لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
صنعت و توسعه
چاپ
میراث چپ در جهانبینی سیاسیون ایرانی
شاید در ظاهر امر این سخن پارادوکسیکال و متناقض به نظر برسد. چگونه ممکن است اصولگرایان با آن پشتوانه عظیم دینی و الهیشان، اصرار و تاکید بر حرکت در چارچوب اصول و رهنمودهای شریعت، در جهانبینیشان ملهم و متاثر از اندیشههای چپ (آن هم به معنای مارکسیستی) آن باشد؟ اما واقعیت آن است که بخش عمدهیی از نگاه اصولگرایان به جهان و جامعه در حقیقت ارث و میراث مارکسیستها و دقیقتر گفته باشیم، ارث و میراث حزب توده ایران است. البته که آنان این را منکر شده و همه آرا و اندیشهشان را از جمله و بالاخص نگاهشان به جهان، تاریخ و جامعه ایران برگرفته از شریعت اسلام و فقه جعفری میپندارند. اما بسیاری از آنان نمیدانند آرا و اندیشههای آنان در آن سه حوزه در حقیقت برگرفته از نگاه مارکسیستی است تا رهنمودهای فقهی و حوزوی. داستان این حکایت غریب باز میگردد به 67 سال پیش، به شهریور 1320 و سقوط رضاشاه. رضاشاه ایران را در قریب به دو دهه به زیر شست خود داشت. نظام مخوف پلیسی وی اجازه عرضاندام هیچ فکر و اندیشهیی را اعم از اسلامی، لیبرال، غربی، شرقی یا مارکسیستی نمیداد. در سال 1310 اعتصاب عمومی گستردهیی در تاسیسات نفت خوزستان به وقوع پیوست. رهبری اعتصاب در دست کمونیستها بود. پلیس ایران به دستور رضاشاه اعتصاب را به شدت سرکوب کرده و فعالان اصلی را دستگیر و به زندانهای طویلالمدت محکوم کرد. از آنجا که تا قبل از این قانونی برای مجازات کمونیستها نبود، حکومت ایران با عجله قانونی را به تصویب مجلس رسانید که براساس آن داشتن هرگونه عقیده و مرام اشتراکی (یعنی کمونیستی) اقدام علیه امنیت ملی محسوب میشد و متهمان به 3 تا 10 سال حبس محکوم میشدند. این قانون در حقیقت عطف به ماسبق شده و بسیاری از کمونیستها گرفتار شدند. از میان آنان باید به سیدجعفر پیشهوری و رضا روستا اشاره داشت که بعدها از رهبران جنبش مارکسیستی بعد از سقوط رضا شدند. پنج سال بعد از تصویب این قانون شمار دیگری به اتهام داشتن مرام اشتراکی دستگیر شدند. متهمان قبلی عمدتاً عاری از تحصیلات مدرن و عالیه بودند. پیشهوری و دیگران اندیشهها و جهانبینیشان را نه از طریق مطالعه مارکس، انگلس، هگل یا فوئرباخ که در دامن سوسیال دموکراتهای انقلابی قفقاز فرا گرفته بودند. اما گروه دوم که در سال 1314 دستگیر شدند عمدتاً تحصیلکرده و روشنفکر بودند. رهبری گروه را دکتر تقی ارانی برعهده داشت؛ مردی وزین، باوقار و به غایت اهل مطالعه. ارانی در دوران دانشجوییاش در رشته شیمی در برلن با آرای مارکس آشنا شده و به معنای دقیق کلمه مارکسیست بود. پس از مراجعت به ایران او به همراه شمار دیگری که همچون ارانی دارای تحصیلات عالیه بودند، حلقه کوچکی در تهران تشکیل دادند و کارشان صرفاً مطالعه مارکسیسم، تاریخ و فلسفه بود. اما اختناق مطلقه رضاشاهی حتی این مقدار را نیز برنمیتافت که عدهیی آدم تحصیلکرده در منزلی خصوصی جمع شوند و به بحث و بررسی مارکسیسم بپردازند. ارانی و دوستانش دستگیر و به حبسهای طولانی محکومیت یافتند. خود ارانی چند سال بعد به دلیل ابتلا به بیماری تیفوس در زندان قصر درگذشت اما مابقی اعضای حلقه وی که چون هنگام تنظیم پرونده تعدادشان به 53 نفر بالغ میشد به نام گروه 53 نفر معروف شدهاند، بعد از سقوط رضاشاه از زندان آزاد شدند. تقریباً اکثریت زندانیان سیاسی در زمان رضاشاه را محکومان کمونیست تشکیل میدادند و اندکی بعد از سقوط رضاشاه و خروج وی از کشور از زندان آزاد شدند. گروه پیشهوری و گروه ارانی پس از آزادی از زندان با برخی از کمونیستهای عصر مشروطه همچون سلیمان میرزا اسکندری و بالاخره کمونیستهای جوانتری همچون نورالدین کیانوری که در دانشکده فنی رشته مهندسی ساختمان تحصیل کرده بود در منزل سلیمان میرزا جمع شده و پس از انتخاب شاهزاده سلیمان میرزا به رهبری خود، سنگبنای حزبی را گذاشتند به نام حزب توده ایران که چه موافق آن باشیم و چه مخالفش، واقعیت آن است که بخشی از تاریخ معاصر ایران را رقم زده است. در فضای بالنسبه آزادی که با سقوط رضاشاه در ایران به وجود آمد حزب توده تنها تشکل و جریان سیاسی نبود که پا به عرصه حیات سیاسی کشور گذاشت. فیالواقع در ماههای نخست پس از شهریور 1320 و تبعید رضاشاه از کشور به دستور انگلیسیها، دهها حزب و گروه، دسته و باشگاه و انجمن به وجود آمدند. به علاوه شمار مطبوعات که در زمان رضاشاه به چند روزنامه و ماهنامه حکومتی یا خنثی نمیرسید در نخستین سال فضای جدید در کشور به بیش از یکصد عنوان رسید. (زیباکلام، صادق، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران 1322-1320، انتشارات سمت، چاپ سوم، 1386) بسیاری از احزاب و جریانات سیاسی که بعد از شهریور 1320 اعلام وجود کردند (همچون بسیاری از احزاب و تشکل سیاسی که در دوران ما در موسم انتخابات ظاهر میشوند) نامی بیش نبودند و حداکثر به چند نفر بالغ نمیشدند. بسیاری همچون باران بهاری هنوز نیامده میرفتند، بسیاری دیگر هنوز تشکیل نشده دچار اختلاف و انشعاب و انشقاق میشدند و بسیاری دیگر صرفاً محدود میشدند به یکی دو و حداکثر چند فرد متنفذ. اگر آن چند فرد متنفذ از آن تشکیلات بیرون میرفتند (که غالباً هم پیش میآمد) از آن تشکل نامی بیش نمیماند و بالاخره احزاب و تشکلهای سیاسی به وجود آمده عمدتاً محدود میشدند به پایتخت و هنوز از خیابانهای اصلی تهران خیلی فاصله نگرفته بودند که از آن تشکل و مجموعه نه نامی بود و نه نشانی (باز هم همچون جملگی احزاب و تشکلهای امروزی). نخستین نکتهیی که در خصوص حزب توده باید گفت آن است که برخلاف جملگی احزاب و تشکلهایی که بعد از شهریور 1320 به وجود آمدند، حزب توده بسیاری از ویژگیهای یک تشکل حزبی به معنای اعم کلمه را دارا بود. حزبی بود با یک ایدئولوژی و جهانبینی مشخص، کادرها و اعضای مشخص، رهبری که منتخب واقعی اعضا بود، قوانین، مقررات، مسوولیتها، شرح وظایف و در یک کلام دیسیپلین، نظم و انضباط تشکیلاتی. در حالی که احزاب دیگر فاقد اعضا و کادرهای حزبی بودند (همچون احزاب امروزی) حزب توده دارای هزاران عضو و صدها کادر رسمی بود که تماموقت و با تمام وجود در خدمت حزب قرار گرفته بودند. در حالی که احزاب دیگر از خیابان اصلی فراتر نمیرفتند، حزب در هر استان، شهر و شهرستانی در اطراف و اکناف کشور شعبه و تشکیلات داشت. احزاب دیگر عمدتاً فاقد نشریات یا ارگان حزبی بودند در حالی که حزب توده از همان آغاز کار دارای نشریات حزبی با تیراژ بالا بود و بالاخره در حالی که احزاب و تشکلهای دیگر نوعاً چند هفته، یا چند ماه و ندرتاً چند سالی بیشتر دوام نمیآوردند، حزب توده دهههای 1320، 1330، 1340 و 1350 را با موفقیت پشت سر گذاشته و بعد از انقلاب نیز (تا قبل از سرکوبی آن در سال 1362) عملاً بدل به عمدهترین جریان سیاسی چپ شده بود. این فقط ساختار حزبی، سازماندهی و نظم و دیسیپلین تشکیلاتی حزب توده نبود که این تشکیلات را یک سر و گردن از سازمانها و جریانات سیاسی دیگر بالاتر قرار میداد، فیالواقع مهمتر از تشکیلات و سازماندهی، ایدئولوژی، آرا و عقاید و جهانبینی حزب توده بود که همچون سیلی بنیانکن جامعه ایران را درنوردید. ایدئولوژی حزب توده مبتنی بر مارکسیسم یا به زعم رهبرانش مارکسیسم- لنینیسم بود. حاجت به گفتن نیست که هر نوع بحث و تحلیلی در خصوص ایدئولوژی حزب توده در ورای این نوشتار قرار میگیرد. هدف ما نیز در اینجا نشان دادن آن بخش از ایدئولوژی و جهانبینی حزب توده است که تاثیر مستقیمی روی گفتمان جریان اصولگرایی گذاشته است. از این منظر باید گفت بیشترین تاثیر و تاثرات فکری را اصولگرایان در عرصه مناسبات بینالمللی، تاریخ، اقتصاد، مباحث توسعه و برخی دیدگاههای سیاسی و اجتماعی از حزب توده گرفتهاند. نخستین تغییر و تحول بنیادی که حزب توده در میان تحصیلکردهها و نخبگان سیاسی کشور به وجود آورد، در نگاهشان به غرب بود. تا قبل از شهریور 1320 نگاه ایرانیان در مجموع نسبت به غرب نگاهی منفی و کینهتوزانه نبود. ایرانیان نه تنها خشم و کینهیی نسبت به غرب نداشتند که در حقیقت غرب منبع الهام و الگوی فکری نخبگان و رهبران سیاسی ایران در انقلاب مشروطه بود. این لیست در حقیقت شامل روحانیون طرفدار مشروطه میشود که با اندیشههای مشروطه همراهی کردند. (زیباکلام، صادق، سنت و مدرنیته، ریشهیابی علل ناکامی جنبشهای اصلاحطلبانه در ایران عصر قاجار، انتشارات روزنه، چاپ هفتم، تهران 1385) البته انتقاداتی نسبت به روسیه و انگلستان به سبب جفاهایی که در ایران کرده بودند وجود داشت، اما نه نخبگان سیاسی سکولار و روشنفکران و نه حتی روحانیت نگاه منفی به غرب نداشتند. نگاه منفی که جای خود دارد، در حقیقت غرب برای ایرانیان مظهر تجدد، تعقل، آزادیخواهی، حاکمیت قانون، برابری و پیشرفت و ترقی بود.
صادق زیبا کلام
میراث چپ در جهانبینی سیاسیون ایرانی