نمونه سوال درس بازشناسی آماری الگو استاد شجاع الدینی
نمونه سوال درس بازشناسی آماری الگو استاد شجاع الدینی
نمونه سوال درس بازشناسی آماری الگو استاد شجاع الدینی
لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"
فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات:14
بازشناسی مفاهیم عدل و داد در شاهنامه فردوسی
بوستانی[1]
چکیده:
شاهنامه،کتابی است که درباره ی فرهنگ، شیوه ی حکومتداری و تاریخ ایران باستان به نگارش درآمده است. مفهوم عدل و داد در شاهنامه دارای جایگاه ویژه ای است. در شاهنامه،یک نوع تقسیم کار وجود دارد و هر شغلی،خصلت و اخلاق خود را ایجاد میکند. عدل و داد در شاهنامه به گونهای طرح شده که مفهوم "قرار داشتن هر چیزی در جای خود" از آن استنباط میگردد. این پژوهش از نوع تحقیقات نوصیفی – تحلیلی به شمار می رود. هدف از این مطالعه بررسی مفهوم عدل و داد در شاهنامه فردوسی می باشد. به منظور جمع اوری اطلاعات از ابزار فیش برداری استفاده شده است. در این مقاله مشخص گردید که عدل و داد نزد شاهنامه متناسب با زمانهای مختلف ، با معانی مختلفی به کار گرفته شده است.
کلیدواژه ها: شاهنامه ، عدل ، داد ، عدالت ، فردوسی
مقدمه:
یکی از بنیادیترین واژههایی که فردوسی در شاهنامه به کار برده است از دید آماری،واژه ی داد است.داد یکی از پایههای جهانبینی و سامانه ی اندیشهای فردوسی را میسازد.ارج و ارزش داد در شاهنامه تا بدان پایه است که میتوان آن را نامه ی داد نامید.
از جمله مواریث فرهنگی به یادگار ماند از پیشینیان،شاهنامه سخنور توس است.شاهنامه در میان آثار کلاسیک زبان و ادب فارسی از اهمّیّت بسزایی برخوردار است.به واقع شاهنامه را باید سنگ بنای ادب فارسی دانست و فردوسی را اوّل مرد فرهنگ ایران.از جمله ویژگیهای شاهنامه جدای از درونمایه حماسی آن،پرداختن به مسائل فرهنگی،اجتماعی و اخلاقی است که این ویژگی شاهنامه را در میان دیگر آثار حماسی ارج و منزلتی خاص بخشیده است.از جمله درونمایههای اخلاقی که در شاهنامه بسیار به آن اشاره شده داد و دهش است.از رهگذر بررسی جلوههای دادخواهی فردوسی در شاهنامه درمییابیم که دادخواهی در باور فردوسی از دو جنبه اندیشهای و دینی او سرچشمه میگیرد و مهمترین جلوههای انسانیت اوست.(قربانپور ،1383ص73)
اگر بخواهیم به دریافت و دیدگاه ایرانی از داد راه ببریم و آن را بشناسیم میباید به شاهنامه بنگریم،فردوسی بر آن سر است که هستی،زمانی به آیین است که چهار بنیاد در آن یافتنی باشد و به دست بیاید،یکی از آن چهار،داد است.
داد یکی از چهار شالودهای است که هستی بر آن بنیاد گرفته است.داد قلمرویی دارد به پهنای جهان هستی.در این معنی داد است که همه ی پدیدههای گیتی سامانمند و دارای مرز و کرانهای هستند که نمیتوانند از آن فراتر بروند.
اگر ما میتوانیم جهان را بشناسیم و در شناخت جهان دانش خود را به کار بگیریم،همه در گرو داد است وآنچه در زبان نوین"هاویه"خوانده شده یا یونانیان کهن آن را"کائوس"نامیدند-به معنای آشفتگی،زمانی سامان گرفت و به سخنی دیگر جهان پدید آمد که داد به کار گرفته شد،داد چیرگی یافت و فرمان راند.اگر آشفتگی هست از این دید در جهان بیرون،در آفرینش،در هستی نیست.چون این جهان،جهانی که به گفته آمد،جهانی است به داد و سامانمند.آشفتگی و نابسامانی یا بیداد در درون و نهاد آدمی است.تنها آفریدای که میتواند بر داد بشورد و از مرز خویش در بگذرد آدمی است.ما زمانی به بیداد میرسیم که به انسان رسیده باشیم،آنهم از اینجاست که انسان خداییست خرد و چون خداییست خرد،آن زمان که به خردی خویش بازمیگردد میتواند به بیداد بگراید.چون هوشمند است؛چون میتواند اندیشید. بیرون از انسان هرچه هست،نیک است؛چرا؟چون آفریده ی خداوند است. آفریدگار سرآمد است در نیکی زیبایی،در همه ی ویژگیها و شایستگیها.از سویی دیگر این شایستگیها،این والاییها از آنجاست که او بیچون است از دریای لغزان چونی و چندی رهاست،همه ی پدیدههای هستی جز خدا،در این دریا به ناچار شناورند،پس جهان آفرینش جهانی است یکسره داد آیین اما زمانی که این جهان بیرونی،درونی میشود به انسان میرسد. (کزازی ، 1384ص61)
شاهنامه،کتابی است که درباره ی فرهنگ،شیوه ی حکومتداری و تاریخ ایران باستان به نگارش درآمده است و دغدغه اصلی آن حکومت عادلانه میباشد.به نظر میرسد رگه- های این نظریه در شاهنامه یافت میشود و در صددیم تا تصویری از نظریه چرخه عدال و داد را در این اثر مهم،جستوجو کنیم.
در شاهنامه،هرکس نمیتواند صاحب قدرت شود،بلکه باید ویژگیهای خاصی داشته باشد.فردوسی،چهار خصیصه را برمیشمرد:برخورداری از نژاد شاهان،هنر،گوهر و خرد. فردی که دارای نژاد شاهان و گوهرشاهی باشد.باید صفات نیک را دریافت و از صفات رذیله دوری نماید.صفات نیک باید در وجودش نهادینه و ملکه گردد.تمرین و ممارست در این راه،ذیل عنوان هنر شهریار بررسی میگردد.شهریار باید هم به لحاظ جسمانی دارای قدرت و توان زیادی باشد،شمشیرزنی،تیراندازی و هنرهای رزمی را خوب بداند و هم به فضایل اخلاقی و روان شهریار چون از بدی پالوده گشت و این صفات را در خویش پرورش داد،آنگاه روان وی روشن میگردد.شادی و خرسندی به سراغش میآید و فروغ ایزدی که همان فرّه ایزدی است،بر آن میتابد.جامعهای که حاکمش اینگونه است،آباد،امن زیبا خواهد بود.اگر شهریار،یکی از صفات را از دست دهد،صلاحیتش زیر سؤال میرود و خود به خود عزل خواهد شد.(عزیزی ، 1388ص141)
عدل و داد در نگاه فردوسی:
در نزد فردوسی نخستین و لازمترین صفت برای پادشاه،دادگری میباشد.صفاتی که برای شهریار بر میشمرند،همه لازم و ملزوم یکدیگرند.برای اینکه باید تمامی صفات نیک در پادشاه دادگر،نهادینه شده و وی را همراهی کنند،صفاتی مانند شرم،قدردانی،بردباری، خردمندی وقتی در کسی جمع شد،وی دادگر میگردد.شهریار از همان کودکی،آموزش میبیند تا تهذیب نفس یابد.حال به مفهوم و رابطه آن با جامعه انسانی میپردازیم.
درشاهنامه،بنیاد شاهی برداد،استوار است:
جهاندار شاهی زداد آفرید دگر از هنر و زنژاد آفرید
بدان کس دهد کو سزاوارتر خرد دارتر هم بیآزارتر
در اندیشه ی ایران باستان،مفهوم داد به مفهوم اشا یا راستی،بسیار نزدیک است.داد، قانونی است که باید مورد شناسایی قرار گیرد و اجرا گردد.به کسی این قاعده را اجرا میکند،دادگر میگویند و کسی میتواند داد را شناخته و عملی نماید که دادگر باشد و داد در تمام وجود،زندگی شخصی و سیاسی اجتماعی وی نفوذ کرده و ملکه ذهن و رفتار وی گردد و این،همان مرحله ی آغازین دادگری است.در شاهنامه،بیان میشود که انسان باید ابتدا در وجود و تن خویش،داد را برقرار سازد.همانطور که میدانیم در وجود انسان نیز جنگ و کشمکش سختی بین نیروهای خیر و شر،برقرار است.«داد تن دادن»تلاش برای پیروزی در این کشمکش و آراسته شدن به صفات نیک انسانی است.
چو داد تن خویشتن داد مرد چنان دان که پیروز شد در نبرد
پرهیز و اجتناب از آلودگی و گناه، صفحه روان را روشن میگرداند.
دگر دادن دادن تن خویش را نگه داشتن دامن خویش را
این امر برای پادشاه،ضروری است؛زیرا برای برقراری داد،ابتدا باید از خویش شروع کند.البته اگر در این مرحله،پیروز و در حکومتداری خویش و برقراری عدل و داد بین مردمان نیز موفق گردد،در این صورت وی انسان کاملی است.
چنین داد پاسخ که داد و خرد تن پادشا را همی پرورد اگر دادگر چند بیکس بود و را پاسبان راستی بس بود
عدل و داد از واژگان پیچیدهای است که توجه بسیاری از اندیشمندان را به خود جلب کرده است.انسان،همیشه در برابر مفاهیم مشوّش بوده و هست.چگونه میتوان داد را در زندگی سیاسی-اجتماعی پیاده نمود؟جوامع در این جستوجو،موفقیت چندانی کسب نکردهاند.با مطالعه اشعار فردوسی،متوجه میشویم که نگاه خاصی به عدل و داد،وجوددارد و نمونههای عملی،آن را به روشنی نشان داده است. (حسنی ، 1368ص43)
الف) عدل و داد،قرار گرفتن هرکس و هر چیز در جای خودش است.
قانون راستی،در شاهنامه به گونهای طرح شده که مفهوم«قرار داشتن هر چیزی در جای خود»از آن استنباط میگردد.
جهت پردازش قاعدهای در این خصوص،بهتر است به مهتر مهتران بپردازیم.
شهریار،اولین مرحله ی اجرای داد؛کسی که در رأس امور قرار میگیرد،ویژگیهایی دارد.در شاهنامه،هرکسی نمیتواند شهریار گردد.اگر خصیصههای موردنظر در کسی جمع گردد،شاهد شهریاری دادگر هستیم والاّ اساس جامعه بر بیداد و ظلم،استوار است. «از کوزه همان تراود که در اوست».در شاهنامه،بارها میبینیم که تخت شاه بیشهریار مانده و اطرافیان در پی یافتن فردی هستند که بهره ی شاهی داشته باشد و به جستوجوی فرد با نژاده هنرمند میگشتند.
در شاهنامه،قانون«هرکسی را بهر کاری ساختند»،رعایت میگردد.در این کتاب عظیم،بهطور مداوم به این مسائل برمیخوریم که سزاوار هرکسی،کاری وجود دارد و باید به همان بپردازد.سپاهی،گرزدار و دیگری کارورز.اگر چنین نکند،زمین،پرآشوب،و عدل و داد،خدشهدار میگردد.البته هیچ گاه حرفههایی مانند کشاورزی و صنعتگری را تحقیر نمیکند؛چه آنکه شغلهای مهمی محسوب میشوند؛زیرا اینان محل درآمد دولت هستند.در شاهنامه،یک نوع تقسیم کار وجود دارد و هر شغلی،خصلت و اخلاق خود را ایجاد میکند.جنگ،دفاع،حکومتداری و دبیری،هرکدام جداگانه خلق و خوی خاص خود را میطلبد و از حساسیت بیشتری برخوردارند؛از این جهت که باید از سرزمین و سلطنت در برابر اهریمن و دشمنان محافظت نمایند. (حسنی ، 1368ص44)
دعوت به عدل و بازداشتن از ظلم،در آثار منثور و منظوم بزرگان فرهنگ و ادب ایران فراوان به چشم میخورد،نصیحتنامهها،سلوک الملوکها،متون ادبی و...دیوانهای شعر شاعران مملو است از این موارد.در نمونههایی که به عنوان عدل شاهان گذشت،«عدل»به مفهوم«امنیت»و در برابر آن«ظلم»در مفهوم«ناامنی» به کار برده شده است اما در سایر موارد چنین نیست و «عدل»در مفهوم وسیعتری مورد نظر بوده است که «امنیت»تنها بخشی از آنست و نه کل آن. (غزالی،محمد بن محمد بن محمد،1367)
ب) معانی واژه "عدل و داد "
در جهان اندیشه فردوسی، عدل و داد یکی از پایههای سعادت و سلامت جامعه است.در این اندیشه دادگری شاه همراه است با سعادت و خوشبختی و بیدادگری او مایه بدبختی و نگونساری است.از این رو فردوسی یکی از مشخصههای یک فرمانروای مقتدر را احترام به داد و دادگری میداند:
بدان گفتم این،ای برادر که تخت نیابد مگر مردم نیکبخت
که دارد کف راد و فر و نژاد خردمند و روشن دل و پر ز داد(شاهنامه فردوسی،تصحیح دبیر سیاقی،جلد 5،صفحه 2337،بیت 536،535)
ثعالبی آنگاه که از زما پادشاهی کیخسرو سخن میگوید درباره داد میگوید:
«داد در پادشاهی ترازویی است که با آن کارها سنجیده میشود و ستمکار از دادگر و مردم پست از بلند مقام باز شناخته میشود.وقتی در ترازو عیبی پدید آید سنجش تباه میشود.پادشاه همچون نمکی است که خوراک را سازگار کند و از تباهی جلوگیری میکند.پادشاه چون آبی است که گلو گرفتهها از آن میآشامند.اما اگر آن آب راه گلوی آشامنده را ببندد دیگر برای او پناهی نیست
در شاهنامه عدل و داد معانی مختلف دارد از جمله:
جهان را ز هر گونه داریم یاد ز کردار شاهان بیداد و داد
تو داد خداوند خورشید و ماه ز مردی مدان وز فزونی سپاه
ز خورشید تابنده تا تیره خاک گذر نیست از داد یزدان پاک
[1] دکتری در ادبیات فارسی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
دانشگاه پیام نور
مرکز تهران
رشته روان شناسی (کارشناسی )
موضوع:
تأثیر رنگ در حافظه یادآوری و بازشناسی دانش آموزان دختر پایه دوم ابتدایی
پژوهشگر:
اکرم توحیدلو
استاد راهنما:
دکتر علی پور
نیمسال دوم 1383-1382
فرم پذیرش:
بسمه تعالی
پایان نامه پیوست تحت عنوان (تأثیر رنگ در حافظه یادآوری و بازشناسی دانش آموزان دختر پایه دوم ابتدایی) که توسط خانم اکرم توحید لو جهت اخذ مدرک کارشناسی در رشته روان شناسی عمومی تهیه و تدیون گردیده الف مورد بررسی و با نمره در درجه مورد تایید قرار گرفت .
نام و نام خانوادگی استاد راهنما: دکتر احمد علی پور امضاء
چکیده:
تأثیر رنگ در حافظه یادآوری و بازشناسی دانش آموزان دختر پایه دوم ابتدایی است.
هدف این پژوهش یافتن رابطه بین رنگ و حافظه است.
روش تحقیق آزمایشی بوده و از شیوه پیش آزمون و پس آزمون استفاده شده است.
جامعه آماری در تحقیق حاضر شامل کلیه دانش آموزان دختر پایه دوم ابتدایی است. در انتخاب نمونه از روش نمونه گیری تصادفی استفاده شده و نمونه از 60 نفر دانش آموز پایه دوم آموزشگاهی دخترانه در منطقه 17 تهران تشکیل شده است که در گروه 30 نفره تحت عنوان گروه کنترل و گروه گواه قرار گرفتند.
ابزار تحقیق در این پژوهش آزمون محقق ساخته است که دو برگ یکی شامل 30 تصویر رنگی از حیوانات ، میوه ها و اشیا و دیگری شامل همان تصاویر به صورت سیاه و سفید برای آزمون یاداوری و دو برگ یکی شامل 60 تصویر رنگی از حیوانات ، میوه ها و اشیا که 30 تصویر فوق را داراست و دیگری شامل همان تصاویر به صورت سیاه و سفید برای آزمون بازشناسی است.
میانگین بدست آمده از نمرات هر دو گروه (کنترل، گواه) در هر دو آزمون (یادآوری و بازشناسی) بااستفاده از آزمون مقایسه میانگین های دو گروه مستقل (فرمول اعداد خام) با یکدیگر مقایسه شدند.
فرضیه های پژوهش به شرح ذیل است:
1 – میزان یادآوری گروهی که تصاویر رنگی به آنها ارائه شده است (گروه A) از میزان یادآوری گروهی که تصاویر سیاه و سفید آنها ارائه شده است (گروه B) بیشتر است. که این فرضیه تایید می گردد.
2 – میزان بازشناسی گروهی که تصاویر رنگی به آنها ارائه شده (گروه A) از میزان بازشناسی گروهی که تصاویر سیاه و سفید به آنها ارائه شده است (گروه B) بیشتر است. که این فرضیه تایید می گردد.
تشکر و قدردانی
در اینجا وظیفه خود می دانم از زحمات و راهنماییهای استاد ارجمند، جناب آقای دکتر علی پور نهایت تشکر و قدردانی را بنمایم.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:71
فهرست مطالب:
فصل اول- مقدمه ۳
۱-۱- شناسایی الگو ۳
شکل۱-۱-نمودار بلوکی یک سیستم شناسایی الگو ۴
۱-۲- کاربردهای بازشناسی الگو ۴
۱-۳- طرح پژوهش ۵
فصل دوم- مروری بر سیتمهای OCR 7
۲-۱-بخشهای مختلف سیستمهای ocr 7
۲-۱-۱- بازشناسی نوری حروف ۷
۲-۱-۴- برخی ویژگی های متون چاپی فارسی از دیدگاه پردازش رایانه ای ۱۰
شکل ۲-۱-۴ . برخی از ویژگی های نگارش زبان فارسی :الف) کلمه خورشید از سه زیرکلمه تشکیل شده؛ ب) چهار شکل مختلف حرف «ع» با توجه به موقعیت آن در کلمه، ج) همپوشانی دو حرف «ح» و «ک» در کلمه «حکم»؛ د) اتصال حروف «ک» و «ا» در دو محل؛ ه)حروف متفاوت با بدنه مشابه؛ و)کشیدگی حرف«ب» در کلمه «با». ۱۱
۲-۱-۵-انواع سیستم های « اُسی آر » از لحاظ نوع الگوی ورودی ۱۲
۲-۱-۶- معرفی بخش های مختلف یک سیستم « اُسی آر » ۱۳
شکل ۲-۱-۶ نمودار بلوکی دیاگرام یک سیستم « اُسی آر » ۱۳
کاهش نویز: ۱۴
شکل ۲-۱-۶-۱ تصویر یک صفحه که کج اسکن شده است ۱۵
ب. نرمالیزه کردن اریب شدگی : ۱۶
د. هموارسازی کانتور: ۱۶
شکل ۲-۱-۶-۲ عملیات نازک سازی بر روی یک تصویر متنی نمونه ۱۷
شکل ۲-۱-۶-۳ قطعه بندی یک کلمه به حروف ۱۹
۲-۱-۶-۴- طبقه بندی و بازشناسی(با یک یا چند طبقه بندی کننده) ۲۲
۲-۱-۶-۵- به کارگیری اطلاعات جانبی(پس پردازش) ۲۲
۲-۲- روشهای مختلف در حوزه بازشناسی اسناد ۲۴
۲-۲-۱- تبدیل سراسری(بسط سری) ۲۴
۱-۱-۲-۲- تبدیلات فوریه(توصیف کننده های فوریه) ۲۴
۲-۱-۲-۲- موجکها ۲۵
شکل ۲-۲-۱-۲ ۲۷
۳-۱-۲-۲- تبدیل گابور ۲۸
شکل ۳-۱-۲-۲ ۲۹
۴-۱-۲-۲- ممانها(گشتاورها) ۳۱
۵-۱-۲-۲ – بسط کارهونن لوئو( K-L ) 32
شکل ۲-۲-۲ ویژگی های جهتی کانتور و ویژگی های نقاط خمش را نشان می دهد. ۳۳
شکل ۲-۲-۲ ۳۳
۳-۲-۲- ویژگیهای هندسی و توپولوژیکی ۳۴
الف – ویژگیهای توپولوژیکی ۳۴
شکل ۲-۲-۳ ۳۵
ب – ویژگیهای هندسی ۳۵
ج – کدگذاری ۳۶
فصل سوم- تکنیک آنالیز اجزای اصلی ۳۷
۱-۳- روشهای کاهش ابعاد ۳۷
۳-۱-۱- روشهای مبتنی بر استخراج ویژگی ۳۸
۲-۳ -تکنیک آنالیز اجزای اصلی(PCA) 39
شکل ۳-۱ انتخاب محورهای جدید برای داده های دو بعدی ۴۰
۱-۲-۳ مفاهیم مقدماتی مورد نیاز در PCA 40
مفاهیم جبر ماتریسها ۴۲
مرحله ۲- کم کردن میانگین از داده ها ۴۳
مرحله ۳- محاسبه ی ماتریس کواریانس ۴۳
مرحله ۵- انتخاب مؤلفه ها و ساختن Feature Vector 45
مرحله ۶- بدست آوردن داده های جدید ۴۶
شکل ۳-۴ داده های بدست آمده از تبدیل PCA با انتخاب مهمترین بردار ویژگی ۴۶
شکل ۳-۵ داده های بازیابی شده از تبدیل PCA با انتخاب مهمترین بردار ویژگی ۴۷
فصل چهارم- شبکه عصبی ۴۸
۱-۴- شبکه عصبی چیست؟ ۴۸
۲-۴- چرا از شبکه های عصبی استفاده می کنیم؟ ۵۰
۳-۴- شبکه عصبی MLP 51
۱-۳-۴- قاعده فراگیری MLP 51
الگوریتم پرسپترون چند لایه ای ۵۲
شکل۴-۸ توانایی پرسپترون ها را در تفکیک فضاهای دلخواه نشان می دهد. ۵۸
برخی تواناییها و ضعفهای شبکه های عصبی ۶۰
تحمل نقص ۶۱
شکل ۴-۱۰ ۶۱
مشکلات آموزش ۶۱
کاهش ضریب بهره ۶۲
افزایش تعداد گره های داخلی ۶۲
عبارت گشتاور ۶۲
سایر مشکلات آموزش ۶۳
فصل پنجم – پیاده سازی یک نرم افزار تشخیص خودکار اعداد فارسی ۶۴
شکل۵-۱-۱ ۶۵
۵-۲- مرحله آموزش: ۶۵
۵-۲-۱- چند نکته در رابطه با آموزس شبکه: ۶۵
۵-۴-نتایج ۶۸
فصل ششم- مراجع ۶۹
چکیده:
فصل اول- مقدمه
پیدایش علوم و فنون جدید، جوامع بشری را با شکلهای مختلفی از اطلاعات روبرو نموده است. سطح توسعه یک جامعه را می توان با مقدار اطلاعات و دانش تولید شده در آن ارزیابی کرد. تولید فزاینده اطلاعات به شکلهای مختلف صورت می گیرد و با درجات متفاوتی از پیچیدگی همراه میباشد. در نتیجه نیاز به سیستمهای پردازش اطلاعات بصورت روزافزون افزایش می یابد. یکی از مسائل مهم در طراحی سیستمهای مدرن اطلاعاتی، بازشناسی خودکار الگوها است.
1-1- شناسایی الگو
شناسایی الگو، شاخه ای از هوش مصنوعی است که با طبقه بندی و توصیف مشاهدات سروکار دارد.شناسایی الگو به ما کمک میکند داده ها (الگوها) را با تکیه بر دانش قبلی یا اطلاعات آماری استخراج شده از الگوها، طبقه بندی نماییم. الگوهایی که می بایست طبقه بندی شوند، معمولاً گروهی از سنجش ها یامشاهدات هستند که مجموعه نقاطی را در یک فضای چند بعدی مناسب تعریف می نمایند.یک سیستم شناسایی الگوی کامل متشکل است از یک حسگر ،که مشاهداتی را که می بایست توصیف یا طبقه بندی شوند جمع آوری می نماید، یک سازوکار برای استخراج ویژگی ها که اطلاعات عددی یا نمادین را از مشاهدات، محاسبه می کند، (این اطلاعات عددی را با یک بردار بنام بردار ویژگیها نمایش می دهند)؛ ویک نظام طبقه بندی یا توصیف که وظیفه اصلی طبقه بندی یا توصیف الگوها را با تکیه بر ویژگی های استخراج شده عهده داراست
شکل 1-1 نمودار بلوکی یک سیستم شناسایی الگو را نشان می دهد. همانطوری که از پیکان های برگشتی مشخص است، این بلوک ها لزوماً مستقل نیستند و بسته به نتایج حاصله گاهی لازم است که بلوک های اولیه مجدداً طراحی گردند تا راندمان کلی سیستم بهبود یابد.
نظام کلاسه بندی یا توصیف معمولا مبتنی بر وجود یک مجموعه از الگوهایی است که قبلا کلاسه بندی یا توصیف شده اند. این مجموعه الگوها را مجموعه آموزشی و قانون یادگیری منتج شده را قانون یادگیری باسرپرستی(با نظارت) می نامند همچنین یادگیری میتواند بصورت بدون نظارت باشد و این در حالی است که الگوهایی از قبل به سیستم داده نشده اند و در مقابل، سیستم خود براساس قواعد آماری الگوها، کلاسها را پایه گذاری میکند.
1-2- کاربردهای بازشناسی الگو
بازشناسی الگو در بسیاری از زمینه ها نقش کاربردی دارد . بازشناسی حروف، بازشناسی نویسنده، تصدیق امضاء ، طبقه بندی اثر انگشت و بازشناسی گفتار نمونه هایی از این کاربردها هستند. شناسایی الگو برای تحلیل داده های پزشکی نیز بکار گرفته شده است. برای مثال تفسیر الکتروکاردیوگرام، تحلیل تصاویر و طبقه بندی کروموزمها را میتوان نام برد. نمونه های دیگری از این کاربردها شامل طبقه بندی x اشعه مناطق زراعی، مطالعه آلودگی آبها، آشکار کردن منابع زیرزمینی و پیش بینی آب و هواست. در این نوع کاربردها، تصاویر ارسال شده از ماهواره و تصاویرهوایی به کمک روشهای بازشناسی الگو تفسیر می شوند. بازرسی تصویری و بازشناسی قطعات ماشینی، از کاربردهای صنعتی شناسایی الگو هستند. تحلیل بافت، آشکارسازی هدف در سیگنالهای برگشتی رادار یا سونار، طبقه بندی امواج زلزله و تشخیص ذرات شیمیائی کاربردهای دیگری ازبازشناسی الگو می باشند.
1-3- طرح پژوهش
در چند دهه گذشته مسأله بازشناسی الگوهای نوشتاری شامل حروف، ارقام و سایر نمادهای متداول دراسناد مکتوب شده به زبانهای مختلف، توسط گروههای مختلفی از محققین مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. نتیجه این تحقیقات منجر به پیدایش مجموعه ای از روشهای سریع و تا حدزیادی مطمئن بمنظور وارد نمودن اطلاعات موجود دراسناد، مدارک، کتابها و سایر مکتوبات چاپی یا تایپ موسوم بهOCR شده و حتی دستنویس به داخل کامپیوتر شده است. مسئله بازشناسی حروف الفبای فارسی سابقه ای نه چندان طولانی به همراه دارد. نخستین گزارشهای رسمی منتشر شده از تلاشهای انجام گرفته در این راه، مربوط به سالیان نخست دهه 1980 میلادی است.
به رغم فراگیری نسبی کاربرد الفبای فارسی در میان ملل مختلف قاره آسیا،بررسیهای انجام شده در خصوص یافتن روشهایی برای بازشناسی حروف این الفبا بسیار محدود بوده است. بواسطه وجود تفاوتهای اساسی بین نحوه نگارش کلمات فارسی و کلمات لاتین نظیرچسبیده بودن حروف سازنده یک کلمه به یکدیگر و تغییر شکل حروف بر اساس موقعیت نسبی قرارگیری آن در یک کلمه فارسی، امکان اعمال مستقیم روشهای متداول در بازشناسی حروف انگلیسی بمنظور شناسایی حروف تشکیل دهنده کلمات فارسی وجود ندارد.
اکثر کارهای انجام شده در زمینه« اُْسی آر » در رابطه با متون لاتین، چینی و ژاپنی بوده است » نرم افزارهای تجاری « اُْسی آر » لاتین در سالهای اخیر پیشرفت کیفی قابل ملاحظه ای داشته اند. اما« اُْسی آر » فارسی با وجود حجم نسبتاً وسیع تحقیقات دانشگاهی و نیاز شدید بازار تجاری به آن، هنوز هم از جایگاه مورد نظر فاصله بسیاری دارد و تاکنون هیچ سیستم « اُْسی آر » کارآمدی که ازنظر دقت و کیفیت محیط نرم افزاری، قابل مقایسه با سیستم های « اُْسی آر » لاتین باشد، عرضه نگردیده است. در نتیجه ضرورت انجام تحقیقات بیشتر در زمینه متون فارسی و عربی کاملاً احساس می شود.
هدف از انجام این پروژه آزمایش توانایی تکنیک آنالیز اجزای اصلی جهت استخراج ویژگیهای مربوط به ارقام فارسی و کاربرد آن جهت شناسایی است که این امر در فصل آخر محقق شده است. امید است انجام این پروژه افقهایی نو را در مبحث آنالیز اسناد بگشاید.
فصل دوم- مروری بر سیتمهای OCR
2-1-بخشهای مختلف سیستمهای ocr
در ادامه ماهیت سیستمهای ocr، تاریخچه وبخشهای مختلف آن مورد بررسی قرار میگیرد.
2-1-1- بازشناسی نوری حروف
اصطلاح « اُْسی آر »به تکنیک هایی اطلاق می شود که در تصاویر اسکن یا فکس شده، نواحی متنی را تشخیص می دهند و سپس این نواحی(تصویری) را به متن قابل ویرایش تبدیل می نمایند .با دستگاهی به نام اسکنر می توان تصویر یک صفحه کاغذ را به صورت یک فایل گرافیکی(تصویری)، به رایانه ارسال و در آن ذخیره نمود. بدین ترتیب کاربر م یتواند با یک نر م افزار مناسب نمایش دهنده تصاویر، تصویر صفحه اسکن شده را بر روی نمایشگر رایانه خود ملاحظه نماید یا آن را چاپ کند؛ اما قادر نخواهد بود که متن موجود در تصویر سند را ویرایش کند یا آن را مورد جستجو قرار دهد . یک نرم افزار « اُْسی آر » تصویر اسکن شده را میخواند، محتویات آن (شامل متن، خطوط، تصاویر، جداول، …)را شناسایی می نماید، و سپس آن را به یک قالب قابل ویرایش(در واژ ه پردازها) تبدیل می کند. امروزه بیشتر دستگاههای اسکنر به نرم افزارهای « اُْسی آر » مجهز گردیده اند و قادرند متن موجود در یک سند اسکن شده را تشخیص دهند و آن را با همان نحوه قالب بندی، ستون بندی، جدول بندی ونوع فونت مطابق با سند کاغذی اصلی، در قالب یک فایل متنی با قالب بندی مناسب ذخیره نمایند.
استفاده از سیستم های « اُْسی آر » دو مزیت عمده دارد :
الف. افزایش چشمگیر سرعت دسترسی به اطلاعات؛
زیرا در متن بر خلاف تصویر، امکان جستجو و ویرایش وجود دارد.
ب. کاهش فضای ذخیره سازی؛
زیرا حجم فایل متنی استخراج شده از یک تصویر، معمولاً بسیار کمتر از حجم خود فایل تصویری است.
چنین قابلیتی امکان استفاده گسترده از رایانه را در پردازش سریع حجم وسیعی از داد ههای مکتوب شرکت ها و مؤسسات مختلف(نظیر بانک ها، شرکت های بیمه، مؤسسات خدمات عمومی، اداره پست، و دیگر نهادهایی که سالانه با میلیون ها مورد پرداخت، دریافت و حسابرسی امور مشتریان خود مواجه اند) فراهم می آورد.
2-1-2- تاریخچه سیستم های « اُْسی آر »
از جنبه تاریخی، سیستم های « اُْسی آر » تا کنون سه مرحله تکاملی را پشت سر گذاشته اند
الف. مرحله تکوین(از 1900 تا 1980): رد پای اولیه اقدامات صورت گرفته در زمینه بازشناسی حروف را در سال های اول دهه 1900 می توان یافت و آن زمانی است که « تیورینگ»دانشمند روسی بر آن بود که به افراد مبتلا به نارسایی های بینایی کمک نماید. اولین اختراع های ثبت شده در این زمینه مربوط به سال های 1929و 19 میلادی هستند این سیستمها حروف چاپی را با روش تطابق قالبی شناسایی می کردند؛ به این صورت که ماسک های مکانیکی مختلفی از مقابل تصویر حرف عبور می کردند(مکانیکی) و نور از یکسو به آن تابانده می شد و از سوی دیگر توسط یک آشکارساز نوری دریافت می گردید(اپتیکی). وقتی یک انطباق کامل صورت می گرفت، نور به آشکارساز میرسید و حرف ورودی بازشناسی می شد. این اختراع به دلیل فناوری اپتومکانیکی مورد استفاده در آن، کاربردی نبود. تصور دسترسی به دستگاهی برای بازشناسی حروف تا دهه 1940 میلادی و ظهور رایانه های دیجیتال، به صورت یک رؤیا باقی ماند.
اقدامات اولیه در زمینه بازشناسی حروف، بر متون چاپی یا مجموعه کوچکی از حروف و نمادهای دستنوشت که براحتی قابل تشخیص بودند، متمرکز گردیده بود. سیستم های بازشناسی حروف چاپی که در این مقطع زمانی عرضه شدند، عمدتاً از روش تطابق قالبی استفاده می نمودند که در آن، تصویر ورودی با مجموعه بزرگی از تصاویر حروف، مورد مقایسه قرار م یگرفت. در مورد متون دستنوشت نیز الگوریتم های پردازش تصویر که ویژگی های سطح پایین (ویژگی هایی که مستقیماً و بدون اعمال هیچ تبدیلی، از تصاویر استخراج می شوند) را از تصاویر استخراج می کنند، در مورد تصاویر دوسطحی اعمال می شدند تا بردارهای ویژگی استخراج گردند. سپس این بردارهای ویژگی به طبقه بندی کننده های آماری سپرده می شدند. در این دوره، تحقیقات موفق اما مقید (منظور از مقید، مفروض دانستن شرایط و پی شفرض های خاص برای کاراکترهای ورودی است)، بیشتر بر روی حروف و اعداد لاتین انجام گرفت. با این حال مطالعات چندی نیز بر روی حروف ژاپنی، چینی، عبری، هندی، سیریلیکی، یونانی و عربی در هر دو زمینه حروف چاپی و دستنوشت آغاز گردید. با ظهور صفحات رقومی کننده در دهه 1950 که قادر به تشخیص مختصات حرکتی تجاری نیز امکان عرضه یافتند. این نوآوری سبب شد « اُسی آر » نوک یک قلم مخصوص بودند، سیستم های که محققان بتوانند در زمینه بازشناسی برخط حروف دستنوشت، فعالیت خود را آغاز نمایند. منبع مناسب درباره اقدامات صورت گرفته بر روی بازشناسی برخط حروف تا سال 1980 می باشد.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:180
چکیده:
1: بازشناسی نمایش و هنرهای نمایشی
1-1: چیستی هنر نمایش
آغاز نمایش در هر سرزمینی را باید در آداب، رسوم و مناسک مذهبی همان قوم و در فعالیتهای انسانی برای تنازع بقا جستجو کرد.
انسان بدوی برای تسلطیافتن بر محیط زندگانی و برای شناخت و کنترل نیروهای سرکش طبیعت شروع به خلق شخصیتهای جادویی با کمک لباس، گریم و ماسک میکند. چه این انسان میپنداشت که با خلق این شخصیتها و اجرای مراسم سحر و جادو میتواند بر جادوگران و گیاهان تأثیر نهد و آنها را در خدمت خود گیرد.
از سوی دیگر، انسان بدوی که در بیان افکار و عواطف خود ناتوان بود حرکت را به کمک طلبیده و از طریق حرکات موزون سعی در بیان افکار و عواطف خود کرد و برای درک لذت و به عنوان نیایش و سخن گفتن با خدایان خود شروع به انجام حرکات موزون (رقص) میکند.
بنابراین اولین هنرهای نمایشی در درون همین مراسم جادویی و حرکات موزون است که شکل میگیرد.
آئین و مراسم جادویی که اولین هستههای نمایشی را در درون خود پرورش میدهند، روش تعلیم بودند، زیرا مشخصه جامعه ابتدایی نداشتن زبان نوشتاری است و اجرای آیین و مراسم جادویی وسیلهای برای انتقال دانش و سنن یک قوم به نسلهای بعدی است. آئین برای مهارکردن حوادث احتمالی آینده اجرا میشود.
آئین و مراسم جادویی که گفتیم ریشههای تئاتر اند غالباً برای بزرگداشت نیروی فوق طبیعی، پیروزی در شکار یا جنگ، گذشته یک قوم و یک قهرمان به کار میروند.
آئینها میتوانند سرگرم کننده و لذت بخش باشد پیدا است غالب این عملکردها را میتوان با درجات و روشهای متنوع و گوناگونی در تئاتر نیز به کار میگرفت لذا میتوان به این نتیجه رسید که آئینهای بدوی و تئاتری که ما میشناسیم به وضوح با هم مربوطند.
آئینها و تئاتر از عوامل اساسی مشابهی استفاده میکنند: موسیقی، حرکات موزون (رقص)، گفتار، لباس اجراکنندگان، تماشاگران و صحنه.
گاه تئاتر و آئین در هم ادغام شدهاند، اما در جوامع پیشرفته هر یک کارکرد معین خود را دارند. اگر چه باید گفت که مرز میان این دو، همیشه به دقت روشن نیست.
در اکثر آئیننامههای ابتدایی بهرهگیری از رقصهای پانتومیم به همراه موسیقی ضربی ضروری است و گاه صدای آوازی نیز ضرورت مییابد. گفتار و دیالوگ در آئینها از ضرورت کمتری برخوردارند، اما گریم و لباس از وسایل اصلی اجرای آئین به شمار میآیند. یکی از پیشکسوتان و یا روحانیان تمرین سختی را برای اداره حسن اجرای آئین به کار میگیرد که کاملاً با کارگردانی تئاتر قابل مقایسه است «مکان اجرا». و اگر تماشاگری وجود داشته باشد «تالار نمایش» نیز از ضروریات به شمار میروند. تنظیم فضای اجرای آئین بسیار متنوع است گاه مکانی دایره مانند برگزیده میشود که توسط تماشاگران احاطه میگردد و گاه صحنهای در نظر گرفته میشود که پس زمینه آن را با گونی رنگ شده یا با قابی از پارچه میپوشانند و تماشاگران در سه سوی صحنه مینشینند، یا میایستند و گاه فضایی باز به عنوان پس زمینه مورد استفاده قرار میگیرد مثل کنار دریا، بنابر آنچه آمد، آیا هیچ تفاوت قابل ملاحظهای میان مراسم آئینی و تئاتر وجود ندارد؟ برخی محققان هنوز خط فاصل روشنی بین این دو میکشند، در حالی که بعضی معتقدند تفاوتها آن قدر ناچیز است که اکثر آئینها را باید جزئی از تاریخ تئاتر به شمار آورد. البته این اختلاف نظرها را نمیتوان حل کرد اما شاید بتوان با توجه به بعضی فرضیههای بنیادی زمینه اختلاف را کاهش داد. اول آنکه ذهن انسان نمیتواند آشوب را تحمل کند. بنابراین جستجوی نظم و پرسش علت چیزها امری است ابدی. (جهان چگونه بوجود آمد؟ چرا پدیدههای طبیعی رخ میدهند یا تکرار میشوند، عمل و عکسالعمل انسانها ناشی از چیست؟) از درون این پرسشها، در هر عصری انسان مفاهیمی را در مورد رابطه خود با خدایان، با جهان، با جامعه و با خویشتن تنظیم و قاعدهبندی میکند.
دوم اینکه انسان مذهب، علم نهادی سیاسی و اجتماعی و هنر خود را از طریق این مفاهیم شکل میدهد. سوم اینکه، تئاتر در هر عصری اعتقادات رایج همان عصر را درباره انسان و جایگاه او در جهان وجامعه منعکس میکند. اگر این فرضیهها را بپذیریم، چنین مینماید که در آغاز فعالیتهای تئاتری از طریق آئینها بوجود آمدند. زیرا در آن هنگام آئینها اولین وسایلی بودند تا مردم توسط آنها نقطهنظرهای خویش را درباره خود و جهان قاعدهبندی کنند.
در سده چهارم قبل از میلاد، ارسطو گفت انسان به حسب طبیعت خود جانوری مقلد است و از تقلید کردن از اشخاص، چیزها و حرکات دیگران و نیز از تماشای تقلید لذت میبرد. در سده بیستم عدهای روانشناسان اظهار کردند انسان دارای استعداد خیالپردازی است و از این طریق میکوشد واقعیت بیرونی را مناسب حال خود و آنچنانکه در زندگی روزمره با آن برخورد میکند بازسازی کند از این رو تئاتر به انسان امکان میدهد تا اضطرابها و ترسهای خود را عینیت ببخشد تا بتواند با آنها برخورد کند یا امیدها و رویاهایش را یابد. همچنین وسیلهای میشود که انسان توسط آن جهان خود را تعریف کند یا از طریق آن از واقعیتهای تلخ بگریزد.
اما نه غریزه مقلد انسان، نه میل وافر برای خیالپردازی هیچیک ما را به تئاتر راهبر نخواهد شد. پس توضیح بیشتری لازم است. شاید بتوان گفت یکی از شرایط ضروری برای پیدایش تئاتر فراهم آمدن درک نسبتاً پیچیدهای از جهان است که در آن امکان داشتن نظر گاه عینی و بیطرفانه از مسائل انسانی وجود داشته باشد. مثلاً یکی از علائم این فرا یافت، ظهور یا بروز یک برخورد کمدی با مسائل است، زیرا برای آنکه در راه خیر و سعادت مردم از معیارهای جدی صرفنظر کرده و معیارهای مضحک را برگزینیم، نیاز به بینشی عینی و بیطرفانه داریم. علامت دیگر، گسترش حسن زیبایی شناختی است. مثلاً هنگامی که فرا یافتهای انسان از جهان خود تغییر میکند، اغلب از اجرای آئین و توسل به اسطورهها برای رسیدن به خوشبختی صرفنظر میکند. در این حال طبعاً تا مدتی آئین را تنها به عنوان بخشی از برنامههای سنتی و آموزشی خود حفظ میکند سرانجام به این نتیجه میرسد که این داستانها و متنهای نمایشی را تنها به خاطر کیفیتهای زیبایی شناسی ارزیابی کند، و نه به خاطر ارزش مذهبی یا اجتماعی آنها. دو شرط دیگر نیز، که مربوط به حس زیبایی شناسی، دارای اهمیتاند: پیدا شدن اشخاصی که می توانند عناصری تئاتری را به تجربههایی متعالی و فراتر بدل کنند و جامعهای که قادر باشد ارزش تئاتر را به عنوان فعالیتی مستقل و ویژه بپذیرید. چرا که تئاتر آموزش میدهد، ارشاد میکند و سرگرم میکند و نیز در راه کشف جهان و انسان و الهام بخشیدن به تماشاگران گام برمیدارد. تئاتر همواره با انسان بوده است و فرهنگهای مختلف با آن رفتاری گوناگون داشتهاند: گاه به داشتن تئاتر مباهات مینمودند و گاه همچون عامل فساد جامعه تکفیر و طردش میکردند. بر این برخوردهای متفاوت و تناقضآمیز دو علت عمده را میتوان برشمرد: نخست تنوع و پیچیدگی تئاتر، که قادر است از پیش پا افتادهترین حرکات نمایشی و تفریحی تا متعالیترین جنبههای معرفت بشر را به نمایش بگذارد. دیگر دامنه نفوذ و اقتدار فرهنگی آن، در قرون وسطی تئاتر سراسر در خدمت آموزشهای اخلاقی و تجسم بخشیدن به داستانهای انجیل قرار میگیرد پس از رنسانس اروپا، انسان همچون وجودی زمینی اما لایق رسیدن به کمال تعریف میشود، پس انسانگرایی و واقعگرایی بر ضوابط فلسفی و فرهنگی و به تبع آن بر تئاتر زمان، حاکم میگردد و شخصیتهای اساطیری در درامها جای خود را به انسانهای واقعی میسپارند. هنگامی که کپرنیک اعلام میکند زمین و به تبع آن انسان مرکز عالم نیست، تئاتر آرمانگرا و بزرگنمایی پدید میآید تا اشتیاق رسیدن به جاودانگی را پاسخ گوید، عقلگرایی عصر نئوکلاسیسم، احساسگرایی عصر رمانتیسم، طبیعتگرایی عصر علم و انقلابهای سیاسی و اجتماعی و بالاخره تکنولوژی همه تئاتری مناسب با فرایافت دوران خود را به وجود میآورند. در شرق، اما تئاتر راه و رسالت دیگری در پیش میگیرد. از آنجا که انسان شرقی شکافی میان تفکر و دین قائل نیست، همه اعمال بشر، چه روحانی و چه مادی، همواره به سوی هدفی واحد میل میکنند: رستگاری در فرهنگ شرق رستگاری خود ارزشی غایی است که هم ناشی از دیانت و هم بانی فلسفه و علوم است. تئاتر شرقی به جای زیان و مفاهمی تعقلی و واقعگرایانه زبان تمثیلی را برمیگزیند و ترکیبی از دین، آئین، اخلاق و سرگرمی است.
این تئاتر میکوشد تماشاگر خود را آرامشی روحانی ببخشد و او را با حیات درونی خویش و با نظم جهان هماهنگ سازد تا سرانجام او را به رستگاری هدایت کند. هر چند داستانها و حوادث هیجانانگیز در تئاتر شرق فراوان است اما قصد آنها به هیچ وجه داستانگویی و ایجاد هیجانهای کاذب نیست. در این تفکر تمام عالم هستی، حتی شخصیتها و صحنهها، تمثیل و مظهری از تجلیات وجودند. ظواهر هر چه باشند، هدف نهایی با بیانی غیرمستقیم برانگیختن احساسات کیفی و حالات ویژه انسانی است.
1-2: بازشناسی وضعیت هنر نمایش در جهان
1-2-1: تاریخچه و سیر تحول هنر نمایش در اروپا
تماشاخانه یا تئاتر قبل از هر چیز محل انجام دادن یک عمل دراماتیک است که توسط عدهای در برابر عدهای دیگر به نمایش در میآید و معمولاً به یاری حرف، حرکت، موسیقی، رقص و نور و دکور صورت میپذیرد. تماشاخانه اما تنها مکانی برای نمایش دادن نیست، نکتهای که بسیار اساسی است و باید به آن توجه داشت این است که تماشاخانه قبل از هر چیز مکانی اجتماعی است که دو دسته یا دو گروه گرد هم میآیند. گروه نخست نمایشگران هستند و گروه دیگر کسانی که تماشاگراند. بنابراین تماشاخانه یک مکان تبادل فرهنگی است و محل ارتباط فیزیکی این دو گروه.
بنابراین بنا به ماهیتی که این ارتباط فرهنگی دارد و بنا به تعریفی که هر جامعهای از فرهنگ و ارتباط فرهنگی دارد، خود به خود معنی و تشخص این مکان در هر دوره و فرهنگی عوض میشود. به همین دلیل در هر دوره و مرحلهای از تاریخ اجتماعی و در نزد همه جوامعی که دارای ارزشهای جامعه مدنیاند، تئاتر صرفنظر از شکلهای بسیار اولیه و خام آن، پدیدهایست سخت وابسته به فرهنگ شهری، به جاییکه در آن نهادهای اجتماعی نیرومند و مفاهیمی چون دموکراسی، آزادی، عدالت، فرهنگ و غیره دارای ارزش و عملکرد دقیق و واقعی خود هستند. به همین دلیل در فرهنگهای کهنی که مبتنی بر رسوم آئینی یا بافت سنتی- روستایی هستند، شما نه دموکراسی میبینید نه به آن شکل عدالت اجتماعی، نه حقوق فردی افراد و نه نهادی چون تئاتر و تماشاخانه. از این نظر هر جامعه دارای رشد و شکوفایی اساساً جامعهای است که به ارزشها و نهادهای فوق دست یافته باشد. به هر حال هر فرهنگی که به طرف تئاتر رفته و آفریده، ساختاری را که برای بیان مسائل فرهنگی- اجتماعی خود بوجود آورده، تنها نشانگر شرایط اقتصادیاش نیست، بلکه به مراتب مهمتر از آن بازتاب ساختارها و ایدههای اجتماعی آن است. از این رو میتوان گفت که شکل و ساختار تماشاخانه و نحوه تقسیم شدن مردم و جایگزینی آنها در چارچوب آن، هم به ساختار اجتماعی- اقتصادی و در نهایت بافت طبقاتی جامعه بستگی دارد و هم به میزان اهمیت آرمانها و کیفیت اهدافی که یک جامعه برای خود تعیین کرده است. علاوه بر این، رابطه صحنه و جایگاه تماشاگران منطبق بر نیازهای درام شناسی هم هست و از قوانینی پیروی میکند که برطبق آن جامعهای «جهان» را به نمایش میگذارد به عبارت دیگر آنچه که به یک ساختار تئاتری هویت میبخشد، درام شناسی یا روانشناسی نوع نمایشهاست. مثلاً برخی از نمایشها مانند نمایش «نو» ژاپن که نوعی نمایش آئینی است قبل از هر چیز دنباله اعتقادات ذن- بودیسم آنهاست در قرون پیشتر، به همین علت معماری تئاترش، دنباله معماری معابر کهن آنهاست و ما نمیتوانیم تئاتر نو را که یک تئاتر آئینی است و بسیار معنوی و دارای تمرکز درونی، در یک ساختار تئاتر قرن نوزدهم اروپایی اجرا کنیم.
بحرانی که نزدیک به یک قرن است هنر نمایش دنیا با آن روبروست ناشی از جهشهای بزرگ و تحولات بسیار نیرومندی است که در تمام عرصههای علمی، اقتصادی، فنی، فرهنگی رخ داده و باعث شده است که تمام ساختارهای اجتماعی زیر و رو شود و با زیر و رو شدن این ساختارها، چیزی که در عرصه هنر نمایش هم به سرعت تغییر کرد عملکرد تئاتر و دگرگونی در شکل و ساختار آن بود. این دگرگونی را در سه دسته و گونه میتوانیم ببینیم:
1) تغییر موضوع یا دگرگونی در عملکرد اجتماعی تئاتر تا پیش از این (اواخر قرن 19) عملکردی که برای تئاتر میشناختند، عملکرد سرگرمکنندگی بود. اما بعد از این تاریخ تعهدات اجتماعی، ارزش آموزش و اهمیت فرهنگ بسیار نیرومند شد. چون در اواخر قرن 19، به دلیل تحولات سیاسی، جامعه در اغلب کشورهای اروپایی صحنه درگیریهای بسیار بزرگ و بنیادین بود و چون هنرمند هم خود را دور و جدا از این تحولات سیاسی- اجتماعی نمیدانشت بنابراین هنر هم از حالت حاشیهائی و تزئینی درآمد و برای خود مسئولیت و عملکرد اجتماعی پیدا کرد. 2) پیدایش وسایل فنی جدید در صحنه: دگرگونی عملکرد تئاتر در جامعه و ایجاد فضاهای نو بیان نمایشی تنها ناشی از بحرانهای اجتماعی نبوده، عامل مهم دیگر آمدن وسایل بیان صحنهای نوین در عرصههای نور و صدا و امکانات طراحی صحنه بود. این پدیدهها به نوبه خود باعث دگرگون شدن ساختار و ساختمان تئاتر شدند زیرا با این تکنولوژی مدرن، تحرک ریتم، تنوع مکانها و تمرکز چشم و گوش وسیعتر از پیش و مهمتر از آن دقت در جزئیات فنی بینهایت بیشتر از گذشته شد. با آمدن دستگاههای صوتی جدید، کاربرد موسیقی یا ایجاد دکور آهنگین و فضاهای صوتی از طریق صدا نیز کاملتر از گذشته به کار گرفته شد و مشکل فاصله صحنه و سالن تا حدود بسیار زیادی از بین رفت. 3) کثرت سبکهای گوناگون: باید یادآوری کرد تا پیش از بحرانها و تحولات اجتماعی جدید، جهانبینی جامعه کمابیش یکدست بود. به عبارت دیگر هر چه جامعه سنتی تر باشد جهان بینی یکدست تر است به عنوان نمونه در قرون وسطی و حتی یونان باستان. از نظر دیدگاه فلسفی و ایدئولوژی تعاریف کلی نسبت به جهان متنوع نیست، یگانه است. در عوض به دلیل تحولات اجتماعی بزرگ و تأثیر قاطع آنها بر تفکر و اندیشه معاصر، هنر معاصر به هیچ وجه یکدست نیست. بلکه هنری است که کثرت تعریف و سبکهای گوناگون دارد. چون اساساً برخاسته از جهانبینیهای متعدد و متنوع است. گفتن ندارد که این گونه کثرتگرایی تا چه پایه باعث دگرگونی اساسی در مفاهیم درام شناسی، و در نتیجه ضرورت پیدایش فضاهای جدید منطبق بر این گونه آثار است.
کلود لوی استروس بزرگترین مردم شناس قرن بیستم اعتقاد دارد که هنر مدرن هرگز از اعماق ناخودآگاه فردی هنرمند سرچشمه نمیگیرد، بلکه از قواعد دقیق تبعیت میکند. او معتقد است سه ویژگی بارز هنر مدرن عبارتند از: 1- اعتبار داشتن آفرینش فردی براساس فردانیت هنرمند، و هویت فردی او- که تا پیش از این چنین چیزی وجود نداشت- زیرا در جوامع بدوی تمایز بین فرد و جمع در مورد شرایط آفرینش هنری چندان معنی نداشت. 2- بازنمایی، که هدف اصلی آن دلالت است و نشانگر عینیت و واقعیست. 3- آکادمیسم، یا رفتن به سوی سبکهای براساس ژانرها و زیبایی شناسیهای خاصی که قبل از هر چیز نشانگر تمایل آگاهانه و منظم در فعالیت هنری است. یعنی هنرمند به جای آنکه با اشیاء رابطه داشته باشد، به سنت هنری و یا به سرمشق استادان بزرگ توجه میکند. بنابراین در جهان مدرنی که این سه ویژگی بارز را در عرصه فرهنگ و هنر دارد، نمیتوانیم تأثیر آن را بر هنر نمایش نبینیم.
لازم به ذکر نیست که تأثیر مجموعه عوامل و انگیزههای فوق باعث شد تا بزودی، بحران از ساختارهای اجتماعی و سبکها، موضوع را به معماری تماشاخانه بکشد. حال باید دید بحران در کجا دهان باز کرده و معماری معمول و پذیرفته شده تئاتر چه ویژگیهایی داشت؟
آنچه که در اواخر قرن 19 به عنوان معماری تماشاخانه تقریباً به شکل جهان شمول- پذیرفته شده بود و تا حدود چهل سال پیش در طراحی و ساخت تماشاخانههای ویژه اپرا هم تکرار میشد (همچون تالار وحدت تهران)، نوع ساختاری بود که به آن اصطلاحاً تئاتر ایتالیایی میگویند. اما بدیهی است قبل از هر چیز یادآوری کنیم که این ساختار هم نتیجه یک تحول و تکوین تاریخی است و شکل نهایی آن مراحلی را پشت سر نهاده و یک روزه فراهم نیامده است.
بدون تردید این شهر و ارزشهای مدنی آن بود که از نظر معنی و ماهیت و ارتباطش با دیگر نهادهای اجتماعی جایگاه تئاتر را مشخص میکرد، و تعیین مینمود که هنر نمایش چه ارزش فرهنگی و یا چه ارزش مالی دارد و چه اقشاری به آنجا میروند.
برای آنکه بدانیم چگونه و چطور به تئاتر امروز رسیدهایم، باید گرایشهای نیرومندی را که شهر تا این تاریخ شناخته و در فرهنگهای بزرگ خود نشان داده را بررسی کنیم. مهمترین معماری تماشاخانهای که در روزگاران گذشته و دوران باستان بشر به آن رسیده، آمفی تئاترهای یونان کهن است. (تعداد 48 تئاتر بزرگ از آن زمان باقی مانده که بنای همه آنها از سنگ است. تئاترها را تا پیش از آن از چوب میساختند) آنچه که در مورد «تئاتر یونان» اهمیت گفتن دارد اینست که تئاتر یونان بیشتر از هشاد سال دوام نیاورد و عمر آن از سال 404 تا 472 ق.م. به درازا کشید و بعد از آن هر چه هست، افول و سقوط فرهنگ یونانی است. در آن هشتاد سال دوران شکوفایی، که در تمام زمینهها هنرمندان بزرگی کار میکردند. هنر تئاتر هنری تزئینی و جدا از تودههای مردم نبود، بلکه هنری بود زنده و متعلق به دورانی که در آن مفاهیم کار، عبادت و تفریح یکی بود. در اینجا هنر نمایش در چهارچوب جشنوارههای مذهبی بزرگی که در ارتباط با پدیدهها و طبیعت بود برگزار میشد. و برای اجرای آن نیز تمام دولتمردان شهر را بسیج میکردند. زیرا هنر نمایش تنها سرگرمی نبود، عبادت بود و در مقیاس وسیعتر، اغلب یک جشن ملی به حساب میآمد. در ضمن عاملی هم بود برای تعیین الگوهای رفتاری، تحکیم قوانین اجتماعی، از میان برداشتن فاصله میان فرد و جمع و خودآگاه و ناخودآگاه، به همین دلیل تمام شهر در برپایی آن شرکت میکردند.
ساختاری که برای مکان اجرای این نمایش پیدا کردند، به گونهایی بود که اکثریت ساکنان شهر را در خود جای میداد. به همین دلیل تماشاخانه ابعاد بسیار وسیعی داشت و معمولا در کنار معابد مقدس ساخته میشد.
تماشاخانه بزرگی چون اپیداروس که در سال 340 ق.م. ساخته شده است، یا همه سادگی وسعت خود دو فضا بیشتر ندارد: ارکسترا یا جایگاه گروه کر و اسکنه یا ساختمانی چهارگوش که بر لبه دایره ارکسترا قرار دارد. این آمفیتئاتر که با زاویه 240 درجه و متکی به یک تپه ساخته شده است می تواند 14 هزار تماشاگر را در خود جای دهد. این در حالی است که ایالات آتیکا – که آتن مرکز آن بود- در آن زمان تنها 150 هزار نفر جمعیت داشت.
گروه کر با آوازهایی که میخواند و حرکتهای موزونی که میکرد در واقع دنباله گروه کاهنان دیونیروس به شمار میرفت. جایگاه گروه کر با همسرایان، ارکسترا بود و بازیگران روی اسکنه میایستادند. اسکنه ارتفاع کمی داشت و دارای سه در برای ورود بازیگران و قهرمانان بود. اسکنه بعدها به «سن» تغییر نام و شکل دارد. البته بنا به ضرورت، دکورهای چند وجهی به این طراحی ثابت هم اضافه میشد، حتی با خبریم که در دوره هلینگ، ماشینهای حمل و نقل برای ظهور خدایان و قهرمانان هم به کار میبردند. و به مرور به اسکنه، طبقه دیگری هم میافزودند. در وسط ارکسترا هم نقطهایی بود که به آن «تیمله»، مذبح یا قربانگاه میگفتند. که به نظر میرسد از ابتدا به منظور قربانی کردن بز بدرگاه دیونیروس ساخته شده است.
در جلوی اسکنه هم راهرو باریکی بود که به آن پروس کنیون میگفتند. کامل کننده هویت این مجموعه این حرکت نهانی بود که دو روز پیش از آغاز شدن جشنواره، کاهن ها مجسمه «دیونیزوس» را در «تیمله» استوار میکردند. عملی نمادین برای اینکه اعلام کنند، برپایی جشنواره و اجرای هنر تئاتر برای آنها از مذهب و عبادت جدا نیست.
در چهارچوب این تئاتر، مهم موضعگیری فلسفه یونانیها در برابر جهان است. یعنی بیان نقطه نظرهای فلسفه یونانی، کنجکاویی که به دنبال توضیح رابطه انسان با خدا و سرنوشت اوست. این دوره متاسفانه به دلیل درگیریهای داخلی یونان خیلی زود سقوط کرد. پس از افول فرهنگ یونانی، یونان از نظر سیاسی هم سقوط کرد. اما در عوض روم در راه پیشرفت گام نهاد و بزودی دوره شکوفایی و امپراتوری اش فرا رسید.
اگر در فرهنگ فلسفی یونان، تئاتر جایگاه والایی بود برای یکی شدن افراد جامعه در حضور ایزدان و ماوراءالطبیعه، در فرهنگ روم که اساسا فرهنگی ارتشی و سطحی بود، و مانند فرهنگ یونان غنی و بی واسطه و فرهنگی مادر نبود، خشونت به جای اندیشه نشست. جامعه دگرگون شد و تظاهرات جنگجویی و نظامی گری همه جا را فرا گرفت. به همین علت در زندگانی رومیها تفریح و سرگرمی سطحی، جایگاه مهمی یافت. و به جای نمایشهای عمیق با جوهر فلسفی، به نمایش واژههایی خونین و خشن روی آوردند.
آمفیتئاترهای یونانی تبدیل شد به میدانی برای جنگهایی که در آن گلادیاتورها با هم میجنگیدند، و یا مسیحیان زندانی را جلو شیرهای گرسنه میانداختند، و یا این مکان به جایگاه مسابقات ارابهرانی اختصاص مییافت.
سطحینگری فرهنگی طبقاتی- ملیتاریستی روم باعث شد تا در معماری تماشاخانه هم، که از یونان به ارث برده بودند، تحولی بسیار معنیدار ایجاد کنند. ارکسترا که جایگاه همسرایان و نماد دین و دموکراسی بود به جایگاه نشستن سرداران، قضات و سناتورها تبدیل شد. و اسکنه را پس از اندکی تعرض، به صحنه اصلی نمایش تبدیل کردند و پس از وصل کردن ارکسترا و اسکنه به یکدیگر، تاترون یا پله های شیب دارد آمفی تئاتر را هم که به شکلی دموکراتیک تمام افراد شهر را در کنار هم قرار میداد، به شکلی عمودی و طبقه طبقه درآوردند. که در آن طبقات اجتماعی مختلف به نسبت قدرت و ثروتی که داشتند، نزدیک به صحنه مینشستند. طبقه آخر به تودههای مردم رسید. و برای حفظ کردن خواص نشست، از باد و باران و آفتاب، سقف هم پوشیده شد. به طور مثال تماشاخانه پمپه در روم با قطر 160 متر و ظرفیت 27 هزار تماشاگر، مشخصاتی چنین داشت. ساختمان این تماشاخانه دقیقاً منعکس کننده ساختار اجتماعی جامعه طبقاتی روم بود.
دگرگونی معماری تماشاخانه به همین جا خاتمه نیافت. زیرا با سقوط امپراتوری روم و آغاز «قرون وسطی»، هنر نمایش به شکلهای دیگری درآمد و ساختارهای دیگری برای محل اجرای نمایش یافتند. دورهیی که ما از آن با عنوان قرون وسطی نام میبریم، دوره هزار سالهای است که نصفش رمانسک و نصفش گوتیک است و از قرن 5 تا 15 به درازا کشید.
به دلیل گستاخیهای اهل نمایش دوره امپراتوری روم، در نشان دادن چهره منفی از مسیحیان و برخی بی پروایی های ضد اخلاقی دیگر، در ابتدای حکومت کلیسا، هنر نمایش چندان مقبول کشیشان نبود. اما به مرور زمان دریافتند که هم برای سرگرم کردن خود و هم برای آموزش تودههای مردم، میتوان از زبان نمایش برای بیان رنجهای مسیح و حواریونش سود برد.
قبل از آنکه کشیشان به این نکته پی ببرند، که از هنرهای نمایشی میتوان برای تبلیغات مذهبی استفاده کرد، گروههای دوره گرد و سیار، در یک شرایط اجتماعی و معیشتی بسیار بد، نه به شکل مذهبی، بلکه مردمی – قرنها بود که به شکلی خام و ساده، به مناسبتهای خاص برای مردم به اجرای نمایش میپرداختند. کار اینها این بود که خرکهایی در میادین، کوچه و بازار مکاره و یا حتی در قصر بزرگان برپا کنند و به اجرای نمایش بپردازند. صحنه آنها ساده و تخت بود. معمولا با تصویر پردهایی منقوش در عمق صحنه بدون بعد. در ارتباط مستقیم با تماشاگران و در جوار کار و زندگی روزمره آنان.
پس از دیدن کار این بازیگران دوره گرد، کشیشان نیز در قرن نهم، به این فکر افتادند و در درون کلیسا، به زبان لاتین و برای خود به اجرای نمایش پرداختند. اما توفیق کار چنان بود که، تماشاگران دیگر یافت. به گونهایی که سرانجام در سال 1264 م. نمایش از محوطه درونی کلیسا به محوطه بیرونی و میدانچه جلو کلیسا منتقل شد. مسیحیت همیشه این هشیاری را داشته است که از هنرهای تجسمی، نقاشی و پیکره سازی برای شرح مصائب مسیح و آموزش مبانی و اصول مسیحیت استفاده کند. در اینجا نیز هوشمندی به خرج داد و پس از آنکه دیدند مردم زبان لاتین را به خوبی نمیفهمند، کلیه نمایشها را به زبان ملی و محلی عرضه کردند. و به زودی مراحل تهیه و تولید هنر نمایش را به صنفی خاص واگذار کردند که به نوعی موضوع اثر در ارتباط با شغل آنها بود. مثلاً اجرای توفان نوح را به صنف کشتی سازان سپردند.
به مرور استقبال پیش از حد مردم باعث شد که هنر کم کم از دست کلیسا خارج شده اما همچنان از لحاظ تصویب متن و تاثیر شیوه اجرا تحت کنترل و نظارت کلیسا باقی ماند. و در تعیین موضوع و تصویب هر سه شکل عمده نمایش آن دوره، یعنی: «میسر»ها، «میراکل»ها و «مورالیته»ها دخالت آشکار میکردند. اجرا ابتدا جلوی میدانچه کلیسا بود اما در قدم بعدی محل اجرا را جباجا کردند، معماری تئاتر روی گاریهایی ثابت منتقل شد که دنبال هم قرار میگرفتند و معمولا بهشت و دوزخ و برزخ را به نمایش میگذاشتند، ویژگی عمده این نمایشها، زبان ساده عوامانه، بازیهای نمادین، لحن کمیک و تزئینات فانتزی گاریها بود. در یک مرحله پیش رفته تر، گاریها به حرکت درآمدند و در بین مردم در سطح شهر میگشتند. حال این تئاتر بود که به سراغ مردم میرفت و نه مردم به سراغ تئاتر.
در نهایت مهمترین ساختاری که به آن میرسیم، «تئاتر رنسانس» است. این تئاتر بر اساس ایده کشف دوباره انسان است. با این جهانبینی که قهرمانانه نگاه را از آسمان به پایین و انسان متوجه کرد. تمام تلاش انسان این بود که، بعد از کنارگذاشتن ماهیت مذهبی و نپرداختن به آن، هویت خود را پیدا کند. و اولین چیزی که بعنوان ریشه خود پیدا کرد، فرهنگ و اومانیسم یونان و روم باستان بود.
مرحله تکوینی دیگر ساختار تئاتر در دوره الیزابتن است در نیمه دوم قرن شانزدهم و نیمه اول قرن هفتم. خوب دقیق شویم ساختار تئاتر «گلوپ» شکسپیر، به عنوان نمونه از تئاتر این دوره، بیشتر شبیه یک داربست یا چهارچوب موقتی است با چند سکو در حیاط یک مهمان خانه که مردم از پنجرههای اتاق طبقات مختلف آن میتوانستند نمایش را نگاه کنند. این تماشاخانه در سه طبقه ساخته شده بود و از سه سو تماشاگران، صحنه را در بر میگرفتند. خود صحنه هم که ممیزی شکل بود و تا دل تماشاگران پیش رفته بود کلا سه طبقه داشت. صحنه باز بود و دارای سقفی کاهی و دو ستون، پردهای در عمق و عرض 12 متری، بازیگرها، لباسهای پرزرق و برق میپوشیدند، که این خود به جای فقر دکور نشسته بود و عملا جای آن را گرفته بود. به این ساختار گاه «جلوآمده» میگویند این تئاتر از نظر رنگ و ماهیت ساختاری بسیار غنی دارد.