کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

دانلود وظایف شیعه در زمان غیبت

اختصاصی از کوشا فایل دانلود وظایف شیعه در زمان غیبت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 فرمت فایل:  ورد ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

 


  قسمتی از محتوای متن 

 

 

  

 

تعداد صفحات : 16 صفحه

وظایف شیعه در زمان غیبت تعجب نکنید از این که می گویم هر لحظه در انتظارآمدنش باشیم.
امام زمان(عج)در نامه ی شریف فرمودند:برای تعجیل در فرج من،زیاد دعا کنید:زیرا فرج من،فرج خودشماست.
یعنی اگر زیاد دعا کردید،دست کم برای شما گشایش وظهور خواهد شدبرای شما تجلی می کنم.
خودم را به شما نشان می دهم.
کمالات را به شما عطا خواهم کرد.
بنابراین شیعه باید در چنین انتظاری بسر ببرد.
مگر می شود من به یاد امام زمان باشم و او مرا یاد نکند.
شما اگر به یگ بزرگی احترام بکنی،او تلافی می کندوجبران می کند،اما اگر برای امام مهدی دعا بکنی یا به یاد اد بنشینی ؟
آیا او هیچ از تو یاد نمی کند؟
تازه قضیه عکس این است،زمانی هم که ما از او غافلیم،او از ما یاد می کند.

روزی عبدالله بن ابان ریات- به محضر شریف امام رضا(ع)آمد و عرض کرد :یابن رسولالله برای من وخانواده واهل بیتم دعا کنید.
امام رضادر پاسخ فرمودندمگر این کار را نمی کنم ،به خدا سوگند کارهای شما هر روز وشب به من عرضه می شود.
ایم منطق امامان معصوم است که نامه اعمال ما که به دست آنان می رسد اگر خوب باشد دعا می کنند واگر بد باشند از خدا برای ما طلب آمرزش می کنند برگرفته از کتاب  آماده باش یـــاران امام زمان راه ایجاد ارتباط با اهلبیت(علیه السلام)ومخصوصـــــــــا حـضـرت ولیـعصر(علیه السـلام)عبــارت اسـت:اول معرفت خداوند متعال.
دوم:اطاعت محض از پروردگار این دو موجب حـب بـه خـداوند ومحـبت نـسبت بـه همه آنـها کـه خـدا آنـان را دوسـت مـی دارد مثـل انبیـاء واوصـیاء مـی شـود،مخصـوصا مـوجب عـلاقه وارتباط با محمد وآل محمد می شود که نزدیکترین آنها به ما،حضرت صاحب الامر است وظایف منتظران در زمره یاران حضرت مهدی در آمدن،باشعارتحقق پذیر نیست.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود وظایف شیعه در زمان غیبت

دانلود غیبت و ظهور امام زمان

اختصاصی از کوشا فایل دانلود غیبت و ظهور امام زمان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 فرمت فایل:  ورد ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

 


  قسمتی از محتوای متن 

تعداد صفحات : 37 صفحه

غیبت و حضور ضرورت پیروی از علمای متعهد از آنجا که در شرایط سخت دوره غیبت امام (ع) تشخیص وظایف و تکالیف دینی بر افراد به راحتی امکان پذیر نیست ، مسئولیت تبیین احکام دینی و هدایت مردم و حفظ ارزشهای اسلامی و دفاع از مکتب برعهده عالمان متعهد و با تقوا گذاشته شده است.
این مرزبانان واقعی مکتب به عنوان نایبان امام (ع) با به کار بستن توانمندیهای لازم عملی که در بخشهای مختلف علوم اسلامی به دست آورده اند از منابع اصلی دین یعنی قرآن و سنت به نیازهای دینی مردم پاسخ می گویند و در راستای حاکمیت پیدا کردن تمام احکام و ارزشهای الهی تلاش می نمایند.
اگر این عالمان مسئولیت شناس، دلسوز نباشند توده های مردم به راحتی از مسیر صحیح اسلامی منحرف شده و دچار انحطاط فکری و اعتقادی می شوند.
امام هادی (ع) در روایتی نقش مهم عالمان آگاه و فقهای مسئولیت شناس و با تقوا را این گونه توصیف می کنند: اگر بعد از غیبت قائم آل محمد (ص) نبودند عالمانی که مردم را به سوی او فرا می خوانند و به سوی او راهنمایی می کنند و با برهانهای استوار از دین پاسداری می کنند و بندگان بیچاره و ناآگاه را از دامهای ابلیس و پیروان او و همچنین از دامهای دشمنان اهل بیت رهایی می بخشند، هیچ کس بر دین خدا باقی نمی ماند.
اما علمای دین دلهای متزلزل شیعیان ناتوان را حفظ می کنند، همچنان که کشتیبان سکان کشتی را .
این دسته از علما در نزد خداوند دارای فضیلت و مقام بسیار والایی هستند.
[1] و عمده راه حفظ سلامت فکری و عقیدتی مردم در دوره غیبت، تبعیت از همین قشر از علمای متعهد است و به این امر در بسیاری از روایات اهل بیت (ع) نیز تاکید شده است از جمله امام صادق (ع) فرموده اند:از فقهای جامع الشرایط تبیعیت کنید من آنان را برای شما حاکم قرارداده ام و آنها منصوب ما هستند ( به راهنمایی و ارشاد مردم) شما موظفید در شرایطی که به ما دسترسی ندارید به آنان رجوع کنید و به گفته های آنها عمل نمایید و حق رد قول آنها را ندارید چرا که رد آنها رد ماست و در ما رد خداست .
[2] در این باره وقتی از امام عصر (ع) سوال شد که در زمان غیبت شما به چه کسانی مراجعه کنیم و در حوادثی که پیش می آید از چه کسانی کسب تکلیف کنیم و رهنمودهای چه قشری را وسیله هدایت خود قراردهیم آن حضرت فرمودند:در حوادثی که برای شما رخ می دهد به راویان احادیث ما ( فقهای جامع الشرایط) مراجعه کنید چرا که آنها حجت ما بر شمایند و من حجت خدایم .
.
.
[3] به این ترتیب جهت درامان ماندن عقاید و ایمان مردم تک تک آنان موظف شدند که در دوره غیبت به عالمان


دانلود با لینک مستقیم


دانلود غیبت و ظهور امام زمان

تحقیق امام غایب (ع) و سیر تاریخی مسئله غیبت امام زمان (ع)

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق امام غایب (ع) و سیر تاریخی مسئله غیبت امام زمان (ع) دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

تحقیق امام غایب (ع) و سیر تاریخی مسئله غیبت امام زمان (ع)


تحقیق امام غایب (ع) و سیر تاریخی مسئله غیبت امام زمان (ع)

 

 

 

 

 



فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)

تعداد صفحات:36

چکیده:

علامة مجلسی ره در جلاء العیون فرموده‌ اشهر در تاریخ ولادیت شریف آن حضرت آن است که در سال 255 هجرت واقع شد و بعضی 56 و بعضی 58 نیز گفته‌اند و مشهور آن است که روز ولادت شب جمع پانزدهم ماه شعبان بود و بعضی هشتم شعبان هم گفته اند و باتفاق ولادت آن جناب در سر من رای واقع شد،‌‌ و باسم و کیفیت با حضرت رسالت صلی الله علیه و آله موافق است و در زمان غیبت اسم آن جناب را مذکور ساختن جائز نیست و حکم آن مخفی است و القاب شریف آن جناب مهدی و خاتم و منتظر و حجه و صاحب است. این بابویه وشیخ طوسی بسندهای معتبر روایت کرده‌اند که بشر بن سلیمان برده فروش که از فرزندان ابوایوب انصاری بود و از شیعیان خاص امام علی نقی (ع) و امام حسن عسکری (ع)‌ و همسایة‌ایشان بود در شهر سر من رأی، گفت که روزی کافور خادم امام علی نقی به نزد من آمد و مرا طلب نمود،  چون به خدمت آن حضرت رفتم و نشستم فرمود که تو از فرزندان انصاری، ولایت و محب ما اهلبیت همیشه در میان شما بوده است از زمان حضرت رسول تا حال و پیوست محل اعتماد ما بوده‌اید و من تو را انتخاب می‌کنم و مشرف می‌گردانم به تفصیلی که به سبب آن بر شیعیان سبقت گیری در ولایت ما و تو را به رازهای دیگر مطلع می گردانم و به خریدن کنیزی می‌فرستم پس نامة‌ پاکیزه نوشتند به خط فرنگی و لغت فرنگی و مهر شریف خود بر آن زدند و کینه زری بیرون آوردند که در آن دویست و بیست اشرقی بود،‌ فرمودند بگیر این نامه وزرا و متوجه بغداد شو و در چاشت فلان روز بر سر جسد حاضر شد چون کشتیهای اسیران به ساحل رسد جمعی از کنیزان در آن کشتیها خواهی دید و جمعی از مشتریان از و کیلان امراء بنی عبا و قلیلی از جوانان عرب خواهی دید که بر سر اسیران جمع خواهند شد پس از دور نظر به برده فروشی که عمر و بن یزید نام دارد در تمام روز تا هنگامیکه از برای مشترین ظاهر سازد کنیزکی را که فلان و فلان صفت دارد و تمام اوصاف او را بین فرمود و جامة‌حریر آکنده پوشیده است و ابا و امنتاع خواهد نمود آن کنیز از نظر کردن مشتریان و دست گذاشتن به او خواهی شنید که از پس پرده صدای روی از او ظاهر می ‌شود، پس بدانکه به زبان رومی می‌گوید وای که پردة عفتم دریده شد،‌ پس یکی از مشتریان خواهد گفت که من سیصد اشرفی می‌دهم به قیمت این کنیز،‌ عفت او در خریدن مرا راغبتر گردانید، پس آن کنیز بلغت عربی خواهند گفت به آن شخص که اگر به زی حضرت سلیمان بن داود ظاهر شوی و پادشاهی او را بیابی من به تو رغبت نخواهم کدر مال خود را ضایع مکن و به قیمت من مده. پس آن برده فروش گوید که من برای تو چه پاره کنم که به هیچ مشتری راضی نمیشود و آخر از فروختن تو چاره‌ای نیست، پس آن کنیزک گوید که چه تعجیل می‌کنی البته باید مشتری به هم رسد که دل من با و میل کند و اعتماد بر وفا و دیانت او داشته باسم. پس در این وقت تو برو به نزد صاحب کنی و بگو که نامه‌ای با من هست که یکی از اشراف و بزگواران از روی ملاطفت  نوشته‌ای به لغت فرنگی و خط فرنگی و در آن نامه کرم و سخاوت و وفاداری و بزرگواری خود را وصف کرده است،‌ این نامه را به آن کنیز بدن که بخوابند اگر به صاحب این نامه راضی شود من از جانب آن بزرگ وکیلم که این کنیز را از برای او خریداری نمایم. بشر بن سلیمان گفت که آنچه حضرت فرموده بود واقع شد و آنچه فرموده بود همه را به عمل آوردم. چون کنیز در نامه نظر کرد بسیار گریست و گفت به عمر بن یزید که مرا به صاحب این نامه بفروش و سوگند های عظیم یاد کردند که اگر مرا به او نفروشی خود را هلاک می‌کنم پس با او در باب قیمت گفتگوی بسیار کردم تا آنکه به همان قیمت راضی شد که حضرت امام علی نقی (ع) به من داده بودند پس زر را دادم و کنیز را گرفتم و کنیز شاد و خندان شد و با من آمد به حجره‌ای که در بغداد گرفته بودم و تا بحجره رسید نامة امام را بیرون آورد و می‌بوسید و بر دیده‌ها می‌چسبانید و بر روی زمین می‌گذاشت و به بدن می‌مالید، پس من از روی تعجب گفتم نامه‌ای را می‌بوسی که صاحبش را نمی‌شناسی،‌ کنیز گفت ای عاجر کم معرفت ببزرگی فرزندان و اوصیای پیغمبران گوش خود به من بسپارد و دل برای شنیدن سخن من فارغ بدار تا احوال خود را برای توشرح دهم. من ملیکه دختر شیوه‌ای فرزند قیصر پادشاه رومم و مادرم از فرزندان شمعون بن حمون بن الصفا وصی حضرت عیسی (ع) است ترا خبر دهم بامر عجیب: بدانکه جدم قیصر خواست که مرا به عقد فرزند برادر خود درآورد و در هنگامیکه سیزده ساله بودم پس جمع کرد در قصر خود از نسل حواریون عیسی و از علمای نصاری و عباد و ایشان سیصد نفر و از صاحبان قدر و منزلت هفتصد کسی و از امرای لشکر و سرداران عسکر و بزرگان سپاه و سرکردهای قبائل چهار هزار نفر، فرمود تختی حاضر ساختند که در ایام پادشاهی خود بانواع جواهر مرصع گردانیده بود و آن تخت را بر روی چهل پایه تعبیه کردند و بتها و تعبیه کردند و تبها و چلیپاهای خود را بر بلندیها قرار دادند و پسر برادر خود را در بالای تخت فرستاد، چون کشیشان انجیلیها را بر دست گرفتند که بخوانند بتنها و چلیپاها سرنگون همگی افتادند بر زمین و پاهای تخت خراب شد بر زمین افتاد و پسر برادر ملکه از تخت افتاد و بیهوش شد، پس در آن حال رنگهای کشیشان متغیر شد و اعضایشان بلرزید. پس بزرگ ایشان به جدم گفت ای پادشاه ما را معاف دار از چنین امری که به سبب آن نحوستها روی نمود که دلالت می‌کند بر اینکه دین مسیحی به زودی زائل گردد. پس جدم این امر را به فال بد دانست و گفت به علماء و کشیشان که این تخت را بار دیگر بر پا کنید و چلیپاها را به جای خود قرار دهید. و حاضر گردانید برادر این برگشته روزگار بدبخت را که این دختر را به او ترویج نمائیم تا معاونت آن برادر دفع خوست این برادر بکند.


دانلود با لینک مستقیم

پایان نامه تعطیل یا اجرای حدود در زمان غیبت امام معصوم(ع)

اختصاصی از کوشا فایل پایان نامه تعطیل یا اجرای حدود در زمان غیبت امام معصوم(ع) دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

پایان نامه تعطیل یا اجرای حدود در زمان غیبت امام معصوم(ع)


پایان نامه تعطیل یا اجرای حدود در زمان غیبت امام معصوم(ع)

 

 

 

 

 

 

 

 



فرمت فایل :word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:64

فهرست مطالب:

پیشگفتار

مقدمه

فصل اول ـ کلیات

۱- تعریف حد

۲- مبانی قرآنی حدود

۳- آیا عدم اعتقاد به برخی از احکام اسلام مانند حدود موجب خروج از اسلام

است.

فصل دوم

موافقان اجرای علنی حدود در زمان غیبت امام معصوم (ع)

دلایل موافقان اجرا

الف ـ تامین مصلحت عامه

ب ـ مطلق بودن ادله حدود

اجرا در ملاء عام

فصل سوم ـ مخالفان اجرای حدود در زمان غیبت

نظریه تعطیل با استناد به قاعده درأ

نقد نظریه اجرای علنی حدود

نظریه های مختلف در تایید تعطیل حدود

۱- انکارگرایی(ذات گرایی)

۲- مصلحت گرایی

۳- عرف گرایی

فهرست پی نوشت ها

فهرست منابع و مآخذ

 

مقدمه:

حدود در کنار قصاص، دیات و تعزیرات مجموعه مجازاتهایی را تشکیل می دهند که در قوانین جزایی ما وجود دارند.

بحث اجرای حدود، چگونگی اجرا، شرایط تحقق مجازات حدی، اشخاصی که صلاحیت صدور حکم بر اجرای حدود را دارند، اشخاصی که صلاحیت اجرای حدود را دارند، علنی یا غیر علنی بودن اجرای حدود و … از دیر باز در بین علمای فقه و حقوق مورد گفت وگو بوده است و در این خصوص آراء و نظرات مختلفی صادر شده است.

آنچه مسلم است نظر مشهور علمی در دوران حاضر بر اجرای حدود در زمان غیبت است که در حال حاضر و در قوانین جزایی کشور ما هم به این نظر عمل می شود اما مخالفان اجرا هم خود از محققان و علمای بزرگ فقه امامیه بوده و هستند و برای نظرات خود نیز دلایل قابل توجه ای دارند و در این راستا تحقیقات خوبی انجام داده و در بین علما و دانشمندان زمان حاضر نیز طرفداران نسبتاً زیادی دارند به طوری که قابل نادیده گرفتن نیستند .

اینجانب بدون موضع گرفتن در این موضوع و بدون طرفداری از هیچ یک از دو گروه، تلاشم بر آن است که آراء و نظرات هر دو گروه را بیان کرده و نقدهای وارده بر آن را نیز در حد توان علمی خود جمع آوری کرده و بیان نمایم و نتیجه گیری و موضع گیری را به خوانندگان گرامی واگذار نمایم.

   فصل اول ـ کلیات

   1- تعریف حد

   حد در لغت یعنی حایل میان دو چیز، مرز، اندازه و در فقه: هر خطا که برای آن عقوبتی مقدر باشد، مجازاتی است که اسلام به نص معین برای جرم تعیین کرده و آن تنبیه بدنی و مقدارش قطعی است یعنی حداکثر و حداقل ندارد.1

   حد در لغت به معنی منع است. 2

حدودالله، کیفرهایی که مشمول عنوان حق الله است مانند کیفر زنا و محاربه. 3

 

   2- مبانی قرآنی حدود  

   در قرآن کریم و در آیات مختلفی به مجازات حدی و میزان آن اشاره شده است. به عنوان مثال خداوند در آیه دوم از سوره نور می فرماید:

   « الزّا نِیَه ُ و الزّانی فا جلدوا کلَّ واحدٍ مِنهُما مِائهٍ جَلدهٍ …. »

باید شما مومنان هر یک از زنان و مردان زناکار را به صد تازیانه مجازات و تنبیه کنید و هرگز درباره آنان در دین خدا رأفت و ترحم روا مدارید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید و باید عذاب آن بدکاران را جمعی از مومنان مشاهده کنند.

   در سوره مائده آیه 33 می خوانیم: همانا کیفر آنانکه با خدا و رسول او به جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نباشد که آنها را به قتل رسانده یا به دار کشند و یا دست و پایشان را به خلاف ببرند یا با نفـی و تبعید از سـرزمین صـالحان دور کنند. این ذلت و خواری عذاب دنیوی آنهاست اما در آخرت باز به عذابی بزرگ معذب خواهند بود.

   در آیه 38 سوره مائده نیز خداوند حد سرقت را تعیین می کند: دست مرد دزد و زن دزد را به کیفر عملشان ببرید این عقوبتی است که خدا بر آنان مقرر داشته و خدا مقتدر و داناست.

 

   3- آیا عدم اعتقاد به برخی از احکام اسلام مانند حدود موجب خروج از اسلام است؟

   شاید بهتر باشد در ابتدا این مقاله به این موضوع بپردازیم که آیا عدم اعتقاد به برخی از احکام اسلام مانند حدود موجب خروج از دین اسلام می شود یا خیر.

   تمام گزاره های دین به ذاتی و عرضی تقسیم می شود. مقصود از عرضی آن است که می توانست و می تواند به گونه دیگری باشد گرچه دین هیچ گاه از گونه ای از گونه های آن تهی و عاری نیست: ذاتی دین به تبع آن است که عرضی نیست و دین بدون آن دین نیست و تغییرش به نفی دین خواهد انجامید. ذاتی اسلام آن است که اسلام بدون آن اسلام نیست و دگرگونی اش به پیدایش دین دیگر خواهد انجامید. تمام نظام خقوقی اسلام جزء عرضیات اســـلام است. به گفته مورخان و فقها 99 درصد احکام اجتمایی اســــلام امضایی اند و در جامعه عربی قبل از اسلام سابقه داشته اند. 4

   امام خمینی درباره حقیقت اسلام و لوازم ضروری مسلمانی، معتقد به نظریه ای هستند که بر مبنای آن فرد مسلمان بدون اعتقاد به بخشی از احکام فقهی همچنان مسلمان است، به تعبیر دیگر اعتقاد به کلیه احکام فقهی شرط لازم مسلمانی نیست. فقط اعتقاد به وجود خدا نبوت و احتمالاً معاد جزو ذاتیات و ضروریات اسلام است و ایمان بدانها گوهر مسلمانی را تشکیل می دهد. ایشان می فرمایند آنچه در حقیقت اسلام معتبر است و پذیرنده آن مسلمان محسوب می شود عبارت است از اصل وجود خدا و یگانگی او نبوت و احتمالاً اعتقاد به آخرت. بقیه قواعد عبارتند از احکام اسلامی که دخالتی در اصل اعتقاد به اسلام ندارند. حتی اگر کسی به اصول فوق معتقد باشد ولی به خاطر شبهاتی به احکام اسلامی اعتقاد نداشته باشد این فرد مسلمان است، به شرطی که عدم اعتقاد به احکام منجر به انکار نبوت نشود. نمی شود کسی هیچ یک از احکام اسلامی را قبول نداشته باشد معذالک معتقد به نبوت باشد. پس اگر بدانیم کسی اصول دین را پذیرفته و اجمالاً قبول دارد که پیامبر احکامی داشته ولی در وجوب نماز یا حج تردید داشته باشد و گمان کند نماز و حج در اوایل اسلام واجب بوده ولی در زمانهای اخیر واجب نیستند. اهل دین چنین فردی را نامسلمان نمی شمارند بلکه دلایل کافی برای مسلمان بودن چنین شخصی وجود دارد که طبق مفاد آن دلایل هر کس شهادتین را بگوید مسلمان است. انصاف در دین این است که ادعای این که اسلام عبارت است از مجموع آنچه از احکام و عقاید که پیامبر اسلام آورده است و عدم التزام به برخی از آنها به هر دلیلی، موجب کفر می شود این از ادعاهایی است که نمی توان تصدیق کرد.

 


دانلود با لینک مستقیم

امام غایب (ع) و سیر تاریخی مسئله غیبت امام زمان (ع)

اختصاصی از کوشا فایل امام غایب (ع) و سیر تاریخی مسئله غیبت امام زمان (ع) دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

امام غایب (ع) و سیر تاریخی مسئله غیبت امام زمان (ع)


امام غایب (ع) و سیر تاریخی مسئله غیبت امام زمان (ع)

فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات36

 

امام غایب
علامة مجلسی ره در جلاء العیون فرموده‌ اشهر در تاریخ ولادیت شریف آن حضرت آن است که در سال ۲۵۵ هجرت واقع شد و بعضی ۵۶ و بعضی ۵۸ نیز گفته‌اند و مشهور آن است که روز ولادت شب جمع پانزدهم ماه شعبان بود و بعضی هشتم شعبان هم گفته اند و باتفاق ولادت آن جناب در سر من رای واقع شد،‌‌ و باسم و کیفیت با حضرت رسالت صلی الله علیه و آله موافق است و در زمان غیبت اسم آن جناب را مذکور ساختن جائز نیست و حکم آن مخفی است و القاب شریف آن جناب مهدی و خاتم و منتظر و حجه و صاحب است.

این بابویه وشیخ طوسی بسندهای معتبر روایت کرده‌اند که بشر بن سلیمان برده فروش که از فرزندان ابوایوب انصاری بود و از شیعیان خاص امام علی نقی (ع) و امام حسن عسکری (ع)‌ و همسایة‌ایشان بود در شهر سر من رأی، گفت که روزی کافور خادم امام علی نقی به نزد من آمد و مرا طلب نمود، چون به خدمت آن حضرت رفتم و نشستم فرمود که تو از فرزندان انصاری، ولایت و محب ما اهلبیت همیشه در میان شما بوده است از زمان حضرت رسول تا حال و پیوست محل اعتماد ما بوده‌اید و من تو را انتخاب می‌کنم و مشرف می‌گردانم به تفصیلی که به سبب آن بر شیعیان سبقت گیری در ولایت ما و تو را به رازهای دیگر مطلع می گردانم و به خریدن کنیزی می‌فرستم پس نامة‌ پاکیزه نوشتند به خط فرنگی و لغت فرنگی و مهر شریف خود بر آن زدند و کینه زری بیرون آوردند که در آن دویست و بیست اشرقی بود،‌

فرمودند بگیر این نامه وزرا و متوجه بغداد شو و در چاشت فلان روز بر سر جسد حاضر شد چون کشتیهای اسیران به ساحل رسد جمعی از کنیزان در آن کشتیها خواهی دید و جمعی از مشتریان از و کیلان امراء بنی عبا و قلیلی از جوانان عرب خواهی دید که بر سر اسیران جمع خواهند شد پس از دور نظر به برده فروشی که عمر و بن یزید نام دارد در تمام روز تا هنگامیکه از برای مشترین ظاهر سازد کنیزکی را که فلان و فلان صفت دارد و تمام اوصاف او را بین فرمود و جامة‌حریر آکنده پوشیده است و ابا و امنتاع خواهد نمود آن کنیز از نظر کردن مشتریان و دست گذاشتن به او خواهی شنید که از پس پرده صدای روی از او ظاهر می ‌شود، پس بدانکه به زبان رومی می‌گوید وای که پردة عفتم دریده شد،‌ پس یکی از مشتریان خواهد گفت که من سیصد اشرفی می‌دهم به قیمت این کنیز،‌ عفت او در خریدن مرا راغبتر گردانید، پس آن کنیز بلغت عربی خواهند گفت به آن شخص که اگر به زی حضرت سلیمان بن داود ظاهر شوی و پادشاهی او را بیابی من به تو رغبت نخواهم کدر مال خود را ضایع مکن و به قیمت من مده. پس آن برده فروش گوید که من برای تو چه پاره کنم که به هیچ مشتری راضی نمیشود و آخر از فروختن تو چاره‌ای نیست،

پس آن کنیزک گوید که چه تعجیل می‌کنی البته باید مشتری به هم رسد که دل من با و میل کند و اعتماد بر وفا و دیانت او داشته باسم. پس در این وقت تو برو به نزد صاحب کنی و بگو که نامه‌ای با من هست که یکی از اشراف و بزگواران از روی ملاطفت نوشته‌ای به لغت فرنگی و خط فرنگی و در آن نامه کرم و سخاوت و وفاداری و بزرگواری خود را وصف کرده است،‌ این نامه را به آن کنیز بدن که بخوابند اگر به صاحب این نامه راضی شود من از جانب آن بزرگ وکیلم که این کنیز را از برای او خریداری نمایم. بشر بن سلیمان گفت که آنچه حضرت فرموده بود واقع شد و آنچه فرموده بود همه را به عمل آوردم.

چون کنیز در نامه نظر کرد بسیار گریست و گفت به عمر بن یزید که مرا به صاحب این نامه بفروش و سوگند های عظیم یاد کردند که اگر مرا به او نفروشی خود را هلاک می‌کنم پس با او در باب قیمت گفتگوی بسیار کردم تا آنکه به همان قیمت راضی شد که حضرت امام علی نقی (ع) به من داده بودند پس زر را دادم و کنیز را گرفتم و کنیز شاد و خندان شد و با من آمد به حجره‌ای که در بغداد گرفته بودم و تا بحجره رسید نامة امام را بیرون آورد و می‌بوسید و بر دیده‌ها می‌چسبانید و بر روی زمین می‌گذاشت و به بدن می‌مالید،

پس من از روی تعجب گفتم نامه‌ای را می‌بوسی که صاحبش را نمی‌شناسی،‌ کنیز گفت ای عاجر کم معرفت ببزرگی فرزندان و اوصیای پیغمبران گوش خود به من بسپارد و دل برای شنیدن سخن من فارغ بدار تا احوال خود را برای توشرح دهم. من ملیکه دختر شیوه‌ای فرزند قیصر پادشاه رومم و مادرم از فرزندان شمعون بن حمون بن الصفا وصی حضرت عیسی (ع) است ترا خبر دهم بامر عجیب: بدانکه جدم قیصر خواست که مرا به عقد فرزند برادر خود درآورد و در هنگامیکه سیزده ساله بودم پس جمع کرد در قصر خود از نسل حواریون عیسی و از علمای نصاری و عباد و ایشان سیصد نفر و از صاحبان قدر و منزلت هفتصد کسی و از امرای لشکر و سرداران عسکر و بزرگان سپاه و سرکردهای قبائل چهار هزار نفر، فرمود تختی حاضر ساختند که در ایام پادشاهی خود بانواع جواهر مرصع گردانیده بود و آن تخت را بر روی چهل پایه تعبیه کردند و بتها و تعبیه کردند و تبها و چلیپاهای خود را بر بلندیها قرار دادند و پسر برادر خود را در بالای تخت فرستاد، چون کشیشان انجیلیها را بر دست گرفتند که بخوانند بتنها و چلیپاها سرنگون همگی افتادند بر زمین و پاهای تخت خراب شد بر زمین افتاد و پسر برادر ملکه از تخت افتاد و بیهوش شد،

پس در آن حال رنگهای کشیشان متغیر شد و اعضایشان بلرزید. پس بزرگ ایشان به جدم گفت ای پادشاه ما را معاف دار از چنین امری که به سبب آن نحوستها روی نمود که دلالت می‌کند بر اینکه دین مسیحی به زودی زائل گردد. پس جدم این امر را به فال بد دانست و گفت به علماء و کشیشان که این تخت را بار دیگر بر پا کنید و چلیپاها را به جای خود قرار دهید. و حاضر گردانید برادر این برگشته روزگار بدبخت را که این دختر را به او ترویج نمائیم تا معاونت آن برادر دفع خوست این برادر بکند.

چون چنین کردند و آن برادر دیگر را بر بالا تخت بردند، و چون کشیشان شروع به خواندن انجیل کردند باز همان حالت اول روی نمود و نحوست این برادر و آن برادر برابر بود و سر این کار را نداشتند که این از سعادت سروری است نه نحوست آن دو برادر،‌ پس مردم متفرق شدند و جرم غمناک به حرم سرای بازگشت و پرده‌های خجالت در آویخت،‌ چون شب شد بخواب رفتم و در خواب دیدم که حضرت مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در قصر جدم جمع شدند و منبری از نور نصب کردند که از رفعت بر آسمان سربلندی می کرد و در همان موضع تعبیه کردند که جرم تخت را گذاشته بود.

پس حضرت رسالت پناه محمد (ص) با وصی و دامادش علی (ع) و جمعی از امامان و فرزندان بزرگواران ایشان قصد را به قدوم خویش منور ساختند پس حضرت مسیح به قدوم ادب از روی تعظیم و اجلال به استقبال حضرت خاتم الانبیاء (ص) شتافت و دست در گردن مبارک آن جماب در آورد، پس حضرت رسالت پناه (ص) فرمود که یا روح الله آمده‌ایم که ملیکه فرزند وصی تو شمعون را برای این فرزند سعادتمند خود خواستگاری نمائیم و اشاره فرمود به ماه برج امامت و خلافت حضرت امام حسن عسکری (ع) فرزند آن کسی که تو نامه‌اش را به من دادی پس حضرت نظر افکند به سوی حضرت شمعول و فرمود شرف دو جهانی به تو روی آورده، پیوند کن رحم خود را برحم آل محمد. پس شمعون گفت که کردم،‌ پس همگی بر آن منبر برآمدند و حضرت رسول (ص) خطبه‌ ای انشاء فرمودند و با حضرت مسیح مرا به حسن عسکری (ع) عقد بستند و حضرت رسول (ص) با حواریون گواه شدند،

چون از آن خواب سعادت مآب بیدار شدم از بیم کشتن آن خواب را برای جدم نقل نکردنم و این گنج را یگان را در سینه پنهان داشتم و آتش محبت آن خورشید فلک امامت روز بروز در کانون سینه‌ ام مشعل می‌شد و سرمایة صبر و قرار ما به باد فنا می‌داد تا به حدی که خوردن و آشانیدن بر من حرام شد و هر روز چهره‌ کافی می‌شد و بدن می‌کاهید و آثار عشق نهانی در بیرون ظاهر می‌گردید، پس در شهرهای روم طبیبی نماند مگر آنکه جدم برای معالجة‌ من حاضر کرد و از دوای درد من از او سئوال کرد و هیچ سودی نمی‌داد. چون از علاج درد من مأیوس ماند روزی به من گفت ای نور چشم من آیا در خاطرت چیزی و آرزوئی در دنیا هست که برای تو به عمل آورم؟ گفتم ای جد من درهای فرج بر روی خود بسته می‌بینیم اگر شکنجه و آزار از اسیران مسلمانان که در زندان توند دفع نمائی و بندها و زنجیرها از ایشان بگشائی و ایشان را آزاد کنی امیدوارم که حضرت مسیح و مادرش عایتی به من بخشند، چون چنین کرد اندک صحتی از خود ظاهر ساختم و اندک طعامی تناول نمودم پس خوشحال و شاد شد و دیگر اسیران مسلمان را عزیز و گرامی داشت. پس بعد از چهارده شب در خواب دیدم که بهترین زنان عالمیان فاطمة ‌زهرا (س) بدیدن من آمد و حضرت مریم با هزار کنیز از حوریان بهشت در خدمت آن حضرت بودند، پس مریم به من گفت این خاتون بهترین زنان و مادر شوهر تو امام حسن عسکری (ع) است. پس به دامنش درآویختم و گریستم و شکایت کردم که امام حسن (ع) به من جفا می‌کند و از دیدن من ابا می نماید،

پس آن حضرت فرمود که چگونه فرزند من به دیدن تو بیاید و حال آنکه به خدا شرک می‌آوری و بر مذهب ترسائی و اینک خواهرم مریم و دختر عمران بیزاری می‌جوید به سوی خدا از دین تو اگر میل داری که حق تعالی و مرم از تو خشنود گردند و امام حسن عسگری (ع) به دیدن تو بیاید پس بگو: اشهدان لا اله الا الله و آن محمد رسول‌الله چون به این دو کلمة‌ طیبه تلفظ نمودم حضرت سیده النساء مرا به سینة‌‌ خود چسبانید و دلداری فرمود و گفت اکنون منتظر آمدن فرزندم باشد که من او را به سوی تو می‌فرستم. پس بیدار شدم و آن دو کلمه طیبه را بر زبان می‌راندم و انتظار ملاقات گرامی آن حضرت می‌بردم، چون شب آینه در آمد به خواب رفتم خورشید جمال آن‌‌‌ حضرت طالع گردید گفتم ای دوست من بعد از آنکه دلم را اسیر محبت خود گردانیدی چرا از مفارقت جمال خود مرا چنین جفا دادی؟ فرمود که دیر آمدن به نزد تو نبود مگر برای آنکه مشرک بودی اکنون که مسلمان شدی هر شب به نزد تو خواهم بود تا آنکه حق تعالی ما و تو را در ظاهر یکدیگر برساند و این هجران را به وصال مبدل گرداند،

پس از آن شب تا حال یک شب نگذشته است که درد هجران مرا به شدت وصال دوا نفرماید. بشر بن سلیمان گفت چگونه در میان اسیران افتادی؟ گفت مرا خبر داد امام حسن عسکری (ع) در شبی از شبها که در فلان روز جدت لشکری به جنگ مسلمانان خواهد فرستاد،‌ پس از عقب ایشان خواهد رفت، تو خود را در میان کنیزان و خدمتکاران بینداز به هیئتی که تو را نشناسند و از پی جد خود روانه شو و از فلان راه برو چنان کردم طلایه لشکر مسلمانان به ما برخوردند و ما را اسیر کردند و آخر کار من آن بود که دیدی و تا حال کسی به غیر از تو ندانسته است که من دختر پادشاه رومم و مردی پیر که در غنیمت من بحصة‌ او افتادم از نام من سوال کردن و گفتم نرجس نام دارم،‌ گفت این نام کنیزان است. بشر گفت این عجیب است که تو از اهل فرنگی و زبان عربی را نیک می‌دانی؟ گفت از بسیاری محبتی که جدم نسبت به من داشت می خواست مرا به یاد گرفتن آداب حسنه بدارند،

زن مترجمی را که زبان فرنگی و زبان عربی هر دو می‌دانست مقرر کرده بود که هر صبح و شام می آمد و لغت عربی به من آموخت تا آنکه زبانم به این لغت جاری شد. کلینی و این بابویه و شیخ طوسی و سید مرتضی و غیرایشان از محمد بین عالی شأن سندهای معتبر روایت کرده‌اند از حکیمه خاتون که روزی حرت امام حسن عسکری (ع) به خانة من تشریف آوردند و نگاه تندی به نرجس خاتون کردند، پس عرض کردم که اگر شما را خواهش او هست به خدمت شما بفرستم، فرمود که ای عمه این نگاه تند از روی تعجب بود زیرا که در این زودی حق تعالی از او فرزند بزرگواری بیرون آورد که عدل را پر از عدالت کند بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور، گفتم او را بفرستم به نزد شما؟ فرمود که از پدر بزرگوارم رخصت بطلب در این باب حکیمه خاتون گوید که جامه های خود را پوشیدم و به خانة‌ برادرم امام علی نقی (ع) رفتم، چون سلام کردم و نشستم بی‌آنکه من سخنی بگویم حضرت از ابتدا فرمود که ای حکیم نرجس را بفرست برای فرزندم،‌ گفتم ای سید من، من از همین مطلب به خدمت تو آمدن که در این امر رخصت بگیریم فرمود:‌ که ای بزرگوار صاحب برگت خدا می‌خواهد که تو را در چنین ثوابی شریک گردند و بهرة‌ عظیمی از خیر و سعادت به تو کدامست فرماید که تو را واسطة‌چنین امری کرد. حکیمه گفت: بزودی به خانه خود برگشتیم و زفاف آن معدن فتوت و سعادت را در خانة‌ خود واقع ساختم.

بعد از چند روزی آن سعد اکبر را با آن‌زهره منظر به خانة خورشید انور یعنی والد مطهر او بردم و بعد از چند روز آن آفتاب مطلع امامت در مغرب عالم بقاء‌‎‌ غروب نمود و ماه برج خلافت امام حسن عسکری (ع) در امامت جانشین او گردید،‌ و من پیوسته به عادت مقرر زمان پدر به خدمت آن امام البشر می‌رسیدم. پس روزی نرجس خاتون آمد و گفت ای خاتون پا دراز کن که کفش از پایت بیرون کنم، گفتم توئی خاتون و صاحب من بلکه هرگز نگذارم که تو کفش از پای من بیرون کنی و مرا خدمت کنی بلکه من تو را خدمت می‌کنم و منت برد دیده می نهم، چون امام حسن عسگری (ع) این سخن را از من شیند گفت خدا تو را جزای خیز دهد ای عمه: پس در خدمت آن جناب نشستم تا وقت غروب آفتاب پس صدا زدم به کنیز خود که بیاور جامع های مرا تا بروم، حضرت فرمود ای عمه امشب نزد ما باش که در این شب متولد می شود فرزند گرامی که حق تعالی به او زنه می‌‌گرداند زمین را به علم و ایمان و هدایت بعد از آن که مرده باشد به شیوع کفر و ضلالت، گفت کی به هم می‌رسد ای سید من و من در نرجس هیچ اثر حملی نمی‌یابم، فرمود که از نرجس به هم می‌رساند از دیگری .

پس چیستم پشت و شکم نرجس را و ملاحظه کردم هیچگونه اثری نیافتم،‌ پس برگشتم و عرض کردم حضرت تبسم فرمود و گفت چون صبح شود اثر حمل بر او ظاهر خواهد شد و مثل او مثل مادر موسی است که تا هنگام ولادت هیچ تغییری بر او ظاهر نشد واحدی بر حال او مطلع نگردید زیرا که فرعون شکم زنان حامله را می شکافت برای طلب حضرت موسی و حال این فرزند نیز در این امر شبیه است به حضرت موسی و در روایت وارد شده که حکمیه خاتون گفت که بعد از سه روز از ولادت حضرت صاحبت الامر (ع) مشتان لقای او شدم رفتم به خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) پرسیدم که مولای من کجا است؟ فرمود که سپردم او را به آن کسی که از ما و تو به او احق و اولی بوده چون روز هشتم شود بیا به نزد ما و چون روز هفتم رفتم گهواره‌ای دیدم بر سر گهواره دویدم مولای خود را دیدم چون ماه شب چهارده بر روی من می خندید و تبسم می‌‏فرمود، پس حضرت آواز داد که فرزند مرا بیاور چون به خدمت آن حضرت بردم زبان در دهان مبارکش گردانید و فرمود که سخن بگو ای فرزند ، حضرت صاحبت الامر (ع) شهادتین فرمود و صلوات بر حضرت رسالت پناه و سایر ائمه صلوات الله علیهم فرستاد و بسم‌الله گفت و آیه‌ ای که گذشت تلاوت فرمود.

پس حضرت امام حسن عسکری (ع) فرمود که بخوان ای فرزند آنچه حق سبحانه و تعالی بر پیغمبران فرستاده است پس ابتدا نمود از صحف آدم و به زبان سرمایی خواند و کتاب ادریس و کتاب نوح و کتاب هود و کتاب صالح و صحف ابراهیم و توریه موسی و زبور داود و انجیل عیسی و قران جدم محمد (ص) را خواند پس قصه‌های پیغمبران را یاد کرد. پس حضرت امام حسن عسکری (ع) فرمود که چون حق تعالی مهدی این است را به من عطا فرمود و ملک فرستاد که او را به سرا پردة‌عرض رحمانی برند پس حق تعالی به او خطاب نمود که مرحبا به تو ای بندة‌من ه تو را خلق کرده‌ام برای یاری دین خود و اظهر امر شریعت خود و توئی هدایت یافتة‌بندگان من قسم به ذات خودم می خورم که با طاعت تو ثواب می‌دهم و بنا فرمانی تو عقاب می کنم مردم را و به سبب شفاعت و هدایت تو بندگان را می‌آموزم و به مخالفت تو ایشان را عقاب می‌کنم مردم را و به سبب شفاعت و هدایت تو بندگان را می‌آمرزم و به مخالفت تو ایشان را عقاب می‌کنم، ای دو ملکه برگردانید او را به سوی پدرش و از جانب من او را سلام برسانید و بگوئید که او در پناه حفظ و حمایت من است او را از شر دشمنان حراست می نمایم تا هنگامی که او را ظاهر نمایم و حق را با او بر پا دارم و باطل را با او سرنگون سازم و دین حق برای من خالص باشد. نسیم و ماریه کنیزان حضرت عسگری (ع) روایت کرده اند که چون حضرت قائم (ع) متولد شد بدو زانو نشست و انگشتان شهادت را به سوی آسمان نود و عطسه کرد و گفت الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله پس گفت گمان کردند ظالمان که حجت خدا برطرف خواهد شد اگر مرا رخصت گفتن بدهد خدا، شکی نخواهد ماند.

و ایضاً نسیم روایت کرد که که یک شب بعد از ولادت آن حضرت به خدمت او رفتم و عطسه کردم فرمود که یر حمکه الله- من بسیار خوشحال شدم پس فرمود می‌‌خواهی بشارت دهم تو را در عطسه گفتم بلی، فرمو امان است از مرگ تا سه روز.
اسماء و القاب شریفه آن حضرت (ع):
بقیة‌الله – حجه – خل و خلف صالح- شدید – عزیزم- قائم- م ح م د – صلی الله و علی آبائه و اهل بیته (‌ اسم اصلی و نام اولی الهی آن حضرت است) – مهدی – مآء معین یعنی آب ظاهر جاری بر روی زمین –
ذکر حمله‌ای از خصائص حضرت صاحب الزمان (ع):
اول- امتیاز نور ظل و شبح آن جناب است در عالم اظله بین انوار ائمه علیهم السلام چنانکه در جملة‌ اخبار معراجیه و غیره است که نور آن جناب در میان انوار ائمه علیهم السلام مانند ستارة‌درخشان بود در میان سائر کواکب.


دانلود با لینک مستقیم