پاورپوینت شکوفایی دوباره تمدن اسلامی, پاورپوینت درباره صفویان
صفویان ودستاوردهای فرهنگی هنری
65اسلاید
پاورپوینت شکوفایی دوباره تمدن اسلامی, پاورپوینت درباره صفویان
پاورپوینت شکوفایی دوباره تمدن اسلامی, پاورپوینت درباره صفویان
صفویان ودستاوردهای فرهنگی هنری
65اسلاید
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
هجرت و نقش آن در پیدایش و تداوم تمدن ها
نگارنده: دلیر عباسی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نیمه ی اول ماه ربیع الاول 1428هـجری قمری، مصادف است با نیمه ی اول اولین ماه ازسال 1386 هجری شمسی که دربردارنده ی دو رخداد مهم تاریخی؛ یعنی ولادت با سعادت پیامبر اکرم(ص) وهجرت آن بزرگوارهمراه با اصحاب گرانقدرش از مکه به مدینه می باشد.
در رابطه با ولادت پیامبر اکرم (ص) شاهد برگزاری برنامه های متفاوت از سوی مسلمانان در اقصی نقاط جهان، از مراسمات گرفتــه تا سرودن اشعار و مولود نامه خوانی و شیرینی خوردن و اطعام دیگران وچه بسا در این امر افراط نموده و دچار بدعت نیز گشــــته و روز ولادت ایشان راجشن میلاد نام نهاده اند؛ در حالی که نیک می دانیم اعیاد دینی دو تا بیشتر نیستند: عید قربان و عید فطر.
البته ناگفته پیداست که نمی توان هرگونه مراسم و بزرگداشتی را هم عید تلقی نمود؛ لذا اگر کسی یا جمعی به مناسبتی غیر از دو عید فوق الذکر، به نیت یادآوری تاریخ و پند و موعظه گرفتن از آن، مراسمی – ونه عیدی – را بر پا می نما یند، نباید به بدعت و نو آوری در دین متهَم گردند؛ زیرا تهمت ناروا به دیگران زدن نیز دست کمی از ارتکاب برخی از گناهان ندارد.
اما داعیان، خطیبان، سخنوران، شاعران وهنرمندان آنگونه که باید نسبت به موضوع دوم یعنی«هجرت» توجه آنچنانی مبذول نداشته اند؛ این در حالی است که اهمیت هجرت کمتر از ولادت، معراج و سایر رخدادهای تاریخی نیست.همین موضوع مرا واداشت که قلم نا رسای خویش را برداشته و در این رابطه مطالبی را تقدیم خوانندگان بزرگوار نمایم؛ باشد که اهل قلم در این وادی بیشتر قلم زنند وبه تکمیل یا نقد این مقاله همت ورزند.
این مقاله درپی آن است به سوألاتی از این قبیل جواب دهد که: هجرت در تشکیل تمدن ها چه نقشی داشته است؟ اهمیت هجرت در چیست؟ چرا پیامبر دستور هجرت را صادر نمود؟ نتایج هجرت چه بود؟ وچرا هجرت پیامبر از مکه به مدینه مبدأ تاریخ اسلام واقع گردید؟
تمدن ها همگی در پی مهاجرت ها به وجود آمده اند:
ما در طول تاریخ27 تمدن شناخته شده داریم از جمله: تمدن آمریکای جدید، تمدن اروپای جدید،، یونان، روم، چین، هند، بین النهرین، سومر، آکاد،بابل وامثال این ها همگی درپی مهاجرت قومی از سرزمینی به سرزمین دیگری به وجود آمده اند،یعنی قوم مهاجر در سرزمین جدید تمدن می ساخت و متمدن می شد. مثلاً تمدن "بین النهرین" در پی کوچ مهاجران «آرامی»به قولی از عربستان و به قولی دیگر از نقاط شمالی به عراق فعلی به وجود آمد؛مهاجران در آنجا تمدن عظیم آشوری وآکادی و بابلی و از همه بزرگتر تمدن سومری را تأسیس نمودند یا مثلاً آریا یی ها از نواحی شرقی همراه با برخی از قبایل دیگر در قسمت غربی دریای خزر به هند کوچ کردند و تمدن بزرگ "هند"؛ یعنی فرهنگ،ادبیات؛ هنر و مذهب هند را به وجود آوردند.گروهی دیگر از این قبایل به خراسان آمده و تمدن" پارس" را بنا نهادند و گروهی دیگر به فارس آمدند و "هخامنشیان" و" ساسانیان" را ساختند، گروهی دیگر به نواحی آذربایجان وغرب ایران آمدند وتمدن عظیم "مانَاها" و "مادها" رابنا نهادند و گروهی دیگر به یونان کوچ کردندوتمدن" یونان" را تأسیس نمودندو عده ای دیگر به غرب رفتند وتمدن" روم" را ساختند همه ی تمدن های فوق الذکر را آریائی ها بعد از کوچ خویش بنا نهاده اند. آخرین تمدن نیز که تمدن آمریکای جدید است به وسیله ی مهاجران اروپایی شکل گرفت.
حال سوأل برسر این است که آیا مهاجران شایستگی بنای تمدن ها را داشته اند یا اینکه سرزمین هایی که مهاجران بدانها روی آورده اند، مستعد رشد بودند وزمینه ی تأسیس تمدن ها را داشته اند؟
دکتر علی شریعتی در جواب این سوأل می گوید: هیچکدام ! زیرا آریائی ها بیش از ده الی بیست هزار سال در نواحی خزربه صورت وحشی زندگی می کردند در حالی که کوچکترین اثری از تمدن در میانشان نبود؛ پس خود تمدن ساز نبودند واز آن طرف ایرانی ها و هندی ها هم برای رشد تمدن مساعد نبودند؛ زیرا قبل از ورود آریائی ها دهها هزار سال در ایران وهند می زیستند ولی تمدنی را نساختند. یا مثلاً تمدن جدید آمریکا که آخرین تمدن بشری است، به واسطه ی عده ای از مهاجران اروپایی که به قول شریعتی از وحشی ترین و جنایتکارترین آدمها بودند، شکل گرفت؛ کسانی چون مسیونرها و مزدوران اروپایی که در آفریقا آدم شکار می کردند واگر کوچ نمی کردند و در آلمان و ایتالیا می ماندند باید در زندان هامی پوسیدند ویا به دار کشیده می شدند و از آن طرف سرخ پوستان آمریکاهم قرن ها در آنجا ساکن بودند ولی تمدنی نساختند پس نه سرزمین آمریکا تمدن خیز بود و نه مهاجران اروپا متمدن بودند.
حال این سوأل پیش می آید که پس چه چیزی تمدن ساز است؟
جواب این است که نفس مهاجرت تمدن آفرین است؛ هجرت ازسرزمین ابتدایی، هجرت از چارچوب ها و قالب های بسته وسنت های منجمد فکری، هجرت از نظام آموزشی و تربیتی غلط، از عادات و رسوم روزمره ی زندگی، از سرزمین ووطن محبوب، از دل مشغولی ها و مشاغل روزمره، هجرت از هر آنچه لذت بخش است، از خویشاوندان و روابط انسانی گذشته و...
بله ! ترک سرزمینی که قرن ها محل سکونت خود و آباء و اجدادمان بوده و عشق وایمان وتقدس وهمه ی لذت آدمی در آنجا بوده، ورفتن به سرزمینی ناشناخته که هیچ پیوندی با آن سرزمین وجود نداشته، گرچه امری ساده نیست؛ اما در عین حال بسیار تأثیر گذار وتمدن ساز است. کوچ کردن از همه ی این تعلقات را هجرت می گویند وکسی که دست به هجرت می زند مهاجر ودر اساس متمدن گفته می شود؛ چرا که شایستگی تمدن را پیدا می کند، قالب ها و قیدها را در هم شکسته، تغییر را از خود آغاز نموده و منشاء تغییر و تحول در بنیان های اجتماعی گشته است « ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم».
پس آنگونه که فاشیست ها ونژادپرستان ادعا می کنند، نژادها ذاتاً تمدن ساز نبوده اند و برتری ذاتی در میان انسان ها وجود ندارد و خدا همه را از یک فطرت سرشته است و این آدمیان هستند که بعد از خلقت با استفاده از اختیار خویش ظرفیت وجودی خویش را ارتقاء می دهند. "تاین بی "یکی از فلاسفه ی بزرگ تاریخ معاصر که می گویند بعد از ابن خلدون، مورخ بزرگ وفیلسوفی به عظمت او نیامده، می گوید: « مردانی که تاریخ بشریَت را ساخته اند همگی بدون استثناء دارای یک وجه مشترکند؛ اینان زندگیشان به دودو ره ی متضاد تقسیم می شود 1ـ دوره ی انعزال و دورشدن از جامعه 2ـ دوره ی بازگشت به جامعه. اینان در دوره ی انعزال که افراد عادی جامعه هستند، تشخَص خاصی ندارند واگر هم دارند در استعداد است نه در فعلیت. لذا کسی متوجه غیر عادی بودن آنها نیست. آنان در این دوره به مرحله ی تکوین می رسند وتربیت می شوند، زمینه ی رشد فکری و روحی آنها فراهم می گردد وهنگامی که بر می گردند،انسانی جدید وحامل رسالت جدیدی هستند.در زندگی همه ی شخصیت های بزرگ و مؤثر از پیامبران گرفته تا دیگر مصلحان،این حالت مشترک وجود دارد. » نمونه ی این شخصیت های مهاجر عبارتند از: حضرت ابراهیم که هجرتش از عراق به فلسطین واز آنجا به مصر و مکه، اورا به طلایه دار توحید ویکتا پرستی ودرهم شکننده ی کاخ نمرود ونمرودیان مبَدل ساخت و هجرتش از فلسطین به مکه منجر به تأسیس خانه ی کعبه و مرکز عبودیت انسان ها در جهان گشت. ویا حضرت موسی که در کاخ فرعون در ناز و نعمت بسرمی برد، یک حادثه ( کشتن مرد قبطی ) اورا به صحرا و دوری از جامعه کشاند؛ فقر، چوپانی، آوارگی وگرسنگی را تجربه می کند؛ سپس به دیار فرعون بر می گردد؛ اما نه به عنوان شاهزاده ای کاخ پرور بلکه به عنوان یک چوپان پیامبر، علیه نظامی که در آن پرورش یافته، قیام می کند و نظام فاسد فرعونیان را در هم می شکند.
اما در رابطه با تشکیل تمدن اسلامی باید گفت که این تمدن با بعثت پیامبر اکرم (ص) و نزول اولین آیات قرآن بر پیامبر(ص) در غار حراء شکل گرفت و پایه های آن ریخته شد. پیامبر در اوج حکمت و رعایت اولویات، ابتدا به تبلیغ رسالت خویش به خانواده اش و سپس به خویشاوندان نزدیک وافرادی که شایستگی پذیرش رسالت او را داشتند، پرداخت و بعد از سه سال دعوت سری و ایمان آوردن شصت نفر از افراد بسیار لایق، دعوت خود را علنی ساخت و با شروع این مرحله رویارویی مشرکین با ایشان آغاز گردید. ابتدا با تطمیع، سپس با تهدید و ارعاب و شکنجه و قتل یاران ادامه پیدا نمود. اما با وجود همه اینها پیامبر از مبارزه مسلحانه با قریش نهی گردید و به صبر و تحمل تو صیه گردیدکه " واصبر علی ما یقولون واهجرهم هجراً جمیلاً " اما دیگر بیش از این بذر این تمدن اصیل آسمانی در این محیط فاسد شکوفا نمی گشت و می بایست پیامبر(ص) محیط مناسبی برای شکوفایی بذر دعوت خویش پیدا می کرد؛ این بود که یک بار در سال پنجم بعثت به برخی از اصحاب خود اجازه هجرت داد تا بدین وسیله هم جان اصحاب که مجریان برنامه الهی بودند از گزند دشمن مصون بماند و هم پایگاهی جدید و حامیانی جدید برای خود دست و پا کند. اما این پایگاه احتیاطی در حبشه جز برای اوقات ضروری و اوضاع اضطراری به علت دوری آن از محیط مکه، کافی نبود.
پاورپوینتی زیبا و جدید از مطالعات هشتم درس دوازدهم عصر طلایی فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی 38 اسلاید قابل ویرایش
پاورپوینت شکوفایی دوباره تمدن اسلامی
فرمت فایل:word(قابل ویرایش) تعداد14 صحفه
کوه و دریا زمین و زمان
آفریننده انسان در جهان
چه زرد و سیاه و سفید ؛ همه یکسان نزد آن
خدایی که آفریننده داده به ما جسم و جان
تا کنیم خود را فدای دین و قرآن
ایزدی که داده به انسان زبان
که باشد شاکر نعمتش در جهان
--------------------------------------------------
مقدمه :
در یازدهم سپتامبر 2001میلادی چند هواپیما با برجهای دوقلوی نیویورک در خیابان جرف هار با طبقه 109 آن اصابت می کند که این امر موجب بوجود آمدن تشنج های سیاسی واقتصادی و اجتماعی شد و نشان داد بنیا نهای چپاول و غارتگری سست و بی پایه می باشد ؛ که خداوند سبحان 1400 سال پیش توسط پیامبر خود در قرآن کریم به این موضوع اشاره می کند. سوره توبه ؛ جزء 11 و سوره 9 قرآن کریم می باشد. روز حا دثه : 11/9/2001 کلمه 2001 آن جرف هار می باشد. محل برج : خیابان جرف هار خداوند در آیه 109 سوره به خرابی بنا اشاره می فرماید.
طبقه اصابت : 109
قرآن در نزد مسلمانان بزرگترین معجزه محمد، پیامبر اسلام است . در سدهٔ اخیر، ادعای گونه دیگری از اعجاز قرآن با عنوان «اعجاز عددی و نظم ریاضی در قرآن» مطرح شد. اگرچه تلاش برای کشف روابط ریاضی و عددی در قرآن توسط سیوطی مورد اشاره قرار گرفته است، عبدالرزاق نوفل اولین کسی بود که لفظ اعجاز را در مورد روابط ریاضی به کار برد. نظریات رشاد خلیفه در مورد روابط ریاضی عدد ۱۹ در قرآن از جمله نظریات مشهور در این زمینه هستند. این گونه نظریهها با دو مشکل مواجه هستند: اول آنکه هر فردی میتواند عددی دلخواه را معیار قرار داده و به تناسبهایی دست یابد و دوم اینکه صحت آمار بسیاری از محققان سوال برانگیز است و تعمیم نمییابند
از پیشینه این نوع برخورد با قرآن اطلاع چندانی در دست نیست، ولی از آنجا که سیوطی در کتاب الاتقان فی علوم القرآن به این موضوع پرداخته، میتوان دریافت که این موضوع چندان غریب نبودهاست. با این حال توجه جدی به این موضوع در دهه ۷۰ میلادی، با ادعاهای رشاد خلیفه آغاز شد. او ادعا کرد که نظمی را در قرآن کشف نموده که ویژگی خاص قرآن بوده و یکی از بزرگترین جنبههای اعجازی آن به شمار میرود.
کشف رابطه ریاضی در قرآن، موجب شد برخی از پژوهشگران مسلمان برای کشف اسرار و رموز بیشتری از قرآن به آمارگیری از تعداد حروف و واژههای قرآن بپردازند. برخی از شاگردان یا پیروان رشاد، چون عبدالله آریک با چاپ کتابی، نظریات او را در باب «عدد ۱۹» تکمیل نمودند. با این حال برخی دیگر از اندیشمندان اسلامی نیز بودند که به طرح نظریات جدید ریاضی و مستقل از رشاد پرداختند.
پس ازآنکه رشاد خلیفه، نظریاتش را بسط داد، با بکارگیری از همان نظریه ریاضی، دو آیه آخر از سوره توبه در قرآن را تحریفشده و افزوده شده دانست و نهایتاً ادعا نمود خداوند او را رسول میثاق نمودهاست و نام او در قرآن کد شدهاست. خلیفه همچنین از سایر متون مذهبی در کنار قرآن مانند سنت پیامبر و احادیث به عنوان منابع جعلی نسبت داده شده به محمد و در تضاد با قرآن یاد کرد و کشف واقعیت این متون و آموزههای جعلی را از وظایف رسالت خویش دانست.[۵][۶] این امر موجب شد تا محققین اسلامی شروع به نقد نظریه رشاد و دیگر همکاران و پیروان نظریات او نموده و ادعاهای وی را انکار کنند.
جدای از درستی یا نادرستی، نظریات ریاضی در حیطه قرآن قابل بررسی و تامل است. بخصوص آنکه در این میان، نظریات دیگری پدید آمدند که اگرچه از دیدگاه ریاضی به قرآن پرداختهاند اما کاملاً مستقل از نظریه رشاد و عدد ۱۹ وی بودهاند. نظریات مهدی بازرگان تاکنون مورد تعرض جدی مخالفان واقع نشدهاست
«در چندین قرن ممالک اسلامى بهترین کشورها را تشکیل و بالاترین تمدن را به جهان نشان دادند. خوب است دست کم کتاب گوستاولوبون و کتاب تاریخ تمدن اسلام را ببینند. با آن که در آن کتاب ها نیز از تمدن اسلام خبرى نیست مگر به قدر فهم مصنف آن ها و مانند آن ها از تمدن اسلام، طاق هاى نقاشى و ظروف چینى و بناهاى مرتفع و پرده هاى قیمتى را فقط مى فهمند، با آن که این ها و صدها مانند این ها در تمدن اسلام، جزء حساب نمى آید.»
(امام خمینى رحمه الله، کشف الاسرار، ص 272 - 273)
مطالعه عصر درخشش تمدن اسلامى و یاداورى آن دوران غرورآفرین و تماشاى انحطاط مسلمانان معاصر بسیار تاثر برانگیز است. این اندوه زمانى افزونى مى یابد که اروپاى قرون وسطا، که به تصریح تمام دانشمندان تمدن شناس از فرهنگ بهره اى نداشت، به چنان عظمت مادى دست یافت که چشم ها را خیره نمود و جوانان ایرانى غافل از تاریخ درخشان و زیباى تمدن اسلامى را به بحران بى هویتى کشاند.
آرزویى است بس بلند، اما دست یافتنى: باید از این فرصت استثنایى براى شناخت تاریخ تمدن اسلام و ایران استفاده کرد و شکوه و عظمت آن را براى فرزندان اسلام یاداورى نمود و آنان را از اقتدار و استعدادى که در ذات خود دارند آگاه ساخت و به آنان فهماند که کم تر از آبا و اجداد خود نیستند، باید به آن ها هویت بخشید و ملاک ها و معیارهایى که مسلمانان را به اوج افتخار رساند و غرب را در نظر آنان وحشى نمود زنده کرد تا با اتکا بر توانمندى هاى خود، هویت، عظمت و شکوه از دست رفته خویش را براى بار دیگر بازیابند.
تاثیر ریاضیات جهان اسلام در تمدن غرب
ریاضیات در جهان اسلام به شیوه رسمی و مدون با محمد بن موسی خوارزمی آغاز گردید. در آثار خوارزمی سنتهای ریاضی در یونان، ایران و هند با هم ترکیب شدهاست. مهمترین اثر خوارزمی، الجبر و المقابله است.
پس از خوارزمی، ابویوسف کندی به تکمیل جبر روی آورد. در عصر ترجمه، آثار آپولونیوس، نیکوماخوس و ارشمیدس به عربی ترجمه شد. ابوالوفا بوزجانی، نخستین شارح کتاب خوارزمی بود، که به تکمیل مبحث معادلات پرداخت. ابنسینا، از دیگر ریاضیدانان مسلمان بود؛ وی شرحی بر آثار دیوفانت نوشت. نصیرالدین طوسی، رییس رصدخانه مراغه نیز کتابهایی در زمینه ریاضی تألیف نمود. عمر خیام نیز تألیفات ریاضی مشتمل بر تحقیق در اصل موضوع اقلیدس و حساب و جبر دارد. غیاثالدین جمشید کاشانی، کاشف حقیقی کسر اعشاری بوده و اندازه صحیح عدد پی را به دست آورده بود؛ کتاب مفتاحالحساب وی به زبان عربیاست. معروفترین چهره ریاضی در قرن دهم، بهاءالدین عاملی است. در نزد مسلمین، ریاضیات به علم عدد، هندسه و جبر تقسیم میشدهاست.
دانستههای این دوران رفته رفته راه خود را به ممالک غرب پیدا کردند و در شکلگیری رنسانس تاثیرات محسوسی گذاشتند. بطور نمونه، لئوناردو فیبوناچی را مسئول معرفی شیوه عددنویسی هندو-عربی منتج این دوران، و جایگزین کردن سیستم عددنویسی رومی در اروپا با این شیوه دانستهاند. و یا در باب اعداد کسری، محمدبن حصار را مبدع خط کسری دانستهاند، که در اروپا Vinculum نام گرفت
رابطه تمدن با فرهنگ
در تعاریفى که از «تمدن» و «فرهنگ» ارائه شده است، گاهى تمدن صورتى از فرهنگ محسوب مى شود که در این صورت، تمدن و فرهنگ ممکن است مترادف باشند و در صورتى که فرهنگ داراى پیچیدگى بیش تر و خصوصیات فراوان تر و کیفیتا پیشرفته تر باشد، در یک معنا به کار مى روند.
برخى نیز تفاوت آن دو را صرفا به لحاظ حوزه اى که هر یک پوشش مى دهند در نظر مى گیرند. از نظر این گروه، «زمانى سخن از تمدن مى رود که ارزش هاى کلى تر و در زمینه اجتماعى وسیع ترى مطمح نظر باشند، تمدن در مقایسه با فرهنگ حوزه وسیع ترى دارد و مردمانى بسیار و از دیدگاه فرهنگى منفک و متمایز را در برمى گیرد.»
تمدن زمانى در نقطه مقابل فرهنگ تعریف مى شود که در این صورت معناى فرهنگ تغییر کرده همه عقاید و آفرینش هاى انسانى مربوط به اسطوره، دین، تفسیر و ادبیات را شامل مى شود و حال آن که تمدن به حوزه خلاقیت انسانى مرتبط با فن آورى (تکنولوژى) و علم اشاره دارد.
از تعاریف فوق، تعریف اخیر به طور غیرمستقیم تمدن (تکنولوژى و علم) را به امور مادى و محسوس و فرهنگ (عقاید، اسطوره و دین) را به امور معنوى مربوط داشته است. احتمالا بر همین اساس است که برخى فرهنگ را وجه معنوى و متعالى زندگى اجتماعى و تمدن را وجه مادى و فنى زندگى اجتماعى معنا کرده است.
نکته اى که تمایز این دو را قدرى روشن تر مى کند این است که تمدن امرى تاریخى و فرهنگ مربوط به زمان حال است، نوربرت الیاس در تبیین این تمایز، که بر مبناى مصطلح آلمانى این دو واژه مطرح شده است، مى گوید: «تمدن معرف یک روند یا دست کم معرف سرانجام یک روند است»، اما فرهنگ با فراورده هاى انسانى مربوط مى شود که «همچون شکوفه در کشتزارها» حضور دارند.
اگر تاریخى بودن تمدن و غیرتاریخى بودن فرهنگ را بپذیریم مى توان این نتیجه را گرفت که فرهنگ به عالم موجود، زنده و متجدد تعلق دارد اما تمدن مربوط به امورى است که غالبا دوران آن به سرآمده و صرفا گزارش ها و آثار آن به صورت امورى متجسد و محسوس در اختیار ما است. البته این امور مى تواند منشا اثر باشد.
غرب، دنیای اسلام و جهان عرب را متهم میکند که دارای فرهنگ تروریستی است. برای تعامل با غرب در این زمینه باید روی اصولی تکیه کرد که از روح اسلام و بطن قوانین آن سرچشمه میگیرند. اسلام تروریسم را محکوم میکند. علامه مرجع اعتقاد دارد که غرب فهم نادرست و غیرواقعی از اسلام دارد. ایشان در این باره میگوید:
«ما تلاش میکنیم که با دنیای غرب و شرق گفتوگو کنیم. زیرا گفتوگو، ابزاری انسانی و تمدنی برای دعوت کردن است. ولی مشکلی که پس از رویداد یازده سپتامبر آمریکا به وجود آمده است این است که دولت کنونی آمریکا از این واقعه استفاده کرده است تا تحت عنوان جنگ با تروریسم و این که اسلام از تروریسم و تروریستها حمایت میکند، جنگی جهانی و همه جانبه را علیه اسلام و مسلمین راه بیندازد. ولی باید توجه کرد کسانی که به چنین کارهایی دست زدهاند درک نادرست و غیرواقعی از مسائلی چون جهاد و ... اسلام دارند.
از حادثه یازده سپتامبر تاکنون همواره تأکید کردهایم که اسلام چنین ابزارهایی را به رسمیت نمیشناسد و اگر بعضی از مسلمانان به کارهایی دست زدهاند که در حیطه تروریسم جای میگیرند، به این معنا نیست که همه مسلمانان در راستای خشونت حرکت میکنند. اگر صرفاً به خاطر اعمال خشونتآمیز و توجیه ناپذیر بعضی از مسلمانان، از این منطق علیه همه دنیای اسلام استفاده کنیم، باید بگوییم که در غرب مثل آمریکا و اروپا و جاهای دیگر سازمانهای تروریستی بیشتری وجود دارند که به شیوههای دیگر بیگناهان را میکشند.»
«از این رو میگوییم: عدالت در قضاوت اقتضا میکند که مدارک اتهام زدن یا قضاوت نمودن به خوبی بررسی شوند. بنابراین ما اعتقاد داریم اینکه آمریکاییها و بعضی جریانهای اروپایی – فقط به خاطر بعضی خشونتهای پیش آمده – اسلام را دینی تروریستی نامیدهاند، غیر عادلانه و غیرقابل توجیه است و هیچ منطق دینی یا تمدنی آن را نمیپذیرد.
پس ما به عنوان مسلمان باید براساس صداقت با دنیا تعامل کنیم و بین دولتهای غربی، حتی دولت آمریکا و بین ملتهای غربی تفاوت قائل شدیم. شاید دیده باشید که بسیاری از ملتهای غربی، از جمله آمریکا و ایتالیا و بریتانیا و فرانسه، تظاهرات صدها هزار نفری علیه جنگی که دولت آمریکا در عراق و افغانستان و ... دامن زده است به راه انداختند.»
گفتوگو ابزاری تمدنی است
علامه مرجع اعتقاد دارد که اسلام در مقابل غرب قرار ندارد: «هیچ مشکلی بین اسلام و ملتهای غربی وجود ندارد، هر چند که در بعضی اصول با یکدیگر تفاوتهایی دارند. با توجه به آموزههای اسلامی، روشی که برای تعامل با آنها باید در پیش بگیریم، همان روش گفتوگوی بین اسلام و غرب است. در جریان این گفتوگو، مسلمانان اندیشههای خود را در قالب گفتوگو مطرح میکنند.»
در درست بودن این امر، ایشان میگویند: «بسیاری از غربیها در کشورهای اسلامی زندگی میکنند و به جز در بعضی موارد که شبیه آن در غرب نیز اتفاق افتاده است، کسی متعرض آنان نشده است. در مقابل، میبینیم میلیونها مسلمان در غرب زندگی میکنند. ولی حیات جامعه غربی را متزلزل نکردهاند بلکه بصورت خیلی طبیعی با غربیها همزیستی داشتهاند. ممکن است تندروهایی در بین مسلمانان وجود داشته باشند همانطور که در غرب نیز ممکن است افراد تندروی وجود داشته باشند. آیا خشونتهای نژادی علیه خارجیها در غرب وجود ندارد؟ ولی ما نمیگوییم که تمامی غربیها متعصب یا نژادپرست هستند. در بین مسلمانان نیز افراد متعصبی هستند که حتی بعضی از ایشان علیه مسلمانان دیگر نیز تعصب میورزند ولی هیچگاه نمیگوییم که اسلام نژادگرا یا متعصب است. آیهای در قرآن کریم وجود دارد که شیوه تبدیل کردن دشمن به دوست سخن میگوید. این آیه یهودیان و مسیحیان را مورد خطاب قرار میدهد تا به همراه مسلمانان به سوی اندیشهای بیایند که روی آن اتفاق نظر دارند و سپس روی نقاط اختلافی با یکدیگر گفتوگو کنند. پس اسلام دیگران را به رسمیت میشناسد و با آنها همزیستی مینماید. در طول تاریخ، اسلام، یهودیت و مسیحت را به رسمیت شناخته و با آن همزیستی داشته است. پس اسلام به گفتوگو پیرامون اختلافاتی که با مردم دارد ایمان دارد و هیچگاه از روی عمد به تحمیل اندیشه خود نپرداخته است. بلکه وسیله [مورد نظر اسلام] همان گفتوگو و اقناع است.»
اما غرب همه دولتهای اسلامی را به حکومت دینی داشتن محکوم مینماید. علامه «ویژگی دینی این دولتها را نفی میکند و معتقد است که این دولتها از دین فقط برای تأثیر گذاشتن بر دیگران استفاده میکنند. زیرا بیشتر حاکمان آنها، به مردم ستم میکنند، در حالی که دین به عدالت دعوت میکند. مثل بسیاری که نام دموکراسی به خود دادهاند ولی از آن فقط برای رسیدن به منافع شخصی خود سوء استفاده میکنند.»
نقش انگلستان
در رابطه با نقش منفی انگلیس در منطقه خصوصاً نسبت به قضیه فلسطین که سرزمینش غصب و مردم آن آواره گردیدند، علامه مرجع میگوید: «انگلیس یکی از قدرتمندترین دولتهای بریتانیایی است ولی در عرصه سیاست در حاشیه آمریکا قرار دارد. ما در مشرق زمین احساس میکنیم که انگلیس استقلال سیاسی ندارد. اگر انگلیس از حاشیه نشینی سیاست آمریکا دور شود، میتواند رهبری اتحادیه اروپا را به عهده بگیرد. آمریکا از انگلیس برای ضعیف کردن اروپا استفاده میکند و این امر موجب سرفرازی ملت انگلیس نیست. تصور ما این است که اروپا نسبت به آمریکا آمادگی بیشتری دارد که با ملتهای جهان سوم رابطه انسانی داشته باشد. پس انگلیس باید به جای اینکه نقش آمریکایی ایفا کند، نقش اروپایی خود را بازی کند. ما این آمادگی را داریم که خیلی بیشتر و بهتر با اروپا تعامل به خرج دهیم.»
نگاه دنیای اسلام به غرب
پیرامون دیدگاه امروز دنیای اسلام به غرب، علامه بین اروپا و آمریکا تمایز قائل میشود و اعتقاد دارد که اروپا بهتر از آمریکا قضایای مسلمانان و عربها را درک میکند. ایشان درباره علت این امر میگوید: «فضای سیاسی عمومی جهان اسلام، احساس ضد آمریکایی دارد؛ زیرا آمریکا در مخالفت با فلسطینیها خصوصاً و عربها عموماً، به صورت مطلق از اسرائیلی حمایت میکند در حالی که مسلمانان احساس میکنند اروپا قضیه فلسطین و جهان عرب و دنیای اسلام را بهتر از آمریکا میفهمد و از موضع معتدلتری برخوردار است. دنیای اسلام هیچ عقدهای از غرب ندارد؛ زیرا دوران استعمار غربی به پایان رسیده است. ما میدانیم که غرب منافعی در جهان عرب و دنیای اسلام دارد ولی ما از غرب میخواهیم که به منافع ما نیز احترام بگذارد تا روابط ما و غرب بر اساس منافع دوطرفه باشد. ما دعوت میکنیم که گفتمان اسلام و غرب شکل بگیرد. درست نیست که میگویند اسلام علیه غرب است. اگر چه اسلام با بسیاری از سیاستها و اشغالگریهای غربی مخالف است ولی این به معنای دشمنی نیست بلکه به معنای مخالفت است. درست مثل خود غرب که در اندیشه دموکراسی خود، مخالفتهای داخلی و خارجی را به رسمیت میشناسد. ولی مشکل بعضی از دولتهای غربی و از جمله دولت آمریکاست که ندای آزادی جهان را سر داده است ولی منظور آن فقط آزادی سیاستهای آمریکایی است نه آزادی ملتها.»
«شنیدیم که جورج بوش با صراحت اعلام کرد: یا با ما باشید یا با تروریسم. ولی ما به او گفتیم نه با شما هستیم و نه با تروریسم. وقتی از آنان میخواهیم که مفهوم تروریسم را دقیقاً تعریف کنند قبول نمیکنند. آنان مبارزه ملت فلسطین را تروریسم میدانند و اعتقاد دارند که اسرائیل فقط از خود دفاع میکند و هیچگونه اقدام تروریستی علیه فلسطینیها انجام نمیدهد. جورج بوش در سیاست، دموکرات نیست و با حقوق انسانی ملت فلسطین مخالف است. او جز حقوق انسانی یهودیان، چیز دیگری را به رسمیت نمیشناسد.
بوش به اسرائیل اجازه میدهد که شهرها و اردوگاههای فلسطینی را نابود کند و ملت فلسطین را بکشد و اینها را دفاع از خود قلمداد مینماید. ولی در مقابل، اقدامات مقاومت فلسطینی را دفاع از خود به حساب نمیآورد. در حالی که آنان علیه اشغال مقاومت میکنند. ما با یهود به عنوان یک دین هیچ مخالفتی نداریم، آنان چهارده قرن است که در کنار ما زندگی میکنند و ما هیچگاه آنان را تحت فشار قرار ندادهایم. مسیحیان نیز در کنار ما زیستهاند. زیرا ما به آزادیهای دینی باور داریم. ما یهودیان را تحت فشار قرار ندادهایم بلکه این خود غرب است که یهودیان را تحت فشار قرار میدادند. ولی با اشغال فلسطین و آواره ساختن مردمان آن، این غربیها بودند که به یهودیان کمک کردند تا به ما فشار بیاورند. ما یهود را دشمنان نژاد سامی میدانیم؛ زیرا این ماییم که سامی هستیم.»
تفاوت عملیات شهادت طلبانه و انتحاری
در تفاوت بین عملیات شهادتطلبانه و انتحاری که غرب علامه مرجع را اولین کسی میداند که آن را اجازه داده است، میبینیم که بین آن دو تفاوت وجود دارد. ایشان در این باره میگوید: «واقعیت این است که من اولین کسی نیستم که آن را اجازه دادهاست. ولی من از آن دفاع کردهام و بین عملیات شهادت طلبانه و عملیاتی که افراد بیگناه را هدف قرار میدهد تفاوت قائل گردیدهام. به همین جهت من حادثه یازده سپتامبر را محکوم نمودم و گفتم که این عملیات انتحاری است و شهادت طلبانه نیست؛ زیرا جایز نیست صرفاً به خاطر مخالفت با سیاستهای آمریکا، سرنشینان هواپیماها را به خدمت بگیرند و به افرادی که در مرکز تجارت جهانی حضور دارند تعدّی نمایند. گفتهایم اگر چه ما مخالف سیاستهای آمریکا هستیم ولی با ملت آمریکا دشمنی نداریم و نمیپذیریم که به ملت آمریکا یا ملتهای غربی، حتی اگر با ایشان اختلاف سیاسی داریم، تعدی صورت گیرد.»
اما در فلسطین که حالت جنگی بین اسرائیل و فلسطینیها وجود دارد وضع به کلی فرق میکند. زیرا مثل شرایط جنگی، اسرائیل شهروندان فلسطینی را میکشد و فلسطینیها نیز از خود دفاع میکنند و شهروندان اسرائیلی را به هلاکت میرسانند. اسرائیلیها امنیت فلسطینیها را میکشند از این رو سعی فلسطینیها نیز این است که امنیت اسرائیلیها را بکشند و از بین ببرند و این به معنای کشتن شهروندان نیست. زیرا جنگ امنیت است و شهروندان مثل شرایط جنگی کشته میشوند. اگر اسرائیل از اراضی اشغالی فلسطین عقب نشینی کند. فلسطینیها متعرض شهروندان اسرائیلی نمیشوند. منظور من از «امنیت» این است که اسرائیل فلسطینیها را در حالت جنگی مطلق نگه داشته است، کودکان، زنان و سالخوردگان و مردان را میکشد، مزارع، خانهها و درختها را ویران مینماید و فلسطینیها را در حصاری از ناامنی نگه داشته است و از هر سلاحی، حتی سلاحهایی که جز در جنگهای بزرگ از آنها استفاده نمیشود مثل جنگندههای اف 16، علیه فلسطینیها استفاده میکند. پس برای فلسطینیها چارهای جز این نمیماند که با هدف قرار دادن شهروندان اسرائیلی، در برابر این همه فشار از خود دفاع کنند. آنان کشتن شهروندان را دوست ندارند ولی آنان راه دیگری برای دفاع از خود ندارند. زیرا اسرائیل شهرها را بمباران میکند و خانهها را بر سر یاران ما ویران میسازد. ما میپرسیم: وقتی آمریکا هیروشیما را بمباران کرد آیا بمب اتمی را بر سر نظامیها انداخت یا شهروندان؟ آمریکاییها هزاران شهروند افغان را کشتند. و آنان را زیر خاکشان دفن نمودند و گفتند این از ویژگی جنگ است و در جنگ خطاهایی نیز صورت میگیرد و کدام عاقل اشتباه را تصدیق میکند؟ لذا فلسطین ها نیز می گویند که منطق جنگ چنین است.
تفاوت دیدگاه غرب و دیدگاه علامه مرجع از جنبشهای اسلامی
بعضیها میگویند نقد مستمر علامه مرجع از جنبش های اسلامی با نقد غربیها هماهنگی و همسویی دارد. ولی ایشان بین دیدگاه خود و دیدگاه غرب تمایز قائل میشود و می گوید: «معتقدم مشکل غرب این است که مسأله را خیلی کلی و عمومی مطرح میکند و سعی دارد همه جنبشهای اسلامی را با چوب عقب ماندگی براند. ما این را نمیپذیریم؛ زیرا میدانیم بخشی از جنبشهای اسلامی دارای دیدگاهی عصری و شیوه واقعی مبارزاتی اسلامی هستند و تلاش دارند که از هر شکافی به صحنه سیاسی وارد شوند. ممکن است از همه این جنبشها به صورت مثبت صحبت نکنیم ولی در باب واقع گرایی، باید بعضی مزایا را برای این جنبشها برشمرد. وقتی تجربه جنبش اسلامی در ترکیه را بررسی کنیم، با قطع نظر از جزئیات فرهنگی و فکری آن، میبینیم توانسته است دیوار سکولاریسم را که سعی دارد اسلام را در این کشور مصادره کند، پشت سر بگذارد و با شعارهای اسلامی پایگاه مردمی قابل توجّهی بدست آورد. علاوه بر این، بسیاری از رهبران اسلامی توانستهاند به شیوههای گوناگون بعضی شکافهایی را در نظام لائیک و سیاستهای بین المللی و منطقهای ترکیه بوجود آورند. تجربه ترکیه باید مورد بررسی قرار بگیرد. تجربه ایران نیز وجود دارد. اگر چه بعضیها آن را به آسمان برده و بعضی دیگر به پائین میکشند. ولی قضیه این چنین نیست. زیرا جنبش اسلامی ایران جریان واحدی نیست بلکه از خطوط گوناگونی تشکیل شده است. شاید بعضیها از مزایای جریان اصلاح طلب ایران بگویند و بعضی دیگر به خاطر اهتمام به درستی مفاهیم و اندیشههای اسلامی مزایایی را در جریان محافظه کار و اصول گرا ببینند. از این رو همیشه باید مزایا و معایب هر جنبش اسلامی مورد نقد و بررسی قرار گیرد. باید بدانیم جنبشهای اسلامی _مثل جنبشهای سکولار- حالت مطلق ندارند و بیرون از شرایط عینی پیرامون خود حرکت نمیکنند.
بنابراین در حالی که با هزاران نوع ستم محاصره شدهایم، از عدالت حرف زدن کفایت نمیکند. کافی نیست فقط به اندیشهای باور داشته باشیم یا برای پیروزی خود، آن را در باور مردم به پویش واداریم بلکه باید زمینه واقعی پویایی را به درستی بررسی کنیم.»
دیگر مشکلی که در ارزیابی جنبشهای اسلامی وجود دارد این است که در بین مردم هستند کسانی که فقط سیاه و سفید میبینند. در حالی که میدانیم شرایط پیرامونی ما طوری است که ما به سمت رنگ خاکستری نیز میکشاند. جزو کسانی نیستیم که رنگ خاکستری را مطلقاً رد میکنند؛ بلکه اعتقاد دارم که حرکت ما، حتی در جنبه شرعی، میتواند بر اساس بررسی اصلح و اهم در فضای خاکستری نیز حرکت کند.»
استفاده جنایت آمیز بعضی از دوائر غربی از دین
ایشان درباره راههای مقابله با حملات روز افزون علیه اسلام و مسلمین میگوید: «ما شاهد حملات فزایندهای علیه اسلام هستیم که دارد جنبه جهانی پیدا میکند. از مسأله فرهنگی گذشته و رنگ سیاسی به خود گرفته است. گستره یورش توسعه یافته است تا هجوم فزایندهای را علیه مسائل مهم عربی و اسلامی صورت دهند. لذا میتوانیم بگوئیم که ما در برابر جنگی سیاسی قرار داریم که فرهنگ و اندیشه و مفاهیم اسلام را هدف گرفته است. این حرکت در حال توسعه است و هدف آن این است که هر نوع مرز مبتنی بر اسلام را ویران کند. میخواهند صرفاً به خاطر وجود بعضی از گروههای خشونت گرا، مفاهیم اسلامی را بدنام کنند. ممکن است بعضی از این اقدامات جنبه دفاعی داشته باشد. اگر کسی بخواهد حقایقی را درباره یهودیان و درباره اقدامات صهیونیستها خصوصاً در فلسطین اشغالی چیزی بگوید مورد پیگیری و تهدید قرار میگیرد.»
«شاهدیم اسرائیلیها و یهودیان از اتفاقی که در اروپا برایشان پیش آمده است تا نهایت ممکن سوء استفاده میکنند و آن را بزرگ جلوه میدهند ولی در مقابل شاهدیم که عربها و مسلمانان، برای مقابله با یهودیان، در استفاده از شعار دشمنی با نژاد سامی، گرفتار رخوت وسستی شدهاند. زیرا یهودیان از نژادها وگروههای گوناگونی تشکیل شدهاند و همه ایشان سامی نیستند و عربها سامی خالص میباشند. از این رو دشمنی با عربها و مسلمانان که قرآن و اسلام آنان را عرب نامیده است، دشمنی با نژاد سامی است و اسرائیل به خاطر تعّدی دائم به عربها و مسلمانان و قضایای مهم آنان، افشاندن بذر فتنه در منطقه و جنایتهای پیگیر علیه ملتهای عربی و اسلامی مصداق بارز این دشمنی است.»
«مشکل فقط تؤطئههای غربیها و آمریکا نیست که تابع بازیهای یهودیها هستند و به خاطر سلطه رو به افزایش صهیونیستها بر رسانههای غربی و تبدیل شدن یهودیان به یک مجموعه سیاسی و رسانهای فعّال و پویا در غرب تحت فشار قرار دارند. بلکه مشکل کوتاهی جهان عرب و دنیای اسلام است. این ناتوانی بسیاری اوقات برنامهریزی شده و تعمّدی میباشد. جهان عرب و دنیای اسلام از همه سلاحها برای مقابله استفاده نمیکند. از رسانههای عربی میپرسیم چرا از زبانهای انگلیسی و فرانسوی استفاده نمیکنید؟ مشکل ممکن است به توده مردم عرب و مسلمانان نیز باز گردد. باید به دنبال راههایی گشت که ما از مقابله همه جانبه و جهانی دور نمودهاند. ما فقط گرفتار خود شدهایم و به چالشهای بزرگی که به عنوان عرب و مسلمان ما را هدف گرفتهاند توجّهی نداریم.»
«مشکل ما این است که در برابر هجومهای رسانهای و سیاسی غرب که خطوط صهیونیستی و استکباری پشت سر آنها پنهان شدهاند، زمینگیر شدهایم و سعی نمیکنیم رسانههایی پیشرفته و متحوّل و جهانی تولید کنیم. یورش وضعیت خطرناکی به خود گرفته است و دیگر جنبه فصلی و گاه و بیگاه ندارد. دارند سرنوشت ما را تهدید میکنند. شاهدیم آمریکا حملات منظم و برنامهریزی شدهای را علیه اسلام و مسلمین صورت میدهد گاهی بعضی از کشیشهای متأثر از انگیزههای صهیونیستی و گاهی جنرالان نظامی از این مسأله سخن میگویند. مثل آن جنرالی که میکوشید چنین القا کند که مسلمانان به این دلیل از مسیحیان بدشان میآید که ریشه ایشان یهودی است. در حالی که همگان میدانند که مسلمانان، مسیحیان و یهودیان سرزمینهای اسلامی را برای گفتوگو و همکاری جهانی برای مقابله با الحاد و استکبار جهانی دعوت میکنند.»
«ما به عنوان عرب و مسلمان در معرض حملات شیطانی گوناگون دوائر غربی قرار داریم. بعضی از اینان سعی دارند به صورت خباثت آمیزی به مسائل دینی دامن بزنند. همه اینها در راستای خدمت به صهیونیسم جهانی قرار دارند. از این رو از واتیکان میخواهیم که این حملات و بدنام کردن دین را محکوم کند. از علمای آگاه و عالم جهان عرب و دنیای اسلام میخواهیم که به عرصه عمل و رویارویی وارد شوند تا بتوانند با این یورشهای فرهنگی و سیاسی و رسانهای مقابله کنند. مسأله این است که آنان از همه سلاحها و شیوههای بدنام سازی و نیرنگ استفاده میکنند ولی عربها و مسلمانان برای مقابله از بکارگیری سلاحهای حقیقی و شیوههای گوناگون دست برداشتهاند.»
مزایاى تعامل تمدن اسلام و غرب
مفاهیم «تمدن»
«تمدن» از «مدینه» اخذ شده و به لحاظ لفظ در معانى ذیل به کار رفته است:
واژه معادل «تمدن» در زبان لاتین Civilization مى باشد که از Civitas و Civis اخذ شده و به معناى شهر است.
بنابراین، هم در زبان شرقى وهم در زبان لاتین، انتساب به شهر و شهرنشین را ملاک تمدن گرفته اند.
تمدن در اصطلاح، «شامل مجموعه پیچیده اى از پدیده هاى اجتماعى قابل انتقال حاوى جهات مذهبى، اخلاقى، زیبایى شناختى، فنى و یا علمى و مشترک در همه اعضاى یک جامعه وسیع و یا چندین جامعه مرتبط با یکدیگر است» .