فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:45
پایاننامه جهت اخذ درجه تخصص پزشکی رشته رادیولوژی
چکیده:
عفونتهای ادراری یکی از شایعترین عفونتهای دوران کودکی میباشد شایعترین عارضه طولانی مدت پیلونفریت حاد ایجاد اسکار کلیوی است (بخصوص در نوزادان کودکان) که ممکن است عملکرد کلیوی را مختل کرده و منجر به عوارضی چون هایپرتانسیون، نارسایی کلیه و کاهش رشد بدن شود بنابراین تشخیص اسکار از اهمیت زیادی برخوردار است برای تشخیص اسکار از روشهای مختلف تصویربرداری از جمله اسکن DMSA IVP و سونوگرافی استفاده میشود. دقیقترین و حساسترین روش اسکن DMSA میباشد ولی از آنجا که سونوگرافی بدون ضرر، در دسترس و ارزان قیمت است میتواند بعنوان روشی جایگزین بکار رود. در این پایان نامه که بطریق کارآزمایی بالینی انجام شده است مقایسهای بین روش سونوگرافی کلیه و اسکن DMSA در تشخیص اسکار کلیوی در کودکان انجام گردیده است. ۳۱ بیمار در فاصله زمانی ۶ ماه مورد بررسی قرار گرفتند و در تمام بیماران حداقل ۳ ماه پس از UTI بررسی صورت گرفت و فاصله انجام اسکن DMSA و سونوگرافی حداکثر دو روز بوده است. کلاً ۶۲ کلیه مورد مطالعه قرار گرفت و تمام سونوگرافیها بدون اطلاع از نتیجه اسکن DMSA و توسط یک رادیولوژیست و با دو نوع پروب فرکانس ۳٫۵ MHz و ۵-۷٫۵MHz و با دستگاه سونوگرافی انجام گرفت.
بحث و نتیجه:
عفونت دستگاه ادراری یکی از شایعترین عفونتهای دوران کودکی است که به علت عوارض بالقوه خطرناکی که میتواند بر جای گذارد از اهمیت خاصی برخوردار میباشد و حدود ۲۰%-۵% از موارد ESRD در ارتباط با پیلونفریت و عوارض آن میباشد (۴ و ۱).
شایعترین عارضه طولانی مدت پیلونفریت حاد ایجاد اسکار کلیوی است که میتواند عوارضی چون HBP، نارسایی کلیه و کاهش رشد بدن ایجاد کند بنابراین تشخیص اسکار از اهمیت زیادی برخوردار است و برای تشخیص اسکار از روشهای مختلف تصویربرداری از جمله اسکن DMSA، IVP و سونوگرافی استفاده میشود. مقایسه روشهای تصویربرداری برای تشخیص اسکار کلیه قبلاً در مطالعاتی بررسی شده که نتایج ضد و نقیضی داشتهاند که به اختصار گفته خواهد شد.
در سال ۱۹۹۸ آقای BARRY و همکارانش نتایج سونوگرافی و DMSA را در تعیین اسکار کلیوی در کودکان با هم مقایسه نمودند. DMSA در یک پریود ۳-۱ ماهه پس از عفونت در طول یک دوره ۴ ساله در کودکان انجام گردید. در این مطالعه ۳۳۹ بیمار ارزیابی شدند که ۳۰ بیمار فقط یک کلیه داشتند بنابراین ۶۴۸ کلیه توسط سونوگرافی در یک پریود ۴ ماهه مورد ارزیابی قرار گرفته و نتایج آن با DMSA مقایسه گردید. در این مطالعه یکسری کرایتر یا برای اسکار کلیه در نظر گرفته شد کرایتریای ماژور (نزدیکی اکوی سینوس به سطح کلیه)، متوسط (دیده نشدن پیرامیدها، نامنظمی حدود)، مینور (کم شدن وضوح اکوی کپسول، اتساع کالیسی). و تمام سونوگرافیها توسط دو رادیولوژیست مجرب در امر سونوگرافی کودکان انجام گرفت. اسکار موضعی در سونوگرافی در ۶/۱۷% و در DMSA در ۴/۱۹% از کلیهها دیده شد. نازکی یکدست کورتکس بدون اسکار موضعی هم در سونوگرافی و هم در DMSA در ۸/۶% از کلیهها دیده شد. در ۱/۷۲% از کلیهها اسکار نه در سونو و نه در DMSA مشخص نگردید. در این مطالعه مشخص شد که سونو ارزش پیشگویی مثبت ۹/۹۳% و ارزش پیشگویی منفی ۳/۹۵% حساسیت ۸۸% و اختصاصیت ۷/۹۷% و دقت ۸/۹۴% برای تعیین اسکار کلیوی در کودکان دارد. (۷)
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
فصل اول
کلیات …………………………………………………………………………………………………
پیشگفتار …………………………………………………………………………………………….
اسکار کلیه …………………………………………………………………………………………..
ارزیابی اسکار کلیه ………………………………………………………………………………..
درجهبندی اسکار کلیه …………………………………………………………………………..
روشهای ارزیابی اسکار کلیه …………………………………………………………………..
IVP …………………………………………………………………………………………………..
اسکن DMSA ……………………………………………………………………………………
سونوگرافی ………………………………………………………………………………………….
فصل دوم
اهداف و فرضیات …………………………………………………………………………………
فصل سوم
روش مطالعه ……………………………………………………………………………………….
فصل چهارم
نتایج …………………………………………………………………………………………………..
سن …………………………………………………………………………………………………….
جنس …………………………………………………………………………………………………
بررسی گزارشهای سونوگرافی در مقایسه با گزارشهای اسکن DMSA ……
فصل پنجم
بحث ………………………………………………………………………………………………….
نتیجه و پیشنهاد ……………………………………………………………………………………
منابع …………………………………………………………………………………………………..
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:82
عنوان:بررسی روش ساخت و تعیین میزان تبدیل و گزینش پذیری کاتالیست کبالت بر پایه گاما الومینا در فرآیند فیشر- تروپش
چکیده:
دراین تحقیق، بررسی روشهای مختلف ساخت کاتالیست و همچنین بررسی افزودن ارتقاء دهنده های اکسید زیر کونیوم و اکسید سریم با روش پیش تلقیح بر عملکرد و کارآیی کاتالیست صورت گرفته است. تاثیر عوامل فوق در میزان تبدیل CO ، گزینش پذیری محصولات تولیدی و مطالعات انتقال جرم بر روی کاتالیستهای گرانول بررسی شده است. نتایج نشان می دهد که افزودن اکسید زیر کونیوم قابلیت احیاء شدن را افزایش می دهد و تا حدودی گزینش پذیری متان و فعالیت کاتالیست را افزایش می دهد، همچنین افزودن اکسید سدیم گزینش پذیری محصولات را افزیش داده و میزان تبدیل CO نیز افزایش می یابد. همچنین بهترین قطر کاتالیست و بهترین ربی خوراک برای نادیده گرفتن محدودیتهای نفوذی مورد مطالعه قرار گرفته است.
پیشگفتار:
با توجه به منابع عظیم زغالسنگ و گاز طبیعی و کاهش منابع نفت خام و همچنین افزایش ارزش نفت خام و پر مصرف بودن سوختهای مایع، نقش و اهمیت سنتز فیشر- تروپش روزبه روز بیشتر می شود. سنتز فیشر- تروپش که اصلی ترین مرحلة فرآیند می باشد، عبارت از تولید هیدروکربنهای خطی از گاز سنتز، که گاز سنتز مخلوطی از CO و است، می باشد. منابع گاز سنتز، گاز طبیعی، زغالسنگ و توده های زیستی هستند. سنتز هیدروکربنها در این فرآیند در حضور کاتالیستهای آهن و کبالت انجام می پذیرد که کاتالیست کبالت از فعالترین کاتالیستهای مورد استفاده قرار گرفته می باشد. در این تحقیق به بررسی روشهای ساخت کاتالیست کبالت بر پایة گاما آلومینا و تعیین میزان تبدیل CO و گزینش پذیری محصولات تولیدی پرداخته ایم و از دو ارتقاء دهندة اکسید زیر کونیوم و اکسید سریم استفاده کرده ایم.
فصل اول:
فرآیند GTL و فرآیند فیشر- تروپش، مکانیزم و کاتالستیهای FTS
مقدمه:
با توجه به منابع عظیم گاز طبیعی در جهان و افزایش بی رویه قیمت نفت خام و سوختهای مایع و گران بودن هزینة انتقال سوختهای مایع و گاز به بازارهای مصرف که گاهاً مسافتهای طولانی را شامل می شود، تبدیل گاز طبیعی به گاز سنتز و تیدیل گاز سنتز به هیدروکربنهای خطی به وسیلة سنتز فیشر- تروپش، یک فرآیند امید بخش و از نظر اقتصادی موجه می باشد، که علاوه بر تولید سوختها، مختلف، مواد شیمیایی خاصی را نیز تولید می کند که در صنعت نیازمند این مواد هستیم.
فرآیند فیشر- تروپش(FTS)
تولید هیدروکربنهای مایع از گاز سنتز یک فرآیند امید بخش و اقتصادی برای تولید مواد شیمیایی و سوختها از توده های زیستی ، زغالسنگ و گاز طبیعی به شمار می رود. با توجه به منابع وسیع زغالسنگ و گاز طبیعی و کاهش منابع نفت خام و موثر و مفید بودن سوختهای مایع، نقش و اهمیت سنتز فیشر- تروپش افزایش یافته است. این سنتز یک نقش کلیدی در فرآیندهای گاز به مایع (GTL) ایفاء می کند، که GTL فرآیند روبه رشدی می باشد. سنتز فیشر- تروپش می تواند با خوراک گاز سنتز حاصل از گازی کردن زغالسنگ، گاز طبیعی و توده زیستی انجام پذیرد. در فرآیند GTL چهار مرحله مد نظر می باشد:۱) تولید گاز سنتز
۲)خالص سازی گاز سنتز ۳)سنتز فیشر- تروپش ۴)جداسازی محصولات ]شکل ۶٫۳۰[ . زغالسنگ با اکسیژن و بخار، گازی می شود و گاز سنتز تولیدی، برای خالص سازی از نیتروژن و سولفور عاری می شود، زیرا این دو عنصر می توانند باعث غیر فعال شدن کاتالیستهای FTS بشوند. گاز سنتز خالص شده به راکتور بستر ثابت، یا بستر سیال و یا راکتور دو غابی منتقل می شود. این راکتور شامل کاتالیستهای آهنی و یا کاتالیستهای کبالت می باشد. (هر چقدر گاز سنتز خالص تر باشد و یا نسبت باشد از کاتالیستهای کبالت استفاده می شود.) سپس گاز سنتز به هیدروکربنهایی نظیر متان و هیدروکربنهای سبک و واکس و محصولات مایع تبدیل می شود.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:18
چکیده:
سابقه و هدف:
سلامت روان از موضوعات بحثانگیز در روانپزشکی است. از جمله عوامل مرتبط با آن توانایی مدارای افراد با تغییرات و استرسها میباشد. این پژوهش با هدف بررسی سلامت روان و شیوههای مدارا در دانشجویان جدید الورود (مهرماه 83) دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی انجام پذیرفت.
مواد و روشها:
این پژوهش بر روی 249 نفر از دانشجویان پنج دانشکده دندانپزشکی، پزشکی، پرستاری و مامایی، تغذیه و توانبخشی به شیوه مقطعی و با استفاده از پرسشنامههای سلامت عمومی 28 سؤالی (GHQ-2-8)، پرسشنامه مدارای بلینگز و موس و یک پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک انجام و با شیوههای آماری کایدو و T-Student Test تجزیه و تحلیل گردید.
یافتهها:
در کل 1/36% از دانشجویان مورد مطالعه امتیاز بزرگتر یا مساوی نمره برش در GHQ (نمره 23) را بدست آوردند که بین دو جنس تفاوت معناداری مشاهده نشد (05/0P>).
افرادی که با استفاده از GHQ به عنوان مشکوک به اختلالات روانپزشکی تلقی میشوند (نمره بالاتر یا مساوی با نمره برش)، بیش از بقیه از راهبرد مدارای جسمانی کردن و مهار هیجانی استفاده مینمودند (05/0P<) و افراد با امتیاز کمتر از نمره برش در GHQ (افراد با سلامت روان بیشتر) از توانایی حل مسأله و ارزیابی شناختی بیشتری برخوردار بودند (05/0P<).
از نظر جلب حمایت اجتماعی بین دو گروه با امتیاز GHQ کمتر از نمره برش (نمره 23) و امتیاز بالاتر یا مساوی نمره برش تفاوت معناداری بدست نیامد.
وضعیت سلامت روان افراد با متغیرهای جنس، تأهل، رشته تحصیلی، تعداد دفعات شرکت در کنکور، وضعیت رضایتمندی از رشته تحصیلی و عوامل مؤثر در انتخاب رشته تحصیلی ارتباط معنادار آماری نداشت.
نتیجهگیری:
افراد با سلامت روانی بیشتر از شیوههای مدارای فعال و مؤثرتری استفاده کرده، بیشتر اقدام به ارزیابی شناختی مشکلات و یافتن راهحل مینمایند. باتوجه به جدایی ناپذیری استرسها از روند زندگی و تحصیل، آموزش شیوههای مؤثر مدارا به دانشجویان خصوصاً در ابتدای دوران تحصیل میتواند مصونیت آنها را در برابر پریشانی روانی افزایش دهد.
مقدمه:
موضوع سلامت روان از موضوعات بحثبرانگیز در روانپزشکی است. از جمله عوامل مرتبط با سلامت روان، توانایی مدارای افراد با تغییرات و استرسها میباشد که به نظر میرسد این دو رابطهای دوجانبه با یکدیگر داشته باشند. یعنی برخورداری از توانایی انطباق و مدارای بهتر، در حفظ سلامت روان افراد دخیل است و از طرفی برخورداری از سلامت روان، اتخاذ شیوههای انطباقی را در پی خواهد داشت.(1)
از جمله مهارتهای مدارا (Coping) میتوان به شیوههای مدارای مشکلمدار (Problem-focused) و مدارای هیجانمدار (Emotion-focused) اشاره کرد که در شیوههای مشکلمدار شخص میتواند به مسأله یا وضعیت خاصی که پیش آمده بپردازد و به دنبال راهی باشد برای تغییر دادن وضعیت و اجتناب از آن در آینده. در شیوه هیجانمدار، شخص میتواند حواس خود را بر تسکین و تخفیف هیجانات همراه با موقعیت پرفشار متمرکز میکند، حتی اگر نتواند آن موقعیت پرفشار را تغییر دهد. اکثر مردم در مواجهه با استرس از هر دو نوع مدارا استفاده میکنند.(1)
چهار نوع اساسی فرایند مدارا وجود دارد که عبارتند از (2):
الف) مدارای رویآوری- شناختی (Cognitive-approach coping): تجزیه و تحلیل شناختی و ارزیابی مجدد مثبت، پذیرش مسئولیت و خویشتنداری.
ب) مدارای رویآوری- رفتاری (Behavioral-approach coping): شامل جستجوی راهنمایی و حمایت و به کارگیری عمل معینی متناسب از قبیل مدارای مبتنی بر حل مسأله در رویارویی مستقیم با یک رویداد و پیامد آن است.
ج) مدارای اجتنابی- شناختی (Cognitive-avoidance coping): شامل پاسخهایی که هدف آن انکار یا به حداقل رساندن جدیت یک بحران یا پیامدهای آنست.
د) مدارای اجتنابی- رفتاری (Behavioral-avoidance coping): شامل مشوقهای جایگزین است که در آن شخص سعی میکند درگیر فعالیتهای جدید شود و آنها را به عنوان جایگزین فقدانهای ناشی از بحرانها تعیین کند. افرادی که در موقعیتهای پرفشار از مدارای مشکلمدار استفاده میکنند کمتر دچار افسردگی میشوند.(1)
در پژوهشی در سال (3 و1992) مشخص شد که دانشجویانی که از مکانیسمهای مدارای درگیر شدن یا روی آوردن (Engagement) استفاده میکنند از میزان افسردگی کمتری نسبت به گروهی که از مکانیسمهای اجتنابی استفاده میکنند برخوردارند(3) در مطالعهای دیده شد که شیوههای فعالمدارا (Active coping styles) دارای ارتباط منفی با پریشانی روانی بود.(4) در بررسی دیگری مشخص شد که نمرات کسب شده در آزمونهای مشکلمدار تحت تأثیر افسردگی و مدارای هیجانمدار تحت تأثیر میزان اضطراب واقع میشوند ولی شیوههای مدارای اجتنابی بطور قابل توجهی از میزان اضطراب و افسردگی افراد متأثر نمیشوند.(5)
در بررسی دیگری در انگلستان دیده شد، افراد مشکوک به ابتلا به اختلالات روانپزشکی (براساس آزمون GHQ) از مکانیسمهای مدارای رفتاری- اجتنابی و انکار بیش از سایر افراد استفاده میکنند.(6)
نتایج تحقیقات موس و شافر (1993) بیانگر آن است که اکثر افرادی که بیشتر بر مدارای رویآوری متکیاند، در زندگی بهتر با عوامل استرسزا سازگار میشوند و نشانگان روانشناختی کمتری را تجربه میکنند.(2)
این مطالعه با هدف بررسی سلامت روان و شیوههای مدارا و بررسی ارتباط بین این دو در دانشجویان جدیدالورود (مهرماه 83) دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی انجام پذیرفت.
«مواد و روشها»
این مطالعه یک مطالعه مقطعی (Cross-Sectional) از نوع توصیفی تحلیلی با حجم نمونه 249 نفر میباشد.
نمونه مورد مطالعه از میان دانشجویان جدیدالورود (مهرماه 1383) 5 دانشکده دندانپزشکی، پزشکی، پرستاری و مامایی، تغذیه و توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی شرکتکننده در کارگاههای آموزش ارتباط مؤثر به شیوه غیرتصادفی ساده انتخاب شدند.
محدوده سنی شرکتکنندگان 34-18 سال با متوسط سنی 97/18 سال بود. از مجموع 249 شرکتکننده، 162 نفر (1/65%) در مقطع کارشناسی، 85 نفر (1/34%) در مقطع دکترای عمومی و 2 نفر (8/0%) در مقطع کارشناسی ارشد مشغول به تحصیل بودند. در مجموع 198 نفر (5/79%) شرکتکنندگان مؤنث و 51 نفر (5/20%) مذکر، 246 نفر (8/98%) مجرد و 3 نفر (2/1%) متأهل بودند.
شیوه جمعآوری اطلاعات به صورت پرسشنامهای بود. پرسشنامهها بدون ذکر نام و شامل یک پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک، یک پرسشنامه سلامت عمومی 28 سؤالی (GHQ-28) و پرسشنامه مدارای بلینگز و موس (Billings , moos) بود. در پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک راجع به سن، جنس، تأهل، مقطع تحصیلی، رشته تحصیلی، انگیزه اصلی انتخاب رشته، تعداد دفعات شرکت در کنکور، وضعیت رضایتمندی از رشته تحصیلی و سابقه مصرف مواد شامل: سیگار، الکل، حشیش و تریاک سؤال گردید.
علاوه بر توضیحات کتبی، به صورت شفاهی در مورد نحوه پر کردن پرسشنامهها توضیح داده شد و باتوجه به بینام بودن پرسشنامهها در مورد مخفی ماندن و عدم پیگیری اطلاعات به شرکتکنندگان اطمینان داده شد.
پرسشنامه سلامت عمومی GHQ به بررسی وضعیت روانی فرد دریک ماهه اخیر می پردازد و شامل نشانه هایی مانند افکار و احساسات نابهنجار و جنبه هایی از رفتار قابل مشاهده می باشد. سوالها در چهارحوزه طرح شده است. الف) افسردگی ب) اضطراب و احساس آشفتگی رواشناختی ج) رفتار قابل مشاهده عینی و اختلاف عملکرد اجتماعی د) هیپوکندریازیس (7)
در این مطالعه از پرسشنامه 28 سؤالی سلامت عمومی (GHQ-28) هنجاریابی شده توسط آقایان حسن پالاهنگ و نورا… یعقوبی در سال 1374 در انستیتو روانپزشکی تهران استفاده شد همچنین از روش نمرهگذاری لیکرت ساده (Simple Likert) که بصورت (3-2-1-0) میباشد (الف0 ، ب1، ج2، د3 امتیاز)متوسط حساسیت پرسشنامه GHQ-28 برابر 84% و متوسط ویژگی آن برابر با 82% میباشد.(7)
مطالعات مختلف حاکی از پایایی بالای پرسشنامه (GHQ-28) است. ضریب پایایی بازآزمایی این پرسشنامه برابر با 55/0 ، ضریب پایایی بازآزمایی با خرده مقیاسهای آن بین 42/0 تا 47/0 ، ضریب آلفا برای کل مقیاس برابر 88/0 و برای خرده مقایسها بین 66/0 تا 85/0 میباشد.(7) در این پژوهش افراد با نمره برابر یا بیشتر از نمره برش به عنوان موارد مشکوک به بیماری تلقی شده، توصیه به مصاحبه تشخیصی روانپزشکی در آنها میگردد.
نمره برش پرسشنامه GHQ-28 در پژوهش حاضر برای هر دو جنس 23 میباشد.
پرسشنامه مدارای بلینگزوموس (2)
در این پژوهش همچنین از پرسشنامه 32 مادهای مدارای «بلینگز و موس» که توسط براهنی و موسی (1371 به نقل از حسین قدمگاهی 1376) هنجاریابی و توسط حسین قدمگاهی تنظیم مجدد شده است استفاده گردید که ضریب پایایی آن 79/0 گزارش شده است.
سوالات این پرسشنامه 5 خرده مقیاس را در بر می گیرد: (r بیانگر میزان پایایی پرسشنامه برای هر خرده مقیاس است)
الف) مدارای مبتنی بر بیان جسمی: 905/0 = r
ب) مدارای مبتنی بر مهار هیجانی: 651/0 = r
ج) مدارای مبتنی بر جلب حمایت اجتماعی: 903/0 = r
د) مدارای مبتنی بر ارزیابی شناختی: 688/0 = r
هـ) مدارای مبتنی بر حل مساله: 903/0 = r
اطلاعات حاصل با نرمافزار SPSS-win 11 مورد تجزیه و تحلیل واقع شد. آزمونهای آماری کایدو (Chi-Square) و T-Student test بکار گرفته شد. ارتباطی از نظر آماری معنادار تلقی شد که دارای P.Value کمتر یا مساوی 05/0 باشد.
«یافتهها»
از مجموع 249 پرسشنامه با پاسخ کامل، از نظر توزیع عامل اصلی مؤثر در انتخاب رشته تحصیلی در 127 نفر (51%) علاقه شخصی، 19 نفر (6/7%) تمایل و اصرار خانواده، 92 نفر (9/36%) موقعیت اجتماعی رشته و در 11 نفر (4/4%) عوامل دیگر نقش داشتند. 169 نفر (9/67%) بعد از یک نوبت شرکت در کنکور سراسری، 78 نفر (3/31%) بعد از 2 نوبت و 2 نفر (8/0%) بعد از بیش از 2 نوبت، وارد رشته موردنظر شده بودند.
100 نفر (9/79%) از رشته تحصیلی خود اظهار رضایت و 50 نفر (1/20%) اظهار نارضایتی کردند.
وضعیت مصرف سیگار، تریاک، الکل و حشیش در بین افراد مورد مطالعه آورده شده است.(جدول1)
از نظر نمره کسب شده در GHQ ، از میان 249 نفر، 159 نفر (9/63%) امتیاز کمتر از نمره برش (نمره23) را کسب نمودند و 90 نفر (1/36%) امتیاز بزرگتر یا مساوی 23 که به تفکیک رشته تحصیلی در جدول 2 آورده شده است. رابطه آماری معناداری بین متغیرهای جنس، وضعیت تأهل، وضعیت رضایتمندی از رشته تحصیلی، عوامل مؤثر در انتخاب رشته تحصیلی با وضعیت سلامت روان افراد بدست نیامد (جدول 3).
ماده ترجیحی در هنگام مواجهه با استرسها، سیگار در 2 نفر (8/0%) الکل در 2 نفر (8/0%)، تریاک در صفر نفر (0%) حشیش در صفر نفر (0%) گزارش شد. در 245 نفر (4/98%) هیچ مادهای ترجیح داده نشد.
رابط بین نمره GHQ و مقیاسهای 5 گانه پرسشنامه مدارای (بلینگز و موس) آورده شده است(جدول5). از 5 مقیاس مذکور، نمرات دو گروه تقسیم شده براساس نمره GHQ، در مقیاسهای بیان جسمی، مهار هیجانی و ارزیابی شناختی و توانایی حل مسأله از نظر آماری تفاوت معناداری داشتند.
«بحث»
از 249 شرکتکننده در این پژوهش، 90 نفر (1/36%)امتیاز بالاتر یا مساوی نمره برش (نمره 23) را در پرسشنامه GHQ کسب نمودند. اگرچه درصد دانشجویان مؤنثی که نمره بیشتر یا مساوی نمره برش را کسب کرده بودند بیش از دانشجویان مذکر بود، ولی این اختلاف از نظر آماری معنادار نبود (05/0P>). رقم بدست آمده از مطالعه حاضر با رقم بدست آمده از مطالعه Guthrie و همکارانش که در میان دانشجویان سال یک پزشکی منچستر انگلستان به عمل آمده بسیار نزدیک است (36%). وضعیت سلامت روانی دانشجویان در مناطق مختلف با استفاده از پرسشنامه سلامت عمومی GHQ در جدول5 آورده شده است. (8)
شاید بالاتر بودن ارقام بدست آمده در اکثر این مطالعات نسبت به پژوهش حاضر بدین علت باشد که همگی این مطالعات در میان دانشجویان پزشکی که از پراسترسترین رشتههای تحصیلی میباشد انجام شده ولی جمعیت مورد مطالعه در پژوهش حاضر جمعیتی متشکل از دانشجویان رشتههای مختلف تحصیلی علوم پزشکی بوده است و به علاوه همگی جدیدالورود بودند و تحت شرایط استرسزای تحصیل واقع نشده بودند.
علیرغم بالاتر بودن شیوع بسیاری از اختلالات روانپزشکی شایع مثل اختلالات افسردگی و اضطراب و شبهجسمی در زنان (2) و تعدادی از مطالعات دیگر (8و6) تفاوت معنیداری بین دو جنس از لحاظ امتیاز GHQ بدست نیامد.
در مطالعه مشابهی که با استفاده از GHQ-28 در دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی و در میان دانشجویان ورودی سال 1377 انجام شده درصد افراد با نمره GHQ بزرگتر یا مساوی نمره برش 4/30% بوده است(9) و در مطالعه مشابهی با استفاده از GHQ که در مراکز خوابگاههای دانشجویی دخترانه و پسرانه شهید بهشتی انجام شده، رقم مزبور 38% بدون اختلاف معنادار بین دو جنس بدست آمده بود(10) که تشابه زیادی با نتایج پژوهش حاضر دارد ولی در مطالعه مشابه دیگری که در میان دانشجویان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی بوشهر به عمل آمده(11) از لحاظ جنس تفاوت آماری معناداری وجود داشته (4/52% در جنس مؤنث و 1/32% در جنس مذکر)
در مطالعهای که در سطح جمعیت عمومی کشور در سال 78 انجام شده (16) درصد افراد با نمره GHQ بالاتر یا مساوی نمره برش 21% گزارش شد، که کمتر از مطالعه حاضر است و همچنین تفاوت معناداری بین دو جنس دیده شد (9/14% در مذکر و 9/25% در مؤنث). بالاتر بودن رقم مزبور در پژوهش حاضر شاید به این علت باشد که مطالعه در جمعیت محدودی انجام شده که همگی در سال اول رشته تحصیلی بودهاند و تحت یک شرایط خاص استرسزا و تغییر عمده در زندگی یعنی ورود به دانشگاه قرار داشتهاند. و دلیل دیگر شاید ناشی از تغییر شیوههای محاسبه امتیازات GHQ بوده باشد که در مطالعه کشوری از شیوه امتیازدهی سنتی (1-1-0-0) و در این مطالعه از شیوه لیکرت ساده (3-2-1-0) استفاده شده است.
در این پژوهش بین نمره GHQ و رشتههای مختلف تحصیلی اختلاف معناداری بدست نیامد (05/0P>) که احتمالاً ناشی از جدیدالورود بودن دانشجویان مورد مطالعه بوده که کاملاً تحت شرایط خاص رشته تحصیلی خود واقع نشده بودند. هماهنگ با نتایج مطالعات قبلی (3و4و5و12) افرادی که از سلامت روان بیشتری برخوردار بودند از شیوههای مدارای فعال و مؤثرتری استفاده مینمودند. نکات دیگر استخراج شده از پژوهش حاضر عبارتند از:
1ـ افرادی که از سلامت روان بیشتری برخوردارند از مهارت ارزیابی شناختی بیشتری نیز برخوردار میباشند. در توجیه این یافته میتوان به این نکته اشاره کرد که دیده شده. اختلالات شناختی قابل توجهی ممکن است در مواجهه با عوامل جدی فشار، گریبانگیر افراد شود که در آن شرایط افراد نمیتوانند به راحتی تمرکز کنند و افکارشان را منطقاً سازمان دهند.(1)
2ـ افرادی که از سلامت روان کمتری برخوردارند از مهار هیجانی بیشتری در برخوردار با استرسها استفاده میکنند. این یافته احتمالاً به علت اینست که افرادی که از سلامت روانی کمتری برخوردارند در برخورد با مشکلات دچار تحریک و برانگیختگی بیشتری میشوند و چون طبق موارد 1و4 همین پژوهش به خوبی قادر به ارزیابی شناختی و یافتن راهحل مفید برای مشکلات نیستند، واکنشهای هیجانی بیشتری در برابر استرسها از خود نشان میدهند.
3ـ افرادی که از سلامت روانی کمتری برخوردارند از راهبردهای مدارای جسمانی کردن بیشتر استفاده مینمایند. علت این یافته اینست که دیده شده انطباق با حضور مستمر یک عامل فشار ممکن است امکانات بدن را کاهش دهد و اشخاص را مستعد بیماری کند.(1)
4ـ افرادی که از سلامت روانی بیشتری برخوردارند از مهارت حل مسأله بیشتری نیز برخوردارند. دیده شده که افرادی که پریشانی روانی کمتر و به ویژه افسردگی کمتری دارند راحتتر میتوانند از مدارای مشکل مدارانه یا حل مسأله استفاده کنند(1) از طرفی به نظر میرسد ارزیابی شناختی از ملزومات حل مسأله میباشد و بهتر بودن ارزیابی شناختی در افراد با سلامت روان بیشتر، توجیه دیگری برای این نتیجه است.
5 ـ افرادی که از سلامت روان بیشتری برخوردارند از توانایی جلب حمایت اجتماعی بیشتری برخوردار نیستند.
در توجیه این یافته شاید بتوان گفت باتوجه به اینکه تمامی افراد مورد مطالعه، از یک جمعیت محدود دانشجویی و با شرایط یکسان از لحاظ طول مدت تحصیل انتخاب شده بودند، از نظر توانائیهای جلب حمایت اجتماعی و برخورداری از شبکه روابط اجتماعی تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته باشند.
6ـ باتوجه به یافتههای جدول 2 پائینتر بودن مصرف مواد غیرمجاز در این پژوهش در مقایسه با پژوهشی که در سال 1994 در دانشکده نیوکاسل انگلستان انجام شده بود(16) (5/25% دانشجویان پزشکی مصرف بیش از حد الکل و 2/49% مصرف حشیش) از دلایل ذیل ناشی میشود: تفاوت وضعیت فرهنگی جامعه ما با انگلستان و همچنین احتمالاً دخالت معذوریتهای قانونی و اخلاقی حاکم برجامعه و از طرفی جدیدالورود بودن دانشجویان در تحقیق حاضر که فرصت تأثیرپذیری از دانشگاه و خوابگاههای دانشجویی به عنوان یکی از مراکز آشنایی افراد با مواد، را به آنها نداده است.
7ـ عدم ارتباط معنادار بین مؤلفههای رضایت از رشته تحصیلی، تعداد دفعات شرکت در کنکور و وضعیت تأهل از دیگر یافتههای این پژوهش است. در مورد رضایت از رشته تحصیلی شاید جدیدالورود بودن افراد و عدم درگیری کامل با مشکلات رشتههای مزبور در این نتیجه مؤثر بوده است. در مورد وضعیت تأهل نیز کم بودن تعداد افراد متأهل، 3 نفر (2/1%) از اعتبار این یافته میکاهد.
8 ـ نتایج این مطالعه نشان میدهد که سلامت روانی کمی بیش از دانشجویان مورد مطالعه در معرض خطر است، آن هم در حالیکه آنها تازه در ابتدای دوران تحصیل خود در دانشگاه قرار دارند و طبق بعضی از مطالعات قبلی (4و6و13) انتظار میرود این آمار در طی دوران تحصیل روند رو به رشدی داشته باشد (بخصوص در رشتههای پراسترس مثل پزشکی) و این یافته بیانگر اهمیت انجام مطالعات عمیق و ریشهای در مورد وضعیت سلامت روان این دانشجویان میباشد. باتوجه به ارتباط سلامت روان دانشجویان با مکانیسم مدارای آنها، اهمیت آموزش مهارتهای مؤثر مدارا با استرسها که از امور آموختنی است آشکار میگردد.
محدودیتهای این پژوهش عبارتند از: الف) محدودیتهای خاص مطالعه پرسشنامهای ب) عدم انتخاب نمونهها به شیوه تصادفی و در نتیجه احتمال سوگیری ج) عدم تأیید تشخیص افراد مشکوک با استفاده از پرسشنامه GHQ توسط یک مطالعه تکمیلی روانپزشکی.
پیشنهاد میشود الف) طی مطالعه دیگری با استفاده از مصاحبه تکمیلی روانپزشکی، افراد مشکوک غربال شده، بررسی شوند.
ب) کلیه دانشجویان در ابتدای دوران تحصیل از نظر سلامت روان غربالگری شده، خدمات مشاورهای و درمانی در اختیار موارد علامتدار قرار بگیرد.
ج) مطالعات پیگیری در ابتدای هر سال تحصیلی، در تمام طول دوران تحصیل انجام شود.
د) برنامههای آموزشی برخورد با استرسها و کسب مهارتهای مؤثر مدارا به صورت جدی در برنامههای آموزشی دانشجویان خصوصاً در ابتدای دوران تحصیل گنجانده شود.
جدول 1. سئوالات پرسشنامه GHQ-28
شماره سئوال
علائم
1
احساس سلامت و تندرستی
2
احساس نیاز به داروهای تقویتی
3
احساس ضعف و سستی
4
احساس بیماری
5
سردرد
6
احساس فشار به سر
7
احساس داغ و سرد شدن
8
بی خوابی
9
بیدار شدن در وسط خواب
10
احساس تحت فشار بودن
11
عصبانیت و بد خلقی
12
هراسان و وحشت زده بودن
13
عدم توانایی در انجا کارها
14
دلشوره
15
توانایی در مشغولیت و سرگرم نگه داشتن خود
16
صرف وقت بیشتر از حد معمول در انجام کارها
17
احساس خوب انجام دادن کارها
18
احساس رضایت از نحوه انجام کارها
19
احساس مفید بودن
20
قدرت تصمیم گیری
21
لذت بردن از فعالیتهای روزمره
22
احساس بی ارزشی
23
ناامیدی
24
احساس بی ارزش بودن
25
افکار خودکشی
26
عدم توانایی انجام کار
27
آرزوی مردن
28
اقدام به خودکشی
سوالات 1 تا 7 مربوط به نشانه های جسمانی، 8 تا 14 مربوط به مقیاس اضطراب، 15 تا 21 به اختلال عملکرد اجتماعی و 22 تا 28 مربوط به مقیاس افسردگی می باشد.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:85
پایان نامه رشته روانشناسی
چکیده:
پژوهش حاضر قصد دارد به بررسی رابطه بین افسردگی و پیشرفت تحصیلی و تفاوت آن در دو گروه خوابگاهی و غیرخوابگاهی بپردازد. در واقع بدنبال پاسخ به این سؤال است که آیا محیطی مانند خوابگاه میتواند با ایجاد افسردگی بر پیشرفت تحصیلی دانشجویان تأثیر بگذارد؟
برای رسیدن به هدف مذکور از طرح ـ پس رویدادی (علی ـ مقایسهای) استفاده کردیم جامعه و نمونه پژوهش حاضر کل دانشجویان دختر در حال تحصیل رشته روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی تهران میباشد که کل جامعه بعنوان نمونه مورد مطالعه قرار گرفت.
دادههای مورد نظر برای متغیر افسردگی از طریق پر کردن سیاهه افسردگی بک و برای پیشرفت تحصیلی معدل ترم گذشته دانشجویان جمعآوری شد.
برای تجزیه و تحلیل آماری دادههای از ضریب همبستگی پیرسون و t دو گروه مستقل استفاده گردید نتایج پژوهش نشان داد بین میزان افسردگی و پیشرفت تحصیلی رابطه معناداری وجود دارد.
فهرست مطالب:
عنوان …………………………………………………………………………………………… صفحه
چکیده………………………………………………………………………………………………………
مقدمه……………………………………………………………………………………………………. ۲
فصل اول: گستره علمی مسئله مورد بررسی
۱ـ بیان مسئله ……………………………………………………………………………………….. ۷
۲ـ اهمیت و ضرورت پژوهش ………………………………………………………………. ۱۱
۳ـ اهداف…………………………………………………………………………………………….. ۱۴
۴ـ فرضیههای پژوهش ………………………………………………………………………… ۱۵
۵ـ متغیرها و تعریف عملیاتی آنها ………………………………………………………….. ۱۶
۶ـ خلاصه ………………………………………………………………………………………….. ۱۸
فصل دوم: مرور تحلیل یافتهها در زمینه بررسی حاضر
۱ـ مبانی نظری ……………………………………………………………………………………. ۲۰
الف افسردگی (مفهوم و نظریههای مربوط به آن)…………………………………………
روان تحلیلگری ………………………………………………………………………………….. ۲۲
رفتارینگر…………………………………………………………………………………………… ۲۵
شناختی………………………………………………………………………………………………. ۳۰
زیستشناختی …………………………………………………………………………………….. ۳۲
انواع ………………………………………………………………………………………………….. ۳۵
میزان شیوع ……………………………………………………………………………………….. ۳۶
ب ـ پیشرفت تحصیلی ………………………………………………………………………….. ۳۷
۲ـ یافتههای پژوهشی ………………………………………………………………………….. ۴۳
۳ـ خلاصه ………………………………………………………………………………………….. ۵۰
فصل سوم: فرآیند روش شناختی
۱ـ انتخاب نمونه ………………………………………………………………………………………
الف ـ جامعه و نمونه …………………………………………………………………………… ۵۲
۲ـ ابزار گردآوری اطلاعات ………………………………………………………………….. ۵۳
الف ـ معرفی سیاهه …………………………………………………………………………….. ۵۳
ب ـ روش اجرا و نمرهگذاری ……………………………………………………………….. ۵۴
ج ـ اعتبار و پایایی ………………………………………………………………………………. ۵۴
۳ـ طرح تحقیق و روشهای آماری …………………………………………………………. ۵۶
الف ـ طرح تحقیق ………………………………………………………………………………… ۵۶
ب ـ روشهای آماری ……………………………………………………………………………. ۵۸
۴ـ خلاصه ………………………………………………………………………………………….. ۵۹
فصل چهارم: ارائه و تحلیل نتایج کمی
۱ـ ارائه دادههای توصیفی بدست آمده ………………………………………………….. ۶۱
۲ـ بررسی نتایج در چهارچوب بدست آمده ……………………………………………. ۶۳
الف ـ نتایج حاصل از رابطه بین افسردگی و پیشرفت تحصیلی………………….. ۶۴
ب ـ نتایج آزمون t در متغیر افسردگی …………………………………………………… ۶۵
ج ـ نتایج آزمون t در متغیر پیشرفت تحصیلی ………………………………………… ۶۵
۳ـ خلاصه…………………………………………………………………………………………… ۶۷
فصل پنجم: بحث و نتیجهگیری
۱ـ بحث و بررسی درباره یافتهها ………………………………………………………….. ۶۹
۲ـ جمعبندی و نتیجهگیری ……………………………………………………………………. ۷۲
۳ـ کاربرد نتایج …………………………………………………………………………………… ۷۳
۴ـ محدودیتها…………………………………………………………………………………….. ۷۸
۵ـ پیشنهادات………………………………………………………………………………………. ۷۹
منابع
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:195
چکیده ۱
فصل اول. ۲
گستره علمی پژوهش… ۲
مقدمه. ۳
بیان مسئله. ۴
اهمیت و ضرورت تحقیق. ۱۳
هدف های تحقیق. ۱۶
فرضیه ها ۱۶
تعریف عملیاتی متغیرهای تحقیق. ۱۸
تعریف مفهومی اختلال وسواس فکری- عملی. ۱۸
تعریف عملیاتی اختلال وسواس فکری- عملی. ۱۸
تعریف مفهومی نوروفیدبک.. ۱۹
تعریف عملیاتی نوروفیدبک.. ۱۹
تعریف مفهومی الکتروآنسفالوگرافی کمی. ۲۰
تعریف عملیاتی الکتروآنسفالوگرافی کمی. ۲۰
تعریف مفهومی دارو ۲۰
تعریف عملیاتی دارو ۲۰
فصل دوم. ۲۱
پیشینه پژوهش… ۲۱
اختلال وسواس فکری- عملی. ۲۲
اضطراب و اختلال وسواس فکری- عملی. ۲۲
علائم اختلال وسواس فکری- عملی: ۲۵
وسواس فکری: ۲۵
وسواس عملی : ۲۵
علائم اصلی. ۲۶
سایر علائم. ۲۷
معیارهای تشخیصی اختلال وسواس فکری- عملی. ۲۷
همه گیر شناسی. ۲۹
اختلال وسواس فکری- عملی و خانواده ۳۱
سیر و پیش آگهی: ۳۲
ویژگیهای بالینی. ۳۴
همایندی.. ۳۵
تشخیص افتراقی. ۳۷
اختلال توره ۳۷
سایر بیماریهای روانپزشکی. ۳۸
رابطه بین انواع نشانگان در اختلال وسواس فکری- عملی با انواع اختلالات.. ۴۰
سبب شناسی. ۴۱
عوامل زیستی عصب- رسانه ها، دستگاه سروتونژیک.. ۴۱
دستگاه نورآدرنرژیک.. ۴۲
ایمنی شناسی عصبی (نوروایمنولوژی) ۴۲
مطالعات انجام شده با تصویر برداری مغزی.. ۴۳
وراثت شناسی. ۴۷
سایر داده های زیستی. ۴۸
عوامل رفتاری.. ۵۰
عوامل روانی. ۵۱
درمان. ۵۲
دارو درمانی. ۵۲
مهار کننده های اختصاصی باز جذب سروتونین. ۵۳
کلومی پرامین. ۵۴
سایر داروها ۵۵
روان درمانی. ۵۵
روان جراحی. ۵۸
سایر درمانها ۵۹
EEG و امواج مغزی.. ۶۰
امواج مغزی که در EEG دیده می شوند عبارتند از : ۶۴
روش ارزیابی EEG.. 67
الکتروآنسفالوگرافی کمی. ۶۹
اختلال وسواس فکری- عملی و الکتروآنسفالوگرافی کمی. ۷۳
نوروفیدبک.. ۷۶
بیوفیدبک.. ۷۶
تحقیقات انجام شده در زمینه نوروفیدبک.. ۸۷
فصل سوم. ۹۶
روش شناسی پژوهش… ۹۶
طرح پژوهش… ۹۷
جامعه، نمونه و روش نمونه گیری.. ۹۷
جامعه آماری.. ۹۷
ابزارهای پژوهش… ۹۷
چک لیست مصاحبه بالینی براساس DSM- IV. 100
نحوه جمع آوری اطلاعات.. ۱۰۰
روش تجزیه و تحلیل داده ها ۱۰۵
فصل چهارم. ۱۰۷
نتایج. ۱۰۷
مقدمه. ۱۰۸
اطلاعات جمعیت شناختی. ۱۰۸
موقعیت درمان. ۱۰۸
آزمودنی. ۱۰۸
نوروفیدبک.. ۱۰۸
نوروفیدبک.. ۱۳۶
مقایسه نمرات شاخص های پرسشنامه پادوا در هر سه موقعیت آزمایشی. ۱۳۸
فصل پنجم. ۱۴۰
بحث در نتایج. ۱۴۰
خلاصه طرح پژوهش و یافته ها ۱۴۱
بحث در نتایج در پرتو یافته های پیشین. ۱۴۳
۱-اثر بخشی درمانی نوروفیدبک.. ۱۴۳
۲- اثر بخشی دارو درمانی. ۱۴۵
نتیجه گیری.. ۱۴۷
محدودیتها ۱۴۸
پیشنهادات.. ۱۴۹
منابع. ۱۵۱
هدف اصلی پژوهش حاضر، تعیین اثر بخشی درمان نوروفیدبک و درمان داروئی در کاهش نشانگان وسواس فکری- عملی است. اهداف دیگر این پژوهش، تعیین اثر بخشی درمان نوروفیدبک بر وسواس فکری و همچنین وسواس عملی است.
از آنجایی که این پژوهش مطالعه ای شبه آزمایشی با ساختار تک آزمودنی است، از بین بیماران مبتلا به وسواس فکری- عملی مراجعه کننده به مرکز جامع اعصاب و روان آتیه ۱۲ نفر انتخاب و به صورت تصادفی در ۳ موقعیت درمان نوروفیدبک، درمان داروئی و لیست انتطار قرار گرفتند.
ابزار پژوهش پرسشنامه پادوا می باشد که هم وسواس فکری و هم وسواس عملی را می سنجد. این آزمون برای کلیه بیماران به صورت پیش آزمون و پس آزمون به فاصله ۱۰ هفته اجرا شد. از چک لیست مصاحبه بالینی بالینی نیز برای تشخیص گذاری بیماران استفاده شد.
نتایج این پژوهش با استفاده از اندازه اثر و محاسبه میزان بهبودی نشان داد که نوروفیدبک و درمان داروئی میزان بهبودی تقریبا یکسان ( به ترتیب ۴۵/۰ و ۴۶/۰ ) دارند و اندازه اثراین درمانها به ترتیب برابر ۱۶/۳ و ۲۵/۴ می باشد که اندازه اثر بزرگی محسوب می شوند و این درحالیست که میزان کل بهبودی در موقعیت لیست انتظار ۵/۳ درصد با اندازه اثر ۰۱/۰ درصد می باشد. استفاده از آزمون کروسکال- والیس نیز نشان داد که در هر ۳ شاخص کل، وسواس فکری و وسواس عملی در پس آزمون به ترتیب با ارزش پی ۰۲۳/۰، ۰۳۵/۰ و ۰۲۱/۰فرض صفر که بیانگر برابری میانگین ها بود، رد شد. در کل می توان نتیجه گرفت که از درمان نوروفیدبک نیز می توان به عنوان راهبرد درمانی جدید استفاده کرد.
مقدمه:
شناخت آن دسته از اختلال های روانی که تحت عنوان اختلال وسواس فکری- عملی مشخص می شوند توجه بسیاری از روانشناسان، روانپزشکان و پژوهندگان را به خود جلب کرده است. گفته می شود این اختلال طی تاریخ بشر همواره وجود داشته است و امروزه نسبت قابل ملاحظه ای از روان نژندها را به خود اختصاص داده است. شدت و استمرار این اختلال گاه به حدی می رسد که نیرو و کارایی فرد را کاملا پایین می برد و اثری فلج کننده در زندگی شخصی و اجتماعی بیمار بر جا می گذارد. اختلال وسواس فکری- عملی شامل دو بخش یعنی وسواس های فکری و وسواس های عملی است. شیوع کلی ( در طول زندگی) این اختلال را 2.5 درصد برآورد کرده اند (انجمن روانپزشکی امریکا، 2000). پژوهش ها نشان می دهد که میزان شیوع این اختلال در بسیاری از فرهنگهای گوناگون دنیا شبیه یکدیگرند. اگرچه اختلال وسواس معمولا در نوجوانی یا اوایل بزرگسالی شروع می شود اما ممکن است در دوران کودکی نیز آغاز شود. متوسط سن شروع مردان پایین تر از زنان یعنی سن 6 تا 15 سالگی برای مردان و بین 20 تا 29 سالگی برای زنان می باشد. در اکثر موارد شروع اختلال تدریجی است ولی در برخی موارد شروع حاد و ناگهانی ملاحظه شده است. در بیشتر افراد سیر اختلال به صورت افت و خیز مزمن همراه با تشدید نشانه هایی است که احتمالا با فشار روانی رابطه دارند ( همان منبع). با توجه به محدودیت های دارو درمانی و رفتار درمانی، به نظر می رسد نوروفیدبک به عنوان یک وجه درمانی جدید برای درمان وسواس باید مورد توجه قرار گیرد (هاموند،2003). نوروفیدبک راهبرد یادگیری برای اصلاح توانایی مغز است تا امواج مغزی ویژه ای تولید شود. در درمان با نوروفیدبک از الکتروانسفالوگراف به عنوان مقدمه ای برای کار درمان استفاده می شود. به این شکل که ابتدا الگوی امواج مغزی در اختلال مشخص می گردد، سپس میزان انحراف امواج از الگوی طبیعی تعیین می شود که این کار از طریق الکتروانسفالوگرافی کمی انجام می گیرد. بعد با استفاده از نوروفیدبک در جهت باز گرداندن امواج به حالت طبیعی، آموزش بیمار در جهت کنترل امواج مغزی و در نتیجه رفع بیماری اقدام می گردد. کاربرد این درمان برای اختلالاتی مثل بیش فعالی- کمبود توجه، صرع، اضطراب و افسردگی و همچنین وسواس فکری- عملی تایید گشته است (هاموند،2005).
بیان مسئله
اختلال وسواس فکری- عملی ( اختلال وسواس فکری- عملی ) یک اختلال اضطرابی بسیار ناتوان ساز است که معمولا به مثابه یک بیماری بد عللاج که نیازمند درمان مادام العمر است، در نظر گرفته می شود. خصیصه اصلی اختلال وسواس فکری- عملی، وجود وسواس های فکری یا عملی مکرر و چنان شدید است که رنج و عذاب زیادی را به بار می آورد. این وسواس ها سبب اتلاف وقت می شوند و اختلال قابل ملاحظه ای در روند معمولی و طبیعی زندگی، کارکرد شغلی، فعالیت های معمول اجتماعی، یا روابط فردی ایجاد می کنند. بیمار مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی ممکن است فقط وسواس فکری، فقط وسواس عملی و یا هر دوی آنها را با هم داشته باشد (سادوک و سادوک،2003).
افکار وسواسی شامل تصاویر، افکار و تکانه های تکراری، ناخواسته، مزاحم و غیرفابل قبولی هستند که ذهن در برابرشان مقاوم است وکنترلشان مشکل می باشد (راچمن،1985 به نقل از کلارک، 2004). محتوای افکارشان اغلب آزاردهنده و تنفر انگیز بوده و بر روی موضوعاتی مثل آلودگی، پرخاشگری، شک و تردید، اعمال جنسی غیرقابل قبول، مذهب، نظم و ترتیب، تقارن و دقت متمرکز است. اعمال وسواسی یا اجبارها، اعمال روانی یا رفتارهای کلیشه ای و تکراری هستند که به طور معمول به منظور کاهش اضطراب یا پریشانی، در پاسخ به یک فکر وسواسی انجام می شوند ( انجمن روانپزشکی امریکا، 2000). شستن، وارسی، منظم کردن (مرتب کردن اشیا به صورت متقارن)، انباشتن و تشریفات روانی مثل تکرار لغات و عبارات خرافی ویژه، رایج ترین اعمال وسواسی هستند (کلارک، 2004).
میزان شیوع مادام العمر اختلال وسواس فکری- عملی درجمعیت کلی حدود 2 تا 3 درصد است. طبق تخمین برخی از پژوهشگران، اختلال وسواسی فکری- عملی در ده درصد از بیماران سر پایی مطبها و درمانگاههای روانپزشکی یافت می شود. با توجه به ارقام مذکور، اختلال وسواس فکری- عملی چهارمین بیماری روانپزشکی پس از فوبی، اختلالات مرتبط با مواد، و اختلال افسردگی عمده است (سادوک و سادوک،2003). در میان بزرگسالان، احتمال ابتلای مرد و زن به این اختلال یکسان است ولی درمیان نوجوانان، پسرها بیشتر از دخترها به اختلال وسواس فکری- عملی مبتلا می شوند. میانگین شروع بیماری حدود بیست سالگی است و البته در مردها مختصری پایین تر(حدود نوزده سالگی) ودر زنها کمی دیرتر(حدود بیست ودو سالگی) است. بزرگسالان جوان بین 18 تا 24 سالگی در بالاترین خطر ابتلا به اختلال وسواس فکری- عملی اند (کارنو و همکاران، 1988). استرس های زیادی برای اعضای خانواده ای که با اختلال وسواس فکری- عملی شدید زندگی می کنند، وجود دارد. اعضای خانواده ممکن است هم با تلاش برای توقف نشانگان و هم با همکاری برای رفتار تشریفاتی بیمار، به طور مستقیم باعث گسترش بیماری شوند. انتقادات شدید ممکن است بر شدت نشانگان بیماری تاثیر منفی داشته باشد و سطح اضطراب و افسردگی در اعضای خانواده، نحوه پاسخگویی آنها به افکار و اعمال وسواسی بیمار را تحت تاثیرقرار دهد (امیر، فرش من و فوآ، 2000 ).
در صورتی که همایندی مادام العمر در نظر گرفته شود، درکمتر از 15% موارد تشخیص اختلال وسواس فکری- عملی خالص دیده می شود ( براون و کمپبل وهمکاران،2001؛ کارینو وآندریوز،1996). با شروع دوره افکار وسواسی، و تا مادامی که دوره ادامه داشته باشد افراد در معرض خطر بالا برای ابتلا به اختلالات خلقی و اضطرابی ، خوردن و اختلالات تیک می باشند (یوریورا – توبایز وهمکاران،2000).
دنیز و همکاران (2004) دریافتند که 60 تا 80% بیماران اختلال وسواس فکری- عملی، یک دوره افسردگی را در طول عمرشان تجربه می کنند. و خطرخود کشی در مورد تمام بیماران مبتلا به این اختلال مطرح است.
اختلال وسواس فکری- عملی در بچه ها و بزرگسالان اختلال شایعی است که در صورت عدم درمان مزمن خواهد شد (لوین وهمکاران،2005 به نقل از استروچ،2007).
درمطالعات کاملا نظارت شده معلوم گشته است که با دارو درمانی، رفتار درمانی یا ترکیب این دو، از علائم بیماران مبتلا به اختلال وسواسی فکری – عملی به نحو موثر و چشم گیری کاسته می شود. کلومی پرامین اولین دارویی بود که اداره مواد غذایی و دارویی (FDA) برای درمان اختلال وسواس فکری- عملی تایید کرد ( سادوک و سادوک ،2003) . نتیجه یک فرا تحلیل اخیر (آکرمن و گرین لند،2002) از 25 مطالعه دارویی این بود که موثرترین درمان دارویی اختلال وسواس فکری- عملی (کلومی پرایمین) در مقیاس یل- براون، به طور متوسط اثر درمانی اش، 64/10 با انحراف استاندارد بهبودی 33/1 می باشد. در مطالعات فلوکستین (پروزاک) میانگین بهبودی بر اساس مقیاس یل- براون، فقط 4/5 بود. با این حال، دارو درمانی با کلومی پرامین دارای عوارض جانبی زیادی همچون خشکی دهان، تاری دید، یبوست، تعریق، رخوت، سرگیجه و انزال زودرس می باشد (هاموند، 2003). و هر چه مصرف داروی کلومی پرامین بیشتر ادامه یابد، میزان بهبودی کمتر است ( آکرمن و گرین لند، 2002). از سایر درمان های موثر برای اختلال وسواس فکری- عملی، مهارکننده های اختصاصی بازجذب سروتونین می باشد که شامل فلئوکستین، سرترالین، پاروکستین، فلووکسامین و سیتالوپرام می باشد. فلوکستین، سرترالین، پاروکستین، فلووکسامین در افراد بالای 18سال مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی، به کار می روند. همچنین، مصرف فلووکسامین و سرترالین در درمان اختلال وسواس فکری- عملی کودکان (سن 6 تا 17 سالگی) تایید شده است )سادوک و سادوک،2003). این طبقه از داروها نیز دارای عوارض گوارشی، سردرد، کژکاری جنسی، اضطراب و بی خوابی است.
علی رغم اینکه مقایسه یک به یک چندانی میان رفتار درمانی و دارو درمانی در اختلال وسواس فکری- عملی صورت نگرفته، رفتار درمانی را هم به اندازه دارو درمانی در درمان این اختلال موثر می دانند و حتی طبق برخی داده ها اثرات مفید رفتار درمانی دیرپاتر است ( سادوک وسادوک،2003). فوا و فرانکلین(2001) گزارش کردند، رفتار درمانی که به طور معمول برای درمان اختلال وسواس فکری- عملی به کار می رود، تکنیکهای مواجهه و ممانعت از پاسخ است و بیمارانی که دوره درمان را کامل می کنند 76 تا 86 درصد بهبودی را نشان می دهند. فوآ و همکاران (1985، به نقل از هاموند،2003) گزارش کردند که در بیش از 200 بیمار،51% نشانگان حداقل 70% کاهش یافت. ولی رفتار درمانی دارای محدودیتهایی نیز است. در مقاله ای، گریست(1990، به نقل از هاموند،2003) بیان کرد که بزرگترین مشکل در اکثر بیماران اختلال وسواس فکری- عملی این است که اکثرا این درمان را دوست ندارند، بنابراین 25% بیمازان طی درمان، از ادامه درمان منصرف می شوند و یا با آشکار سازی و یا پنهان کردن اجتناب، کار درمان را به طور عمد خراب می کنند. وی همچنین بیان کرد که رفتار درمانی برای وسواس فکری خالص ( بدون تشریفات ) موفقیت کمتری داشته و حدود 50% از بیماران نشانگانشان بهبود می یابد. کاربرد شیوه های شناخت درمانی دراختلال وسواس فکری- عملی، تا همین اواخر، محدود به مشکلات درمان عقلی- عاطفی (RET ) در مقایسه با مواجهه بود. جالب آنکه امل کمپ وهمکاران (1998) دریافتند که درمان عقلی- عاطفی به اندازه مواجهه و جلوگیری از پاسخ موثر بوده است.