کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

مقاله درباره ناصر خسرو قبادیانی

اختصاصی از کوشا فایل مقاله درباره ناصر خسرو قبادیانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره ناصر خسرو قبادیانی


مقاله درباره ناصر خسرو قبادیانی

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات:29

حکیم ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی بلخی مروزی ، ملقب به حجت، قبادیان از نواحی بلخ  394  ـ 481ق یمگان بدخشان  ، شاعر و نویسنده، متکلم و فیلسوف، جهانگرد و مبلغ اسماعیلی ایرانی. گویا از خانواده محتشمی که به کارهای دولتی و شغل دیوانی می پرداختند، برآمد و در بلخ (در استان بلخ در شمال افغانستان امروز) دارای ثروت و املاکی بوده است. از کودکی به فراگیری دانش ها و فنون و ادبیات پرداخت و قرآن را از بر کرد و کمابیش در همه  دانش های متداول عقلی و نقلی، مانند ریاضیات و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام و حکمت متألهین استادی یافت. ناصرخسرو بهمراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته است. وی از آیات قرآن در آثار خویش برای اثبات عقاید خویش استفاده کرده است.در جوانی به دربار شاهان و امیران راه یافت و به گفته خودش « بارگاه ملوک عجم و سلاطین را چون سلطان محمود غزنوی  (389  ـ  421) و پسرش مسعود  (421  ـ432) » دیده است. در کارهای دیوانی دبیر پیشه و متصرف «در اموال و اعمال سلطانی» بود و عنوان «ادیب» و «دبیر فاضل» داشت و با پادشاهان وقت و وزرای برجسته هم مجلس و هم پیاله بود. گویا در آغاز در بلخ در خدمت غزنویان به سر می برد ولی پس از افتادن آن شهر به دست سلجوقیان  (432) به خدمت آنان درآمد و به مرو، مقر حکومت ابوسلیمان چغری بیگ بن داود بن مکائیل بن سلجوق  (451) رفت و در درگاه او نیز مقامی در خور یافت. ظاهراً در دوره خدمتش نزد غزنویان یا سلجوقیان به هند و سند و ترکستان سفر کرد (شاید به قصد آشنایی با ملل و ادیان و مذاهب گوناگون). از جوانی شعر می سرود و همچون بیشتر شاعران زمان به باده نوشی و عشق ورزی و گفتن اشعار مدح و غزل و هزل می گذرانید و شاعر و دبیر ملازم دربار بود. رفته رفته از این نوع زندگی سرخورد و در پی یافتن حقیقت برآمد ولی پاسخ هایی که به پرسش های بی شمار وی درباره راز خلقت و حکمت شرایع در ظاهر تنزیل و طریقه ظاهریان داده می شود. وی را قانع و مجاب نساخت. در  437  که در جوزجانان از توابع بلخ بود یک ماه پیوسته شراب می خورد تا آنکه شبی در خواب دید که یکی وی را گفت: «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند اگر بهوش باشی بهتر، من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند، جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید. گفتم که من این را از کجا آرم؟ گفت جوینده یابنده باشد و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت.» پس از این خواب، ناصر خسرو دستخوش تحول روحی شدیدی شد و ترک شراب گفت و نخست به مرو رفت و از شغل دیوانی کناره گرفت و آنگاه رهسپار سفر حج شد  (23  شعبان  437) و از راه نیشابور و سمنان و ری و قزوین به آذربایجان رفت و در تبریز، قطران شاعر را دید و از آنجا از راه مرند و خوی و وان و اخلاط و بتلیس و میافارقین و آمد و حران به سرزمین شامات رسید و در هنگامی که هنوز ابوالعلای معری  (363  ـ  449) زنده بود، وارد شهر معره النعمان شد. از معره النعمان به طرابلس و صیدا و فلسطین رفت و در  5  رمضان  438  به بیت المقدس رسید و از آنجا رهسپار مکه شد و پس از گزاردن حج به بیت المقدس بازگشت  (5  محرم  439). آنگاه از راه خشکی به طینه و از آنجا با کشتی به تونس و از تونس به مصر رفت. در مصر سه سال به سر برد و به مذهب اسماعیلی گروید و به خدمت خلیفه فاطمی المستنصربالله ابوتمیم معد بن علی  (427  ـ487) رسید.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره ناصر خسرو قبادیانی

تحقیق درباره زندگی نامه ناصر خسرو 12 ص

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق درباره زندگی نامه ناصر خسرو 12 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

زندگی نامه

ناصر خسرو شاعر قرن پنجم هجری به سال 394 ه.ق در قبادیان از نواحی بلخ زاده شد وی دوران جوانی را به خوش و کامرانی گذراند و در دربار محمود و مسعود غزنوی و مدتی بعد در دربار چغزی بیگ سلجوقی دیوانی کرد در حدود چهل سالگی تحولی در اندیشه ی او روی داد و به تعبیر فرد او از خواب چهل ساله بیدار شد. در جستجوی موفقیت از شهری به شهری دیگر رفت و با صاحبان مذاهب گوناگون به گفت و گو پرداخت و سرانجام به قاهره رسید و با تبلیغ « موید فی الدین» مقرب خاص خلیفه فاطمی مستنصر به مذهب اسماعیلی گروید و از سوی خلیفه لقب « حجت خراسان » یافت. و مأمور تبلیغ مذهب اسماعیلی در شهر خراسان گردید و پیش از این او پیرو مذهب حنفی بود. آن گاه به بلخ بازگشت و به تبلیغ پرداخت اما نقیهان اهل سنت با او به مخالفت پرداختند و سرانجام به یمگان پناهنده شد و سال ها در آن دره محصور بود تا آن که به سال 481 یا 471 ه.ق در گذشت.

فلسفه: دیوان ناصر سرشار از موضوعات حکمی و فلسفی است. مشرب فلسفی او حکمت قدیم مخصوصاً فلسفه مشایی – نو افلاطونی است با تمایل به شیوه تفکر عرفا. وی دین و فلسفه را با یکدیگر پیوند می دهد اما در عین حال در عقاید و احکام دین استوار است وی به عقل کلی و نفس کلی معتقد است و به طور کلی منظومه فکری او در قصیده « دو گوهری» (ق 37) در بیان جان و خرد یا نفس و عقل گسترده است

دو گوهر

بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند کز نور هر دو عالم و آدم منورند

اندر مشیمه ی عدم از نطفه ی وجود هر دو مصورند ولی نا مصورند

محسوس نیستند و نگنجند در حواس تایند در نظر که نه مظلم و نه اندرند

پروردگار دایه قدسند در قدم گوهر نیند اگرچه به اوصاف گوهرند

گویند هر دو هر دو جهانند از این قبل در هفت کشورند و ، نه در هفت کشورند

این روح قدس آمد و، آن ذات جبرئیل یعنی فرشتگان پرانند ، و بی پرند

بی بال در نشیمن سفلی گشاده پر بی پر بر آشیانه ی علوی همی پرند

با گرم و سرد عالم و، خشک و تر جهان چون خاک و آب و همنفس باد و آذرند

در گنج خانه ازل و مخزن ابد هر دو نه جوهرند ولی نام جوهرند

هم عالمند و آدم و هم دوزخ و بهشت هم حاضرند و غایب و ، هم زهر و شکرند

و به ز نور تا به ظلمت، و ز اوج تا حضیض وز باختر به خاور وز بحر تا برند

هستند و نیستند و ، مانند و آشکار زان بی توأند و ، با تو به یک خانه اندرند

در عالم دوم که بود کارگاهشان ویران کنندگان بناو، بنا گرند

روزی دهان پنج حواس و چهار طبع خوالگیران نه فلک و هفت اخترند

وز مشرفان ده اند به گرد سرای شان زان پنج اندرون وف از آن پنج بر درند

وز مشرفان ده اند به گرد سرای شان زان پنج اندرون و،از آن پنج بردرند

خوانند به تو نامه ی اسرار بی حروف دانند کرده های تو بی آنکه بنگرند

بی آنکه هست هر دو جهان ملک این و آن نفس تو را اگر تو بخواهی مسخرند

گفتارشان بدان و گفتار کار کن تا از خدای عزو جل و حیث آورند

بنگر به سایرات فلک را که بر فلک ایشان ز حضرت ملک العرش لشکرند

بی دانشان اگر چه نکوهش کنند شان آخر مد بران سپهر مدورند

چندین هزار دیده و گوش از برای چیست؟ زیشان ز حضرت ملک العرش لشکرند

گوئی مرا که گوهر دیوان ز آتش است دیوان این زمان همه از گل مخرند

جز آدمی نزد ز آدم در این جهان و اینها از آدمند چرا جملگی خرند؟

دعوی کنند چه که ابراهیم زاده ایم؟ چون ژرف بنگری همه شاگرد آزرند

در بزمگاه مالک ساقی ریانیند این ابلهان که در طلب جام کوثرند

هان تا از ان گروه نباشی که در جهان چون گاو می خورند و چون گرگان همی درند

یا کافری به فاعده یا مؤمنی به حق همسایگان من نه مسلمان نه کافرند

ناصر غلام و چاکر آن کس که این بگفت جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند

این قصیده در واقع پاسخ مبسوط است به قصیده ی ( جان و خرد رونده برین چرخ اخترند)

که بعضی گوینده آن را کسانی دانست اند و «دو گوهر»در شعر ناصر همان « جان و خرد» است سراسر


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره زندگی نامه ناصر خسرو 12 ص

تحقیق و بررسی در مورد خسرو و شیرین

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق و بررسی در مورد خسرو و شیرین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

خسرو و شیرین

خسروپرویز فرزند هرمز و نوه پسری انوشیراوان ساسانی همنشین خاصی بنام شاپور داشت که جهاندیده و بسیار باتجربه بود. روزی خسرو به او دستور می‌دهد که برایم از آنچه می‌دانی سخن بگو. شاپور از سرزمین ارمنستان گفت و از اینکه زنی در آنجا فرمانروایی می کند بنام مهین بانو که او برادرزاده‌ای شیرین نام دارد به نهایت حسن و زیبایی. خسرو از این توصیف باشکوه آشفته شد. او با شنیدن وصف شیرین دل در گرو عشق او می‌گذارد و از شاپور می‌خواهد به هر نحوی شده شیرین را به نزد او آورد. شاپور قول می‌دهد که شیرین را بیابد و رو به ارمنستان می‌کند.

شاپور در میان راه به دیری فرود می‌آید در آنجا از صاحبان دیر نشانی شیرین را می‌گیرد تصویر خسرو را بی کم و کاست بر کاغذی نقش می‌کند و در باغ قصر بر شاخة درختی می‌چسباند. شیرین عکس را می‌بیند و شیفتة جمال آن می‌شود شاپور تا سه مرتبه این کار را تکرار می‌کند تا اینکه شیرین دستور می‌دهد که در کمین بنشینند و عامل این کار را بیابند.

هنگامیکه شاپور خود را به او نشان می‌دهد، شیرین راز شیفتگی (دلدلدگی) خود را با او در میان می‌نهد و شاپور شروع به توصیف خسرو می‌کند و حسن و جمال او را برایش می‌گوید. شرین از مهین بانو می‌خواهد که فردا با اسب خود «شبدیز» به نخجیرگاه برود. مهین بانو رضایت می‌دهد و فردای آن روز شیرین به نخجیر می‌رود شیرین از از میان آنان می‌گریزد و رو سوی قصر خسرو می‌کند. از طرفی بدخواهان خسرو بنام او که هنوز با پادشاهی نرسیده بود سکه می‌زنند و به شهرها می فرستند و با این کار هرمز را نسبت به خسرو بدگمان میکنند.

هرمز به فکر زندان درافکندن خسرو می‌افتد که بزرگی خسرو را نیت پدر آگاه می‌کند و مصلحت می‌بیند که مدتی از کشور دور باشد و خسرو به سوی ارمنستان می‌رود.

شیرین به قصر خسرو می‌رسد و خسرو را در آنجا نمی‌یابد زیبارویان قصر خسرو که از زیبایی شیرین به رشک می‌آینمد از بنایی می‌خواهد که قصری دورافتاده و دلگیر در محلی بد آب و هوا بسازد و شیرین با چند کنیز به قصر جدید که مانند زندان بود می‌رود و چشم به راه خسرو می‌نشیند. در همین زمان هرمز چشم از جهان فرو می‌بندد و خسرو بر تخت می‌نشیند و هنگامیکه از نگهبانان قصر سراغ شیرین را می گیرد می گویند شاپور او را با خود به ارمنستان برده است. پس از آن در پی گریختن خسرو از بهرام چوبین که سودای تاج و تخت در سر داشت خسرو دوباره به سوی ارمنستان می رود و در نخجیرگاه شیرین را بازمی‌یابد و یکدیگر را می‌شناسند. به افتخار او مهین بانو جشنی ترتیب می‌دهد در آن جشن خسرو از شیرین کام می‌طلبد و شیرین اجابت نمی‌کند و خسرو به حالت قهر رو به سوی سرزمین روم می‌کند. در آنجا قیصر دختر خود مریم را به وی می‌دهد و خسرو آنجا می‌ماند پس از آن شیرین در فراق او زاری می کند تا وفات مهین بانو که بر تخت می‌نشیند در این زمان از قصه خسرو با مریم آگاه می شود و اینکه مریم خسرو را سوگند داده که با هیچ کس دیگر پیوند نکند. پس چون نوشته شاپور قاصد میان این دو گشت و از طرف خسرو برای شیرین بنهان از مریم پیغام می‌برد تا اینکه قصه فرهاد پیش می‌آید.

اما قصه فرهاد و شیرین آنگاه آغاز می‌شود که شیرین از دور بودن گله گوسفندان و نبود شیر شکوه می‌کند. شاپور به او می‌گوید کسی را می‌شناسم فرهاد نام که می‌تواند تو را از این نگرانی نجات دهد. شاپور او را می‌یابد و به نزد شیرین می‌آورد شیرین از پشت پرده با او سخن گفتن آغاز می‌کند که گله از ما دور است می‌توانی جویی بسازی تا چوپانان آنجا شیر بدوشند و پرستاران من اینجا آن را بنوشند فرهاد با شنیدن آهنگ صدای شیرین دل به عشق او می‌دهد و نه از سر فرمانبرداری که از سر مهر به کندن جویی مشغول می‌شود. پس از آن برای خسرو خبر می‌آورند که عشق فرهاد به جایی رسیده که ممکن است برای شاه مشکل پیش آورد پس خسرو از آنها مدد می‌خواهد و آنها او را بدین روش راهنمایی می‌کنند که قاصدی بفرست تا به فرهاد بگوید شیرین مرده است تا اینکه فرهاد دست از کار بشوید و برود.

فرهاد با شنیدن این سخن در حال جان می‌دهد. شرین به ازدواج خسرو درمی‌اید و چندی می‌گذرد تا اینکه خسرو از دنیا می‌رود و به جای او پسرش شیرویه که از مریم زاده شده است بر تخت می نشیند هنگامیکه خسرو را بر دخمه می‌برند شیرین از موبد می‌خواهد که او را با خسرو تنها بگذارد بر سر بالین خسرو، شیرین دشنه ای بر تن خود زده و جان می‌دهد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد خسرو و شیرین

دانلود تحقیق زندگی نامه ناصر خسرو 12 ص

اختصاصی از کوشا فایل دانلود تحقیق زندگی نامه ناصر خسرو 12 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دسته بندی : تاریخ و ادبیات

فرمت فایل :  Doc ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ ) Word


قسمتی از محتوی متن ...

 

تعداد صفحات : 12 صفحه

زندگی نامه .
ناصر خسرو شاعر قرن پنجم هجری به سال 394 ه.
ق در قبادیان از نواحی بلخ زاده شد وی دوران جوانی را به خوش و کامرانی گذراند و در دربار محمود و مسعود غزنوی و مدتی بعد در دربار چغزی بیگ سلجوقی دیوانی کرد در حدود چهل سالگی تحولی در اندیشه ی او روی داد و به تعبیر فرد او از خواب چهل ساله بیدار شد.
در جستجوی موفقیت از شهری به شهری دیگر رفت و با صاحبان مذاهب گوناگون به گفت و گو پرداخت و سرانجام به قاهره رسید و با تبلیغ « موید فی الدین» مقرب خاص خلیفه فاطمی مستنصر به مذهب اسماعیلی گروید و از سوی خلیفه لقب « حجت خراسان » یافت.
و مأمور تبلیغ مذهب اسماعیلی در شهر خراسان گردید و پیش از این او پیرو مذهب حنفی بود.
آن گاه به بلخ بازگشت و به تبلیغ پرداخت اما نقیهان اهل سنت با او به مخالفت پرداختند و سرانجام به یمگان پناهنده شد و سال ها در آن دره محصور بود تا آن که به سال 481 یا 471 ه.
ق در گذشت.
فلسفه: دیوان ناصر سرشار از موضوعات حکمی و فلسفی است.
مشرب فلسفی او حکمت قدیم مخصوصاً فلسفه مشایی – نو افلاطونی است با تمایل به شیوه تفکر عرفا.
وی دین و فلسفه را با یکدیگر پیوند می دهد اما در عین حال در عقاید و احکام دین استوار است وی به عقل کلی و نفس کلی معتقد است و به طور کلی منظومه فکری او در قصیده « دو گوهری» (ق 37) در بیان جان و خرد یا نفس و عقل گسترده است دو گوهر بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند کز نور هر دو عالم و آدم منورند اندر مشیمه ی عدم از نطفه ی وجود هر دو مصورند ولی نا مصورند محسوس نیستند و نگنجند در حواس تایند در نظر که نه مظلم و نه اندرند پروردگار دایه قدسند در قدم گوهر نیند اگرچه به اوصاف گوهرند گویند هر دو هر دو جهانند از این قبل در هفت کشورند و ، نه در هفت کشورند این روح قدس آمد و، آن ذات جبرئیل یعنی فرشتگان پرانند ، و بی پرند بی بال در نشیمن سفلی گشاده پر بی پر بر آشیانه ی علوی همی پرند با گرم و سرد عالم و، خشک و تر جهان چون خاک و آب و همنفس باد و آذرند در گنج خانه ازل و مخزن ابد هر دو نه جوهرند ولی نام جوهرند هم عالمند و آدم و هم دوزخ و بهشت هم حاضرند و غایب و ، هم زهر و شکرند و به ز نور تا به ظلمت، و ز اوج تا حضیض وز باختر به خاور وز بحر تا برند هستند و نیستند و ، مانند و آشکار زان بی توأند و ، با تو به یک خانه اندرند در عالم دوم که بود کارگاهشان

متن بالا فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.شما بعد از پرداخت آنلاین فایل را فورا دانلود نمایید

بعد از پرداخت ، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق زندگی نامه ناصر خسرو 12 ص

دانلود مقاله کامل درباره ناصر خسرو

اختصاصی از کوشا فایل دانلود مقاله کامل درباره ناصر خسرو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 2

 

با قامت فرتوتی و با قوت برنا

ای قبه‌ی گردنده‌ی بی‌روزن خضرا

ای مادر ما چونکه همی کین کشی از ما؟

فرزند توایم ای فلک، ای مادر بدمهر

پاکیزه خرد نیست نه این جوهر گویا

فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است

تو مادر این خانه‌ی این گوهر والا

تن خانه‌ی این گوهر والای شریف است

مفرد بروم، خانه سپارم به تو فردا

چون کار خود امروز در این خانه بسازم

زیبا نشود گرچه بپوشیش به دیبا

زندان تو آمد پسرا این تن و، زندان

هرگز نشود ای پسر از دیبا زیبا

دیبای سخن پوش به جان بر، که تو را جان

بر ما که نبیندش مگر خاطر بینا؟

این بند نبینی که خداوند نهاده‌است

در بند مکن خیره طلب ملکت دارا

در بند مدارا کن و دربند میان را

بهتر بسی از ملکت دارا به مدارا

گر تو به مدارا کنی آهنگ بیابی

بر آرزوی خویش مگر مرد شکیبا

به شکیب ازیرا که همی دست نیابد

پیش آر ز فرقان سخن آدم و حوا

ورت آرزوی لذت حسی بشتابد

کس را مگر از روی مکافات مساوا

آزار مگیر از کس و بر خیره میازار

نه نیز به یکباره زبون باش چو خرما

پر کینه مباش از همگان دایم چون خار

وز بوی چنان سوخته شد عود مطرا

کز گند فتاده است به چاه اندر سرگین

بر راه خرد رو، نه مگس باش نه عنقا

با هر کس منشین و مبر از همگان نیز

تنها به صد بار چو با نادان همتا

چون یار موافق نبود تنها بهتر

بهتر ز ثریاست که هفت است ثریا

خورشید که تنهاست ازان نیست برو ننگ

با دهر مدارا کن و با خلق مواسا

از بیشی و کمی جهان تنگ مکن دل

سرما ز پس گرما سرا پس ضرا

احوال جهان گذرنده گذرنده است

بشنو سخن خوب و مکن کار به صفرا

ناجسته به آن چیز که او با تو نماند

چه زیر کریجی و چه در خانه‌ی خضرا

در خاک چه زر ماند و چه سنگ و، تو را گور

بنگر که نمانده است نه غمدان و نه صنعا

با آنکه برآورد به صنعا در غمدان

هشیار و خردمند نجسته است همانا

دیوی است جهان صعب و فریبنده مر او را

چون مست مرو بر اثر او به تمنا

گر هیچ خرد داری و هشیاری و بیدار

زنهار که تیره نکنی جان مصفا

آبی است جهان تیره و بس ژرف، بدو در

از راه سخن بر شود از چاه به جوزا

جانت به سخن پاک شود زانکه خردمند

فخر آنکه نماند از پس او ناقه‌ی عضبا

فخرت به سخن باید ازیرا که بدو کرد

مرده به سخن زنده همی کرد مسیحا

زنده به سخن باید گشتنت ازیراک

در عالم کس بی سخن پیدا، پیدا

پیدا به سخن باید ماندن که نمانده‌است

ناگفته سخن به بود از گفته‌ی رسوا

آن به که نگوئی چو ندانی سخن ایراک

بیهوده مگو، چوب مپرتاب ز پهنا

چون تیر سخن راست کن آنگاه بگویش

والا به سخن گردد مردم نه به بالا

نیکو به سخن شو نه بدین صورت ازیراک

هرچند فزون کرد سپیدار درازا

بادام به از بید و سپیدار به بار است

پیدا به سخن گردد بیدار ز شیدا

بیدار چو شیداست به دیدار، ولیکن

پر گوهر با قیمت و پر لل لالا

دریای سخن‌ها سخن خوب خدای است

تاویل چو للست سوی مردم دانا

شور است چو دریا به مثل صورت تنزیل

غواص طلب کن، چه دوی بر لب دریا؟

اندر بن دریاست همه گوهر و لل

چندین گهر و للوء، دارنده‌ی دنیا؟

اندر بن شوراب ز بهر چه نهاده است

«تاویل به دانا ده و تنزیل به غوغا»

از بهر پیمبر که بدین صنع ورا گفت:

زیرا که ندیده است ز تو جز که معادا

غواص تو را جز گل و شورابه نداده‌است

خرسند مشو همچو خر از قول به آوا

معنی طلب از ظاهر تنزیل چو مردم

مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا

قندیل فروزی به شب قدر به مسجد

بیرون نبرد از دل بر جهل تو ظلما

قندیل میفروز بیاموز که قندیل

برخوانی در چاه به شب خط معما

در زهد نه‌ای بینا لیکن به طمع در

ممن ز تو ناایمن و ترسان ز تو ترسا

گر مار نه‌ای دایم از بهر چرایند

زیرا که نشد وقف تو این کره‌ی غبرا

مخرام و مشو خرم از اقبال زمانه

و آشفته بسی گشت بدو کار مهیا

آسیمه بسی کرد فلک بی‌خردان را

بگذاشت همه پاک و بشد خود تن تنها

دارا که هزاران خدم و خیل و حشم داشت

زو خلق رها هیچ نه مولی و نه مولا

بازی است رباینده زمانه که نیابند

خلق از حکم عدل نه ملجا و نه منجا

روزی است از آن پس که در آن روز نیابد

هم ظالم و هم عادل بی‌هیچ محابا

آن روز بیابند همه خلق مکافات

پیش شهدا دست من و دامن زهرا

آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع

بدهد به تمام ایزد دادار تعالی


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره ناصر خسرو