کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری


واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری

واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : داستان کودک حلوا فروش

این داستان از کتاب مثنوی جلال الدین محمد مولوی گرفته شده است .

شیخ احمد خضری از بزرگان مشایخ بود که کارش گرفتن وام از ثروتمندان و خرج آن برای فقرا بود تا در بستر مرگ افتاد و چون طلبکاران و وامداران با خبر شدند هجوم آوردند تا طلب خود را که چهارصد دینار بود بستانند اما شیخ به جای پرداخت وام آنان در دنیای خیال خوش خویش سیر می کرد و این بی توجهی شیخ به طلب کاران  موجب ترشرویی و ناراحتی آنان   می شد تا اینکه صدای کودک حلوافروشی از کوچه رسید و شیخ به خدمتکارش دستور داد تا برود و همه حلوا را بخرد و خادم همه حلوا را به نیم دینار خرید و به دستور شیخ بین طلبکاران تقسیم کرد تا بخورند و مدتی از ترشرویی غافل شوند.
زمانی که ظرف حلوا خالی شد کودک حلوا فروش پول حلوا را طلب کرد اما شیخ از پرداخت پول حلوا خودداری کرد و کودک دائما التماس می کرد و شیخ از پرداخت بهای حلوا خودداری می نمود که موجب اعتراض بقیه طلبکاران شد که مال ما را خوردی بس نبود دیگر مال این کودک درمانده را چرا می خوری؟ تا آنکه مدتی گذشت و کودک همچنان گریه می کرد و بقیه طلبکاران ناامید و منتظر نشسته بودند که خادم با طبقی که در آن چهارصد دینار زر و نیم دینار دیگر قرار داشت وارد اتاق شد و گفت که این را یکی از کریمان فرستاده است و در اینجا بود که طلبکاران به عذرخواهی برخاسته و راز این کار را از شیخ جویا شدند که شیخ احمد خضری گفت راز این کار در این بود که دریای رحمت الهی به گریه کودک حلوا فروش موکول شده بود:       تا نگرید کودک حلوا فروش                                   بحر رحمت در نمی آید به جوش


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری

واحد شماره هشت طرح کرامت توکل

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره هشت طرح کرامت توکل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره هشت طرح کرامت توکل


واحد شماره هشت طرح کرامت توکل

واحد شماره هشت طرح کرامت توکل

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : توکل به خدا

یکی بود یکی نبود در زمان های قدیم در یکی از شهرها پیرمردی با زنش زندگی می کرد .کار این پیرمرد نانوایی بود و بعد از اتمام کار روزانه اش به ماهیگیری می رفت و ماهی هایی را که می گرفت برای مصرف خودشان به خانه می آورد .این پیرمرد در سخاوت و پاکی زبانزد خاص و عام بود و همه اهل شهر احترام خاصی برایش قائل می شدند چنان که از شهرهای دیگر هم به دیدنش می آمدند .کسانی که پول برای خرید نان نداشتند به آنها نان می داد .هر وقت به خانه وارد می شد تکیه کلامش این بود سلام زن تنورت داغه چایئت به راه و زنش هم به او خوش آمد می گفت و ماهییی که با خودش آورده بود و از دستش می گرفت و در تنور سرخ می کرد و با هم می خوردند.

تا اینکه روزی شاه از آوازه و شهرت این پیرمرد به خشم می آید و به وزیرش می گوید باید کاری کنیم تا این پیرمرد در پیش مردم اعتبار خودش را از دست بدهد چرا که مردم اعتمادی که به او دارند به من که شاهشون هستم ندارند .

وزیر نقشه می کشد تا اینکه یک روز به اتفاق شاه با لباس مبدل وارد نانوایی پیرمرد می شوند و چند تا نان از او می خرند . دست توی جیب خود برده و می گویند که ما پول همراه خود نیاوردیم به او می گویند ما تاجر هستیم و از دیاری دیگر آمدیم . پیرمرد می گوید اشکالی ندارد شما نان ها را ببرید هر موقع آمدید این طرف پولش را می دهید .

وزیر می گوید نه اصلا نمی شود شاید نیامدیم.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره هشت طرح کرامت توکل

واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری


واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک :

 قــصــــــه

عنوان قصه : خانه ای پر از طلا

جابر بن یزید جعفی می گوید:  روزی نزد امام باقر (ع) رفتم و از تنگدستی و فقر شکایت کردم و کمک مالی خواستم.

امام فرمود: «ای جابر، فعلا پولی در خانه نیست

چیزی نگذشت که کمیت شاعر داخل شد و اجازه خواست برای امام قصیده ای بخواند.

امام اجازه فرمود و پس از قصیدهخوانی کمیت، به غلام خود فرمود:«از آن اتاق، یک کیسه زر بیاور و به کمیت بده

غلام امر امام را اطاعت کرد و یک کیسه زر از اتاق کناری آورد و به کمیت داد.

کمیت باز اجازه خواست و دو قصیدهی دیگر خواند و امام به او دو کیسه زر دیگر بخشید.

کمیت گفت: « مولای من! به خدا قسم، ارادت من به شما از روی اغراض دنیوی نیست. نیتم از سرودن این قصائد، صرفا نزدیکی به رسول خدا (ص) است، و این وظیفه ای است که خداوند بر من واجب گردانیده است . »

امام باقر (ع) هنگامی که دید کمیت کیسههای زر را قبول نکرد، او را دعا کرد و فرمود: « ای غلام! کیسه ها را سر جایشان بازگردان . » پس از رفتن کمیت، به امام عرض کردم: « شما به من فرمودید در خانه چیزی ندارید ولی میخواستید به کمیت سی هزار درهم عطا کنید؟ »

امام فرمود: « ای جابر! برخیز و داخل آن اتاق برو و کیسههای زر را بیاور . »


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

واحد شماره دو طرح کرامت حل مسأله

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره دو طرح کرامت حل مسأله دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره دو طرح کرامت حل مسأله


واحد شماره دو طرح کرامت حل مسأله

واحد شماره دو طرح کرامت حل مسأله

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک :

قــصــــــه

عنوان قصه : شیر گرسنه و خرگوش دانا

در یک مرغزار زیبا و خوشبو که از زیبایی زبانزد خاص و عام بود، حیوانات با خوشی به چرا مشغول بودند و در نعمت و راحتی به سر میبردند. در نزدیکی آنها یک شیر زندگی می کرد که هر روز به سراغ آنها می رفت و یکی را به دلخواه انتخاب و شکار می نمود و میخورد.

روزی از روزها حیوانات دور هم جمع شدند و با هم تصمیمی گرفتند و خرگوشی را نزد شیر فرستادند تا با او مذاکره کند.
خرگوش پیش شیر رفت و به او گفت: ای سلطان جنگل، تو هر روز به سراغ ما می آیی و یکی از ما حیوانات را شکار می کنی، در اینکه تو چاره ای نداری و باید به فکر به دست آوردن غذای روزانه ات باشی، شکی نیست ولیکن ما از اینکه هر روز در تب و تاب و اضطراب هستیم که نوبت کدامیک از ماست؟ بسیار ناراحتیم. به همین جهت مصلحت را دراین دیدیم که خودمان  نماینده ای داشته باشیم که هر روز، حیوانی را انتخاب کند و نزد شما بیاورد به این ترتیب هر کسی که قرار و نوبتش می رسد، خودش را برای مرگ آماده می کند.

شیر قبول کرد و از این تصمیم بسیار خوشحال شد چون دیگر مجبور نبودکه برای تهیه غذا به شکار بپردازد. هر روز، نماینده حیوانات یکی از آنها را انتخاب می کرد و نزد شیر می برد و او هم با خوشحالی هر چه تمامتر مشغول به خوردن می شد.

یک روز قرعه کشی کردند و قرعه به نام خرگوش دانا افتاد.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره دو طرح کرامت حل مسأله

واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد

اختصاصی از کوشا فایل واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد


واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد

واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 5

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : گناه مرغ خانگی

روزی بود روزگاری بود . روزی یک باز شکاری را با تیر زده بودند و پس از مقداری پرواز در نزدیکی یک مرغ خانگی که مشغول دانه خوردن بود به زمین افتاد و ناله می کرد . مرغ خانگی به باز گفت : بلا دور است اگر کاری از من برمی آید در خدمتگزاری حاضرم .

باز شکاری گفت : نمی خواهم برایم کاری بکنی و از من دور شو ، من و تو نمی توانیم با هم بسازیم و هیچ از اخلاق تو خوشم نمی آید .

مرغ خانگی گفت : کم لطفی می کنید مگر من چه گناهی کرده ام که شما از دیدار من بیزارید ؟

بازشکاری گفت : عیب تو این است که از وفا و جوانمردی بویی نبرده ای و من شخصی بزرگ هستم و از آشنایی با مردم بی وفا ننگ دارم .

مرغ خانگی با تعجب گفت : چرا به من تهمت می زنی و بی دلیل سخن می گویی در صورتی که من اهلی هستم و تو وحشی . دلیل تو بر بی وفایی من چیست ؟

باز شکاری گفت : علامت بی وفایی تو این است که آدم ها درباره تو خوبی می کنند ، آب و دانه ، جا و منزل می دهند و تو از لطف و مهربانی آنها گوشه و توشه ای داری ولی هر وقت می خواهند تو را بگیرند از جلوی آنها فرار می کنی و از مرغ های وحشی نیز وحشی تر می شوی و از ارباب خود می ترسی ولی ما بازهای شکاری با اینکه وحشی هستیم همین که چند روزی با کسی آشنا شدیم و از دست او آب و غذا گرفیتم وفاداری می کنیم برای آنها شکار می کنیم و هر چه از آنها دور باشیم وقتی ما را صدا می کنند و سوت می زنند فوری برمی گردیم و روی دست و شانه آنها می نشینیم و از مرغ های اهلی خودمانی تر می شویم.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد