کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

تحقیق در مورد زندگینامه کمال الملک

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق در مورد زندگینامه کمال الملک دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 7 صفحه


 قسمتی از متن .doc : 

 

زندگینامه کمال الملک

ظهور کمال الملک در عرصه نگارگری ، حلول اندیشه های نوینی را در فنون نقاشی سبب گردید و فصل تازه ای را در بخش هنرهای تجسمی ایران گشود. از ویژگیهای کمال الملک می توان سنت شکنی ، ابداع و نوآوری در سبک و روش ، بکارگیری عناصر تشکیل دهنده ی نقاشی ، قدرت تصویر لحظات با تمام کیفیت و ابعاد در زمانی که هنوز"پرسپکتیو" شناخته نشده بود و فزون بر همه ی اینها اتخاذ شیوه های نوین نگارگری در ثبت واقعیت ها و به دور داشتن قلم و رنگ از پوچی و وهم پردازی در زمانی که کمتر کسی جسارت و شهامت ثبت آن را داشته است ، ذکر کرد. کمال الملک متهورانه سرگذشت حساس اجتماعی و سیاسی خود را در گرو این واقعیت گرایی نهاد و گزینش این سبک ، منشاء تحولات و اندیشه هایی در جریان هنر و سیاست آن روزگار گردید.

محمد غفاری فرزند میرزا بزرگ به سال 1224 شمسی در یکی از قراء کاشان متولد شد. خانواده ی او مخصوصا عمویش ((صنیع الملک)) از نقاشان زبردست بود که با او به تهران آمد و در مدرسه ی دارالفنون به تحصیل پرداخت که در ضمن آن هم نقاشی می کرد تا جایی که تابلو های او توجه ناصرالدین شاه را جلب کرده و او را به دربار برد و لقب (کمال الملک) را به او داد.

نخستین تابلوی او بعد از گرفتن لقب کمال الملک « تابلوی تالار آیینه» است که از شاهکارهای او به شمار می رود. وقتی کمال الملک مشغول کشیدن این تابلو بود مطلع شد که مقداری از طلاهای تخت طاووس سرقت شده که حسودان آن را به کمال الملک نسبت دادند ؛ ولی بعداً سرایدار اقرار به دزدی کرد و کمال الملک از شر تحریکات حسودان نجات یافت.

وی در دربار ناصرالدین شاه بسیار تقرب یافت و برای هر تابلو ، شاه مقدار زیادی اشرفی ، هم چنین نشان و مدال و کمربند و شمشیربند مرصع و انگشتر الماس به او اعطا می کرد. او به علت اینکه مدتی معلم نقاشی شاه بود ، لقب «نقاش باشی» را گرفت.

از خلق تابلوی تالار آیینه دیری نگذشته بود که ناصر الدین شاه قاجار با مشاهده ی وضع اسفناک داخلی و فزونی گرفتن هرج و مرج و فساد دربار و توطئه دشمنان داخلی و خارجی ایران فرصت را مغتنم شمرده و به عنوان مطالعه و تکمیل هنر خود و باطناً به منظور رهایی از چنگال حکومت و درباریان عازم اروپا شد.

این سفر که پنج سال به طول انجامید کمال الملک را با دنیای نوینی از هنر آشنا نموده و چشم اندازهای وسیعی در برابرش گشود. در این مسافرت کمال الملک با دقت و امانت بسیار از روی آثار بزرگان نقاشی اروپا نسخه برداری کرد. وی در

موزه های (لوور) و (ورسای) از روی تابلوهای رامبراند و دیگر تابلو های پر ارزشی تهیه کرد که همه در موزه های سلطنتی و کتابخانه ی مجلس نگاهداری می شود.

کمال الملک همچنان در اروپا روزگار می گذرانید تا زمانی که بین او و مظفرالدین شاه که برای دومین بار به اروپا سفر کرده بود ، ملاقاتی دست داد. مظفرالدین شاه در این دیدار از او درخواست مراجعت به ایران را نمود و کمال الملک به امید دگرگونی و تغییرات اساسی ، در میهن و به سودای بهره گیری از اندیشه و افکار و هنر پرورش یافته اش در راه اصلاحات اساسی به کشور بازگشت اما پس از بازگشت هم چنان از دربار ناراضی بود.

در همان موقع و در زمان رئیس الوزرایی سردار سپه ، مدرسه صنایع مستظرفه به نام کمال الملک تأسیس و تابلوهای او در آنجا جمع آوری و حفظ شد.

مجددا سعایت و توطئه درباریان ، تنگ نظری و حقد و حسد رقیبان و وضع آشفته و ناگوار مردم ، موجبات دلگیری و تألمات روحی او را فراهم نمود و این وضعیت او را ناگزیر کرد که یکی دو سال روزگار را به سختی بگذراند و پس از آن به عنوان زیارت و بیشتر به قصد استخلاص خود از چنگال حکومت و نجات از نحوست دربار ، عازم عتبات عالیات شد و نزدیک به دو سال در کشور عراق اقامت گزید. تابلوهای «عرب خوابیده» و «میدان کربلای معلی» که در آنجا کشیده شده ، تبلور عینی و مصداق بارز تعهد هنری و قلم مردمی آن هنرمند است.

کمال الملک با خواهر مفتاح الملک ازدواج کرد و دارای یک دختر و سه پسر شد. از طرفی برادرش ابوتراب خان - که او نیز نقاش بود - خود را مسموم کرد و دو دخترش را به کمال الملک سپرد.

کمال الملک در سال 1306 تقاضای بازنشستگی کرد و به حسین آباد در نیشابور رفت و در ملک شخصی خود زندگی می کرد که بعضی از مستشرقین از او در آن ده دیدن کردند. در اواخر عمرش بر اثر پرتاپ سنگی یک چشم او نابینا شد. وی در 27 مرداد ماه 1319 در سن 95 سالگی در نیشابور بدرود حیات گفت و جنازه اش در مقبره ی شیخ عطار نیشابوری به خاک سپرده شد.

قرائن نشان می دهد که می توان کمال الملک را در زمره ی کسانی به حساب آورد که در جهت وصول به مقاصد واهداف مترقی و اصلاحی ، به زمینه های موجود در جامعه بی توجه نبوده و برای احیاء ارزش های از دست رفته و ایجاد تسهیلات و امکاناتی برای رشد فضیلت و هنر و آگاهی ، زمان را مغتنم شمرده و با درایت و محاسبه ی زمان ، اوضاع را تحت توجه قرار داده اند. اگر چه در تحقق این مفاهیم و معانی آن چنان که باید و شاید موفق نمی نماید ( که این بی شک نه از خبث طینت او، که از تفکر حاکم براندیشه ی انسان آن روزگار و ضعف ایدئولوژیکی فرزانگان و اندیشمندان آن روز مایه می گیرد) ؛ ولی با تمام اینها شاید بتوان از کمال الملک به عنوان انسانی پویا و علاقه مند به اعتلای فرهنگ و هنر آن مقطع از تاریخ هنر ایران نام برد، نه به عنوان کسی که تعمداً به صاحبان قدرت روی آورده استتابلوی تالار آیینه یکی از نقاشی های شگفت انگیز کمال الملک به شمار می آید. او در این اثر"انگیزه" ی هنرمند در ضبط حقایق تلخ و اندوهبار تاریخ و بازگو نمودن مصائب مردم از ستم شاهان ، که بهترین مظاهر ایام ستمشاهی آنان همین باقیمانده ی قصرها و عمارتهای به جای مانده است، را ترسیم می کند.

اثر او زنده ترین سند تاریخی در افشای سلطنت ها و اسراف و حیف و میل حکومتهای جابرانه ی دوران است. او طی پنج سال مداومت در امر به پایان بردن تابلوی تالار آیینه ، گوشه ای از جبروت و خود کامگی رژیم قاجار را بر ویرانه های این آب و خاک ثبت نموده


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد زندگینامه کمال الملک

تحقیق در مورد خواجه نظام الملک طوسى

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق در مورد خواجه نظام الملک طوسى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد خواجه نظام الملک طوسى


تحقیق در مورد خواجه  نظام الملک طوسى

فرمت فایل:WORD(قابل ویرایش) تعدا 8 صحفه

 

 

 

 

در تاریخ اندیشه‌هاى سیاسى، رسم بر این است که پژوهشگران ابتدا اندیشه‌هاى یونانى را کاوش می‌کنند، دیدگاه افلاطون و ارسطو را بررسى می‌کنند و به عنوان ریشه‌ى مکتب‌هاى سیاسى به آن می‌نگرند. اما خواجه  نظام الملک طوسى پیرو هیچ مکتب سیاسى که از یونان و روم باستان به ارمغان آورده باشند، نبود. اگر گفته‌هاى خواجه و خط مشى او را در مدت نزدیک به سى سال وزارت در دستگاه سلجوقیان بررسى کنیم، چیزى جز گسترش عدالت اجتماعى، مبارزه با ستم و تشویق به نشر علم نمی‌بینیم.

در کتاب سیاست نامه، در همه داستان هاى تاریخى که براى عبرت آموزى آورده است، با هدف روشن کردن نتیجه عدالت  خواهى و عواقب شوم ظلم و ستم در جوامع مختلف را براى ملکشاه سلجوقى به زبان ساده بازگو مى کند. اگر بخواهیم براى او در سیاست نامه «فلسفه تاریخ» بسازیم، مى توانیم آشکارا بگوییم که بر طبق نوشته هاى او مى توان ادعا کرد که: طبق قوانین و سنت   هایى که عدالت را توصیه مى کند و عدالت به این معنى است که هر کس در جایگاه خود قرار گیرد، باید در فرآیند تاریخ، عدالت خواهان حاکم باشند. به همین انگیزه ابتدا بعد از بررسى تاریخ خطه خراسان و شهر طوس، زندگینامه خواجه طوس را در قالب جریانات سیاسى دوره زندگى اش بررسى کرده و سپس با آوردن نکته هایى از کتاب سیاست نامه به اندیشه   هاى او آگاهى پیدا مى کنیم و در آخر کلام، به خدمات فرهنگى او اشاره مى کنیم.
خواجه  نظام الملک طوسى پسر خواجه  ابوالحسن على بن اسحاق بود که در قریه نوغان از شهر طوس به تاریخ جمعه پانزدهم ذى القعده سال ۴۰۸ ه.ق (۱۰۱۷ م) متولد شد. طوس از شهرهاى عمده و فرهنگ خیز خراسان بود. خراسان (خورآیان) (مشرق) یعنى سرزمینى که از آن «خورآسد» یعنى خورشید طلوع کند. به خراسان سرزمین خورشید طالع نیز گفته اند. خراسان سرزمین بزرگى بود که بین آمودریا (جیحون) تا کوه هاى هندوکش در افغانستان امتداد داشته است. خراسان کنونى تنها قسمتى از آن خراسان بزرگ است.شهرهاى عمده این منطقه عبارت بودند از مرو، هرات، بلخ، نیشابور و بالاخره شهر طوس که از شهرهاى باستانى خراسان محسوب مى شود. وسعت شهر طوس به قدرى بوده است که دربردارنده مناطقى چون طابررن، سناباد، نوغان، رادکان و بسیارى از قراء دیگر بوده که بر اثر حمله مغول نابود شده اند. زمانى که حضرت رضا(ع) به شهادت رسید مدفن مطهر آن حضرت در سناباد، هسته مرکزى شهر مقدس مشهد شد. به عبارت دیگر طوس در ۲۵ کیلومترى شمال غربى مشهد کنونى قرار دارد و سابقاً جزیى از طوس بود. شهر طوس از نظر علمى و ادبى سابقه بسیار روشنى دارد. شعرا،  ادبا، دانشمندان، فقها و فلاسفه بزرگ از آن برخاسته اند، که در طول تاریخ پرتحول ایران بعد از اسلام، همواره پاسدار فرهنگ ایران بوده اند. کسانى مانند دقیقى طوسى، اسدى طوسى، حکیم ابوالقاسم فردوسى، محمد غزالى طوسى، احمد غزالى طوسى، محمدبن حسن طوسى ملقب به شیخ الطائفه و بالاخره خواجه  نظام الملک است که ابتدا در دستگاه غزنویان مشاغل مختلف دیوانى داشت و بعد از چیرگى ترکان سلجوقى بر ایران در دربار آلپ ارسلان و ملکشاه شغل وزارت یافت و توانست با تدبیر خویش  سلجوقیان را به سمت و سویى که خود مصلحت مى دانست هدایت نماید. در ۳۸۷ سال بعد یعنى در ۷۹۵ ه.ق (۱۲۰۰ م) مرد دانشمند و سیاست پیشه اى چون خواجه  نصیرالدین طوسى در این دیار پا به عرصه وجود گذاشت که توانست هلاگوخان مغول را مطابق خواسته خویش راهنمایى کند و از خون ریزى و تخریب بیش از حد مغولان از آثار فرهنگى جلوگیرى نماید. خواجه  نظام الملک طوسى و خواجه  نصیرطوسى در زمینه وزارت و مشاورت با پادشاهان ترک نژاد و مغول به قدرى مهارت داشتند که این نکته را در تاریخ ایران به عنوان یک اصل و حقیقت تاریخى گنجانیدند که امپراتوران ترک نژاد و خان هاى مغول شمشیرزنان شجاع و پرصلابت بوده و جهانگیرى و گشودن سرزمین هاى دیگر براى آنها بسیار آسان بود. اما قادر به جهاندارى و اداره ممالک مفتوحه نبودند مگر با راهنمایى وزراى ایرانى. این وزرا آنقدر در تغییر طرز تفکر پادشاهان مهارت به خرج دادند تا به آن حد که آنان را مشوق فرهنگ و پاسدار زبان و ادب فارسى و حتى دین اسلام کردند. ادیبان و سخنوران خراسانى در دورافتاده ترین روستاهاى خراسان بزرگ به ویژه طوس در این جریان تاریخى سهم بزرگ و قابل توجهى داشتند، چون به وسیله وزراى ایرانى به دربارها راه یافتند. آنان با سرودن اشعار نغز، ترکان را شیفته زبان فارسى کردند. رونق نظم و نثر فارسى به وسیله پادشاهان ترک به حدى رسید که در زمینه رجزخوانى در جنگ ها نیز از اشعار فارسى و شعراى پارسى گوى سود مى جستند که نمونه اى از آن را در این متن مى آوریم. در سال ۵۴۲ ه.ق سلطان سنجر سلجوقى براى سرکوب اتسز خوارزمشاه قصد خوارزم کرد و قریه هزار سف را دو ماه محاصره کرد. در این سفر جنگى انورى در خدمت سنجر بود و رشید وطواط شاعر پارسى گوى اهل بلخ و فارغ التحصیل نظامیه بلخ در خدمت اتسز به سر مى برد.
اتسز و سنجر براى رجزخوانى علیه یکدیگر از این دو شاعر فارسى زبان بهره بردند. به این ترتیب که انورى که در کنار سنجر بود دوبیتى زیر را بر تیرى نوشت و در هزار سف انداخت: اى شاه همه ملک جهان حسب  تراست / وز دولت و اقبال جهان کسب  تراست
امروز به یک حمله هزار سف بگیر / فردا خوارزم و صدهزار اسب  تراست
رشید وطواط که در هزار سف در کنار اتسز بود این شعر را بر تیر نوشت و بینداخت: گر خصم تو اى شاه بود رستم گرد / یک خر ز هزار سف تو نتواند برد
• خواجه نظام الملک از کودکى تا وزارت سلجوقیان
ابوعلى فرزند خواجه  ابوالحسن على بن اسحاق که یک دهقان زاده طوسى بود در کودکى در این شهر مقدمات علوم عقلى و نقلى را فراگرفت و در سن یازده سالگى حافظ قرآن کریم شد. او سپس به شهرهاى بزرگ خراسان رفت و علوم زمان خویش را فراگرفت. پدرش ابوالحسن على در خدمت ابوالفضل سورى که از جانب محمود غزنوى حکمران خراسان شده بود قرار گرفت و ابوعلى در یک خانواده دیوانى (ادارى و حکومتى) رشد کرد و چون پدرش به اداره مالى و حکومتى طوس رسیده بود و در آن زمان بیشتر مشاغل موروثى بود، لذا ابوالحسن على فرزند خود را براى امور دیوانى تربیت کرد. در زمان استیلاى سلجوقى ها بر خراسان که از ۴۲۸ ه.ق آغاز شد و حکومت بلخ با ابوعلى بن شاذان بود، خواجه که بیش از بیست سال از عمرش نگذشته بود به خدمت حاکم بلخ درآمد و چون ابوعلى بن شاذان بعد از استیلاى چغرى بیک سلجوقى بر بلخ به وزارت او رسید، خواجه هم از این طریق در خدمت سلجوقى ها درآمد و در زمان حاکمیت آلپ ارسلان بر خراسان، خواجه به سال ۴۵۱ ه.ق (۱۰۵۹ م) به وزارت او در آن خطه منصوب گردید. این در حالى بود که طغرل سلجوقى (۴۵۵ _ ۴۲۹ ه.ق) (۱۰۶۳ _ ۱۰۲۷ م) به سلطنت رسید. طغرل پایه قدرت حاکمیت سلجوقیان را محکم کرد. وزیر او ابونصر عمیدالملک کندرى بود. ولى در عین حال خواجه  ابوعلى که بعدها به نظام الملک ملقب شد، آنقدر در دستگاه سلجوقیان نفوذ کرد که بزرگان سلجوقى به پیروى از خواجه  نظام الملک به صوفیان و اهل طریقت و عرفا احترام مى گذاشتند. با آن که در ۴۴۷ ه.ق (۱۰۵۵ م) طغرل به همراهى عمیدالملک کندرى وزیر خود به همدان رفت اما با توجه به نظریات خواجه  نظام الملک که به عرفا علاقه مند بود، طغرل به دیدار باباطاهر رفت و در حضور عمیدالملک، باباطاهر چند کلمه اى با طغرل صحبت کرد و او را تحت تاثیر خود قرار داد.
باباطاهر به طغرل گفت: «با خلق خدا چه خواهى کرد؟ سلطان جواب داد: آنچه که تو فرمایى. باباطاهر گفت که خدا مى فرماید «ان الله یامر بالعدل والاحسان» سلطان بگریست و گفت چنین کنم.» باباطاهر پس از این گفت وگو، سر ابریقى شکسته که سال ها از آن وضو کرده بود، در انگشت داشت بیرون کرد و در انگشت طغرل کرد و گفت، مملکت عالم را این چنین در دست تو کردم، بر عدل باش. طغرل بعد از آن که در رمضان ۴۴۷ (دسامبر ۱۰۵۵) بغداد را فتح کرد و القائم بامرالله خلیفه عباسى به او لقب سلطان الدوله داد، به شهرستان رى پایتخت خود بازگشت، در سن هفتاد سالگى در ۸ رمضان ۴۵۵ (۴ سپتامبر ۱۰۶۳) در رى وفات کرد و در محلى که در آن شهر برجى ساخته بود، مدفون شد. چون طغرل اولادى نداشت و برادرش چغرى بیک هم قبل از وى درگذشته بود، آلپ ارسلان فرزند چغرى بیک در ۴۵۵ ه.ق به سلطنت رسید. از آنجایى که آلپ  ارسلان به این نکته پى برد که عمیدالملک کندرى درصدد بوده است که سلیمان نامى از خاندان سلجوقى را به سلطنت برساند، در ذى الحجه ۴۵۶ (۱۰۶۴ م) عمیدالملک کندرى را کشت و خواجه  ابوعلى را با لقب نظام الملک به وزارت خود برگزید. خواجه از این پس در همه سفرها همراه آلپ ارسلان بود. از بزرگترین وقایع دوره آلپ ارسلان، جنگ او با «رومانوس دیوجانوس» (Romanus Dioganus) امپراتور روم شرقى (بیزانس) بود که در منطقه ملازگرد در شمال دریاچه وان در ذى القعده ۴۶۳ (اوت ۱۰۷۱ م) روى داد و رومانوس اسیر و با دادن خراج آزاد شد. آلپ ارسلان در ۳۰ ربیع الاول ۴۶۵ (۱۴ دسامبر ۱۰۷۲) در کنار جیحون به دست قلعه بانى به نام یوسف خوارزمى از پاى درآمد و فرزند جوان او جلال الدین ملکشاه که ۱۷ یا ۱۸ سال بیشتر نداشت به سلطنت رسیده و او همچنان خواجه  نظام الملک را در وزارت خویش ابقا کرد.
• ملکشاه و خواجه  نظام الملک
جــلال الدین ملکشاه از (۴۸۵ _ ۴۶۵ ه.ق) (۱۰۹۲ _ ۱۰۲۷ م) به مدت ۲۰ سال سلطنت کرد و در این دوره بود که خواجه  ابوعلى ملقب به نظام الملک از آنجایى که وزیر مقتدر و صاحب اختیار دو سلطان نیرومند یعنى آلپ ارسلان و سپس ملکشاه بود به تاج الحضرتین نیز ملقب شد و در فرامین سلطنتى او به این عنوان خطاب مى شد: خواجه  قوام الدین ابوعلى نظام الملک طوسى (تاج الحضرتین). ابن اثیر درباره اهمیت خواجه  نظام الملک مى گوید که دولت سلجوقى، الدوله النظامیه است. زمانى که ملکشاه سلجوقى در سن هفده سالگى به سلطنت ایران رسید، خواجه  نظام الملک ۴۷ سال داشت. اگر زمان وزارت او را بر خراسان در زمان حاکمیت آلپ ارسلان بر آن منطقه نیز در نظر بگیریم، خواجه  نظام الملک داراى بیست و هفت سال خدمت ادارى (دیوانى) بود. اگر دوران وزارت مطلق خواجه  نظام الملک را بر دربار آلپ ارسلان و ملکشاه به طور جداگانه محاسبه کنیم، او نزدیک به سى سال (۲۹ سال و ۷ ماه) حکومت کرد و اگر آغاز دوران دیوان سالارى خواجه را در دستگاه سلجوقیان که از سن ۲۰ سالگى آغاز مى شود محاسبه کنیم مى توانیم بگوییم که خواجه  نظام الملک به مدت پنجاه و هفت سال دیوان سالارى کرد و امور ادارى دولت سلجوقى را به خوبى اداره کرد و بوروکراسى را با تکنوکراسى درهم آمیخت. بى جهت نبود که ملکشاه بى تجربه خطاب به نظام الملک همواره مى گفت: «من امور را از کوچک و بزرگ به تو واگذار کردم، تو به منزله پدر هستى.» به رغم آن که سوگند خورده بود که وزیر خود را همواره یار و پشتیبان باشد ولى به تحریک ملکه (ترکان خاتون) مانع انجام امور مى شد. از آنجایى که نظام الملک از عاقبت شوم وزراى ایرانى آگاهى کامل داشت، در خلوت اشعارى براى خود مى سرود که چند بیت آن را در اینجا مى آوریم. او در این اشعار این مطلب را مى رساند که دشمنان او در دستگاه ملکشاه با اهالى طوسى که به وزارت رسیدند، دشمنى مى ورزیدند: از سر بنه این نخوت کاوسى را / بگذار به جبرئیل پرطاوسى را
اکنون همه صوف هاى طرسوسى را / باز آر و دگر گاو مخوان طوسى را
تا از شب من سپیده دم برزد دم / معشوق زشت کشید بر روز قلم
شد آمدن نگار من اکنون کم / زیرا که شب و روز نیایند به هم
چنبر زلفى که ماه در چنبر اوست / فرمانده روزگار فرمانبر اوست
ترسم که به ناگاه بریزد خونم / کین شوخ دلم به خون من باور اوست
اولین وزیرى که در دستگاه سلطنت بر این عقیده پافشارى کرد که سلطان باید سلطنت کند نه حکومت، خواجه  نظام الملک بود، زیرا او از روابط میان غلامان دربار و دیوان ها (ادارات دولتى) بیشتر نگران بود و بیم آن داشت که مبادا دربار ملکشاه در سازوکار دستگاه ادارى مداخله کند. مثلاً وى مى  گوید به ندیمان سلطان هرگز نباید اجازه داد که صاحب مقامات ادارى گردند. نامه اى که از دربار به دیوان ها فرستاده مى شود باید حتى المقدور اندک باشد. فقط در مواردى که مهمى پیش آید باید از غلامان فقط به عنوان پیک استفاده کرد. در فرمان هاى شفاهى پادشاه باید احتیاطى تمام مبذول داشت. در ارسال آنها باید نظارت کرد و پیش از آن که مضمون  آنها به اجرا گذاشته شود، لازم است یک بار دیگر از طریق دیوان ها، آن را بر پادشاه عرضه کنند.
سیدالوزرا قوم الدین نظام الملک ابوعلى حسن بن على بن اسحاق طوسى (تاج الحضرتین) افسوس مى خورد که سلاطین سلجوقى از آداب ملک دارى خردمندانه اى که از سوى امیران و وزراى متقدم مانند خاندان برمکى، آل بویه و سامانیان رعایت مى گردید، اهمال مى ورزند.بدین ترتیب کاربه دستان ایرانى هرگز نتوانستند خداوندان ملک را در قالب هایى که خود مى خواستند بریزند و به آنها شکل دلخواه دهند. خواجه براى آنکه بتواند ملک شاه و دست پروردگان او را در قالب هایى که خود مى خواست بریزد و حکومت را مختص وزیران بنماید، از میان دوازده تن از فرزندانش که براى مشاغل ادارى و دیوانى تربیت کرده بود در اقصى نقاط مملکت به استاندارى و حکومت  رساند و به این ترتیب یک الیگارشى «oligarchy» (خاندان حکومت گر) که اکثر افرادش از بزرگان و فرزندان خواجه بودند را بر کشور مسلط نمود تا از دخالت هاى بى حد دربار در امور بکاهد. عباس اقبال در مقدمه سیاست  نامه مى نویسد: «در سال آخر سلطنت ملک شاه مابین شحنه مرو (رئیس پلیس مرو) که از بندگان خاصه سلطان بود و یکى از پسران خواجه نظام الملک یعنى «شمس الملک عثمان» نزاعى بروز کرد، شحنه مرو از استبداد شمس الملک به سلطان ملک شاه شکایت برد و خود به دادخواهى به حضور ملک شاه آمد. شاه سلجوقى از این پیشامد در غضب شد و دو تن از وزراى زیردست خواجه را که خصم او بودند پیش او فرستاد و به او پیغام داد که اگر تابع منى چرا فرزندان و اتباع خود را ادب نمى کنى و اندازه خود نگاه نمى دارى، اگر مى خواهى بفرمایم دولت از پیش تو برگیرم. خواجه از این پیغام رنجیده و از روى تندمزاجى در جواب سلطان پیغام فرستاد که دولت آن تاج به این دوات بسته است. هرگاه این دولت بردارى آن تاج بردارند.» الحق این جواب سخت درشت بود و مى رساند که خواجه خود را بر دولت سلجوقى صاحب منتى عظیم مى شمارد و دوام و ثبات آن را جز به وجود خویش به اساس دیگر قائم نمى داند. دو برخورد دیگر نیز بین خواجه نظام الملک و ملک شاه بر سر ایجاد مدارس نظامیه و توسعه و تجهیز لشکر امپراتورى سلجوقى این صدراعظم را با پادشاه رودرروى یکدیگر قرار مى دهد. رقباى نظام الملک وقتى دیدند که او در امور نظامى در کشور به پیشرفت هایى نائل گشته به او پیشنهاد کردند که براى تقلیل مخارج نظامى تدابیرى بیندیشد ولى او زیر بار نرفت. یکى از مصاحبین ملک شاه به او القا کرده بود که چون مملکت در امن و امان و آرامش است نگهدارى چهارصد هزار سپاهى و جیره و مواجب دادن به آنان خرج بیهوده است. اگر این عده را به هفتاد هزار تن تقلیل دهند، مبلغى توفیر و تفاوت مخارج مى شود. نظام الملک به این پیشنهاد چنین جواب مى دهد که البته اختیار با سلطان است ولى اگر به چهارصد هزار تن مواجب و جیره مى دهد، خراسان، ماوراءالنهر تا کاشغر، خوارزم، نیم روز، عراقین، پارس، شام، آذربایجان، ارمنستان، انطاکیه و بیت المقدس همگى در تصرف سلطان است. خواجه با نام بردن مناطق مختلف ایران از کاشغر تا انطاکیه مى خواهد به ملک شاه بفهماند که نگهدارى مملکتى به این وسعت به همان چهارصد هزار نیروى ارتش نیازمند است و به این وسیله سلطان را قانع مى کند.زمانى که خواجه نظام الملک در شهرهاى امپراتورى سلجوقى از مرو تا بغداد به تاسیس مدارس نظامى همت گماشت، پادشاه ناپخته سلجوقى به تحریک ملکه ترکان خاتون به خاطر مخارجى که براى تاسیس اینگونه مدارس مى کند، مورد مواخذه قرار مى گیرد. در آن موقع فتنه انگیزان از روى رشک به سلطان گفتند که با این پول ها که خرج تاسیس مدارس مى شود، مى توان لشکرى آراست که قسطنطنیه پایتخت روم شرقى را بگشاید. جورجى زیدان مورخ مسیحى عرب از قول مورخین اسلامى در این باره مى گوید، خواجه با صراحت جوابى به شرح زیر داد: «خواجه نظام الملک رو به سلطان جلال الدین ملک شاه کرده و مى گوید: «پسرجان من یک پیرمرد هستم. اگر بر ضد من بشورند، پنج دینار هم از خود نخواهم داشت و تو جوانکى هستى که اگر بر تو بشورند، شاید سى دینار براى خود داشته باشى، تو شب و روز به شهوت رانى مشغول هستى، نافرمانى تو نزد خدا خیلى بیش از فرمانروایى تو است. سپاهیانى که تو به آن پشت گرم هستى تیر پرتاب آنها سیصد زرع است و شمشیر هاشان در ازاى دو زرع مى باشد و مانند تو غرق عیش و عشرت مى باشند و با ساز و آواز سرگرم شده اند. من براى تو سپاهیانى گرد آ ورده ام که آنها را سپاهیان شب مى گویند.همین که تو و سپاهیانت شب به خواب مى روید این لشکریان به شب زنده دارى برمى خیزند، دست راز و نیاز به درگاه خداى چاره ساز برمى دارند، تو را از جان و دل دعا مى گویند.
تو و سپاهیانت از «برکت دعاى آنان خوش و خرم مانده اید.» ملک شاه که این حرف نظام الملک را شنید، پسندید و خاموش شد چون ترکان خاتون زوجه ملک شاه مى خواست که فرزند خردسال خود محمود را به عنوان ولیعهد انتخاب نماید. در صورتى که خواجه نظام الملک  با این تصمیم ترکان خاتون موافق نبود. از این جهت ترکان خاتون به اتفاق تاج الملک که وزیر او بود توطئه قتل خواجه نظام الملک را طراحى کردند. آنان ضمن تماس محرمانه با یکى از اعضاى فرقه اسماعیلیه که با نظام الملک عداوت داشتند ترتیب قتل خواجه را دادند و او در شنبه دهم رمضان ۴۸۵ (۱۰۹۲ م) در سفرى به نهاوند و به روایتى دیگر در صحنه نزدیک کرمانشاه به وسیله یکى از فداییان اسماعیلیه به نام ابوطاهر ارانى با کارد به قتل رسید. گویند که جنازه او را به اصفهان منتقل کرده در محله احمدآباد (محله کران) کوچه  دارالبطیخ که سابقاً تربت نظام الملک مى گفتند دفن شده است. یک ماه بعد ملک شاه سلجوقى به طور مرموزى وفات یافت. عده اى گفته اند که غلامان نظامیه به انتقام خون مخدوم خود نظام الملک، ملک شاه را مسموم ساخته اند. (شوال همان سال)
امیر معزى شاعردربار سلجوقیان در اشاره به این دو واقعه که به فاصله یک ماه اتفاق افتاد چنین مى گوید: دستور و شهنشه از جهان رایت خویش / بردند و مصیبتى نیامد زین بیش/ بس دل که شدى ز مرگ شاهنشه ریش/ گر کشتن دستور نبودى در پیش.
یکى از گویندگان آن زمان از قتل خواجه اظهار تاسف مى کند و مى گوید:
عجب مدار که از کشتن نظام الملک/ سفیدروى مروت سیاه فام شود
هزار سال بباید که تا خردمندى میان اهل مروت چو او نظام شود
امیر معزى که امیرالشعراى دربار ملک شاه بود باز در این باره گوید:
شغل دولت بى خطر شد کار ملت با خطر/ تا تهى شد دولت و ملت ز شاه دادگر/ رفت در یک مه به فردوس برین دستور پیر/ شاه برنا از پس او رفت در ماهى دگر/ شد جهان پرشور و شر از رفتن دستور و شاه/ کس نداند تا کجا خواهد رسید این شور و شر/ کرد ناگه قهر یزدان عجز سلطان آشکار/ قهر یزدانى ببین و عجز سلطانى نگر
بعد از مرگ نظام الملک و ملک شاه زوجه پادشاه یعنى ترکان خاتون پسر خردسال خود محمود را در اصفهان به تخت نشاند. برکیارق پسر ارشد ملک شاه که از زن دیگر بود، اصفهان را محاصره کرد و تاج الملک را که همدست ترکان خاتون بود دستگیر کرد و کشت. ترکان خاتون پانصد هزار دینار به او داد که از تسخیر اصفهان منصرف شود. پس از فوت ترکان خاتون و پسرش محمود، برکیارق در ۴۸۸ ه ق اصفهان را گرفت و بر تخت نشست و پسران خواجه نظام الملک را به وزارت برگزید و بدین ترتیب با کشته شدن نظام الملک به علت آنکه فرزندانش به وزارت سلجوقیان رسیدند، مى توان گفت که شیوه و خط مشى سیاسى نظام الملک ادامه یافت.
ادامه وزارت فرزندان و خاندان نظام الملک
خواجه نظام الملک معتقد بود چنانچه فرزندان وزرا براى کارهاى دیوانى شایسته باشند بهتر است که وزیر و صدراعظم عهده دار مشاغل دیوانى باشند. او به این علت با هدف آنکه رو ش هاى شاه سلجوقى را مطابق میل خود و در قالبى خاص بریزد که برابر اهداف خودش و در جهت منافع کشور باشد، فرزندان خود را به حکومت شهرهاى بزرگ ایران گماشت. او دوازده فرزند داشت که مهمترین آنان عبارت بودند از شمس الملک عثمان بن  نظام الملک والى مرو، جمال الدین منصوربن نظام الملک حاکم بلخ. زمانى که خواجه فرزندان خود را مامور ولایات مى کرد ممکن بود سال ها آنها را نبیند. خواجه  نظام  الملک که شب و روز کار مى کرد و آرام و قرار نداشت، به پسران خود نیز سفارش مى کرد که چنین باشند. وقتى که یکى از پسران خود را به حکومت یکى از شهرهاى ایران فرستاد، او را سال ها ندیده بود و به این جهت بگریست و به حاضران گفت: «به خدا زندگى بقالان و عیش ایشان از من خوش تر است. زیرا بقال بامداد به دکان آید و شبانگاه به خانه رود و رزقى با اهل و عیال خویش بخورد و فرزندان پیش او جمع شوند و او به دیدارشان خوش دل باشد و من به این سن رسیده چند نوبت معدود پسر خود را دیده ام و عمر عزیز من در تحمل مشاق اسفار و ارتکاب اخطار مى گذرد و شب و روز من مستغرق مصالح مملکت و فراهم کردن لشکر و خدم وحشم است و با این همه کاشکى از دشمنان و حسودان ایمن بودمى.» شخصى حکایت کرد که من در مجلس خواجه بودم در وقتى که همه اقطار و ممالک در تصرف داشت و سلطان مطیع تدابیر او بود. از میان فرزندان او که بعد از مرگ ملک شاه منشاء اثر بودند عبارت بودند از ضیاءالملک احمدبن نظام الملک وزیر محمدبن ملک شاه و سه فرزند دیگر او مانند فخرالملک بن نظام الملک، عزالملک حسین   بن نظام الملک و مویدالملک عبیدالله بن نظام الملک که به وزارت برکیارق رسیدند.
فخرالملک علاوه بر وزارت برکیارق به وزارت سلطان سنجر هم رسید. اولاد فخرالملک که نوادگان خواجه نظام الملک بودند، وزارت را در خاندان خود حفظ کردند و از بین آنان مى توان از صدرالدین و ناصرالدین طاهر وزراى سنجر سلجوقى نام برده و حتى برادرزاده نظام الملک یعنى شهاب الاسلام نیز به وزارت سنجر رسید. خواجه نظام الملک براى حفظ مصالح مملکت ایران، حتى صفیه دختر خود را به عقد یکى از وزراى خلیفه عباسى درآورد تا دربار خلیفه را همواره تحت نفوذ خود نگه دارد. دختر دیگر نظام الملک «زلیخا» نیز در عزل و نصب وزرا و گردانیدن امور دولت از جانب پدرش در دربار ملک شاه نظارت مى کرد تا جلو نفوذ زنان دربارى را در عزل و نصب ها بگیرد. در سایه تدبیر نظام الملک و فرزندان دیوان سالار او بود که مرزهاى سلجوقیان که از کاشغر تا دریاى مرمره، از دریاچه آران و قلل جبال قفقاز و دریاى سیاه از شمال گرفته و تا خلیج فارس و بیابان هاى سوریه در جنوب امتداد یافته بود به نحو شایسته اى حفظ مى شد. نظام الملک عقیده داشت که شغل وزارت هم مانند مقام پادشاهى باید از پدر به پسر به ارث برسد، چون از دوره سامانیان چند دودمان وزارت پیشه وجود داشته اند مانند جیهانى، بلعمى، عتبى.
• اندیشه ها و خط مشى خواجه  نظام الملک
اندیشه هاى سیاسى خواجه را مى توان از خلال سیاست نامه، از کتاب وصایاى نظام الملک (دستورالوزراء) و بالاخره خط مشى سیاسى او دریافت. استاد ذبیح الله صفا در صفحه ۱۱۹ تاریخ ادبیات ایران (جلد دوم) درباره سیاست نامه مى گوید: «کتاب سیاست نامه براى عنوان نمودن اوضاع اجتماعى زمان، از جمله کتب سودمند است. لیکن از روى آن فقط مى توان اوضاع اجتماعى ایران را تا اواخر قرن پنجم و على الخصوص در نیمه دوم قرن پنجم که هنوز دوره رفاه و یکى از ادوار خوب تاریخ ایران شمرده مى شده دریافت. با این حال نظام الملک در کتاب خود از بعضى رسوم اجتماعى و مقررات ادارى که در زمان او متروک مانده و مورد استقبال پادشاهان سلجوقى قرار نگرفته است، شکایت دارد و نیز از برخى بى رسمى ها که به وسیله سلاطین و غلامان مى شده،  اظهار ناخشنودى مى کند و از این روى نظام الملک از چشم بد مى ترسد و نمى دانست که این کار به کجا خواهد انجامید.» در کتاب سیاست نامه داستان هایى درباره نحوه و شرایط به کار گماردن، کاربه دستان حکومتى و توصیه آنها به عدل به نحو شایسته اى گنجانیده شده است. نظام الملک عقیده داشت که پادشاه را چاره نیست از آن که هفته اى دو روز به مظالم نشیند و داد از بیدادگر بستاند و انصاف بدهد و بى واسطه سخن رعیت را به گوش خود بشنود. این وزیر کاردان معتقد بود که سلطان باید در هر شهرى مردى خداترس را مامور کند و از احوال عامل، قاضى، محتسب و رعایا از خرد و بزرگ وى را معلوم گرداند. او برخلاف افلاطون که فقط دانشمندان را لایق حاکمیت مى دانست، خواجه علم و دانش را از شرایط لازم مى دانست ولى شرط کافى، عدالت بود. او مى گوید که خداى تعالى در هر عصر و روزگارى یکى را از میان خلق برگزیده است و او را به هنر فرمانروایى آراسته گردانیده است. سلطان باید چنان حوزه حکومتى را به نظم بیاراید که مردم بتوانند با اطمینان و احساس امنیت در پى حرف و مشاغل خود بروند. هدف حکومت دنیوى پر کردن زمین از عدل و داد است. این عدل مى بایست با نشاندن هرکس در جاى شایسته خود حاصل آید که این نیز در جاى خود موجب استوارى ارکان دولت است.
نظام الملک تاکید مى کند که روزگار نیک آن باشد که در آن روزگار پادشاهى عادل باشد. و براى اثبات گفته خود خبرى را از پیامبر اکرم (ص) مى آورد که آن وجود متعالى فرمودند، عدل عز دین است و قوت سلطان و صلاح لشکر و رعیت. خواجه از جمله شروط سیاست را در هر شهر به پرسیدن حال عامل، قاضى و شحنه مى داند و مى نویسد: «به هر شهرى نگاه کنید تا آنجا کیست که او را بر کار دین شفقتى است و از ایزد تعالى ترسان است و صاحب غرض نیست. او را بفرمایید که امانت این شهر و ناحیت در گردن تو کردیم و آنچه ایزد تعالى از ما پرسید از تو پرسیم.»خواجه عدالت را در آن مى داند که شغلى متناسب با شعور و عقل و درایت هر کس به او واگذار شود. او مى گوید که پادشاهان بیدار و وزیران باید هشیار به همه روزگار باشند. هرگز دو شغل یک مرد را نباید فرمود و یک شغل دو مرد را. اگر دو شغل یک مرد را بدهند، همیشه از این دو شغل یکى برخلل باشد از جهت آن که اگر مرد در این شغل به واجب قیام کند در آن دیگر شغل خلل و تقصیر افتد. اگر در آن شغل به واجب قیام کند در این شغل به همه حال تقصیر و خلل راه یابد و چون نیک نگاه کنى هر آن کس که او دو شغل دارد همواره هر دو شغل بر خلل باشد. چون خواجه نظام الملک به دنبال اندیشه سیاسى ایرانشهرى و برپا داشتن سنن ایران باستان بود، در نوشتن کتاب سیاست نامه، پادشاهان را در کانون تحلیل سیاسى خود قرار داد و به زبان ساده داستان هایى از ملوک عجم مى گوید تا مورد پسند ملک شاه قرار گیرد و شاه سلجوقى مطابق آن عمل کند. هدف او از بیان شرح عبرت آموز کارهاى ملوک عجم این است که سنت هاى نیکو که مبتنى بر عدل و انصاف بود به شاه سلجوقى بفهماند. کلام او نه سبب سوز بلکه سبب ساز بود. اگر همه سیاست نامه و گفتارها و روش هاى او را مورد بررسى قرار دهیم ملاحظه  کنیم و دکترین و تز سیاسى او را در سه عامل عقل گرایى، دین و شریعت و علم و دانش در قالب عدل و داد قرار دهیم، نیم رخ فلسفه سیاسى خواجه  نظام الملک پیش نظر ما قرار مى گیرد. تیغ و شمشیر آن سلجوق و قلم خواجه و تدبیر او وسعت ایران را به دوره ساسانیان رسانید. بى جهت نبود که امیر معزى درباره خواجه گوید: تو آن خجسته وزیرى که از کفایت تو/ کشید دولت سلجوق سر به علیین/ تو آن ستوده مشیرى که در فتوح و ظفر/ شده است کلک تو با تیغ شهریار قرین.
• فرازهایى از موضوعات سیاست نامه
بوذرجمهر را پرسیدند: سبب چه بود که پادشاهى آل ساسان ویران گشت و تو تدبیرگر آنها بودى و امروز ترا به تدبیر و خرد و دانش در همه جهان همتا نیست. بوذرجمهر جواب داد: «سبب دو چیز بود یکى آن که آل ساسان بر کارهاى بزرگ، کارداران کوچک و نادان گماشتند و دیگر آن که مردان بزرگ را به کارهاى کوچک و سرکار من با زنان و کودکان افتاد.»
•••
حضرت ابراهیم (ع) را ایزد تعالى مى ستاید از جهت نان دادن و مهمان دوستى و حاتم طایى را از جهت سخاوت و مهمان دوستى و تن او را خداى عزوجل بر آتش دوزخ حرام گردانید و تا جهان باشد از جوانمردى او گویند و انگشترى که امیرالمومنین على (ع) در نماز به سائلى داد و گرسنه اى چند را که سیر کرد. تا قیامت از شجاعت و جوانمردى او خواهند گفت.
•••
سلطان محمود غزنوى زشت روى بود، بینى بلند داشت و کوسه بود و چون در جوانى مدام گل خورده بود، زردچهره بود. وقتى در آینه خود را نگریست، گفت مى ترسم که مردمان مرا دوست ندارند، چون روى نیکو ندارم و مردم حکمران نیکوروى را دوست دارند. یکى از ملازمان به او نصیحت کرد و به او گفت زر را دشمن گیر تا مردم تو را دوست گیرند. محمود را خوش آمد و گفت: «هزار معنى و فایده در زیر این سخن است.» پس محمود دست به عطا دادن و خیرات کردن برگشاد. از این جهت مردم او را دوست گرفتند و ثناگوى وى شدند. عاقبت محمود گفت: «تا من دست از زر بداشتم هر دو جهان مرا به دست آمد.»
•••
در روزگار عمربن عبدالعزیز قحط افتاد و مردم در رنج افتادند. قومى از عرب از نایافتن طعام شکایت کردند و گفتند که واجب ما اندر بیت المال تو است. این مال یا از آن توست یا از آن خداى تعالى و یا از آن بندگان خداى است. اگر از آن بندگان خداوند است، از آن ما است و اگر از آن خداى است، خداى را به آن احتیاج نیست. اگر از آن تو است به ما صدقه کن که خداى تعالى صدقه دهندگان را جزاى خیر دهد. اگر از آن ما است به ما ارزانى دار تا از این تنگى برهیم. عمربن عبدالعزیز را دل بر ایشان بسوخت و آب در چشم آورد و گفت همچنین کنم که شما گفتید. هم در ساعت فرمود تا خواسته ایشان برآورند. آنها چون خواستند بروند، عمربن عبدالعزیز گفت: «اى مردمان کجا مى روید؟» چنانکه سخن خود و آن بندگان خداى تعالى با من بگفتید، سخن من نیز با خداى تعالى بگویید و مرا به نیکى یاد کنید. پس اعرابیان روى سوى آسمان کردند و گفتند: خداوند با عمربن عبدالعزیز آن کن که با بندگان تو کرد.
•••
عبدالله بن عمر گوید که رسول الله (ص) فرمود که دادکنندگان را اندر بهشت سراها باشد از روشنایى عدل با اهل خویش و با آن کسان که زیردست ایشان باشند و نیکوترین چیزى که سلطان را باید، دین درست باشد زیرا که مملکت و پادشاهى و دین همچو دو برادرند. هرگاه که مملکت اضطرابى دارد، در دین نیز خلل آید و بددینان و مفسران پدید آیند و هرگاه که کار دین با خلل باشد مملکت شوریده بود و مفسدان قوت گیرند.
•••
روزى حسین بن على(ع) با اصحاب خود بر سر خوان نشسته بود و جبه اى از دیباى رومى پوشیده بود و دستار بى نهایت نیکو بر سر داشت. غلامى خواست که کاسه اى خوردنى در پیش او بنهد و بالاى سر او ایستاد. قضا را کاسه از دست غلام رها شد و بر سر و دوش حسین بن على آمد و دستار و لباس آن حضرت را از خوردنى آلوده کرد. غلام خجالت زده ایستاده بود و خیال مى کرد که حضرت حسین(ع) او را ادب خواهد کرد. اما حسین بن على رو به غلام کرد و فرمود «والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس» و سپس فرمود اى غلام تو را آزاد کردم. همه حاضران از حلم و بزرگوارى حسین(ع) در چنان وضعى شگفت زده شدند. بخش عظیم سیاست نامه با هدف استقرار عدل و بخشش و مروت است و حکمرانان باید از آن عبرت بگیرند. از عدالت اسماعیل بن احمدسامانى و عضدالدوله دیلمى داستان هایى بر سبیل سرمشق گرفتن پادشاه سلجوقى مى آورد. خواجه در سیاست نامه براى آگاهى پادشاهان از مظالم حکام بلاد، توصیه مى کند که منهیان و جاسوسان را در لباس درویشان و بازرگانان به اقصى نقاط کشور بفرستند تا با آگاهى از وضع مردم و رفع ظلم در گسترش عدالت بکوشند. حمید عنایت در کتاب اندیشه سیاسى در اسلام معاصر مى گوید: «سیاست نامه در واقع در زمره اندرزنامه است.»
• خدمات اجتماعى و فرهنگى خواجه نظام الملک
خواجه نظام الملک در طول خدمات سى ساله وزارت خود، در نظم امور کشور، دو پادشاه یعنى آلپ ارسلان و ملک شاه را یارى داد و رباط و کاروانسراهاى زیاد، مدارس، بیمارستان ها، خانقاه ها و مساجد بسیارى را بنا کرد. دستگاه دیوانى خواجه نظام الملک در اصفهان به جاى دربار ملک شاه سلجوقى ملجاء افراد بى شمارى بود که به دادخواهى، طلب شغل و یا مساعدت هایى جهت تاسیس مدرسه و خانقاه به دستگاه وزارت او مراجعه مى کردند. در جریان یکى از سفرهایى که در رکاب ملک شاه سلجوقى عازم بغداد بود، شمار زیادى از سائلان و محتاجان بر درگاه نظام الملک ازدحام کردند. نظام الملک هیچ کس را محروم نگذاشت. در هر سفر که به بغداد مى رفت، یکصد و چهل هزار دینار براى رفع احتیاج فقرا صرف مى کرد. تاج الملک ابوالغنائم وزیر ترکان خاتون که همواره براى عزل خواجه توطئه مى کرد، براى سعایت از نظام الملک، طى گزارشى که به ملک شاه مى دهد، مى گوید: «خواجه نظام الملک سالیانه سیصدهزار دینار خرج فقها، صوفیان، دانشمندان، ساختن رباط ها و کاروانسراها و حقوق تقاعد (بازنشستگى) پارسایان و تهیدستان مى کند.» خواجه در ۴۷۱ ه. ق (۱۰۷۹م) به حکیم عمرخیام نیشابورى سفارش کرد تا تقویم هجرى شمسى را براى مملکت ایران ترتیب دهد. لذا خیام به کمک ریاضیدانان و منجمین ۱۵ مارس ۱۰۷۹ میلادى که مطابق با ۹ رمضان ۴۷۱ و مصادف با اعتدال ربیعى بود، تقویم ایران را اصلاح کرد و اول فروردین ۴۵۸ هجرى شمسى طبق این تقویم رسمیت یافت. طبق این سالشمار روز اول بهار هر سال، اول فروردین سال هجرى شمسى است.
چنانچه سیستم حسن صباح براى او در مملکت مزاحمت ایجاد نمى کرد، شاید خواجه نظام الملک به غیر از تاسیس مدارس نظامیه، مى توانست خدمات بیشترى انجام دهد. خواجه براى صرفه جویى در بودجه کشور تا آنجا که مى توانست از دادن پول به شاعران در دستگاه دیوانى خود ممانعت مى کرد ولى ملک شاه به شعرا پول مى داد. اما به گفته نظامى عروضى، خواجه نظام الملک در حق شعر اعتقاد نداشت و به هیچ شاعرى پول نمى پرداخت. اما در عوض بودجه اى که از این طریق صرفه جویى مى کرد، خرج تعمیر مساجد مى کرد. در سال ۴۸۱ (۱۰۸۸م) یعنى چهارسال قبل از آنکه خواجه به وسیله طرفداران حسن صباح ترور گردد، مسجد جامع اصفهان را تعمیر کلى کرد و بزرگ ترین گنبد آجرى را روى آن ساخت. این مسجد از شاهکارهاى خواجه نظام الملک است. سردر مسجد و مدخل هاى محل نماز که یکى از آنها در حدود ۲۵ متر ارتفاع دارد را با کاشى و معرق هایى مزین کرد که نمونه بزرگ و جالب معمارى سلجوقى است. این مسجد قبل از خواجه بنا شد و او آن را به صورت زیبایى درآورد و بعد از قتل خواجه تا قرن هشتم هجرى قمرى به وسیله حکام و فرمانروایان مختلف تعمیر شد.
بزرگ ترین خدمت فرهنگى خواجه نظام الملک بناى مدارس نظامیه در نقاط مختلف ایران است. خواجه از سال ۴۶۵ ه . ق. (۱۰۷۲ م) تا ۴۸۵ ه. ق. (۱۰۹۲ م) توانست مدارسى تحت عنوان نظامیه، در شهرهاى بلخ، نیشابور، هرات، اصفهان، بصره، مرو،  آمل، موصل و بغداد بنا کند که باشکوه ترین آنها مدرسه نظامیه بغداد بود که بناى آن در ۴۵۷ ه . ق. (۱۰۶۵ م) آغاز شد و در سال ۴۵۹ ه . ق. (۱۰۶۷م) به پایان رسید. با توجه به تاریخ ساخت این مدرسه و نظامیه هاى دیگر که در واقع در حکم مدرسه و دانشگاه بود مى توان به این موضوع پى برد که کشور پهناور ایران در قرن یازدهم میلادى در زمینه ساختن دانشگاه و مدارس عالى یک تا دو قرن از اروپا جلوتر بوده است زیرا دانشگاه هاى آکسفورد و کمبریج در انگلستان به ترتیب در سال هاى ۱۲۱۴ میلادى و ۱۲۳۱ میلادى بنا شده است. دانشگاه هاى مون پلیه و پاریس در سال هاى ۱۲۲۰ میلادى و ۱۲۰۰ میلادى ساخته شده اند و دانشگاه هاى ناپل در ۱۲۲۴ میلادى و بولونى در ۱۲۲۹ بنا شده اند.مدارس و دانشگاه هاى نظامیه، اولین مدارسى بودند که با قوانین خاص و واحد در سرتاسر کشور ایران اداره مى شدند و اساتید و مدرسان آن با ابلاغ رسمى خواجه نظام الملک انتخاب مى شدند. این مدارس شبانه روزى بوده و تمام شاگردان (طلاب) مقررى و شهریه دریافت مى کرده اند. براى اداره این مدارس، خواجه نظام الملک موقوفات زیادى را تعیین کرد که از درآمد آنها مواجب دانشجویان پرداخت مى شد.از میان مدارس نظامیه، مهم ترین آن نظامیه بغداد بود که در شرق دجله در محله سوق الثلاثا (سه شنبه بازار) بنا گردید. از اساتید بزرگ این مدرسه امام محمد غزالى بود. شاگردان مدارس نظامیه در ردیف بزرگ ترین شعرا و دانشمندان و فلاسفه زمان بودند. اوحدالدین انورى، رشید وطواط، جامى و سعدى از فارغ التحصیلان مدارس نظامیه بودند. براى ساختن مدارس نظامیه، خواجه نظام الملک از ثروت شخصى خود فقط دویست هزار دینار خرج کرد.
جرجى زیدان مى نویسد: «مقررى که به دانشجویان مدارس نظامیه پرداخت مى شد سالى هشتصدهزار دینار مى شد.» حق التدریس اساتید در مدرسه نظامیه بغداد در حدود پانزده هزار دینار در سال بود.این مدارس صاحب دارالکتب (کتابخانه) بود و کتابدار را که «خازن» مى گفتند با حکم رسمى رئیس مدرسه انتخاب مى شد. استاد مهرین شوشترى در کتاب تاریخ ادبیات خود مى نویسد که خواجه نظام الملک در حدود سیصدهزار سکه طلا به نرخ آن زمان صرف ساختن مدارس نظامیه کرد. در مورد کیفیت تعلیم و تربیت در این گونه مدارس باید گفت که استاد در مجلس درس در روى سکویى به نام «کرسى» تکیه مى زد. شاگردان که به صورت دایره اى شکل روبه روى استاد نشسته بودند (حلقه درس) طورى قرار مى گرفتند که استاد چهره همه را مى دید. براى اولین بار هر استاد در این دانشگاه (نظامیه بغداد) هنگام تدریس باید از ردا (جامه گشاد) (طیلسان) استفاده مى کرد و این کار جزء تشریفات تدریس بود. در حال حاضر که از رداى گشاد در جشن هاى فارغ التحصیلى استفاده مى شود و در تمام دانشگاه هاى دنیا چنین سنتى پابرجاست در واقع تقلیدى است از لباس طیلسان شرقى که در مدارس نظامیه ایران مرسوم بوده است.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد خواجه نظام الملک طوسى

دانلود تحقیق در مورد خواجه نظام الملک طوسی

اختصاصی از کوشا فایل دانلود تحقیق در مورد خواجه نظام الملک طوسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق در مورد خواجه نظام الملک طوسی


دانلود تحقیق در مورد خواجه نظام الملک طوسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخشی از متن اصلی :

خواجه نظام الملک طوسى پسر خواجه ابوالحسن على بن اسحاق بود که در قریه نوغان از شهر طوس به تاریخ جمعه پانزدهم ذى القعده سال ۴۰۸ ه.ق (۱۰۱۷ م) متولد شد. طوس از شهرهاى عمده و فرهنگ خیز خراسان بود. خراسان (خورآیان) (مشرق) یعنى سرزمینى که از آن «خورآسد» یعنى خورشید طلوع کند.به خراسان سرزمین خورشید طالع نیز گفته اند. خراسان سرزمین بزرگى بود که بین آمودریا (جیحون) تا کوه هاى هندوکش در افغانستان امتداد داشته است. خراسان کنونى تنها قسمتى از آن خراسان بزرگ است.شهرهاى عمده این منطقه عبارت بودند از مرو، هرات، بلخ، نیشابور و بالاخره شهر طوس که از شهرهاى باستانى خراسان محسوب مى شود.

وسعت شهر طوس به قدرى بوده است که دربردارنده مناطقى چون طابررن، سناباد، نوغان، رادکان و بسیارى از قراء دیگر بوده که بر اثر حمله مغول نابود شده اند. زمانى که حضرت رضا(ع) به شهادت رسید مدفن مطهر آن حضرت در سناباد، هسته مرکزى شهر مقدس مشهد شد. به عبارت دیگر طوس در ۲۵ کیلومترى شمال غربى مشهد کنونى قرار دارد و سابقاً جزیى از طوس بود. شهر طوس از نظر علمى و ادبى سابقه بسیار روشنى دارد. شعرا، ادبا، دانشمندان، فقها و فلاسفه بزرگ از آن برخاسته اند، که در طول تاریخ پرتحول ایران بعد از اسلام، همواره پاسدار فرهنگ ایران بوده اند. کسانى مانند دقیقى طوسى، اسدى طوسى، حکیم ابوالقاسم فردوسى، محمد غزالى طوسى، احمد غزالى طوسى، محمدبن حسن طوسى ملقب به شیخ الطائفه و بالاخره خواجه نظام الملک است که ابتدا در دستگاه غزنویان مشاغل مختلف دیوانى داشت و بعد از چیرگى ترکان سلجوقى بر ایران در دربار آلپ ارسلان و ملکشاه شغل وزارت یافت و توانست با تدبیر خویش سلجوقیان را به سمت و سویى که خود مصلحت

مى دانست هدایت نماید.

این فایل به همراه چکیده ، فهرست مطالب ، متن اصلی و منابع تحقیق با فرمت word در اختیار شما قرار می‌گیرد

تعداد صفحات : 15


دانلود با لینک مستقیم


تکیه معاون الملک

اختصاصی از کوشا فایل تکیه معاون الملک دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

تکیه معاون الملک


تکیه معاون الملک

فایل بصورت ورد (قابل ویرایش) و در 41 صفحه می باشد.

 

فصل اول : شناخت وضع موجود و سابقۀ تاریخی بنا :

 

بخش اول : معرفی عمومی مکان قرارگیری

 

بخش دوم :  نوع بنا

 

بخش سوم :   موقعیت بنا  

 

بخش چهارم : تاریخچه و سیر تحولات تکیه معاون الملک

 

بخش پنجم :  معرفی کالبد ومعماری  تکیه

 

بخش ششم : بررسی فرم اصلی بنا

 


دانلود با لینک مستقیم

دانلود مقاله تکیه معاون الملک

اختصاصی از کوشا فایل دانلود مقاله تکیه معاون الملک دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود مقاله تکیه معاون الملک


دانلود مقاله تکیه معاون الملک

تکیه معاون الملک  

 

سرانجام ایرانیان تمدن خود را بر این سامان غالب ساختند . حضور نقش برجسته های این قوم در سرپل ذهاب که یکی از قدیمی ترین نقش برجسته های خاورمیانه محسوب می شود ، بیانگر این موضوع است .

منطقه کرمانشاه به واسطه هم جواری با دولت آشور ، پیوسته در معرض تهاجم دولت قدرتمند آشور بود و شاهانی چون (( تیکلات پلیسر )) و (( شلمانصر سوم)) بارها به محدوده کرمانشاه لشکر کشی کردند . در کتیبه های به جای مانده از آشوریان ، از سرزمینهای پارسوا ، کروتی ، مادی ها و سرزمین نیشایی نام برده است . نیشایی به اطراف کرمانشاه و ماهیدشت کنونی اطلاق می شود و به دلیل داشتن مراتع فراوان برای پرورش اسب ، مشهور بود . در سالنامه های آشوری از شهری به نام (( الی پی )) نام برده شده است که مورخان آن را بین کرمانشاه و همدان تشخیص داده اند و برخی دیگر نیز آن را محل کنونی کرمانشاه ذکر کرده اند .

با شکل گیری حکومت ها ، این خطه یکی از مراکز مادی محسوب می شد . از این دوره یادمان های با ارزشی چون دژ گودین در کنگاور بر جای مانده است . در این دوره کرمانشاه یکی از شاهراه های حیاتی ایران بود و در جاده اکباتان به بابل از این استان عبور می کرد .

در دوره هخامنشی با عبور جاده شاهی – که یک رشته آن اکباتان را به بابل وصل می کرد – بر رونق و آبادانی این منطقه افزوده شد . پس از انقراض هخامنشیان ، در دوره سلوکی مناطقی از کرمانشاه چون بیستون و دینور محل حضور کلنی های یونانی بود ؛ ولی دیری نپایید که اشکانیان آنان را شکست داده و در این منطقه حضور پیدا کردند . نقش برجسته های اشکانی در بیستون بیانگر این موضوع است . در این دوره ، بیستون یکی از مراکز مهم اشکانی محسوب می شد.

در دوره ساسانی ، استان کرمانشاه بیش از هر دوره دیگری از اعتبار و رونق خاصی برخوردار بود .

شهریاران ساسانی به علت نزدیکی این منطقه به پایتخت آن ها یعنی ، ایام تابستان را در قصرهای ییلاقی این منطقه می گذراندند . در اخبار مورخان اسلامی بارها آمده است که (( خسرو اول )) در نواحی طاق بستان قصرهایی ساخته است و در آنها از ((فغفور)) چین ، ((رای)) هند ، ((قیصر)) روم و دیگر حکمرانان روزگار پذیرایی می کرد .

با احداث شهرهایی چون حلوان در این منطقه و سیاست شهرسازی پادشاهان ساسانی در غرب کشورکه به بنیاد شهر کرمانشاه منجر شد این حوزه بیش از پیش اعتبار یافت و شاهان ساسانی با ایجاد پل هایی بر روی رودخانه ها و ساخت بناهای عام المنفعه ، رفاه و رونق اقتصادی را برای مردم این دیار به ارمغان آورد . با شکست ساسانیان توسط مسلمین ، مردم این منطقه جزء اولین مردمانی بودند که به دین مقدس اسلام ایمان آوردند و به ترویج آن پرداختند . مسجد عبدالله بن عمر در ریجاب –یکی از قدیمی ترین مساجد صدر اسلام –یادگاری از آن است . از آن دوران آرامگاههایی از یاران وفادار پیامبر اسلام که در جنگها وی را یاری می کردند ، به یادگار مانده است که از آن جمله می توان به آرامگاه ابودجانه در ریجاب اشاره کرد . در دوره خلفای عباسی کرمانشاه یکی از چهار شهر مهم و معتبر ولایت جبال بود . هارون الرشید خلیفه عباسی به این سامان توجه خاصی داشت . سیاحان و جهانگردان مختلف نیز از آبادانی و زیبایی این شهر یاد کرده اند .

در سده سوم ه. ق کرمانشاه در قلمرو صفاریان قرار داشت . در سده چهارم ه. ق سلسله کوچکی از اکراد به نام حسنویه در ولایت غرب استقلال پیدا کردند . موسس این سلسله پنجاه سال در این منطقه حکمرانی کرد و قلعه بزرگ ((سرماج)) را مقر خود ساخت . در سال 441 ه .ق سلطان طغرل سلجوقی صد هزار سپاه را برای تسخیر قلعه سرماج فرستاد و پس از چهار سال موفق به تسخیر این قلعه شد . در سده ششم ه . ق سلطان سنجر سلجوقی ، کرمانشاهان و توابع آن را در حوزه حکمرانی برادر زاده خود سلیمان شاه ملقب به ((ایوه)) قرار داد .

وجه تسمیه :

کرمانشاه ،پس از اسلام به نامهای ((کامبادنه))،((کامبادان))و ((کامبادس))معروف بود و نویسندگان یونانی به وضوح از آن یاد کرده اند. برخی نیز معتقدند چون این شهر در زمان ساسانیان توسط بهرام چهارم ملقب به کرمانشاه ساخته شده کرمانشاه نام گرفته است .

در کتب و متون جغرافیایی یا مسالک و الممالک مورخین و جغرافی نویسان سده سوم ه . ق به بعد اشارات صریحی وجود دارد که ((قرمیسین)) ، ((قرمیسین ))و بیش تر به شکل ((قرماسین )) یا ((قرماشین )) معرب واژه کرمانشاهان با کرمانشاه بوده است . کلمه کرمانشاه نخستین بار در حدود سال 279 ه.ق توسط ابن فقیه همدانی درکتاب ((مختصر البلدان )) به کار رفته است . نام کرمانشاهان نخستین بار در سال 282ه .ق در ((حدود العالم من مشرق الی المغرب ))و در سال 375 ه .ق در کتاب ((احسن التقاسیم ))مقدسی آمده شده است . در حالی که قبل از این تاریخها از این شهر به نام قرماسین و قرمیسین یاد می شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به تصور این که میان اسم شهر کرمانشاه یا کرمانشاهان ،با عنوان و مقام شاهی ایران زمین رابطه خاصی وجود داشته است ، نام کرمانشاهان را بدون هیچ گونه توجیه علمی وتاریخی برداشتند و به ترتیب (( قهرمان شهر )) ، ((ایمان شهر)) و نهایتاً باختران را به جای آن نهادند .با پیگیری نمایندگان مجلس در سال1373 (ه-ش ) بار دیگر با تصویب مجلس شورای اسلامی باختران به کرمانشاه تغییر نام داد .


دانلود با لینک مستقیم