاصل می شود .
GNP اسمی تورم زدایی نشده است و تورم در آن مستتر است. و در واقع محاسبه ی تولید نا خالصی ملی با توجه به قیمت های روز است .
GNP واقعی: در محاسبه ی این GNP تورم زدایی صورت گرفته است. به این صورت که قیمت ها را در یک سال پایه ، ثابت در نظر می گیرند . در این صورت می توانیم Gnp را در سال های مختلف با هم مقایسه کنیم . مثلاً می توان مقایسه کرد که آیا قیمت ها در مورد یک کالا افزایش داشته یا کاهش .
از Gnp می توان به عنوان ابزاری برای عملکرد یک سیستم سیاسی یاد کرد . توان تولیدی کشور ها با Gnp واقعی سنجیده می شوند .
درآمد سرانه : میزان درآمدی که به ازاء افراد هر کشور محاسبه می شود . GNP واقعی تقسیم بر جمعیت یک کشور درآمد سرانه آن کشور را به ما نشان می دهد. درآمد سرانه نحوه ی توزیع درآمد را نشان نمی دهد .
رشد اقتصادی زمانی وجود دارد که تولید ناخالصی ملی یک کشور در حال افزایش باشد . در واقع توسعه چیزی بیشتر از رشد است . ممکن است کشوری در حال رشد باشد اما لزوماً آن کشور در حال توسعه نباشد
اما کشوری که در حال توسعه است در حال رشد هم هست .
توسعه : Development
چیزی بیش از رشد است یعنی علاوه بر افزایش تولید ناخالصی ملی یا gnp یک سری از معیار های اقتصادی نیز باید بهبود پیدا کند . برای این که کشوری را در حال توسعه بدانیم باید به نکات زیر راجع به آن کشور توجه کنیم :
وضعیت فقر
خط فقر = حداقل درآمدی که یک خانوار در اختیار داشته باشد تا بتواند حداقل نیاز ها یش را بر طرف کند
وضعیت اشتغال
نرخ بیکاری باید کاهش داشته باشد
٣- نحوه ی توزیع درآمد :
ضریب Gini را در نظر می گیریم که هر چه به صفر نزدیک تر باشد بهتر است . دامنه تغییرات این عدد بین صفر و یک است : 0< Gini < 1
هر چه به صفر نزدیک تر باشد نشانه ی آن است که توزیع درآمد عادلانه تر بوده است و هر چه به یک نزدیک تر باشد نشانه ی نا عادلانه بودن توزیع در آمد است .
شرط لازم رشد و توسعه : GNP افزایش یابد
شرط کافی رشد و توسعه : سه مورد بررسی شده در بالا
امروزه گفته می شود که کشاورزی می تواند به اقتصاد یک کشور کمک کند و در کل توسعه ی اقتصادی مجموعه ی تغییراتی است که در کل نظام اقتصادی – اجتماعی یک جامعه ایجاد می شود و ضمن کاهش فقر ، نا برابری و بیکاری ، زندگی بهتری را از لحاظ مادی و معنوی برای آن جامعه ایجاد می کند
(
1-در بخش توسعه ی کشاورزی نیاز به سرمایه گذاری کمتری است
2-توسعه ی کشاورزی در مقایسه با بخش صنعت نیاز به زمان کمتری دارد . چرا که در یک توسعه ی صنعتی از یک طرف به تسهیلات زیر بنایی مثل وسایل حمل و نقل و وسایل ارتباطی و شبکه ی راه ها نیاز داریم و از طرفی دیگر به کادر انسانی ماهر که هر دو این مسئله ها علاوه بر نیاز به سرمایه گذاری احتیاج به زمان بیشتری نیز دارد . در حالی که در بخش کشاورزی با تغییرات کمتری ، قادریم تولیدات را افزایش دهیم .
٣-برای توسعه ی صنعتی نیاز به سرمایه گذاری در بخش های شهری هم هست ، تا با گسترش شهر ها ، امکانات لازم برای توسعه ی آن بخش ایجاد شود
4- عرضه ی مازاد مواد غذایی :
مقدار ماده ی غذایی است که تولید کننده علاوه بر نیاز خود تولید کرده و برای فروش به شهر ها منتقل می کند
( تقاضا برای مواد غذایی در حال افزایش است به علت بالا بودن نرخ رشد جمعیت و افزایش در آمد گروه هایی از افراد
5- سرمایه گذاری در ایجاد مواد خام کشاورزی می تواند وابستگی صنایع مختلف را کاهش دهد . مثل صنعت قند – نساجی – قالی بافی که برای تولید آن ها از مواد خام کشاورزی استفاده می شود که در این صورت از خروج ارز جلوگیری می شود مثلاً واردات کاهش می یابد و وابستگی سیاسی کشور های مختلف را نیز کاهش می دهد
6- تامین ارز خارجی از طریق افزایش صادرات محصولات کشاورزی
کشور های مختلف ارز مورد نیاز توسعه ی اقتصادی شان را اغلب از تولیدات بخش کشاورزی تامین کرده اند . مثلاً کانادا از طریق صادرات گندم و چوب ، آمریکا از طریق صادرات طلا و گندم
ژاپن از طریق نوغان داری و هلند گوشت
جلسه ی چهارم :
در اقتصاد به نیروی کار به عنوان یکی از عوامل مهم تولید توجه می شود . اگر بتوانیم به نحوی این نیروی کار را از بخش کشاورزی به سایر بخش ها یی که در ارتباط با بخش کشاورزی هستند منتقل کنیم ، به عنوان یکی از مزیت های توسعه ی بخش کشاورزی در نظر گرفته می شود . برای انجام این کار ، این نیروی کار آزاد شده نبایستی موجب صدمه و زیانی به سایر بخش های اقتصاد شود و از طرفی دیگر آزاد شدن این نیروی کار موجب کاهش تولیدات بخش کشاورزی نشود . برای ایجاد شدن این شرایط بایستی با به کار گیری نهاده های مناسب تر مثل بذر اصلاح شده ، کود شیمیایی ، روش های مناسب تر آبیاری ، به کار گیری دام های با نژاد مناسب تر و موارد دیگر موجب شویم که عملکرد تولیدات کاهش پیدا نکند و از طرفی صنایعی را مورد توجه قرار دهیم که در ارتباط با بخش کشاورزی هستند مثل صنایع دستی
کشاورزی در کشور هایی مثل کشور ما ، نهاده ای ارزان است . چون دستمزد ها واقعی نیست . نمی توان کشور ها را با هم مقایسه کرد و نمی توان از یک کشور به طور کامل الگو برداری کرد و نسخه ای از پیش تعیین شده برای اقتصاد و کشاورزی یک کشور تعیین کرد بلکه می توان محور های توسعه ی کشور های وفق را مورد بررسی قرار داد و با کشور خود مقایسه کرد اگر شرایط یکسان بود می توان از بعضی از آن ها استفاده کرد .
سرمایه گذاری در بخش کشاورزی باعث ایجاد بازار کالا در بخش صنعتی می شود . رابطه ای که بین بخش کشاورزی و بخش صنعتی وجود دارد ، از اهمیت خاصی برخوردار است به این ترتیب که بسیاری از کالا ها ی بخش صنعتی هستند که در بخش کشاورزی به عنوان ماده ی اولیه در جریان تولید به کار گرفته می شوند مثل سموم ، کود شیمیایی و ...
اگر ما قادر باشیم که با برنامه و سیاست هایی درآمد کشاورزان را افزایش دهیم ، از این طریق قدرت خرید آنان را افزایش داده ایم که به این افزایش درآمد مازاد مالی گفته میشود و این می تواند محرکی باشد برای خرید محصولات صنعتی و بکارگیری آن در جریان تولید . امروزه بیشتر سیاست هایی مورد قبول است که بتواند در آمد کشاورزان را افزایش داده و از طرف دیگر تولیدات محصولات را هم افزایش دهد و فقر و بیکاری و اختلاف درآمد را کاهش دهد به این استراتژی ، رشد همراه برابری گفته می شود .موضوع مورد بحث در اقتصاد کشاورزی عبارتست از کاربرد اصول اقتصادی در مسایل مربوط به تولید ، توزیع و مصرف مواد غذایی و همچنین محصولات خام مورد نیاز صنایع . این تعریف بخش زراعت ، دامپروری ، جنگلداری و ماهیگیری را در بر می گیرد که در دو مورد آخر در اقتصاد منابع بررسی می شود .
شناخت نوع کشاورزی :
به طور کلی ما دارای 2 نوع کشاورزی در کشور های مختلف هستیم :
کشاورزی سنتی : Traditional Agr
کشاورزی مدرن : Modern Agr
نقطه ی انتقالی از سنتی به مدرن را Transitional Agr می گوییم .
کشاورزی سنتی : به کشاورزی گفته می شود که بخش کشاورزی ، عمده ترین منبع اشتغال زایی است اما بیشترین سهم را در تولید ناخالصی ملی ندارد .
ساختار تولید در کشاورزی سنتی یکسان نیست و واحد های تولیدی یکنواخت نیستند و از یک بخش مدرن تشکیل شده که دارای زمین بیشتر و تکنولوژی پیشرفته تر هستند و بخش سنتی که زمین کمتر و تکنولوژی پایین تری دارد . از نظر عرضه ی کالا به بازار ، این واحد های بزرگ مقدار زیادی از محصولاتشان را به بازار عرضه می کنند در حالی که واحد های کوچک این عمل را بی برنامه انجام می دهند . تفاوت دیگر در رابطه با تابع هدف است . در کشاورزی مدرن هدف حداکثر کردن سود است اما در کشاورزی سنتی لزوماً این هدف دنبال نمی شود بلکه هدف اصلی تامین غذای کشاورز و خانواده اش است و چیزی که به عنوان هدف دنبال می شود پرهیز کردن از ریسک می باشد و در این حالت کشاورز دارد سود نهایی ( Marginal Profit) را با دستاورد نهایی (Marginal Grain) مبادله می کند و از مقدار سود چشم پوشی می کند .
در ساختار کشاورزی از 2 عامل تولید به طور عمده استفاده می شود :
1-زمین 2- نیروی کار اغلب سرمایه محدود است و سعی می شود با جایگزینی نیروی کار به جای سرمایه مقدار مقداری از محدودیت سرمایه را کم کنند . از این 2 عامل زمین کمیاب تر است که دلیل آن تمرکز مالکیت و فشار جمعیت است . اگر نسبت نیروی کار به زمین بالا باشد یک نسبت نامطلوبی را تشکیل می دهد و روی الگوی کشت تاثیر می گذارد زیرا تولید کننده به سمت تولید محصولاتی می رود که در آن بیشتر از نیروی کار استفاده می شود تا زمین یعنی محصول کاربر می کارد و بالعکس اگر این نسبت پایین باشد به سمت محصولاتی می روند که از نیروی کار کمتری استفاده کند و صرفه جویی شود
عدم دسترسی به تکنولوژی باعث رکود تکنولوژی در این بخش می شود . سیاست درست به گونه ای است که واحد های کشاورزی کوچک نشوند یعنی باید واحد ها را از یک حداقلی بزرگتر بگیریم مثلاً در قانون ارث: افرادی که واحد های تولیدی بزرگ دارند بعد از مرگ واحد ها کوچک و بین فرزندان تقسیم نشوند واحد کوچک انگیزه ی لازم برای تکنولوژی و ... را ندارد .
تعاونی ها به این دلیل بوجود می آیند که واحد های کوچک را با هم ادغام کنند و واحد های بزرگ را ایجاد کنند تا نهاده ایجاد کرده و کشاورز در راستای سیاست های دولت حرکت کند .
تقاضا : Demand
قانون تقاضا : با ثابت ماندن کلیه ی شرایط از جمله سلیقه ی مصرف کننده ، درآمد مصرف کننده و قیمت کالا های وابسته و ... مقدار تقاضا برای یک کالا در یک مقطع زمانی با قیمت آن کالا رابطه ی عکس دارد . مقدار تقاضا = Qd
مقدار تقاضا تابعی از یک سری عوامل است از جمله قیم کالا (Price) ، سلیقه (Taste) ، در آمد (Income) و قیمت کالای وابسته (Price Related)
Qd = P, T, I, Pr
کالای وابسته ( کالای جانشین Substitute
( کالای مکمل Complement
کالای جانشین : کالاهایی که یک نیاز را بر طرف می کند مثل خودکار و قلم
کالای مکمل : کالایی که مصرف یکی از آن ها موجب شود کالای دیگر هم مصرف شود مثل چای و قند
اصولاً تقاضا برای یک کالا نشان دهنده ی مقدار کالایی است که یک خریدار آمادگی آن را دارد در یک مقطع زمانی معین و در یک مکان معین آن کالا را خریداری کند مثل تقاضا برای خرید مرغ در هفته ی اول مهر ماه 1385در شهر مشهد
این تقاضا با قیمت خود کالا رابطه ی عکس دارد . این تقاضا را به ٣ روش می توان نشان داد :
جدول تقاضا
منحنی تقاضا
معادله یا تابع تقاضا
نقطه ی A نشان دهنده ی حداکثر قیمتی است که مقدار تقاضا در آن نصف است ( در افراد مختلف یکسان نیست )
نقطه ی B نشان دهنده ی حداقل قیمتی است که مقدار تقاضا حداکثر است (رایگان)
شیب خط در منحنی تقاضا منفی است به دلیل :
1- اثر درآمدی : Income effect
با افزایش قیمت یک کالا قدرت خرید متقاضی کاهش می یابد در نتیجه مقدار کالای کمتری را می تواند خریداری کند و بالعکس
2- اثر جانشینی :Substitute effect
وقتی قیمت یک کالا افزایش می یابد ، مصرف کننده به مصرف کالای جانشین آن متمایل می شود
معادله ی تقاضا : Qd = f(p)
رابطه ی بین قیمت خود کالا و مقدار تقاضا نشان داده می شود که رابطه ای معکوس است . برای نشان دادن تابع تقاضا از ساده ترین آن که معادله ای خطی است شروع می شود :
P = b – a Qd
متغیر وابسته را عموماً روی محور عمودی نشان می دهیم اما در تقاضا به صورت عکس نشان می دهیم یعنی Qd را روی محور افقی نشان می دهیم . اگر قیمت کالا تغییر کند روی منحنی تقاضا از نقطه ای به نقطه ی دیگر حرکت میکند ولی اگر سایر عوامل موثر بر تقاضا تغییر کند باعث انتقال منحنی تقاضا می شود . مثلاً سلیقه در جهت مثبت حرکت کند و مصرف کننده متمایل به مصرف آن کالا شود ، باعث انتقال منحنی تقاضا به طور موازی به سمت راست می شود .
عامل درآمد :
درآمد هم باعث شیفت منحنی تقاضا می شود و آن را به این صورت انتقال می دهد : با افزایش درآمد قدرت خرید متقاضی افزایش پیدا می کند و منحنی تقاضا را به سمت راست هدایت می کند و بالعکس .
تحقیق درباره تعریف علم اقتصاد