کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

سهراب سپهری صدای پای آب 35 ص

اختصاصی از کوشا فایل سهراب سپهری صدای پای آب 35 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 35

 

تفسیـر و توضیح شعر صـدای پای آب

اهل کاشانم روزگارم بد نیست شعر با معرفی شاعر آغاز می شود:

شروع انشاء بسیار ساده و روان و بی تقصیر است و با صمیمیت ادامه می دهد.

تکه نانی دارم خرده هوشی سرسوزن ذوقی        مادری دارم بهتر از برگ درخت          دوستانی بهتر از آب روان

برگ درخت نیمی از هستی درخت است و این جا نیمی از هستی سهراب همان عنصری است از گیاه که از خورشید انرژی می گیرد و کلروفیل می سازد و به درخت سرسبزی و شادابی می دهد, نیم دیگر ریشه است که آب و املاح جذب می کند و به بالا به انتهای ترین بخش درخت می فرستد و بهترین تفسیر سپهری برای مادرش.

آب روان مظهر زندگی, پویایی و روشنی است. چه خرمی می بخشد دوستان که مثل آب روان هستند (و خدای که در این نزدیکی است    لای این شب بوها پای آن کاج بلند       روی گاهی آب, روی قانون گیاه)

چه تعبیر زیبایی برای خدا که سپهری می خواهد بگوید  همه جا هست و پوزخند بزند به آنها که او را فقط در کعبه جستجو می کنند و زحمت این راه را به خود می دهند و حواسشان هم به خدا نیست اول حواسشان این است که زیردست و یا له نشوند, دوم حواسشان به این است که باری به هر جهت مراسم تمام شود بروند بازار و تا دلشان می خواهد و پولشان که به آشکار و پنهان آورده اند کفاف می کند جنس بخرند, مقداری البته برای سوغات و بیشترش برای فروختن و سود کردن و دست مایه ای که از آن به بعد به او بگوید حاجی و او هم به راست و دروغ از آن پس به آن قسم بخورد. سپهری اعتراف می کند که مسلمان است, اما ببینید اجزاء مسلمانی او را چه ها تشکیل می دهند.

قبله ای یک گل سرخ جانمازم چشمه, مهرم نور     دشت سجاده ی من

دست سجاده ی من                من وضو با تپش پنجره ها می گیرم                    در نمازم جریان دارد ماه,        جریان دارد طیف           سنگ از پشت نمازم پیداست

همه ذرات نمازم متبلور شده است.  و چه زیباست اوقات نمازگذاردنش

من نماز را وقتی می خوانم که اذانش را باد, گفته باشد سر گلدسته می سرود

من نمازم را پی ((تکبیره الاحرام)) علف می خوانم   پی ((قدقامت)) موج

و دقت کنید آن کعبه ی سراسر بازار و جای خرید و فروش و قسم خوردن و چانه زدن و بارکردن اشیاء فروختنی برای این شاعر نکته سنج باهوش کجاست. کعبه ام بر لب آب   کعبه ای زیر اتاقی هاست  کعبه ای مثل نسیم, می رود باغ به باغ, می رود شهر به شهر

این همان تعبیر سپهری است از پاک بودن کعبه اش چون آب و زنده بودن و سرسبز بودن و شادابت بودنش چون اقاقی ها و کعبه اش یعنی خانهی خدایش و یعنی در حقیقت خدایش همه جا هست.

باغ به باغ و شهر به شهر و حتماً خانه به خانه :

کتاب نگاهی به سپرهی اثر دکتر سیروس شمیا تفسیر این بیت را این گونه داریم :

کعبه در بیابان است. اما کعبه ی آمال شاعر کنار آب و زیر اقاقی هاست. اقاقیا از درخت هایی است که در شعر نو برخلاف شعر کهن از آن زیاد نام برده شده است. گل هایی خوشه یی سفید یا صورتی رنگ خوشبویی دارد. شاید فقط جنبه ی زیبایی آن مطرح باشد.

حجرالاسود من روشنی باغچه است:

چرا به یک سنگ سجده کند, سنگ بیجان و بی روح است. و چرا به سیاهی سجده کند او به یک باغچه ی روشن سجده می کند که مظهر زندگی, سرسبزی و شادابی و طراوت است و کار و پیشه اش را چقدر زیبا معرفی می کند. اهل کاشانم.  پیشه ام نقاشی است.  گاهگاهی قفسی می سازم با رنگ می فروشم به شما, تا به آواز شقایق که در آن زندانیست دل تنهایی تان تازه شود.

قفسی که می سازد یک تابلو نقاشی است که هرچه در آن ترسیم شده زندانی هستند, قدرت فرار از آن پرده را ندارند, زندانی ابدند, ماندگارند, از جمله شقایقی که در آن است, آواز ذهنی و تخیلی آن شقایق که می گوید من هم هستم, ما را از تنهایی در می آورد و خرسند می کند, چقدر آرام و بی دغدغه پیش رفته ایم, چه جاده ای صاف و باصفایی.

دکتر شمیسا در تفسیر این بیت به نکته ای دیگر اشاره کرده او می گوید:

سپهری چند جا به نقاش بودن خود در شعرهایش اشاره کرده است. و معمولاً از نقاشی یک مرغ سخن می گوید: درشعر ((پرهای زمزمه)) می گوید: بهتر آن است که برخیزم رنگ را بردارم روی تنهایی خود نقشه ی مرغی بکشم و در شعر ((ساده رنگ)) می گوید: طرح ریزم, سنگی, مرغی, ابری در این جا می خواهد شقایقی را بکشد که بتواند آواز بخواند. اما در این نقاشی ممکن نیست فقط در قلمرو شعر امکان پذیر است. این غبطه نقاش است که از عهده چنین تصویری برآید. پیکاسو می گوید: ((می خواهم قوطی کبریتی بکشد که هم قوطی کبریت باشد و هم خفاش)) دلی درنقاشی برای این کار ابزار کافی نداریم. از این روست که می گوید: چه خیالی , چه خیالی.... اما خوشبختانه سهراب شاعر هم هست و در شعر برای این کار ابزار کافی وجود دارد.

چه خیالی ... چه خیالی    پرده ام بی جان است   خوب می دانم, حوض نقاشی من بی ماهی است.

به طور کلی سپهری برای این که نقاشی های او هرچند هم که استادانه باشد باز زنده و جاندار نیست دریغ می خورد تا اینجا شاعر کلاً خود را معرفی کرد مثلاً دانستیم او نقاش است که نقاشی او را ارضاء نمی کند.

اهل کاشانم  نسیم شاید برسد    به گیاهی در هند,  به سفالیته یی از خاک ((سیلک)) نسیم شاید, به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد.

از این جا به بعد شاعر از نسب و حسب خود سخن می گوید. شعر دو سطح دارد, هم از پدر و مادر خود و هم از پدر و مادر انسان نوعی و تاریخی سخن می گوید. اولین انسان کیومرث بود به معنی زنده میرا. وقتی کیومرث مرد, پس از چهل سال از نطفه ی او دو ساقه ی به هم چسبیده ریباس رویید که یکی مشی و دیگری مشیانه (معادل آدم و حوا) شد و بشر از نسل آنان است. این اسطوره آریایی هاست که در هند و ایران معمول بود. از این رو می گوید: به گیاهی در هند و باید توجه داشت که کاشان شهر کاشی ها و نسالینه هاست. و مخصوصاً در دوره سلجوقیان هنرسفالگری در کاشان در اوج خود بود.


دانلود با لینک مستقیم


سهراب سپهری صدای پای آب 35 ص

رستم و سهراب 18ص

اختصاصی از کوشا فایل رستم و سهراب 18ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

موضوع:

 

دبیر گرامی:

؟؟؟؟؟؟؟؟

محقق:

؟؟؟؟؟؟

ریشه واژه اسطوره:

این واژه که جمع شکسته عربی آن به گونه اساطیر بیشتر بکار می رود، منشاء هند و اروپایی دارد و به نظر می رسد از زبان روستایی وارد عربی شده باشد. به همین جهت برخی آنرا استوره می نویسند. در زبانهای هند و اروپایی نیز مشقاتی دارد. در سنسکریت sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشته های بودایی بکار رفته است. در یونانی History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار می رود.

تعریف اسطوره : آن دسته از کسانیکه چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و شناخت اسطوره اشتغال دارند تا کنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافته اند، بلکه هر یک به میل و اشتیاق و وابستگی ها اجتماعی خویش آن را تعریف کرده اند. میرچالیاده دین شناس رومانیایی اسطوره را چنین تعریف می کند: اسطوره نقل کننده سرگذشت قدمی و ؟؟؟ است، ؟؟؟ واقعیت که در زمان نخستین ، زمان شگرف برایت همه چیز داده است. اسطوره حکایت می کند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجسته موجودات ؟؟ طبیعی واقعیتی ، چه کل واقعیت ، یاتنها جزئی از آن پا به عرصه وجود نهاده است بنابر این اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است.

اسطوره قصه ایست با خصلتی خاص یعنی نقل روایتی که در آن خدایان یک یا چند نقش اساسی دارند.

اسطوره تلاشی برای بیان واقعیت های پیرامونی با امور فرا طبیعی است. اما در مقابل هستند عده دیگری که به اسطوره صرفا از سر انکار می نگرند . این گروه اسطوره را یکی از الگوهای تاریخی یا ساز واره ای کهنه و از کلر افتاده می بینند که پیشرفت بشر آن را از رده خارج کرده است.

از فریبنده ترین چیزهای مربوط به اسطوره ها، تصویر دائمی بودن آنها است. بی نام و بی زمان . پیام آنها به اندازه فضای لایتناهی ابدهی است. این جا تنها یک حقیقت وجود دارد و آن این است که اسطوره ها متعلق به همه ی انسان ها هستند همیشه وجود داشته و هم اکنون نیز وجود دارند.

بسیاری که این قصه های حماسی را سینه به سینه نقل کرده اند احتمالا از درک آن ها عاجز بوده اند . برای آنها این قصه ها فقط با پایان رساندن شب های سیاه و پر کردن آسمان ها و زمین از خدایان و قهرمان ها بوده است مردم سینه به سینه افسانه های باستان را برای نسل های بعد حفظ کرده اند اگر اسطوره ها تنها گزارشی از حوادث معمولی ، واقعی یا خیالی بودند فراموش می شوند. ماندگاری آنها باید به دلیل ثبات ساختاری که در زیر لایه ی حقیقت پنهان شده مربوط باشد. این از ویژیگی های آب و هوایی و منطقه ای مستقل است ویژیگی هایی که رنگ خود را به قصه ها وام داده است بیشتر مردم با مجموعه ای ا زقصه های کلاسیک، حماسی و اسطوره های گروه های متعدد آشنا هستند. ما آن را در مقام کودک و یا والد یاد گرفته و بدون سوال انتقال می دهیم و به این شکل آنها باقی می مانند به سادگی تنها به این دلیل که جالب هستند . و ما از آن ها لذت می بریم . با این حال در زبان ما کلمه ی « اسطوره » به معنای چیزی جعلی و بدون هیچ پایه ای می شود. که دوره به دوره با کلام انتقال یافته و توسط عوام تکرار می شوند.

اما اگر به دنبال پیام درونی اسطوره ها باشیم خواهیم دید که این پوشش ها بسیار با ارزش هستند واز فردی آکنده اند. که در قالب داستان ها میراثی کهن را دست نخورده


دانلود با لینک مستقیم


رستم و سهراب 18ص

دانلود مقاله کامل درباره نمادهای عرفانی درداستان رستم و سهراب 20 ص

اختصاصی از کوشا فایل دانلود مقاله کامل درباره نمادهای عرفانی درداستان رستم و سهراب 20 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

 نمادهای عرفانی درداستان رستم و سهراب

 

پیرامون اثر گرانسنگ حکیم توس ـ شاهنامه سترگ ـ سخن بسیار گفته‌اند و شنیده‌ایم و جای سخنهای بسیار دیگر نیز هنوز خالی‌ست، نگاه متفاوت آقای قائم‌پناه به یکی از داستانهای محوری شاهنامه که می‌تواند سرفصلی برای نگاههای عمیق‌تری از این منظر باشد ما را مجاب به درج این مقاله می‌کند.

شاید در میان ایرانیانی که سر و سودای مطالعه دارند و علی‌الخصوص در وادی ادبیات فارسی قدم‌زنان تفرجی کرده و می‌کنند کمتر کسی را بتوان یافت که بی‌خبر باشد از اظهارنظر حکیم طوس، فردوسی نسبت به سرودة ارزشمند خویش (شاهنامه) که فرمود:

پی افکندم از نظم کاخی بلند

که از باد و باران نیابد گزند

به راستی شاهنامه کاخی بس بلند و بزرگ است که در طول تاریخ هستی خویش، نظر بزرگان و معماران عرصة علم و خرد را همواره به خود معطوف داشته است اما هنوز هم کسی نتوانسته است همه زوایای آن را یک‌جا در حلقة عدسی دوربین دیدگان خویش به مشاهده بنشیند و به بیان دیگر کسی موفق نشده تمام زوایای آن را زیر سیطرة دید خویش درآورد، به تعبیر نگارنده، شاهنامه چون عروس حماسی است که تاکنون به حجلة زفاف هیچ دامادی درنیامده است. اما از آنجا که پری‌روی تاب مستوری ندارد، او نیز هرازگاهی از لابه‌لای حجاب محمل خویش سرک کشیده و گوشة چشمی به خواستگاران و

صفحه 2

طالبانش نشان داده است، لذا هر خواستگار و طالبی نیز فقط توانسته است از منظر و مقامی که خود بر آن واقف بوده شاهد کمان ابروی وی یا تیر مژگانش باشد و آن را تماشا و توصیف کند. بر این اساس تلاش نگارندة این سطور نیز بر آن است تا از منظر و خاستگاه عارفان نگاهی به داستان رستم و سهراب، همچنین مرگ رستم بیندازد. امیدا که به حول و قوة الهی از عهدة کار (حداقل در حد توان خویش) برآید.

ابتدا لازم می‌دانم این مهم را با طرح چند پرسش آغاز کنم:

اولا‌ً اینکه چطور می‌شود قبول کرد مردی که آزار موری را برنمی‌تابد، چنان‌که در مقام انذار فریاد می‌زند:

میازار موری که دانه‌کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

راضی می‌شود که پدر را به مرگ فرزند خویش آن هم به صورتی که خود قاتل فرزند باشد بیازارد؟ آیا عذاب روحی این موضوع برای پدر چندین برابر‌ِ آزار مور نیست؟

و آیا عذاب وجدانی، که از خواندن چنین صحنه‌ای به خواننده دست می‌دهد بیش از عذاب وجدانی که از آزار موری به انسان دست می‌دهد نیست؟ یا آیا درد و رنجی که از مرگ برادر به دست برادر در دل و جان انسان می‌پیچد بسی سنگین‌تر و شدید‌تر از درد و رنجی که از آزار و مرگ یک مور به انسانی دست می‌دهد نیست؟

راستی چه شده است شاعری که انسان را از آزار مور برحذر می‌دارد و پرهیز می‌دهد، پدری را که قاتل فرزندش شده لعن و نفرین نمی‌کند و به دشنام برادری که برادرش را در چاهی پر از تیغ و سنان می‌اندازد نمی‌آغازد!؟ عجبا! تیغ نقد و انتقاد شاعر چرا کند شده است!؟ آیا علت، این بوده که شاعر داستان‌ِ رستم و سهراب و مرگ وی را صرفا‌ً داستان و افسانه تلقی می‌کرده؟ یا اینکه این داستان لباس رمزی است بر قامت‌ِ حقیقتی که شاعر لطفی در

صفحه 3

عریانی آن نمی‌دیده و یا بیان صریح آن را صلاح نمی‌دانسته، به علت اینکه معتقد بوده که در عصر وی:

هنر خوار شد، جادویی ارجمند

نهان راستی، آشکارا گزند

شده بر بدی دست دیوان دراز

ز نیکی نرفتی سخن جز به راز

به نظر نگارنده در این نکته جای بسی تأمل است. و از طرف دیگر چگونه می‌شود باور کرد که فرد جوانمرد و مؤمنی چون رستم که در هیچ کاری بدون ذکر نام خدا مشغول و فارغ نمی‌شود ناجوانمردانه قاتل فرزندش شود؟ و یا چطور می‌توان باور کرد رستمی که در هر امری ابتدا ستایش حق می‌‌گوید و بر او سجده می‌کند (که سجده خود نماد نماز در پیشگاه حق است.) با شکستن پیمان و به کار بستن خدعه، رقیبش را از میان بردارد؟ آیا در ستایش و نمازش اخلاصی نبوده است؟ آیا نماز او از آن نمازهایی نبوده که رسول حق فرمودند: «الصلوة معراج المؤمن» نماز نردبان عروج مؤمن است. و یا بالاتر که حضرت حق فرمودند: «إن‌َّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر»? نماز بازدارندة از زشتیها و ناپسندیهاست. و یا اینکه رستم از آنهایی نبود که به قول شیخ محمود شبستری خودساخته و خودباخته باشد تا نمازش سرشار از عطر و بوی حضور شود چنان‌که فرمود:

تو تا خود را به کل‍ّی در نبازی

نمازت کی شود هرگز نمازی

البته باید اقرار نمود که رستم مثل کسانی نبوده که نماز را برای شانه خالی کردن از زیر بار تکلیف و مسئولیت بهانه ساخته و کارش را ترک کند، نه، رستم نیز چون سعدی شیرازی طاعت را به جز خدمت به خلق نمی‌دانست. همین نکته‌های ظریف و همین پرسشهای دقیق است که انسان را بر آن می‌دارد تا بپذیرد که قسمتهایی از شاهنامه نیز به سبک و سیاق گفته‌ها و باورهای عارفان بر سبیل رمز و کنایه سروده شده است و لذا باید گفت: اینکه

صفحه 4

جناب آقای دکتر محمودی بختیاری شاهنامه را آبشخور عارفان خوانده و بر این اساس کتابی تألیف نموده‌اند، سخنی به گزاف وناحق نگفته و به همین دلیل بنده معتقدم که اگر از منظر عرفان به داستان رستم نظر افکنیم، نتیجه می‌گیریم که با توجه به مطالب فوق‌الذکر می‌توان ادعا کرد که در داستان رستم و سهراب نیز سهراب، نماد نفس رستم است نه فرزند حقیقی وی و از آنجا که خداوند متعال فرموده‌اند: «ا‌ِن‌َّ النفس لا‌َم‍ّاره‌ٌ بالسوء»1 نفس اماره [هر لحظه] انسان را به کارهای زشت و ناروا وامی‌دارد. و از باب اینکه صادق اهل بیت(ع) فرمودند: «طوبی ل‍ِعبد‌ٍ جاهد لله نفسه‌ُ و هواه‌ُ و م‍َن هزم ج‍ُند نفسه‌ِ و هواه‌ُ ظ‍َف‍ِر‌َ برضا الله»2 یعنی خوشا به حال عبدی که برای خدا و تقر‌ّب به حضرتش همیشه در مقام جهاد و ستیز با نفس باشد و هرگز از او غافل نشود و عنان و سلسلة اختیار خویش را از کف نداده و نگذارد که نفس و خواسته‌هایش بر او چیره شوند. بلکه او غالب و نفس مغلوب او باشد و آنکه توفیق جهاد با نفس یا‌فت و سپاه نفس اماره را مغلوب خود ساخت رضای الهی را کسب کرده است چنان‌که پیامبر اکرم(ص) نیز فرمودند: «طوبی لم‍َن کان عقل‍ُه‌ُ امیرا‌ً و نفسه‌ُ اسیرا‌ً»3 یعنی خوشا به حال آن که عقلش در مملکت جانش امیر است و نفسش اسیر.» گفتنی است با توجه به همین آیات و روایات موجود که نمونه‌هایی از آنها ذکر شد، عارفان علاوه بر اینکه سالکان و رهروان طریق حق را همواره به مبارزة با نفس فرا خوانده و تحریک کرده‌اند، در خارج از وجود خویش نیز برای نفس نمادهایی را بیان کرده‌اند که تعداد قابل توجهی از آنها را محقق بزرگ آلمانی خانم آن ماری شیمل در کتاب خود «ابعاد عرفانی اسلام» فراهم آورده که می‌توان به طور خلاصه از جملة آنها این موارد را برشمرد. 1- سگ سیاه 2-روباه جوان 3- موش 4- زن نافرمان وگول‌زن 5- اسب یا استر چموش 6- شتر سرکش و نافرمان 7- خوک 8- فرعون 9- ابرهه 10 مار 11- شیطان 12-اژدها، حال چه می‌شود اگر سیزدهمین آنها را هم سهراب بنامیم و بدانیم.

رستم نماد سالک است و سهراب نماد نفس


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره نمادهای عرفانی درداستان رستم و سهراب 20 ص

تحقیق درمورد هشت کتاب سهراب سپهری 113 ص

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق درمورد هشت کتاب سهراب سپهری 113 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 113

 

هشت کتاب سهراب سپهری

مرگ رنگ: 1

زندگی خواب ها: 17

آوار آفتاب: 32

شرق اندوه: 51

صدای پای آب: 60

مسافر: 71

حجم سبز: 81

ما هیچ، ما نگاه: 99

مرگ رنگ

در قیر شب

 

دیر گاهی است در این تنهاییرنگ خاموشی در طرح لب است.بانگی از دور مرا می خواند،لیک پاهایم در قیر شب است.رخنه ای نیست در این تاریکی:در و دیوار بهم پیوسته.سایه ای لغزد اگر روی زمیننقش وهمی است ز بندی رسته.نفس آدم ها سر بسر افسرده است.روزگاری است در این گوشه پژمرده هواهر نشاطی مرده است.دست جادویی شبدر به روی من و غم می بندد.می کنم هر چه تلاش ، او به من می خندد.نقش هایی که کشیدم در روز،شب ز راه آمد و با دود اندود.طرح هایی که فکندم در شب،روز پیدا شد و با پنبه زدود.دیر گاهی است که چون من همه رارنگ خاموشی در طرح لب است.جنبشی نیست در این خاموشی:دست ها ، پاها در قیر شب است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دود می خیزد

 

دود می خیزد ز خلوتگاه من.کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟با درون سوخته دارم سخن.کی به پایان می رسد افسانه ام ؟دست از دامان شب برداشتم تا بیاویزم به گیسوی سحر.خویش را از ساحل افکندم در آب،لیک از ژرفای دریا بی خبر.بر تن دیوارها طرح شکست.کس دگر رنگی در این سامان ندید.چشم میدوزد خیال روز و شب از درون دل به تصویر امید.تا بدین منزل نهادم پای را از درای کاروان بگسسته ام.گرچه می سوزم از این آتش به جان ،لیک بر این سوختن دل بسته ام.تیرگی پا می کشد از بام ها :صبح می خندد به راه شهر من.دود می خیزد هنوز از خلوتم.با درون سوخته دارم سخن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سپیده

 

در دور دست قویی پریده بی گاه از خواب شوید غبار نیل ز بال و پر سپید.لب های جویبارلبریز موج زمزمه در بستر سپید.در هم دویده سایه و روشن.لغزان میان خرمن دودهشبتاب می فروزد در آذر سپید.همپای رقص نازک نی زارمرداب می گشاید چشم تر سپید.خطی ز نور روی سیاهی است:گویی بر آبنوس درخشد زر سپید.دیوار سایه ها شده ویران.دست نگاه در افق دورکاخی بلند ساخته با مرمر سپید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرغ معما

 

دیر زمانی است روی شاخه این بیدمرغی بنشسته کو به رنگ معماست.نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی.چون من در این دیار ، تنها. تنهاست.گرچه درونش همیشه پر زهیایوست،مانده بر این پرده لیک صورت خاموش.روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف ،بام و در این سرای می رود از هوش.راه فرو بسته گرچه مرغ به آوا،قالب خاموش او صدایی گویاست.می گذرد لحظه ها به چشمش بیدار،پیکر او لیک سایه - روشن رویاست.رسته ز بالا و پست بال و پر او.زندگی دور مانده: موج سرابی.سایه اش افسرده بر درازی دیوار.پرده دیوار و سایه : پرده خوابی.خیره نگاهش به طرح های خیالی.آنچه در آن چشم هاست نقش هوس نیست.دارد خاموشی اش چو با من پیوند،چشم نهانش به راه صحبت کس نیست.ره به درون می برد حکایت این مرغ:آنچه نیاید به دل، خیال فریب است.دارد با شهرهای گمشده پیوند:مرغ معما در این دیار غریب است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روشن شب

 

روشن است آتش درون شب وز پس دودشطرحی از ویرانه های دور.گر به گوش آید صدایی خشک:استخوان مرده می لغزد درون گور.دیرگاهی ماند اجاقم سردو چراغم بی نصیب از نور.خواب دربان را به راهی برد.بی صدا آمد کسی از در،


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد هشت کتاب سهراب سپهری 113 ص

تحقیق در مورد زندگی سهراب

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق در مورد زندگی سهراب دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد زندگی سهراب


تحقیق در مورد زندگی سهراب

فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش) تعداد صفحات 9 صفحه

 

 

 

 

 

 

شاعرو نقاش هم عصر ما که در ۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان شهر فرهنگ و هنر به دنیا آمد. او در خانواده ای هنرمند و هنر دوست بزرگ شده پدرش اسدالله سپهری، کارمند اداره ی پست و تلگراف به نقاشی و موسیقی علاقه داشت.سهراب در وصف پدرش این شعر و گفته

پدرم نقاشی می کرد  تار هم می ساخت  تار هم می زد  خط خوبی هم داشت

مادرش ماه جبین(فروغ ایران) سپهری . اوپس از فوت شوهرش فرزندانش را بزرگ کرد، و در خداد ماه 1373 چهارده سال پس از مرگ دریغ آور سهراب ،چشم از جهان فرو بست.

خواهر ها و برادرها: منوچهر،همایون دخت،پری دخت و پروانه.

1313 گذراندن دوره دبستان در دبستان خیام کاشان علاقه به نقاشی و خوشنویسی و کم کم شعر

شاید فکر کنید که اولین شعر سهراب مرگ رنگ باشه که در سن ۲۳ سالگی گفته ولی نه سهراب از کودکی حس شعر و شاعری داشته در دوره ی دبستان که روزی مریض شده و به مدرسه نرفته بود ه  این شعر را گفته

ز درد دل شب و روزم گرفتار               ندارم یک دمی از درد آرام


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد زندگی سهراب