کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

تحقیق در مورد شعر «همیشه» سپهری 8 ص

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق در مورد شعر «همیشه» سپهری 8 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 9 صفحه


 قسمتی از متن .doc : 

 

همیشگی همیشه ها

همیشه

عصر

چند عدد سار

دور شدند از مدار حافظه کاج

نیکی جسمانی درخت به جا ماند

عفت اشراق روی شانه من ریخت

حرف بزن،‌ ای زن شبانه موعود!

زیر همین شاخه های عاطفی باد

کودکیم را به دست من بسپار

در وسط این همیشه های سیاه

حرف بزن، خواهر تکامل خوشرنگ!

خون مرا پر کن از ملایمت هوش

نبض مرا روی زبری نفس عشق

فاش کن

روی زمینهای محض

راه برو تا صفای باغ اساطیر

در لبه فرصت تلالو انگور

حرف بزن، حوری تکلم بدوی!

حرف مرا در مصب دور عبارت

صاف کن

در همه ماسه های شور کسالت

حنجره آب را رواج بده

بعد دیشب شیرین پلک را

روی چمنهای بی تموج ادراک

پهن کن

شعر «همیشه» سپهری، قصه غربت مرد است که در تنهایی حیات به فریاد آمده است و در برهوت وجود،‌ زن، آن حوری تکلم بدمی را جستجو می کند تا به همراهی او در سمفونی جاودانه آفرینش سرود عشق را در «همیشگی همیشه ها» زمزمه کند.

... جاری زمان، مثل همیشه، در بستری از رنگها می خرامید...

هنوز در تاریکی بی آغاز و پایان ازل، «دری در روشنایی نروییده بود»، سکوت سیاهی در رگ هستی می تپید.

کسی که تنها کس بود، زمانهای زمان، «کنار مشت خاک»،‌ در دوردست خویش، اوج خود را گم کرده بود.

از لحظه بعد می ترسید، به «تبسم پوشیده گیاهی» بر گوشه لبهایی شبیه بود که بوی ترانه ای گمشده می دادند، در دهلیزهای وجودش انتظاری سرگردان موج می خورد، دستهایش پر از بیهودگی جست و جو بود، احساس می کرد خوابی را میان علفها گم کرده است، انگشتانش به سوی هیچ می لغزیدند.

***

شبی از شبهای دراز زیر بارش یک راز، کمی آن سوتر از این پرچین نیاز، نازِ پیچک غزل او را پیچید.

کلمه شد، کلمه رعدی در خلوت سرای هستی،

کای خداوند خدا

«ما بی تاب و نیایش کمرنگ

از مهرت لبخندی کن،‌ بنشان بر لب ما

باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو

ما هسته پنهان تماشاییم

ز تجلی ابری کن، بفرست، که ببارد بر سر ما

باشد که به شوری بشکافیم، باشد که ببالیم و به خورشید تو پیوندیم

باشد که ز خاکستر ما،‌ در ما، جنگل یکرنگی به در آرد سر

ای نزدیک

خود را در ما بفکن

باشد که به هم پیوندد همه چیز، باشد که نماند مرز، که نماند نام، »

ناگهان در نفرت بیداری به خاک افتاد،‌ در باز شد، تنها کس از «هجوم حقیقت»‌ بر «خاک فراگیر ناز» افتاد... بذر تمامی گلها را در حافظه رویش نظاره کرد و نزدیک انبساط،‌ در ملتقای خدا و آیینه، آنجا که «نشان قدم ناتمام خواهد ماند»،

انگاره ای افتاد بر آبهای تنهایی قصه آفرینش، رمز واره‌ای به بلندای بلند یک آه، در شولایی از نیلوفری باغ خدا

تنها کس احساس کرد چیزی در او جاری شد، در سیلانِ این جاری ابهام با خود زمزمه کرد:

این کیست؟

از کدامین سو است؟

اهل کدامین دیار و یا کدامین قبیله فرشتگان در بدر ملکوت است؟

هرجا که نه اینجا، هر سو،‌ که نه این سو

شاید اهل آن سو.

آن سویی چشمانی به رنگ روح داشت و نگاهی که در زیر هرم سوزان سپیدش،‌ تنهایی بی رنگ می شد، پیکرش سپیدِ سپید،‌ تا نزدیکی رنگ هیچ

تنها کس این سویی در «ابتدای خطیر گیاهان» هر دم خیره تر می شد

از دستان آن سویی چیزی مثل سبزینگی تمام سبزها چکیدن داشت، برهوت رابطه هر دم سبزتر می شد.

تنها کس با خود زمزمه می کرد

او آمده است،

اما از کجا؟

شاید از آن سو هایی که هسته پنهان «ترنم مرموز» این سوهاست.

در تموج تصویرش در قاب لحظه ها، حس کرد او آمده است.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد شعر «همیشه» سپهری 8 ص

تحقیق درباره سهراب سپهری نقاش و شاعر

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق درباره سهراب سپهری نقاش و شاعر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

سهراب سپهری

نقاش و شاعر، 15 مهرماه سال 1307 در کاشان متولد شد.خود سهراب میگوید :... مادرم میداند که من روز چهاردهم مهر به دنیا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صدای اذان را میشندیده است... (هنوز در سفرم - صفحه 9)پدر سهراب، اسدالله سپهری، کارمند اداره پست و تلگراف کاشان، اهل ذوق و هنر.وقتی سهراب خردسال بود، پدر به بیماری فلج مبتلا شد.... کوچک بودم که پدرم بیمار شد و تا پایان زندگی بیمار ماند. پدرم تلگرافچی بود. در طراحی دست داشت. خوش خط بود. تار مینواخت. او مرا به نقاشی عادت داد... (هنوز در سفرم - صفحه 10)درگذشت پدر در سال 1341مادر سهراب، ماه جبین، اهل شعر و ادب که در خرداد سال 1373 درگذشت.تنها برادر سهراب، منوچهر در سال 1369 درگذشت. خواهران سهراب : همایوندخت، پریدخت و پروانه.محل تولد سهراب باغ بزرگی در محله دروازه عطا بود.سهراب از محل تولدش چنین میگوید :... خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. برای یادگرفتن، وسعت خوبی بود. خانه ما همسایه صحرا بود . تمام رویاهایم به بیابان راه داشت... (هنوز در سفرم - صفحه 10)سال 1312، ورود به دبستان خیام (مدرس) کاشان.... مدرسه، خوابهای مرا قیچی کرده بود . نماز مرا شکسته بود . مدرسه، عروسک مرا رنجانده بود . روز ورود، یادم نخواهد رفت : مرا از میان بازیهایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند . خودم را تنها دیدم و غریب ... از آن پس و هربار دلهره بود که به جای من راهی مدرسه میشد.... (اتاق آبی - صفحه 33) ... در دبستان، ما را برای نماز به مسجد میبردند. روزی در مسجد بسته بود . بقال سر گذر گفت : نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید.مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم.بی آنکه خدایی داشته باشم ... (هنوز در سفرم)سهراب از معلم کلاس اولش چنین میگوید :... آدمی بی رویا بود. پیدا بود که زنجره را نمیفهمد. در پیش او خیالات من چروک میخورد...خرداد سال 1319 ، پایان دوره شش ساله ابتدایی.... دبستان را که تمام کردم، تابستان را در کارخانه ریسندگی کاشان کار گرفتم. یکی دو ماه کارگر کارخانه شدم . نمیدانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد . زیانها رساند . من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادیها شدم. راستش، حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم. اگر محصول را میخوردند، پیدا بود که گرسنه اند. وقتی میان مزارع راه میرفتم، سعی میکردم پا روی ملخها نگذارم.... (هنوز در سفرم)مهرماه همان سال، آغاز تحصیل در دوره متوسطه در دبیرستان پهلوی کاشان.... در دبیرستان، نقاشی کار جدی تری شد. زنگ نقاشی، نقطه روشنی در تاریکی هفته بود... (هنوز در سفرم - صفحه 12)از دوستان این دوره : محمود فیلسوفی و احمد مدیحیسال 1320، سهراب و خانواده به خانه ای در محله سرپله کاشان نقل مکان کردند.سال 1322، پس از پایان دوره اول متوسطه، به تهران آمد و در دانشسرای مقدماتی شبانه روزی تهران ثبت نام کرد.... در چنین شهری [کاشان]، ما به آگاهی نمیرسیدیم. اهل سنجش نمیشدیم. در حساسیت خود شناور بودیم. دل میباختیم. شیفته میشدیم و آنچه میاندوختیم، پیروزی تجربه بود. آمدم تهران و رفتم دانشسرای مقدماتی. به شهر بزرگی آمده بودم. اما امکان رشد چندان نبود... (هنوز در سفرم- صفحه 12)سال 1324 دوره دوساله دانشسرای مقدماتی به پایان رسید و سهراب به کاشان بازگشت.... دوران دگرگونی آغاز میشد. سال 1945 بود. فراغت در کف بود. فرصت تامل به دست آمده بود. زمینه برای تکانهای دلپذیر فراهم میشد... (هنوز در سفرم)آذرماه سال 1325 به پیشنهاد مشفق کاشانی (عباس کی منش متولد 1304) در اداره فرهنگ (آموزش و پرورش) کاشان استخدام شد.... شعرهای مشفق را خوانده بودم ولی خودش را ندیده بودم. مشفق دست مرا گرفت و به راه نوشتن کشید. الفبای شاعری را او به من آموخت... (هنوز در سفرم)سال 1326 و در سن نوزده سالگی، منظومه ای عاشقانه و لطیف از سهراب، با نام "در کنار چمن یا آرامگاه عشق" در 26 صفحه منتشر شد....دل به کف عشق هر آنکس سپردجان به در از وادی محنت نبردزندگی افسانه محنت فزاستزندگی یک بی سر و ته ماجراستغیر غم و محنت و اندوه و رنجنیست در این کهنه سرای سپنج...مشفق کاشانی مقدمه کوتاهی در این کتاب نوشته است.سهراب بعدها، هیچگاه از این سروده ها یاد نمیکرد.سال 1327، هنگامی که سهراب در تپه های اطراف قمصر مشغول نقاشی بود، با منصور شیبانی که در آن سالها دانشجوی نقاشی دانشکده هنرهای زیبا بود، آشنا شد. این برخورد، سهراب را دگرگون کرد.... آنروز، شیبانی چیرها گفت. از هنر حرفها زد. ون گوگ را نشان داد. من در گیجی دلپذیری بودم. هرچه میشنیدم، تازه بود و هرچه میدیدم غرابت داشت.شب که به خانه بر میگشتم، من آدمی دیگر بودم. طعم یک استحاله را تا انتهای خواب در دهان داشتم... (هنوز در سفرم)شهریور ماه همان سال، استعفا از اداره فرهنگ کاشان.مهرماه، به همراه خانواده جهت تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا در رشته نقاشی به تهران میاید.در خلال این سالها، سهراب بارها به دیدار نمیا یوشیج میرفت.در سال 1330 مجموعه شعر "مرگ رنگ" منتشر گردید. برخی از اشعار موجود در این مجموعه بعدها با تغییراتی در "هشت کتاب" تجدید چاپ شد.بخشهایی حذف شده از " مرگ رنگ " :... جهان آسوده خوابیده است،فروبسته است وحشت در به روی هر تکان، هر بانگ


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره سهراب سپهری نقاش و شاعر

تحقیق درباره سهراب سپهری

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق درباره سهراب سپهری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

فرمت فایل:  ورد ( قابلیت ویرایش ) 


قسمتی از محتوی متن ...

 

تعداد صفحات : 32 صفحه

سهراب شاعر و نقاش زندگی شخصی سهراب سپهری سهراب سپهری سومین فرزند خانواده پنج نفری اسدا… خان سپهری و خانم فروغ سپهری است .
سهراب در روزی آفتابی و پاییزی 15 مهرماه سال 1307 حوالی ظهر دیده به جهان گشود .کودکی را در کاشان , در باغ اجدادی, که بسیار بزرگ و پر از درختان میوه و گل و سبزه بود و در دروازه عطا قرار داشت , گذراند . در مورد زندگی این شاعر نامدار تنها مرجع معتبر کتاب ـ مرغ مهاجر ـ است که زندگینامه سهراب از زبان خواهرش است .
سهراب در بین افراد خانواده اش از لحاظ جثه کوچکتر و لاغرتر از همه بوده ولی در چابکی و زیرکی از همه آنها پیشی گرفته است .
بازیهای جالب , سرگرمی ها و کارهای عجیب او در میان خانواده معروف بوده است .
سهراب به موسیقی علاقه داشت از سنتور خوشش می آمد و نواختن آنرا توسط گروه ورزنده که گاه به میهمانی های خانواده سهراب می آمدند از نزدیک دیده بود .
از این رو سنتور مشقی کوچکی خرید و پیش خود به تمرین آهنگ های مختلف پرداخت .
با نواختن نی نیز به همین طریق آشنا شد .
گاهی هم تمرین آواز می کرد و به این شکل با دستگاه ها و گوشه هایی از موسیقی سنتی آشنایی یافت .
از بچگی به آهنگ هایی که گاه و بیگاه از گرامافون شیپوری عمویش در فضای خانه طنین اندازش می شد گوش می داد .
صفحاتی از بدیع زاده , قمر , تاج اصفهانی و … طفل پاورچین پاورچین دور شد در کوچه سنجاقک ها بار خود را بستم , رفتم از شهر خیالات سبک بیرون دلم از غربت سنجاقک پر سهراب پس از آن که تحصیلاتش را تا سیکل اول متوسطه به پایان برد با این فکر به تهران رفت که در محیط بازتر و بهتری دانش و بهتر بیاموزد .
و به همین دلیل در دانشسرای مقدماتی که شبانه روزی بود ثبت نام کرد .
سهراب در اوقات فراغت خویش همیشه به سرودن شعر و کشیدن تابلو های نقاشی می پرداخت .
و ذوق نقاشی هم در همان دوران کودکی در نبوغ او پیدا بود .
نقاشی او در این زمان غالبا از طبیعت الهام می گرفته است . سهراب در واپسین سال های تحصیل در دانشگاه در سال (1330 ) نخستین کتابش به نام ـ مرگ رنگ ـ را به دست چاپ سپرد . در مورد صفات اخلاقی سهراب نمونه های بارزی وجود دارد .
همیشه از مصابحه با روزنامه ها و خبرنگاران دوری می جست و هرگز مصاحبت با آنها را نمی پذیرفت .
و همیشه جمله ای که می گفت این بود که : شما صلاحیت اظهار نظر در مورد هنر ندارید . تواضع از خصوصیات بارز اوست .
همیشه برای سلام گفتن بر همه پیشی می گرفت و حجب و حیای او مورد توجه همگان بود .
همیشه کارهای هنری (تابلوهایش) را به دوستان می بخشید .
وقتی فقیری از او درخواست کمک می کرد بدون درنگ دست در جیب می کرد و بدون اینکه پول را بشمارد به او پول می داد . منابع مطالعه سهراب بخش عمده ای از کتاب های فارسی که سهراب می خواند در کتابخانه خصوصی برادرش , زنده یاد منوچهر سپهری وجود داشت در این کتابخانه نه هزار جلدی , دیوان اشعار و آثار شعرا و عرفا و فلاسفه بزرگ ایران , فرهنگ های لغت و نیز شاهکار های ادبی جهان و کتاب های بسیاری در زمینه های گوناگون دیده می شد که اغلب آنها با نظر و پیشنهاد سهراب جمع آوری و خریداری شده بود .
کتاب های چندی

متن بالا فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.شما بعد از پرداخت آنلاین فایل را فورا دانلود نمایید

بعد از پرداخت ، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره سهراب سپهری

تحقیق درباره زندگینامه و اشعار سهراب سپهری

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق درباره زندگینامه و اشعار سهراب سپهری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره زندگینامه و اشعار سهراب سپهری


تحقیق درباره زندگینامه و اشعار سهراب سپهری

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 فرمت فایل:word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  تعداد صفحات:25

فهرست مطالب

 عنوان                                                                                      صفحه

 مقدمه.............................................................................. 3

شرح زندگی نامه.................................................................... 4

نتیجه گیری........................................................................ 23

منابع و مأخذ................................................................. 25


مقدمه

سخن گفتن در باب علت دوام برخی آثار و عصر زودگذر پاره ای دیگر، کاری دقیق و دشوار است. نخست باید این موضوع را در نظر گرفت که رواج کوتاه مدت شعری یا اثری، با دوام آن فرق دارد، یعنی ممکن است ، اشعاری مدتی رواج یابد و مشهور شود و چندی بعد از خاطره ها فراموش گردد. به عبارت دیگر شهرت همیشه نشانه دوام و پایداری نیست. عکس این نیز محتمل است که شعری مدت ها ناشناخته بماند و رواجی پیدا نکند و بعد بدرخشد و قوت و تأثیرش پایدار شود.

آثار نوع اول را فراوان دیده ایم شعری به سببی از مقتضیات روز معروف شده و بعد مرده است. اما در این جا بیشتر سخن بر آثاری است که نتوانسته اند از پس قرن ها هنوز رونق خود را حفظ کنند. چه در شهرت و چه در گمنامی از طبع گوینده زاده شده باشند. اکثر کسانی که در باب شعر و هنر اندیشیده اند آثار شعر هنر را مظهر تجلی احساس و عواطف و درون صاحب اثر دانسته اند و در هنر و ادب، عاطفه و احساس را عنصر مهم و اصلی شعر شمرده اند هر شعری برای خود رنگ و بویی دارد و احساسی را در ما برمی انگیزد بدین سبب است که مثلاً خواندن غزل سعدی ما را از غزل حافظ بی نیاز نمی کند.

یکی از لوازم شهرت و دوام آثار ادب را صدق و اصالت عاطفه در صاحب اثر دانسته اند. صداقت و صمیمیت شاعر در بیان آنچه در دل دارد البته ضروری است ولی به تنهایی دلیل بقای و دوام آثار نمی شود.

زندگی نامه سهراب سپهری

سهراب سپهری در سال 1307 در کاشان به دنیا آمد. در دوره ابتدایی نقاشی می کرد و گاهی شعرکی هم می سرود، پس از گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی تهران به استخدام آموزش و پرورش کاشان در آمد. در سال 1326 نخستین مجموعه شعرش را به نام «در کنار چمن یا آرامگاه عشق» منتشر کرد. پس از آن، برای تحصیل در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به پایتخت آمد. از سال 1336 یک سری سفرها را به آسیای دور و اروپا آغاز کرد که در شکل گیری ذهنیت شاعرانه اش خیلی مؤثر واقع شد. او در سال 1359 به سرطان خون درگذشت. وقتی شعر سهراب را می خوانی و با آن صمیمی می شوی، دو نکته به ذهنت متبادر می شود، نخست این سخن نیچه که «فیلسوفی که شاعر نباشد، فیلسوف نیست و شاعری که فیلسوف نباشد، شاعر نیست» و دوم اینکه : درمی مانی که سهراب را نقاش به شما آوری یا شاعر.

او در شعرهایش نقاشی می کند و در نقاشی هایش شاعر است و زمینه اصلی که این «شعر – نقاشی ها» در آن ظهور می کند، فلسفه شرق دور است. نقطه اوج هنر او درست در جایی است که این سه ساحت یعنی فلسفه شرق دور، نقاشی و شاعری – در شعرش، به توازن و تقارن می رسند.

خلاقیت سهراب، چیزی نیست جز آشتی شگفت آور این سه قطب وجودش. این نقطه اوج را می توان در منظومه «مسافر» ، «صدای پای آب» و دفتر شعر «حجم سبز» ردگیری کرد.  دفتر «ما هیچ، ما نگاه» نشان از آن دارد که سهراب نمی تواند برای همیشه در اوج بماند. اما همه می دانند که او، از اول در اوج نبوده و برای رسیدن به بام بلند شعرش، از نردبانی بالا رفته که ما می خواهیم آن را نشان دهیم. اولین اثر او که در واقع، تمرین های اولیه اش است در مجموعه «در کنار چمن» (1326) به چاپ رسیده است. اینجا، سهراب شاعری است که بطرف نردبان ترقی آمده اما هنوز پا بر آن نگذاشته است. «مرگ رنگ» (1330) و «زندگی خواب ها» (1332) مربوط به زمانی است که او پای نردبان ترقی گذاشته و چند پله را طی کرده است. در «مرگ رنگ» ، شاعری می بینیم که چشم بر بالا رفتن های دو تن دارد، نیما و توللی. سایه توللی در حوزه مضامین رمانتیک حس می شود و سبک است و زودگذر و حضور نیما مربوط به سطح ایماژهای شعرش می شود و سنگین است و دیرپا زبان شعرش، ابتدایی، ساده و گاه همراه با لغزش هایی است و موسیقی شعرش هم در حدی نیست که بتوان به آن توجهی جدی روا داشت :

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر، سحر نزدیک است

هر دم این بانگ بر آرم از دل

                                      وای، این شب چقدر تاریک است!...


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره زندگینامه و اشعار سهراب سپهری

شعر «همیشه» سپهری

اختصاصی از کوشا فایل شعر «همیشه» سپهری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

همیشگی همیشه ها

همیشه

عصر

چند عدد سار

دور شدند از مدار حافظه کاج

نیکی جسمانی درخت به جا ماند

عفت اشراق روی شانه من ریخت

حرف بزن،‌ ای زن شبانه موعود!

زیر همین شاخه های عاطفی باد

کودکیم را به دست من بسپار

در وسط این همیشه های سیاه

حرف بزن، خواهر تکامل خوشرنگ!

خون مرا پر کن از ملایمت هوش

نبض مرا روی زبری نفس عشق

فاش کن

روی زمینهای محض

راه برو تا صفای باغ اساطیر

در لبه فرصت تلالو انگور

حرف بزن، حوری تکلم بدوی!

حرف مرا در مصب دور عبارت

صاف کن

در همه ماسه های شور کسالت

حنجره آب را رواج بده

بعد دیشب شیرین پلک را

روی چمنهای بی تموج ادراک

پهن کن

شعر «همیشه» سپهری، قصه غربت مرد است که در تنهایی حیات به فریاد آمده است و در برهوت وجود،‌ زن، آن حوری تکلم بدمی را جستجو می کند تا به همراهی او در سمفونی جاودانه آفرینش سرود عشق را در «همیشگی همیشه ها» زمزمه کند.

... جاری زمان، مثل همیشه، در بستری از رنگها می خرامید...

هنوز در تاریکی بی آغاز و پایان ازل، «دری در روشنایی نروییده بود»، سکوت سیاهی در رگ هستی می تپید.

کسی که تنها کس بود، زمانهای زمان، «کنار مشت خاک»،‌ در دوردست خویش، اوج خود را گم کرده بود.

از لحظه بعد می ترسید، به «تبسم پوشیده گیاهی» بر گوشه لبهایی شبیه بود که بوی ترانه ای گمشده می دادند، در دهلیزهای وجودش انتظاری سرگردان موج می خورد، دستهایش پر از بیهودگی جست و جو بود، احساس می کرد خوابی را میان علفها گم کرده است، انگشتانش به سوی هیچ می لغزیدند.

***

شبی از شبهای دراز زیر بارش یک راز، کمی آن سوتر از این پرچین نیاز، نازِ پیچک غزل او را پیچید.

کلمه شد، کلمه رعدی در خلوت سرای هستی،

کای خداوند خدا

«ما بی تاب و نیایش کمرنگ

از مهرت لبخندی کن،‌ بنشان بر لب ما

باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو

ما هسته پنهان تماشاییم

ز تجلی ابری کن، بفرست، که ببارد بر سر ما

باشد که به شوری بشکافیم، باشد که ببالیم و به خورشید تو پیوندیم

باشد که ز خاکستر ما،‌ در ما، جنگل یکرنگی به در آرد سر

ای نزدیک

خود را در ما بفکن

باشد که به هم پیوندد همه چیز، باشد که نماند مرز، که نماند نام، »

ناگهان در نفرت بیداری به خاک افتاد،‌ در باز شد، تنها کس از «هجوم حقیقت»‌ بر «خاک فراگیر ناز» افتاد... بذر تمامی گلها را در حافظه رویش نظاره کرد و نزدیک انبساط،‌ در ملتقای خدا و آیینه، آنجا که «نشان قدم ناتمام خواهد ماند»،

انگاره ای افتاد بر آبهای تنهایی قصه آفرینش، رمز واره‌ای به بلندای بلند یک آه، در شولایی از نیلوفری باغ خدا

تنها کس احساس کرد چیزی در او جاری شد، در سیلانِ این جاری ابهام با خود زمزمه کرد:

این کیست؟

از کدامین سو است؟

اهل کدامین دیار و یا کدامین قبیله فرشتگان در بدر ملکوت است؟

هرجا که نه اینجا، هر سو،‌ که نه این سو

شاید اهل آن سو.

آن سویی چشمانی به رنگ روح داشت و نگاهی که در زیر هرم سوزان سپیدش،‌ تنهایی بی رنگ می شد، پیکرش سپیدِ سپید،‌ تا نزدیکی رنگ هیچ

تنها کس این سویی در «ابتدای خطیر گیاهان» هر دم خیره تر می شد

از دستان آن سویی چیزی مثل سبزینگی تمام سبزها چکیدن داشت، برهوت رابطه هر دم سبزتر می شد.

تنها کس با خود زمزمه می کرد

او آمده است،

اما از کجا؟

شاید از آن سو هایی که هسته پنهان «ترنم مرموز» این سوهاست.

در تموج تصویرش در قاب لحظه ها، حس کرد او آمده است.


دانلود با لینک مستقیم


شعر «همیشه» سپهری