دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
دانلود پروپوزال رشته روانشناسی مقایسه راهبردهای رویارویی با فشار روانی کودکان با اختلال در محاسبه و کودکان با اختلال در خواندن بافرمت ورد وقابل ویرایش
فشار روانی
نظریه پردازان مختلف از فشار روانی تعاریف متفاوتی ارائه داده اند. این گوناگونی به علت میزان تأکید آنها بر رویدادهای فشارزا، پاسخ ها یا ارزیابی فردی از موقعیت ها به عنوان ویژگی مرکزی فشار روانی می باشد(کوهن، کسلر و گوردن[1]،1998).
اولین بار واژه فشار روانی در قرن پانزدهم میلادی به معنای تنش یا فشار فیزیکی به کار برده شد. در سال 1704 این واژه برای توصیف سختی، دشواری یا بدبختی به کار برده شد و در اواسط قرن 19 به معنای فشار گسترش بیشتری یافت و تنش بر روی اعضای بدن و یا نیروی ذهنی را هم دربرگرفت(ربر[2]، 1985).
در فرهنگ روان شناسی ربر (1985) تعاریف زیر در مورد فشار روانی اراده شده است.
1- فشار روانی به هر نوع نیرویی اشاره می شود که هنگام وارد شدن بر یک دستگاه موجب تغییرات قابل توجهی در شکل آن می گردد و معمولاٌ شامل یک تغییر و تحریف در شکل دستگاه می شود. این اصطلاح بر فشارها و نیروهای اجتماعی، و روان شناختی و جسمانی اشاره دارد. در این معنا فشار روانی یک علت محسوب می شود.
2- فشار روانی یک حالت تنش روان شناختی که به وسیله فشار دو نیروهایی که در بالا به آنها اشاره گردیده ایجاد می شود. در این معنا فشار روانی معلول و محصول فشارهای دیگری است در این صورت در مورد عامل ایجاد کننده تنش از اصطلاح فشارزا استفاده می شود.
در زمینه روان شناسی دامنه ای از تعاریف وجود دارد که نشانگر ناهمگرایی دیدگاه های مؤلفان است. در این زمینه بیشترین پژوهش و بررسی را هانس سلیه[3]، پزشک معروف اطریشی در سال 1976 انجام داده و به همین دلیل نیز «پدر فشار روانی» نامیده شده است. اولین مقاله او در این باره نیز قبل از آن یعنی در سال 1936 در مجله انگلیسی (نی چر[4]) منتشر شد. به عقیده وی در فشار روانی مجموعه ای از واکنش های غیر اختصاصی بدن است که به رغم عامل تولید کننده آن، عکس العمل های فیزیولوژیک مشابهی را ایجاد می کند. وی تغییرات فیزیولوژیکی و روان شناختی ناشی از فشار روانی را مورد توجه قرار داد. (پیرلو، هنری لو[5] ترجمه قریب، 1371).
سلیه (1993) در زمینه فشار روانی می گوید انسان پیوسته در حالت فشار و تنش به سر می برد چرا که فشار پاسخی است اختصاصی که ارگانیسم در برابر هر گونه درخواستی از خود نشان می دهد. استرس ضعیف ترین و آسیب پذیرترین افراد را هدف قرار می دهد ولی در عین حال قوی ترین افراد هم از گزند آن در امان نیستند.
تعریف انجمن پزشکی آمریکا از فشار روانی عبارت است از هر نوع مداخله که مزاحم سلامت روانی و جسمانی فرد باشد (اینلندر و موران، 1378، به نقل از احمدی، 1380).
توماس هولمز[6] (1979) نیز تعریفی مشابه با تعریف فیزر ارائه نموده است و فشار روانی را واقعه محرکی که لازم است فرد با آن سازگار شود می داند. بنابراین در دیدگاه این دو نفر فشار روانی به عنوان یک محرک در نظر گرفته شده که از خارج بر فرد تحمیل می شود(گنجی، 1379).
کارلسون[7] (1990 به نقل از حاجت بیگی، 1381)، فشار روانی را دربرگیرنده پاسخی می داند که مکانیسم های فیزیولوژیک را فرا می خواند. این پاسخ ها به وسیله محرک های زیان آور یا خطرناک و به واسطه دستگاه عصبی خود مختار و دستگاه درون ریز فعال می گردد. این تعریف نیز همانند دیدگاه سلیه فشار روانی را به منزله یک پاسخ فیزیولوژیک در نظر گرفته است.
فشار روانی به مقوله وسیعی از مشکلات اشاره دارد که متمایز از دیگر حیطه های مشکل است، زیرا با فشاری که وارد می آورد نظام را، (اعم از نظام فیزیولوژیک، اجتماعی یا روانی و نیز پاسخهای آن نظام) برآشفته می سازد. (لازاروس، 1971، به نقل از محمدی، 1380). وی در ادامه می گوید: واکنش فرد به نحو تفسیر یا ارزیابی (هوشیارانه یا ناهوشیارانه) او از اهمیت رویداد زیان بخش، تهدیدآمیز یا چالش انگیز بستگی دارد(پاول و ایزابت، 1991، به نقل از حاجت بیگی، 1381). این تعریف برای الگوی فشار روانی سه مؤلفه مهم دارد:
- فشاری که نظام را برآشفته می سازد.
- این باور که نوعی ارزیابی یا ادراک از تهدید وجود دارد.
- اهمیت پاسخ آن نظام.
هولمز (1979 به نقل از گنجی، 1379) فشار روانی را به عنوان محرکی که لازم است فرد با آن سازگار شود تعریف کرد. سلیه (1972) فشار روانی را به صورت یک پاسخ فیزیولوژیکی در نظر گرفت. لازاروس و فلک من (1984) فشار روانی را به عنوان محرک و نه پاسخ فیزیولوژیکی، بلکه به عنوان یک فرآیند تعریف کردند. تأکید زیاد این تعریف به فرآیندهای شناختی است که بین رویارویی با یک فشار روانی و واکنش های نهایی شخص به آن، میانجی می شوند. طبق نظر لازاروس رویارویی با فشار روانی از طریق فرآیندی سه مرحله ای صورت می گیرد. نخستین مرحله، مرحله پیش بینی است. فرد سعی می کند بفهمد که این موقعیت به چه چیزی شبیه است و چه پیامدهایی ممکن است به همراه داشته باشد. مرحله دوم، مرحله انتظار است. زمانی که فرد منتظر پس خوراند است که آیا پاسخ های رویارویی او شایستگی لازم را دارد یا نه. مرحله آخر مرحله پیامد است که شامل روبرو شدن شخص با پیامدهای خوشایند یا ناخوشایند راهبردهای رویارویی اش است. لازاروس در سراسر این فرآیند سه مرحله ای، بر دو مفهوم اصلی ارزیابی شناختی و راهبردهای رویارویی تأکید دارد(ریو، 1992 ترجمه سید محمدی،1378).
در حقیقت اثرات فشار روانی بر بعد جسمانی انسان، نشانه وحدت ابعاد بیولوژیک، روانشناختی و اجتماعی انسان است. مروری بر شواهد و مدارک نشان می دهد که بین فشار روانی و بیماری رابطه وجود دارد اما نه یک رابطه یک طرفه فشار روانی بر روی سلامتی جسمانی به طرق گوناگون اثر
می گذارد از جمله: فشار روانی می تواند منجر به تغییرات فیزیولوژیکی و روان شناختی شود که در ایجاد بیماری نقش دارند. به عنوان مثال فشار روانی می تواند عملکرد سیستم ایمنی بدن را کاهش داده و فرد را برای ابتلا به سرماخوردگی و امراض دیگر مستعدتر کند. این به این معنا نیست که هر کس تحت فشار روانی قرار گرفت بیمار می شود. این امر نشان می دهد که زمینه های قبلی یا متغیرهای مداخله گر در این زمینه نقش دارند.
با وجود همه تفاوت هایی که در تعریف فشار روانی وجود دارد، همه رویکردها در مورد فشار روانی یک نظر مشترک دارند و آن نقش فشار روانی در بروز بیماری است. اگر افراد درخواست های محیطی را عامل تهدید کننده و فراتر از توانایی خود ارزیابی کنند راهبردهای خود را مناسب نبینند، درخواهند یافت که تحت فشار روانی هستند و ممکن است هیجان های منفی را نشان دهند. این حالت های هیجانی اگر به حد اعلای خود برسد، ممکن است موجب بروز ناهنجاری های روانی انفعالی گردد. این حالت ها به نوبه خود ممکن است موجب تحریک پاسخ های رفتاری یا روانی شناختی گردد و شخص را در معرض خطر ابتلاء به بیماریهای جسمی یا روانی قرار دهد. در ضمن درخواست محیطی ممکن است مستقیماً به پاسخ های رفتاری یا روان شناختی منجر شوند. در این الگوی ارائه شده بازخوردهای بالقوه بیشماری وجود دارد. به عنوان مثال: حالت های هیجانی (مانند عواطف افسرده) ممکن است باعث ایجاد تغییر در ارزیابی گردند. یا تحریک فیزیولوژیکی می تواند پاسخ های هیجانی و ارزیابی ها را دستخوش تغییر قرار دهند(کوهن، کسلر و گوردن،1998).
لازاروس اعتقاد دارد یکی از دلایلی که استرسور باعث استرس بالا در یک فرد و استرس پائین در فرد دیگری می شود، این است که آن دو فرد استرس را به نحو متفاوتی ارزیابی می کنند این ارزیابی، ارزیابی شناختی نامیده می شود. در ارزیابی اولیه شما استرس را بودن در یک موقعیت معین ارزیابی می کنید. بعد از اینکه موقعیت استرس زا قضاوت شد، با برآورد اینکه تطابق شما با استرسور چگونه است وارد مرحله ارزیابی ثانویه می شوید (لازاروس[8]، فولکمن[9]، 1985).
[1]- Chohen, Kessler, Gordon
[5]- Pirrelloo & Henrilloo