فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:14
مقدمه:
تشکیل خانواده به وسیله زن و مرد با هدف تأمین نیازهای طبیعی و دستیابی به
خواسته هایی صورت می گیرد که تحقق آن مشروط به وجود روابط سالم، احترام متقابل و برخورداری عادلانه ی همسران از ثمرات پیوند زناشویی است. در صورتی که تعدل در حقوق و تکالیف زن و مرد نسبت به یکدیگر برقرار باشد و طرفین آن را بپذیرند، شیرینی زندگی مشترک در کنار تلخی ها و ناکامی های آن، تداوم این همزیستی را تضمین می کند. اما همیشه این گونه نیست و همسران ممکن است خواسته یا ناخواسته شرایط قابل تحمل را به گونه ای تغییر دهند که نتیجه آن مورد پذیرش یکی یا هر دو نفر نباشد و کم کم خشونت در محیط خانواده یا اشکال گوناگون خود را نشان می دهد و در واقع زنان هستند که قربانی این نوع خشونت
می شوند و البته به دنبال آن فرزندان خانواده. خشونت علیه زنان در بسیاری از جوامع دیده می شود اما اغلب ناشناخته مانده و به عنوان یکی از امور خشونت علیه زنان از تمامی کشورها و جوامع اقتصادی گزارش شده و بر اساس مدارک موجود، آثار حاصل از آن بسیار گسترده و دورتر از باورهای قبلی در این خصوص است. خشونت، استقلال زنان را از بین می برد و از قدرت آنان به عنوان فرد و عضوی از جماعه
می کاهد . براساس مدارک، تجربه خشونت توسط زنان، علاوه بر تأثیر مستقیم بر تندرستی آنان، آثار مستقیمی بر خانواده ها و جوامع قربانیان دارد. خشونت علیه زنان از دشواری های بزرگ سلامت و حقوق انسانی است. طبق آمار در میان زنانی که در سنین باروری هستند، وسعت مرگ و ناتوانی حاصل از خشونت علیه زنان باز مرگ و ناتوانی حاصل از سرطان ها برابر بوده و از بیماری های ناشی از سوانح رانندگی و مالاریا بیشتر است.
هنوز از خشونت به عنوان ابزاری برای تداوم و تقویت فرمان برداری زنان از مردان، استفاده می شود. خشونت علیه زنان در محیط خانواده در نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. پسران شاهد خشونت علیه مادرانشان، در دوران بزرگسالی برای حل
اختلاف های خود بیش از سایر پسران به خشونت روی می آورند. دختران شاهد خشونت علیه مادرانشان نسبت به سایر دختران با احتمال بیشتری قربانی خشونت شوهرانشان می شوند.
2.خلاصه
در این تحقیق کوشش شده تاعلاوه بر تعریف خشونت عوامل مستعد کننده و زمینه سایر خشونت خانوادگی علیه زنان و دلایل توجه به موضوع خشونت علیه زنان مورد بررسی قرار گیرد.
بر اساس فرضیه، نتایج و پیشنهادات تحقیق می توان عوامل حمایتی را برای مقابله با این نوع خشونت ها در نظر گرفت که در صورت انجام رساندن آنها شاید از انتقال خشونت خانوادگی علیه زنان از نسلی به نسل دیگر جلوگیری کرد.
بخش دوم
کلیات
1-بیان مسئله:
عوامل مؤثر برای جلوگیری از رفتارهای خشونت آمیز علیه زنان در محیط خانواده کدامند؟
2-علت انتخاب موضوع
خانواده یک نهاد مقدس است که می بایستی بر پایه ی تعالیم مکتب حیات بخش اسلام ایجاد گردد و دو ستون اصلی آن یعنی زن و شوهر باید در ایجاد هرچه بیشتر سلوک بین خود کوشش کنند.
برای تحقق این هدف باید عواملی را که بر سر راه آن قرار دارد یکی یکی مورد بررسی و پژوهش قرار داد و برای حل مسائل موجود در آن ها راه حل ها و پیشنهاداتی را ارائه نمود. و به دنبال پاسخی برای این سئوال بود که چرا بعضی از این عوامل که یکی از آن ها خشونت خانوادگی علیه زنان است، سالیان سال ادامه پیدا کرده و هیچ راه حل اساسی برای جلوگیری از این سوء رفتارها علیه زنان در محیط خانواده به کار گرفته نشده و قانونگذار همچنان دست روی دست گذاشته و هیچ نقشی را در این میان به عهده نمی گیرد.
بخش سوم
روش اجرایی پژوهش
1-روش بررسی
روش بررسی در این تحقیق از طریق مطالعات نظری کتابخانه ای و نیز روزنامه و مجلات صورت گرفته که البته همراه با مطالعات تجربی نیز بوده است.
در قسمت مطالعات تجربی از طریق مصاحبه با زنانی که مورد این گونه خشونت قرار گرفته اند اطلاعاتی جمع آوری شد که از آن ها نیز برای تکمیل نوشته ها استفاده شد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
چکیده:
خشونت علیه زنان تجلی نابرابری و قدرتمداری تاریخی بین زن و مرد است (اعلامیه رفع خشونت علیه زنان 1993) بر اساس اعلامیه 1993: ترس بزرگترین پیامد اعمال خشونت علیه زنان است. ترس از خشونت مانع بزرگ زندگی مستقل زنان است و موجب میشود تا زنان پیوسته در صدد کسب حمایت مردان باشند که این حمایت در موارد بسیاری آسیبپذیری و وابستگی بسیار زنان را به دنبال دارد و مانع اصلی توانمند ساختن زنان است. توانائیهای بالقوهای که میتواند موجبات رشد قابلیتهای آنان را فراهم آورد و انرژی زنان را در جهت بهسازی جامعه صرف کند. اعمال خشونت در سراسر جهان پدیدهای رایج است و اختصاص به جامعهای خاص و یا فرهنگ و بینشی ویژه ندارد. در واقع زنان در هر کشوری و هر جامعهای به نحوی از انحاء چه در محیط خصوصی (خانه) و چه در محیط عمومی (اجتماع) مورد خشونت قرار میگیرند. با توجه به پیامدهای جبران ناپذیر خشونت هم برای ساختار انسانی، اجتماعی و خانوادگی جامعه و هم برای خود زنان این مسأله باید در سطح بینالمللی از حساسیت ویژهای برخوردار شود. در واقع اعمال خشونت علیه زنان بر مبنای جنسیت آنها نقض حقوقبشر و آزادیهای بنیادین، انکار تمامیت روحی و جسمانی توهین به حیثیت و کرامت آنهاست. خشونت علیه زنان مانعی در برابر دستیابی به اهداف برابری، توسعه و صلح است. خشونت برخورداری زنان را از حقوق بشر و آزادیهای بنیادین، نقض، تضییع و یا سلب میکند و ناکامی دیرینه در حفظ و ارتقاء این حقوق و آزادی در مورد اعمال خشونت علیه زنان مایه نگرانی همه کشورهاست. “اصطلاح خشونت علیه زنان” به هر فعل خشونتآمیز مبتنی بر جنسیت مونث اطلاق میشود که منجر به آسیبدیدگی یا رنج روانی و جسمانی و جنسی آنان شود. سوال مهم این است که آیا این پدیده یک مسئله اجتماعی قلمداد میشود؟ اگر بپذیریم خشونت همواره عملی نامشروع است، چرا برخی از مردان بدان متوسل میشوند و برخی دیگر هرگز بدان دست نمیزنند؟ چه میشود همسرانی که با هم ازدواج کردهاند و باید آرامبخش و آرامشآفرین یکدیگر باشند، به دشمنی با هم بر میخیزند؟ در هر جامعهای شکلهای خشونت با ساختار قانونی، دینی و سیاسی همان جامعه متناسب است. در ایران خشونت علیه زنان همواره بعنوان ابزاری برای تثبیت قدرت مردانه بکار رفته و بطور مشخص در دو حوزه خصوصی و عمومی اتفاق افتاده است. حوزه خصوصی شامل خشونت در خانه پدر و شوهر میباشد و از حوزه عمومی میتوان به مواردی چون آداب و رسوم، فرهنگ شفاهی و مکتوب، نهادهای اجتماعی و نظام حکومتی اشاره کرد. خشونت علیه زنان پدیدهای است اجتماعی، اما نمیتوان با توضیحات کلی علت واقعی وقوع خشونتی خاص را تبیین کرد. باید رابطه بین خشونت کنند و قربانی را در نظر گرفت و بررسی بزه شناختی عمل خشونتآمیز را از جنبههای گوناگون روانشناختی و جامعه شناختی مورد تحلیل و مطالعه قرار داد. تعریف خشونت فرهنگ حقوقی، خشونت را “استفاده نابجا، غیرقانونی و تعرض آمیز از قدرت” تعریف میکند. یک نوع آن اجباری غیرقانونی است که علیه آزادیها و حقوق عمومی بکار برده میشود و در ارتباط با جرائم خشونت آمیز به جرائمی اشاره دارد که جنبه فیزیکی یا جسمی بینهایت شدیدی دارا باشد و این وصف را بعنوان شخصیت و ساختار مجرمانه بودن عمل فوقالذکر، ضروری دانسته است مانند قتل عمد، تجاوز به عنف، کتک زدن و …” (معتمدی مهر، 1380، 18) تعریفی دیگر از خشونت چنین است: خشونت را میتوان عملی آسیبرسان دانست که فرد برای پیشبرد مقاصد خویش انجام میدهد و صرفاً جنبه فیزیکی (بدنی) ندارد، بلکه ممکن است ابعاد روانی (فحاشی، تحقیر، منزوی کردن فرد، داد و فریاد، آزار و مزاحمت جنسی، تجاوز) و اقتصادی (شکستن وسایل خانه و …) را به خود بگیرد. (کار، 1379، 292) برخی دیگر از جامعه شناسان خشونت را نوعی رفتار آگاهانه و کنترل شده میدانند و آن را از زاویه شرایط حاکم بر رابطه قربانی و مجرم توضیح میدهند. بنابراین کتککاریهای بدون قصد و خارج از کنترل را اعمال خشونت نمیدانند بلکه آن را “دعوا” مینامند. نتایج تحقیقات نشان میدهد که دلیل اصلی جدائی زن و شوهر خشونت است. انواع خشونت علیه زنان 1. خشونت جسمی خشونت جسمانی علیه زنان به شیوههای گوناگون صورت میگیرد مانند کتک زدن، شکنجه و قتل. این نوع خشونت به هر گونه رفتار غیراجتماعی که جسم زن را مورد آزار قرار میدهد اطلاق میگردد. پیامد خشونت جسمی میتواند شکستگی اعضاء، پارگی زخمها، بریدگیها، کبودیها، جراحات داخلی، ضربه مغزی، آسیب اعضای تناسلی، عدم توانایی در وضع حمل، سقط جنین، بیماریهای جنسی، حاملگیهای ناخواسته و … باشد. (کار، 1379، 292) 2. خشونت جنسی خشونت جنسی به هر گونه رفتار غیراجتماعی گفته میشود که از لمس کردن بدن زن شروع شده و گاهی تا مرحله تجاوز جنسی زن را آزار میدهد. این نوع خشونت ممکن است در حیطه زندگی خصوصی زناشویی و خانوادگی اتفاق بیفتد و بصورت الزام به تمکین از شوهر یا رابطه محارم با یکدیگر در حلقه خویشاوندی علیه زنان اعمال میگردد. زنانی که مورد خشونت جنسی قرار میگیرند دچار صدمات روانی، عصبی و عاطفی میشوند که بر کل رفتارهای آنان نسبت به جنس مرد تأثیر میگذارد” (همان 346) 3. آزار جنسی “هر گونه توجه نشان دادن نسبت به بدن زن و توافق صریح و یا ضمنی، مشروط بر اینکه ماهیت جنسی داشته باشد، آزار جنسی به شمار میرود. آزار جنسی ممکن است در محیط کار، در جامعه یا در محیط خانواده از سوی منسوبین مذکر اعمال شود. آثار و پیامدهای آن از بین رفتن اعتماد به نفس، گوشهگیری از اجتماع و ایجاد روح بدبینی در زن است. از نمونههای آن میتوان به مزاحمتهای تلفنی، متلکهای مردان در خیابان، مزاحمتهای درون تاکسی یا معابر عمومی اشاره کرد”. (همان 353) 4. خشونت روانی “رفتار خشونت آمیزی است که شرافت، آبرو و اعتماد به نفس زن را خدشهدار میکند. این رفتار بصورت انتقاد ناروا، تحقیر، تمسخر، توهین، فحاشی، تهدیدهای مداوم به طلاق دادن یا ازدواج مجدد اعمال میگردد. نتایج این گونه خشونت عبارتست از: از کارافتادگی ادراکی، از بین رفتن اعتماد به نفس، انواع افسردگیها، عدم کفایت زن در مدیریت خانواده، جاهطلبی در محیط کار، گریز از مشارکت در امور اجتماعی، باز سازی رفتار خشونت آمیز در بچهها، عدم موفقیت کودکان در تحصیل، عدم کارآیی زن در محیط خانواده، پناه بردن به داروهای روان گردان، الکل، مواد مخدر، فالگیری و رمالی” (همان 354). میتوان از خشونت مالی و سیاسی نیز به عنوان سایر اشکال خشونت علیه زنان نام برد. خشونت علیه زنان در ایران در هر جامعهای اشکال خشونت با ساختار قانونی، دینی، سیاسی همان جامعه تناسب دارد. در ایران نیز خشونت علیه زنان همواره به عنوان ابزاری برای تثبیت قدرت مردانه بکار رفته و بطور مشخص در دو حوزه خصوصی و عمومی اتفاق افتاده است. در حوزه خصوصی خشونت در خانواده و بیشتر از سوی والدین و همسر صورت میگیرد و در حوزه عمومی میتوان به مواردی چون آداب و رسوم، فرهنگ شفاهی و مکتوب، نهادهای اجتماعی و … اشاره نمود. نمونه صریح اعمال خشونت در حوزه عمومی نسبت به زنان قتل ناموسی در استانهای جنوبی ایران روسپیگری و تجاوز به عنف است. درباره زمینههای موثر در اعمال خشونت علیه زنان در ایران محققان و کارشناسان نظرات متفاوتی ابراز نمودند. بعضی از محققان از جمله خانم مهرانگیز کار اعتقاد دارند که نقایص و خلاءهای قوانین حقوقی موجود است که کفه ترازو را به نفع مردان و علیه زنان سنگینتر نموده است وی معتقد است که تا ما از جنبه حقوقی توجه خاصی به مسائل زنان و حقوق آنها نداشته باشیم نمیتوانیم شاهد رفع تبعیض در همه موارد از جمله محو اعمال خشونت علیه زنان باشیم. اما به نظر خانم مولاوردی، مسوول روابط بینالملل دفتر امور مشارکت زنان تا زمانی که تغییرات اساسی در ساختار فرهنگها، نگرشها, سنتها، انگارهها و آموزههای مردم سراسر جهان بوجود نیاید و تا زمانی که زن به عنوان یک انسان در جایگاه شایسته و بایسته خود تکیه نزند. ادعای رفع تبعیض و متعاقب آن رفع خشونت علیه زنان ادعایی عبث و بیهوده خواهد بود. بطور کلی در ایران یک عامل عمده زمینهساز اعمال خشونت علیه زنان نظام پدر سالاری میباشد نظام پدر سالاری مالینوسکی از محققان مردمشناس است که سالها سازمان مادر سالاری را در جزایر تروبریاند مطالعه کرده است. وی موفق شد در حدود سالهای 1920 میلادی یک سازمان اقتصادی اشتراکی بدوی را در جزایر تروبریاند (شمال شرقی گینه جدید) کشف کند. در قوانین این جزایر مادر بچه را پرورش میداد و مرد در بوجود آوردنش هیچ نقشی نداشت. بر این اساس مسأله توارث و ممنوعیتهای جنسی فقط مختص مادر بود. در واقع همه چیز حول محور مادر میچرخید. وی بر این اساس نتیجهگیری میکند که محدودیتهای جنسی برخلاف تصور عوام و باورهای ذهنی گرایانه، ریشه اخلاقی یا بیولوژیکی نداشته بلکه دارای انگیزههای اقتصادی و اجتماعی است. در واقع فشارها و محرومیتهای جنسی همواره به عنوان وسیلهای اساسی برای بهرهکشی اقتصادی قرار گرفته است. نیز باستانشناس فرانسوی فردریک کالیو در سال 1831 میلادی در 200 کیلومتری شمال شهر خارطوم (رودخانه نیل) شهر بزرگی را کشف کرد که بر تمام دیوارهای معابد و ستونهای آن تصاویر زنانی تنومند دیده میشد. در تمام این تصاویر، زنان شمشیر به دست یا در حال پرتاب نیزهاند. حالت ایستادن و نگاه این تصاویر به گونهای است که به خوبی تسلط و حاکمیت زنان را میرساند. به گفته هرودت (شهر کشف شده مروی) پایتخت سرزمین باستانی کرت بوده است. قرن هفتم تا چهارم بعد از میلاد، ارتش منظم دویست و پنجاه هزار نفری این سرزمین را زنان اداره میکردند. فرزندان یک مرد متوفی به تیره او تعلق نداشتند و بنابراین از مادر خود ارث میبردند و …
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:193
مقدمه:
زن آیینهی تمام نمای شخصیت انسان است. او مظهر پرورش است و صفت الهی پروردن از جانب خدای خویش را به ودیعه دارد، دامن زنان اولین کلاس درس و بهترین محل تربیت کودک است چنانکه گویند: مرد از دامن زن به معراج می رسد. بدین معنی که زن پایه گذار وجود حیات آدمی است زنان مسلمان و فداکار لازم است تا با حفظ عفت و پاکدامنی خود، ظلم ستیزی نهضت حسینی را به همه انسانها برسانند تا بدین وسیله افتخار تربیت بزرگ مردان و بزرگ زنان تاریخ را داشته باشد.
مقام زن در اسلام و در آیین های دیگر:
مشاهده و تجربه این معنا را ثابت کرده که مرد و زن دو فرد از یک نوع و از یک جوهرند، بر خلاف نظریات موجود در امت های پیشین که زن را از مرگ بدتر و تلخ تر می دانستند تا حدی که در سال 586 میلادی در فرانسه کنگره ای تشکیل شد تا در مورد این که آیا زن انسان است یا خیر بحث کنند که نتیجه کنگره این بود که به زن انسانی غیرمستقل و در خدمت مردان است.
اما با ظهور اسلام همه ی تفکراتی که در اثر تلقین علیه زن بود از بین رفت و جای خود را به عزت و اعتبار اساسی زنان داد.
اصل تساوی زن و مرد:
قرآن با کمال صراحت در آیات متعددی در اصل تساوی زن و مرد از نظر انسانیت و کمالات می فرماید: «زنان را از جنس مردان و از سرشتی نظیر مردان آفریدیم» و این را با توجه به قوانین امروز در دنیای غرب، در حاکمیت قوانین اسلامی ناظر بر مالکیت زن و حمایت های مالی و اقتصادی شوهر در خانواده قابل لمس تر می توان دید. اما در دنیای غرب، با توجه به شعار آزادی و اتیکت تساوی زن و مرد باز هم این تساوی نه در عرصه شغل و کار و نه در عرصه ی خانواده به هیچ عنوان رعایت نشده و استفاده ابزاری از زن تا حدی پیش رفته که به سقوط هویت انسانی و عدم احقاق کمترین حق او گردیده است و این را کاملا با توزیع و ترویج بیماری های مقاربتی چون «ایدز، سفلیس و سوزاک» می بینیم. و از نظر اسلام زن و مرد در انسانیت برابرند ولی دو گونه انسان اند با دو گونه خصلتها و دو گونه روانشناسی طبیعت. ولی دنیای غرب «تشابه محوری» را جایگزین «تناسب محوری» کرد و چنانکه ویل دورانت می گوید: این حرکت برای اولین بار با قانون 1882 بود که به موجب این قانون زنان بریتانیای کبیر از امتیاز بی سابقه ای برخوردار می شدند و حق نگهداری پول خود را داشته و از آن به بعد زنان از بندگی و جان کندن در خانه آزاد شده و گرفتار جان کندن در مغازه و کارخانه شدند و در حال حاضر چنانکه در پیش ذکر شد به دنیایی از ابتذال کشیده شدند که نقش ابزاری داشته و تنها در معرض بهره برداری دیگران واقع می شوند. مقام معظم رهبری نظریات موجود در اصل تساوی زن و مرد را اینچنین به دو هدف کلی و مجزا در نظرات متفاوت تعریف کرده اند: اولین هدف رسیدن زن به کمال وجودی خود می باشد اما دومین هدف ایجاد تخاصم و جدایی و رقابت خصمانه میان دو جنس زن و مرد است که هدف اول دستاورد اسلام و هدف دوم هدف کوته بینانه است به وضوح می بینیم در اسلام به زن بسیار اهمیت داده می شود چنانکه در بسیاری از آیات قرآن کریم آمده است: پاداش اخروی و قرب الهی به جنسیت مربوط نیست بلکه به ایمان و عمل صالح مربوط است خواه از طرف زن و یا از طرف مرد باشد و همیشه در کنار هر مرد بزرگی از قدیسه ای بزرگ یاد می کند که از همسران آدم و ابراهیم علیه السلام و از مادران موسی (ع) و عیسی (ع) در نهایت تجلیل کرده است یا بانوی بزرگوار حضرت خدیجه (س) و سرور همه زنان عالم حضرت فاطمه زهرا (س) که خداوند در قرآن کریم از ایشان به کوثر یاد می کند. بر خلاف نظریات تحقیرآمیزی که در امت های پیشین راجع به زن وجود داشته همچون عنصر گناه دانستن زن، شیطان بودن زن، عدم رسیدن او به مقامات معنوی چون ورود به بهشت، طفیلی دانستن زن، آفرینش او از دنده چپ مرد، مقدمه قرار گرفتن زن برای مرد، عامل بدبختی و گرفتاری مرد و در پایان زن را به منزله ظرفی که نطفه مرد را در خود نگاه می دارد، می دانستند و هیچ ارزشی برای بارداری او نمی گذاشتند.
در این میان دین اسلام با بیانی روشن و شفاف با تمام این نظریات مخالفت کرد، چنانکه در آیات قرآن کریم آورده شده که «خداوند از جنس خود شما برای شما همسر آفرید».
و همچنین داستان بهشت آدم را مطرح کرده و با بیان «فوسوس اهما الشیطان». جنس زن را از اتهام عنصر گناه و شیطان بودن مبرا ساخت و یا بر خلاف بسیاری از آیینها که رابطه جنسی را پلید می دانند ازدواج را مقدس و تجرد را پلید می شمارد.
چنانکه پیغمبر اکرم (ص) می فرماید: من به سه چیز علاقه دارم: بوی خوش، زن، نماز و با بیان «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» هر یک از زن و مرد را پوشش و زینت یکدیگر می داند و خلقت هر یک را برای دیگری قلمداد کرده و وجود زن را خیری برای مرد و مایه سکوت و آرامش دل او معرفی می کند و زن و مرد را در آفرینش هر یک از انسانها مهم و دخیل می داند و تمام نظرات تحقیرآمیز را به یکباره مردود می کند.
«انی جاعل فی الارض خلیفه» و خداوند زن را تا جایگاه جانشین خود که به طور عام در آیه ذکر شده، بالا می برد و برای رسیدن به این مقام تفاوتی بین زن و مرد قائل نمی شود.
اما در یهودیت و مسیحیت بنا بر آنچه در کتاب مقدس آمده است، جایگاه زن نسبت به مرد، جایگاهی فرعی و ثانوی است ولی در اسلام به انسان بودن زن و مرد توجه شده است و آفرینش انسان را از نفس واحده می داند و زمانی که از زنان خوب یا بد یاد می کند، ایشان را نمونه مردم خوب و بد دانسته و مختص زنان خوب و بد نمی داند که در قرآن کریم در مورد زن نوح و زن لوط آورده شده که این دو زن را با دوزخیان در آتش افکنید و بعد می فرماید: «ضرب الـ... مثلآ للذین کفروا»و ایشان را نمونه و درس عبرت تمام کافران اعم از زن و مرد قرار می دهد و بالعکس.
اما در کنار این مسائل، اسلام به اختلافات طبیعی زن و مرد اذعان و اشاره می کند و آنها را مایه کمال، عدم نقص زن و بلندی مرد می داند.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:56
پیشگفتار
این نوشته کوششی است برای بررسی عوامل خشونت در عرصههای مختلف جهانی و بررسی چگونگی بهرهبرداری جنگافروزان و ابرقدرتان از ضعف دیگر دولتها و نقش ارگانها و ابزارهای مختلف در دامنزدن به آتش این جنگافروزیها و یا مقابلهی آنها با این عوامل.
با توجه به پیشنهاد آقای خاتمی (ریاست محترم جمهوری) در پرسش مهر 4، بیشتر فعالیتهای مربوط به این تحقیق و جمعآوری اطلاعات مربوطه در ساعات درسی مربوط به «آئین مطالعه و پژوهش» صورت گرفت. کار جمعآوری اطلاعات مربوط به این تحقیق را راهنماییهای دبیر درس مطالعه و پژوهش آقای مشایخی و نیز استفاده از منابع کتابخانهای که نام آنها در آخر تحقیق ذکر شده است، به دست آمده است.
ما امیدواریم با این کار گروهی که حدود 3 ماه به طول انجامید، توانسته باشیم تا حدودی مسئلهی مهم و حیاتی «صلح» را در ابعاد مختلف آن مورد بررسی قرار دهیم.
فرضیات تحقیق
خشونت و ترور، وسیلهای برای رسیدن به اهداف سیاسی
فقر و گرسنگی و رابطه آن با خشونت
صلح و جنگ از دیدگاه اسلام
بیعدالتی، انگیزهای برای جنگ و خشونت
تظاهرات و واکنشهای مردمی و مبارزه با جنگافروزیهای ابرقدرتها
بیماریهای روانی و رابطه آن با دیکتاتوری و زورگویی
مقدمه تحقیق
ما در عصری آکنده از بحران و پریشانی به سر میبریم. آنچه در حال تجربهی آنیم، نه فقط زنجیرهای از دگرگونیهای ژرف که برآشفتگیهایی است که علوم و تکنولوژی، امور اقتصادی و مناسبات بین المللی را در خود فروگرفته است.
بحرانهای بیشماری که در بسیاری از مناطق جهان پدید آمده، خود بهترین گواه این دگرگونیهای بنیادی است؛ در عین حال، اگر واگذاریم که واژه وسوسه انگیز «بحران» ما را از خود بیخود کند، کار بس نادرستی انجام دادهایم. البته امیدی نیست که کارها به سادگی به وضع عادی و مالوف خود بازگرداند. ما هم چنان شاهد دگرگونیهای بنیادی خواهیم بود و باید برای هر یک از آنها راه حلهای مناسب پیدا کنیم.
امروز شاید بزرگترین و خطیرترین مسئلهی بحرانی که بشریت را متوجه خود کرده، پیدا کردن نظمی برای جهان به هم ریختهی امروز و در حقیقت دستیابی به صلح و آرامش عمومی است.
در جهان ما از زمانهای بسیار دور و از پدیدآمدن نخستین انسانها، پدیدهای به نام «جنگ» نیز در بین انسانها آفریده شد.
رقابت و ستیزهی انسانها در مراحل ابتدایی همانند رقابت و ستیزهی حیوانی است، به طوری که حتا کودکان نیز زور بدنی را وسیلهای برای موفقیت خود میدانند، ولی جنگ و خشونت در جامعهی متمدن امروزی به صورتی متفاوت صورت میگیرد و معمولاً متکی به قدرت بدنی نیست، بلکه امروزه خشونت و در مراحل تکامل یافته، «جنگ» به صورتی سازمان یافته و به صورتی تصاعدی در حال گسترش است و بازی سیاست ابرقدرتها نیز به این روند صعودی سرعت میبخشد. اگر در گذشته و در جوامع ابتدایی گروهی برای ربودن خوراک و ابزارهای دیگر به جنگهای گروهی و وسایل خشن متوسل میشوند، امروزه این اهداف رشد کرده ولی با همان عنوان کلی «غنیمت و غارت» دولتها را برآن میدارد که به وسایل خشونتباری مثل: سلاحهای هستهای روی بیاورند و در برابر دولتهای کوچک قد علم کنند. بنابراین امروزه، «صلح جهانی» به شدت در خطر نابودی قرار گرفته است و مسلماً جوامع بشری و انسانهایی که به دور از سیاست و نیرنگ خواستار یکپارچگی و صلح عمومی هستند در برابر این روند صعودی خشونت می ایستند، همچنانکه اعترافات گستردهی مردم جهان در برابر حملهی آمریکا به عراق نشانگر این واقعیت است.
برای دستیابی به صلح جهانی باید عوامل خشونت را شناخت و برای مبارزه با هر کدام راه کارهای مناسبی را ارائه داد که مسلماً این راه کارها اگر مورد بررسی قرار گیرند، میتوانند از تنشهای جهانی تا حد زیادی بکاهند.
ما در این تحقیق سعی کردهایم که در حد توان و دانش سیاسی خودمان این مسئله را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. برای این منظور عنوان کلی مطلب را به صورت زیر مجموعههایی طبقهبندی کرده و با توجه به امکانات و زمان کمی که در اختیار داشتیم، هر یک از این زیرمجموعهها را مورد ارزیابی کلی قرار دادهایم و ما این کار تحقیقی که حاصل مطالعات گروهی ما است، را با این شعار انجام داده ایم که: «همهی ما خواستار دوستی و یکپارچگی و رسیدن به صلح جهانی در کنار هم هستیم.»
ضرورت مسئله
عوامل خشونت و موانع مهرورزی در جهان امروز تا حد زیادی انسان را از پیشرفت واقعی و نوگرائی دور میکند و سدی عظیم در برابر اتحاد ملتها جهت رسیدن به جهانی زیبا، امن و پرمهر میباشد و از زندگی مسالمتآمیز انسانها در کنار یکدیگر بدون دغدغه جنگ جلوگیری میکند.
پس انسانها میبایست جهت از بین بردن این موانع در یک راستا با یکدیگر هم پیمان شوند و موانع مهرورزی و عوامل خشونت را از بین ببرند. در واقع این موانع میباشند که جهان سومها و مستعمرههایی را که از لحاظ صنعتی، اقتصادی، سیاسی و … عقب مانده محسوب میشوند، را به طور غیرمستقیم ایجاد میکند.
جنگ در یک سرزمین و مالکیت بیگانه بر آن سرزمین سبب ایجاد مرزی مجازی بین حاکم بیگانه و مردم تحت حکومت او میباشد. که این مردم بالاجبار این حکومت غیرخودی را پذیرفتهاند، پس تمایلی به پیشرفت سرزمین خود ندارند، چرا که حاکمی بیگانه در آن حکومت میکند و نتیجه این عدم تمایل، عقبماندگی و عدم پیشرفت است.
واژگان سیاست
امنیت: در لغت، حالت فراغت از هر گونه تهدید یا حمله یا آمادگی برای رویاروئی با هر تهدید و حمله را گویند.
امنیت بینالمللی: حالتی است که در آن قدرتها در حال تعادل و بدون دستیازی به قلمرو یکدیگر به سر برند و وضع موجود به خطر بیافتد.
امنیت ملی: به مصونیت – نسبی یا مطلق – کشوری در برابر یک حمله مسلحانه احتمالی و یا خرابکاری سیاسی و اقتصادی همراه با توانائیاش برای وارد آوردن ضربه متقابل مهلک را امنیت میگویند.
جنگ: کشاکش و برخورد مسلحانه میان دو یا چند سو و در سیاست کشاکش و برخورد مسلحانه میان دو یا چند دولت (جنگ خارجی) یا درون قلمرو و یک دولت میان قدرت حاکم و قدرتهای مدعی (جنگ داخلی).
جنگ سرد: جنگی که در آن برای دستیابی به هدفهای ملی از همهی وسایل به جز خشونت نظامی استفاده میشود.
ترور: ترور در لغت در زبان فرانسه، به معنای هراس و هراسانگیز است و در سیاست به کارهای خشونتآمیز و غیرقانونی حکومتها برای سرکوبی مخالفان خود و ترساندن آنها ترور میگویند و نیز کردار گروههای مبارزی که برای رسیدن به هدفهای سیاسی خود دست به کارهای خشونتآمیز و هراسانگیز میزنند، ترور نامیده میشود.
تروریسم (Terrorism): به شکلی از اقدامات خشونتبار دولتی و یا غیردولتی که با هدف دستیابی به یک منظور سیاسی صورت میگیرد، تروریسم میگویند.
حقوق بینالملل: به اصول و رویههای کلی که از دیدگاه کشورهای مستقل در روابط بینالدولی الزامآورند، حقوق بینالمللی گویند.
صلح: به حالتی که در آن جنگ و یا هیچ منازعهای وجود ندارد، صلح گویند.
دیپلماسی: راه و روش تمشیت روابط میان کشورها را از طریق نمایندگان رسمی دیپلماسی نام نهادهاند.
قدرت: به توانائی کشوری برای تاثیرگذاری و یا کنترل رفتار دیگران قدرت گویند.
بمب اتمی: بمبی است که انرژی آن از شکاف هستهای اتم پلوتونیوم و یا اورانیوم به دست میآید.
دانلود پایان نامه رشته روانشناسی بررسی علل و عوامل خشونت های خانگی علیه زنان در استان قزوین با فرمت ورد و قابل ویرایش تعدادصفحات 110
پیشگفتار :
تاریخ زندگی بشر همواره شاهد پایمال شدن حقوق زنان و دختران بوده است. حتی در سالهای اخیر با وجود فعالیتهای ارزشمندی که توسط سازمانهای جهانی مدافع حقوق بشر برای دفاع از حقوق انسانی زن انجام شده است. این روند همچنان ادامه دارد. زنان قربانیان تجاوز، آزار جنسی،شکنجه، بردگی جنسی ،خرید و فروش به منظور فحشاء ،نسل کشی ، قتلهای ناموسی، جهیز – مرگی (مرگ به علت کمی جهیزیه) و ابزاری برای تهیه فیلمهای غیر اخلاقی هستند. و دختران نیز مورد رفتارهایی مانند سوءتغذیه ، زنای با محارم، سوء استفاده جنسی و فحشاء ،ازدواجهای زودرس و قطع اندام تناسلی (ختنه دختران) واقع می شوند. نوع رایج قانونی کردن اعمال خشونت آمیز در حریم خصوصی، از طریق ایدئولوژی متداول پدرسالاری یا «حکم پدر» است. در چنین مواردی عقیده بر این است که چون مردها،روسای خانواده به شمار می آیند،حق انجام هرگونه رفتاری را در حریم خصوصی خود دارند. انواع رایج خشونت در حریم خصوصی عبارتند از : تهدید،فحاشی و سایر خشونتهای کلامی ، ضرب و شتم، سوء استفاده جنسی از زنان و کودکان ،همچنین خشونتهای روانی ،اقتصادی ،اجتماعی ،سیاسی و معنوی.در برخی فرهنگها نوعی سوءاستفاده از جهیزیه رایج است و در برخی دیگر قطع عضو تناسلی زنان عمومیت دارد. از دیگر انواع خشونت بر ضد زنان و دختران در حریم خصوصی. می توان به کشتن نوزاد دختر و سوء تغذیه دختر بچه ها اشاره کرد. سایر خشونتها در قلمرو عمومی اتفاق می افتد. در این موارد شاهد تبعیض علیه زنان و کودکان و تحقیر آنان به دلیل تفاوتهای قومی، وضعیت تاهل ، نژاد، مذهب و یا طبقه اجتماعی آنها هستیم زنان و کودکانی که در شرایطی از قبیل درگیری مسلحانه ، مهاجرت و تبعید گرفتار شده اند، مورد ضرب و شتم ، تعدی وتجاوز، دزدی و شکنجه قرار می گیرند. مردانی که آنها را شکنجه می کنند. گاه این کار را برای تحقیر مردان خویشاوند این زنان انجام می دهند تا از این طریق برنده درگیری شوند. خرید و فروش غیر قانونی زنان و اجبار آنها به روسپیگری از سایر راههایی سوء استفاده از آنها در قلمرو عمومی به شمار می رود. مزاحمت جنسی، نوعی سوء استفاده در محل کار است. فقدان قوانین کنترل کننده شرایط کار، می تواند باعث اعمال خشونت علیه زنان و سوء استفاده از آنان از طریق اضافه کاری تحمیلی، تهدیدهای مداوم به اخراج و امتناع از پرداخت حقوق و خطرناک کردن محیطهای کاری برای زنان باشد. گاه دولتها نیز از طریق نظام اجرایی قانون و یا سیستم حقوقی به دو شکل ارتکاب مستقیم و یا نادیده گرفتن اعمال خشونت علیه زنان،به شکلهای دیگری از خشونت را پدید می آورد. خشونت علیه زنان و یا سو ءاستفاده از آنان ، منحصر به فرهنگ ،اقلیم ،ملیت ،نژاد یا مذهب خاصی نیست،به عنوان مثال در ۱۹۹۳ ، ۱۴۵۰۰ زن در جمهوری روسیه کشته و بیش از ۵۶ هزار نفر به دست شوهران خود مجروح شدند،بر طبق گزارشها، در همان سال در ناحیه کسیی (در کنیا) ۴۲ درصد از کل زنان به طور مرتب توسط شوهران خود مورد ضرب و شتم واقع شده اند. در ۱۹۹۰ ،پلیس ۴۸۲۵ مورد «جهیز – مرگی » را در هند ثبت کرده است . یک تحقیق ملی درباربادوس نشان میدهد که ۳۳ درصد از زنان بین ۲۰ تا ۴۵ سال،در کودکی مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته اند. بر طبق مطالعه ای در کانادا، ۱۷ درصد از ۴۲۰ زن بین ۱۸ تا ۶۴ سال، قبل از ۱۶ سالگی حداقل یک بار تجربه«زنای با محارم » داشته اند،۵۱ درصد آنها قربانی تجاوز جنسی یا تجاوز جنسی نافرجام بوده اند. و ۲۷ درصد طی رابطه ای نزدیک مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند.
خشونت علیه زنان پدیده ای فراگیر و جهانی است و بنا به خصوصیات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی هر جامعه اشکال مختلفی به خود می گیرد. و به عنوان وسیله ای برای کنترل زنان در جوامع مختلف استفاده می شود. در رویکرد به این پدیده باید تفاوت در ظرفیتهای اقتصادی ، ایدئولوژی و شرایط اجتماعی هر جامعه را در نظر داشت. خشونت در واقع نوعی مساله عمومی در سراسر دنیاست. این مشکل، نیازمند راه حلهایی مناسب در سطح منطقه و قابل دفاع در عرصه بین المللی است.
مقدمه
محققان زیادی در مورد خشونت تعریف ارائه داده اند ،گلز و استراوس خشونت را رفتاری با قصد و نیت آشکار و یا رفتاری با قصد پنهان کردن اما قابل درک برای وارد کردن آسیب فیزیکی به فرد دیگری می دانند ( اعزازی ،زنان کتک خورد،۲۴) . در تعریف فوق خشونت روانی منظور نشده است در حالیکه می دانیم خشونت تنها جنبه فیزیکی ندارد. مارتین علاوه بر قبول تعریف فوق به خشونت روانی نیز اشاره کرده است و از تهدیدهای آشکار و پنهان، تحت مراقبت دائمی قرار دادن فرد،تحقیر و ... نیز صحبت می کند. (منبع پیشین، ۲۵) گالتونک خشونت را به معنای گسترده هر نوع رفتار یا ساختاری که باعث تحقیر فردی گردد معرفی کرد. به زعم وی ،زمانی از خشونت نام می بریم که افراد چنان تحت تاثیر قرار گرفته باشند که گمان برند قابلیت های جسمانی و روانی موجود آنها کمتر از قابلیتهای بالقوه و واقعی آنهاست. (منبع پیشین ،ص ۲۶در ۱۹۹۲ مجمع عمومی سازمان محلل متحد خشونت علیه زنان را این گونه تعریف کرده است.
ماده ۱: خشونت علیه زنان به معنی هر عمل خشونت آمیزی است که بر اختلاف جنسیت مبتنی باشد و به آسیب یا رنج بدنی.جنسی و یا روانی برای زنان بیانجامد یا احتمال مغبر شدن آن به این نوع آسیبها و رنجها وجود داشته باشد. از جمله تهدید به این گونه اعمال زوگویی یا محروم سازی خودسرانه از آزادی خواه در ملاعام روی می دهد و خواه در زندگی خصوصی
در بیانیه بی چینگ مصوبه همایش جهانی چین، خشونت چنین تعریف شده است :
خشونت شامل هرگونه عملی بر علیه زنان است که به دلیل جنسیت صورت گیرد و نتیجه مستقیم یا غیر مستقیم آن صدمه و آزار جسمی، یا روانی زنان باشد. این اعمال ممکن است به زور و جبر، اضطرار یا اختیار انجام گیرد،درهر دو عرصه عمومی (جامعه ) و یا خصوصی ( زندگی خانوادگی) اعمال شود و نتیجه آن محروم کردن زنان از آزادی باشد.
قدرتمندان از اعمال خشونت و بد رفتاری با زنان و دختران در حریم خصوصی و قلمرو عمومی به عنوان ابزاری برای تثبیت قدرت خود سود می برند. در بسیاری از موارد ،اعمال خشونت علیه زنان و دختران با اشاره به رسوم و فرهنگ توجیه می شود. وجود شبکه ای درونی میان نهادهای اجتماعی، موقعیت خشونت آمیز را از طریق توسل به نظریه های مبتنی بر برتری مردان یا فرودستی زنان نادیده می انگارد. این عقاید غالبا در مدارس نیز آموزش داده می شود. و در خانواده ها اشاعه می یابد. نهادهای مجری قانون ،گاه خود به طور غیر مستقیم از متخلفان حمایت می کنند و ادعا دارند که هیچ قدرتی برای مداخله ندارند. آنها حریم خصوصی خانواده یا روابط نزدیک را خارج از حیطه اختیارات خود می دانند در برخی موارد دولت نیز موافق اعمال خشونت علیه زنان در حریم خصوصی است. و این شیوه را حق مردان در حفظ نظم خانواده های خود،به هر صورتی که تمایل دارند، می داند. قوانین خانواده غالبا پدر سالارانه است و از حقوق مردان در خانواده حمایت می کند.
بله ، امکان دارد اما زنان به خاطر دفاع از خود و یا فرزندانشان به خشونت جسمانی علیه مردان غالبا متوسل می شوند. از سوی دیگر در اغلب موارد زنها از خشونت کلامی به عنوان نوعی واکنش علیه مردان استفاده می کنند ، بعضی از زنها کلماتی خشن به کار می برند و کودکان را مورد ضرب و شتم قرار می دهند. که این مساله به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. اگرچه منضبط کردن فرزندان وظیفه ای مهم برای زنان به شمار می آید. اما خشونت،رفتاری است که از حد قابل قبول انضباط فراتر می رود در اکثر فرهنگها، اعمال خشونت جسمانی یا کلامی توسط زنان مورد تائید قرار نمی گیرد. اغلب جوامع تهاجم مردانه را در ورزش ، سیاست و جنگ ارج می نهند . اما خشونت زنانه نه مورد حمایت قرار می گیرد و نه از آن تقدیر می شود ،زنان قادر نیستند که با توسل به خشونت موقعیت خود را مستحکم کنند.
بیان مسئله :
خشونت علیه زنان امری پنهان است زیرا بسیاری از زنان در جوامع مختلف به دلایلی همچون مجازات سخت و عدم حمایت های قانونی از ابراز آن خودداری می کنند. خشونت علیه زنان مرز نمی شناسد، محدود به جوامع عقب مانده نیست. در همه جای دنیا زنان کم و بیش مورد انواع خشونت های جسمی، جنسی و کلامی واقع می شوند. ۳۰ تا ۳۵ درصد زنان آمریکایی مورد آزار جسمی شوهرانشان قرار می گیرند و ۱۵ تا ۲۵ درصد آنها به هنگام بارداری نیز مورد ضرب و شتم قرار می گیرند. همچنین از هر ۱۰ قربانی زن سه نفر توسط شوهر یا سایر مردان کشته شده است. در شیلی ۶۳ درصد زنان مورد آزار جسم قرار می گیرند. ۴۱ درصد زنان هند بر اثر آزار جسمی همسران خود دست به خودکشی می زنند. در بنگلادش بیش از ۵۰ درصد قتل ها ناشی از خشونت مردان است.متأسفانه در مورد ایران هرگز آمار درست و مشخصی در مورد خشونتی که در خانه بر زنان اعمال می شود منتشر نشده ... از طرفی باورهای مردسالار به نوعی این خشونت را طبیعت مرد می داند و سعی می کند آن را توجیه کند و به زنان می قبولاند که زن با لباس سفید به خانه بخت می رود و هر چه که بر سرش آید باید با کفن سفید از آن بیرون بیاید.
خشونت علیه زنان جا و مکان خاصی ندارد. در خانه یا خیابان یا محل کار زنان با انواع خشونت روبرو هستند. در خانه از سوی پدر، همسر و برادر خود مورد کتک و فحاشی قرار می گیرند.در بسیاری از کشورها مراکزی به نام خانه های امن وجود دارد که زن خشونت دیده تا زمانی که خطر تهدیدش می کند به آنها پناهنده می شود ولی در ایران هنوز چنین خانه های امنی وجود ندارد که بتوان به آن پناهنده شد. تأثیری که خشونت بر روی زن می گذارد بیش از آنکه جسم را بخراشد روح را جریحه دار می کند و به او احساس موجودی بی اراده و مفعول و منفعل می دهد. متأسفانه در ایران مرکزی برای ترمیم جراحت های این زنان وجود ندارد.