مقدمه :
پژوهش وکنجکاوی از تمایلات طبیعی بشر است ومیل به شناخت وارضاء آن حس موجب دست یافتن به مجهولات زیادی شده است. لذا پیشرفتهای چشمگیری درکلیه زمینه های علمی فعلی حاصل این حس سیری ناپذیر کسانی است که زندگی خود را وقف جامعه بشری کرده ومی کند. توسعه وپیشرفت کشورهای غربی حاصل میزان اهمیتی است که این کشورها به تحقیق وپژوهش قائل هستند. در این دیار روح علمی همان شناختن ودر یافتن عمیق روشها وشیوه هایی بوده است که بشر برای پیش بردن علم بکار بسته است. این امر نه تنها از نادانی وسرگردانیهای آنها کاسته بلکه موجب شده است که در برآورد حوادث دقیق تر و مسئدلتر ودر انجام امور مجهز تر ودر یافتن مواد جدید با کیفیت بهتر موفقتر باشند. واما نقص عمده در کشورهای نوخاسته ، بی خبری از شیوه های شناختن ودانستن است. توجه سطحی به مسائل وبرداشت عامیانه از آنها بدون آشنایی به مبانی علمی راههای صحیح ، در این کشورها موجب ضلالت وگمراهی شده است. واین کشورها را در دور وتسلسل نادانی گرفتار نموده است.
بیان مسئله، هدف وفرضیه
از آنجایی که مدرسه سازمانی است که مسئولیت اصلی تعلیم وتربیت فرزندان هر جامعه ای را بر عهده دارد وزندگی در جامعه کنونی بدون تعلیم وتربیت عمومی غیر ممکن می باشد وبخصوص اینکه پدران ومادران بدلیل مشغله فراوان ویا بدلیل اعتمادی که نسبت به مدارس احساس می کنند بیشترین مسئولیت را بر دوش مدرسه می اندازند. لذا مشکلات مدارس در این امر مهم صد چندان می شود تا آنجایی که حتی خانواده ها در بسیاری از موارد از فرزندان خود به مدارس شکایت می برند و از نحوه رفتار فرزندان خود گلایه می کنند.
برسی تأثیر بدرفتاری والدین بر عزت نفس دانشآموزان مقطع راهنمایی شهرستان ایلام
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:96
فهرست مطالب :
چکیده
فصل اول:کلیات ۱
مقدمه ۲
بیان مسئله ۴
اهمیت و ضرورت مسئله ۷
اهداف تحقیق ۱۰
سؤالات و فرضیات تحقیق ۱۰
روش انجام تحقیق ۱۰
تعریف واژهها و اصطلاحات ۱۱
فصل دوم: ادبیات تحقیق ۱۲
مقدمه ۱۳
الف: پیشینه نظری تحقیق ۱۳
عزت نفس بالا ، عزت نفس پایین ۱۵
ب:تحقیقات انجام شده در ایران و خارج از ایران ۱۶
فصل سوم: روش تحقیق ۲۰
عنوان صفحه
مقدمه ۲۱
روش تحقیق ۲۱
جامعه و نمونه ۲۲
روش نمونهگیری ۲۲
ابزار اندازهگیری ۲۳
چگونگی گردآوری دادهها ۲۴
روش آماری ۲۵
فصل چهارم: یافتهها و نتایج تحقیق ۲۶
مقدمه ۲۷
یافتهها ۲۷
فصل پنجم: بحث یافتهها و تجزیه و تحلیل دادهها ۳۰
محدودیتهای تحقیق ۳۷
پیشنهادات تحقیق ۳۸
فهرست منابع و ضمائم ۳۹
ضمیمه الف: جداول نمرات هر دو گروه ۴۰
۱- جدول نمرات خام آزمودنیهای پسر ۴۱
۲- جدول نمرات خام آزمودنیهای دختر ۴۳
عنوان صفحه
فهرست منابع ۴۵
ضمیمه ب: پرسشنامهها ۴۶
۱- پرسشنامه بدرفتاری فیدل ۴۷
۲- پرسشنامه عزت نفس جنیس فیلد ۵۴
فهرست جداول :
۱- جدول تأثیر بدرفتاری والدین بر عزت نفس ۲۸
۲- جدول تأثیر بدرفتاری والدین بر عزت نفس دخترها ۲۸
۳- جدول تأثیر بدرفتاری والدین بر عزت نفس پسرها ۲۹
۴- تفاوت میانگین بدرفتاری والدین پسر و دختر ۲۹
چکیده :
مطالعه پیرامون نحوه رفتار والدین و ویژگیهای فرزندان موضوع بسیاری از تحقیقات علمی در کشورهای مختلف جهان بوده است از جمله موارد مهم و اساسی در این تحقیق ویژگی عزت نفس کودکان در رابطه با بدرفتاری والدین آنها است.
بدون تردید خانواده عمدهترین و مؤثرترین نقش را در فرایند شکلگیری شخصیت برای ایجاد حس عزت نفس در کودکان دارد. در خانوادهای که صمیمیت، محبت، مهربانی وجود دارد کودک میتواند هم عزت نفس بالایی داشته باشد و هم تغییرات مطلوب در شخصیت او ایجاد گردد. از یک سو کودک میتواند با اطمینان به شخصیت خود با مشکلات روبرو شود و از سوی دیگر، بدون داشتن اضطراب و تشویش رفتارهای نامناسب خود را مورد تردید قرار داده و سعی میکند آنها را به نحو مطلوب تغییر دهد. شکلگیری بنیادین عزت نفس در کودکان متأثر از فضای کلی خانواده است.
میدانیم که اگر گویا فضای کل خانواده هر حرکت و رفتار کودک را علیرغم نادرست بودن پذیرا باشند، کودک به احتمال زیاد دچار اختلال رفتار میگردد زیرا تفاوت بین رفتارهای درست و غلط را نمیداند و از دیگران نیز انتظار دارد که همچون مادر و پدر هرگونه رفتار او را به گرمی و صمیمیت بپذیرد و چون چنین چیزی مقدور نیست مشکلات و درگیریهای اجتماعی او آغاز میگردد. در نقطه مقابل خانوادههایی وجود دارند که رفتارهای کودک را نمیپذیرند و در حقیقت دائماً در حال طرد کودک خود هستند در چنین فضای خانوادگی کودک نمیداند چه چیزی باعث قبول و تشویق از طرف دیگران میگردد و کودک در هر امری دچار بلاتکلیفی است.
عزت نفس مبتنی بر ارزیابی قضاوتهایی است که شخص درباره خصوصیات خود به عمل میآورد. روانشناسان و جامعهشناسان عزت نفس را از شخصیت و هسته مرکزی سازگاری اجتماعی میدانند «اسلامی نسب، 1373».
تحقیقات انجام شده بر ارتباط متقابل بین عزت نفس فرد و تصور فرد از توانائیهای خود تأکید دارد بدین معنا که اگر عزت نفس کاهش یابد، احساس ضعف و ناتوانی در فرد ایجاد میشود و بالعکس با افزایش اعتماد به نفس احساس توانمندی به وجود میآید.
خانوادهها یا والدینی که بطور مستمر کودکان خود را مورد حمایت قرار میدهند، با آنها گرم و صمیمیاند و کنترل منطقی و متعادل را اعمال میکنند، در فرزندان خود اشتیاق ابراز رفتارهای اجتماعی قابل قبول را ایجاد میکنند و زمینه را برای بروز استعدادها و توانائیهای کودکان و نوجوانان خود فراهم میآورند. برعکس والدین آسان گیر که از کنترل کودکان خود پرهیز میکنند، کودکان آنها اشتیاقی ندارند که از رفتارهای قابل قبول و معیارهای تعریف شده گروههای مختلف جامعه اطاعت کنند.
والدینی وجود دارند که کارهای کودکان خود را در دوره طفولیت و کودکی به گونه صحیح کنترل نمیکنند، در نتیجه در دوره نوجوانی و جوانی از درونی ساختن اخلاقیات و ارزشها در آنها عاجز میمانند. این گروه دیر دست به کار میشوند و فقط در دوره جوانی اقدام به کنترل جوانان خود میکنند، دورهای که مداخلات دیروقت والدین و اختلافات ایجاد شده جوانان را به سوی کژرفتاری اجتماعی و انحرافات اخلاقی سوق میدهد.
بیان مسأله
یکی از نیازهای اصلی و اساسی انسان احساس ارزش نسبت به خود و یا بطور کلی عزت نفس (self esteem) میباشد در واقع برخوردار از این احساس ارزشمندی و اعتماد به نفس است که برای انسان به مانند یک سرمایه و ارزش حیاتی به حساب آمده و از جمله عوامل مهم و عمده در امر شکوفایی استعدادها و خلاقیت در انسانها محسوب میگردد این احساس ارزش بخشی از خودپنداره (self concept) انسان میباشد که شامل تصویر خود از خود و احساسی که او نسبت به خویشتن دارد و درجه پذیرش و تأیید شخص نسبت به خویش میباشد. نوع نگرش انسان نسبت به خودش، براساس تجربیاتی است که از نگرش دیگران و ارزیابی آنها نسبت به شخصیت خودش دارد (میرزابیگی، 1373).
توجه پژوهشگران به عامل عزت نفس تا آنجا که مورد تحقیق قرار گرفته که بسیاری آن را به عنوان یک نیازمهم و اساسی در وجود افراد با ابعاد فردی و اجتماعی تلقی نمودهاند در این زمینه میتوان به افرادی چون: آدلر 1930، آلپورت 1937، مورفی 1947. مزلو 1970، راجرز و سالیوان 1959 اشاره نمود. (بیابانگرد، 1373، ص 11)
نقش خانواده در میزان عزت نفس براساس تحقیقات انجام شده قبلی اثبات شده است حال اگر والدین به گونهای رفتار کنند که کودک آزرده خاطر شود در این صورت عزت نفس کودک پایین میآید. زیرا یکی از راههای ارضای نفس، تکریم افراد و توجه به شخصیت آنهاست.
فردی که در محیط خانواده به اندازه کافی مورد احترام و پذیرش واقع شود و عزت نفس وی بطور مطلوب ارضاء گردد روحیهای طبیعی و روان و معتدل خواهد داشت. برعکس فردی که از پدر و مادر احترام و تکریم ندیده و والدین با او بدرفتاری داشتهاند عزت نفس او پایین شکل میگیرد و کودک در خود احساس پستی و حقارت کرده و شکست خورده و افسرده خواهد شد و به صورت مستقیم و غیرمستقیم دچار مشکلات و اختلالات رفتاری و شخصیتی میگردد هیلز و کوپر اسمیت گزارش میدهد دختران و پسرانی که از عزت نفس بالایی برخوردار بودند والدین پذیرنده، خوش برخورد، بامحبت و خونگرم داشتهاند. (بوشهری، 1373، ص 23).
هدف از پژوهش حاضر بررسی تأثیر بدرفتاری والدین بر عزت نفس کودکان دختر و پسر میباشد و قصد بر آن است که آیا رابطهی بین این دو وجود دارد یا نه. در مکتب اعتقادی اسلام نیز توجه بارزی به ارزشمند بودن انسان و ایجاد یک تصور مطلوب و ارزشمند در انسان نسبت به خودش و دیگر انسانها وجود دارد چنانکه در یک دیدگاه کلی و اساسی انسان به عنوان موجودی در نظر گرفته شده است که دارای ارزش و کرامت است که لازم است درک و احساس عمیق نسبت به عزت و کرامت خود و دیگران داشته باشد در این تحقیق برآنیم که روشن کنیم بدرفتاری والدین به خصوص در دوران کودکی به چه میزانی بر عزت نفس آنها در آینده تأثیر میگذارد.
احساس ارزش درجه تصویب، تأیید، پذیرش و ارزشمندی است که شخص نسبت به خویشتن احساس میکند (شاملو، 1372، ص 137).
اهمیت و ضرورت مسئله
عزت نفس از نظر روانشناسان به میزان ارزشی که فرد برای کفایت و صلاحیت خود در رابطه با اهداف کلی و ایدهآلهای خود در نظر میگیرد برمیگردد.
بنابراین ممکن است فردی از نظر دیگران بسیار موفق ارزیابی شود ولی هنوز در نظر خود او فردی ناموفق باشد. البته زیربنای این نوع تصور به خود پنداشت فرد مربوط است. قضاوت دیگران او را به احساس رضایت از خود نمیرساند. البته دیگران در شکلگیری این احساس در کودکی مؤثرند. پایین بودن عزت نفس همواره با تعریف بنیادی ناروشن فرد از آینده خود همراه است. برای مثال کسی که دارای عزت نفس پایینی است برای توصیف خود از اصلاحات دوسوگرایانه یا دوگانه استفاده میکند بنابراین خود را هم کمرو و بزدل و هم بیباک و جسور هم سرسخت و نامنعطف و هم انعطافپذیر و ملایم توصیف میکند. این درهم شدگی قضاوت با فقدان پایداری بیثباتی و بیاعتمادی نسبت به سرشت و سرنوشت بنیادین خود پیوند مییابد بر همین اساس این افراد احتمالاً نمیتوانند تصمیم بگیرند که در چه موقعیت اجتماعی شرکت کنند آنها حتی ممکن است خود رادر موقعیتهایی قرار دهند که پیامهای اجتماعی ضد و نقیض و منفی درباره ارزشمندی خود دریافت میکنند و بنابراین خود را در معرض در همشدگی بیشتر قرار میدهند.
داشتن عزت نفس برای همه انسانها یک ضرورت است. در واقع چیزی است که همیشه در جستجوی آن هستیم با این حال و با همه تلاشها، بعضی از افراد انسانی هرگز به آنچنان اعتماد به نفسی که بتواند احساس واقعی و شادی کنند نمیرسند و همیشه در ناراحتی و شک و تردید زندگی میکنند و هیچ وقت به موفقیت در زندگی دست پیدا نمیکنند.
ما در طول زندگی، انرژی زیادی مصرف میکنیم تا اطرافیانمان را وادار به تغییر کنیم. اگر ذرهای از آن انرژی را برای کار بر روی خودمان معطوف میکردیم، نسبت به دیگران محبت بیشتری در ما به وجود میآمد، زیرا عزت نفس قوی به ایجاد احساس قویتری از محبت نسبت به اطرافیان منجر میشود، دنیایی که در آن افراد بتوانند واقعاً به خودشان ارزش و احترام قائل شوند، دنیایی خواهد بود که مردم بیشتر به فکر یکدیگر هستند. اگر انسانها به عنوان یک کل بتوانند عزت نفس خود را بالا ببرند ما شاهد تغییر بزرگی در کیفیت زندگی خود و آنها خواهیم بود.
در این تحقیق سعی شده است تأثیر بدرفتاری والدین را بر عزت نفس دانشآموزان را بررسی و مشخص کرد. همانطور که میدانید خانواده و نحوه برخورد و رفتار آنها کودکان در میزان عزت نفس آنها بسیار مؤثر و تأثیرگذار میباشد. بنابراین کودکان باید در محیط گرم خانواده و در کنار والدین خود میزان عزت نفس خود را بالا ببرند تا در دوران جوانی و نوجوانی و بزرگسالی بتوانند زندگی مستقلی داشته باشند.
خانوادههای قدرتطلب
این گروه از والدین سعی میکنند رفتارها و نگرشهای کودکان خود را با توجه به معیارهای رفتاری معین شکل داده کنترل و ارزیابی میکنند. والدین قدرت طلب کودکان را به اطاعت تشویق میکنند و به منظور گردن نهادن، شیوههای مختلف تنبیه را ترجیح میدهند. والدین قدرتطلب کودکان و نوجوانان را پرورش میدهند: سرکش، طغیانگر، برخوردار از سطوح بالای کمرویی و اضطراب احساس بیکفایتی و حقارت. این نوع کودکان هیچ موافقت و سازش با ارزشها و خواستههای والدین خود ندارند و از گزینش هدفهای منطقی و قابل دسترس عاجزند. بیشتر مشکلات رفتاری، روحی و شخصیتی این نوع کودکان نتیجه رفتار والدین است. از آنجا که عمدهترین و مؤثرترین عامل در فرایند شکلگیری شخصیت برای ایجاد حس عزت نفس، خانواده است و عزت نفس از اجزای شخصیت و هسته مرکزی سازگاری اجتماعی است.
اهداف تحقیق
الف- هدف کلی:
هدف کلی از این تحقیق بررسی تأثیر بدرفتاری والدین بر عزت نفس دانشآموزان مقطع راهنمایی استان ایلام میباشد.
ب- اهداف جزیی:
1- بررسی میزان بدرفتاری والدین دانشآموزان
2- بررسی میزان عزت نفس دانشآموزان
سؤالات و فرضیات تحقیق
در این تحقیق سعی شده است تا به دو فرضیه پاسخ داده شود:
الف: بین بدرفتاری والدین و عزت نفس کودکان آنها (دختر و پسر) رابطه وجود دارد.
ب: بین بدرفتاری والدین پسر با والدین دختر تفاوت معنیداری وجود دارد.
روش انجام تحقیق
از آنجائی که این پژوهش بدنبال بررسی تأثیر بدرفتاری والدین بر عزت نفس دانشآموزان مدارس راهنمایی میباشد لذا در این پژوهش از روش تحقیق علی یا پس
از وقوع استفاده شده است که در فصل سوم بطور مبسوط بحث خواهد شد.
تعریف واژهها و اصطلاحات
الف) عزت نفس: ارزشیابی فرد درباره خود یا قضاوت فرد در مورد ارزش خود (کوپراسمیت، 1967)
ب) عزت نفس بالا: وضعیت فردی است که نمره او در گروه نمونه نسبت به سایر افراد از میانگین بالاتر است.
ج) عزت نفس پایین: وضعیت فردی است که نمره او در گروه نمونه نسبت به سایر افراد از میانگین پایینتر است.
د) بدرفتاری: در این تحقیق نمرهای است که آزمودنی از پرسشنامه روانشناسی بدرفتاری فیدل کسب میکند.
و...
بررسی تأثیر سبکهای فرزند پروری والدین بر میزان خلاقیت کودکان
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:121
فهرست مطالب :
فصل اول 4
مقدمه 5
بیان مسئله : 9
ضرورت و اهمیت تحقیق : 10
فصل دوم پیشینه تحقیق 13
پیشینه تحقیق 14
تعریف خلاقیت 17
مفهوم خلاقیت 20
نظریه های مربوط به خلاقیت: 23
خلاقیت معمولی و خارق العاده: 27
چه چیزی خلاقیت نیست؟ 28
تفکر خلاق: 31
فرآیند خلاق: 32
عوامل موثر در خلاقیت: 35
عواملی که مانع خلاقیت می شود: 42
روشهای پرورش خلاقیت: 44
ویژگی های کودکان خلاق: 50
اشکال مختلف تخیل و جلوه های خلاقیت در کودکان: 56
شیوه های ارتباط والدین با فرزندان: 58
الگوی شفیر: 61
1- والدین مقتدر (همتای ربع اول در الگوی شیفر): 62
2- والدین سهل گیر (همتای ربع دوم در الگوی شیفر): 62
3- والدین مستبد (همتای ربع سوم در الگوی شیفر): 63
4- والدین مسامحه کار بی اعتنا (همتای ربع چهارم در الگوی شیفر): 64
موقعیت و تأثیر خانواده بر رفتار فرزندان: 65
چگونه رفتارهای ولدین می تواند خلاقیت را برانگیزد: 66
نیل به دستاورد – نه نمره 69
والدین فعال و مستقل: 70
قدردانی از خلاقیت: 70
تصور ذهنی از آینده: 71
شوخ طبعی: 72
اصول تورنس 72
شیوه های فرزندپروری: 74
فصل سوم 81
مقدمه: 82
نمونه آماری: 82
روش آماری: 83
ابزار تحقیق: 84
ابزار تحقیق: 84
پرسشنامه شیوه های فرزند پروری: 84
پایایی و اعتبار آزمون: 85
آزمون سنجش خلاقیت: 87
فصل چهارم:تجزیه و تحلیل داده ها 89
مقدمه: 90
جدول شماره 1: میانگین خلاقیت کودکان با توجه به سبک فرزندپروری والدین 91
جدول شماره 2: جدول همبستگی مربوط به فرضیه شماره یک 91
جدول شماره 5 : میانگین خلاقیت کودکان با توجه به سبک فرزند پروری 95
جدول شماره 6: جدول همبستگی مربوط به هزینه شماره 3 95
جدول شماره 7: توزیع فراوانی سبک فرزند پروری والدین 101
جدول شماره 8 : توزیع فراوانی سبک فرزند پروری والدین 101
جدول شماره 9 : توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 102
جدول شماره 10 : توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 102
جدول شماره 11 : توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 102
جدول شماره 12 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 103
جدول شماره 13: جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 103
جدول شماره 14 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزند پروری والدین 104
جدول شماره 15 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 104
جدول شماره 16 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزند پروری والدین 105
جدول شماره 17 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 105
جدول شماره 18 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 106
جدول شماره 19 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 106
جدول شماره 20: جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 107
جدول شماره 21: جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 107
جدول شماره 22 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 107
جدول شماره 23 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 108
جدول شماره 24 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین. 108
جدول شماره 25 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 109
جدول شماره 26 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 109
جدول شماره 27: جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 110
جدول شماره 28 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 110
جدول شماره 29: جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 111
جدول شماره 30 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 111
جدول شماره 31: جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 111
جدول شماره 32 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 112
جدول شماره 33 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 112
جدول شماره 34 : جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 113
جدول شماره 35: جدول توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 113
جدول شماره 36 : توزیع فراوانی سبکهای فرزندپروری والدین 114
جدول شماره 37 : توزیع فراوانی خلاقیت کودکان 114
جدول شماره 38 : توزیع فراوانی خلاقیت کودکان 115
جدول شماره 39 : توزیع فراوانی خلاقیت کودکان 116
جدول شماره 40 : جدول توزیع فراوانی خلاقیت کودکان 116
جدول شماره 41 : جدول توزیع فراوانی خلاقیت کودکان 117
جدول شماره 42 : توزیع فراوانی خلاقیت کودکان 117
جدول شماره 43 : توزیع فراوانی خلاقیت کودکان 118
جدول شماره 44 : توزیع فراوانی خلاقیت کودکان 119
تعاریف نظری واژه ها: 120
نگرشهای فرزندپروری: 121
چکیده :
با توجه به برخورد جوامع بشری با مسائل ناهمگون بی شمار فزاینده وابستگی متقابل بین کشورها، تحلیل رفتن منابع طبیعی، سرعت فزاینده تغییرات و مسائل عدیدهای از این قبیل نیاز به یافتن تصویری هر چه جامعتر و دقیقتر از آینده برای هر جامعه از ضروریات است. (کفایت، 1372).
تورنس (1959) استدلال میکند که تصاویر آگاه و ناخودآگاه از آینده، نیروی محرک مهمی در پس دستاوردهای آیندهاند. تصاویر مثبت آینده، نیروی پر توان مغناطیسی هستند که ما را به تحرک واداشتهاند و به ما انرژی لازم را برای حرکت به پیش به سوی امکانات، راهحلها و دستاوردهای خلاقی و جدیدی میدهند از طرفی برای آنکه بتوانیم قدرت تصور خود را افزایش دهیم و تصاویر مثبتی از آینده خلق کنیم باید خلاقیت خود را پرورش دهیم. چه نیاز به به خلاقیت اجتناب ناپذیر است، بنابراین در این دنیای پیچیده کنونی که در هر رقابتهای بسیار فشرده جوامع مبتکر و مختلف برای دستیابی به جدیدترین تکنولوژی و منابع قدرت هستیم. افراد تیز هوش خلاق و صاحبان اندیشههای نو و جدید همانند گرانبهاترین سرمایهها از جایگاه بسیار بالا و ارزشمندی برخوردار هستند.
هر چه قدر جهانی که در آن زندگی میکنیم پیچیدهتر میشود نیاز به شناسایی و پرورش ذهنهای خلاق و آفریننده محسوس و روشنتر میگردد. در همین رابطه نونیامی معتقد است:
«شانسی برای بدست آوردن خلاقیت بالقوه میتواند موضوع مرگ و زندگی هر جامعهای باشد» (گاستون، 1985).
به همین دلیل امروزه جامعه، بیش از هر زمان دیگر به افراد خلاق و هوشمند نیاز دارد در شرایط کنونی، مسائل خلاقیت از تمرین مسائل در قلمرو روانشناسی آموزشگاهی است.
در مورد خلاقیت و شناخت کودکان خلاق باید خاطر نشان سازیم قبل از اینکه که آتی بتواند خلاق شود باید شرایط یا محیط مناسب فراهم شود. خصوصیات افراد خلاق و غیر خلاق مباحثی چند را در رابطه با محیط خانوادگی با خلاقیت را به بار آورده به طوری که هم اکنون عقیده بر این است که محیط خانوادگی انسان خلاق چیزی سوال محیط خانوادگی آدم غیر خلاق میباشد. این تفاوت مخصوصا در آنچه که مربوط به روابط والدین و فرزندان میباشد جنبه مشخصتری دارد. برای این مثال نمونهای را که توسط شینر (1970) در این رابطه انجام گرفته است را میآوریم، وی درباره ده دختر تیزهوش و خلاق مطالعه نموده است و به این نتیجه رسیده است که خانوادههایشان در حدود آنها کنند سختگیری میکنند. این دختران خواندن را زود آموخته بودند و سرگرمیهای بسیار خلاقانهای داشتند (شعر و نقاشی) و خود را دارای قدرت تخیل بسیاری میدانستند.
بین کشورها و گروههای اجتماعی مختلف، به تفاوتهای چشمگیری در زمینه روابط والدین و فرزندان یا به عبارت دیگر شیوههای فرزند پروری برخوردیم که در دهههای نخست میلادی (سه دهه نخست) حاضر، روشهای فرزند پروری تا حدود زیادی زیر نفوذ مکتب رفتارگرایی بود. جای تردید است که پدران و مادران زیادی این شیوه خشک را به کار بسته باشند. اما به هر حال دیدگاه متخصصان آن زمان چنین وده است. (اتکنیسون، 1983).
به نظر میرسد در حال حاضر شاهدند در جهت عکس هستیم و چنین مینماید که امروز، والدین احساس میکنند که ساده گیری پاسخگویی مشکل آنها نیست. به هر حال روابط والدین و کودک یکی از بحثهای مهم روانشناسی است. البته باید توجه داشت که رفتار والدین ابعاد مختلف دارد و فقط شامل تغییرات یکنواخت نمیشود.
به طوری که ممکن است والدین هم فرزند خودشان را دوست بدارند و هم اینکه آنها را طرد نمایند، یا اینکه در حین درست داشتن آنها در انضباط نیز سخت گیری کنند، پاسخ طفل نیز صرفاً به یک جنبه از رفتار والدین با شخصیت آنها ارتباط پیدا نمیکند. بلکه ما حصل ترکیب عوامل مختلف میباشد. هر چند پیش بینی ویژگیهای شخصیتی بعدی بر مبنایی روشهای خاص فرزند پروری بسیار دشوار است اما شواهدی در دست است که بر اساس آن میتوان گفت بدون شک خانواده مهمترین نقش را در کنترل و هدایت تخیل و ظهور خلاقیتها ایفا میکند، با اینکه عوامل ژنی، پیدایش استعداد خلاقیت را هر افراد ممکن میسازد معذلک بروز و رشد این استعدادها تحت تأثیر عوامل محیطی قرار دارد. به طوری که میتوان گفت: خلاقیت به عنوان یک استعداد حاصل تعامل پیچیده وراثت و محیط است. (افروز، 1371)
در این پژوهش برآنیم تا مشخص کنیم که آیا شیوههای فرزند پروری با روشهای که والدین در تربیت فرزندانشان به کار میبرند چه تأثیری بر خلاقیت آنان دارد؟
بیان مسئله :
نقش الگوهای فرزندپروری و تأثیرات آنان به میزان خلاقیت کودکان، چه در روند تکاملی انسان و چه در توسعه ترقیات آینده جهان، امری شایسته التفات بوده و در هر عصری که این نقش در غبار کم اتفاقی مسئولان رنگ باخته و یا به بوته فراموشی سپرده شده است، جهان به گرفتار آمده است، و اهمیت آن است که الگوهای فرزند پروری و خلاقیت یکی از مشکلات و گرفتاریهای جوامع بشری میباشد چرا که این امر با سیاست اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پیوندهای ناگسسته وارد که با تاسف در خانواده و آموزش و پرورش امروز ما نیز سرچشمه بسیار نارساییها به شمار میرود.
از طرفی مسئله خلاقیت مسئلهای است که در همه کشورها اعم از پیشرفته صنعتی و یا در حال رشد مطرح و در همه زمانها به نحو خاص خود بروز کرده است، لذا تحقیق درباره عوامل و راههای شکوفایی آن همواره مورد نیاز جوامع بوده است. از طرفی تنوع ضرر و زیانهایی که از این راه یعنی نادیده گرفتن افراد خلاق جامع به عمر انسانها و یا به منابع مادی آنان میرسد آنچنان رقم شایان توجهی را در برمیگیرد.
باید تکاملهای آموزشی کارایی خود را بیشتر در راه افزایش استعدادها و تواناییهای کودکان به کار برند. شناخت و آگاهی نسبت به الگوهای فرزند پروری و میزان خلاقیت میتواند و به والدین و کودکان و همچنین مسئولان آموزش و پرورش و محققان و نظریه پردازان اجتماعی و فرهنگی کمک کند تا در برخورد با کودکان آگاهانه عمل کنند و مسائل و مشکلات آنها را در نظر داشته باشند.
در این راستا، برآنیم تا علل متفاوت شکوفایی خلاقیت و همچنین عللی که مانع از رشد خلاقیت کودکان میشود را بررسی کرده و به اثبات برسانیم و با روشهای متفاوت والدین، سلطة گری، آسان گیری و وابستگی شدید، مورد مقایسه و ارزیابی قرار دهیم. تا کار کرد هر یک از روشهای مورد نظر به میزان خلاقیت کودکان نشان داده و مناسب بودن و مزایا و معایب هر کدام از آنها را با روشی علمی به اثبات برسانیم.
ضرورت و اهمیت تحقیق :
بدون شک اهمیت و نقش نهاد خانواده به عنوان اولین جایگاه اجتماعی و مهمترین عامل تعیین کننده رفتار کودکی بر کسی پوشیده نیست. لذا لازم است والدین به عنوان مهمترین اعضای این نهاد که در تماس دائم با هستند و دینای او را میسازند. از روشهای تربیتی کودک اطلاع کافی داشته باشند، یکی از مشکلات عمده که معمولا والدین با آن روبرو هستند، عدم اطلاع کافی از چگونگی کاربرد شیوههای تربیتی مناسب در مورد فرزندانشان است، والدین معمولاً از نتایج برخوردهای خود با کودکان بازخوردی دریافت نمیکنند، پدر و مادر نمیداند در هر سنی از فرزندانشان چه انتظاراتی باید داشته باشند، معمولاً والدین از روشهای به ارث رسیده از نیاکان خود برای تربیت فرزندان استفاده میکنند و کمتر به فکر اصلاح آن روشها هستند. لذا اگر والدین بدانند که روشهایی که آنها برای تربیت فرزند خود به کار برند چه اثرات منفی میتواند داشته باشند. در به کارگیری آن روشها دقت کافی منظور خواهد داشت، از طرف دیگر همانطور که بارها گفته شده است اهمیت نیاز به ذهنهای خلاق و آفریننده در جامعه کنونی، پرورش کودکان خلاق به عنوان منابع انسانی فردا بر هیچ کس پوشیده نیست تورنس (1979)
با گفته خود مبنی بر اینکه هیچ یک از ما دقیقا نمیدانیم در آینده چه چیزی در انتظار ماست» با وضعیت مبهمی به آینده اشاره میکند اما (1990) در کتاب خود تحت عنوان جابهجایی در قدرت آیندهای روشن برای ملتها پیش بینی میکند (خوارزمی، 1372) و همچنین یکی از معضلات کل جامعهای که در جهان سوم زندگی میکند. پدیده استعماری فرار مترها میباشد که تاریخ شواهد بسیاری از آن به یاد دارد. افرادی مبتکر و خلاق که به خاطر بضاعت مالی و کسب موفقیتهای بهتری برای زندگی از کشورها باید خود مهاجرت کنند و در کشورهایی که منتظر فرصتهایی برای در اختیار گرفتن این نابغههای مبتکر و سازنده هستند ساکن میشوند و متأسفانه جامعه علمی از وجود آنان بی بهره مانند. یکی دیگر از اهداف این تحقیق نشان دادن تأثیرات منفی برخوردهای ناآگاهانه والدین و بر بیان در اخر تربیت و پرورش فرزندان و دانش آموزان و خصوصا کودکان نوجوانان سرآمد است. نتایج و بررسیهایی که در این زمینه به عمل آمده است نشان دهنده اوضاع بسیارو رقمت بار این کودکان است که گرفتاری بهری اطرافیان خود هستند.
اهداف تحقیق عبارتند از :
پیشینه تحقیق
تا قبل از سالهای دهة پنجاه تعداد اندکی از افراد توانستند راه را برای تحقیقات تجربی و ایجاد برنامههایی جهت پرورش استعدادهای خلاق هموار سازند. مثلاً گالتون نبوغ را از نظر ارثی مورد بررسی قرار داد، والاس مدلی طرح کرد و ضمن آن گامهایی را که در جریان فرایند خلاق طی می شود، تشریح کرد. در اواخر دهه 1930 کاترین پاتریک مدل والاس را مورد تجربی قرار داد. راسمن بعد از مطالعه در زندگی تعداد زیادی از مخترعین آمریکایی مدل مشابهی را به وجود آورد. و هاروی لمن بیوگرافی افراد خلاق را در حوزههای متعدد مورد مطالعه قرار داد تا بر اساس آن ارتباطی را که بین جنبه کیفی و کمی در بازدهی یک رفتار خلاق وجود دارد، در خلال سالهای بزرگسالی مشخص کند. یکی از مشهورترین مرکز که در آن زمان یعنی سال (1950) در رابطه با این موضوع تشکیل شد مرکزی بود که در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به وجود آمد و در همین جا بود که گلیفورد و همکارانش مصمم بودند تا فرضیه خود را راجع به اینکه مهمترین عامل در هوش، قابلیت تفکر خلاق است ثابت کنند. روشی که در پروژه تحقیقاتی استعدادها به کار رفت این بود که به طور کلی تفاوتهایی را که در نحوه عملکرد افراد تحصیل کرده وجود داشت. مطالعه کنند با این فرض که کنشهای ضروری در افراد خلاق هر چه باشند، این خصوصیات به اندازههای متفاوت در برخی از استعدادهای خلاق بسیار موفق بود. در تحقیقات بعدی که در این زمینه انجام شد تستهای مذکور نقش عمدهای بر عهده داشت، قابلیتهای که این افراد توانستند کشف کنند عبارت بودند از، حساسیت، سیالی – ذهن (کلامی، تصوری، تداعی، توصیفی) و مهارت انعطاف ذهنی که شامل دو نوع خلق الساعه و انضباطی است. در دانشگاه مینه سوتا شخصی به نام پل ترنس روی کودکان خلاق و نیز معلمانی که خلاقیت فکری را تعلیم میداند، تحقیقاتی انجام داد. علاوه بر ارتباطی که بین کارهای خلاق و سن کودکان و نوجوانان پیدا کرد توانست رابطه مهمی میان خلاقیت و محیطی که در خلاقیت تأثیر میگذارد پیدا کرد.
از تحقیقات و کشفیات جدیدی که در رابطه با مسئله نیمکرههای مغز به دست آمده است، میتوان مفاهیم مهمی در زمینه برنامههای آموزشی خلاق استنباط نمود، در مدارس عموماً رسم بر این است که کارها را برای کودکانی که نیمکره چپ مغزشان فعال است تنظیم میکنند. یعنی فرایندی که در آموزش دنبال می شود شبیه جریانی است که در یادگیری زبان و سایر ارتباطات صورت میگیرد. در حالی که تحقیقات نشان داده است که در برخی از مردم نیمکره راست مغز فعال است، یعنی آنها اطلاعات را از راههای شهودی و اشراق بهتر فرا میگیرند. این کشفیات علاقه زیادی از افراد را به فلسفه مشرق زمین که از دو دهه قبل به وجود آمده است به خوبی توجه میکند. طبق تحقیقات انجام شده، نشان داده میشود که کودکان خلاق از خانوادههایی هستند که وجه مشخصه آنها فقدان سلطه گری و ساختارهای والدین است، جایی که واگرایی فرد مجاز و مخاطره قابل قبول است. (واتسون 1960- گتزلس و جکسون 1962)
تعریف خلاقیت
پژوهشگران با توجه به برداشتهای متفاوت از خلاقیت تعاریف گوناگونی ارائه نمودهاند. وجود همین اختلافات مبین این موضوع است که کنشهای مغزی بسیار پیچیده و ترکیبی از فعالیتهای شگفت انگیز ذهن است.
خلاقیت در لغت نامه روان شناسی پیرون چنین تعریف شده است، خلاقیت عبارت است از «کنشهای اختراعی تخیل آفریننده که در آثار گتزل و ماکسن چیزی متفاوت از هوش معمولی است» «جاویدی 1373 ص 13» آرتور گستلر میگوید در مجموعههای ناهمسان وقتی دو اندیشه به همدیگر برخورد میکنند. از تصادم آنها به صورت هماهنگ و یگانه اثری هنری یا علمی به وجود میآید. (هاشمی 1358 ص5) به نظر گانیه آفرینندگی عبارت است از نوعی حل مسئله که در آن عقاید و اندیشهها زمینههای مختلف را با یکدیگر مربوط ساخت، به عبارت دیگر از ترکیب چندین قاعده پیچیدهتر و جدیدتر را ابلاغ نمود. به نظر راسل، تفکر آفریننده شباهت زیادی به حل مسئله دارد. وی میگوید «هر وقت کودک یا بزرگسال تجربیات پراکنده خود را ترکیب یا انگارههای تازه را ارائه میدهد، میگویند که تفکر آفریننده صورت گرفته است این فرایند در حل مسئله هم صورت میگیرد. از نظر هربرت فوکس فرایند خلاق، به هر نوع فرایند تفکری گفته میشود که مسأله را به طریق مفید و بدیع حل میکند (رضائیان، 1369 ص 206)
آفرینندگی در طبقه بندی هدفهای تربیتی بلوم و دیگران تحت عنوان ترکیب آمده است. در بحث پیرامون این طبقه بندی نیز گفته شده است که «ترکیب به دست آمده الزاماً نباید از نقطه نظر بشریت به طور کلی تازگی داشته باشد». جنبه آفرینندگی خواهد داشت در واقع اصالت اثر مهمترین مدرک خلاقیت آن است. نیز در توصیف سطح ترکیب آمده است «در ترکیب یعنی پهلوی هم گذاشتن عناصر و اجزاء برای ایجاد یک کلی یکپارچه و تولید طرح یا ساختی که قبلاً بدین شکل وجود نداشته است.
ترکیب همان فعالیت ذهنی است که به آفرینندگی و خلاقیت معروف است. (سیف، 1368 ص 103). به عقیده گیفورد تا وقتی انسان به مشکلی برخورد نکند و زندگی او از روی عادت و پا بر مبنای دور زدن مشکلات سیر میشود، خلاقیتی در کار نخواهد بود.
ولی همین که به مشکل برخورد کرد و خواست آن را حل کند آن فرایند فکر و اعمالی که متعارف آن برای حل مشکل ایجاد میشود خلاقیت نام دارد. خلاقیت مستلزم بهره گیری از نوع خاصی از جریان فکری است یا چیزی که گلیفورد آن را تفکر واگرا نامیده است. تفکر واگرا، تفکری است متفاوت از جریانهای فکری موجود، به عبارت دیگر فرد خلاق تمایل دارد مسائل مختلف را به طرق متفاوت حل کند، ولو اینکه ظاهراً یک راه حل بیشتر برای آن مسئله وجود نداشته باشد. (افروز، 1371 ص 99، 98) آرتور (1968) واژه خلاقیت را چنین طرح میکند که «اصطلاحی است که در ادبیات فنی اساساً به همان معنای رایج استفاده میشود یعنی به فرایندی ذهنی اشاره دارد که نتیجه آن راه حلهای مفید و جدید، ایدهها، مفهوم سازی و شکلهای هنری تئوریها با محصولاتی است که منحصر به فرد، بی نظیر و نو ظهور هستند. (مهدی زاده و رضوانی 1365). استعداد آفرینش اشکال جدید در زمینه هنر یا مکانیک یا حل مسئله از راه و روشهای جدید. (منصور دادستان 1365) خلاقیت فرایندی است که نتیجه آن اثر شخصیتی است و توسط گروه اجتماعی در یک برهه زمانی به عنوان چیزی مفید و ارضا کننده پذیرفته میشود. (بودو 1358)
خلاقیت امری است فردی که طی آن شخص با استفاده از تفکر واگرا، فکری نو و تولیدی تازه ارائه میدهد. (افروز 1372) به نظر آزوبل آفرینندگی عبارت است از استعدادهای بی همتا در یک زمینه به خصوص، بنابراین تعریف، افراد آفریننده افرادی غیر متعارف هستند و این افراد از اشخاص باهوش خیلی کمیاب ترند (هاشمی 1358) و خلاقیت را می توان به گونه ای ساده در به وجود آوردن چیزی تازه تعریف کرد، از آنجا که انسانها قادر نیستند چیزی را از هیچ درست کنند، عمل آفرینش بیشتری همیشه مستلزم تغییر شکل دادن مواد معین است. خواه این مواد فیزیک باشد، خواه ذهنی «چیز تازه» ترکیبی است که از طریق بازسازی یا تولید مجدد چیزی کهنه ساخته می شوند. خلاقیت سبب می شود افراد قادر باشند خود را با تغییرات در آینده هماهنگ و وفق دهند، شرایط با تغییر زندگی هر لحظه انسان را در برابر مسئله ای قرار می دهد که داشتن آفرینندگی، نوآوری قدرت حل مسئله می تواند او را در سازگاری با محیط یاری دهد.
مفهوم خلاقیت
هر چیزی که کودک انجام می دهد و یا می گوید می تواند خلاق باشد. در صورتی که دو مبنا را در معرض چشم داشته باشد. اول آنکه باید اساساً با کارهایی که کودک قبلاً انجام داده و تمام چیزهایی که قبلاً دیده یا شنیده است متفاوت باشند. دوم آنکه فقط نباید متفاوت باشد بلکه باید صحیح بوده در جهت رسیدن به یک هدف مفید باشد و به طریقی برای کودک جذاب و معنی دار باشد، اغلب روانشناسان که در زمینه خلاقیت مطالعه می کنند این دو مبنا را حساسیت و تازگی عنوان می کنند.
معیار تازگی کاملاً ساده است رفتار کودک نمی تواند فقط تقلید یا گزارش چیزی که قبلاً دیده است باشد. یعنی در محدوده رفتار کودک باید تا حد زیادی تازه باشد. به منظور قضاوت درباره تازگی کار کودک باید اطلاعاتی در مورد آگاهی و تجربه گذشته کودک داشته باشیم.
معیار مناسب پر دردسرتر است، این واژه به منظور رو کردن رفتارهایی که صرفاً عیب هستند مورد استفاده قرار می گیرد، اما این مفهوم بی ثبات است اگر درباره ریاضیات یا علوم یا گرامر صحبت کنیم در آن صورت آن چیزی مناسب است که درست باشد، اما در مورد هنر موسیقی، داستان سرایی و نمایش فانتزی چگونه است و در آن صورت چگونه می توانیم درباره مناسب صحبت کنیم و در نهایت باید از دید بیننده به آن بنگریم.
اگر رفتار تازه و عجیب کودک به طریقی خوشایند یا ارتباط گرا یا معنا گرا باشد، لااقل بر مبنای برآوردها از نظر کودک چنین است اما به طریقی غلط باشد، رد می کند مانند آنکه کلمه پیش پا افتاده با کلمه بزرگسالان اشتباه گرفته شود.
اما آیا کودک زمانی خلاق است که کاملاً آگاهانه با قائل شدن آزادی بیشتری برای خود از آنچه در شرایط موجود دارد قوانین را به انعطاف و به سود خود تغییر می کند یا هنگامی که کودکی در واقع قانون را می شکند؟
اگر بخواهیم در معنی لغت دقیق شویم مفهوم خلاقیت به عنوان «رفتار تازه و مناسب» دارای ارزشی ثابت و بری از هر گونه قضاوتی است. در صورتی که کلمه «مناسب» را به چیزی اطلاق کنیم که از نظر فنی درست، وقتی درست و مفید باشد رفتارهای مخرب، غیرقانونی غیراخلاقی می تواند به اندازه رفتارهای سازنده و مثبت مستتر است. اما از خلاق تلقی کردن رفتارهایی که حتی زشت و ضد اجتماعی اند در صورتی که در رسیدن به یک هدف دارای تازگی و مناسب باشند. خیلی چیزها می توان آموخت.
فرایند تفکر خلاق – فرایند دست یافتن به چیزی خلاق – صرفنظر از نتایج آن در اصل یکی است. هنگامی که مردم با موفقیت به راههای جدید برای انجام کارهای جدید، راه حلهای جدید برای ساختن چیزی جدید دست می یابند، بدان معنی است که آنها به طریق مشابهی فکر و عمل می کنند. صرفنظر از اینکه آیا راه علاج سرطان را کشف کرده و یا گاز اعصاب اختراع کرده باشند. آنچه مهم جلوه می کند این است که ما به کودکان خود نه تنها مهارتهای لازم برای خلاق بودن را می آموزیم بلکه آموزشهایی را که برای استفاده از آن خلاقیت در جهت مثبت نیاز دارند یاد می دهیم. (ترزا آمبلی)
نظریه های مربوط به خلاقیت:
دیدگاه ها در مورد خلاقیت متفاوت است، از نظریه های موجود به ذکر چند مورد از مهمترین نظریه های مربوط به خلاقیت اکتفا می کنیم:
1- خلاقیت به عنوان الهام خدایی: یکی از قدیمی ترین مفاهیم خلاقیت معتقد است که فرد خلاق از الهامی خدایی برخوردار است. (هالفمن 1963). این تعریف از طرف افلاطون بیان شده است که هنرمند در لحظه خلاقیت به دلیل اینکه «کنترل خود نیست» عامل نیروی برتری می شود.
و...
بررسی تأثیر نگرشهای صمیمانه والدین بر تأیید و عزت نفس فرزندان مقطع سوم دبیرستان شهرستان رشت
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:75
فهرست مطالب :
فصل اول
مقدمه 6
بیان مسئله 8
اهداف تحقیق 9
فصل دوم
انگیزه هاى فیزیولوژیائی در سطح تحقق نفس 14
تفاوت عز نفس با خود پنداره 21
ریشه ها و ابعاد عزت نفس 22
عزت نفس بالا و پایین 26
شیوه پرورش 28
بدرفتاری جسمانی یا جنسی 29
ظاهر جسمانی 30
تغییرات در خود پنداره 33
تغییرات در عزت نفس 35
راههایی بسوی هویت 37
عواملی که بر رشد هویت تأثیر می گذارند 40
فصل سوم
جامعه تحقیق 44
روش نمونه گیرى 45
اعتبار و روانی ابزار تحقیق 46
روش آمارى 47
فصل چهارم
جداول پرسشنامه 50
یافته ها و تجزیه و تحلیل داده ها 51
یافته ها و تجزیه و تحلیل آنها 55
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیرى 58
پیشنهادات 60
پرسشنامه عزت نفس 61
مقیاس تأیید خویشتن راتوس 65
منابع 71
چکیده :
شخصیت و اخلاق کودک تنها در ارتباط با والدین رنگ نمی گیرد بلکه افراد دیگری هم وجود دارند که در برخی موارد نه تنها تاثیر فوق العاده ای در کودک می گذارند بلکه بسیار از یافته های والدین را در طریق تربیت نابود و زحمات و تلاشی آنها را خنثی می سازند بدین نظر ضروری است که نقش آنها و میزان اهمیت شان را در تربیت شناخت و تاثیر مثبت یا منفی که آنان در ساختن یا ویران کردن بتای اخلاقی و دیگر ابعاد وجود و شخصیت کودک دارند بدانیم بتدریج که طفل رشد می کند و پرورش می یابد با کسان و بستگان ووالدین نزدیک خویش و دستی با آنها و فرزندانشان در سنین بالاتر با دوستان و همسالان کوچه و محله خویش و همینطور بعد ما با افراد دیگر همه می تواند در تایید خویشتن تاثیر بسزایی داشته باشد به حقیقت باید اعتراف کرد که افراد محیط زندگی کودک یعنی همان ها که بر شمرده شدند در زندگی او نقش مثبت یا منفی می تواند داشته باشد کودک با فطرت پاک و با اندک مسامحه ای می توان گفت بی رنگ و بی تفاوت به دنیامی آید این خانواده است که او صالح و با اعتقاد ببار می آورد و حتی روابط دوستانه و سنجیده شده والدین هم می تواند موثر باشد ما اهمیت نقش وراثت و صفاتی را که از اجداد به کودک منتقل می شود را نادیده نمی گیریم ولی قائلیم که تربیت مخصوصا در خانواده این خصایص و صفات را تحت الشعاع قرار می دهد و حتی در برخی موارد اثرآن را خنشی می کند کودک مانند دفتری است که چیزی روی آن نوشته نشده و این خانواده است که در آن دفتر جملات افتخار آمیز یا ذلت آفرین می نویسد و چیزهای نا خوانا را خوانا می کند خانواده شخصیت کودک را رنگ می دهد حال بارفتار مناسب خود که آن را در درک از خویشتن به حد خود شکوفایی می رساند و اعتقاد را در آن بالا می برد و خواء با رفتار نا مناسب خود باعث یک کودک بدون عزت نفس و اعتماد به نفس بالا می شود براساس روش تربیتی والدین است که طفل در آینده آرام و متعادل می شود و یابی قرار آزاد بار می آید با چاکر ، غلام و بالاخره خوش فکر و خوش مرام ، عقیده کودک عقیده والدین است زیرا فکر و اندیشه اش هنوز آنچنان رشد و کمال نیافته که شخصا به تحلیل مسائل بپردازد در حقایق ماوراء ماده را کشف واز منابع استخراج نماید روی این نظر در سخنی از پیامبر آمده که هر مولودی بر منبای اساس فطرت به دنیا می آید واین والدین او هستند که او را یهودی ، نصرانی و.... بار می آورند ( علی قائمی امیری – 1382)
بیان مسئله :
خانواده نخستین محلی است که در آن طفل خاطره ای مطبوع یا نا مطبوع پیدا می کند احساسات و عواطف قوی یا ضعیف بدست می آورد محلی ایده آل برای تمرین مهر و عاطفه وانس و الفت و صمیمانه بودن و مهرورزی است که محبت های صادقانه مادر ، بوسه های پرمهر و بی ریای پدر ، دستگیرهای بدون چشمداشت و خالصانه والدین در آغوش گرفتن ، نوازش کردن ها و دلسوزی ها و غم خوری ها برای او همه و همه زمینه هائی جهت عاطفی بار آوردن کودک است خانواده از سوی دیگر وسیله ایی است برای انتقال آداب و اخلاق رسوم و سنت صحیح یا غلط است کودک در خانه اخلاق . اعتماد به نفس ، پاکدلی و مقررات را می آموزد واین همه مسائل از طریق والدین صورت می گیرد که می تواند تاثیر مثبت برروی درک از خود داشته باشد یا نه و بدین سان نقش خانواده در این جنبه ها نیز دارای اهمیت فوق العاده است و والدین هستند که به کودکان محبت فکری و عملی می دهند پس براین اساس زندگی خانوادگی و رابطه والدین باید مقدمه حیات اجتماعی باشد ( ستوده 0 هدایت الله – 1383 )
سوال مسئله :
1- آیا بین نگرشهای صمیمانه والدین و عزت نفس رابطه معنی داری وجود دارد ؟
2- آیا بین نگرشهای صمیمانه والدین و تایید خویشتن رابطه معنی داری وجود دارد ؟
اهداف تحقیق :
هدف از تحقیق حاضر بررسی رفتار والدین و نگرش آنها نسبت به رفتار صمیمانه والدین و اینکه آیا نوع رفتار و عزت نفس ودرک از خویشتن می تواند نقش بسزایی داشته باشد یا نه و اینکه هر چقدر رابطه والدین و فرزندان سنجیده و برنامه ریزی شده باشد کودک به اعتماد به نفس بالا دست می یابد.
اهمیت و ضرورت تحقیق :
خانواده باید از یک سو مرکز تندرستی . بهداشت جسمی . عقلی واز سوی دیگر مرکز پرورش ، پرورش تن ، رشد روان واز سوی سوم محلی برای آماده کردن فرد جهت زنگی اجتماعی باشد نتیجه دیگری که از این بحث عاید می شود این است خانواده اولین و مهمترین کانون پرورش صحیح ، احیا ء و شکوفائی استعداد هاست هر گونه تحول و تغییر اجتماعی باید از آغاز شود وهر اقدام اصلاحی نخست باید خانواده راشامل گردد و حتی که در خانواده های کودکی به دنیامی آید چهر ه زندگی عوض می شود و هدف زندگی از پدر و مادر بسوی سومی جهت می گیرد والدین نه تنها برای خود بلکه برای کودک هم که شده باید الگوی مهر و صفا باشند سعادت و آسایش خود را برای سعادت و آسایش دیگری مخصوصا کودک خویش بخواهد
( شعاری نژاد . حسین 1380 )
فرضیه تحقیق :
1- بین نگرش صمیمانه والدین و عزت نفس رابطه معنی داری وجود دارد
2- بین نگرش صمیمانه والدین و تایید از خویشتن رابطه معنی داری وجود دارد .
تعاریف واژه و مفاهیم :
عزت نفس . عبارت است اعتماد و اعتقادی که فرد نسبت به خوددارد وادراک و برداشتی که توام با نیاز به احساس ارزش به نحو سالم و متعادل آن واین حس باعث سلامت و تعادل روانی بالا و حتی تکامل وجودی در او می شود و بالاخره عبارتند از نمره ای است که از آزمون عزت نفس بدست آورده است . تایید خویشتن . عبارتند از احساس ارزش ، درجه تصویب ، تایید و پذیرش وارزشمندی است که شخص نسبت به خویشتن احساس می کند این احساس ممکن است به فرد نزدیک بوده واحساس ارزش فرد را بیشتر و متعادل تر می کند و مهمترین تصویر خود و ارزش درک خویشتن از دادن که دیگران نسبت به فرد و بویژه کودک است و بالخره نمره ای است که آزمودنی از آزمون درک از خویشتن را جرز بدست آورده است
رفتار صمیمانه : عبارت است رفتار و کردار سنجیده و مهربان در عین حال برنامه ریزى شده والدین محبت تربیت و شکوفایی فرزندان
تعاریف عملیاتی واژه ها و مفاهیم :
عزت نفسی . نمره ای که در آن آزمون عزت نفس بدست می آید.
تایید خویشتن : نمره ای که از آزمون تایید خویشتن بر می آید .
رابطه صمیمانه : عبارت از نمره ای است که آزمودنی از آزمون رابطه صمیمانه والدین بدست می آورد.
انگیزه های فیزیولوژیائی در سطح تحقق نفس
انگیزه های روانی در سطح بقای نفس
1- انگیزه نظم ، فهم ، پیش بینی
2- انگیزه کفایت . شایستگی وامنیت
3- انگیزه محبت و ووابستگی
4- انگیزه تعلق ، پذیرش ، تایید
5- انگیزه عزت نفس ، ارزش داشتن و هویت
6- انگیزه ارزش ، معنی ، هدف و امید
تفاوت عزت نفس با خود پنداره
ریشه ها و ابعاد عزت نفس
تایید خود
عزت نفس دارای دو جنبه وابسته به یکدیگر به شرح زیر است
عزت نفس بالا و پایین
چه چیز ی باعث ضعف عزت نفس می شود
شیوه برورش
بدرفتاری جسمانی یا جنسی
ظاهر جسمانی
جنس
رویداد های جاری زندگی
عزت نفس والدین
تغییرات در خود پنداره
تغییرات در عزت نفس
راههایى بسوی هویت
وضعیت هویت و سلامت روانی
عواملی که بررشد هویت تاثیر می گذارند
انگیزه های فیزیولوژیائی در سطح تحقق نفس :
انگیزه های فیریولوژیائی در سطح کمال وخود شکو فائی را می توان در رشد بدنی رفتارهای جنسی و زناشویی ، تشکیل خانواده و بچه دار شدن دانست که کوششی است برای تداوم و حفظ نوع و گونه . انسان جاودانگی خویش را از طریق داشتن فرزند جستجو می نماید زیرا پس از مرگش وجود فرزند ، بویژه فرزند پسر می تواند نام وی را زنده نگاه دارد به همین دلیل است که کسانی که فاقد فرزند از نظر رسیدن به کمال در سطح فیریولوژیائی احساس کمبود و نارسائی می نمایند بسیاری از افراد برای جاودان ماندن نام خویش از طریق ساختن بناهای خیریه مانند مسجد ، بیمارستان ، مدرسه واز این قبیل اقدام می کنند عده ای دیگر از طریق بر جای گذاشتن آثار علمی ، ادبی ، هنری و مانند آن برای رسیدن به این هدف می کوشند .
انگیزه های روانی در سطح بقای نفس
انگیزه ه های روانی مربوط به بقای نفس عبارت است از 1- نظم ، فهم و پیش بینی 2- کفایت ، شایستگی و امنیت 3- محبت ووابستگی 4- عزت نفس ، ارزش داشتن و همسان سازی 5- تعلق ، پذیرش و تایید 6- امید ، ارزش و هدف
انگیزه نظم ، فهم ، پیش بینی
انسان فطر تا کنجکاو است او برای فهمیدن و رسیدن به تصویری معنی دار از دنیای خویش همواره در تلاش است اگر فرد نتواند نظم و ترتیب را در محیط خویش بیاید قادر نیست که پاسخهای مناسب و هوشمندانه ای نسبت به آنها داشته باشد آداب و رسوم و قوانین اجتماعی تا حدودی انعکا سهائی از انگیزه نظم و فهم و پیش بینی هستند کوشش بشر برای نظم ، فهم و پیش بینی در کنجکاوی وی درباره خویش و جستجوی دانش درباره دنیای اطرافش آشکار می شود برای این مقصود همواره تجارت جدید براساس پیش فرضهای موجود و قدیمی مورد تعبیر و تفسیر قرار گرفته غربال می شوند چنان که فستینگر 1 در 1962 نشان داده است وقتی اطلاعات جدید با اطلاعات و پیش فرضهای قبلی و موجود مغایر باشند شخص نا هماهنگی شناختی تجربه می کند و تا زمانی که اختلافات را تا حدی باهم وقف ندهد یا خود را متقاعد نسازد که این اختلافات وجود ندارند ناراحت باقی خواهد ماند .
و...
بررسی رابطه کمالگرایی والدین با عزتنفس، جرأتورزی و خودکارآمدی فرزندان آنها در بین دانشآموزان دختر دبیرستانهای منطقه 7 آموزش و پرورش شهر تهران در سال تحصیلی86- 85
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:128
پایان نامه جهت دریافت درجه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی عمومی
فهرست مطالب :
فصل اول: کلیات پژوهش
مقدمه
بیان مسأله
اهمیت و ضرورت مسأله
اهداف پژوهش
فرضیههای پژوهش
متغیرهای پژوهش
تعاریف نظری و عملیاتی
فصل دوم: گستره نظری مسأله مورد بررسی و پژوهشهای مربوط به آن
کمالگرایی
نظریههای کمالگرایی
کمالگرایی از دیدگاه اسلام
انواع کمالگرایی
ابعاد کمالگرایی
ویژگی افراد کمالگرا
کمالگرایی والدین
عزتنفس
اهمیت عزتنفس
علل پیدایش عزتنفس
جرأتورزی
ویژگیهای شخصیتی جرأت ورزانه
خودکارآمدی
مؤلفههای خودکارآمدی
منابع خودکارآمدی
مروری بر پژوهشهای انجام شده
فصل سوم: روش پژوهش
طرح پژوهش
جامعه آماری
نمونه آماری
روش نمونهگیری
ابزارهای اندازهگیری
مقیاس کمالگرایی اهواز
پایایی مقیاس کمالگرایی اهواز
اعتبار مقیاس کمالگرایی اهواز
شیوه نمرهگذاری مقیاس کمالگرایی اهواز
آزمون عزتنفس کوپر اسمیت
اعتبار آزمون عزتنفس کوپر اسمیت
پایایی آزمون عزتنفس کوپر اسمیت
شیوه نمرهگذاری آزمون عزتنفس کوپر اسمیت
پرسشنامه جرأتورزی گمبریل وریچی
پایایی پرسشنامه جرأتورزی گمبریل وریچی
اعتبار پرسشنامه جرأتورزی گمبریل وریچی
شیوه نمرهگذاری پرسشنامه جرأتورزی گمبریل وریچی
مقیاس خودکارآمدی عمومی
پایایی مقیاس خودکارآمدی عمومی
اعتبار مقیاس خودکارآمدی عمومی
شیوه نمرهگذاری مقیاس خودکارآمدی عمومی
روند اجراء و جمعآوری اطلاعات
روشهای آماری در تحلیل دادهها
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل دادههای آماری
دادههای توصیفی پژوهش
ارزیابی فرضیههای پژوهش
فصل پنجم: بحث و نتیجهگیری
خلاصه و نتیجهگیری
بحث و جمعبندی
محدودیتهای تحقیق
پیشنهادها
فهرست منابع فارسی
فهرست منابع انگلیسی
پیوستها
چکیده :
بیتردید کمال گرایی[1] یکی از ویژگیهای شخصیتی میباشد که میتواند هم سازنده، مفید و مثبت باشد و هم نوروتیک و کژ کنش. نیروی انگیزشی هر فرد به سوی رشد و خود شکوفایی است. همه افراد نیاز دارند که تواناییهای بالقوه خود را تا بالاترین اندازه ممکن شکوفا کنند و به رشدی فراتر از رشد کنونی خود دست یابند. گرایش طبیعی افراد حرکت از مسیر تحقق تواناییهای بالقوه خودش است، هرچند ممکن است در این راه با برخی موانع محیطی و اجتماعی رو به رو شوند. البته رسیدن به کمال و شکوفا ساختن استعدادها و تواناییهای نهفته و بالقوه فرد به خودی خود بسیار ارزشمند است و در این وادی کمالگرایی امری مثبت و پسندیده است ولی آنچه که به آن اشاره شده است جنبه افراطی یا منفی کمالگرایی است.
کلی اینک[2](1998) کمالگرایی را اعتقاد فرد به کامل بودن و احساس اضطراب و فشار روانی بالا و ترس از این که نتواند مطابق انتظارات خود زندگی کند، تعریف میکند.
طبق نظریت (1984) کمالگرایی یک پدیده ناتوان کننده شایع است و کمالگرایان به حالات عاطفی منفی مثل احساس گناه، احساس شکست، عزتنفس پایین و مسامحهکاری حساس هستند.
اغلب نظریهها بر این باورند که عزتنفس[3] ویژگی دیرپای شخصیت است و به برخی سطوح کلی و فرضی خود ارزیابی و حرمت نفس اشاره دارد. به بیان دیگر درکی است که فرد از خود دارد، ولی این درک باداوریهای ارزشی همراه است و در برگیرندهی میزانی از حرمت نفس و خویشتنپذیری میباشد (اسلامی نسب، 1373). برخی از محققین رابطه عزتنفس و خویشتن را ناشی از مقایسههای اجتماعی میدانند، بدین معنا که جنبههایی از خویشتن از راه مقایسه خود با اشخاص مهم دیگر برای شخص شکل میگیرد. به اعتقاد این پژوهشگران، خودآرمانی که رابطه نزدیکی با کمالگرایی دارد میتواند نتیجه مقایسه اجتماعی با افراد باشد. این مفهوم با کمالگرایی دیگر مدار در نظریه هیویت[4]و همکاران (1991) همپوشانی دارد. میسیلدین[5](1963) نیز مشاهده کرد که عزتنفس پایین و ناخشنودی از خود از عناصر کلیدی کمالگرایی هستند.
در چند دهه اخیر توجه زیادی به مبحث جرأتورزی[6]شده است که خود نشانگر اهمیت این جنبه تعامل اجتماعی است. به عقیده ریس و گراهام[7](1991) جرأتورزی یعنی توانایی ابراز خویشتن به گونه صریح، مستقیم و مناسب، ارج نهادن به احساس و فکر خود و شناخت نقاط قوت و ضعف خویشتن. در واقع جرأتورزی به معنی احترام گذاشتن به خود و دیگران است. یکی از صفاتی که فرد را مستعد و آماده فشار روانی میکند سطح پایین جرأتورزی است، یعنی فرد در اظهار باورهای شخصی، نگرشها و احساسات دچار مشکل است و نمیتواند در برابر چشمداشتهای بیش از حد دیگران واکنش نشان دهد. سطح پایین جرأتورزی اغلب با گرایش شدید کمالگرایانه همراه است، یعنی فرد هر چیزی را «درست و کامل» میخواهد، چنین شخصی میخواهد همه چیز را در کنترل داشته باشد و کارهایش مورد پسند همه قرار گیرد و همین موضوع میتواند به سطوح بالایی از ناکامی و فشار روانی بینجامد (هرمزینژاد، 1380)
خودکارآمدی[8]یک سازه محوری در نظریه شناختی- اجتماعی آلبرت بندورا[9] است. منظور از خودکارآمدی، باورهای شخص درباره قابلیتهایش برای سازماندهی و اجراء دورههای عمل مورد نیاز برای مدیریت و موقعیتهایی که در آینده پیش خواهد آمد، میباشد (بندورا، 1995). کمالگرایی به عنوان یک سازه شخصیتی با خودکارآمدی نیز همبستگی دارد. پژوهشها حاکی از این است که گرایش شدید کمالگرایانه با سطوح پایین خودکارآمدی در ارتباط است (هیویت و فلت[10]، 1991)
دگرگونیهای سریع و پیچیده جوامع انسانی به مرور زمان بر شیوههای فرزند پروری انسانها اثری اساسی بر جای گذاشته است و خانوادهها اکنون تلاش میکنند فرزند خود را از همان اوان کودکی برای بردن گوی سبقت از همسالانشان آماده کنند. این شیوه تربیتی سبب شده است که فرزندان زمانی خود را با ارزش بدانند که مورد تأیید والدین خود قرار بگیرند و چون تأیید والدین و دیگران نقش اساسی در ساختار شخصیتی افراد دارد میکوشند تلاش خود را دوچندان کنند تا به انتظارات آنان پاسخ مثبت دهند. گاهی اوقات همین حساسیت و توجه بیش از حد والدین و توقعات بیش از اندازه آنها میتواند بر برخی عوامل شخصیتی و روان شناختی فرزندانشان اثر بگذارد.
والدین کمالگرا نه تنها به تحقیر موفقیتهای خود میپردازند بلکه پذیرفتن و پاداش دادن به تلاشهای کودکان را نیز دشوار میپندارند. آنها به جای تأیید رفتار کودکانشان پیوسته آنها را به انجام کارهای بهتر وا میدارند و به آنها هشدار میدهند. این کودکان هیچگاه احساس خرسندی نمیکنند زیرا رفتار آنها به اندازه کافی خوب نیست تا نظر والدین را جلب کند بنابراین این کودکان مانند والدینشان موفقیتهای خود را کوچک میشمارند و احساس میکنند هیچ گاه چشم داشتهای والدینشان را برآورده نخواهند ساخت (میسیل دین، 1963).
بنابراین با توجه به آنچه که گفته شد در این پژوهش به بررسی رابطه کمالگرایی والدین با عزتنفس، جرأتورزی و خودکارآمدی فرزندانشان پرداخته شده است. فصول مختلف این گزارش، ضمن طرح گستره نظری و ارائه پژوهشهای قبلی، شکلگیری مسأله، فرضیهها و روشهای آزمون را مشخص کرده و نتایج حاصل از دادههای جمعآوری شده را توصیف و تجزیه و تحلیل میکند.
بیان مسأله:
خانوادهها نخستین کانونهای زندگی جمعی، جلوهگاههای عشق آفرینی و نهادهای تربیتی هستند. بنابراین تمدن انسانی، از دل «خانواده» به عنوان هستههای اولیه تعلیم و تربیت، سر برآورده است. انتقال سنتهای فرهنگی، ارزشیابی و نقد میراث فرهنگی و حتی گسترش فرهنگی، نخست به وسیله خانوادهها انجام پذیرفته است. به همین دلیل نهاد خانواده به عنوان کانون قدیمی، فرهنگساز و مبتنی بر نظرات انسانها از گذشتههای دور همواره مرکز ثقل تحولات اجتماعی و سرچشمه پیدایش تغییرات انسانی بوده است. این نقش با گذشت هزاران سال از عمر آن، نه تنها اهمیت خویش را از دست نداده است بلکه روز به روز بر آگاهی و شناخت بشری در کشف میزان و ابعاد اهمیت نهاد خانواده افزوده شده است.
خانه و خانواده آسایشگاهی است که کودک در آنجا همه افتخارات و موفقیتهایش را به نمایش میگذراد. در آنجا او به دنبال درمان و مرهمی برای دردها و شکست و زخمهای وارد بر خود میگردد تا دردهای خود را آرامش بخشد. به بیان دیگر خانه برای کودک جایگاهی است که او تجربههای اجتماعی روزانه خود را با شتاب به درون آن میآورد تا آن تجربه را ارزیابی کند، به خاطر آن ستایش و تحسین و تشویق میشود یا آن را به بوته فراموشی میسپارد و به عنوان یک تجربه از آن درس بیاموزد و در این وادی نقش والدین از اهمیت بسزایی برخوردار است (نوابینژاد، 1373).
هورنای[11](1934) اظهار میدارد، تاریخچه رشد بیمارانی که دچار گرایش شدید به کامل بودن هستند نشان میدهد که این بیماران والدینی داشتهاند کمالطلب، سختگیر و به ظاهر مقدس مآب که در منزل با قدرت مطلق حکمفرمایی میکردند و اغلب اوقات والدین میان فرزندان تبعیض قایل میشدهاند و رفتارشان با کودکان خود رفتاری غیر عادلانه بوده است. این رفتارهای غیرمنصفانه سبب نمودار شدن ستیزه و خشم در کودکان میشود. در نتیجه این شرایط نامساعد فرد در شخصیت خود مرکز ثقلی نخواهد داشت که به آن تکیه کند، بلکه این مرکز را در وجود دیگران به ویژه پدر و مادر جست و جو میکند. به عبارت دیگر فرد به این نتیجه میرسد که همیشه حق به جانب والدین میباشد، خود او همیشه در اشتباه است و از این پس معیار خوبی و بدی را باید در بیرون از وجود خود جست و جو کند.
دکتر پل هیویت (1991)، روان شناس و کارشناس در زمینه مسأله کمالگرایی بیان میکند که کمالگرایی والدین مسایل جدی را برای فرزندان به وجود میآورد. عزتنفس در آنها از بین میرود، حس عمیق شکست و خشم و عصبانیت و عدم ابراز وجود در آنها به وجود میآید.
شرین خلیل[12](1996)، روانشناس بالینی بیان میکند که والدینی که فراموش میکنند که از زحمات فرزندانشان تمجید کنند و فقط نتایج را از آنها بخواهند مهمترین عامل ایجاد کمالطلبی دریچهها میباشند. ایشان همچنین بیان میکنند که آن دسته از والدین کمالطلب که همواره به کلیشهها چسبیدهاند در القاء فکر کمالطلبی در کودکان تأثیر میگذارند، این والدین به ندرت میگویند «پسرم یا دخترم! »، «متأسفم یا معذرت میخواهم».
با توجه به آنچه که گفته شد مسأله مورد بررسی در این پژوهش عبارت از «بررسی رابطه کمالگرایی والدین با عزتنفس، جرأتورزی و خودکارآمدی فرزندان آنها در بین دانشآموزان دختر دبیرستانهای منطقه 7 آموزش و پرورش شهر تهران» میباشد. به عبارت دیگر در این پژوهش میخواهیم این مطلب را مورد بررسی قرار دهیم که آیا بین کمالگرایی والدین با عزتنفس، جرأتورزی و خودکارآمدی فرزندان رابطه وجود دارد؟ و بر آن هستیم که با بدست آوردن نتایج فهم درستی از این روابط حاصل نموده تا خانوادهها در تعاملات خود با فرزندان و برنامههای تربیتی خود اصلاحات مناسب را به عمل آورند.
اهمیت و ضرورت مسأله:
اکثر ما دوست داریم کارمان را عالی و بدون نقص و در حد تمام و کمال انجام دهیم و اگر مرتکب کوچکترین اشتباهی شویم دچار یأس و ناامیدی شده و کار را رها میکنیم و زبان به خود سرزنشگری و خود انتقادگری و ارزیابی منفی از خود میگشاییم. امروز موانع فراوانی در فرایندهای روانشناختی بهنجار افراد وجود دارد که هر کدام میتواند مشکلاتی را در روند پیشرفت آنها به وجود آورند. کمالگرایی را میتوان یکی از این موانع در نظر گرفت. کمالگرایی به عنوان یک مفهوم روانشناختی، در واقع یک سازه شخصیتی همواره در محاق فراموشی است.
با نظر اجمالی و از منظری روانشناختی، مشاهده میشود که متأسفانه در جامعه ما دو وجه مثبت و منفی کمالگرایی به گونهای در هم تنیده شده که تمایز آن دو دشوار است. ما در جامعهمان کمتر خانوادهای مییابیم که به دلیل اشتباه کوچکی که فرزندش مرتکب شده، زبان به انتقاد از وی نگشاید و یا با سپردن مسئولیت به او بدون توجه به توانمندیهایش انتظار دارند که وی از عهده آن مسئولیتها کاملاً برآید. اگر به درد دل خانوادهها درباره وضعیت تحصیلی فرزندانشان گوش دهیم بیشتر از این که فرزندانشان نتوانستهاند نمره بیست بگیرند شکایت میکنند.
گاهی اوقات همین حساسیت و توجه بیش از حد والدین نسبت به عملکرد تحصیلی یا توقعات بالای آنها میتواند بر برخی عوامل شخصیتی و روانشناختی فرزندان آنها ( از جمله عزتنفس، جرأتورزی و خودکارآمدی) اثر بگذارد.
در کشور ما آن چنان که شایسته است به کمالگرایی پرداخته نشده و شمار پژوهشها و بررسیهای انجام شده در این زمینه محدود است. از آنجایی که این ویژگی با تمام دشواریهایی که برای افراد به وجود میآورد در جامعه کنونی روز به روز در حال رشد و گسترش است و با توجه به اهمیت نقش والدین، محقق در این پژوهش به بررسی رابطه کمالگرایی والدین با عزتنفس، جرأتورزی و خودکارآمدی فرزندانشان پرداخته است که با حصول نتایج میتوان الگوهای مناسب تربیتی و روابط سالم با فرزندان را معرفی و پیشنهاد نمود.
اهداف پژوهش:
هدف کلی: هدف کلی پژوهش حاضر بررسی رابطه کمالگرایی والدین با عزتنفس، جرأتورزی و خودکارآمدی فرزندان میباشد.
اهداف جزئی: هدفهای جزئی پژوهش عبارتند از:
فرضیههای پژوهش:
3- بین کمالگرایی والدین و خودکارآمدی فرزندان رابطه وجود دارد
1-3) بین کمالگرایی پدران و خودکارآمدی فرزندان رابطه وجود دارد
2-3) بین کمالگرایی مادران و خودکارآمدی فرزندان رابطه وجود دارد
متغیرهای پژوهش:
در این تحقیق متغیرهای زیر به کار میروند:
متغیر پیش بین: متغیر مستقل (پیشبین) هر متغیری است که به منظور تعیین این مطلب که آیا در رفتار نفوذ میکند یا نه مورد پژوهش قرار میگیرد. در پژوهشهای تجربی، متغیر مستقل، متغیری است که به وسیله آزمایشگر و به منظور تعیین رابطه آن با پدیده مورد مشاهده، دستکاری، کنترل یا انتخاب میشود. در پژوهشهای غیرتجربی و همبستگی که امکان دستکاری آن وجود ندارد متغیر مستقل (پیشبین) متغیری است که فرض میشود قبلاً دستکاری شده است (هومن، 1380)
در این پژوهش کمالگرایی والدین متغیر پیشبین است.
متغیر ملاک: متغیر وابسته (ملاک) متغیری است که به منظور تعیین اثر متغیر مستقل مشاهده و اندازهگیری میشود. متغیر وابسته معمولاً جنبهای از رفتار است که به خوبی تعریف میشود و آزمایشگر آن را اندازه میگیرد. (هومن، 1380).
در این پژوهش (با توجه به این که پژوهش از نوع همبستگی میباشد)، عزتنفس، جرأت ورزی و خودکارآمدی دانشآموزان به عنوان متغیرهای ملاک هستند.
تعاریف نظری و تعاریف عملیاتی:
تعاریف نظری:
کمالگرایی: کمالگرایی عبارت است از گرایش فرد به داشتن مجموعهای از معیارهای بالای افراطی و اهداف بلندپروازانه و جاهطلبانه و تلاش افراطی برای رسیدن به این اهداف و معیارهای بسیار بالا برای عملکرد همراه با خود ارزشیابیهای انتقادی و افراطی و عدم اعتماد به نفس
عزتنفس: عزتنفس عبارت است از ارزشیابی مداومی که شخص نسبت به ارزشمندی خویشتن خود دارد. عزتنفس نوعی قضاوت شخصی نسبت به ارزشمندی وجودی میباشد.
جرأتورزی: جرأتورزی عبارت است از اظهار بیان مناسب و صحیح هیجانات و احساسها (به جزء اضطراب) نسبت به دیگری.
خودکارآمدی: خودکارآمدی عبارت است از باورهای شخص درباره قابلیتهایش برای سازماندهی و اجراء دورههای عمل مورد نیاز برای مدیریت موقعیتهایی که در آینده پیش خواهند آمد.
تعاریف عملیاتی:
کمالگرایی در این پژوهش میزان نمره یا کمیتی است که والدین دانشآموز با توجه به پاسخهایشان به مقیاس کمالگرایی ساخته شده توسط نجاریان، عطاریان و زرگر (1380) کسب میکنند.
عزتنفس: عزتنفس در این پژوهش میزان نمره یا کمیتی است که دانشآموزان در آزمون عزتنفس کوپر اسمیت به دست میآورند.
جرأتورزی: جرأتورزی در این پژوهش میزان نمره یا کمیتی است که دانشآموزان با توجه به پاسخهایشان به پرسشنامه جرأتورزی گمبریل وریچی (1975) بدست میآورند.
خودکارآمدی: خودکارآمدی در این پژوهش میزان نمره یا کمیتی است که دانشآموزان در آزمون خودکارآمدی عمومی (شرر و همکاران، 1982) بدست میآورند.
خلاصه:
هدف اصلی محقق در این پژوهش بررسی رابطه کمالگرایی والدین با عزتنفس، جرأتورزی و خودکارآمدی فرزندان آنها در بین دانشآموزان دختر دبیرستانهای منطقه 7 آموزش و پرورش شهر تهران در سال تحصیلی 86-85 میباشد.
محقق با توجه به خطوط پژوهشی موجود فرضیههای ذیل را مطرح نموده است:
و...