کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

تحقیق وبررسی در مورد زندگی پروین اعتصامی

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق وبررسی در مورد زندگی پروین اعتصامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 77

 

زندگی پروین اعتصامی

اختر چرخ ادب، پروین اعتصامی در25 اسفندماه 1285 شمسی در تبریز چشم به جهان گشود. مادر پروین اهل آذربایجان و پدرش یوسف اعتصام الملک آشتیانی اهل آشتیان بود.

پروین آموختن و نوشتن زبان فارسی و عربی را در دامان خانواده آموخت. تا اینکه پدرش در سال 1291 شمسی تصمیم گرفت از تبریز به تهران بیاید. بنابراین پروین به همراه پدر به تهران آمد. پدر پروین انسانی روشنفکر و تحصیل کرده بود و این امر نقش مهمی در پیشرفت پروین داشت. به پیشنهاد پدر، پروین برای یادگیری زبان انگلیسی وارد کالج آمریکایی تهران شدو به این طریق توانست به زبان انگلیسی تسلط کامل یابد که این امر بعدها در سرودن اشعارش تأثیر به سزایی داشت.

درسال 1303 شمسی پروین از مدرسه ی دختران آمریکایی فارغ التحصیل شد برای جشن فارغ التحصیلی پروین قعطه ی زیر را سرود و برای آنانی که در جشن شرکت داشتند این شعر را خواند.

ای نهال ارزو خوش زی که بار آورده ای

غنچه بی باد صبا گل بی بهار آورده ای

باغبانان تو را، امسال سال خرمی است

زین همایون میوه، کز هر شاخسار آورده ای

شاخ و برگ ات نیکنامی، بیخ و بارت سعی و علم

این هنرها، جمله از آموزگار آورده ای

غنچه ای زین شاخه، ما را زیب دست و دامن است

همتی ای خواهران تا فرصت کوشیدن است

پستی نسوان ایران جمله از بی دانشی است

مرد یا زن برتری و رتبت از دانستن است

به که هر دختر بداند قدر علم آموختن

تا نگوید کس پسر هوشیار و دختر کودن است

از چه نسوان از حقوق خویشتن بی بهره اند

نام این قوم از چه دور افتاده از هر دفتری

دامن مادر نخست آموزگار کودک است

طفل دانشور،کجا پرورده نادان مادری

« دیوان پروین اعتصامی، صص 288- 289»

پروین از همان آغاز زندگی به شعر و ادب علاقه ی زیادی داشت و محیط مناسب خانه او را در شکوفایی استعدادهایش یاری می کرد. اعتصام الملک پدر پروین، سردبیر مجله ی بهار بود. پروین از سن هشت سالگی شعر می سرود.پدر نیز تعدادی از سروده هایش را در مجله ی بهار به چاپ می رساند. این تشویق بزرگی برای پروین بود تا درسرودن اشعارش سعی و استعداد شعری پروین شد، رفت و آمد او به محافل ادبی آن روزگار بود که پدرش با آنها سروکار داشت.»

در یکی از این محفل ها پروین با شاعر و روشنفکر زمان خود، ملک الشعرای بهار آشنا می شود بهار با دیدن سروده های پروین بسیار تعجب کرد. بطوریکه در ابتدا باروش نمی شد شاعر جوانی چون پروین بتواندچنین شعرهای زیبایی بسراید. بخصوص که پروین، زنی با حجب و حیا بود و زنان در آن زمان کمتر اجازه داشتند در میدان علم و ادب اظهارنظری کنند،


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق وبررسی در مورد زندگی پروین اعتصامی

تحقیق وبررسی در مورد سعدی 10 ص

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق وبررسی در مورد سعدی 10 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

سعدی

ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله

زمینه فعالیت

شاعر و نویسنده

تولد

۵۸۵ یا حدود ۶۰۶شیراز، ایران.

مرگ

۶۷۱ یا ۶۹۱ هجری قمریشیراز، ایران.

گفتاورد

عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند/داستانیست که بر هر سر بازاری هست

آرامگاه سعدی

 

زندگینامه

استاد سخن : سعدی شیرازی در قرن هفتم هجری(سال 606ه.ق) در شهر شیراز به دنیا آمد. مقدمات علوم ادبی و شرعی را در شیراز آموخت و سپس در حدود سال 620 برای اتمام تحصیلات به بغداد رفت و در مدرسه نظامیه آن شهر به تحصیل پرداخت .او به مسافرت علاقه ی زیادی داشت و سالها به کشورهای مختلف سفر کرد و تجارب زیادی به دست آورد.او دو کتاب به نامهای گلستان و بوستان دارد و در این کتابها با زیباترین کلمات و جملات و در قالب حکایات شیرین به خواننده پند و اندرز می دهد. همچنین غزلیات ، قصاید ، قطعات ، رباعیات و مقالات و اشعار عربی هم دارد که همه ی آنها در کتابی به نام کلیات سعدی جمع آوری شده و به چاپ رسیده اند. سعدی پس از سالها سیر و سفر به زادگاهش ، شیراز بازگشت ودر سال 695 ه.ق، همانجا از دنیا رفت. آرامگاه او در شهر شیراز است. روانش شاد.

آرامگاه

سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست و در گذشته محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد که در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا می‌گذرانده و سپس در همانجا دفن شده‌است. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبره‌ای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال ۹۹۸ به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقب نماند. تا این که در سال ۱۱۸۷ ه.ق. به دستور کریمخان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار شیخ بنا شد که شامل ۲ طبقه بود. طبقه پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع می‌شد. در دو طرف راهرو دو اطاق کرسی دار ساخته شده بود. در اطاقی که سمت شرق راهرو بود، قبر سعدی قرار داشت و معجری چوبی آن را احاطه کره بود. قسمت غربی راهرو نیز موازی قسمت شرقی، شامل دو اطاق می‌شد، که بعدها شوریده (فصیح الملک) شاعر نابینای شیرازی در اطاق غربی این قسمت دفن شد. طبقه بالای ساختمان نیز مانند طبقه زیرین بود، با این تفاوت که بر روی اطاق شرقی که قبر سعدی در آنجا بود، به احترام شیخ اطاقی ساخته نشده بود و سقف آن به اندازه دو طبقه ارتفاع داشت. بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثار ملی در سال ۱۳۳۱ ه-ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. رو به روی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.[۱]

گلستان کتابی است به نثر همراه با نظم ، شامل حکایات شیرین و پند و اندرزهای سعدی و دارای هشت باب است؛ به این ترتیب:

باب اول: در سیرت پادشاهان

باب دوم: در اخلاق درویشان

باب سوم: در فضیلت قناعت

باب چهارم: در فواید خاموشی

باب پنجم: در عشق و جوانی

باب ششم: در ضعف و پیری

باب هفتم: در تأثیر تربیت

باب هشتم: در آداب صحبت

سعدی در مقدمه ی گلستان از نعمتهای پروردگار یاد می کند و می گوید بندگان خدا باید شکرگزار باشند و یادشان باشد که خداوند همه چیز را برای آسایش و آرامش آنان آفریده است:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

سعدی مسلمانی بسیار مومن و متدین بود و اشعار و سخنانش نشان دهنده ی ایمان قلبی اوست ، برای همین به دل خواننده می نشیند و در او تأثیر می گذارد.

حتماً بارها این ضرب المثل را شنیده اید: ادب از که آموختی ؟ از بی ادبان. ادب به معنای دانش ،فرهنگ، معرفت، روش پسندیده و خوی خوش می باشد. سعدی ماجرای این ضرب المثل رادر باب دوم گلستان، چنین بیان نموده است:

لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت از بی ادبان ؛ هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.

نگیرند از سر بازیچه حرفی کزان پندی نگیرد صاحب هوش

وگر صد باب حکمت پیش نادان بخوانند آیدش بازیچه در گوش

اگر بخواهیم این حکایت را به ساده بیان کنیم ، می توانیم بگوییم : از لقمان پرسیدند : از چه کسی ادب را یاد گرفتی؟ گفت: از افراد بی ادب ، به این ترتیب که کارهای زشت آنها را دیدم اما انجام ندادم. افراد دانا هر حرفی که می شنوند از آن پند می گیرند اماافراد نادان اگر صد جمله و سخن حکمت آمیز هم بشنوند، آن را شوخی و بازیچه می پندارند و پند نمی گیرند.

بسیاری از گفته های شیخ سعدی، به شکل ضرب المثلهای رایج در آمده اند و مردم آنها را در گفتگوهای خود به کار می برند.مانند:

*یکی را گفتند: عالِِمِ بی عمل به چه مانَد؟ گفت: به زنبور بی عسل.

زنبور درشت بی مروت را گوی

باری، چو عسل نمی دهی نیش مزن.

*تلمیذِ بی ارادت ، عاشق بی زرست ، و رونده ی بی معرفت مرغ بی پر، و عالِمِ بی عمل درخت بی بر و زاهد بی علم خانه ی بی در.

(تلمیذ=دانش آموز)

*هرکه در زندگانی نانش نخورند، چون بمیرد نامش نبرند.

*اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد.یعنی آنان که دست قّوّت ندارند سنگ خرده نگه دارند تا به وقت فرصت دَمار از دماغ ظالم برآرند.

*مُشک آنست که ببوید نه آنکه عطار بگوید. دانا چون طبله ی عطارست، خاموش و هنرنمای. و نادن خود طبلِ غازی بلند آواز و میان تهی. (غازی= جنگجو) (طبله=قوطی)

از باب هشتم هم این حکایت را بخوانید:

دو کس دشمن مُلک و دینند : پادشاه بی حلم و زاهد بی علم.

بر سر مُلک مباد آن مَلک فرمانده

که خدا را نبود بنده ی فرمانبُردار

سعدی با این حکایت به پادشاهان و امیران پیام می دهد که برای اداره ی کشور،صبر و شکیبایی و ایمان به خدا و اطاعت از فرمانهای الهی لازم است و اگر پادشاهی این خصوصیات را نداشته باشد، کشور را به باد فنا می دهد. همچنین شخص دیندار باید ازمسائل دینی ،اطلاع کامل داشته باشد و تنها به عبادت خشک و خالی قانع نباشد، زیرا افراد نادان وبه ظاهر دیندار، با تعصب کورکورانه ی خود به دین آسیب می زنند و باعث بدبینی دیگران نسبت به دین می شوند.

به این حکایت توجه کنید:

خبری که دانی دلی بیازارد تو خاموش تا دیگری بیارد.

بلبلا مژده ی بهار بیار

خبربد به بوم بازگذار

سعدی اینگونه سفارش می کند که سعی کنیم همیشه خوش خبر باشیم و هرگز اخبار نگران کننده را به کسانی که می دانیم از شنیدنش ناراحت ، و درنتیجه به ما بدبین می شوند ، نرسانیم.

و این حکایت:

دشمن چو از همه حیلتی فروماند ، سلسله ی دوستی بجنباند، پس آنگه به دوستی کارهایی کند که هیچ دشمن نتواند.

این هشداری است تا دشمن را دست کم نگیریم و از دشمن دوست نما غافل نشویم.

این حکایت از باب هفتم گلستان است:

هندوی نفط اندازی همی آموخت. حکیمی گفت: تو را که خانه نیین است بازی نه اینست.

تا ندانی که سخن عین صوابست مگوی

وانچه دانی که نه نیکوش جوابست مگوی

(نفط اندازی: یکی از فنون جنگی بوده که به وسیله ی آن به لشکر دشمن با آتش حمله می کردند و نیز نفت اندازی ، فن تهیه ی آتش بازی بوده است.)

می توانیم از این حکایت چنین برداشت کنیم: شخصی که خانه اش از نی ساخته شده بود ، داشت آتش بازی می کرد. یکی به او گفت: تو که خانه ات از نی ساخته شده، نباید چنین بازی خطرناکی بکنی. از یک بیت شعر هم می فهمیم که برای سخن گفتن باید فکر کرد و همه چیز را خوب سنجید تا بعد پشیمان نشد.

معنی این حکایات کاملاً واضح است و اگر با دقت بخوانیم، متوجه می شویم که هرکدام از این سخنان ، دنیایی از تجارب ارزشمند سعدی ، با زیباترین کلمات هستند.

این حکایت راهم در کتاب بوستان می خوانیم:

فرو کوفت پیری پسر را به چوب بگفت ای پدر بی گناهم ، مکوب

توان بر تو از جور مردم گریست ولی چون تو جورم کنی چاره چیست

به داور خروش ای خداوند هوش نه از دست داور برآور خروش


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق وبررسی در مورد سعدی 10 ص

تحقیق وبررسی در مورد زبان شعر نو( نیمایی)

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق وبررسی در مورد زبان شعر نو( نیمایی) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 24

 

زبان شعر نو( نیمایی)

پیدایش زبان گفتار و زبان شعر دراجزاء با یکدیگر وجه اشتراک دارند. در هر دو نحوه ی بیان« واژه» عنصر اساسی و بنیادین است. اصولاً زبان از ترکیب و هم نشینی واژگان در یک ساختار منظم بوجود می آید. لیکن آنچه مرز میان این دو نحوه ی بیان است شکل برخورد گوینده( یا شاعی با واژه برخورد واژه ها با یکدیگر در شعر و کارکرد خاص آنها می باشد. گفته شد« برخورد واژه ها در شعر» زیرا« اگر میان واژه ها برخوردی نباشد، شعر بوجود نمی آید. شعر از زبان فراتر رفته، قواد آن را در هم می ریزد میان واژگاه جابجایی پیش می آید این، یعنی برخورد واژه ها که موجد ساختاری به نام شعر است. در زبان گفتار صرفاً یک نشانه ااست به اشیایی آنکه تصویر شوند گفته می شوند. گوینده در زبان گفتار آنها را به نام می خواند بی آنکه نشانی نشان دهد. لیکن در زبان شعر، واژه نام شیء نیست، خودشیء است و شاعر بی آنکه بگوید نشان می دهد و مخاطب بجای آنکه بشوند می بیند. فرانسیس پونژ می گوید:

« هرگز واژهای را از نزدیک دیده اید؟ واژه ای را بردارید ؟ خوب بچرخانید و به حالتهای مختلف درآورید تا عین مصداق خود شود.» خود پونژ واژه ی « کروش»Croche (= کوزه) را مورد بررسی شاعرانه قرار داد و ادعا کرد که هر صرف این واژه بیانگر جایی از کوره ی گلی است. بعقیده او هیچ واژه ی دیگری رنگ کوزه ندارد. این است جایگاه واژه در شعر.

آنچه مسلم است این است که شعر هنری زبانی است مثل زبان از عناصری چون واژه و لحن در یک ساختار دقیق ساخته شده و از این نظر نیز از جهات صوری، کاملاً مطنبق با زبان گفتار است. و اگر آن 2 سطح را بنگریم کاملاً یکی شان می یابیم، زیرا هر دو از ابزار و مصالح مشترکی شکل گرفته اند، فقط با نگریستن از دیگرسو، با چشمانی که طور دیگری ببیند، می توان شکاف عمیقی و فاصله میان آن دو نحوه بیان را دریافت. واژه در زبان گفتار یک علامت است و در شعر معنا. ساختار در زبان گفتار- اگر باشد- زائیده ی تصادف با مصالحی ا ز تسامح است؛ و ساختار در شعر، نتیجه ی هوشمندی ب ابزاری از ذوق و زیبایی است؛ و گاه چنان نظام مند که نتوان خشتی را جای خشتی نهاد بی آنکه به معماری زییاشناختی آن آسیبی وارد شود.

مختصر آنکه زبان شعر معانی خاص را ر هم می ریزد تا از مستقیم گویی بگریزد و انتقال دهنده ی معناهایی باشد که در ذهن شاعر به بلوغ رسیده است. و از این نظر،نه تنها با زبان گفتار که با زبان علم نیز که بخاطر دقت و تأکید ناشی از روح علمی و تحقیقی، نافی رمزگویی و تعدد و تنوع معانی است، متفاوت است.

اساساً فرق علم و کشفیات علمی با تجربه های شعری در این است که تجربه های علمی در شعر ضدترین لحظه ها شکل می گیرند و حال آنکه شاعر در ناخودآگاه ترین لحظه های خود دست به تجربه و کشف می زند. این حقیقت را مولوی به زیبایی گوشزد می کند:

تو مپندار که من شعر به خود می گویم

تا که هشیارم و بیدار یک دم نزنم

بی شک زبان چنین فرآورده ای بطور ذاتی تابع احساس ناخودآگاه است. نه تابع قوانین حاکم بر زبان

گذری بر ابهام در شعر نو

ابهام در شعر نو و معاصر ناشی از زبان است و گاه در بیان شاعرانه محاکمات شعری است و گاه در فطرت و ذات آن.

شاعر سعی می کند که در این مقاله به ابهام هاس هسندی( شاعرانه و نیمه شاعرانه) بپردازد. آنها با بکارگیری صور خیالی که در محکمات شعری خود می آفرینند شعر را تا حدود زیادی مبهم می سازد و معنا را در پرده ای از خیال پنهان می کند تشبیهات، کنایات، تمثیلها، و رفرمها .و .... کلام آنها را دشوار می کند.

ابهام (Ambignty) : در حوزه ی بدیع سخنی است که احماق د ویا چند معنی متقابل دارد.

امپسون در کتاب« هفت نوع ابهام» خود معتقد است« درهر جز کلامی که واکنش های متعددی را برانگیزد


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق وبررسی در مورد زبان شعر نو( نیمایی)

تحقیق وبررسی در مورد زندگی نامه شهید صیاد شیرازی

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق وبررسی در مورد زندگی نامه شهید صیاد شیرازی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

زندگی نامه شهید صیاد شیرازی

امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در سال 1323 در کبود گنبد مشهد در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. مادرش شهربانو و پدرش زیاد نام داشت. پدرش، که از عشایر فارس بود، به استخدام ژاندارمری در آمد و سپس به ارتش منتقل شد. او از جاذبه ای خاص برخودار بود، از این رو علی تحت تأثیر پدر از کودکی به ارتش علاقه مند شد.

او به همراه پدر و خانواده، مانند دیگر خانواده های نظامیان، از شهری به شهری مهاجرت می کرد. شهرهای مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان محل پرورش وی شدند. او سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال 1342 موفق به اخذ دیپلم گردید. او در سال 1343 در کنکور دانشکده افسری شرکت کرد و پذیرفته شد. علی از بدو ورود به دانشکده به جدیت در درس و پای بندی به مذهب شهرت یافت. و سرانجام در مهرماه 1346 در رسته توپخانه دانش آموخته شد و با درجه ستوان دومی وارد ارتش گردید. او پس از طی دوره آموزشی در شیراز و اصفهان به لشگر تبریز و سپس لشگر زرهی کرمانشاه منتقل شد. او در سال 1350 برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران آمد و پس از پایان کلاس و جدیت در تحصیل سرانجام خود از استادان زبان انگلیسی شد.ستوان یک علی صیاد شیرازی تصمیم گرفت با دختر عمویش، خانم عفت شجاع ازدواج کند اما به دلیل این که محمود، عموی علی، از مخالفان شاه بود، ساواک با این ازدواج موافقت نکرد، اما سرانجام در اثر اصرار علی، ارتش با این وصلت مبارک موافقت کرد. علی در سال 1352 به دلیل لیاقت ها و دقت هایش در کار، برای تکمیل تخصص های توپخانه از طرف ارتش به آمریکا اعزام شد تا دوره هواسنجی بالستیک را بگذراند. او این دوره آموزشی را در شهر فورت سیل از ایالت اوکلاهما، در منطقه ای نظامی، با موفقیت طی کرد. در این دوره فشرده ستوان همچون مبلغی مذهبی به دعوت آمریکاییان به اسلام می پرداخت و در مجالس بحث و مناظره آنان شرکت می کرد. او در بین آشنایان جدیدش به مرد مذهبی مشهور شد. او پس از گذراندن دوره، با تخصصی جدید و روحیه ای با نشاط به ایران مراجعت کرد. ارتش برای استفاده از دانش نظامی ستوان، او را در سال 1353 به اصفهان ـ مرکز توپخانه ـ منتقل کرد. علی در اصفهان با یافتن دوستان جدید مطالعات مذهبی خود را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را در این دوره قوام بخشید. او در نامه ای که برای سرگرد محمد مهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی، ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامه های مذهبی بحمدالله پیش می رویم مخصوصاً در آن قسمت که می دانید». این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند. جالب این است که هرکس از افسران را به مراقبت وی می گماردند یا تحت تأثیر روحیه او قرار می گرفت و گزارش مثبت برای او رد می کرد یا صیاد را از مراقبت و مأموریت خود خبر می داد و یا از اول با چنین مأموریتی مخالفت می کرد.

 

سروان صیاد هم زمان با اوج گیری مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی تقیه را کنار گذارد و در ارتش علناً به دفاع از علمای اسلام و حکومت اسلامی پرداخت و سرانجام به دلیل این که در بین افسران، تبلیغات ضد رژیم می کرد، ضد اطلاعات از قرار دادن جنگ افزار در اختیار وی ممانعت کرد و اعلام نمود که از واگذاری مشاغل حساس به او خودداری شود. سرانجام سروان در 19 بهمن دستگیر و زندانی شد اما دیری نپایید که انقلاب به پیروزی رسید و او هم مانند همه مردم ایران آزاد شد.

 

دوره دوم زندگی سرهنگ صیاد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز می شود: او پس از پیروزی انقلاب اسلامی با  رحیم صفوی و حجت الاسلام سالک آشنا می شود و با یکدیگر پیمان می بندند که از پادگانهای اصفهان حفاظت نمایند. اختلاف سروان با فرماندهان ارتش موجب آشنایی وی با حضرت آیت ا... خامنه ای می گردد و از اینجا سرنوشت صیاد به کلی تغییر پیدا کرد. پس از حوادث کردستان، صیاد با درجه سرگردی به همراه سردار صفوی به غرب اعزام می گردد. و با هماهنگی ارتش و سپاه سنندج را آزاد می کنند. لیاقتهای سرگرد در کردستان موجب می گردد تا با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب گردد. اختلافات سرهنگ با بنی صدر اولین رئیس جمهوری اسلامی موجب برکناری وی و خلع دو درجه می گردد. اما دیری نپایید که بنی صدر سقوط کرد و شهید رجایی به ریاست جمهوری رسید و سروان مجدداً با دو درجه به غرب کشور اعزام می شود. سرهنگ با تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهداء لشگرهای 64 ارومیه و 28 کردستان و تیپ های 23 نیروی ویژه هوا برد و تیپ 30 گرگان شهرهای بوکان و اشنویه را آزاد کرد. در هفتم مهرماه 1360 به خاطر رشادت ها و لیاقتها توسط رهبر معظم انقلاب حضرت امام خمینی (ره) به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. او با هماهنگی با سپاه قهرمان پاسداران انقلاب اسلامی در عملیات طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، مطلع الفجر، محرم، والفجر 1، 2، 3،


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق وبررسی در مورد زندگی نامه شهید صیاد شیرازی

تحقیق وبررسی در مورد بتهوون

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق وبررسی در مورد بتهوون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

"لودویگ ون بتهوون"

/

"طبیعت زیبا را بنگر و به روحت آرامش ببخش . عشق خواهان بهترین چیزهاست و برای آن دلایل خوبی دارد." این جمله قسمتی از نامه ی هنرمندی موسیقیدان است که در تنهایی زیست و سمفونی هایش را محرم رازهایش ساخت. این که مخاطب این نامه چه کسی بوده ، برای هیچ کس آشکار نیست ، اما این حضور واقعی ، یا حتی رویایی به حدی نیرومند بوده است که دستان یک مرد را روی کلیدهای پیانو قرار می داد و با حرکات موزون انگشتان ، آهنگ هایی را به وجود می آورد که در تاریخ جاودانه شد. تنها بتهوون می داند راز این حضور الهام بخش چه بوده است.

" لودویگ ون بتهوون" روز هفدهم دسامبر 1770 اولین آهنگ زندگی اش را شنید و چشم هایش را در خانه قدیمی شان واقع در "بن" گشود. خانواده او در اصل بلژیکی بودند، پدرش یک خواننده و آهنگساز لااُبالی بود که همیشه تلاش می کرد از راههای آسان ، هزینه زندگی خانواده اش را تامین کند؛ اما مادرش زنی آرام بود که به فرزندانش عشق می ورزید. خانواده بتهوون از 5 کودک تشکیل می شد، اما در میان آنها تنها 3 پسر شانس ادامه حیات یافتند. لودویگ همواره درباره زمان دقیق تولدش تردید داشت . او در شرایطی به دنیا آمد که والدینش داغدار مرگ برادرش "لودوینگ ماریا" بودند و این غم تا پایان عمر بر زندگی "بتهوون" سایه افکند . او به سرعت دریافت  پدر، غمگین مرگ برادر است و کوچکترین شیطنتی از جانب وی کافی است تا خشم پدر را برانگیزد. مادرش پیوسته داستان هایی از پدربزرگش "کپل میستر" روایت می کرد، تا پندارهای مثبت از یک مرد را در ذهن کودکش پدید آورده و جدیت و خشم بی مورد پدر را در سایه آنها پنهان کند و در نهایت پدر بزرگ به الگوی زندگی لودویگ تبدیل شد. نخستین آموزش های موسیقی او در سن 5 سالگی آغاز شد. " یوهان ون بتهوون" اعتقاد داشت، به سرعت می تواند این کودک را به عنوان پدیده دنیای موسیقی به جهان معرفی کند. به همین خاطر آموزش پیانو را از سنین خردسالی آغاز کرد.

/

"جرالد وگلر" دوست " لودویگ" به خاطر دارد که گهگاه از شیشه پنجره به منزل دوستش نگاه می کرد ، می دیدکه او روی چارپایه ای قرار دارد و به سختی نوک انگشتانش را برای اجرای درس هایی که از پدر آموخته است ، به پیانو می رساند . این تجربه بعدها به یکی از تلخ ترین خاطرات "بتهوون" تبدیل شد، چرا که پایان کلاس های آموزش پدر، همواره با گریه کودک 5 ساله همراه بود . پدر او تلاش می کرد "بتهوون" را به عنوان نابغه به مردم معرفی کند و از این راه امرار معاش کند، او سرانجام کنسرتی ترتیب داد که در آن"لودویگ " به نواختن پیانو پرداخت . او کودک بااستعدادی بود، اما در آن سنین نشانی از نبوغ نداشت.

" یوهان" که دریافت، کودکش در این زمینه موفقیتی به دست نمی آورد، تلاشش را بیشتر کرد که از این کودک به عنوان نان آور خانواده استفاده کند . حالا دیگر نیازی نبود "بتهوون" ، "موتزارت" دوم باشد ، بلکه همین میزان کفایت می کرد که دوستان پدرش را سرگرم کند و پول خردی دریافت کند . مادر "لودویگ" که از زندگی زناشویی اش رضایتی نداشت، به مخالفت با "یوهان" پرداخت ، اما از آن جایی که همواره بیمار بود، نتوانست کاری از پیش ببرد. او در تلاش بود با سوزن دوزی ، چرخ زندگی را بچرخاند، تا از میزان فشار موجود بر کودکش بکاهد. "لودویگ" وابستگی بسیاری به مادر رنجورش داشت و از او به عنوان تنها دوست و حامی اش نام می برد. بیست و ششم مارس 1776 ، روز اجرای اولین موسیقی این کودک 8 ساله بود، اما " یوهان" هنگام معرفی کودکش او را 6 ساله معرفی کرد.

/

" بتهوون" در دوران کودکی همواره تصور می کرد، از سن واقعی اش کوچکتر است و زمانی که شناسنامه اش را دریافت کرد، به این نتیجه رسید که احتمالاً این شناسنامه متعلق به برادرش " لودوینگ ماریا" بوده که 2 سال پیش از او متولد شده و بر اثر بیماری در گذشته بود. لودویگ بتهوون در 12 سالگی به چنان موفقیتی دست یافت که معلمش در مجله موسیقی نوشت «اگر او این چنین ادامه دهد ، بی تردید موتزارت جدید خواهد بود.» رفته رفته او در خانه جایگزین پدر شد . ابتدا نیازهای مالی خانواده اش را تامین کرد و زمانی که دید لاابالی گری پدرش باعث می شود مسؤولیت هایش را به انجام نرساند، اداره خانواده را به دست گرفت .

بتهوون در سال 1787 برای ملاقات با "موتزارت" و ادامه آموزش هایش به وین رفت. موتزارت هنگام برخورد با این جوان شوریده حال، با لباس هایی نامرتب و چشمهایی خاکستری، در فکر فرو رفت و با تردید پذیرایش شد، اما کافی بود تا بتهوون در پشت پیانو قرار بگیرد، تا استعدادش را نمایان سازد. موتزارت پس از شنیدن آوای موسیقی که از


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق وبررسی در مورد بتهوون