لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 66
شناختگی نهاد: گاه نهاد را شناخته (معرفه) می آورند.
1- شناختگی به شناسه: اگر سخنور بخواهد از خود یا شنونده یا دیگری خبر بدهد نهاد را با شناسه، شناخته می گرداند.
الف: نخست کس:
ما بیغمان مستِ دل از دست داده ایم همه از عشق و همنفس جام باده ایم
ب: دوم کس:
تو در عالم نمی گنجی، زخوبی؛ مرا هرگز کجا گُنجی در آغوش؟
گاه شناسه «تو» شنونده ای ویژه و یگانه را نیست؛ هرکس را که روی سخن او با بتواند بود، در بر می گیرد. در این بیت از جامه ای، هر گمراه فریفته ای را که دل به فریبهای گیتی خوش کرده باشد، برادران تو بیچاره در ثری رفتند
تو همچنان، زسر کبر، بر ثریایی!
پ: دیگر کس: دیگر کس را به شناسه شناخته آورد که شناسه را مرجعی باشد؛ و آن مرجع پیشتر در سخن آورده شده باشد.
الف: هنگامی که مرجع پیش از شناسه آورده شده باشد.
آباد به توست خانه، چون رفتی او روی نهاد سوی ویرانی
ب: هنگامی که مرجع آشکارا پیش از شناسه آورده نشده باشد. در این هنگام واژه ای پیش از شناسه آورده شده است که مرجع نیست. لیک به گونه ای آن را فرایاد می آورد.
رقعنده ذرّه ذرّه هستی، به شوق دوست آن هم نیایشی است که شوق ذوق اوست
پ- گاهی شناسه آورده می شود، بی آنکه پیش از آن مرجعی در سخن یاد شده باشد. این کاربرد شناسه زمانی شدنی و پذیرفتنی است که مرجع نیک آشکار و از پیش دانسته باشد.
بنده را سیر دار و پوشیده؛ چون به کار تو هست کوشیده
جان دهد بنده، چون دهی نانش جان گرامی بود، مرنجانش
رزق بر اهل خانه تنگ مکن! روزی او می دهد؛ تو جنگ مکن
2- شناختگی نهاد به نام: گاه نهاد را به نام (عَلَم) شناخته می آورند.
الف: برای آن که از نهاد آشکارا و بی چند و چون سخن گفته باشند: گاه نهاد را به نام شناخته می آورند؛ تا در آن کمترین خطا و گمانی نماند؛
مثال ( ترتیب ملک و قاعدة حلم و رسم داد، عبدالحمید احمد عبدالصّمد نهاد
ب: برای بزرگداشت نهاد: گاه نهاد را به نام یا به بَرنام (لقب) شناخته می آورند بزرگداشت آن را. به لوح محفوظ اندر نگر که پیش تو است
مثال ( در او می نگرد جبرئیل و بو یحیی
پ: برای خوارداشت نهاد: گاه نهاد را به نام یا بَرنام، به آهنگ خوار داشت آن شناخته می آورند. مثال لات و عُزی و منات اگر ولی اند.
هر سه تو را؛ مر مرا علی است ولی.
آن همه شعبدة خویش که می کرد اینجا سامری، پیش عصا و ید بیضا می کرد
ت: برای شادکامی و شادی و کامة دل: گاه نهاد را به نام شناخته می آورند؛ زیرا از یاد کرد نام، دل را شادمانی و کامه ای هست.
مثال ( مجنون به میان موج خون است لیلی، به حساب کار، چون است.
مجنون جگری همی خراشد لیلی نمک از که می تراشد.
مجنون به خدنگ خار شفته است لیلی به کدام ناز خفته است؟
مجنون همه درد و داغ دارد لیلی چه بهار و باغ دارد؟
مجنون کمر نیاز بندد؛ لیلی به رخ که باز خندد؟
مجنون زفراق، دل رمیده است لیلی به چه راحت آرمیده است؟
ت: برای شگون و خجستگی: گاهی نهاد را به نام شناخته می آورند، خجستگی را.
مثال ( ز داود اگر دَور دِرعی گذاشت محمّد ز دُرّاعه صد درع داشت
سلیمان اگر تخت بر باد بست محمّد ز بازیچة باد رَست.
وگر مهد عیسی به گردون رسید محمّد خود از مهد بیرون پرید.
3- شناختگی نهاد به اشاره: نهاد را می توان با اشاره بدان شناخته گرداند.
واژه های اشاره در فارسی «این» و «آن» است، این و آن زمانی به کار برده می شود که بخواهند به چیزی نزدیک یا دور اشاره کنند. شناختگی به نهاد هنگامی رفتاری ادبی است و ارزش زیباشناختی دارد که نهاد حی نباشد در این گونه از شناختگی نهاد جز آن نیست که آن چه را که پیراسته و ذهنی است و به حس در نمی آید بدین شیوه، پیکرینه و دیداری و حسّی می انگارند؛ از آنجا که ساختار ذهنی آدمی و خرد او برآمده و پرورده از یافته ها و آزموده های حسّی است. بدین سان می توان، شناخت و دریافتی روشنتر و آسانتر از آن چه ذهنی و عقلی به سخن دوست داد.
الف: برای نشان دادن نهاد به آشکارترین شیوه: با اشاره می توان هرچه بیش نهاد را برجسته گردانید و نگاهِ هوش سخن دوست را بدان درکشیده، و آن را فراپیش وی آورد.
مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناختی سخن پارسی کزازی با کتاب معانی سیروس شمیسا