کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

مقاله راه های سعادت

اختصاصی از کوشا فایل مقاله راه های سعادت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله راه های سعادت


مقاله راه های سعادت

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

   فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

   تعداددصفحه:23

حکم وجوب اطاعت از اوامر و نواهی والدین بهترین وسیله برای تربیت فرزند است. دین اسلام به منظور تربیت اسلامی فرزند به تعدیل استفاده والدین از این وسیله پرداخته و اطاعت از اوامر و نواهی والدین را براساس احکام خمسه تکلیفی (واجب، حرام، مباح، مستحب، مکروه) به پنج دسته تقسیم کرده است. دسته ای از این اوامر و نواهی اطاعتشان بر فرزند واجب است و از جمله واجبات امر والدین به واجبات اعتقادی و فقهی است. یعنی اگر والدین به فرزند امر کردند تا به خدا، معاد و... به طور کلی اصول عقاید دین اسلام ایمان بیاورد و یا به آموزشهایی بپردازد که اعتقادش را به این اصول محکم و شبهات اعتقادی را از او رفع کند، واجب است از آن اطاعت کند. مثلاً اگر والدین متوجه شدند که فرزندشان به شبهه تضاد عقل و دین، انکار پاداش و کیفر اخروی، انکار وحی و... گرفتار شده و خود قادر به رفع آن از ذهن و افکارش نیستند و در عوض به او امر کردند تا سخنرانی آیه الله مصباح یزدی را از تلویزیون گوش کند تا بدین وسیله پاسخ صحیح شبهاتش را بیابد، باید به این سخنرانی گوش کند.

ما در این مقاله به بحث و بررسی فقهی ادله وجوب اطاعت این اوامر می پردازیم و شبهه تقلید از والدین را در اصول عقاید دین پاسخ می گوییم.

 

مائده رضایی

«و الذی قال لوالدیه أفٍ لکما أتعداننی أن اخرج و قد خلت القرون من قبلی و هما یستغیثان الله و تلک امن إنّ وعدالله حقًّ فیقول ما هذا إلاّ أساطیر الأوّلین.»1

«و کسی که به پدر و مادرش گفت: اف بر شما، آیا به من وعده می دهید که [از گورم] بیرون روم در حالی که مردمان پیش از من [مردند] و گذشتند، و آن دو نزد خدا فریاد خواهی می کنند [و به فرزند می گویند:] وای بر تو، ایمان بیاور، به راستی وعده خدا حق (شدنی) است. پس (فرزند) می گوید: این نیست مگر افسانه های نخستینیان.»

- سبب نزول

طبق روایت مشهوری از اهل سنت مروان بن حکم، عبدالرحمن بن ابوبکر را متهم کرد که این آیه درباره وی نازل شده ولی عایشه پس از احضار مروان وی را توبیخ کرد و برادر خود را از این اتهام مبرا دانست و گفت: این آیه درباره فلان بن فلان نازل شد.

سیوطی روایت دیگری از تفسیر طبری نقل می کند که درباره یکی از پسران ابوبکر نازل شد.2 وقتی پدر و مادرش او را با اصرار و الحاح به ایمان به معاد فراخواندند گفت: عبدالله بن جدعان و گروهی از بزرگان قریش را برایم زنده کنید تا درباره صدق گفتارتان از آنان بپرسم. به هرحال مفسران حسن رفتار و زجاج نظر به آیه بعد «اولئک  الذین حق علیهم القول...» گفته اند: درباره هر کافر محاق والدین است.3

- تفسیر آیه

«الذی» مبتدا و «اولئک» در آغاز آیه بعد خبر است و «صله الذی»، «قال لوالدیه أفّ لکما أتعداننی أن أخرج و قد خلت القرون من قبلی» - تا- «اساطیر الاولین» است. وقتی والدین، این فرزند را به ایمان به معاد فراخواندند، به آنان از روی خشم و بیزاری با کلمات عقوق اسأله ادب کرد و گفت: اف به شما (دور و بیزارم از شما و بدم می آید) آیا به من می گویید زمانی از گورم بیرون می آیم و زنده خواهم شد در حالی که مردمان پیش از من مردند و گذشتند و نه از گور بیرون آمدند و نه دوباره زنده شدند (و برهمین اعتقاد به انکار معاد گذشتند)؟

با وجودی فرزند این گونه از ایمان سر می تافت والدین رو به خدا آورده و با فریاد خواهی از او می خواستند تا لطفی کند و فرزند را به ایمان هدایت کند و به فرزند می گفتند: «وای بر تو، ایمان آور زیرا به راستی وعده خدا درباره زنده شدن دوباره و پاداش و کیفر در روز قیامت راست و درست است.» ولی فرزنند باوجود اصرار الحاح والدین به ایمان آوردن وی، به جای ایمان آوردن گفت: «همه این سخنان و قرآن و اعتقاداتی که مرا به آن فرا می خوانید چیزی جز افسانه های پیشینیان نیست و حقیقتی ندارد.»4


دانلود با لینک مستقیم


مقاله راه های سعادت

مقاله سعادت در فلسفه اخلاق

اختصاصی از کوشا فایل مقاله سعادت در فلسفه اخلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله سعادت در فلسفه اخلاق


 مقاله سعادت در فلسفه اخلاق

دانلود مقاله سعادت در فلسفه اخلاق
نوع فایل : Word
تعداد صفحات : 27

فهرست

 سقراط.. 4

افلاطون.. 7

ارسطو. 9

زنون.. 11

اپیکور. ش12

متفکران اسلامى.. 13

فارابى.. 14

غزالى.. 15

خواجه طوسى و ابن مسکویه. 16

پى‏نوشتها: 26

 

پیشگفتار

یکى از مفاهیم مهم در اخلاق و فلسفه ‏اخلاق، مفهوم سعادت است. واژه سعادت که ‏در زبان انگلیسى با و در لاتین با eudaimonia به آن اشاره مى‏شود از دیربازنقشى اساسى در اخلاق و فلسفه اخلاق داشته‏ است مکاتب مختلف یونان باستان هر یک ‏بگونه ‏اى خاص این مفهوم را در نظام اخلاقى ‏خود جاى داده و کارکردى ویژه براى آن در نظرگرفته ‏اند. در نظام اخلاقى اسلام نیز مفهوم‏ سعادت‏ مفهومى کلیدى ومحورى‏ است‏که‏ هرچندتشابهات بسیارى با دیگر مفاهیم این واژه درنظریه ‏هاى اخلاقى گذشته دارد ولى تفاوتى‏ بزرگ نیز دارد که سبب شده تا فلسفه اخلاق‏ اسلامى از این حیث نیز ویژگى خاص و ممتاز داشته باشد. در این نوشتار سعى شده با سیرى‏ گذرا در آثار فلاسفه یونان، خصوصا سقراط،افلاطون، ارسطو، زنون، اپیکور و آثار برخى ازاندیشمندان اسلامى دیدى اجمالى نسبت‏ به ‏جایگاه سعادت در دو فلسفه اخلاق یونان و اسلام فراهم آید. شایان ذکر است که غرض این ‏نوشتار نقد و تحلیل آراء این بزرگان در این‏زمینه نیست و آنچه مى‏تواند موجب بصیرت‏ بیشترى در مورد جایگاه مفهوم سعادت درفلسفه اخلاق شود بررسى پیشینه این مفهوم در سنت مسیحى و در آراء متفکران غربى مثل‏ها بز، لاک و خصوصا کانت است. 
بحث‏ خود در مورد سعادت را با ذکر دو پیش فرض آغاز مى‏کنیم که پذیرش آنها براى‏ اعتقاد به سعادت به عنوان غایت نهایى افعال‏ آدمى لازم است. پیش فرض نخست آنکه افعال ‏انسان داراى غایت است و پیش فرض دوم ‏آنکه غایت تمام افعال انسانها واحد است...


دانلود با لینک مستقیم


مقاله سعادت در فلسفه اخلاق

دانلود اسباب سعادت و خوشدلى 56 ص

اختصاصی از کوشا فایل دانلود اسباب سعادت و خوشدلى 56 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 فرمت فایل:  ورد ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

 


  قسمتی از محتوای متن 

 

 

  

 

تعداد صفحات : 64 صفحه

 پیر مغان نماینده کل فرزانگی ایران کهنسال است که از آغاز آنچه ما درباره اندیشه ایرانی می ‏دانیم، پیش آمده و در فردی فرضی، تجسم پیدا کرده است که آن را پیر مغان نامیده اند.
پیر بودن یعنی تمام تجربیات جهانی را در خود جمع کرده و منبع یک سلسله تجربه است و دیگر اینکه وابسته به مغان است یعنی کهن‏ ترین دوران ایران.
بنابراین وقتی حافظ تمام سرنوشت دانستگی هایش را به پیر مغان نسبت می‏ دهد، می‏ خواهد بگوید که کل این دانستگی ها را مدیون فردی هستم که تمام تجربه عم دراز ایران را در خود جمع کرده است.
نگاهى به مضمون و مصادیق سعادت نزد حافظ اسباب سعادت و خوشدلى شاید بتوان نخستین مصداق سعادت (دولت) از نگاه حافظ را عشق ورزى و عاشق پیشگى به شمار آورد: دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار‎/ گوشه تاج سلطنت مى شکند گداى تو - چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق ‎/ که در هواى رخت چون به مهر پیوستم - قدح پر کن که من در دولت عشق ‎/ جوانبخت جهانم گرچه پیرم - گنج عشق خود نهادى در دل ویران ما ‎/ سایه دولت برین کنج خراب انداختى .
در اینجا شاید بتوان با بازشناختن و برشمردن منافعى که حافظ در سلوک عاشقى مى جوید، به فهم مراد حافظ از دولت عشق تقرب حاصل کرد.
دست کم مى توان موارد زیر را به عنوان فایدت عشق ورزى ذکر کرد: ۱‎/۱ از میان بردن خودپرستى و خودفریفتگى : با مدعى مگوئید اسرار عشق و مستى ‎/ تا بى خبر بمیرد در درد خودپرستى - اى که دائم به خویش مغرورى ‎/ گر تو را عشق نیست معذورى ۱‎/۲ از میان بردن نفاق و دورویى و ایجاد یکسویى و صفاى دل: ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق‎/ هرکه عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود - نفاق و زرق نبخشد صفاى دل حافظ ‎/ طریق رندى و عشق اختیار خواهم کرد - سر عاشق که نه خاک در معشوق بود ‎/ کى خلاصش بود از محنت سرگردانى - حافظا سجده به ابروى چو محرابش کن ‎/ که دعایى ز سر صدق جز آنجا نکنى ۱‎/۳ عشق حرمان و پشیمانى در پى ندارد: عشق مى ورزم و امید که این فن شریف ‎/ چون هنرهاى دگر موجب حرمان نشود ۱‎/۴ وارستگى یا آزادى از بار تعلق و حصول استغناى روحى : فاش مى گویم و از گفته خود دلشادم ‎/ بنده عشقم و از هردو جهان آزادم - حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روى ‎/ من از آن روز که در بند توام آزادم - گداى تو از هشت خلد مستغنى ست ‎/ اسیر بند تو از هر دو عالم آزاد است ۱‎/۵ عشق به مثابه اکسیر کیمیاگرى به کمال معنوى و اخلاقى مى برد: دست از مس وجود چو مردان ره بشوى‎/ تا کیمیاى عشق بیابى و زر شوى ۱‎/۶ عشق منجر به وصال عرفانى مى شود و شرط لازم آن است چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق ‎/ که در هواى رخت چون به مهر پیوستم - حافظ هرآنکه عشق نورزید و وصل خواست ‎/ احرام طوف کعبه دل بى وضو ببست ۱‎/۷ عشق راهبر به نجات است عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ ‎/ قرآن زبر بخوانى در چهارده روایت - هرچند غرق بحر گناهم زصد جهت ‎/ تا آشناى عشق شدم ز اهل رحمتم ۱‎/۸ عشق احیاگر است و مشفق طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک ‎/ چو درد در تو نبیند کرا دوا بکند؟
- عاشق که شد ؟
که یار به حالش نظر نکرد ‎/ اى خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست ۱‎/۹ عشق قدر و ارزش آدمى را در پى دارد بکوش خواجه و از عشق بى نصیب مباش ‎/ که بنده را نخرد کس به عیب بى هنرى ۱‎/۱۰ دریادلى و شجاعت قرین عشق ورزى است روندگان طریقت ره بلا سپرند ‎/ رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز - عاشق از قاضى نترسد مى بیار‎/ بلکه از یرغوى دیوان نیز هم ۱‎/۱۱ و در آخر اینکه شادى ناشى از غم عشق یا همان غم شاد که تنها غم مطلوب نزد حافظ است ، هنر عشق به شمار مى رود.

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق ‎/ برو اى خواجه عاقل هنرى بهتر از این؟
- تا شوم حلقه به گوش در میخانه عشق ‎/ هر دم آید غمى از نو به مبارکبادم حال مى توان پنداشت که چون عشق موجب از میان رفتن خودپرستى و خودفریفتگى و نفاق و دورویى مى شود و ایجاد یکسویى، یکدلى ، وارستگى و استغناى روحى را در پى دارد و همچنین به نجات و رستگارى، و کمال معنوى و اخلاقى و وصال عرفانى راه مى برد، حافظ از آن به «دولت و سعادت» تعبیر مى کند و گویى برآن است که سعادتمندانه زیستن در گرو تحقق این امور است که جملگى به دستاویز عاشقى تحصیل مى شوند.

براینها اضافه کنیم که عشق حرمان و پشیمانى به دنبال ندارد.
غم ناشى از آن مطلوب است .
مسیحا دم است و به دریادلى و جوان دلى نیز منتهى مى شود.
دومین مصداق سعادت (دولت) از نگاه حافظ را مى توان سعادت (دولت) فقر و درویشى محسوب داشت.
ذکر این نکته نیز خالى از فایده نیست که تنها سعادت (دولت) ابدى از نگاه حافظ ، سعادتى (دولت) است که به دستاویز زیستن بر وفق مشى درویشان (گدایان) تحصیل مى شود.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود اسباب سعادت و خوشدلى 56 ص

دانلود موانع سعادت در قرآن

اختصاصی از کوشا فایل دانلود موانع سعادت در قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 فرمت فایل:  ورد ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

 


  قسمتی از محتوای متن 

تعداد صفحات : 12 صفحه

موانع سعادت در قرآن، بدعت در دین یکی از پرسش های بنیادین بشر از آغاز، هدف از آفرینش است؟
دغدغه ای که همواره او را به خود مشغول داشته و دارد، انسان با یافتن پاسخ آن، نه تنها هدف را می یابد بلکه به نقش، جایگاه و وظایف خود نیز آگاه می گردد و از بی معنایی رهایی می یابد.

یافتن پاسخ درست به این پرسش بنیادین با دشواری های چندی رو به رو بوده است.
درک نادرست از خود و هستی، محدودیت های زمانی و مکانی، عدم احاطه علمی به چرایی و چگونگی پدیده ها، ناپیدایی آغاز و انجام و امور دیگری از این دست، موجب می شود تا همواره پاسخ ها را ناتمام بیابد.
افزون بر این ناتوانیها انسانها از نظر ادراک و دریافت و فهم امور تفاوت های زیادی دارند که پاسخ ها گاه بسیار دشواریاب می نماید.
از این رو دچار سرگردانی مضاعف می گردد.
پاسخ هایی که از سوی فلاسفه و فرزانگان به این پرسش داده شده است با توجه به بنیادهای هستی شناختی و ابزارهای معرفتی و روش های استنباطی در دو سویه متناقضین قرار می گیرد.
فیلسوفانی که هستی را بدون آفریننده می بینند و ابزارهای معرفتی ایشان تنها حس و روش های علمی استنباطی ایشان تنها تجربه پذیری- ابطال پذیری یا اثبات پذیری- است، جهان را بی هدف و بی شعور می پندارند و هدف از زندگی انسانی را بهره گیری مادی از دنیا و لذت طلبی می داند.
از این رو به اصالت لذت بسنده کرده و لذت را تنها بهره مندی بیشتر و بهتر از مادیات معنا می کنند.
در برابر، فیلسوفانی که از ابزارها و روش های معرفتی دیگر استفاده می کنند و برای هستی ورای امور مادی، دنیای غیرمادی تصویر می کنند هدف از زندگی را گونه ای دیگر تفسیر می نمایند.
اختلاف تفاسیر ایشان نیز برخاسته از اختلاف در نحوه نگرش آنان به هستی و چگونگی به کارگیری ابزارها و روشهای معرفتی است.
تفاوت هایی که تأثیر به سزایی را در نحوه بیان نقش، جایگاه و وظایف انسان از خود به جا می گذارد.
همه این پاسخ ها می کوشند تا به زندگی انسان معنا بخشیده و از بی معنایی و پوچی و بی هدفی رها سازند.
این پاسخ ها می کوشند تا وضعیت او را در نظام هستی روشن نموده و آغاز و انجام او را در حد توان بنمایانند.
یکی از روشن ترین پاسخ ها که افزون بر معنابخشی به زندگی انسان، هدف از آفرینش و جایگاه نقش، و وظایف او را به خوبی ترسیم می کند پاسخ هایی است که از سوی پ


دانلود با لینک مستقیم


دانلود موانع سعادت در قرآن

دانلود تحقیق اسباب سعادت و خوشدلى

اختصاصی از کوشا فایل دانلود تحقیق اسباب سعادت و خوشدلى دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود تحقیق اسباب سعادت و خوشدلى


دانلود تحقیق اسباب سعادت و خوشدلى

 

 

 

 

 



فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:56

چکیده:

پیر مغان نماینده کل فرزانگی ایران کهنسال است که از آغاز آنچه ما درباره اندیشه ایرانی می ‏دانیم، پیش آمده و در فردی فرضی، تجسم پیدا کرده است که آن را پیر مغان نامیده اند. پیر بودن یعنی تمام تجربیات جهانی را در خود جمع کرده و منبع یک سلسله تجربه است و دیگر اینکه وابسته به مغان است یعنی کهن‏ ترین دوران ایران. بنابراین وقتی حافظ تمام سرنوشت دانستگی هایش را به پیر مغان نسبت می‏ دهد، می‏ خواهد بگوید که کل این دانستگی ها را مدیون فردی هستم که تمام تجربه عم دراز ایران را در خود جمع کرده است. نگاهى به مضمون و مصادیق سعادت نزد حافظ
اسباب سعادت و خوشدلى
شاید بتوان نخستین مصداق سعادت (دولت) از نگاه حافظ را عشق ورزى و عاشق پیشگى به شمار آورد: دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار‎/ گوشه تاج سلطنت مى شکند گداى تو – چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق ‎/ که در هواى رخت چون به مهر پیوستم – قدح پر کن که من در دولت عشق ‎/ جوانبخت جهانم گرچه پیرم – گنج عشق خود نهادى در دل ویران ما ‎/ سایه دولت برین کنج خراب انداختى .
در اینجا شاید بتوان با بازشناختن و برشمردن منافعى که حافظ در سلوک عاشقى مى جوید، به فهم مراد حافظ از دولت عشق تقرب حاصل کرد. دست کم مى توان موارد زیر را به عنوان فایدت عشق ورزى ذکر کرد:
۱‎/۱ از میان بردن خودپرستى و خودفریفتگى :
با مدعى مگوئید اسرار عشق و مستى ‎/ تا بى خبر بمیرد در درد خودپرستى – اى که دائم به خویش مغرورى ‎/ گر تو را عشق نیست معذورى
۱‎/۲ از میان بردن نفاق و دورویى و ایجاد یکسویى و صفاى دل:
ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق‎/ هرکه عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود – نفاق و زرق نبخشد صفاى دل حافظ ‎/ طریق رندى و عشق اختیار خواهم کرد – سر عاشق که نه خاک در معشوق بود ‎/ کى خلاصش بود از محنت سرگردانى – حافظا سجده به ابروى چو محرابش کن ‎/ که دعایى ز سر صدق جز آنجا نکنى
۱‎/۳ عشق حرمان و پشیمانى در پى ندارد:
عشق مى ورزم و امید که این فن شریف ‎/ چون هنرهاى دگر موجب حرمان نشود
۱‎/۴ وارستگى یا آزادى از بار تعلق و حصول استغناى روحى :
فاش مى گویم و از گفته خود دلشادم ‎/ بنده عشقم و از هردو جهان آزادم – حافظ از جور تو
حاشا که بگرداند روى ‎/ من از آن روز که در بند توام آزادم – گداى تو از هشت خلد مستغنى ست ‎/ اسیر بند تو از هر دو عالم آزاد است
۱‎/۵ عشق به مثابه اکسیر کیمیاگرى به کمال معنوى و اخلاقى مى برد:
دست از مس وجود چو مردان ره بشوى‎/ تا کیمیاى عشق بیابى و زر شوى
۱‎/۶ عشق منجر به وصال عرفانى مى شود و شرط لازم آن است
چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق ‎/ که در هواى رخت چون به مهر پیوستم – حافظ هرآنکه عشق نورزید و وصل خواست ‎/ احرام طوف کعبه دل بى وضو ببست
۱‎/۷ عشق راهبر به نجات است
عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ ‎/ قرآن زبر بخوانى در چهارده روایت – هرچند غرق بحر گناهم زصد جهت ‎/ تا آشناى عشق شدم ز اهل رحمتم
۱‎/۸ عشق احیاگر است و مشفق
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک ‎/ چو درد در تو نبیند کرا دوا بکند؟- عاشق که شد ؟ که یار به حالش نظر نکرد ‎/ اى خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
۱‎/۹ عشق قدر و ارزش آدمى را در پى دارد
بکوش خواجه و از عشق بى نصیب مباش ‎/ که بنده را نخرد کس به عیب بى هنرى
۱‎/۱۰ دریادلى و شجاعت قرین عشق ورزى است
روندگان طریقت ره بلا سپرند ‎/ رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز – عاشق از قاضى نترسد مى بیار‎/ بلکه از یرغوى دیوان نیز هم
۱‎/۱۱ و در آخر اینکه شادى ناشى از غم عشق یا همان غم شاد که تنها غم مطلوب نزد حافظ است ، هنر عشق به شمار مى رود. ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق ‎/ برو اى خواجه عاقل هنرى بهتر از این؟ – تا شوم حلقه به گوش در میخانه عشق ‎/ هر دم آید غمى از نو به مبارکبادم حال مى توان پنداشت که چون عشق موجب از میان رفتن خودپرستى و خودفریفتگى و نفاق و دورویى مى شود و ایجاد یکسویى، یکدلى ، وارستگى و استغناى روحى را در پى دارد و همچنین به نجات و رستگارى، و کمال معنوى و اخلاقى و وصال عرفانى راه مى برد، حافظ از آن به «دولت و سعادت» تعبیر مى کند و گویى برآن است که سعادتمندانه زیستن در گرو تحقق این امور است که جملگى به دستاویز عاشقى تحصیل مى شوند. براینها اضافه کنیم که عشق حرمان و پشیمانى به دنبال ندارد. غم ناشى از آن مطلوب است . مسیحا دم است و به دریادلى و جوان دلى نیز منتهى مى شود.
دومین مصداق سعادت (دولت) از نگاه حافظ را مى توان سعادت (دولت) فقر و درویشى محسوب داشت. ذکر این نکته نیز خالى از فایده نیست که تنها سعادت (دولت) ابدى از نگاه حافظ ، سعادتى (دولت) است که به دستاویز زیستن بر وفق مشى درویشان (گدایان) تحصیل مى شود. به استناد این ابیات:
دولتى را که نباشد غم از حافظ در نگاهدکتر محمود درگاهی
شریعتی یک دوره مجموعة آثار در ۳۸ مجلد دارد که در همة آنها ـ به استثنای یکی دو مورد ـ چند بار نام حافظ آمده است. این بسامد فراوان حاکی از آشنایی شریعتی با اندیشة این بزرگترین شاعر زبان فارسی است. توجه به این نکته که شریعتی در شرایط اجتماعی ـ سیاسی خاصی به سر می‌برد که غالباً تلألؤ اندیشه‌های فلسفی، سیاسی، و ایدئولوژیک نوپدید، هرگونه اندیشة بومی را در سایه برده بود، اهمیت این آشنایی را دوچندان می‌سازد. هم چنین تعیین جایگاه شاعری و نیز اندیشه حافظ از زبان مردی که هر اندیشه و آیینی را به دقت نقادی می‌کرد و به دشواری می‌پذیرفت و با همة عناصر فرهنگی بومی یا بیگانه نقادانه روبه‌رو می‌شد، ارزش و اعتباری بلند دارد. شریعتی در رشتة ادبیات فارسی تحصیل کرده بود، مطالعة ممتدی روی آثار شاعران و نویسندگان سرزمین خود داشت و یکی از نخستین ترجمه‌های نقد ادبی را پدید آورده بود. او هم شعر می‌سرود، هم داستان برای کودکان و نوجوانان می‌نوشت، و در کنار این همه، خالق یکی از شاهکارهای نثر معاصر فارسی، یعنی «کویر» بود. به علاوه تفسیرها و تحلیل‌های نو و دقیقی دربارة ادبیات داشت و صاحب نوعی نظریة ادبی و نقد ادبیات بود. از این رو توجه او به حافظ اهمیت بسیار دارد، بویژه این که او به پرداخت و ترویج نوعی ایدئولوژی متهم است و اتهام خود ایدئولوژی‌ها نیز این است که ادبیات را ابزار قدرت‌جویی و وسیلة تبلیغ سیاسی می‌کنند؛ و بدین گونه آن را تحریف یا تباه می‌سازند! پس، امعان نظر در تفسیر و تحلیل‌های شریعتی از حافظ و شیوة نگاه او به شعر و اندیشة وی می‌تواند نوع ایدئولوژی شریعتی و تفاوت آن را با ایدئولوژی‌های معاصر او نیز روشن سازد.
آثار شریعتی در کنار اندیشه‌های تازه و بدیعی که در خود جای داده، تنیده با این گونه روی‌آوری‌ها به ادبیات و فرهنگ سنتی و بومی ایران است و چنین کاری در روزهایی که توجه به سرمایه‌های فرهنگی بومی نوعی ارتجاع و عقب ماندگی شمرده می‌شد و در برابر، آشنایی با فرهنگ بیگانه نشانة ترقی و تجدد بود، بسیار شایستة درنگ و تأمل است. یک مرور کلی در فهرست اعلام آثار شریعتی نشان می‌دهد که اندیشة او تا چه حد با فرهنگ و ادبیات بومی سرزمین خود گره خورده است. از این میان اشارة به آثار و اندیشه‌های فردوسی، سعدی، مولوی و حافظ بیش از دیگران است. شریعتی هر یک از این شاعران را از بعد ویژه‌ای مورد بررسی قرار می‌دهد. عظمت اندیشة مولوی را در تاریخ تفکر انسانی، یگانه و بی‌همانند می‌شناسد؛ دلبستگی‌های ملی و میهنی فردوسی را می‌ستاید. بر سعدی نکته‌های سخت می‌گیرد. اما در این میان حافظ را شاعری متفاوت می‌شمارد. شاعری که ـ به تعبیر او ـ هم در بند دلبستگی‌های زمینی است و هم در جست و جوی ماوراء: «حافظ چیز دیگری است، نه منوچهری زمینی است و نه مولوی آسمانی، روحش فاصلة زمین و آسمان را پر کرده است».[۱]


دانلود با لینک مستقیم