کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

تحقیق در مورد مغلوب علم خویش 14 ص

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق در مورد مغلوب علم خویش 14 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 14 صفحه


 قسمتی از متن .doc : 

 

مغلوب علم خویش

چه درد بوده است در جانهای ایشان که چنین کارها و از این شیوه سخن ها از دل ایشان به صحرا آمده است... تذکره الاولیاء عطار

مقدمه

بزرگان قلمرو معرفت، به واسطه طنین وجودی که در تاریخ زمانه خویش و بعد از آن دارند همواره در معرض قضاوت قرار دارند ، آنان را هرکسی به اندازه وسع روزن خویش می نگرد، و شگفتا که گاه در هنگامه این قضاوت ها ، خفاشان نیز جرأت می یابند و در مسند داوری خورشید می نشینند و با توصیفات خود، قدرت دید و بینش خود را ابراز می دارند و آنچه می بینند و می کنند چیزی جز قدر بینایی خویش نیست.

مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامرمد است

طیف قضاوت کنندگان

بررسی تاریخ گذشته و معاصر نشان می دهد که پیرامون آراء و احوال بزرگان سه دسته افراد قضاوت کرده و می کنند:

الف) عوامان و مردم عادی کوچه و بازار که به نوعی اندیشه های بزرگان با زندگی آنها پیوند می خورد و نوعی چالش درونی را برای آنها بوجود می آورد و آنها را دچار سؤال می کند.

ب) صاحبان قدرت و سیاست ورزانی که آراء و عملکرد بزرگان حوزه معرفت با ایدئولوژی مورد تأکید آنها رابطه پیدا می کند، خواه نسبتی تأکید کننده یا تضعیف کننده.

ج) صاحبان آراء و اندیشه ورزانی که با آن بزرگان معاصرند یا سالها بعد از طریق آثار و اقوال، نسبت به آنها آگاهی پیدا می کنند و اعلام موضع می نمایند.

معیارهایی برای فهم دقیق قضاوت های بزرگان

بزرگان قلمرو علم و عرفان را از سه منظر می توان مورد قضاوت قرار داد:

الف) تاریخچه زندگی پر فراز و نشیب آنها

ب) بررسی آثار به جا مانده از آنان و گزارش های دیگران از آراء افکار و احوال آنها

ج) حدیث نفس ها، گلایه ها، و گفتگوهای تنهایی آنها با خویش

پیداست هر یک از این منظرها، ما را با ابعادی از شخصیت بزرگان آشنا می کند و قلمروهای ناشناخته روحی و ابعاد حقیقی تری از حیات آنها را آشکار می سازد.

گاه در متون بزرگان قضاوت هایی نسبت به همدیگر دیده می شود که از دو دیدگاه پذیرش آنها مشکل می نماید:

1) هم را ستایی نوع نگاه آن بزرگان به جهان

گاه مشاهده می شود بزرگی چیزهایی را نفی کرده است که خود او هم کم و بیش دارای همان افکار و نظرات بوده است ، لذا این تردید را پیش می آورد که آیا این بزرگان با توجه به محدودیتهای جهان گذشته با تمام احوال و آثار همدیگر آشنا بوده اند که اینگونه قضاوت کرده اند؟ مبادا که این آراء مربوط به مقطعی از عمر آن بزرگان باشد و سخن های نهایی آنها نباشد؟....

2) تشابه در سرنوشت و زندگی بزرگان

بررسی شیوه زندگی، نوع تعاملات و پیامدهای زندگی بزرگان، ما را در جهت حدس هایی پیرامون آنها هدایت می کند، هر چه نوع زندگی و سبک و سیاق زندگی بزرگان با هم تشابه بیشتری داشته باشد ، می توان آراء آنها را نسبت به همدیگر در فضای مفهومی نزدیک تری مورد بررسی قرار داد.

پیداست که این تشابه را تنها می توان در خطوط کلان زندگی بزرگان پی گرفت و باور داشت که آنها سلیقه ها و شیوه های تفسیر و تأویل های ویژه ای برای فهم پدیده های جهان داشته اند.

این قضاوت ها گاه به نقد و نظر شفاهی آراء و اندیشه ها محدود می شده است و گاه به مناظره ها و جدالهای قلمی علمی نیز کشانده می شده و گاه که مواضع این بزرگان با قدرت و اندیشه های تبلیغی آنها تعارض می یافته است دادگاههای فرمایشی برای محکومیت این بزرگان بر پا می شده است تا قلم بدستان مداح بتوانند از عدالت حاکمان در برخورد آزاد اندیشانه با آراء مخالفان سخن بگویند.

شمس تبریزی و داوریهای او در رابطه با بزرگان

شمس تبریزی که به تعبیر «خرقه پوش صحبت» است ، قلندری بی محابا و تند و تیز، کم حوصله، تندخو، یک دنده، پرخاشگر، سخت گیر و انعطاف ناپذیر است... اما همین مرد خشن هنگام تنبیه در دل آرزو دارد کاش او را از خطای دیگران آگاه نمی‌ساختند. در کتاب مقالات شمس که گفتارهای شفاهی او به مناسبت های گوناگون است گاه در مسند داوری و قضاوت پیرامون بزرگان می نشیند، ظاهر این قضاوتهای صریح و بریده و بی پرده نشان می دهد که این قضاوت ها گاه در پاسخ به سؤالاتی که مطرح شده اند،آمده اند و یا در لابلای کلام به آنها اشاراتی رفته است. جنس این قضاوت ها از نوع تحلیل علمی و موشکافانه مستند به آثار این بزرگان نیست، بلکه غالبا نتیجه تعاملات ، دیدارها ، شنیده ها، و محک زنیهای تجربه های فردی شمس با این بزرگان است. گاه ظاهر اظهار نظرهای او به قول خودش آمیخته به « نخوت درویشی » است که « محمد رسول ا...» نیز در این ایام مهار او را رها کرده است تا هر چه می کند بکند، گاه خود او گلایه می کند « آنها که با اولیاء حق عداوت می کنند پندارند در حق ایشان ، بدی می کنند»

و در تحلیل آنچه که خلق با بزرگان می کنند می گوید:

عیب از این بزرگان است و گرنه این خلق چه سگانند که در طعن در این بزرگان زنند؟

شمس در رهگذار قضاوت های نقادانه خود که آمیخته به طعنه و طنز است بسیاری از بزرگان را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد، و به تعبیر خودش « برهنه می کند» . گاه از منصور حلاج بیزاری می جوید و می گوید که دیروز از فلان زن بیرون آمده است و ادعای خدایی [انا الحق] می کند... با اذعان به فایده هایی که از محی الدین ابن عربی برده و علی رغم اینکه نیکو مؤمنی و همدردی اش ، را قبول داشته است ، او را (با وجود این که ابن عربی فرزند می خوانده) تازیانه می زده است . و بر خلاف ابن عربی که شمس را «اهل شرع» می دانست اما، او آشکارا می گفته که شیخ محمد متابعت دین محمد نمی کرده است... به فخر رازی طعنه می زد که تو چه زهره داری که می گویی محمد تازی چنین می گوید و محمد رازی فلان... و آنگاه که سخنان نقل شده از عین القضات را می شنود، می گوید یخ از آن می بارید.... و آنکه او را سلطان العارفین ‍]بایزید بسطامی] می خوانند بی خبر می داند و استدلال می کند « ابا یزید را اگر خبری بودی، هرگز « انا‌ » ( من ) نگفتی و نتیجه می گیرد «‌هرگز حق نگوید که انا الحق ،هرگز حق نگوید: سبحانی. از عارفان که بگذریم برخی فیلسوفان چون ابن


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد مغلوب علم خویش 14 ص

مغلوب علم خویش 14 ص

اختصاصی از کوشا فایل مغلوب علم خویش 14 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

مغلوب علم خویش

چه درد بوده است در جانهای ایشان که چنین کارها و از این شیوه سخن ها از دل ایشان به صحرا آمده است... تذکره الاولیاء عطار

مقدمه

بزرگان قلمرو معرفت، به واسطه طنین وجودی که در تاریخ زمانه خویش و بعد از آن دارند همواره در معرض قضاوت قرار دارند ، آنان را هرکسی به اندازه وسع روزن خویش می نگرد، و شگفتا که گاه در هنگامه این قضاوت ها ، خفاشان نیز جرأت می یابند و در مسند داوری خورشید می نشینند و با توصیفات خود، قدرت دید و بینش خود را ابراز می دارند و آنچه می بینند و می کنند چیزی جز قدر بینایی خویش نیست.

مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامرمد است

طیف قضاوت کنندگان

بررسی تاریخ گذشته و معاصر نشان می دهد که پیرامون آراء و احوال بزرگان سه دسته افراد قضاوت کرده و می کنند:

الف) عوامان و مردم عادی کوچه و بازار که به نوعی اندیشه های بزرگان با زندگی آنها پیوند می خورد و نوعی چالش درونی را برای آنها بوجود می آورد و آنها را دچار سؤال می کند.

ب) صاحبان قدرت و سیاست ورزانی که آراء و عملکرد بزرگان حوزه معرفت با ایدئولوژی مورد تأکید آنها رابطه پیدا می کند، خواه نسبتی تأکید کننده یا تضعیف کننده.

ج) صاحبان آراء و اندیشه ورزانی که با آن بزرگان معاصرند یا سالها بعد از طریق آثار و اقوال، نسبت به آنها آگاهی پیدا می کنند و اعلام موضع می نمایند.

معیارهایی برای فهم دقیق قضاوت های بزرگان

بزرگان قلمرو علم و عرفان را از سه منظر می توان مورد قضاوت قرار داد:

الف) تاریخچه زندگی پر فراز و نشیب آنها

ب) بررسی آثار به جا مانده از آنان و گزارش های دیگران از آراء افکار و احوال آنها

ج) حدیث نفس ها، گلایه ها، و گفتگوهای تنهایی آنها با خویش

پیداست هر یک از این منظرها، ما را با ابعادی از شخصیت بزرگان آشنا می کند و قلمروهای ناشناخته روحی و ابعاد حقیقی تری از حیات آنها را آشکار می سازد.

گاه در متون بزرگان قضاوت هایی نسبت به همدیگر دیده می شود که از دو دیدگاه پذیرش آنها مشکل می نماید:

1) هم را ستایی نوع نگاه آن بزرگان به جهان

گاه مشاهده می شود بزرگی چیزهایی را نفی کرده است که خود او هم کم و بیش دارای همان افکار و نظرات بوده است ، لذا این تردید را پیش می آورد که آیا این بزرگان با توجه به محدودیتهای جهان گذشته با تمام احوال و آثار همدیگر آشنا بوده اند که اینگونه قضاوت کرده اند؟ مبادا که این آراء مربوط به مقطعی از عمر آن بزرگان باشد و سخن های نهایی آنها نباشد؟....

2) تشابه در سرنوشت و زندگی بزرگان

بررسی شیوه زندگی، نوع تعاملات و پیامدهای زندگی بزرگان، ما را در جهت حدس هایی پیرامون آنها هدایت می کند، هر چه نوع زندگی و سبک و سیاق زندگی بزرگان با هم تشابه بیشتری داشته باشد ، می توان آراء آنها را نسبت به همدیگر در فضای مفهومی نزدیک تری مورد بررسی قرار داد.

پیداست که این تشابه را تنها می توان در خطوط کلان زندگی بزرگان پی گرفت و باور داشت که آنها سلیقه ها و شیوه های تفسیر و تأویل های ویژه ای برای فهم پدیده های جهان داشته اند.

این قضاوت ها گاه به نقد و نظر شفاهی آراء و اندیشه ها محدود می شده است و گاه به مناظره ها و جدالهای قلمی علمی نیز کشانده می شده و گاه که مواضع این بزرگان با قدرت و اندیشه های تبلیغی آنها تعارض می یافته است دادگاههای فرمایشی برای محکومیت این بزرگان بر پا می شده است تا قلم بدستان مداح بتوانند از عدالت حاکمان در برخورد آزاد اندیشانه با آراء مخالفان سخن بگویند.

شمس تبریزی و داوریهای او در رابطه با بزرگان

شمس تبریزی که به تعبیر «خرقه پوش صحبت» است ، قلندری بی محابا و تند و تیز، کم حوصله، تندخو، یک دنده، پرخاشگر، سخت گیر و انعطاف ناپذیر است... اما همین مرد خشن هنگام تنبیه در دل آرزو دارد کاش او را از خطای دیگران آگاه نمی‌ساختند. در کتاب مقالات شمس که گفتارهای شفاهی او به مناسبت های گوناگون است گاه در مسند داوری و قضاوت پیرامون بزرگان می نشیند، ظاهر این قضاوتهای صریح و بریده و بی پرده نشان می دهد که این قضاوت ها گاه در پاسخ به سؤالاتی که مطرح شده اند،آمده اند و یا در لابلای کلام به آنها اشاراتی رفته است. جنس این قضاوت ها از نوع تحلیل علمی و موشکافانه مستند به آثار این بزرگان نیست، بلکه غالبا نتیجه تعاملات ، دیدارها ، شنیده ها، و محک زنیهای تجربه های فردی شمس با این بزرگان است. گاه ظاهر اظهار نظرهای او به قول خودش آمیخته به « نخوت درویشی » است که « محمد رسول ا...» نیز در این ایام مهار او را رها کرده است تا هر چه می کند بکند، گاه خود او گلایه می کند « آنها که با اولیاء حق عداوت می کنند پندارند در حق ایشان ، بدی می کنند»

و در تحلیل آنچه که خلق با بزرگان می کنند می گوید:

عیب از این بزرگان است و گرنه این خلق چه سگانند که در طعن در این بزرگان زنند؟

شمس در رهگذار قضاوت های نقادانه خود که آمیخته به طعنه و طنز است بسیاری از بزرگان را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد، و به تعبیر خودش « برهنه می کند» . گاه از منصور حلاج بیزاری می جوید و می گوید که دیروز از فلان زن بیرون آمده است و ادعای خدایی [انا الحق] می کند... با اذعان به فایده هایی که از محی الدین ابن عربی برده و علی رغم اینکه نیکو مؤمنی و همدردی اش ، را قبول داشته است ، او را (با وجود این که ابن عربی فرزند می خوانده) تازیانه می زده است . و بر خلاف ابن عربی که شمس را «اهل شرع» می دانست اما، او آشکارا می گفته که شیخ محمد متابعت دین محمد نمی کرده است... به فخر رازی طعنه می زد که تو چه زهره داری که می گویی محمد تازی چنین می گوید و محمد رازی فلان... و آنگاه که سخنان نقل شده از عین القضات را می شنود، می گوید یخ از آن می بارید.... و آنکه او را سلطان العارفین ‍]بایزید بسطامی] می خوانند بی خبر می داند و استدلال می کند « ابا یزید را اگر خبری بودی، هرگز « انا‌ » ( من ) نگفتی و نتیجه می گیرد «‌هرگز حق نگوید که انا الحق ،هرگز حق نگوید: سبحانی. از عارفان که بگذریم برخی فیلسوفان چون ابن


دانلود با لینک مستقیم


مغلوب علم خویش 14 ص

فیثاغورث

اختصاصی از کوشا فایل فیثاغورث دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

فیثاغورث حوالی سال 570 ق.م در ساموس زندگی خویش را آغازید.محضر اساتیدی چون طالس و آناکسیمندروس را درک نمود.او مردی دنیا دیده بود و چندین سال در سفر،بخصوص در مصر و بابل بود.در نهایت به کروتون رفت و در آنجا به تدریس پرداخت و انجمن عظیم تاریخی خود را به راه انداخت.بسیاری وی را پیشوا و پدر فلسفه الهی خوانده اند.چرا مکتب فیثاغورث را بررسی می کنیم؟    فیثاغورثیان قائل به حصول معرفت علمی از طریق درون نگری (Introspection) بودند و به این امر بیش از مشاهده باور داشتند به همین جهت نیز به ریاضیات و غور در ذهن خویش علاقه مند بودند.این اندیشه و دیگر اندیشه های فیثاغورثیان که راجع به آنها سخن خواهیم گفت نزدیک به 2000 سال مستقیم و غیر مستقیم بر علم و حتی بیش از این مدت بر فلسفه تاثیر گذاشت . و اگر بگوییم تا این تفکرات را در نیابیم سیر تفکر اروپا را درک نخواهیم کرد ، سخنی به گزاف نگفته ایم.مکتب فیثاغورث چیست؟انجمن فیثاغورثی، انجمنی زاهدانه و رازورانه بود و مقرراتی سخت داشت.زنان ومردان تحت شرایطی یکسان به عضویت انجمن پذیرفته می شدند.تجّرد امری اجباری نبود.سخت ترین بند مقررات این بود که هیچ یک از اعضا نسبت به آنچه کشف می کرد حقی نداشت.دانش ملک مشترک همه اعضا بود و افتخار پیشرفت دانش تنها به انجمن تعلق می گرفت و کسی از آنچه در انجمن می گذشت با جمع و اجماع سخن نمی گفت. آنها دست یافتن عوام الناس به رازهای پنهان علم و فلسفه را شایسته نمی دانستند و به همین خاطر هر چقدر اعتبار و نفوذ این انجمن فزونی می یافت محبوبیت خود را نزد مردم وعوام از دست می داد. مکتب فیثاغورث دنیای علم را تحت تاثیر خود قرار داد.و تاثیر فلسفه و اندیشه های فیثاغورسیان در اندیشه های بزرگان فلسفه کاملاً مشهود است.آرمان شهر افلاطون و بحث مُثل وی که تا به امروز تاریخ اندیشه ذهن نظام مند افلاطون را می ستاید،همه از مکتب فیثاغورث بر پا خواسته است.فیثاغورسیان بسیار علاقه مند به در دست گرفتن قدرت سیاسی بودند امّا نه دولت های وقت و نه عوام این امر را بر نمی تافتند.باری به هر جهت این گروه پیش از آنکه توفیق های سیاسی یابند از هم پاشیدند و به عنوان انجمن علمی محض و مطلق دوباره در تارنتوم به فعالیت های علمی خود ادامه دادند و به انجمن علمی گسترده تری که مرکز آن آتن بود تبدیل شدند.مختصری از اصول مذهبی و اعتقادی فیثاغورسیان:ما دقیقاً نمی دانیم کدام اعمال مختص شخص خود فیثاغورث بوده است و کدام نبوده فلذا آنچه در اینجا بیان می کنیم تحت عنون کلّی مذهب یا مکتب فیثاغورسی است.1) بارزترین اندیشه این گروه که در عمل خود نیز بدان پایبند بودند،اندیشه ی جامعه ای است که بر بنیاد مالکیت اشتراکی،برابری جنسی و انظباط سخت،که عامل نگهدارنده جمهوری است استوار است.(این عقیده از طریق افلاطون به آیندگان منتقل شد.)2) زندگی فکری سعادتمندتر از زندگی عملی است و پیشه های عملی برازنده ی نخبگان نیست.                              جز به خردمند مفرما عمل       گرچه عمل کار خردمد نیست                                                                                               «سعدی»3) مهمترین اندیشه ی آنان واقعی تر انگاشتن عالم معقول از دنیای محسوس است.(این اندیشه با افلاطون به اوج کمال رسید.)در نظر و نگاه فیثاغورسیان دنیای محسوس ناقص است و آفرینش دنیای ناقص در شان خداوند نیست.سپس نتیجه گرفتند که کژی و کاستی متضمن بی حقیقتی است و عالم حس ، تصویری معکوس از حقیقت است . آنها در تحصیل و کسب حقیقت به جهان های مثالی (Ideal Worlds) یا در درون ذهن خود روی آوردند.          

 

گزاره هایی که در سطر نخست آمده محصول شهود است نه مشاهده ی علمی و گزاره های بعدی قضایای منتج از استنباط است.از عواقب زیانبار این نگرش،بی توجهی به مشاهده بود.در سرتاسر این دیاگرام نشانی از دانش تجربی دیده نمی شود . بدین ترتیب هر چه بدست می آید علوم محض و جزمی (Dogmatism) است. 

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هشتم فروردین 1385ساعت 21:33  توسط علی جعفری  |  آرشیو نظرات

 

معرفی اندیشمندان یونان(طالس)

1)طالس:  طالس یکی از حکمای سبعه یا هفتگانه ی یونان است.حکمای سبعه هفت حکیمی می باشند که پیش از سقراط می زیستند و عبارتند از:بیاس(Bias)،پیتاکوس(Pittacus)،کلیبول(Cleobule)،خیلون(Chilon)،میزون(Myson)،سولون(Solon)،طالس.  طالس مابین  640-540  قبل از میلاد می زیست . اخترشناس،فیلسوف،ریاضیدان و مرد تجارت و بازرگانی بود.او در هندسه نوآور بود.برهان و اثبات هندسی از کارهای مهم اوست.طالس واجد ذهنی برجسته تر نسبت به بابلی ها و مصری ها بود و سوالاتی را مطرح می نمود که فقط از طریق خرد محض می توان به آنها پاسخ داد.برهان(Proof) چیست؟برهان عبارت است از بیان اینکه یک قضیه (Proposition) یا نتیجه ی(Conclusion) قضیه،تابع یک یا چند فرضیه یا مقدمات (Premises) است.توجه داشته باشید که اعتبار نتیجه از اعتبار مقدمه ها بیشتر نیست زیرا احتمال خطا در استنتاج وجود دارد و البته درستی قضیه به درستی مقدمات وابسته است.ارزش مقدمات به دو صورت قابل احتساب است:1) آنها را مسلم یا بدیهی فرض کنیم.2) خود آن مقدمات از راه مقدمات دیگر به اثبات رسیده باشد.اگر این امر آنقدر ادامه یابد تا ما به قضایای اثبات نشده ای برسیم که مبنای استنتاج قرار گیرند.قضایای اولیه (Primitive Propositions) نامیده می شوند.ماهیت قضایای اولیه چیست؟  قضایای اولیه قضایایی هستند آنچنان بدیهی که هیچ کس در بداهتشان تردید نمی کند.البته در اینجا دو سوال مطرح می شود:1) بدیهی است؟2) آیا بداهت تضمیتی برای راستی هم هست؟که البته پاسخ قطعی برای این سوالات وجود ندارد.فعلاً همین که مقدمات قضایا را ساده تر یا بدیهیتر از نتیجه هایش فرض کنیم،کافی است.تالس موفق شد از مقدماتی که پذیرفتن آنها ساده تر از نتایجشان بود،چند قضیه ی کلی استنتاج کند.او با این عمل خود گام بلندی به پیش برداشت.اقدامات تالس به طور خلاصه:1) ابداع روش استنتاجی که در تاریخ ریاضیات به طور اخصّ و در تاریخ تفکر به طور اعّم جایگاه بلندی دارد.2) تعیین ارتفاع هرم از طریق مقایسه ی اندازه ی سایه هرم با سایه یک تکه چوب.3) متناسب دانستن اضلاع مثلثهای متساوی الزاویه.4)طرح این سوال عظیم تقریباً بی پاسخ که "آیا قضایای غیر بدیهی را از قضایای بدیهی می توان استنتاج نمود؟"

+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم فروردین 1385ساعت 21:34  توسط علی جعفری  |  آرشیو نظرات

 

سخنی از ابن سینا

زنهار،زنهار که زیرکی تو و بیزاری جستن تو از عامیان،آن دانی،که هر چیزی را منکر شوی،زیرا آن سبکساری است و عجز است و حماقت در دروغ داشتن چیزی که حال آن تو را پیدا نشده است.کمتر از حماقت نیست،به راست داشتن چیزی که پیش تو نیست و درستی آن ظاهر نیست.بلکه بر تو واجب است که:دست در ریسمان توقف زنی!!«بَل عَلیکَ الاعتِصام بحَبل التَوَقف»                                                     اشارات و تنبیهات «حسین بن سینا»                                                            ترجمه عبدالسلام فارسی

+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم فروردین 1385ساعت 21:26  توسط علی جعفری  |  آرشیو نظرات

 

یونانیان ( علم در یونان)

تاریخچه مختصری از وضع یونان:یونانیان در ساحل غربی آسیای کوچک و در بیشتر جزیره های دریای اژه سکونت گزیده بودند.با مراجعه به اشعار هومر می توان به روحیه مردم یونان پی برد.آنها مردمی ماجراجو با ذهنی خیال پرداز و روحیه ای سرشار از کنجکاوی و شور زندگی بودند.دنیای آنها سرشار از اسطوره ها بود و انتهای هر پاسخ آنها به خدایی یا خدایانی ختم می شد.بنابراین علم به مفهوم امروزی وجود نداشت.هر پدیده ی طبیعی به نظر آنان سایه ی زمینی یا بازتابی از هستی ماورایی بود،خاک،آب،باد و آتش (عناصر اربعه)،جنگل ها و زمین آکنده از جنیان و پریان بود و تمام اجرام آسمانی قابل روئیت جاندار بودند.خدایان موجوداتی همانند بشر امّا بزرگتر و با طول عمری غیر قابل شمارش که تقریباً هستی ابدی نامیده می شدند داشتند امّا آن خدایان نیز می مردند و عیب هایی نظیر بَشر داشتند و بَشر در برابر آنان یا باید می ستیزید و یا باید نظر لطف و محبت آنها را جلب می نمود.عالم منظر زیبایی داشت و در این عالم می بایست به سیاحت پرداخت،پریان دریایی (Sirens)و یا عفریت جادو که می توانست مردم را به خوک تبدیل کند و عفریت های یک چشم(Cyclopes)موجوداتی بودند که در دام آنها افتادن نهایت خطر به حساب می آمد.در قرن ششم قبل از میلاد یونانیان بهه لحاظ سیاسی متحد نبودند.فقط چند دولت شهر مستقل وجود داشت.آتن،کورینتوس(Corinthus)،اِسپارت،میلتوس(Miletus) و ساموس (Samos) این دولت شهرها بودند.عدم اتحاد این دولت شهرها یونان را محل تاخت و تاز پادشاهان ایرانی از 546  تا 499 قبل از میلاد و ده سال پس از آن نمود.حاصل این مبارزات قدرت روز افزون آتن و اتحاد چند دولت شهر با هم گشت.بدین ترتیب آتن تا سده ی چهارم  ق.م  و حمله مقدونیان(اسکندر) مستقل و نیرومند بود.پیدایش علم یونان:ایونیا(Ionia)محلی است که علم یونان در آنجا آغاز می شود.مردم یونیایی این منطقه بازرگان بودند و در تجارت با مردم مصر،فنیقیه و بابلی ها از فکر و اندیشه و علم آنها تحت تاثیر قرار گرفتند.علومی که در یونان قابلیت طرح دارد عبارتند از:  1- ریاضیاتی کم نظیر  2- اخترشناسی که به نسبت اخترشناسی بابلی ها (که در واقع شامل کوششهایی در تبیین حرکتهای ظاهری پیچیده ی اختران است) بسیار اندک بود.مسائل اخترشناسی که در این دوره مطرح شد آنقدر معضل آفرین بود که برای آنها تا زمان کپلر راه حل رضایت بخشی پیدا نشد.بعضی از آنها می گفتند که زمین باید بدون اتکا به جایی در فضای خالی معلق باشد . طالس گفت: زمین بر اقیانوسی شناور است و آناکسیمنس (Anaximenes) گفت:زمین به سان برگ پهنی در فضا شناور است.  3- فیزیک(یعنی طبیعت شناسی آنها) به خواصی چون جرم،شکل،وزن و حرکت که میان همه مواد مشترک است می پرداخت.فیزیک بیشتر نظری بود و به عبارت بهتر فیزیک کاربردی قابلیت طرح نداشت.فیزیک آنان ترکیبی از حدس و گمانهای تفننی فیلسوفانه بود و البته متاثر از نگرش سیاسی و یا اخلاقی آنها به جهان بود.بحث های مطرح شده در این بخش تماماً تخیلی و فاقد ارزش علمی بود.و البته تخیلی منظم هم نه.  4- فلسفه- در فلسفه، متافیزیک (Methaphysic) آنها جدایِ از فیزیک آنها نبود و فیزیک آنها را نیز متاثر می نمود.آنها در برابر تظاهرات گوناگون  و تغییراتی که بروز می نمود،در برابر حرکت وسکون و در برابر مرگ وحیات به دنبال یک اصل می گشنتند که بتواند تغییر و هویت را تبیین کند.این اصل اولیه که مادة المواد یا اساس مواد یا آرخه (Arche)نامیده می شد.کُنه اصول فلسفی و فیزیکی دانشمندان را تشکیل می داد . مثلاً هِراکلیت (Heraclitus) مادة المواد را آتش و طالس آن را آب می پنداشت .  5- زیست شناسی و پزشکی در بردارنده اقدامات دقیق و اصولی بود . بقراط (Hippocrates) و ارسطو (Aristotle) از ممتازترین پزشکان و برجسته ترین طبیعی دانان بودند.بحث امکان تطور را نیز نخستین بار آناکسیمنس مطرح نمود.

روش علمی یونانان: 1- اهمیت مشاهده و آزمایش در این مردم کم بود.2- از راه قیاس به جهان خارج معرفت حاصل می کردند و قیاس بر پایه ی اصولی کلی بود و آن اصول کلی از احساس آنان  از وجود نظم در جهان ناشی مسشد.


دانلود با لینک مستقیم


فیثاغورث

هر انسانی در زندگی فردی و اجتماعی خویش

اختصاصی از کوشا فایل هر انسانی در زندگی فردی و اجتماعی خویش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

هر انسانی در زندگی فردی و اجتماعی خویش، خواه ناخواه اسرار مگو دارد که بایستی در نگه داری آن کوشا باشد. برخی از این اسرار مربوط به خودش و برخی مربوط به خانواده یا جامعه اوست. امروزه با توجه به وجود ابزار پیشرفته و حساس جاسوسی و اطلاعاتی و کاربرد گسترده آنها برای دگرگونی سرنوشت ملت ها، ضرورت رازداری، بدیهی و انکارناپذیر است و گذشته از آنکه فضیلتی اخلاقی به شمار می آید، در نیک بختی انسان ها نیز تأثیر بسزا دارد. امیرمؤمنان علی علیه السلام فرموده است:اَلظَّفَرُ بِالحَزْمِ وَالْحَزْمُ بِإِجالَةِ الرَّأیِ وَالرَّأْیُ بِتَحصینِ الأَسْرارِ.پیروزی، به محکم کاری بسته است و آن هم به اندیشه بستگی دارد و اندیشه نیز به نگه داری رازهاست.

هر فرد، خانواده، تشکیلات و جامعه ای، کم و بیش اسرار و اطلاعاتی دارند که دیگران نباید از آنها آگاه شوند؛ زیرا آشکار ساختن آن برای دیگران، چه بسا آسیب ها و گرفتاری های بزرگی در پی آورد.ازداری بر دو گونه است: یکی، راز دیگران را نگاه داشتن و دیگری، اسرار خود را پوشیدن و آشکار نکردن. فاش کردن رازها، از ضعف نفس و سستی عقل است؛ چه اسرار آدمی از دو حال بیرون نیست: یا بیان گر دولت و سعادت و نیک فرجامی است یا خبر از نکبت و شقاوت و ناکامی می دهد. رازداری در هر دو حال نیکوست؛ زیرا اگر راز، از دولت و سعادت انسان خبر دهد، اظهار آن موجب دشمنی بدخواهان و حسد ابنای زمان و توقع ارباب طمع و دون همتان می شود و اگر راز، از ناکامی و نکبت آدمی خبر دهد، بروز آن، شماتت دشمنان و اندوه دوستان و خفت در نظر ظاهربینان را در پی دارد. همچنین آن که رازدار خویش نیست، نمی تواند اسرار دیگران را حفظ کند، چنان که امام علی علیه السلام می فرماید:مَن ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ لَم یَقْوَ لِسِّرِ غَیرهِ.کسی که نتواند رازدار اسرار خود باشد، نمی تواند اسرار دیگران را نیز حفظ کندو انسان اسرار خویش را بهتر از هر کس دیگری می تواند حفظ کند. بسیارند کسانی که بر زیان خود می کوشند.بنابراین، آدمی باید مراقبت کند در اینکه چه می گوید و با که می گوید. آیا هر کسی شایستگی شنیدن همه گفته های او را دارد یا خیر؟ ممکن است کسی رازی را بشنود، آن گاه نه از سر دشمنی، بلکه به خاطر نداشتن ظرفیت درونی و آمادگی روحی بر پذیرش آن سخن، ناخودآگاه به افشای آن بپردازد. ازاین رو، حقایقی هست که برای برخی از افراد، به ویژه آنها که دل و جانشان را زنگار هوای نفس و نادانی و لجاجت دربرگرفته است، باید همیشه ناگفته بماند.

عوامل افشای راز

برخی عوامل که به افشای رازها می انجامند، عبارتند از:

1. پرحرفی: اشخاص پرحرف، برای اشباع میل سخن گویی، از هر دری سخن به میان می آورند و یافته های خویش را به دیگران انتقال می دهند. چنین کاری سبب پرده برداشتن از اسرار آدمی می شود.

2. عقده حقارت: در هم نشینی ها گاه از مطالب گوناگون سخن می گویند. افرادی که کمبود شخصیت و ضعف نفس دارند، می کوشند تا با سخنانی جدید، نظر حاضران را به خود جلب و احساس حقارت خود را جبران کنند و بدین ترتیب، برخی رازها را برملا می سازند.

3. دوستی و رفاقت: سومین انگیزه فاش سازی اسرار، دوستی ها و رفاقت هاست. شخص دانای اسرار باید توجه داشته باشد که مرز دوستی و رفاقت را از حریم اسرار پنهانی خویش جدا کند و نه تنها اسرار خود، بلکه اسرار شخصی دیگران را نیز در اختیار دوستانش قرار ندهد

4. احساساتی شدن و عصبانیت: یکی دیگر از عوامل افشای اسرار، صبر نکردن بر بدی هاست. بسیار اتفاق می افتد که فرد یا افرادی بر اثر ناراحتی از شخصی و سپس احساساتی شدن، اسراری را فاش می سازند، ولی پس از آن، دچار پشیمانی می شوند. بر این اساس، آنهاکه بازیچه احساسات نمی شوند و بر خشم خویش مسلط هستند، بر حفظ اسرار خود و دیگران تواناترندیکی از عواملی که موجب افشای سر برای دشمنان می‌گردد، حسن ظن بر اساس دوستی‌هاست؛ لذا خداوند مسلمانان را از دوستی با مشرکان به شدت برحذر داشته تا گرفتار فاش کردن اسرار مردم یا حکومت نشوند راز فاش شده، مثل یک زندانیِ گریخته از محبس است که بازگرداندنش به بازداشتگاه بسیار دشوار است افشای راز مردم، نشانه سستی اراده و ضعف ایمان و گاهی برای خودنمایی است. باید «امین مردم» بود و گوهر راز را در صندوق سینه نگه داشت. «آبرو» از هر سرمایه ای بالاتر است و با رازداری می توان «آبروداری» کرد. کسی که از عیب پنهان و راز مخفی کسی مطلع می شود و آن را در بوق و کرنا می کند، گناهکار است و مدیون حق مردم. تعجب است که گاهی رازهای خصوصی بعضی خانواده ها زبان به زبان نقل می شود و صغیر و کبیر از آن آگاهند حضرت رضا(ع) در حدیثی فرموده است: مؤمن، هرگز مؤمن راستین نخواهد بود مگر آنکه سه خصلت داشته باشد: سنتی از پروردگار، سنتی از پیامبر و سنتی از ولیّ خدا. آنگاه سنت و روشی را که مؤمن باید از خدا آموخته و به کار بندد، «رازداری» معرفی می کند: «وَ امّا السُنَّةُ مِنْ رَبّهِ کِتمانُ سِرِّهِ»(4)

اگر حرفی را از کسی شنیدی که راضی به نقل آن برای دیگری نبود، نقل آن گناه است. اگر بیان یک راز، آبروی خانواده ای را به خطر اندازد، فردای قیامت مسؤولیت دارد و پاسخ گفتن به آن بسیار دشوار است.


دانلود با لینک مستقیم


هر انسانی در زندگی فردی و اجتماعی خویش