فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:109
فهرست مطالب:
مقدمه
فصل اول : بررسی حقوق جزا ، اهداف و اهمیت آن
تعریف حقوق جزا
اهداف حقوق جزا
ارتباط حقوق جزای اسلامی با سایر علوم
منابع حقوق جزا
بررسی منابع فعلی حقوق ایران از دیدگاه حقوق اسلام
حقوق جزای اسلامی و عرفی
فصل دوم : حقوق کیفری در اسلام
ظهور اسلام و تاثیر آن بر حقوق کیفری و جزای عمومی
منابع حقوق کیفری اسلام
ویژگی های آیین دادرسی کیفری اسلام
نظام کیفری اسلام
نظام مند بودن حقوق کیفری اسلام و اهمیت آن
ویژگی های نظام کیفری اسلام
ثبات در قوانین جزائی اسلام
راز و رمز تحول پذیری قوانین جزایی اسلام
فصل سوم : جرم و مجازات در اسلام و حقوق اروپائی
شناخت جرم در اسلام
تعریف جرم در حقوق خارجی و نتیجه گیری از تعاریف
فلسفه مجازات
فلسفه مجازات از دیدگاه سزادهی ( مکاتب اروپائی)
فلسفه مجازات از دیدگاه اسلام
اهداف مجازات در تئوری اسلام
چکیده:
برخلاف علوم تجربی ، حرکت کاروان علوم انسانی همواره شتاب کم تری داشته است تا بدان جا که دست یابی به سر این اختلاف ذهن دانشمندانی چون کانت را به خود مشغول کرده است.
تحولات سریع و همه جانبه جوامع بشری در قرون اخیر، علوم انسانی را نیز به شدت متاثر ومتحول کرده است ، اما چنین شتابی بیش تر در آن دسته از علوم انسانی که روش تجربی به خود گرفته است
مشاهده می شود. در پاره ای از رشته ها هم چون حقوق ، کندی آهنگ این قافله هنوز محسوس است و این در حالی است که از همین تغییرات اندگ ، هر یک از شاخه های حقوق بهره متفاوتی داشته اند و برخی از رشته ها هم چون حقوق بشر یا چزای بین الملل نسبت به حقوق مدنی شاهد تغییرات بیش تری بوده اند.
حقوق جزا به دلیل ارتباط وثیق با عاملی انسانی ( مجرم) ، کم و بیش عرصه اندیشه های گوناگون بوده و حداقل در سده اخیر فراز و نشیب های فراوانی را به خود دیده است.
تغییرات عمده حقوق جزا را در چند محور مجازات و نحوه اجرای آن، تنوع یافتن جرایم ،و حدود مسئولیت کیفری می توان مشاهده کرد. مقایسه میزان تغییرات صورت گرفته و زمان آن- که به بیش از یکصد سال می رسد- نشان می دهد میزان این تحول بسیار اندک بوده است. شاهد بر این مدعا ،مجموعه قوانین کیفری فرانسه معروف به « کد ناپلئون » است که در سال 1810 تصویب شد و در سال 1992 ، پس از گذشت 182 سال جای خود را به مجموعه قوانین جدید داد.
در چنین فضایی موضوع مورد بحث دید گاه های حقوق کیفری اسلام در خصوص مسائل حقوق جزای عمومی می باشد. حقوقدانان معتقدند اصولا چیزی به نام « حقوق جزای عمومی اسلام » وجود ندارد؛زیرا در منابع اسلامی چنین عنوانی را نمی یا بیم و حتی در حقوق عرفی نیز جزای عمومی سابقه چندانی ندارد ؛ آنچه در تاریخ حقوق مشاهده می شود چزای اختصاصی است و با گذشت قرن ها حقوقدانان کیفری موفق شده اند قواعد عامی را از دل احکام خاص کیفری استخراج و تحت عنوان جزای عمومی عرضه کنند. لذا این شاخه حقوق ، قدمت چندانی ندارد تا اسلام در مورد آن نظری داده باشد و آنچه در حقوق اسلام وجود دارد همان جزای اختصاصی است.
بی تردید این دیدگاه چندان مقرون به صواب نیست ؛ زیرا هر چند در حقوق اسلام به برخی از مباحث چزای عمومی مانند تعلیق مجازات ، آزادی مشروط یا پاره ای از تقسیم بندی ها اشاره ای نشده است اما مباحث عمده ای هم چون حدود مسئولیت کیفری ، قلمرو حقوق کیفری در زمان و مکان ، اصل قانونی بودن جرم و مجازات ، تسبیب و امثال آن ، به تفصیل بررسی شده است. در این مورد نبایدچندان در بند اسم و عنوان یا نحوه تبویب مسائل بود ؛ بدیهی است پراکندگی این مسائل بدان معنا نیست که اسلام در خصوص آن ها سخنی ندارد. آنچه استادان قدیمی حقوق ما بدان خو گرفته اند ، بیش تر ، اصطلاحات ، تقسیم بهدی و تبویب مسائل براساس حقوق اروپای برّی و عمدتاً کشور فرانسه است ، در حالی که در «کامن لا» یا حقوق اسلام نیز همین مسائل مطرح بوده ؛ هر چند محل بحث یا شکل ارائه آن ممکن است تفاوت داشته باشد.
مقدمه:
حقوق جزای عمومی ، غالبا نه با تعریف حقوق چزای عمومی ، بلکه با تعریف خود حقوق جزا آغاز می شود. بدان جهت که حقوق چزای عمومی یکی از زیر مجموعه ها و شعب حقوق جزا به شمار می رود.
بنابراین ، شناخت آن منوط به شناخت اصول حقوق جزاست.
اما دلیل مهم تر آن است که اصولاً حقوق جزای عمومی علاوه بر آن که بیانگر قواعد عاذم حقوق جزا است ، نگاهی پسینی به علم حقوق جزا نیز دارد و رابطه آن با حقوق جزا مانند رابطه فلسفه اخلاق با اخلاق و فلسفه تاریخ با تاریخ است ؛ یعنی به منابع ، تاریخچه ، تقسیمات ، و اهداف و دیگر امور مربوط به حقوق جزا می پردازد. حقوق جزا ، حقوق کیفری و حقوق جنایی ، همگی به یک معنا هستند و اختلافاتی که در نام گذاری این رشته از حقوق وجود دارد ، نه ناشی از تفاوت موضوع آن ها بلکه ناشی از دیدگاه های مختلفی است که در خصوص این رشته از حقوق وجود دارد. عده ای که کیفر را وجه مشخص این رشته می دانند، آن را حقوق کیفری نامیده اند و عده ای که معتقدند مقررات این رشته از حقوق در باره جرم و پی آمد های آن است و از طرفی کلمه جنایت معادل جرم است ، آن را حقوق جزایی نامیده اند. با صرف نظر از تعریف های مختلف و رد و نقد هایی که در مورد آن ها وجود دارد می توان گفت تمامی مباحث حقوق کیفری حول سه محورِ جرم ، مجرم واکنش جامعه در قبال جرم ( مجازات ها و اقدامات تﺃمینی و تربیتی ) دور می زند.
از دیدگاه حقوقدانانی که حقوق را پدیده ای عرفی و اجتماعی می دانند و به ویژه از دیدگاه پیروان مکتب تاریخیِِِِِِ حقوق که حقوق را محصول تحولات اجتماعی در طول تاریخ می دانند ، بررسی تاریخی پدیده های حقوقی اجتناب ناپذیر است. بدوم شناخت سابقه تاریخی یک نظام حقوق یا یک نهاد و تأسیس
حقوقی نمی توان آن را کاملاً شناخت و نه می توان برای آینده تصمیم درستی گرفت. حقوق در طول تاریخ خود متناسب با تحولات اجتماعی متحول گردیده است تا به وضعیت کنونی خود رسیده و در آینده نیز هم چنان پویا و متحول خواهد بود . « همه قوانین جدید حتی قوانینی که گرایش آن ها به ظاهر انقلابی است زاییده تحولاتی است که در روش ها ی قبلیِ حقوق به وجود آمده و چنان چه منابع تاریخی آن معلوم نشود ، نمی توان درست به حقیقت آن ها پی برد». براساس این دیدگاه حقوق کیفری به عنوان رشته ای از حقوق که قدیمی ترین ریشه های تاریخی را دارد و انسان برای اولین بار در روابط خود بادیگران به آن نیاز پیدا کرده است ، نیز باید مورد بررسی تاریخی قرارگیرد تا به خوبی شناخته شود و بتواند راهگشای تحولات آینده باشد. به اعتقا ما اگرچه حقوق پدیده ای صرفاّ عرفی و اجتماعی نیست و نقش عوامل دیگر از جمله مذهب را در پیدایش و تحول آن نمی توان انکار کرد، اما بررسیِ تاریخی حقوق و به ویژه حقوق کیفری می تواند نتایج مفیدی به دنبال داشته باشد ، که مهم ترین آن ، آگاهی از دستاوردهای بشری در زمینه چگونگیِ برخورد با پدیده های مجرمانه و به خصوص شیوه های دادرسی و کشف جرایم و مقایسه این تدابیر و دستاورد ها با قوانین و مقرراتی است که ادیان الهی و به خصوص اسلام از این زمینه ارائه کرده اند.
از نتایج دیگر این بررسی تعیین نقش دین در شکل گیری نظام های حقوقی و به ویژه مقررات کیفری است. آیا مقررات کیفری در پیدایش و تحولات تاریخی متأثر از دین بوده یا صرفاً به صورت عرف و عادت ظهور کرده و در سیر تاریخیِ خود به صورت قوانین مدون در آمده است؟ آیا انسان قانون را پدیده ای قدسی و قابل احترام می دانسته است کهاز طرف خداوند به انسان هایی برجسته الهام شده است ؛ عمل کردن به آن رضایت او را تأمین می کند و زیر پا نهادن ان موجب خشم و غضب او خواهد
شد ؟ یا این که قانون هیچ صبغه الهی نداشته است و انسان بر اثر ضرورت های زندگی اجتماعی و برای حفظ و تداوم آن ، قانون را به وجود آورده است. پاسخ گویی به این پرسش ها مستلزم تحقیق تاریخیِ عمیقی است که با مشکلات عدیده ای مواجه است که مهم ترین آن ها نبودن منابع معتبری است
که بتواند از روی کیفیت آغاز حیات انسان بر روی زمین و چگونگی شکل گرفتن اجتماعات اولیه و نحوه ارتباط آن ها با یکدیگر پرده بردارد. بی گمان تاریخ حیات اجتماعی انسان بسیار طولانی تر از زمانی است که امکان ثبت تاریخ برای او فراهم آمده است و به همین دلیل علمای تاریخ معتقدند که حیات انسان در ما قبل تاریخ در هاله ای از ابهام فرو رفته است و صرفاً بر اساس برخی فرضیات جامعه شناختی آن را توصیف می کنند.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
مقاله بدون منابع و مآخذ
فهرست :
فصل اول
– اهداف
فصل دوم
اصل همزیستی مسالمت آمیز
الف- برداشت پاره ای از محققان
ب- به قرآن رجوع کنیم
فصل سوم
اصل رسالت جهانی
فصل چهارم
اصل اعتزال
1- عدم مداخله
2- بیطرفی
فصل پنجم
اصل وفا به تعهد است
فصل اول
اهداف
منظور از اصل این است:
* یک قاعده بنیادین حقوقی که در سطح بسیار گسترده ای میدان عمل دارد. مانند: اصل لزوم وفا به عهد.
* و یا یک هنجار اصیل و عام که دولت باید در سیاست خارجی خود نخست و پیش از هر چیز آن را مبنای عملکرد خود قرار دهد. در نظام حقوقی اسلام، «اصول کلی» در معنایی گسترده تر، همان قواعد عمومی و جاویدان حقوقی اند که با گذشت زمان و در هیچ شرایطی از اعتبار نمی افتند، مانند: اصل النضرورات تبیح المحرمات (ضرورتها رخصت بخش ارتکاب در منابع اسلامی، به عنوان اصول حاکم بر روابط بین المللی به دست آورده ایم. اما ما هرگز قصد استقصای این اصول را در این مقام نداریم و تنها به عرضه داشت چند اصل بسیار مهم بسند می کنیم.
فصل 2
اصل همزیستی مسالمت آمیز
اسلام در روابط بین الملل، اصل همزیستی مسالمت آمیزرا به عنوان نخستین و مهمترین اصل حاکم، برای پیراوان خود عرضه کرده است. اکنون درباره این اصل که در حقوق بین الملل معاصر بنیادین به شمار می رود، به بحث خواهیم پرداخت.
الف- برداشت پاره ای از محققان
در اینجا بار دیگر یاد آوری نظر برخی از نوسندگان پیرامون این مساله لازم می نماید کم آیا «اصل» در روابط اسلامی با نامسلمانان، همزیستی و تفاهیم است، و یا جنگ و خصومت؟
خدوری بر این باور که: «روابط عادی میان مسلمانان و نامسلمانان هرگز مبتنی بر صلح نبوده» حالت یک جنگ دائمی ر امیانشان حکمفرما پنداشته است. ضمناً نقطه مقابل این نظر هم، از محقق دیگری به نام بوآزار شنیدید که اذغان می داشت، بنا به تحقیق عده ای از محققان اسلامی، در اسلام صلح و همزیستی مبنای گسترش روابط مسلمانان با دیگر ملتها قرار گرفته است.
حال اگر ما نیز بر تایید نظر دوم در این مساله اتخاذ موضع کنیم، شاید بتوانیم پیدیش نظر اول را معلوم امری بدانیم که در کتاب اسلام و حقوقی خود عنوان نکرده اند.
از این گذشته، اهمیت فوق العاده ای که به مساله جهاد داده شده، و جهاد نیز در ذهن بسیاری به مفهوم «جنگ تعرضی» نقش بسته است، عده ای را به این نتیجه گیری غلط رسانیده که بپندارند مبنای حقوق بین الملل در اسلام، همان جنگ و ستیز همیشگی با کفار است. بنابر چنین ره گم کردگی، دیگر شگفت نیست اگر پاره ای از نویسندگان حتی اسلام را دین شمشیر هم معرفی می کنند. منتسکیو، متفکر بزرگ فرانسوی، بر اثر مطالعات و دید محدود خود درباره اسلام چنین می نویسد:
«وقتی به نتایج اخلاقی مذهب مسیح و اسلام برمی خورید، بدون تردید این فکر به خاطر می رسد که باید مذهب مسیح را قبول کرد، زیرا مذهب مسیح اخلاق را تعدیل و برعکس مذهب اسلام، باعث تشدید اخلاق می شود… دیانت اسلام که به زور شمشیر بر مردم تحمیل شده، چون اساس آن متکی بر جبر و زور بوده، باعث سختی و شدت شده است و اخلاق و روحیات مردم را تند می کند.»
در وارد آوردن چنین اتهامی بر اسلام، منتسکیو یگانه مدعی متفکران غرب نیست، بلکه بسیاری از خاور شناسان و اسلام شناسان نیز با همین طرز تفکر، روح مسالمت جوی اسلام را تخطئه کرده اند. ولی ما با مراجعه به تاریخ، این نکته را روشن کردیم که روحیه تعرض طلبی و ستیزه جویی، آن هم تا سرحد انسانی و دردمنشانه اش، از آن مسیحیان بود و نه مسلمانان.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:132
پایان نامه رشته ادبیات و روانشناسی
چکیده. ۱
پیشگفتار. ۲
مقدمه همراه با شرح زندگانی مولانا و معرفی آثار. ۵
مقدمه. ۶
زندگینامه مولانا ۸
۱٫ آغاز عمر، اسم و القاب (۱). ۸
۲٫ بهاء ولد، مولانا و مهاجرت… ۹
۳٫ روزگار تربیت و ارشاد. ۱۰
۴٫ دوره انقلاب و آشفتگی.. ۱۰
پایان زندگانی.. ۱۲
صورت و سیرت مولانا ۱۳
آثار مولانا ۱۴
آثار منثور مولانا: ۱۶
بخش اول.. ۱۷
تعلیم و تربیت در اسلام، قرآن، احادیث… ۱۷
فصل اول.. ۱۸
۱٫ مقدمهای بر تعلیم و تربیت اسلامی.. ۱۸
فصل دوم. ۲۰
تعلیم و تربیت در اسلام (قرآن، احادیث). ۲۰
فصل سوم. ۲۳
ضرورت تعلیم و تربیت برای انسان.. ۲۳
فصل چهارم. ۲۵
اهمیّت تعلیم و تربیت برای فرد. ۲۵
تعلیم و تربیت سطح اقتصادی فرد را بهبود میبخشد. ۲۵
تعلیم و تربیت سطح اجتماعی فرد را بالا میبرد. ۲۶
نقش تعلیم و تربیت در ساختار شخصیت انسان.. ۲۶
نقش تعلیم و تربیت در پرورش جنبههای انسانی.. ۲۷
فصل پنجم.. ۲۸
هدف از تربیت… ۲۸
موضوع تعلیم و تربیت… ۲۹
مفهوم تعلیم و تربیت… ۳۰
اهداف کلی تربیت… ۳۱
اصلاح رابطه انسان با تاریخ.. ۳۴
بخش دوم. ۳۵
انسان از دیدگاه مولانا در مثنوی.. ۳۵
فصل اول.. ۳۶
جهانبینی حاکم بر مثنوی.. ۳۶
فصل دوم. ۴۰
نظر مولانا در مورد انسان.. ۴۰
فصل سوم. ۶۰
انسان کامل از دیدگاه مولوی.. ۶۰
فصل چهارم. ۷۴
تهذیب اخلاق در مثنوی.. ۷۴
در فضیلت خاموشی.. ۸۳
(۲۶۰۲/۴). ۸۳
در فضیلت سخاوت… ۸۳
در باب فرضیه زکات و دستگیری از نیازمندان.. ۸۴
جایگاه و مورد انفاق و امساک…. ۸۴
در باب عفت… ۸۵
محبت و نیکویی در حق دوستان.. ۸۵
مشورت با عاقلان.. ۸۶
دوری از همنشینی با احمقان.. ۸۶
هرچه میکنی برای خدا انجام بده. ۸۷
بدبین مباش و به نیکیها بنگر و از تلاش فرو مگذار. ۸۸
کینهتوزی مکن.. ۸۹
پیرو راستا باش…. ۸۹
از پاکان بد مگو و دل به پاکان بسپار. ۹۰
نعمتهای خدا را شکرگزار باش…. ۹۰
۵٫ نمونههایی از اخلاق بد و منفی در مثنوی.. ۹۲
فصل پنجم.. ۱۰۲
تدبیر منزل.. ۱۰۲
وظایف انسان در خانواده. ۱۰۲
آیین همسرداری.. ۱۰۴
۲٫ وفاداری به همسر، تلاش برای رفاه خانواده. ۱۰۵
حیاتی ناگوار از مرگ و وصلتای زهرتر از زهر فراق.. ۱۰۷
همراه با جمع. ۱۱۰
اشعار مربوط به همراهی جمع. ۱۱۲
خیانت نکردن به همسر و راستگویی در زندگی.. ۱۱۴
۶٫ مهماننوازی و مهمان را عزیز داشتن و بدگویی نکردن.. ۱۱۵
فصل ششم.. ۱۱۷
سیاست مدن.. ۱۱۷
۱٫ مقدمه. ۱۱۷
پیرچنگی (کمک به ضعفا و تهیدستان). ۱۱۹
۳٫ رفع اختلاف و برقراری صلح و آشتی.. ۱۲۳
۴٫ از بین بردن نزاع، مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول(ص). ۱۲۵
مقدمه. ۱۲۵
تفسیر ابیات… ۱۲۵
۴٫ احسان در حق دوستان.. ۱۲۷
منابع. ۱۲۹
چکیده
این رساله، با عنوان «آموزههای تربیتی در مثنوی و تطبیق آن با روانشناسی نوین و معاصر» در یک مقدمه و چهار بخش تنظیم شده است. مقدمه مشتمل است بر اشارهای به جایگاه رفیع مثنوی در میان آثار ادب فارسی و عظمت اندیشههای ژرف مولانا جلال الدین محمد مشهور به مولوی. همچنین شرح مختصر زندگینامه به آن بزرگ از آغاز حیات تا واپسین دم حیات.
بخش اول اختصاص دارد به بررسی تعلیم و تربیت از دیدگاه قرآن و احادیث و روایاتی که از ائمه معصومین علیهماالسلام نقل شده است. در بخش دوم به جهانبینی مولانا، انسان از دیدگاه مولانا، تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مُدُن در مثنوی اشاره دارد و ابیاتی چند در باب هر موضوع به عنوان شاهد مثال از مثنوی معنوی آورده شده است. بخش سوم به بررسی نظرات و آراء روانشناسان بزرگ معاصر در زمینه تربیت و رشد و به کمال رسیدن و شکوفا شدن انسانها، اختصاص داده شده است. در ابن بخش نظرات شش تن از برجستهترین روانشناسان را که در حوزه رشد شخصیت و کمال یا با او هر کدام الگویی خاص را ارائه دادهاند و به روانشناسان کمال گرا شهرت دارند، مورد بررسی فرار دادهایم. در بخش چهارم تلاش گردیده است تا نظرات تربیتی مولانا در مورد به کمال رسیدن انسان با سه مکتب بزرگ روانشناسی نوین و معاصر تطبیق داده شود. این سه مکتب بزرگ عبارتند از مکتب روانکاوی، مکتب رفتارگرایی و مکتب انسانگرایی باشد که بیان نکات تربیتی در مثنوی به عنوان یک راه ارتباطی با منبع وحی، راهنمایی ما در فهم مطالب مربوط به انسان باشد، چرا که مولانا با اقتباس از قرآن کریم و فهم آیات وحی به خلق مثنوی پرداخته است. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
وَ مِنَ اللهَ الْتوفیقْ
پیشگفتار
لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمؤمِنینَ اِذبَّعثَ فیهِم رَسوُلاً مِنْ اَنفُسِهِمْ یَتلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ و یُزَکیهِمْ وَ یُعَّلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکمَةْ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینْ .
خداوند، بر مؤمنان منت نهاد که رسولی از خود ایشان در میان آنها برانگیخت تا آیات و نشانههای خداوند را برایشان تلاوت کند و آنان را از هرگونه نقص و آلودگی پاک سازد و کتاب و حکمت را به ایشان بیاموزد، با آنکه پیش از این در گمراهی آشکار بودند.
بدون هیچ شک و تردیدی، آثار منظوم و منثور مولانا جلالالدین محمد بلخی مشهور به مولوی، خصوصاً مثنوی معنوی، از مهمترین آثار ادبی زبان و ادبیات فارسی محسوب میشود و به عقیده بسیاری از صاحبنظران و محققان، برترین اثر ادب فارسی است. ادبیّات هر عصر و نسلی، بیانگر نیازها، آمال، آرزوها، کششها، و واقعیتهای زندگی مردم آن زمان است. اما به دلیل اینکه آثار مولانا، از نیازهای فطری و ذاتی انسان منشأ میگیرد و عنصر کمال و آرمانگرایی و سعادتطلبی برای نسل بشر که خمیرمایه تربیت و تزکیه، و مُلَهّم از آیات وحی و احادیث و روایات نبوی و ائمه معصومین عَلیهِمَا السَّلام میباشد، انگار نیاز همه اعصار و قرون بوده و در عصر حاضر که گسست انسان از طبیعت بیشتر شده، در گذر زندگی ماشینی و دنیای صنعت و اطّلاعات و سرعت، این نیازها دو چندان احساس میگردد.
نکتهها و دقایق ظریف و شورانگیز مولانا، سخن جان مردمی است که راه کمال میپویند و سعادت جاودان را برای ابناء بشر میجویند. در این راستا، مولانا، دارای یک جهانبینی است که نه مختص اوست، بلکه، توسط او با شکوه هرچهتمامتر بارور شده است. ظهور عرفان اسلامی، نقطه عطفی در تاریخ و فرهنگ ایران بوده و مولوی یکی از شاخصترین چهرههای جهانبینی عرفانی در جهان است. به نظر مولانا، مهمترین رسالت عارف، آئینه صفت گشتن است.
هر که را آئینه باشد پیش رو
زشت و خوب خویش را بیند در او
(ب 360/3)
جهانبینی عرفانی مولانا، انسان را موجودی قابل تغییر و بالنده میداند. در پرتو شناخت قوانین حاکم بر جامعه و انسان، وی میتواند مسیر خود را آنچنان که میخواهد رقم بزند. اختیار و آزادی انسان منوط به درک صحیح قوانین و معیارهاست. عرفان، انسان را به خودشکوفایی دعوت میکند و در گذشتن از ظواهر و زیادهطلبهای دنیوی. اندیشههای شگرف ملّای رومی، چنان در جانهای تشنه حقیقت و معنویت، رسوخ کرده که (اسکات) روانشناس بزگ آمریکایی، مولوی را بعد از حضرت مسیح و سایر برگزیدگان خداوند، بزرگترین معلم بشر می داند.و بر این گفته مولانا، تأکید میورزد که میگوید:
«انسان به واسطه نیاز رشد میکند و اگر میخواهید رشد کنید، نیازهای خود را افزایش دهید. انسانهایی که نیازهای خود را متعالی و متحول نمیکنند و پویایی ندارند، ناگزیر سعی در جایگزین کردن نیازهای عالیتر، به وسیله نیازهای پستتر مینماید و هرگز رشد نمیکنند.»
با این مقدمه کوتاه که ذکر گردید:
در ابتدا، سعی و تلاش بر این بود که موضوع تحقیقی بدیعی از بطن مثنوی و مطالب آن استخراج نمایم که در نتیجه با مشورت فراوان موضوع «آموزههای تربیتی در مثنوی و تطبیق آن با روانشناسی معاصر» را انتخاب کرده و با بهرهگیری از نظرات استاد راهنمای گرانقدر جناب آقای دکتر ستودیان و همچنین استاد مشاور محترم سرکار خانم دکتر مشهور و همسر ارجمندم جناب آقای دکتر سالاری دانشیار دانشگاه علوم پزشکی گرگان و با توجه به طرح کلی که در دست داشتم نوشتن موضوع رساله را با یک مقدمه و چهار بخش آغاز کردم.
بخش اول اختصاص دارد به تعلیم و تربیت در اسلام و قرآن و احادیث که اهداف کلی تربیت و موضوع تربیت را دربر میگرفت و سپس با استفاده از کتب متعدد بخشها و فصول دیگر رساله را نوشته و سعی کردم قسمتهای مختلف نوشتهام همراه با ابیاتی مرتبط از مثنوی باشد.
بخش دوم: انسان از دیدگاه، مولانا در مثنوی معنوی بررسی شد در بخش سوم معیارهای تربیتی معاصر از نظر چند تن از برجستهترین نظریهپردازان روانشناسی مورد بررسی قرار گرفت و در بخش چهارم مقایسه آموزههای اخلاقی و تربیتی مثنوی با موازین تعلیم و تربیت مدرن از دیدگاه 3 مکتب بزرگ روانشناسان صورت پذیرفت که مشابهتها ذکر گردید. و این مقایسه گوشههایی از جهانبینی عرفانی مولوی و دیدگاه او نسبت به مراتب کمالیابی، تربیت و رشد انسان با نظرات روانشناسان بزرگ معاصر، یک بار دیگر عظمت فکر و وسعت دانش و فهم این حکیم بیبدیل را بر
مقدمه همراه با شرح زندگانی مولانا و معرفی آثار
مقدمه
سپاس و ستایش و ثنا، آن را سزاست که از نهیب دور باش کبریاییاش عقل دوراندیش را در شناخت ذاتش راه نیست، و اندیشه تیزگام در راه شناسایی او لنگ است. زیرا مخلوق جز از جنس و مثل خود اگاه نیست. و درود کامل، خاص خاصان اوست بالاخص، بر اوّلین تجلی نور ازل و آخرین پیامبر مرسل محمد (ص) و پویندگان راه و حاملان اندیشه او. در میان نوابغ ادبی و اندیشمندان زبان و ادب فارسی و زنجیره چهرههای درخشان هزار سال شعر فارسی، مولوی یکی از زبانآورترین شاعران تاریخ و یکی از رفیعترین سرایندگان شعر عرفانی در تمام اعصار شعر فارسی و آخرین مظهر کمال در سراسر جغرافیایی ادبیات عرفانی ایران است که دیوان شمس و مثنوی او متعالیترین اوج معنیگرایی در شعر تعلیمی فارسی است. عشق که بنمایه غزلهای اوست، تجربه حیات اوست.
مثنوی او عملیترین و حیاتیترین نمونه عرفان است آن هم با نظم و سبک و ساختار و صورتی که ویژه اوست، اما از طرفی دیگر مدتها بود که شیفتهوار، دل بسته مثنوی بودم و اندیشههای بلند و افکار معنیآفرین و هیجانبرانگیز و حرکتخیز و حیاتبخش و انسانساز و معانی شیرین که از الفاظ سخته این کتاب عظیم میتراود، هر روز بیش از روز پیش، مرا مجذوب و مفتون خویش میساخت در نتیجه سعی و تلاشم بر این بود که بتوانم از این شاهکار بیهمتای جاویدان جهان اندیشه و ادب شعر فارسی چیزی بیاموزم.
برای من، مثنوی مولوی، تنها یک اثر ماندگار و خواندنی و ماندنی چون دیگر آثار عرفانی یا دواوین شعری و حکمی نیست، بلکه محور زندگی و آئینه تمامنمای حیات بشری است که از دیدگاه او انسان حامل اندیشه الهی و مقام خلیقهایی دارد. و هیچکس در دیدگاه خداوند خوار مایه و حقیر نیست. و راه وصول به حق، موقوف و منحصر به صورتی خاص از پرستش نیست، بلکه هر کاری که از سر سوز و اخلاص به حق انجام شود، راهی به حق است و از هر دلی به حقیقت راهی است.
همانگونه که از شاهنامه فردوسی، صدای ضربان قلب زنده و تپنده انسان پرتوان و پویای بیزمان و مکان را میشنویم، مثنوی مولوی نیز احیاگر حیثیت انسانی و معمار اندیشه و منادی صلح و آزادی و اُخوت، انسان و انسانگرایی و مبشر عدالت اجتماعی و ستایشگر فضیلت و علم و عشق و خردپژوهی است. البتّه خرد کلّی معرفتجو و معاد اندیش و فریادی است علیه نابرابریهای اجتماع. او سقراطوار، به سرنوشت انسان و آزادی او میاندیشد. همانگونه که شاهنامه به رودی عظیم میماند که در عین قدرت و زیبایی، آراسته و کامل است و برای هر شخص جلوه و جمال خاص دارد و در عین حال، شناسنامه زندگی پرتلاطم وسرشار از گیر و دار ملت سلحشور و قوم دلیر ایران است که یک قوم و فرهنگ را از اعماق زمان و ژرفای تاریخ بیرون کشیده است و بر قله رفیع فکر و تمدن و فرهنگ و ادب قرار داده است.
مثنوی نیز به اقیانوسی متلاطم میماند که در سطح هموار، آرام و قابل رؤیت و بهرهبرداری است و گاه در اعماق ژرف، درههایی پر پیچ و خم به جریان میافتد و از دسترس و دید خواننده ناپدید میگردد. مولوی عقیده دارد که حقیقت انسانی بیرنگ است و قدر مشترک میان افراد بشر معنی و اصل انسانیت است. پس همان بهتر که بدان حقیقت باز گردیم و ستیزه و پرخاش را به یک سو نهیم. مثنوی عصاره تجربه دینی اسلامی در طول هزار و پانصد سال تفکر دینی است و به ما میگوید که اعمال قدرت و خشونت و قهر و غلبه و آزار و شکنجه و سختگیری، راه صحیح تربیت و پرورش اخلاق نیست.
شاید بتوان با قدرتنمایی و هیبت، بشر را مقهور کرد ولی نمیتوان انسان کامل ساخت زیرا قهر و هیبت ممکن است ظاهر را منظم کند ولی باطن را پاک نمیکند و نور معنی نمیبخشد و انسانیت روی در حجاب میکشد.
پس از تنگنظری و کوتهبینیها و فردطلبیها دست بردارید، زیرا تسلّط بر دلها و عقاید از دایره فشار بیرون است، همانگونه که شاهنامه برای اندیشمندان، ساختار پیروزی و شکست، امید و ناامیدی، زادنها و مردنها، در آن تفکرآمیز و پرمعناست و میتواند چراغی برای آیندگان باشد که چگونه با ایران و ایرانی باید برخورد کرد، مثنوی نیز با ارائه جهانبینیها و باید و نبایدهایی که ارائه میدهد، شمع شبافروزی است برای آیندگان و برای همگان که چگونه با انسانها برخورد کنند و به ما میگوید ای انسانها، تبر در جان یکدیگر منهید و بگذارید انسانیت از افق زندگی سر بر زند و بدرخشد.
برای مفاهیم بیشماری که در مثنوی میدرخشند از آنجا که هر کس از زاویهای به آن نگریسته، خواستیم دِیْنِ خود را ادا و شمهای از مفاهیم معرفتی انسانی و رشد و کمال او را بیان نمایم. اما در این دریای بس عظیم و ژرف و پهناور و در این گفتار کوتاه، پیش از یک قطره آن را نمیتوان بازگو کرد، زیرا به ضرس قاطع و یقین جازم، معتقدم و میگویم که هیچ کتابی از ساختههای فکر و قلم بشری به اندازه مثنوی شریف مولوی افکار تازه و مطالب ارزنده و جاودانی ندارد. به طوری که اگر پیشرفت سریع و حیرتانگیز تمدن و علوم و معارف بشری، به فرض محال کلّی از کتب و آثار نظم و نثر قدیم، ساخته قلم و فکر بشر را در هم نوردد و همه را باطل کند، هنوز مثنوی مولوی زنده، پیشرو و. قافلهسالار اصلاح نفوس و سردفتر علوم و معارف بشری و مظهر (آنکه نمرده است و نمیرد تویی) خواهد بود. خلاصه این که؛ افکار و عقاید مولوی که در منظومه مثنوی و دیگر آثار او پراکنده است، دریای عظیم است که به قعر آن نتوان رسید و به قول مولانا:
گر شود بیشه، قلم دریا مدید
مثنوی را نیست پایانی پدید
(2253/6)
زندگینامه مولانا
1. آغاز عمر، اسم و القاب (1)
مولانا جَلالُالدین محمد بن حسین خطیبی، معروف به مولوی که او را خداوندگار نیز میخواندند، در ششم ربیعالاول سال604 هـ .ق در بلخ به دنیا آمد. لقب مولوی که از دیر زمان در میان صوفیه و دیگران بدین استاد حقیقتبین اختصاص دارد، در زمان خود وی و حتی در عُرف تذکرهنویسان قرن نهم شهرت نداشته و جزو عناوین و لقبهای خاص او نمیباشد. و ظاهراً این لقب از روی عنوان دیگر یعنی (مولانای رومی) گرفته شده است.
2. بهاء ولد، مولانا و مهاجرت
پدرش به بهاءالدین ولد معروف بود و سلطان العلما لقب داشت و عارف و عالم مشهوری بود و کتاب «معارف بهاء الولد» تألیف اوست.در هر حال بهاء ولد حدود سال 610 هـ .ق یا 618 با جلالالدین که شش سال داشت از بلخ بیرون آمد و قصد حج کرد و رهسپار بغداد شد در نیشابور به دیدن شیخ فریدالدین عطار نائل امد .به گفته دولتشاه، مولانا و شیخ عطار به دیدن هم رغبت و شتابی تام داشتند، در آن وقت مولانا جلالالدین، کوچک بود. شیخ عطار کتاب اسرارنامه را به هدیه به مولانا جلالالدین داد. عطار بهاءالدین را گفت: «زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند.»
و دیگران هم این داستان را کم و بیش ذکر کرده و گفتهاند که مولانا پیوسته اسرارنامه را با خود داشتی. بهاء ولد بعد از سه روز از بغداد رهسپار حج شد و در بازگشت از سفر حج، رهسپار شام شد و پس از مدتی به ارزنجان، عزیمت کرد که پادشاه آنجا، فخرالدین بهرامشاه، از آل منکوجک بود و به علما توجه داشت و کریم و بخشنده و رادمرد بود، وی کسی بود که نظامی گنجوی مثنوی مخزنالاسرار را به نام او کرد و برایش تحفه فرستاد و از او جایزه گرفت.
بهاءالولد پس از آن به لارنده رفت و مولانا جلالالدین در این شهر در سن 18 سالگی با دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه پسر به نامهای سلطان ولد، بهاءالدین محمد، و علاءالدین محمد بود. پس از هفت سال، بهاء ولد به درخواست علاءالدین کیقباد پادشاه سلجوقی روم به قونیه رفت و در سال 628 هـ .ق بنا به گفته احمد افلاکی در همانجا درگذشت مولانا جلالالدین در این هنگام بیست و چهار سال داشت و به خواهش مریدان و یا به اصرار سلطان علاءالدین به جای پدر نشست و به وعظ و ارشاد و فتوی دادن پرداخت و به برهانالدین ترمذی ـ از سادات حسینی ترمذ ـ پیوست و تحت تربیت و مراقبت و آزمایش او قرار گرفت.
3. روزگار تربیت و ارشاد
مولانا بعد از آن که به مدت 9 سال از تربیت و ارشاد برهانالدین برخوردار بود و تغییر حال داده و ظاهراً به اِشارَتِ او به شام سفر کرده تا علوم ظاهری را به کمال برساند. برای تکمیل آن به شهر حلب رفت و در مدرسه حلاویه فرود آمد.
پس از آن به شهر دمشق رفت که شیخ اکبر محییالدین عربی، در آن شهر میزیست. مولانا نیز طالب دیدار این بزرگان بود. بعد از هفت سال اقامت در حلب و دمشق به روم بازگشت و به دستور برهانالدین به ریاضت پرداخت و سه چلّه گذراند که برهانالدین عالمی کامل و عارفی بزرگ بوده و او را به علّت اِشرافی که بر خواطر داشت «سید سرّدان» میگفتند. (برهانالدین در سال 638 ه.ق در قیصریه وفات کرد). پس از درگذشت برهانالدین، مولانا به مدت 5 سال (638 تا 642 ه.ق) بر مَسند ارشاد و وعظ و تدریس و فقه و علوم دین اشتغال داشت و حدود 400 طالب علم از محضر او کسب فیض میکردند. صِیتِ شهرت او در جهان منتشر شد و مریدان فراوان یافت.
4. دوره انقلاب و آشفتگی
وضع صوری و ظاهری مولانا که از زهد و استواری او در دین و شریعت محمدی، حکایت میکرد و مردم را سخت فریفته بود، چندان دوام نیافت زیرا به شمسالدین محمد بن علیبن ملکداد تبریزی بازخورد که پیری آشفتهحال بود و دائماً از شهری به شهر دیگر میرفت و به خدمت بزرگان میرسید و گاهی مکتبداری میکرد و به احتمال قوی نخستینبار مولانا در دمشق یا حلب او را دیدار کرده است. شمسالدین در جمادیالآخر سال 642 هـ .ق وارد قونیه شد و در «خان شکر فروشان» فرود آمد و حجرهای بگرفت و بر در حجرهاش دو ـ سه دیناری با قفل بر در مینهاد و مفتاح بر گوشه دستارچه بسته و بر دوش میانداخت تا خلق را گمان آید که تاجری بزرگ است خود در حجره غیر از حصیری کهنه و شکسته کوزه و بالشی از خشت خام نبودی. در مورد چگونگی دیدار شمس و مولانا روایات مختلف نقل کردهاند، از جمله افلاکی روایت میکند که مولانا از مدرسه پنبهفروشان در آمده بر استری رهوار نشسته و طالبان علم و دانشمندان در رکابش حرکت میکردند، ناگاه شمس تبریزی به او بازخورد و پرسید:
«بایزید بزرگتر است یا محمد؟ مولانا گفت: این چه سؤال باشد محمد خاتم پیغمبران است وی را با ابویزید چه نسبت. شمسالدین گفت پس چرا محمد میگوید (ما عَرَفْناکَ حَقِّ مَعْرِفَتِکْ) و بایزید گفت (سُبحانی ما اَعْظَمَ شَأنی) مولانا از هیبت این سؤال بیفتاد و از هوش برفت و چون به خود آمد دست شمسالدین را گرفت و پیاده به مدرسه خود آورد و در حجره درآورد تا چهل روز به هیچ آفریده راه ندادند. البته ناگفته نماند با توجه به گفته سلطان ولد در مثنوی ولدنامه، آنچه در این تذکرهها و کتب آمده، همه شاخ و برگهایی است که به این قصه ملاقات در شام داده و خواستهاند تغییر حال مولانا را غیرعادی و شگفتآور جلوه دهند.
در هر حال سلطان ولد، دیدار مولانا با شمس را از نوع دیدار موسی با خضر دانسته که با همه کمالات، به دنبال اکملی میگشته، و سرانجام شمس تبریزی را یافته و یکسره مرید و مَسحور او شده و با دیدار او قیل و قال مدرسه و وعظ و منبر را رها کرده و به خرقه صوفیان درآمده و به شور و ذوق و حال و وجد و سماع پرداخته و هنوز مسئله تأثیر شمس و افسون این پیر ژولیده آشفته حال در مولانا مجهول است. این دگرگونی و تغییر حال مولانا جلالالدین، مریدان و شاگردان او را به تعصب و بدخواهی نسبت به شمس وادار کرد و به اتفاق تمام، قصد آن بزرگ کردند. ناچار شمس رنجیده خاطر شد و در سال 634 ه.ق از قونیه به دمشق رفت. مولانا پس از مدتی جستجو، خبر یافت که او در دمشق است. پس بنا بر روایت افلاکی چهار غزل برای او فرستاد.
مولانا از غیبت شمس و شنیدن خبر قتل او آشفتهحال شد و جوش و خروش بیشتری پیدا کرد و بیاختیار به وجد و شور و سماع میپرداخت و این علّتی شد برای انکار و رد مولانا از طرف متعصبان خشمگین. از شمس تبریزی کتاب و مقالاتی باقی است که علّت فریفته شدن مولانا را به او ثابت میکند و نشان میدهد که شمس مردی دانا و بصیر بوده و شایستگی ارشاد را داشته یک مثنوی به نام مرغوبالقلوب به شمسالدین نسبت دادهاند که مجهول است و مطلقاً از شمس نیست.
مولانا جلالالدین دو سال پس از غیبت شمس تبریزی یعنی سال 647 ه.ق تا پایان عمر (سال 672 ه.ق) در قونیه به تربیت و ارشاد و دستگیری مردم به طریق صوفیان و عارفان مشغول بود و شیخ صلاحالدین زرکوب قونوی را به شیخی و پیشوایی تعیین کرد و باز ارادت مولانا به صلاحالدین، دشمنی یاران را سبب شد و خواستند او را نیز از میان بردارند، اما پس از چندی از در توبت و انابت درآمدند و عذر خواستند تا آنکه صلاح الدین در سال 657 ه.ق درگذشت.
مولانا، حسنبن محمدبن حسن، ملقب به حسامالدین چلبی را که اصلاًٌ اهل ارومیه بود به خلافت برگزید، و همواره در دوستی و توجه به او افراط میکرد و او را به خویشان خود برتری میداد و همین حسامالدین، مولانا را وادار به نظم مثنوی کرد زیرا مشاهده کرد که یاران و مریدان او پیوسته آثار سنایی و عطار را میخوانند پس شبی در خلوت به مولانا گفت، کتابی مانند الهینامه سنایی (حدیقه الحقیقه) یا منطقالطیر عطار را به نظم دراورد. مولانا از سر دستار کاغذی بیرون آورد که 18 بیت آغاز مثنوی در آن نگاشته بود وشامل (بشنو از نی تا پس سخن کوتاه باید والاسلام) پس از اتمام دفتر اول مثنوی همسر حسامالدین درگذشت و دو سال نظم مثنوی به تعویق افتاد و از سال 662 ه.ق دفتر دوم مثنوی آغاز شد و تا پایان عمر مولانا به انجام رسید.
پایان زندگانی
بالأخره این آفتاب معرفت و کمال در 58 جمادیالآخر سنه 672 هـ .ق غروب کرد. سر در نقاب خاک کشید و به روایت افلاکی: حرم مولانا به او گفت کاش مولانا 400 سال عمر کردی تا عالم از حقائق و معرفت پر ساختی. مولانا فرمود مگر ما نمرودیم و مگر ما فرعونیم ما به عالم خاک پی اقامت نیامدیم، ما در زندان دنیا محبوسیم، امید که عنقریب به بزم وصال و حبیب رسیم اگر برای مصلحت و ارشاد بیچارگان نبودی، یکدم در نشیمن خاک اقامت نگزیدمی. گویند در شب آخر که مرض مولانا سخت شده بود، خویشان و پیوستگان اضطراب عظیم داشتند سلطان ولد با بیتابی بر سر پدر آمد آن حال را تحمّل نکرد و بیرون رفت مولانا آخرین غزل خود را به این صورت گفته است:
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
(دیوان غزلیات شمس/ غزل 2000)
مردم قونیه عیسویان و یهودیان بر جنازه او حاضر شدند او را در نزدیک قبر پدرش به خاک سپردند و چهل روز عزاداری کردند و گویی آوای مولانا به گوششان میخورد که:
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بُدم، پخته شدم، سوختم
(دیوان غزلیات شمس/ (1)غزل 725)
صورت و سیرت مولانا
مولانا جلالالدین محمد، مردی بوده است زرد چهره و باریک اندام و لاغر، چنان که «روزی به حمام درآمده بود به چشم ترحم به جسم خود نظری کرد که قوی، ضعیف گشته است، فرمود که جمیع عمر از کسی شرمسار نگشتهام اما امروز از جسم لاغر خود به غایت خجل شدم» و با زردی روی و لاغری «به غایت فرّی و نوری و مهابتی» داشت و چشمهای او سخت تند و جذاب و پرشور بود.
از نظر سیرت و اخلاق، مولانا ستوده اهل حقیقت و سرآمد ابنای روزگار بود. او در زمان خود و بعد از مرگش تأثیر فراوان در بسط و گسترش عرفان اسلامی داشته و همواره مورد توجّه بزرگان دانش و ادب و فلسفه و عرفان بوده است. آن مرد بزرگ، مذهب حنفی داشت، اما از هر گونه تعصب برکنار بود و میگفت من با هفتاد و سه مذهب یکیام. وی حضرت علیابنابی طالب و فرزندان او و اهل بیت پیامبر را سخت محترم میداشت و سخنان او درباره علی در مثنوی، بر ارادت و اخلاص او دلالت دارد. او در تصوف ریاضتهای دشوار، گدایی، دریوزگی و بیکاری و تنپروری را جایز نمیدانست و مریدان را به کسب و کار و کوشش تشویق میکرد و عرفانی پرجنبش و سراسر عشق و شور و خروش را ترویج میکرد.
با آن که امیران و بزرگان به او توجّه داشتند، او بیشتر با پیشهوران و مستمندان و فرودستان معاشرت میکرد. اگرچه این رفتار را بر او خرده میگرفتند و میگفتند «مریدان مولانا عجایب مردمانند، اغلب عامل و محترفه شهرند، مردم فاضل و دانا اصلاً گرد ایشان کمتر میگردند، هر کجا خیّاطی و بزازی و بقال هست، او را به مریدی قبول میکنند. مولانا به همه اعتراضات و خردهگیریها با ملایمت و خوشرفتاری و محبّت و دوستی پاسخ میداد و مخالفان را خاموش میساخت. مولوی در تصوف و عبادت، ریاضت و ذکر، فکر را با عشق و شور و جذبه و وجد و حال و رقص و سماع جمع کرد. عشق و اشراق، مایه اصلی عرفان اوست به وحدت وجود نیز قائل بود اما نه از راه جدال، بلکه از راه فناء فیالله و بقاء به الله، مانند نیست شدن قطره در دریا و تبدیل دانه به گیاه. عرفان مولوی، عالیترین مرتبه فکری و تعالی روحی و اخلاقی است که با مجاهده و سیر و سلوک، کسب دانش و معرفت حقیقی و عشق به حق و پیروی از مردان کامل و انبیاء و اولیاء حاصل میشود. مولانا در اطوار عشق و منازل بیپایان آن، سیری کامل و توأم با معرفت را سپری کرده است.
آثار مولانا
1. غزلیّات:
این قسمت از اشعار مولانا در کلیات شمس یا دیوان کبیر گرد آمده و مولوی از تَخَّلُصهای «شمس» و «خاموش» در آن استفاده کرده است. تعداد ابیات آن را 30.000 تا 40.000 تا 50.000 نوشتهاند. این غزلیّات سرشار از وجد و شور و عشق و مستی است و آهنگی خاص دارد البته شعرهای ارسلان ولد، شمس تبریزی، شمس مغربی، حتی جمالالدین اصفهانی و انوری در چاپهای پیش دیوان وارد شده است.
2. مثنوی:
در اصل به نوعی شعر فارسی اطلاق میشود که هر دو مصراع، دارای یک قافیه و ابیات آن دارای یک وزن باشند، اما مثنوی خاص که مثنوی مولوی شده، اگرچه صدها داستان و کتاب به صورت مثنوی در زبان فارسی داریم اما این مثنوی به خواهش حسامالدین چلبی سروده شده وزن آن بحر رمل مسدس محذوف یا مقصور در شش دفتر با حدود 25.000 بیت است که دایره المعارف عرفان و فلسفه و دین و معرفت شمرده میشود. دفتر ششم ناتمام مانده و نسبت دفتر هفتم به مولانا درست نیست. مولانا فرمود «مثنوی ما دلبری است معنوی که در جمال و کمال همتایی ندارد و همچنان باغی است مهیّا و درختی است مهنّا که جهت روشندلان صاحبنظر و عاشقان سوختهجگر ساخته شده است، خُنکجانی که از مشاهده این شاهد غیبی محظوظ شود و ملحوظ نظر عنایت رجال الله گردد تا در جریده نِعْمَ اَلْعَبْدْ اِنَهُ اَوابْ منخَرِط شود. و گویند برپشت مثنوی خود نوشته بود «مثنوی را جهت آن نگفتهام که حمایل کنند و تکرار کنند بلکه (تا) زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی نردبان معراج حقایق است نه آنکه نردبان را به گردن گیری و شهر به شهر گردی، هرگز بر بام مقصود نروی و به مراد دل نرسی.
نردبان آسمان است این کلام{
هرکه زین بر میرود آید به بام
نی به بام چرخ کو اخضر بود
بل به بامی کز فلک برتر بود
(3262-3261/3)
مثنوی گذشته از اشتمال بر تبیین حقایق ادیان و اصول تصوّف و شرح رموز آیات قرآنی و اخبار نبوی، نموداری است از مراتب مقامات مولانا و یاران برگزیده او. غرض اصلی مولانا از نظم مثنوی بیان احوال معنوی خود و آن برگزیدگان در لباس امثال و حکایات و قصّه موسی و عیسی و مشایخ طریقت و گفتن سرّ دلبران در حدیث دیگران بوده است. نظر به اِشکال و صعوبت فهم اسرار مثنوی علما و متصوفه در حل معضلات و توضیح مشکلات آن جهد و سعی و اهتمام داشته اما انتقادی که بر همه آنها میتوان وارد شمرد، این است که اغلب از روی معلومات و به میزان افکار و عقاید خود مولانا را میسنجند. بهترین شروح فارسی مثنوی کتاب جواهرالاسرار تألیف کمالالدین حسین خوارزمی که خود یکی از متکلمین عرفا بوده و به اصطلاحات و مجاری افکار این طبقه آشنایی داشته است و سایر شروح مثنوی عبارتند از:
• اسرار الغیوب: تألیف خواجه ایوب به سال 1120 هـ .ق
• شرح اسرار سبزواری تألیف حاج ملا هادی متوفی 1289 هـ .ق
از شروحی که مربوط به عصر حاضر است یکی شرح مثنوی شریف فروزانفر در سه جلد که ناتمام مانده دیگر شرح مثنوی به طور کامل از محمد تقی جعفری. شروح مذکور فارسی هستند. از شروح دیگر مثنوی به زبانهای دیگر:
• شرح اسماعیل انقروی به زبان ترکی
• شرح یوسف بن احمد مولوی به زبان عربی (اَلْمِنْهُجُ اَلْقَوی)
• شرح مثنوی به زبان انگلیسی تألیف دانشمند خاورشناس رینولد آلین نیکلسون که به سبب دقّت و نقّادی معروف است.
3. رباعیات مولانا:
متضمن 1656 رباعی یا 3318 بیت است که که بعضیها آنها را به شهادت قراین از مولانا میدانند. معانی بلند و مضامین نغز در این رباعیها دیده میآید که با روش فکر و عبارتبندی مولانا مناسبتی تمام دارد ولی روی هم رفته رباعیات به پایه غزلیات و مثنوی نمیرسد....
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:165
چکیده
در سالهای اخیر، مجازات حبس ، موضوع ایرادات فراوانی قرار گرفته است . به همین جهت، مساله جایگزین ساختن حبس با مجازات های مناسبتر دیگری که از مضرات و مفاسد آن به دور باشند به طور جدی مطرح گردیده است. اگرچه این مساله در مورد تمام بزهکاران اعم از اطفال و بزرگسالان حائز اهمیت است لیکن با توجه به ویژگی های اطفال بزهکار و لزوم داشتن نگرش خاص نسبت به این دسته و نیز افزایش نرخ بزهکاری اطفال و نوجوانان در سراسر جهان، موضوع مورد بحث در خصوص این گروه ، مستلزم توجه بیشتری است.بدین ترتیب، در این نوشته، انواع مجازات های جایگزین ، شرایط و نحوه اجرا، مزایا و معایب و سایر مسائل پیرامون آنها در مورد اطفال بزهکار مورد مطالعه قرار خواهد گرفت که ضمن بحث های کلی در خصوص آلترناتیوهای حبس که بسیاری از آنها در مورد بزرگسالان نیز قابل استفاده می باشد، توجهی ویژه به واکنش های متخذه در برابر اطفال و نوجوانان بزهکار خواهد داشت.علاوه بر این، چندی است که موضوع مجازات های جایگزین، خصوصاً در مورد اطفال بزهکار، در ایران نیز مطرح شده و مسوولین امر نیز با برگزاری همایش ها و سمینارهای متعددی علاقه خود را به این موضوع، ابراز نموده اند و حتی لوایحی نیز جهت ایجاد و اجرای آلترناتیوها تنظیم شده است. از طرف دیگر در حوزه بین المللی نیز مساله بزهکاری اطفال و نحوه واکنش در برابر آن مورد توجه قرار گرفته و خصوصاً سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه های متعددی نشان داده که برای این امر، اهمیت ویژه ای قائل است.لذا در این نوشته علاوه بر بحث های کلی مطروحه در مورد انواع جایگزین ها، مقررات داخلی ایران در این خصوص با مقررات موجود در اسناد بین المللی مورد تطبیق قرار خواهند گرفت.
در200صفحه با قابلیت ویرایش در ورد
چکیده
با پیدایش و گسترش رسانههای جدید، ذهن بسیاری از پژوهشگران و متخصصان علوم دینی و شماری از متفکران حوزه علوم اجتماعی و ارتباطات، به این نکته معطوف شده است که نسبت میان دین و رسانه چیست؟ نحوه تعامل و پیوند این دو با هم چگونه است در این راستا این تحقیق در پی پاسخ به این سوال است که چگونه میتوان در عرصه رسانه، اخلاق و ارزشهای دینی را رعایت کرد و صادقانه به نشر و تبلیغ دین پرداخت. از این رو تحقیق پیشرو با هدف شناسایی نقاط اشتراک و افتراق دیدگاه دو گروه علمی و اجرایی دین و رسانه به ارزیابی نظرات استادان ارتباطات و کارشناسان مذهبی سیمای جمهوری اسلامی ایران در خصوص چگونگی حضور دین در رسانه ملی و ویژگیهای یک برنامه دینی تلویزیونی مطلوب میپردازد. در این تحقیق نظریات دین و رسانه، تحقیقات پیشین و ادبیات تحقیق مبنای نظری ساخت گویههای تحقیق قرار گرفتند. تحقیق حاضر به روش کیو و با ارائه پرسشنامهای68 گویهای به 30 پاسخگو شامل 15 استاد ارتباطات و 15 کارشناس عالی مذهبی تلویزیون انجام شد. از مهم ترین دستاوردهای این پژوهش می توان به توافق دو گروه پاسخگو در خصوص مناسب بودن رسانه تلویزیون به عنوان یکی از ابزارهای انتقال و ارائه برنامههای دینی اشاره کرد، که تایید کننده نظریه همگرا- مکمل و رد کننده نظریه ذات گرایانه میباشد. الگوی مطلوب برنامههای دینی تلویزیون در این تحقیق در چهار حوزه چگونگی حضور دین در رسانه تلویزیون ایران، حوزه محتوا ، حوزه ارائه، و حوزه اجرا به صورت جداگانه ارائه میشود.
کلید واژگان: دین، تلویزیون، برنامه دینی، الگو
فهرست مطالب
1 کلیات پژوهش 1
2 تدارک نظری موضوع تحقیق 8
مقدمه...................................... 9
دین از منظر اندیشمندان مسلمان......... 18
دین از منظر جامعهشناسان............... 19
رویکردهای متفاوت به دین............... 22
ابعاد دین............................. 25
الگوهای دینداری....................... 27
تبلیغ از منظر قرآن و ائمه اطهار....... 33
تبلیغ اسلامی........................... 34
دین در ارتباطات سنّتی.................. 47
دین در ارتباطات مدرن.................. 52
نظریات دین و رسانه.................... 80
نظریات حوزه جامعهشناسی................ 90
نظریات حوزه ارتباطات.................. 92
3 روش شناسی تحقیق 99
4 بررسی یافتهها 112
5 جمعبندی و نتیجهگیری 146
منابع 165
ضمیمه 171