«صدا، صدا، تنها صدا / صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن / صدای ریزشنور ستاره بر جدار مادگی / خاک / صدای انعقاد نطفهی معنی / و بسط ذهن مشترکعشق/ صدا، صدا، صدا، تنها صداست که میماند.
فروغ فرخزاد ـ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد...»
زایش شعر چند صدایی در چگونه نگاه و تفکری اتفاق میافتد؟ این پرسشی ست کهپاسخ به آن چگونگی فرایند خلق و اجرای شعر چند صدایی را نیز به همراه میآورد. برایبازنمایی صداهای متفاوت، پیش از هر چیز نیاز به ممارست و تعاملی متکثر و متنوع باهستی و انسان است، به ضمیری که از ناخودآگاه فردیاش فراتر برود؛ من عادی وروزمرهاش را پشت سربگذارد و به لذت درک حضور دیگری دست پیدا کند. ذهنی کهدارای سویههای گوناگون نگرشی نباشد و از ساحتی تک بعدی هستی را ببیند؛ آیامیتواند منشوری باشد تا طیف صداهای مختلف را بازتاب دهد؟، صداهایی که هر یک ازنظر اجتماعی ـ تاریخی، آیینی میتواند سویهای متفاوت با صدای خودش داشته باشد؟، بهگفتهی «میخائیل باختین»: «اندیشهی چند صدایی را میتوان در مورد آن جنبه هایی ازانسان به کار بست که فعالیت ادبی بر اساس اصول تکگویی ممکن نیست به آن دستیابیداشته باشد، در میان این جنبهها آگاهی انسان و عرصهی مکالمه در دل این آگاهی درردیف نخست قرار دارد».
اندیشهای خود محور و خود مرکز بین هر چند شعری چند صدایی نیز خلق کند، ازپس صداهای شعر؛ فقط یک صدا (صدایی مسلط) به گوش میرسد که با لحنهای (و درمواردی لهجههای) مختلف خود را میگوید. چند صدایی زمانی شکل میگیرد «که آگاهیعلمی به انسان بیاموزد که در دنیایی محتمل و ممکن به پیش میرود و از هیچ گونه تعیُنناپذیری آشفته نگردد و احتمالات و تعیُن ناپذیریها را در نظر بگیرد و محاسبه کند.
میخائیل باختین».