کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

اگر برخى از اولیاء صغیر یا مجنون باشند

اختصاصی از کوشا فایل اگر برخى از اولیاء صغیر یا مجنون باشند دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 8

 

اگر برخى از اولیاء صغیر یا مجنون باشند:

محقق حلى بدون اینکه راى فقهى خویش را بیان کند، فرموده است:

«فان حضر بعض و غاب الباقون قال الشیخ للحاضر الاستیفاء بشرط ان یضمن حصص الباقین من الدیة و کذا لو کان بعضهم صغارا». (50)

محقق حلى در این فرض پس از نقل راى شیخ طوسى تنها احتمال این را داده است که قاتل را تا زمان افاقه مجنون و بلوغ صغیر در حبس نگاه دارند. علامه حلى حبس جانى تا زمان افاقه مجنون یا بلوغ صبى را به عنوان احتمال ذکر نموده است:

«و لو کان فیهم غایب او صغیر و مجنون قیل: کان للحاضر الاستیفاء و کذا الکبیر و العاقل لکن یشرط ان یضمنوا نصیب الغایب و الصبى و المجنون من الدیة و یحتمل حبس القاتل الى ان یقدم الغائب و یبلغ الصغیر و یفیق المجنون‏». (51)

حضرت امام خمینى قدس سره در این باره فرموده‏اند:

«و لو کان بعضهم مجنونا فامره الى ولیه و لو کان صغیرا ففى روایة: انتظروا الذین قتل ابوهم ان یکبروا فاذا بلغوا خیروا فان احبوا قتلوا او عفوا او صالحوا».

جالب است که فقیه مزبور بین مجنون و صغیر تفکیک فرموده است و امر مجنون را به عهده ولى او گذارده ولى در مورد صغیر حکم به انتظار جانى تا زمان بلوغ نموده است. ولى به نظر مى‏رسد روایت موثق مزبور ناظر به موردى است که تمامى اولیاء دم صغیرند و نه برخى از آنان و از اینروست که شیخ طوسى با آنکه در صورت انحصار اولیاء در صغیر به انتظار تا زمان بلوغ نظر داده است (52) ،در موردى که برخى از آنان بالغند، بشرط ضمان حصه سایرین براى آنان حق استیفاء قصاص قایل شده است. (53) و این راى صحیح مى‏نماید چنانکه تمامى ادله‏اى که در فرع پیشین از صاحب جواهر براى اثبات حق استیفاء هر یک از اولیاء بدون اذن سایرین، نقل کردیم در اینجا نیز جارى است.

صاحب جواهر در این فرع چنین فرموده است:

«بل عن الخلاف اجماع الفرقة و اخبارها علیه و عن المبسوط عندنا، بل هو معقد اجماع الغنیة و هو واضح الوجه بناء على عدم اعتبار الاذن، اما علیه فلعل وجهه ترتب الضرر على الکامل (البالغ) بالتاخیر الذى هو معرض زوال الحق و حبسه الى ان یبلغ الصبى و یفیق المجنون او یموت فیقوم ورثتهم مقامهم او یرضى الکامل بالدیة ضرر على القاتل و تعجیل عقوبة لا دلیل علیه.»

4 - عدم پرداخت دیه توسط قاتل با وجود تقاضاى اولیاء دم:

قتل عمد اولا موجب قصاص است نه دیه. محقق حلى در این باره چنین فرموده است:

«قتل العمد یوجب القصاص لا الدیة‏» (54) .

صاحب جواهر در ذیل آن افزوده است:

«عینا قطعا بل ضرورة و لا تخییرا»

و از این عبارت استفاده مى‏شود که وى قصاص را واجب عینى براى جانى مى‏داند و نه تخییرى بین قصاص و دیه، (55) ضمن اینکه در دو جاى دیگر به این نکته تصریح نموده است. (56)

و از طرفى در اینکه قصاص حق اولیاء دم است تردیدى وجود ندارد، بنابراین اولا قصاص حق اولیاء دم است و بر جانى عینا تکلیف است که خود را جهت قصاص تسلیم نماید، و نه جانى مى‏تواند اولیاء دم را مجبور به پذیرش دیه یا افزون بر دیه نماید و نه اولیاء دم مى‏توانند جانى را به پرداخت دیه یا کمتر و یا بیشتر از آن وادارند.

ادله بسیارى بر این دلالت مى‏کند که قتل عمد موجب قصاص است نه دیه:

1 - اجماع فقهاء: ابن ادریس در این مساله نفى خلاف نموده و آنرا به اصحاب امامیه نسبت داده و نیز ادعاى اجماع نموده بلکه در این راى از ظاهر قرآن کریم (بقره/ 194 - مائده/ 45) و اخبار متواتره (57) استفاده نموده است. همچنین شیخ طوسى و نیز صاحب غنیة ادعاى اجماع فرموده‏اند.

2 - آیات قرآن کریم و روایات متواترة: از ظاهر «النفس بالنفس‏» (مائده/ 45) «فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم‏» (بقره/ 194) و سایر آیات مربوط به قصاص و نیز نصوص متواترة (58) نیز بدست مى‏آید که قتل عمد موجب قصاص است; چه آنکه این آیات و نیز روایات متضمن وجوب قصاصند بدون اینکه اشعارى بر تخییر بین قصاص و دیه داشته باشند.

3 - روایت معتبره یا صحیحه ابن سنان از امام صادق علیه السلام:

«من قتل مؤمنا متعمدا قید منه الا ان یرضى اولیاء المقتول ان یقبلوا الدیة فان رضوا بالدیة و احب ذلک القاتل فالدیة اثنا عشر الفا» (59)

بنابراین آنچه که اولا ولى دم حق دارد و جانى بر آن مکلف است قصاص است و جانى بیش از آن تکلیف ندارد که خود را براى قصاص تسلیم کند. این است که فقیهان ما فرموده‏اند:

«فلو عفى الولى على مال لم یسقط القود و لم تثبت الدیة الا مع رضا الجانى‏» (60) .

حضرت امام در این مساله فرموده است:

«قتل العمد یوجب القصاص عینا و لا یوجب الدیة لا عینا و لا تخییرا فلو عفى الولى القود یسقط و لیس له مطالبة الدیة و لو بذل الجانى نفسه لیس للولى غیرها...». (61)

بر خلاف برخى از فقیهان عامه از جمله شافعى و احمد که با عفو ولى دم، پرداخت دیه را بر جانى واجب مى‏داند هر چند بدان راضى نباشد،

«ان للولى حق العدول الى المال من غیر مرضاة القاتل‏». (62)

گفتنى است‏برخى از فقهاء امامیه نیز احتمال داده‏اند که در صورت مطالبه دیه توسط اولیاء دم و امکان پرداخت آن توسط جانى، از باب وجوب حفظ نفس، بر وى واجب است که دیه را بپردازد. ولى چنانکه صاحب جواهر نیز تصریح ورزیده‏اند وجوب حفظ نفس مقتضى آن نیست که اصالة و بدوة ولى دم مخیر بین انتخاب قصاص یا دیه باشد (63) بلکه در صورتى که دلیل وجوب حفظ نفس تمام باشد بر جانى در صورت امکان واجب است چند برابر دیه را بپردازد.

بهر حال تنها در صورت رضایت جانى و مصالحه بین او و اولیاء دم ممکن است او متعهد به پرداخت دیه گردد و در غیر این صورت اگر وى خویش را براى قصاص تسلیم نماید بیش از آن تکلیفى ندارد و هر گاه اولیاء دم به هر جهت نتوانند این حق را استیفاء کنند، حبس نمودن جانى بر هیچ دلیلى مبتنى نیست. بدیهى است که حق قصاص در صورت عدم امکان موقت استیفاء، زایل نمى‏گردد، بلکه جانى با سپردن وثیقه و یا معرفى کفیل آزاد مى‏شود تازمانى که استیفاء ممکن گردد یااولیاء به تصمیم قطعى برسند، مگر آنکه امکان فرار وى باشد و از طرفى احتمال رفع مانع در فاصله زمانى کوتاه وجود داشته باشد، که در این صورت مى‏توان با استفاده از ملاک جواز حبس به قتل در مدت کوتاه، حبس کوتاه مدت را در این مورد نیز مشروع دانست.

5 - عدم پرداخت فاضل دیه توسط اولیاء دم جهت استیفاء قصاص

از مسلمات فقه امامیه آن است که قصاص مرد در برابر زن مشروط به پرداخت مازاد دیه است و این دیدگاه اجماعى فقهى مستند به روایات صحیح و مستفیض است و بر اساس مبانى فقهى جاى هیچ گونه شک و تردید در این حکم وجود ندارد (64) .

حال گاهى اجراى این نظریه فقهى در عمل، منجر به آن مى‏شود که استیفاء قصاص ممکن نباشد و آن درجائى است که اولیاء مقتول خواهان قصاصند ولى تمکن پرداخت فاضل دیه را ندارند. آیا در اینصورت مى‏توان تا زمان تمکن اولیاء دم قاتل را زندانى نمود؟ و آیا مى‏توان اولیاء دم را مجبور به اخذ دیه کرد؟ و آیا مى‏توان فاضل دیه را از بیت المال پرداخت و حکم را جارى نمود؟

اولا هیچ وجه و دلیلى براى جواز پرداخت فاضل دیه از بیت المال نداریم، بلکه بنظر مى‏رسد عدم جواز پرداخت فاضل دیه از بیت المال را مى‏توان از روح فقه بدست آورد; چه آنکه هر چند ولى دم حق قصاص دارد که از صریح آیات استفاده مى‏شود ولى از امتیازات فقه اسلامى آنست که قواعد اخلاقى و لطیف را نادیده نگرفته است. در قصاص باآنکه قرآن کریم صریحا مى‏فرماید «ولکم فى القصاص حیاة یا اولى الالباب‏»، به زبان اخلاقى مى‏گوید اگر عفو کنید براى شما بهتر است، بنابراین باآنکه قصاص حق ولى دم است ولى از مطلوبیت‏برخوردار نیست، بلکه عفو مطلوب و خیر است، بنابراین مى‏توان گفت دولت نباید کسى را در اجراى حقى که چندان هم مطلوب و خیر نیست‏یعنى کشتن انسان دیگرى یارى رساند، بویژه آنکه معمولا این قتلها بطور اتفاقى رخ مى‏دهد. بدیهى است اگر قاتل از اشخاص شرور باشد دولت مکانیزم دیگرى همچون حبس تعزیرى نیز جهت مجازات وى در اختیار دارد.

اما در چنین موردى چه مى‏توان کرد؟ حبس؟ اجبار اولیاء به اخذ دیه و یا آزادى جانى با اخذ وثیقه تا زمان امکان استیفاء یا تصمیم اولیاء بر اخذ دیه؟

سؤال دیگرى نیز وجود دارد و آن اینکه آیا در صورت رضایت ولى دم در گرفتن دیه، مى‏توان جانى را مجبور به پرداخت دیه کرد و یاهمانند موارد عادى، دیه تنها با تراضى و مصالحه ثابت مى‏شودو جانى مى‏تواند بگوید یا فاضل دیه را بپردازید و قصاص کنید و یا عفو نمایید؟

اگر چه پیشتر گفتیم که قتل عمد موجب حق قصاص است و جانى از باب وجوب عینى مکلف است‏خویش را براى قصاص تسلیم کند، ولى در مواردى که قصاص مشروط به پرداخت فاضل دیه است، ولى دم بدوا مخیر است که با پرداخت فاضل دیه قصاص کند و یا دیه دریافت نماید. علامه حلى در قواعد چنین فرموده است:

«و لو امتنع الولى من رد الفاضل او کان فقیرا، الاقرب ان له المطالبة بدیة الحرة و ان لم یرضى القاتل اذ لا سبیل الى طل الدم‏».

البته صاحب جواهر الکلام در این مورد نیز قصاص را اصل دانسته و اخذ دیه را تنها در صورت تراضى ممکن مى‏داند. عبارت وى که در پاسخ علامه اظهار نموده چنین است:

«و فیه ان المتجه العدم بناء على ان الاصل فیها القود و الدیة انما تثبت صلحا موقوفا على التراضى، فمع عدم رضا القاتل تقف مطالبته بالقصاص على بذل الولى الزائد و امتناعه عن ذلک لا یوجب الدیة، بل و کذا فقره بل اقصاه التاخیر الى وقت المیسرة و لیس مثل ذلک طلا کما هو واضح‏».

بنابراین صاحب جواهر بر این باور است که حق اولى ولى دم این است که با پرداخت فاضل دیه استیفاء قصاص نماید و امتناع یاعدم قدرت در پرداخت فاضل دیه موجب نمى‏شود که بدون رضایت قاتل بتواند دیه بستاند، بلکه باید به وى مهلت داد تا متمکن شده یا راضى به پرداخت فاضل دیه گردد.

حضرت امام نیز با صاحب جواهر وحدت نظر دارد:

«لو امتنع ولى دم المراة عن تادیة فاضل الدیة او کان فقیرا ولم یرضى القاتل بالدیة او کان فقیرا یؤخر القصاص الى وقت الاداء و المیسرة‏» (65)

بدیهى است آراء و دیدگاههاى فقهى فقیهان نامورى همچون صاحب جواهر و امام خمینى حائز اهمیت فراوانى است ولى در مساله مورد بحث از روایات بسیارى تخییر بدوى ولى دم استفاده مى‏گردد و وجه فتواى دو فقیه و الا مقام مزبور براى نگارنده روشن نیست. ما در اینجا به پاره‏اى از روایات اشاره مى‏کنیم:

1 - عن عبدالله بن سنان قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول فى رجل قتل امراته متعمدا قال: ان شاء اهلها ان یقتلوه قتلوه و یؤدوا الى اهله نصف الدیة و ان شاؤوا اخذوا نصف الدیة، خمسة آلاف درهم. (66)

2 - عن ابى عبدالله علیه السلام قال: اذا قتلت المراة رجلا قتلت‏به و اذا قتل الرجل المراة فان ارادوا القود ادوا فضل دیة الرجل على دیة المراة و اقادوه بها و ان لم یفعلوا قبلوا الدیة دیة المراة کاملة و دیة المراة نصف دیة الرجل. (67)

3 - عن ابى جعفر علیه السلام قال: اتى رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم برجل قد ضرب امراة حاملا بعمود الفسطاط فقتلها، فخیر رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم اولیائها ان یاخذوا الدیة خمسة آلاف درهم و غرة وصیف او وصیفة للذى فى بطنها، او یدفعوا الى اولیاء القاتل خمسة آلاف و یقتلوه. (68)

4 - عن صفوان عن... عن ابى بصیر عن احدهما علیها السلام قال: قلت له: رجل قتل امراة فقال: ان اراد اهل المراة ان یقتلوه ادوا نصف دیته و قتلوه و الا قبلوا الدیة. (69)

5 - عن ابى عبدالله علیه السلام قال: ان قتل رجل امراة خیر اولیاء المراة ان شاؤوا ان یقتلوا الرجل و یغرموا نصف الدیة لورثته و ان شاؤوا ان یاخذوا نصف الدیة. (70)

6 - عن ابى جعفر علیه السلام فى الرجل یقتل المراة قال: ان شاء اولیاؤها قتلوه و غرموا خمسة آلاف درهم لاولیاء المقتول و ان شاؤوا اخذوا خمسة آلاف درهم من القاتل.

گفتنى است مرحوم مجلسى، بجز دو روایت 4 و 5، سند سایر روایات مذکور را صحیح دانسته است. (71)

بنظر مى‏رسد با توجه به همین روایات مى‏توان ولى دم را بین استیفاء قصاص مشروط و اخذ دیه مخیر دانست.

پیشتر کلام علامه را از قواعد نقل نمودیم که با استناد به عدم جواز هدر رفتن خون مسلمان، تخییر بدوى اولیاء دم در قصاص با پرداخت فاضل دیه و یا دریافت دیه را پذیرفته است. مرحوم فاضل هندى در شرح کلام علامه آورده است:

«اگر ولى دم فقیر بوده یا از رد فاضل دیه امتناع ورزد فتواى نزدیکتر به واقع آنست که حق مطالبه دیه زن را دارد، هر چند قاتل بدان راضى نباشد; چه آنکه هدر رفتن خون مسلمان جایز نیست و در اینجا اگر ولى دم بدون پرداخت فاضل دیه اقدام به استیفاء قصاص نماید نصف خون قاتل به هدر مى‏رود و اگر به دلیل عدم توانایى در پرداخت فاضل دیه نتواند قصاص کند و همچنین حق دریافت دیه را نداشته باشد، تمام خون مقتول به هدر مى‏رود، بنابراین باید به ولى دم اجازه دریافت دیه را داد، هر چند قاتل راضى نباشد. و احتمال داردکه حق مطالبه دیه را نداشته باشد، چون در چنین جنایتى اصل آنست که موجب قصاص مى‏شود». (72)

نکته شایان ذکر این است که قانونگذار در قانون سابق حدود و قصاص همین دیدگاه را که ما با استناد به روایات بعضا صحیح صحت و روایى آن را مبرهن ساختیم پذیرفته بود. ماده 44 قانون مزبور چنین تدوین شده بود:

«هر گاه مردى زنى را به قتل برساند، ولى دم مخیر است‏بین قصاص با پرداخت نصف دیه کامل به قاتل و بین مطالبه دیه زن از قاتل‏».

ولى در قانون مجازات اسلامى از آن نظر عدول نموده، بانسخ آن از دیدگاه فقهى حضرت امام خمینى قدس سره پیروى کرده، ماده 258 را به ترتیب زیر جایگزین آن ساخته است:

«هر گاه مردى زنى را به قتل رساند، ولى دم حق قصاص قاتل را با پرداخت نصف دیه دارد ودر صورت رضایت قاتل مى‏تواند به مقدار دیه یا کمتر یا بیشتر از آن مصالحه نماید».

حال که از روایات مستفاد است که ولى دم بین قصاص مشروط و اخذ دیه مخیر است، سخن در این است که در صورتى که ولى دم حاضر یا قادر به پرداخت فاضل دیه نیست آیا مى‏توان جانى را زندانى نمود؟

پاسخ به این سؤال آسان مى‏نماید، چه آنکه عدالت مقتضى آنست که حبس را مجاز ندانیم چون ولى دم اگر از پرداخت فاضل دیه امتناع مى‏کند و یا تمکن از پرداخت آن ندارد مى‏تواند فرد دیگر از طرفین تخییر را برگزیند; چه، قصاص مشروط حق مطلق بدوى وى نیست و به هیچ روى نمى‏توان حکم نمودکه ولى دم مختار است‏یکى از دو صورت را بپذیرد ولى درعین حال چون هیچ یک را اختیار نمى‏کند، باید جانى محبوس گردد تا ولى اتخاذ تصمیم نماید. عدالت که از مبانى فقه اسلامى است هرگز به چنین حکمى رضایت نمى‏دهد. بنابر این نهایت چیزى که در این مساله مى‏توان گفت این است که ولى مخیر است‏یکى از دو صورت رااختیار کند و وى را نمى‏توان به اختیار یکى اجبار نمود، ولى در صورت عدم اختیار فورى، وجهى براى زندانى کردن جانى وجود ندارد، بلکه باید با وثیقه معتبر وى را آزاد نمود تا زمانى که ولى دم تصمیم بگیرد که آیا با پرداخت فاضل دیه قصاص مى‏کند یا دیه دریافت مى‏دارد.

گفتنى است فقیهانى چون صاحب جواهر الکلام و حضرت امام که براى ولى دم بدوا تخییر قایل نیستند بلکه حق وى را قصاص مشروط مى‏دانند و اخذ دیه را تنها در صورت مصالحه ممکن مى‏شمارند، نیز در صورت امتناع وى از پرداخت فاضل دیه یا عدم تمکن او، سخنى از حبس جانى نگفته‏اند بلکه اظهار داشته‏اند نهایت چیزى که مى‏توان گفت آنست که این حق تا زمان تمکن به تاخیر بیفتد. (73)

پاسخ حضرت آیة الله اردبیلى که در استفتاء از جواز یا عدم جواز حبس، به نوشتن «جایز نیست‏» بسنده نکرده چنین است:

«اگر اولیاء دم قصاص بخواهند باید فاضل دیه را بپردازند، و اگر فاضل دیه را نمى‏پردازند یا ندارند که بپردازند مى‏توانند دیه مقتول را بگیرند. اگر خواستند دیه مقتول را مى‏گیرند و اگر نخواستند و فاضل دیه را هم ندادند نمى‏توان قاتل را محبوس کرد، بعد از گفتن مساله به اولیاء دم و گفتن اینکه اگر دیه نگیرید و فاضل دیه را نپردازید حق قصاص ندارید و ما زندانى را آزادى مى‏گذاریم، باید زندانى را آزاد گذاشت‏».

ولایت‏بر صغیر و مجنون در استیفاء قصاص

یکى از مسایلى که روشن شدن آن پاره‏اى از مشکلات مربوط به قصاص و انتظار آن مى‏کاهد، بحث از اطلاق و عموم ولایت‏بر صغار و مجانین است و این که آیا ولایت، استیفاء قصاص یا مصالحه بر دیه را نیز شامل مى‏شود یا فاقد اطلاق یا عموم است.

شهید اول در این باره چنین فرموده است:

«و لو کان الولى صغیرا وله اب او جد لم یکن له الاستیفاء الى بلوغه... و فى حکمه المجنون‏» (74)

شیخ طوسى چنین آورده است:

«لو کان الولى صغیرا و له اب اوجد لم یکن لاحد ان یستوفى حتى یبلغ سواء کان القصاص فى الطرف او النفس‏» (75)

شهیدثانى براى فتواى شهید اول چنین ذکر دلیل کرده است که:

«لان الحق له و لا یعلم ما یریده حینئذ و لان الغرض التشفى و لا یتحقق بتعجیله قبله و حینئذ فیحبس القاتل حتى یبلغ‏».

شهید اول در ادامه کلام خویش آورده است که: «و قیل تراعى المصلحة‏» و شهید ثانى بعد از نسبت دادن این قول به شیخ و اکثر متاخران و معلل ساختن آن، آنرا «اجود» شمرده است:

«و قیل و القائل الشیخ و اکثر المتاخرین تراعى المصلحة فان اقتضت تعجیله جاز لان مصالح الطفل منوطة بنظر الولى و لان التاخیر ربما استلزم تفویت القصاص و هو اجود». (76)

صاحب جواهر نیز براى قول شیخ قدس سره اقامه دلیل نموده است که:

«لعله لعدم ثبوت الولایة على مثل ذلک مما لایمکن تلافیه کالعفو عن القصاص و لو على مال و الطلاق و العتق فهو على استحقاقه بعد الکمال‏». (77)

به طور خلاصه مى‏توان گفت در این مساله بین فقیهان امامیه اختلاف نظر بوده و دو قول عمده وجود دارد:

1 - شهید اول در یکى از اقوالش، و همچنین شیخ طوسى و آیة الله خویى ولایت را در این موارد ثابت نمى‏دانند و بنابراین باید تا زمان بلوغ یا افاقه استیفاء قصاص را به تاخیر انداخت و شهید نگفته است که در این مدت با جانى باید چگونه رفتار کرد ولى شیخ قدس سره معتقد است:

«و یحبس القاتل حتى یبلغ الصبى و یفیق المجنون لان فى الحبس منفعتهما معا: للقاتل بالعیش و لهذا بالاستیثاق‏». (78)

2 - پاره‏اى از فقیهان همچون علامه حلى، محقق حلى، شهید ثانى، شهید اول، (در یکى از اقوالش)، فخر المحققین و صاحب جواهر الکلام ولایت را در این موارد نیز ثابت مى‏دانند و بر این باورند که ولایت در هر موردیکه براى صغیر مفسده‏اى وجود ندارد یا به مصلحت اوست، ثابت است.

کلام شهید ثانى را پیشتر نقل کردیم، محقق حلى پس از بیان کلام شیخ طوسى مى‏گوید: «فیه اشکال‏» و صاحب جواهر بر آن چنین بیان دلیل مى‏کند که

«لعموم الولایة مع المصلحة او عدم المفسدة المقتضیة للجواز کما هو المحکى عن الفاضل فى الارشاد و حجر القواعد و ولده فى الایضاح هنا و فى الحجر و الشهیدین فى الحواشى و الروضة و المسالک و الکرکى فى حجر جامع المقاصد». (70)

و در پایان اظهار نظر مى‏کنند که:

«نعم هو الاقوى فى النظر لما عرفته من عموم الولایة کتابا نحو قوله تعالى: «یسئلونک عن الیتامى‏» و غیره و سنة‏». (80)

فقیه مزبور با اعتقاد به عموم ولایت در «کتاب اللقطه‏» نیز به مناسبت‏بحث از ولایت امام بر لقیط صغیر، از ولایت ولى بر قصاص و اخذ دیه بطور کلى بحث نموده و مبناى صاحب شرایع در جواز استیفاء دیه و قصاص توسط ولى را، تقویت نموده است.


دانلود با لینک مستقیم


اگر برخى از اولیاء صغیر یا مجنون باشند

تحقیق و بررسی در مورد اگر برخى از اولیاء صغیر یا مجنون باشند

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق و بررسی در مورد اگر برخى از اولیاء صغیر یا مجنون باشند دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 8

 

اگر برخى از اولیاء صغیر یا مجنون باشند:

محقق حلى بدون اینکه راى فقهى خویش را بیان کند، فرموده است:

«فان حضر بعض و غاب الباقون قال الشیخ للحاضر الاستیفاء بشرط ان یضمن حصص الباقین من الدیة و کذا لو کان بعضهم صغارا». (50)

محقق حلى در این فرض پس از نقل راى شیخ طوسى تنها احتمال این را داده است که قاتل را تا زمان افاقه مجنون و بلوغ صغیر در حبس نگاه دارند. علامه حلى حبس جانى تا زمان افاقه مجنون یا بلوغ صبى را به عنوان احتمال ذکر نموده است:

«و لو کان فیهم غایب او صغیر و مجنون قیل: کان للحاضر الاستیفاء و کذا الکبیر و العاقل لکن یشرط ان یضمنوا نصیب الغایب و الصبى و المجنون من الدیة و یحتمل حبس القاتل الى ان یقدم الغائب و یبلغ الصغیر و یفیق المجنون‏». (51)

حضرت امام خمینى قدس سره در این باره فرموده‏اند:

«و لو کان بعضهم مجنونا فامره الى ولیه و لو کان صغیرا ففى روایة: انتظروا الذین قتل ابوهم ان یکبروا فاذا بلغوا خیروا فان احبوا قتلوا او عفوا او صالحوا».

جالب است که فقیه مزبور بین مجنون و صغیر تفکیک فرموده است و امر مجنون را به عهده ولى او گذارده ولى در مورد صغیر حکم به انتظار جانى تا زمان بلوغ نموده است. ولى به نظر مى‏رسد روایت موثق مزبور ناظر به موردى است که تمامى اولیاء دم صغیرند و نه برخى از آنان و از اینروست که شیخ طوسى با آنکه در صورت انحصار اولیاء در صغیر به انتظار تا زمان بلوغ نظر داده است (52) ،در موردى که برخى از آنان بالغند، بشرط ضمان حصه سایرین براى آنان حق استیفاء قصاص قایل شده است. (53) و این راى صحیح مى‏نماید چنانکه تمامى ادله‏اى که در فرع پیشین از صاحب جواهر براى اثبات حق استیفاء هر یک از اولیاء بدون اذن سایرین، نقل کردیم در اینجا نیز جارى است.

صاحب جواهر در این فرع چنین فرموده است:

«بل عن الخلاف اجماع الفرقة و اخبارها علیه و عن المبسوط عندنا، بل هو معقد اجماع الغنیة و هو واضح الوجه بناء على عدم اعتبار الاذن، اما علیه فلعل وجهه ترتب الضرر على الکامل (البالغ) بالتاخیر الذى هو معرض زوال الحق و حبسه الى ان یبلغ الصبى و یفیق المجنون او یموت فیقوم ورثتهم مقامهم او یرضى الکامل بالدیة ضرر على القاتل و تعجیل عقوبة لا دلیل علیه.»

4 - عدم پرداخت دیه توسط قاتل با وجود تقاضاى اولیاء دم:

قتل عمد اولا موجب قصاص است نه دیه. محقق حلى در این باره چنین فرموده است:

«قتل العمد یوجب القصاص لا الدیة‏» (54) .

صاحب جواهر در ذیل آن افزوده است:

«عینا قطعا بل ضرورة و لا تخییرا»

و از این عبارت استفاده مى‏شود که وى قصاص را واجب عینى براى جانى مى‏داند و نه تخییرى بین قصاص و دیه، (55) ضمن اینکه در دو جاى دیگر به این نکته تصریح نموده است. (56)

و از طرفى در اینکه قصاص حق اولیاء دم است تردیدى وجود ندارد، بنابراین اولا قصاص حق اولیاء دم است و بر جانى عینا تکلیف است که خود را جهت قصاص تسلیم نماید، و نه جانى مى‏تواند اولیاء دم را مجبور به پذیرش دیه یا افزون بر دیه نماید و نه اولیاء دم مى‏توانند جانى را به پرداخت دیه یا کمتر و یا بیشتر از آن وادارند.

ادله بسیارى بر این دلالت مى‏کند که قتل عمد موجب قصاص است نه دیه:

1 - اجماع فقهاء: ابن ادریس در این مساله نفى خلاف نموده و آنرا به اصحاب امامیه نسبت داده و نیز ادعاى اجماع نموده بلکه در این راى از ظاهر قرآن کریم (بقره/ 194 - مائده/ 45) و اخبار متواتره (57) استفاده نموده است. همچنین شیخ طوسى و نیز صاحب غنیة ادعاى اجماع فرموده‏اند.

2 - آیات قرآن کریم و روایات متواترة: از ظاهر «النفس بالنفس‏» (مائده/ 45) «فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم‏» (بقره/ 194) و سایر آیات مربوط به قصاص و نیز نصوص متواترة (58) نیز بدست مى‏آید که قتل عمد موجب قصاص است; چه آنکه این آیات و نیز روایات متضمن وجوب قصاصند بدون اینکه اشعارى بر تخییر بین قصاص و دیه داشته باشند.

3 - روایت معتبره یا صحیحه ابن سنان از امام صادق علیه السلام:

«من قتل مؤمنا متعمدا قید منه الا ان یرضى اولیاء المقتول ان یقبلوا الدیة فان رضوا بالدیة و احب ذلک القاتل فالدیة اثنا عشر الفا» (59)

بنابراین آنچه که اولا ولى دم حق دارد و جانى بر آن مکلف است قصاص است و جانى بیش از آن تکلیف ندارد که خود را براى قصاص تسلیم کند. این است که فقیهان ما فرموده‏اند:

«فلو عفى الولى على مال لم یسقط القود و لم تثبت الدیة الا مع رضا الجانى‏» (60) .

حضرت امام در این مساله فرموده است:

«قتل العمد یوجب القصاص عینا و لا یوجب الدیة لا عینا و لا تخییرا فلو عفى الولى القود یسقط و لیس له مطالبة الدیة و لو بذل الجانى نفسه لیس للولى غیرها...». (61)

بر خلاف برخى از فقیهان عامه از جمله شافعى و احمد که با عفو ولى دم، پرداخت دیه را بر جانى واجب مى‏داند هر چند بدان راضى نباشد،

«ان للولى حق العدول الى المال من غیر مرضاة القاتل‏». (62)

گفتنى است‏برخى از فقهاء امامیه نیز احتمال داده‏اند که در صورت مطالبه دیه توسط اولیاء دم و امکان پرداخت آن توسط جانى، از باب وجوب حفظ نفس، بر وى واجب است که دیه را بپردازد. ولى چنانکه صاحب جواهر نیز تصریح ورزیده‏اند وجوب حفظ نفس مقتضى آن نیست که اصالة و بدوة ولى دم مخیر بین انتخاب قصاص یا دیه باشد (63) بلکه در صورتى که دلیل وجوب حفظ نفس تمام باشد بر جانى در صورت امکان واجب است چند برابر دیه را بپردازد.

بهر حال تنها در صورت رضایت جانى و مصالحه بین او و اولیاء دم ممکن است او متعهد به پرداخت دیه گردد و در غیر این صورت اگر وى خویش را براى قصاص تسلیم نماید بیش از آن تکلیفى ندارد و هر گاه اولیاء دم به هر جهت نتوانند این حق را استیفاء کنند، حبس نمودن جانى بر هیچ دلیلى مبتنى نیست. بدیهى است که حق قصاص در صورت عدم امکان موقت استیفاء، زایل نمى‏گردد، بلکه جانى با سپردن وثیقه و یا معرفى کفیل آزاد مى‏شود تازمانى که استیفاء ممکن گردد یااولیاء به تصمیم قطعى برسند، مگر آنکه امکان فرار وى باشد و از طرفى احتمال رفع مانع در فاصله زمانى کوتاه وجود داشته باشد، که در این صورت مى‏توان با استفاده از ملاک جواز حبس به قتل در مدت کوتاه، حبس کوتاه مدت را در این مورد نیز مشروع دانست.

5 - عدم پرداخت فاضل دیه توسط اولیاء دم جهت استیفاء قصاص

از مسلمات فقه امامیه آن است که قصاص مرد در برابر زن مشروط به پرداخت مازاد دیه است و این دیدگاه اجماعى فقهى مستند به روایات صحیح و مستفیض است و بر اساس مبانى فقهى جاى هیچ گونه شک و تردید در این حکم وجود ندارد (64) .

حال گاهى اجراى این نظریه فقهى در عمل، منجر به آن مى‏شود که استیفاء قصاص ممکن نباشد و آن درجائى است که اولیاء مقتول خواهان قصاصند ولى تمکن پرداخت فاضل دیه را ندارند. آیا در اینصورت مى‏توان تا زمان تمکن اولیاء دم قاتل را زندانى نمود؟ و آیا مى‏توان اولیاء دم را مجبور به اخذ دیه کرد؟ و آیا مى‏توان فاضل دیه را از بیت المال پرداخت و حکم را جارى نمود؟

اولا هیچ وجه و دلیلى براى جواز پرداخت فاضل دیه از بیت المال نداریم، بلکه بنظر مى‏رسد عدم جواز پرداخت فاضل دیه از بیت المال را مى‏توان از روح فقه بدست آورد; چه آنکه هر چند ولى دم حق قصاص دارد که از صریح آیات استفاده مى‏شود ولى از امتیازات فقه اسلامى آنست که قواعد اخلاقى و لطیف را نادیده نگرفته است. در قصاص باآنکه قرآن کریم صریحا مى‏فرماید «ولکم فى القصاص حیاة یا اولى الالباب‏»، به زبان اخلاقى مى‏گوید اگر عفو کنید براى شما بهتر است، بنابراین باآنکه قصاص حق ولى دم است ولى از مطلوبیت‏برخوردار نیست، بلکه عفو مطلوب و خیر است، بنابراین مى‏توان گفت دولت نباید کسى را در اجراى حقى که چندان هم مطلوب و خیر نیست‏یعنى کشتن انسان دیگرى یارى رساند، بویژه آنکه معمولا این قتلها بطور اتفاقى رخ مى‏دهد. بدیهى است اگر قاتل از اشخاص شرور باشد دولت مکانیزم دیگرى همچون حبس تعزیرى نیز جهت مجازات وى در اختیار دارد.

اما در چنین موردى چه مى‏توان کرد؟ حبس؟ اجبار اولیاء به اخذ دیه و یا آزادى جانى با اخذ وثیقه تا زمان امکان استیفاء یا تصمیم اولیاء بر اخذ دیه؟

سؤال دیگرى نیز وجود دارد و آن اینکه آیا در صورت رضایت ولى دم در گرفتن دیه، مى‏توان جانى را مجبور به پرداخت دیه کرد و یاهمانند موارد عادى، دیه تنها با تراضى و مصالحه ثابت مى‏شودو جانى مى‏تواند بگوید یا فاضل دیه را بپردازید و قصاص کنید و یا عفو نمایید؟

اگر چه پیشتر گفتیم که قتل عمد موجب حق قصاص است و جانى از باب وجوب عینى مکلف است‏خویش را براى قصاص تسلیم کند، ولى در مواردى که قصاص مشروط به پرداخت فاضل دیه است، ولى دم بدوا مخیر است که با پرداخت فاضل دیه قصاص کند و یا دیه دریافت نماید. علامه حلى در قواعد چنین فرموده است:

«و لو امتنع الولى من رد الفاضل او کان فقیرا، الاقرب ان له المطالبة بدیة الحرة و ان لم یرضى القاتل اذ لا سبیل الى طل الدم‏».

البته صاحب جواهر الکلام در این مورد نیز قصاص را اصل دانسته و اخذ دیه را تنها در صورت تراضى ممکن مى‏داند. عبارت وى که در پاسخ علامه اظهار نموده چنین است:

«و فیه ان المتجه العدم بناء على ان الاصل فیها القود و الدیة انما تثبت صلحا موقوفا على التراضى، فمع عدم رضا القاتل تقف مطالبته بالقصاص على بذل الولى الزائد و امتناعه عن ذلک لا یوجب الدیة، بل و کذا فقره بل اقصاه التاخیر الى وقت المیسرة و لیس مثل ذلک طلا کما هو واضح‏».

بنابراین صاحب جواهر بر این باور است که حق اولى ولى دم این است که با پرداخت فاضل دیه استیفاء قصاص نماید و امتناع یاعدم قدرت در پرداخت فاضل دیه موجب نمى‏شود که بدون رضایت قاتل بتواند دیه بستاند، بلکه باید به وى مهلت داد تا متمکن شده یا راضى به پرداخت فاضل دیه گردد.

حضرت امام نیز با صاحب جواهر وحدت نظر دارد:

«لو امتنع ولى دم المراة عن تادیة فاضل الدیة او کان فقیرا ولم یرضى القاتل بالدیة او کان فقیرا یؤخر القصاص الى وقت الاداء و المیسرة‏» (65)

بدیهى است آراء و دیدگاههاى فقهى فقیهان نامورى همچون صاحب جواهر و امام خمینى حائز اهمیت فراوانى است ولى در مساله مورد بحث از روایات بسیارى تخییر بدوى ولى دم استفاده مى‏گردد و وجه فتواى دو فقیه و الا مقام مزبور براى نگارنده روشن نیست. ما در اینجا به پاره‏اى از روایات اشاره مى‏کنیم:

1 - عن عبدالله بن سنان قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول فى رجل قتل امراته متعمدا قال: ان شاء اهلها ان یقتلوه قتلوه و یؤدوا الى اهله نصف الدیة و ان شاؤوا اخذوا نصف الدیة، خمسة آلاف درهم. (66)

2 - عن ابى عبدالله علیه السلام قال: اذا قتلت المراة رجلا قتلت‏به و اذا قتل الرجل المراة فان ارادوا القود ادوا فضل دیة الرجل على دیة المراة و اقادوه بها و ان لم یفعلوا قبلوا الدیة دیة المراة کاملة و دیة المراة نصف دیة الرجل. (67)

3 - عن ابى جعفر علیه السلام قال: اتى رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم برجل قد ضرب امراة حاملا بعمود الفسطاط فقتلها، فخیر رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم اولیائها ان یاخذوا الدیة خمسة آلاف درهم و غرة وصیف او وصیفة للذى فى بطنها، او یدفعوا الى اولیاء القاتل خمسة آلاف و یقتلوه. (68)

4 - عن صفوان عن... عن ابى بصیر عن احدهما علیها السلام قال: قلت له: رجل قتل امراة فقال: ان اراد اهل المراة ان یقتلوه ادوا نصف دیته و قتلوه و الا قبلوا الدیة. (69)

5 - عن ابى عبدالله علیه السلام قال: ان قتل رجل امراة خیر اولیاء المراة ان شاؤوا ان یقتلوا الرجل و یغرموا نصف الدیة لورثته و ان شاؤوا ان یاخذوا نصف الدیة. (70)

6 - عن ابى جعفر علیه السلام فى الرجل یقتل المراة قال: ان شاء اولیاؤها قتلوه و غرموا خمسة آلاف درهم لاولیاء المقتول و ان شاؤوا اخذوا خمسة آلاف درهم من القاتل.

گفتنى است مرحوم مجلسى، بجز دو روایت 4 و 5، سند سایر روایات مذکور را صحیح دانسته است. (71)

بنظر مى‏رسد با توجه به همین روایات مى‏توان ولى دم را بین استیفاء قصاص مشروط و اخذ دیه مخیر دانست.

پیشتر کلام علامه را از قواعد نقل نمودیم که با استناد به عدم جواز هدر رفتن خون مسلمان، تخییر بدوى اولیاء دم در قصاص با پرداخت فاضل دیه و یا دریافت دیه را پذیرفته است. مرحوم فاضل هندى در شرح کلام علامه آورده است:

«اگر ولى دم فقیر بوده یا از رد فاضل دیه امتناع ورزد فتواى نزدیکتر به واقع آنست که حق مطالبه دیه زن را دارد، هر چند قاتل بدان راضى نباشد; چه آنکه هدر رفتن خون مسلمان جایز نیست و در اینجا اگر ولى دم بدون پرداخت فاضل دیه اقدام به استیفاء قصاص نماید نصف خون قاتل به هدر مى‏رود و اگر به دلیل عدم توانایى در پرداخت فاضل دیه نتواند قصاص کند و همچنین حق دریافت دیه را نداشته باشد، تمام خون مقتول به هدر مى‏رود، بنابراین باید به ولى دم اجازه دریافت دیه را داد، هر چند قاتل راضى نباشد. و احتمال داردکه حق مطالبه دیه را نداشته باشد، چون در چنین جنایتى اصل آنست که موجب قصاص مى‏شود». (72)

نکته شایان ذکر این است که قانونگذار در قانون سابق حدود و قصاص همین دیدگاه را که ما با استناد به روایات بعضا صحیح صحت و روایى آن را مبرهن ساختیم پذیرفته بود. ماده 44 قانون مزبور چنین تدوین شده بود:

«هر گاه مردى زنى را به قتل برساند، ولى دم مخیر است‏بین قصاص با پرداخت نصف دیه کامل به قاتل و بین مطالبه دیه زن از قاتل‏».

ولى در قانون مجازات اسلامى از آن نظر عدول نموده، بانسخ آن از دیدگاه فقهى حضرت امام خمینى قدس سره پیروى کرده، ماده 258 را به ترتیب زیر جایگزین آن ساخته است:

«هر گاه مردى زنى را به قتل رساند، ولى دم حق قصاص قاتل را با پرداخت نصف دیه دارد ودر صورت رضایت قاتل مى‏تواند به مقدار دیه یا کمتر یا بیشتر از آن مصالحه نماید».

حال که از روایات مستفاد است که ولى دم بین قصاص مشروط و اخذ دیه مخیر است، سخن در این است که در صورتى که ولى دم حاضر یا قادر به پرداخت فاضل دیه نیست آیا مى‏توان جانى را زندانى نمود؟

پاسخ به این سؤال آسان مى‏نماید، چه آنکه عدالت مقتضى آنست که حبس را مجاز ندانیم چون ولى دم اگر از پرداخت فاضل دیه امتناع مى‏کند و یا تمکن از پرداخت آن ندارد مى‏تواند فرد دیگر از طرفین تخییر را برگزیند; چه، قصاص مشروط حق مطلق بدوى وى نیست و به هیچ روى نمى‏توان حکم نمودکه ولى دم مختار است‏یکى از دو صورت را بپذیرد ولى درعین حال چون هیچ یک را اختیار نمى‏کند، باید جانى محبوس گردد تا ولى اتخاذ تصمیم نماید. عدالت که از مبانى فقه اسلامى است هرگز به چنین حکمى رضایت نمى‏دهد. بنابر این نهایت چیزى که در این مساله مى‏توان گفت این است که ولى مخیر است‏یکى از دو صورت رااختیار کند و وى را نمى‏توان به اختیار یکى اجبار نمود، ولى در صورت عدم اختیار فورى، وجهى براى زندانى کردن جانى وجود ندارد، بلکه باید با وثیقه معتبر وى را آزاد نمود تا زمانى که ولى دم تصمیم بگیرد که آیا با پرداخت فاضل دیه قصاص مى‏کند یا دیه دریافت مى‏دارد.

گفتنى است فقیهانى چون صاحب جواهر الکلام و حضرت امام که براى ولى دم بدوا تخییر قایل نیستند بلکه حق وى را قصاص مشروط مى‏دانند و اخذ دیه را تنها در صورت مصالحه ممکن مى‏شمارند، نیز در صورت امتناع وى از پرداخت فاضل دیه یا عدم تمکن او، سخنى از حبس جانى نگفته‏اند بلکه اظهار داشته‏اند نهایت چیزى که مى‏توان گفت آنست که این حق تا زمان تمکن به تاخیر بیفتد. (73)

پاسخ حضرت آیة الله اردبیلى که در استفتاء از جواز یا عدم جواز حبس، به نوشتن «جایز نیست‏» بسنده نکرده چنین است:

«اگر اولیاء دم قصاص بخواهند باید فاضل دیه را بپردازند، و اگر فاضل دیه را نمى‏پردازند یا ندارند که بپردازند مى‏توانند دیه مقتول را بگیرند. اگر خواستند دیه مقتول را مى‏گیرند و اگر نخواستند و فاضل دیه را هم ندادند نمى‏توان قاتل را محبوس کرد، بعد از گفتن مساله به اولیاء دم و گفتن اینکه اگر دیه نگیرید و فاضل دیه را نپردازید حق قصاص ندارید و ما زندانى را آزادى مى‏گذاریم، باید زندانى را آزاد گذاشت‏».

ولایت‏بر صغیر و مجنون در استیفاء قصاص

یکى از مسایلى که روشن شدن آن پاره‏اى از مشکلات مربوط به قصاص و انتظار آن مى‏کاهد، بحث از اطلاق و عموم ولایت‏بر صغار و مجانین است و این که آیا ولایت، استیفاء قصاص یا مصالحه بر دیه را نیز شامل مى‏شود یا فاقد اطلاق یا عموم است.

شهید اول در این باره چنین فرموده است:

«و لو کان الولى صغیرا وله اب او جد لم یکن له الاستیفاء الى بلوغه... و فى حکمه المجنون‏» (74)

شیخ طوسى چنین آورده است:

«لو کان الولى صغیرا و له اب اوجد لم یکن لاحد ان یستوفى حتى یبلغ سواء کان القصاص فى الطرف او النفس‏» (75)

شهیدثانى براى فتواى شهید اول چنین ذکر دلیل کرده است که:

«لان الحق له و لا یعلم ما یریده حینئذ و لان الغرض التشفى و لا یتحقق بتعجیله قبله و حینئذ فیحبس القاتل حتى یبلغ‏».

شهید اول در ادامه کلام خویش آورده است که: «و قیل تراعى المصلحة‏» و شهید ثانى بعد از نسبت دادن این قول به شیخ و اکثر متاخران و معلل ساختن آن، آنرا «اجود» شمرده است:

«و قیل و القائل الشیخ و اکثر المتاخرین تراعى المصلحة فان اقتضت تعجیله جاز لان مصالح الطفل منوطة بنظر الولى و لان التاخیر ربما استلزم تفویت القصاص و هو اجود». (76)

صاحب جواهر نیز براى قول شیخ قدس سره اقامه دلیل نموده است که:

«لعله لعدم ثبوت الولایة على مثل ذلک مما لایمکن تلافیه کالعفو عن القصاص و لو على مال و الطلاق و العتق فهو على استحقاقه بعد الکمال‏». (77)

به طور خلاصه مى‏توان گفت در این مساله بین فقیهان امامیه اختلاف نظر بوده و دو قول عمده وجود دارد:

1 - شهید اول در یکى از اقوالش، و همچنین شیخ طوسى و آیة الله خویى ولایت را در این موارد ثابت نمى‏دانند و بنابراین باید تا زمان بلوغ یا افاقه استیفاء قصاص را به تاخیر انداخت و شهید نگفته است که در این مدت با جانى باید چگونه رفتار کرد ولى شیخ قدس سره معتقد است:

«و یحبس القاتل حتى یبلغ الصبى و یفیق المجنون لان فى الحبس منفعتهما معا: للقاتل بالعیش و لهذا بالاستیثاق‏». (78)

2 - پاره‏اى از فقیهان همچون علامه حلى، محقق حلى، شهید ثانى، شهید اول، (در یکى از اقوالش)، فخر المحققین و صاحب جواهر الکلام ولایت را در این موارد نیز ثابت مى‏دانند و بر این باورند که ولایت در هر موردیکه براى صغیر مفسده‏اى وجود ندارد یا به مصلحت اوست، ثابت است.

کلام شهید ثانى را پیشتر نقل کردیم، محقق حلى پس از بیان کلام شیخ طوسى مى‏گوید: «فیه اشکال‏» و صاحب جواهر بر آن چنین بیان دلیل مى‏کند که

«لعموم الولایة مع المصلحة او عدم المفسدة المقتضیة للجواز کما هو المحکى عن الفاضل فى الارشاد و حجر القواعد و ولده فى الایضاح هنا و فى الحجر و الشهیدین فى الحواشى و الروضة و المسالک و الکرکى فى حجر جامع المقاصد». (70)

و در پایان اظهار نظر مى‏کنند که:

«نعم هو الاقوى فى النظر لما عرفته من عموم الولایة کتابا نحو قوله تعالى: «یسئلونک عن الیتامى‏» و غیره و سنة‏». (80)

فقیه مزبور با اعتقاد به عموم ولایت در «کتاب اللقطه‏» نیز به مناسبت‏بحث از ولایت امام بر لقیط صغیر، از ولایت ولى بر قصاص و اخذ دیه بطور کلى بحث نموده و مبناى صاحب شرایع در جواز استیفاء دیه و قصاص توسط ولى را، تقویت نموده است.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد اگر برخى از اولیاء صغیر یا مجنون باشند

تحقیق و بررسی در مورد اقرار صغیر

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق و بررسی در مورد اقرار صغیر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 46

 

اِقرار:

اصطلاحى‌ فقهى‌ و حقوقى‌ و آن‌ عبارت‌ است‌ از اِخبار به‌ حقى‌ برای‌ دیگری‌ به‌ زیان‌ خود. اقرار در کتب‌ لغت‌ به‌ اذعان‌ یا اعتراف‌ به‌حق‌ معنا شده‌ است‌ (جوهری‌، 2/790؛ قاموس‌، ذیل‌ قرر). خلیل‌ بن‌ احمد آن‌ را اعتراف‌ به‌ شى‌ء (5/22)، و راغب‌ اصفهانى‌ (ص‌ 600) اثبات‌ شى‌ء دانسته‌ است‌ (قس‌: حج‌/22/5). معنای‌ اصطلاحى‌ اقرار نیز به‌ معنای‌ لغوی‌ بسیار نزدیک‌ است‌ (نک: محقق‌ حلى‌، 3/143؛ شهید اول‌، الدروس‌...، «کتاب‌ الاقرار»؛ زیلعى‌، 5/2؛ قانون‌ مدنى‌، مادة1259)

در تعریف‌ و ماهیت‌ حقوقى‌ اقرار چند نکته‌ اهمیت‌ دارد:

اقرار نوعى‌ اخبار است‌ و اقرار کننده‌ خبر مى‌دهد که‌ حقى‌ برای‌ دیگری‌ برعهدة وی‌ ثابت‌ است‌. از آن‌رو که‌ وی‌ قصد اخبار دارد، نه‌ انشاء، اقرار نه‌ یک‌ عمل‌ حقوقى‌ (عقد یا ایقاع‌)، بلکه‌ یک‌ واقعة حقوقى‌ است‌ (شهید اول‌، القواعد...، 1/164؛ مجددی‌، 60)

حقى‌ که‌ در این‌ تعریف‌ موضوع‌ اقرار است‌، در معنای‌ اعم‌ به‌ کار رفته‌، و شامل‌ عین‌، منفعت‌ و حق‌ به‌ معنای‌ اخص‌ مانند حق‌ شفعه‌، حق‌ انتفاع‌، حق‌ ارتفاق‌ و حق‌ قصاص‌ مى‌شود. موضوع‌ اقرار، هم‌ مى‌تواند از امور مدنى‌ باشد و هم‌ از امور کیفری‌ (خمینى‌، 2/50؛ سماکیه‌، 351-352؛ جعفری‌، دائرة المعارف‌...، 1/2599).

اقرار با دعوی‌ و شهادت‌ (بینه‌) تفاوت‌ دارد، زیرا دعوی‌ عبارت‌ است‌ از «اخبار به‌ حقى‌ به‌ سود خبر دهنده‌ و به‌ ضرر دیگری‌» و شهادت‌ «اخبار به‌ حقى‌ به‌ نفع‌ دیگری‌ و بر ضرر شخص‌ ثالث‌»، در حالى‌ که‌ اقرار - چنانکه‌ گفته‌ شد - اخبار به‌ حقى‌ است‌ به‌ سود دیگری‌ و بر ضرر خبر دهنده‌ (تهانوی‌، 2/1183؛ عاملى‌، 9/212؛ زیلعى‌، 5/2-3)

اقرار همیشه‌ جنبة ایجایى‌ و اثباتى‌ ندارد، بلکه‌ گاهى‌ سلبى‌ است‌، چنانکه‌ کسى‌ اقرار کند که‌ هیچ‌ حقى‌ بر ذمة دیگری‌ ندارد. به‌ همین‌ سبب‌، برخى‌ اقرار را اینگونه‌ تعریف‌ کرده‌اند: «اخبار به‌ حقى‌ لازم‌ بر خبر دهنده‌، یا به‌ نفى‌ حقى‌ از او» (اصفهانى‌، 2/229؛ خویى‌، 2/193)

خبر دهنده‌ باید به‌ صورت‌ جازم‌ و بدون‌ تردید و تعلیق‌ خبر دهد وگرنه‌ اقرار باطل‌ است‌. به‌ همین‌ سبب‌، برخى‌ در تعریف‌ اقرار «اخبار جازم‌» را ذکر کرده‌اند (شهید اول‌، الدروس‌، همانجا؛ خمینى‌، 2/49)

در برخى‌ از موارد اخبارِ قائم‌مقام‌ شخص‌ به‌ ضرر او معتبر است‌ و اقرار تلقى‌ مى‌شود؛ مانند اقرار وکیل‌ به‌ آنچه‌ در انجام‌ دادن‌ آن‌ وکالت‌ داشته‌ است‌، چنانکه‌ وکیل‌ِ در بیع‌ اقرار به‌ فروش‌ مال‌ موکل‌ نماید. از این‌رو، برخى‌ از فقیهان‌ در تعریف‌ اقرار گفته‌اند: «اخبار مکلف‌ از خود یا موکل‌ خود به‌ حقى‌ لازم‌» (ابن‌ مفتاح‌، 4/157؛ بطاشى‌، 8/180؛ سماکیه‌، 449-451)

در اقرار خبردهنده‌ از حقى‌ سابق‌ سخن‌ مى‌گوید. بنابراین‌، اعتراف‌ به‌ حقى‌ درآینده‌ (حق‌ مستقبل‌) به‌ نفع‌ دیگری‌، «وعده‌» تلقى‌ مى‌شود، نه‌ اقرار. برخى‌ از فقیهان‌ برای‌ اخراج‌ وعده‌ از تعریف‌ اقرار موضوع‌ آن‌ را «حق‌ سابق‌» ذکر کرده‌اند (شهیدثانى‌، الروضة...، 6/380)

با توجه‌ به‌ نکات‌ یاد شده‌ مى‌توان‌ تعریف‌ کامل‌تری‌ از اقرار ارائه‌ کرد: «اقرار عبارت‌ است‌ از اخبار جازم‌ شخص‌ یا قائم‌ مقام‌ او به‌ حقى‌ سابق‌ برای‌ دیگری‌ بر ضرر خود یا نفى‌ حقى‌ از خود»

اقرار کننده‌ به‌ اقرار خود ملزم‌ است‌. پس‌ اگر کسى‌ اقرار کرد که‌ مبلغى‌ به‌ دیگری‌ مدیون‌ است‌، به‌ پرداخت‌ آن‌ ملزم‌ خواهد بود، یا اگر متهم‌، به‌ قتل‌ یا سرقت‌ مالى‌ اعتراف‌ کند، جرم‌ او ثابت‌ مى‌شود (نک: ابن‌ رشد، 2/471؛ سنگلجى‌، 74).

ارکان‌ اقرار:

اقرار دارای‌ 4 رکن‌ است‌: اقرار کننده‌ یا مقر، منتفع‌ از اقرار یا مقرٌّله‌، موضوع‌ اقرار یا مقرٌّبه‌، و صیغه‌ یا لفظ اقرار.

مقر یا اقرار کننده‌:

مقر کسى‌ است‌ که‌ به‌ضرر خود و به‌سود دیگری‌ خبر مى‌دهد و باید دارای‌ این‌ شرایط باشد:


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد اقرار صغیر

پاورپوینت درباره اعمال یداوی و جراحیهای صغیر

اختصاصی از کوشا فایل پاورپوینت درباره اعمال یداوی و جراحیهای صغیر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت درباره اعمال یداوی و جراحیهای صغیر


پاورپوینت درباره اعمال یداوی و جراحیهای صغیر

فرمت فایل :power point( قابل ویرایش) تعداد اسلاید: 42 اسلاید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تعریف فصد:

 

 

فصد استفراغی است کلی که در آن اخلاط اربعه به طریق تفریق اتصال معتدل عروق، در اثر نیشتر خارج می گردند.

 

دلائل برتری فصد بر سایر استفراغات :

 

 

  1. فصد امری اختیاری است و در هر زمان و از هر رگ یا عضو خاص و به هر مقدار که لازم باشد می توانند خارج نمایند.
    2.میزان اخلاط خارج شده بر حسب ضرورت قابل تغییر است.
    3.چون فصد قابل کنترل و اختیاری است به راحتی می توان آن را قطع کرد.

چه کسانی شایسته خروج خون می باشند؟

 

 

Òکسانیکه مبتلا به امراض دمویه باشند که در این صورت اخراج خون واجب و ضروری است.
Ò
Òکسانیکه مستعد و آماده بروز امراض دمویه به دلیل کثرت و یا تغییر خون باشند.
Ò
Òکسانیکه از ترس ایجاد مرض و آفتی عظیم بدون کثرت خون و تغییر آن فصد می شوند.
اندیکاسیون نسبی فصد :
Òدر غیر از 3 گروه بالا در بقیه افراد اخراج خون ضروری نیست مگر هنگام ایجاد بعضی از بیماریها از جمله صرع و سکته و خناق و رمد و ذات الجنب و اختناق رحم و..... .
 

دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت درباره اعمال یداوی و جراحیهای صغیر

دانلود تحقیق خروج صغیر از حجر

اختصاصی از کوشا فایل دانلود تحقیق خروج صغیر از حجر دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود تحقیق خروج صغیر از حجر


دانلود تحقیق خروج صغیر از حجر

 

 

 

 

 

 

 


فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:59

فهرست مطالب:

مقدمه

فصل اول :

حجر و انواع آن                                                  ۱

مبحث اول :

۱٫ تعریف اهلیت و انواع آن                                           ۳

۱-۱- اهلیت تمتع                                                    ۴

۲-۱- اهلیت استیفاء                                                  ۶

مبحث دوم :

۱-    تعریف حجر و انواع آن                                        ۱۰

۲-    اسباب و علل حجر                                             ۱۱

۳-    استدلال بر حل تعارض مواد ۲۱۲ و ۲۱۳                   ۱۲

مبحث سوم :

۱-    صغیر و حدود حجر آن                                        ۱۸

      ۲-بلوغ و علائم آن                                           ۱۹

فصل دوم :

خروج صغیر از حجر و آثار مترتب بر آن

مبحث اول :

پایان حجر صغیر و آثار مترتب بر زوال حجر صغیر         ۲۳

قسمت اول : اثر عام زوال مجد                               ۲۳

قسمت دوم : اثر خاص زوال حجر                            ۲۷

مبحث دوم :

۱-    تحول شرایط لازم از نظر فقه اسلام                          ۲۹

۲-    تحول شرایط لازم از نظر حقوق موضوعه                    ۳۵

مبحث سوم :

بررسی و نقد ماده ۱۲۱۰                                               ۳۹

رای استفتائات                                                           ۴۲

رای و حد رویه                                                          ۴۴

نتیجه                                                                                    ۵۰

منابع                                                                                     ۵۳

 

مقدمه :

موضوعی که در این مجموعه تلاش به بررسی اجمالی آن شده است خروج صغیر از حجر است این که چه زمانی صغیر از حجر خارج می‌شود و خود واجد اهلیت برای انجام امور خود می‌باشد موضوع مورد بحث این مجموعه است. می‌دانیم که حجر حالتی است که در آن شخص توانایی انجام و اجرای حقوق خود را ندارد (اهلیت استیفاء) ولی راجع به اهلیت تمتع باید گفت همه‌ی اشخاص از آن بهره مند هستند. ماده 956 اهلیت برای دارا بودن حقوق بازنده متولد شدن انسان شروع و با مرگ او تمام می‌شود. همچنین ماده 958 در این رابطه مقرر می‌دارد: «حمل از حقوق مدنی متمتع می‌گردد، مشروط بر اینکه زنده متولد شود». حتی مجنون و حمل (مشروط بر اینکه زنده متولد شود 957) پس آنچه مهم است. وجود یا فقدان اهلیت استیفاء است که سبب می‌شود شخص را از انجام امور باز دارد یا به او اجازه‌ی انجام اموری را دهد. می‌دانیم که محجورین بر سه قسم هستند صغیر، مجنون، سفیه در این مجموعه تنها بحث بر سر یکی از محجورین می‌باشد و آن هم صغیر است. صغیر هم خود بر 2 قسم است: ممیز و غیر ممیز. راجع به صغیر غیر ممیز باید گفت، از آنجا که عقود و معاملات به قصد انشاء محقق می‌گردد. (ماده 191) صغیر غیر ممیز فاقد چنین قصدی است.در نتیجه معاملاتش باطل است. چه معاملات صرفاً نافع و چه صرفاً مضرر و چه محتمل وی راجع به صغیر ممیز و معاملات او جای تأمل دارد و باید مورد بررسی قرار گیرد. اینکه صغیر ممیز در چه زمانی از حجر خارج می‌شود و اهلیت انجام امور خود را دارد موضوع بحث این مجموعه می‌باشد که نویسنده تمام هم و غم خود را معطوف به پاسخگویی به آن نموده است.

 

مبحث اول : 1- تعریف اهلیت و انواع آن

اهلیت در لغت به معنای شایستگی و در اصطلاح حقوقی عبارت است از شایستگی و صلاحیتی که شخص برای دارا شدن و اجرای حق دارد یا به عبارت دیگر شایستگی شخص است برای آن که بتواند صاحب اموال شود و یا در اموال خود تصرف کند.[1] یا صفت کسی است که دارای جنون، سفه، صغر، ورشکستگی و سایر موانع محرومیت از حقوق کلاً یا بعضاً نباشد.[2] (م 212 یا 1207 ق.م)

با توجه به این تعریف می‌توان اهلیت را دردو و معنای عام و خاص مورد بررسی قرار داد.

اهلیت در معنای عام، صلاحیت شخص برای دارا شدن و اجرای حق و تکلیف که در این تعریف اهلیت کامل مورد نظر است.

اهلیت در معنای خاص: زمانی که از اهلیت فقط صلاحیت دارا شدن یا اجرای حق اراده می‌شود اهلیت در معنای خاص مورد نظر است.

در قانون مدنی در مواد 190، 210، 212 و مواد دیگری که اهلیت یکی از شرایط اساسی صحت معاملات است از آن جا اهلیت اجرای حق از نظر استعمال در نوشته های حقوقی غلبه دارد. زمانی که اهلیت به طور مطلق استعمال می‌شود مراد اهلیت در معنای خاص اهلیت اجرای حق است.

1-1- اهلیت تمتع :

اهلیت دارا شدن حق در زبان فارسی، اهلیت تمتع، تملک، استحقاق و در زبان عربی با اصطلاح (اهلیه الوجوب) بیان شده است. و همچنین در حقوق فرانسه با اصطلاح capacitede Joe Jousissane و در حقوق انگلیسی capacity toaquire از آن نام برده‌اند.

در قانون مدنی ایران اصطلاح اهلیت تمتع عبارت است از شایستگی مشخص (طبیعی یا حقوقی) برای دارا شدن حق هیچ شرطی جز زنده بودن بر آن مترتب نیست به عبارت دیگر مبنای حقوقی اهلیت تمتع چیزی جز انسان بودن نیست. و همین که وجود و شخصیت انسان شکل گرفت و پا به عرصه‌ی زندگی گذاشت توانایی دارا شدن حقوق را کسب می‌کند چنان چه ماده 956 ق.م می‌گوید «اهلیت برای دارا بودن حقوق بازنده متولد شدن انسان شروع و با مرگ او تمام می‌شود» و طبق ماده 958 ق.م «هر انسانی متمع از حقوق مدنی خواهد بود …» و برای آنکه تصور نشود که حمل از حقوق مدنی محروم است ماده 957 ق.م می‌گوید «حمل از حقوق مدنی متمتع می‌گردد مشروط بر اینکه زنده متولد شود» پس حتی نطفه هم به محض انعقاد موضوع حق تمتع قرار می‌گیرد به طور ناقص و کامل شدن این حق منوط به زنده متولد شدن حمل است. بنابراین برای تحقق اهلیت تمتع فقط کافی است انسان زنده باشد. در مورد حمل نیز، هرگاه پس از تولد، حتی برای یک لحظه زنده باشد و سپس بمیرد به اعتبار یک لحظه حیات دارنده حق است و پس از فوت او حقوق و اموال او به وارث او منتقل می‌شود.

البته در مورد برخورداری حمل از حقوق و زنده ماندن یک لحظه‌ای او و سپس فوتش بین فقهای امامیه و عامه محل اختلاف شدید است. فقهای عامه معتقدند در صورتی حمل از حقوق تمتع برخوردار می‌شود که عادتاً استعداد زندگی داشته باشند و در صورتی که مشخص شود پس از تولد عمدتاً زنده نمی‌ماند از حقوق تمتع برخوردار نخواهد بود. پس، عدم اهلیت تمتع، حالت کسی است که نمی‌تواند بطور مستقیم یا نماینده‌ی قانونی خود طرف قرار داد واقع شود : مانند صغیر که اهلیت تمتع از حق ازدواج کردن راحتی بوسیله‌ی قیم یا ولی ندارد.

2-1 اهلیت استیفاء

در حقوق ایران به این اهلیت، اهلیت استیفاء یا اهلیت تصرف نیز گفته شده است. و در حقوق عرب به این اهلیت «اهلیه الاداء» می‌گویند. در حقوق فرانسه به اهلیت اجرا Capacite de uercice می‌گویند. اهلیت استیفاء یا قدرت اعمال حق صلاحیت و شایستگی شخص است برای اجرای حقوق مدنی یا به عبارت دیگر برای آنکه شخص بتواند حق خود را اجرا کند بنابراین نیاز به اهلیت تصرف یا اهلیت اجرای حق دارد بنابراین اهلیت تصرف لزوماً باید همواره با اهلیت تمتع باشد زیرا شخص باید حقی را داشته باشد تا بتواند سخن از اجرای آن حق به میان آورد. چنانچه صغیر و مجنون اهلیت دارا بودن حق را دارند اما فاقد صلاحیت اجرای حق هستند و بدون تصرف ولی یا قیم، دارای عدم صلاحیت در تصرف حقوق خود هستند. بنابراین می‌توان گفت عدم اهلیت تصرف وضع کسی است که از حق معامله کردن بهره‌مند است ولی این حق را تنها بوسیله‌ی نماینده‌ی قانونی خود می‌تواند اعمال کند. مانند سفیه که می‌تواند برای سکونت خود خانه کرایه کند ولی نماینده‌ی قانونی او باید طرف عقد اجاره قرار گیرد.[3]و یکی از نشانه‌های عدم اهلیت تصرف پیش بینی نماینده‌ای است که به حکم قانون بتواند از طرف محجور و بجای او حقش را اعمال کند.

 


دانلود با لینک مستقیم