کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

دلایل مرگ سقراط

اختصاصی از کوشا فایل دلایل مرگ سقراط دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

مرگ سقراط؛ به روایت افلاطون و تفسیر نیچه

مسعود زنجانىmasoud@vivaphilosophy.com

 

نیچه مى گوید افلاطون در محاوره فایدون،با چهره اى که از سقراط در آخرین ساعات زندگى او ترسیم کرده، آرمانى نوین براى جوانان شاخص یونان در آن عصر به وجود آورد، و بدین ترتیب سقراط جایگزین آشیل (قهرمان اسطوره اى حماسه هاى ایلیاد و اودیسه هومر) در تمدن یونانى مى شود. اما نیچه نمى تواند از این جایگزینى، هر چند به نوبه خود شکوهمندانه به هیچ روى خوشنود باشد.افلاطون خود به علت بیمارى در این مجلس حضور نداشته و سال ها بعد، محاوره از زبان فایدون، یکى از حاضران، گزارش مى شود. در این ساعات واپسین مسئله بقاى نفس پس از جدایى از کالبد تن در مرکز گفت وگوى انتقادى این مجلس قرار مى گیرد. اما دلبستگى حاضران به سقراط و حتى بیم از ناراحت ساختن او در دم مرگ، کوچکترین مانعى براى کوشش گفت وگوکنندگان به یافتن حقیقت نیست. از سوى دیگر سقراط همچون مردى نشان داده مى شود که آماده است هر ایرادى را بر اعتقادى که در این آخرین ساعات زندگى بر دل و جان او نزدیک تر از هر نظریه دیگرى است با گشاده رویى بشنود، و حتى دوستان خود را مجبور کند تا هر تردیدى را که در دل نهان دارند به روشنى بر زبان آرند. با این کار افلاطون در برابر روحیه فلسفى حقیقى سر تعظیم فرود مى آورد و در عین حال براى استاد محبوب خود آنچنان بناى یادبود عظیمى برپا مى کند که والاتر از آن به تصور نمى آید. هنگامى که حاضران مجلس براى اینکه سقراط را ناراحت نکنند مى کوشند تردیدها و ایرادهاى خود را پنهان نگاه دارند، سقراط نغمه قو را به یاد آنها مى آورد که در دم مرگ زیباتر و نشاط انگیزتر از اوقات دیگر است و آنجا که آنها از پیشرفت بحث ناامید مى شوند و در کوشش سست مى گردند، سقراط همچون سردارى لشگر شکست خورده و پراکنده را دوباره گرد مى آورد و به دنبال خویش به میدان بحث مى کشاند و براى حمله اى تازه آماده مى سازد؛ دست دراز مى کند و زلف هاى فایدون را که در کنارش نشسته است مى گیرد و با آنها بازى مى کند و مى گوید: «فایدون! فردا بامداد این گیسوى زیبا بریده خواهد بود! ولى آن را نباید براى مرگ من ببرى، بلکه من و تو امروز باید گیسوى خود را ببریم اگر معلوم شود بحث ما مرده است و نمى توانیم زنده اش کنیم.»نگرش سقراط، در این محاوره برخلاف اکثر فیلسوفان امروزى بر این عقیده استوار است که فلسفه، به معناى واقعى کلمه، چیزى جز «آمادگى براى مرگ» نیست و فیلسوف راستین پیوسته در آرزوى مرگ است. گزارش فایدون نیز گواه آن است که خود او، در نهایت انطباق با این آرمان فلسفى، جام شوکران را نوشید و به آغوش مرگ رفت. سقراط در آخرین لحظات حیاتش، به شکرانه شفایى که ارمغان مرگش مى دانست و او را از بیمارى اش، زندگى جسمانى، رهایى مى داد، یکى از شاگردانش را صدا مى زند و مى گوید: «کریتون! به آسکلپیوس (خداى طب) خروسى بدهکارم. بدهى مرا بپرداز.»نگرش سقراطى در این روایت شکوهمندانه از مرگ، در دل خود نگاه تحقیر آمیزى به زندگى داشت. با این همه، این نگرش قرن ها در جهت گیرى زندگى اعصار مختلف در دنیاى قدیم نفوذ داشت و حتى هسته مرکزى جهان نگرى مسیحیت را نیز دربرداشت. تا اینکه، در دوره جدید، آهسته آهسته، فیلسوفانى ظهور کردند که براى زندگانى دنیوى، به رغم وجه تراژیک آن، اصالت قائل شدند و واکنش تندى را اگر چه پس از حدود بیست قرن به آن نشان دادند. نیچه( ۱۹۰۰-1844)، با احساس دوگانه اى که همواره به سقراط داشت با نقل جمله پایانى حیات او (بدهکارى اش به آسکلپیوس) مى گوید: «من سقراط را در حکمت و شجاعت آنچه که انجام داد، آنچه که گفت و آنچه که نگفت مى ستایم. این وروجک عاشق و طناز آتنى، این موشگیر، که گستاخ ترین جوانان را به لرزه مى انداخت، فقط حکیم ترین وراج زمان نبود، بلکه او در سکوت کردن عظمت خود را به نمایش گذاشت. کاش او در آخرین لحظات زندگى اش سکوت مى کرد تا شاید به مقام معنوى به مراتب والاترى دست مى یافت. در آن لحظات چیزى خواه مرگ، سم، تقوا یا زیرکى زبان او را لق کرد و او را به اداى این جمله کشاند.» (حکمت شادان قطعه ۳۴۰ )شاید در خاتمه ذکر سخن تئودور گمپرتس (۱۸۳۲-1912) یونانى شناس برجسته معاصر و هموطن نیچه خالى از لطف نباشد. او در شرحى که بر رساله فایدون در کتاب مهمش «متفکران یونانى» نوشته است، مى گوید: «بسیارى از ما مردمان امروزى ممکن است اندیشه گریز از دنیا و زندگى را که در این مکالمه به زبان مى آید نپسندیم. ولى هیچ دشمن تاریک ذهن و هیچ دوستدار اصیل و واقعى حقیقت نیست که این انجیل آزادى بى حد و حصر فکر را بخواند و در برابر آن به زانو نیفتد.»

سقراط

 

سقراط در حدود سال  470  سال ق.م در آلوِپِکا متولد گردید. آغاز زندگی او مصادف بود با دوران شکوفایی عظمت و افتخار آتن که در همان زمان امپراتوری دریایی خود را بنا نهاده بود. در دوران جوانی، قدرت بدنی شگفت انگیز سقراط، همگان را به تعجب وا داشت. قدرت تحمل او بسیار بالا بود، به طوری که در زمستان سخت، پا برهنه با یک جامه ی معمولی راه می رفت.

هنگامی که بیست و چند ساله بود ، افکارش متوجه مفهوم انسانیت شد. در آن زمان بیشتر تلاش های فلاسفه و متفکران، درباره جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و ماده آصلی آن چیست.اما او اعلام کرد که باید جهان شناسی را کنار گذاشت وبه انسان بازگشت. او بیان می کرد که پیامهای مخصوصی از سروش غیبی دریافت می کند.

در کتاب های تاریخی آمده است که روزی یکی از دوستان سقراط از سروش غیبی پرسید که آیا خردمند تر از سقراط وجود دارد؟ سرش غیبی پاسخ داد : نه. این واقعه سقراط را بر انگیخت تا ببیند که چه چیزی موجب شده تا او خردمند ترین انسان باشد؛ در حالی که خود را عالم و دانشمند نمی داند. سرانجام به این نتیجه رسید که: او خردمند ترین انسان است ، زیرا به جهل خود علم دارد و ادعای عالم بودن ندارد.از این پس، وی این رسالت را در وجود خود احساس کرد که در جست و جوی حقیقت ثابت و یقینی ، یعنی حکمت راستین باشد و به همگان نشان دهد که علم حقیقی یعنی:" علم به این که نمی دانم."

او در جنگهای پلوپونز شرکت کرد و شجاعتی که در آن جنگها از خود نشان داد ،از وی شخصیتی برجسته و ممتاز ساخت. در ادامه ی زندگی ، سقراط به رسالتی که بر دوش گرفته بود، پرداخت. در آن دوران سوفسطائی ها نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنها سفسطه و فن جدل آموزش می دادند وادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد . آنها خود را دانشمند ترین وعالمترین مردمان می خواندند.

سقراط بنا بر نتیجه ای که در زندگی بدان رسیده بود، با آن ها که ادعای علم و دانش داشتند، به مقابله پرداخت.

روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفت و گو می شد و می کوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلا شجاعت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر می کرد که حقیقت شجاعت را می شناسد و به آن آگاه است.سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع می کرد و در آغاز خود را با آن چه شخص مقابلش می گفت، همراه نشان می داد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، اما سر انجام بحث را به جایی می رساند که شخص مقابل به نادانی خود پی می برد؛ یعنی به این نتیجه می رسید که حقیقتا هیچ چیزی را درباره شجاعت نمی داند و به این صورت، سقراط به او می فهماند که اعتراف به نادانی ، بزرگترین دانش است.این روش، روش دیالکتیکی نام گرفت. وی اولین کسی بود که این شیوه را در بحث های فلسفی به کار برد و به همین دلیل، روش دیالکتیک را به نام او، دیالکتیک سقراطی می خوانند.

سقراط در آتن می گشت و با افراد مختلف به این روش بحث و گفتگو می نمود. او شاگردانی هم داشت که اکثر آن ها جوانان آتنی بودند. یکی از شاگردان وی که بعدها در شمار بزرگترین فلاسفه جهان قرار کرفت، افلاطون بود.

سقراط بسیاری از بزرگان آتن را که ادعای علم و دانش داشتند، به همین نحو محکوم ساخت واین برای آنان خوشایند نبود.عاقبت این فشارها همراه با تحولات سیاسی ای که پیش آمد ، سقراط را در سال  399  ق.م به محکمه کشاند.

در محکمه سقراط متهم شد که:1) خدایانی را که آتنیان می پرستند، عبادت نمی کند، بلکه اعمال دینی جدید و نا آشنا آورده است.

2) به علاوه جوانان شهر آتن را با افکار خود فاسد می کند.

به دلیل همین اتهام ها، برای او تقاضای مرگ شده بود. سقراط با خونسردی و متانت به تمام اتهام ها پاسخ گفت و آنها را به سوی خود متهم کنندگان بازگرداند. سقراط اعلام کرد که از مرگ هیچ باکی ندارد ، اما مرگ وی لکه ننگینی بر چهره آتن بر جای خواهد گذاشت و آیندگان، در این مورد، آتنیان را محکوم خواهند کرد. با تمام این احوال و دفاعیات مستحکم وی، هیئت منصفه ی دادگاه که تحت تأثیر جو سیاسی آشفته ی آن ایام بود ، حکم به مرگ سقراط داد.

درچند روزی که تا اجرای حکم باقی مانده و سقراط زندانی بود ، دوستان وی تلاش زیادی کرده و همه چیز را برای فرار او مهیا ساختند ، ولی سقراط با بیان اینکه چنین اقدامی مخالف اصول و ارزشهای اوست ، پیشنهادشان را رد کرد.

در روز موعود در حالی که خانواده و دوستان و شاگردانش گرد وی جمع شده و بی تابی می کردند، آنها را به آرامش فراخواند و پس از اینکه وصیتهایش را کرد، جام زهر را به آرامی سرکشید و پس از دقایقی جان سپرد .

 

منبع:دانشنامه رشد

                                                 خرد سقراط

متن زیر گزیده ای از دفاعیه سقراط در حضور هیات منصفه شهر آتن است. او متهم است که به خدایگان باوری ندارد و جوانان آتن را نیز گمراه کرده است. او دلایل این اتهامات تشریح می کند, اما هیئت منطفه علیه او رإی می دهد و او شگفت زده می شود که چرا با این اختلاف آرای کم محکوم شده است. هیئت منصفه 501 نفر بودند و اختلاف آرا تنها 3 نفر بود. پس از آن، کریتون یکی از مریدان او زمینه ی فرار او را فراهم می کند, اما او به بحث و گفتگو با او می پردازد و در نهایت هر دو می پذیرند که احترام به قانون ارزشی والاتر دارد و در نهایت با سرکشیدن جام شوکران حکم اجرا می شود.]

خرد سقراط

 

[متن زیر گزیده ای از دفاعیه سقراط در حضور هیات منصفه شهر آتن است. او متهم است که به خدایگان باوری ندارد و جوانان آتن را نیز گمراه کرده است. او دلایل این اتهامات تشریح می کند, اما هیئت منطفه علیه او رإی می دهد و او شگفت زده می شود که چرا با این اختلاف آرای کم محکوم شده است. هیئت منصفه 501 نفر بودند و اختلاف آرا تنها 3 نفر بود. پس از آن، کریتون یکی از مریدان او زمینه ی فرار او را فراهم می کند, اما او به بحث و گفتگو با او می پردازد و در نهایت هر دو می پذیرند که احترام به قانون ارزشی والاتر دارد و در نهایت با سرکشیدن جام شوکران حکم اجرا می شود.]

***تلاش می‌کنم آن‌چه را که باعث رواج بهتان‌ها و بدنامی‌هایم شده است، برای‌تان بازگو کنم. پس گوش فرادهید. برخی از شما ممکن است گمان کنید که مزاح می‌کنم، اما اطمینان می‌دهم که عین حقیقت را به شما خواهم گفت. مردمِ آتن، این بدنامی به خاطر نوع خاصی از خرد نصیبم شد. چه نوع خردی؟ آن نوع خردی که برای نوع بشر مقدور است. ممکن است به خاطرِ داشتن آن نوع خرد به راستی دانا باشم. اما هم‌اکنون از مردانی سخن می‌گویم [کسانی که به من اتهام زده‌اند] که خردشان لابد بیش از خرد انسانی است، یا چنان است که من یارای توصیف آن را ندارم. چون خودم چیزی از آن نوع خرد نمی‌دانم و اگر کسی بگوید که من چیزی از این خرد فوق‌بشری می‌دانم، گزاف می‌گوید و می‌خواهد به من تهمت بزند. (همهمه) همهمه نکنید آتنی‌ها، حتا اگر گمان می‌کنید که من خودخواهانه سخن می‌گویم. می‌خواهم چیزی را بگویم که از من نیست. خواهم گفت که از آن کیست و شایسته است که باورش کنید. خداوند دلفی را بر حقانیت خردم و ماهیت آن گواه می‌گیرم. کِرِفون را به خاطر دارید. او از دوران جوانی دوست من بود. او را می‌شناسید. یک‌بار شتاب‌زده به معبد دلفی رفت و پرسشی را بی‌مهابا با سخنگوی دلفی در میان گذاشت. (همهمه) - باز هم خواهش می‌کنم همهمه نکنید، فریاد نزنید. - او پرسید آیا کسی داناتر از سقراط هم وجود دارد و سخنگو پاسخ داد: نه، کسی وجود ندارد. کِرِفون خودش مرده است، اما برادرش اینجا هست و حرف‌های مرا تأیید می‌کند.می‌دانید چرا این موضوع را به شما گفتم؟ می‌خواهم ریشه‌ی این بی‌اعتباری‌ام را برای‌تان بازگو کنم. وقتی آن‌چه را سخن‌گوی معبد گفته بود، شنیدم، تلاش کردم آن را بفهمم. مقصود خداوند از این کلام مبهم چیست؟ نیک می‌دانم که دانا نیستم، حتا در پایین‌ترین حد. پس مقصودش از این که داناترین مرد هستم چیست؟ ممکن نیست اشتباهی رخ داده باشد، زیرا خداست و خدا سخن گزاف نمی‌گوید. دیرزمانی بود که در تلاش بودم تا معنای این کلام را دریابم. پس از مدت‌ها کلنجار رفتن با آن، راهی را پیدا کردم که درستی این موضوع را آزمایش کنم. به سراغ مردی رفتم که گفته می‌شد داناست، گمانم بر این بود که در آنجا می‌شود ثابت کرد سخنگوی معبد اشتباه کرده است و گفته‌ی سخنگو اشتباه است. و به او می‌توانستم بگویم «تو می‌گویی من داناترین مرد هستم، در حالی که این مرد از من داناتر است.» بنابراین به سنجش آن مرد پرداختم - لزومی ندارد اسمش را بگویم، سیاستمدار بود - اما نتیجه این بود، آتنی‌ها، وقتی با او هم‌کلام شدم، دریافتم که گرچه عده‌ی زیادی از مردم و بیش از همه خود او گمان می‌کنند که مرد باخردی‌ست؛ با وجود این، دانا نیست. پس تلاش کردم به او بفهمانم که دانا نیست، گرچه می‌پندارد داناست. با این کار، او و دیگر حاضران آنجا دشمنانِ من شدند. وقتی از آنجا دور می‌شدم با خودم اندیشیدم از این مرد داناترم. شاید هیچ کدام از ما چیزی که واقعاً باارزش باشد ندانیم؛ اما او در حالی که دانشی ندارد، می‌پندارد که داناست. اما من که دانشی ندارم، بر نادانی‌ام وقوف دارم و در آنچه نمی‌دانم خودم را دانا نمی‌پندارم. در هر حال در این نکته، گویا کمی از او داناتر هستم.پس از آن به سراغ شخص دیگری رفتم که می‌گفتند حتا از مرد قبلی هم داناتر است و دقیقاً به همان


دانلود با لینک مستقیم


دلایل مرگ سقراط

دانلود مقاله مرگ درختان نارون

اختصاصی از کوشا فایل دانلود مقاله مرگ درختان نارون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله مرگ درختان نارون


دانلود مقاله مرگ درختان نارون

دسته بندی : صنایع غذایی _ کشاورزی و زراعت ،

فرمت فایل:  Image result for word ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

فروشگاه کتاب : مرجع فایل 

 


 قسمتی از محتوای متن ...

تعداد صفحات : 14 صفحه

عنوان: مرگ درختان نارون.
مرگ هلندی نارون (DED).
همراه با ظهور مرگ هلندی نارون (DED) در آغاز قرن بیستم ،نارون در اروپا ،شمال آمریکا و قسمتهایی از آسیا اثرات مخربی رابا بیماری پژمردگی آوندی ایجاد کرد که آن با قارچ Ophiostoma از Ascomycota رابطه داشت.
اگر چه اولین موج از مرگ هلندی نارون به وسیله ی Ophiostoma ulmi بود اما هنوز از سال 1940 توسط دو گونه ی Ophiostoma novo-ulmi و Ophiostoma ulmiو هیبرید آنها O.
novo-ulmi Brasierl در حال پیشرفت همه جا گیر است که از جمله بهترین مثال ها از پاتوژن های درختان هستند که با حشرات انتقال می یابند ، در این مورد خاص به وسیله ی سوسک های پوستخوار نارون از جنس Scolytus geoffroy و در شمال آمریکا اغلب با Hylurgopinus rufipes ، Scolytus multistriatus ، S.
pygmaeus در میان اجتماع 8 گونه ی scolytus در اروپا به درخت نارون می آوردند .
در قرن بیستم S.
multistriatus معرفی شد و در شمال آمریکاو در استرالیا و نیوزلند مستقر شد.
هر دو گونه ی scolytus وابسته هستند ،چو نسوسک پوستخوار زمانی که به دنیا می آید در کنده ها و شاخه های درخت ایجاد استرس می کند.
مهمترین ضربه ی S.
multistriatus و S.
pygmaus به نقش ناقل بودن انها برای پاتوژن بیمار ی مرگ هلندی نارون مربوط می شود که در درختان سالم طی تغذیه ی مرحله ی بلوغ از پوست درخت ، شاخه های کوچک و محل انشعاب شاخه ها در طوقه از درختان نارون سالم پاتوژن را انتقال می دهند .

  متن بالا فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.شما بعد از پرداخت آنلاین فایل را فورا دانلود نمایید

بعد از پرداخت ، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.

( برای پیگیری مراحل پشتیبانی حتما ایمیل یا شماره خود را به صورت صحیح وارد نمایید )

«پشتیبانی فایل برای شما این امکان را فراهم میکند تا فایل خود را با خیال راحت و آسوده دریافت نمایید »


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مرگ درختان نارون

پاورپوینت درباره گزارشات موردی مرگ کودک

اختصاصی از کوشا فایل پاورپوینت درباره گزارشات موردی مرگ کودک دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت درباره گزارشات موردی مرگ کودک


پاورپوینت درباره گزارشات موردی  مرگ کودک

فرمت فایل :power point( قابل ویرایش) تعداد اسلاید: 12 اسلاید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1- مرگ کودک  بر اثر اسهال و استفراغ

 

مشخصات کودک

 

سن : 18 ماهه

رتبه تولد : فرزند اول

محل سکونت : یکی از مناطق شهری شهرستان های اصفهان

 

 

شرح دوران بیماری کودک

 

—دو روز قبل از فوت، کودک تب، اسهال و استفراغ داشته است. مادر ساعت 10 صبح  به پزشک عمومی درمانگاه خیریه مراجعه و پزشک برای او شربت روی، متوکلرپرامید و استامینوفن تجویز می کند. هنگام عصر حال عمومی کودک بدتر می شود. کودک شیر مادر نمی خورده و فقط تقاضای آب داشته است بسیار بی حال بوده، گودی دور چشم پیدا کرده و بدون آنکه بخوابد تا صبح ناله می کرده و اسهال  شدید داشته است. هنگام صبح علی رغم اینکه تغییر محسوسی در روند بهبودی کودک مشاهده نمی شود والدین اقدامی به منظور پیگیری درمان انجام نمی دهند.
 

حدود ساعت 12، کودک مشکل تنفسی پیدا کرده و بیهوش می شود. زمان مراجعه به بیمارستان فاقد علایم حیاتی بوده و احیا بی فایده است.

جسد به منظور تعیین علت مرگ به پزشکی قانونی ارسال می شود!

 

2- مرگ کودکان در اثر آسپیراسیون ناشی از استفراغ

 

 

 


دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت درباره گزارشات موردی مرگ کودک

تحقیق و بررسی در مورد IGFBP5و مرگ سلولی در سلولهای اپیتلیای پستان

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق و بررسی در مورد IGFBP5و مرگ سلولی در سلولهای اپیتلیای پستان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

خلاصه :

مقدمه:

و نقش آن در پسرفت غدد پستانی

اثرات درون سلولی

تنظیم مقدار IGF و پروتئین باند کننده آن در جریان خون

محل ترشح IGFBP

مهار عمل IGF باندینگ پروتئینهای پنج و سه

مهار آغاز فرسته IGF توسط باندینگ پروتئینهای پنج و سه

بخش آخر

بنام خدا

وapoptosis در سلولهای اپیتلیالی پستان IGF فرسته های حیاتی و مهمی هستند که باعث حفظ انواع سلول های از apoptosis می شوند. اگرچه توانایی زیستی IGF ها توسط میل ترکیبی بالای آنها با تعدیل می شوند، اما هیچ علامت آزمایشی مبنی بر تنظیم فعالیت IGFها توسط پروتئینهای باندشده به آنها در پستان وجود نداشته است. در این مطالعه بیان در طی توسعه غددپستانی و همینطور اثرات آنها بر IGF ها در کشت سلولی آزمایش شده است. در طی یک تا سه پسرفت پستاان در موش به میزان قابل توجهی هنگامی که apoptosis برای بازسازی غدد روبه افزایش بود، افزایش یافت. در کشت سلولی نشان داده شد که بیان از سطح Basal سلول بوده و درست د رمحلی قرار می گیرد که از فعالیت IGF ممانعت می کند. همینطور اگزوژنوسرد کشت سلول های اپیتالیایی پستاان بقاءء یا ماندگاری میانجی شده توسط IGF را مهار کردند و میزان Apoptosis را حدود چهار برابر در حضور این در مقایسه با IGF تنها افزایش یافت.

آزمایشات در ارتباط با مسیرهای سیگنالی مؤثر در apoptosis نشان می دهند که موجب فسفریلاسیون PKB و نهایتاً فاکتور نسخه برداری forkhead می شوند که این عمل توسط ها مهار می شود. این مطالعه شواهدی را فراهم می کند که نشان می دهد نقش مهمی در تنظیم apoptosis در پستان ایفا می کند.

مقدمه

بعنوان مقدمه اشاره ای مختصر خواهیم داشت به عملکرد این دو در بافتها:

IGF ها نقش حیاتی در هموستاز بافتها و تنظیم و تکثیر، تمایز و مهاجرت سلولی در طی رشد و توسعه ایفا می کنند. همینطور IGF ها فاکتورهای مهم ماندگاری یا بقاء سلولی هستند. IGF ها در محیط کشت، سلول ها را تحت شرایط مختلفی در برابر apoptosis حفظ می کند که ازجمله این شرایط می توان به حذف فاکتورهای رشد، شیمی درمانی و بیان عوامل مولد غده یا تومور می توان اشاره کرد. فعالیت IGF ها توسط میل ترکیبی آنها با IGFBP ها تعدیل می شود. شش نوع از IGFBP شناسایی شده اند. اخیراً نوعی پروتئین که ممکن است هفتمین عضو این خانواده باشد نیز مشخص شده است. چندین عمل برای IGFBPها پیشنهاد شده است.و از جمله آنها طولانی کردن نیمه عمر GIFها در گردش خون انتقال IGFها به بیرون گردش خون و به درون فضای خارج سلولی و هدایت IGF نوع یک و دو به نقاط ویژه یا هدف در بافتها. در سطح سلولی IGFBP هم اثر مهاری و هم اثر تحریکی بر فعالیت IGF-I دارند IGFBP ها خودشان در معرض تعدیل هستند مانند پرتئولایزیس، تغییرات بعد از تورجمه ای مانند فسفوزلاسیون و همینطور اثر متقابل با سطح سلولی و ماتریکس خارج سلولی. IGFBP ها بعنوان تنظیم گر فعالیت زیستی IGF ها در جریان خون شناخته شده اند. به هر حال عملکردشان در سطح سلولی بطور کامل شناخته شده است. نشان داده شده است که IGF-I ، apoptosis را در کشت سلولهای اپیتلیالی پستان سرکوب کرد. مدلهای غدد پستانی همینطور اهمیت IGF ها بعنوان فاکتورهای بقاء سلولی در موجود زنده نشان داده اند. در مطالعاتی که در موشهای تراانس ژنتیک انجام شد، هنگامی که بیان IGF نوع یک و دو زیاد بود، apoptosis کاهش یافت و در نتیجه پسرفت پستان در این حیوانات به تأخیر افتاد.

و نقش آن در پسرفت غدد پستانی:

بقاء سلولهای اپیتالیالی را در محیط کشت افزایش داد و در موجود زنده نشان داده شده است که و از مرگ سلولی در موشهای ترانسی ژنتیک ممانعت بعمل می آورند. آزمایشات نشان داده اند که تولید توسط سلول های اپیتالیالی پستان در طی پسرفت غدد پستانی جوندگان افزایش یافته و پرولاکتین توانست از این افزایش ممانعت بعمل آورد.این پدیده( افزایش ) در خوک و گوسفند هنگامی که نوزادان از شیر گرفته می شوند اتفاق می افتد. پرولاکتین همینطور می تواند باعث افزایش تولید در پستان شود که این فاکتور می تواند بیشتر به بقاء سلول کمک کند. این پیشنهاد که در آپوتپونز غدد پستانی در طی پسرفت دخالت دارد( توسط مطالعات اخر در کاهش بیان و تأثیر پسرفت غدد پستاانی در موشهای بیهوش ، شد حمایت می شود. در حالیکه در IRF-1 (Interferon regulatory factor-1 ) در موش پسرفت و بیان در هر دو تسریع شدند. IRF-1 یک ژن سرکوب کر تومور می باشد که در کنترل تکثر سلولی و تغییر و تبدیلات دخالت دارد بهرحال یکی از بیشترین علائم قانع کننده در ارتباط با موشهای ترانس ژنتیک بیان بالای ژن سرکوبکگر PTEN می باشد(phosphatase and tensin homeo logue ) بیان بالای این ژن در غدد پستانی منجر به تخریب توسعه غدد پستانی شد. در آنالیزهای Microarray نیز افزایش بیان این ژن منجر به افزایش 26 مرتبه ای در بیان شد. PTEN بعد از بطور معمول بیشترین بیان را در غدد پستانی دارد. افزایش بیان در طی پیشرفت پروستات و غدد تیروئید و همینطور در فولیکولهایی که دچار آترزیا شده اند نیز اتفاق می افتد. این یافته نشان می دهد که اثرات محدود به پستان نیست. مارش من و همکاران نشان دادند که اضافه کردن به محیط کشت سلول های اپیتلیالی موش باعث جلوگیری از فعالیت IGF-1 شد در نتیجه مرگ سلولی افزایش یافت. بکارگیری نو ترکیب در طی آبستنی موشها ا زطریق تزریق زیرجلدی منجر به


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد IGFBP5و مرگ سلولی در سلولهای اپیتلیای پستان

تحقیق و بررسی درمورد حوادث بعد از مرگ نادر و ظهور سلسله ی زندیه 16 ص

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق و بررسی درمورد حوادث بعد از مرگ نادر و ظهور سلسله ی زندیه 16 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

حوادث بعد از مرگ نادر و ظهور سلسله ی زندیه

بعد از قتل نادرشاه سپاهی که توسط او به وجود آمده بود متلاشی شد. قتل نادر مورد قبول و تأئید همة سران سپاه قرار گرفت جز احمدخان درانی که با نیروی ده هزار نفری خود و با دست اندازی به قسمتی از غنایم به دست آمده از هندوستان، تمام ایالت افغانستان را زیر فرمان خود در آورد و هرات و مشهد را نیز تسخیر کرد. از طرف دیگر عادل شاه، برادر زاده ی نادر، با انتشار اعلامیه ای مسدولیت قتل ظالمی مثل نادر را خود بر عهده گرفت و با کشتار تمام اعضای خانواده نادر (جز شاهرخ میرزا فرزند چهارده ساله رضا قلی میرزا) خود را عادل شاه نامید؛ ولی پس از سلطنتی کوتاه و بی حادثه، به دست برادرش کور شد و بعد هر دو توسط سربازان خود اسیر و معدوم شدند و نوبت به پادشاهی شاهرخ میرزای نوجوان رسید که آن هم در نبرد با مدعی دیگری کور گشت و مدعی بعدی که محمد نامی بود هم نتوانست کاری از پیش برد و توسط یوسفعلی خان از سرداران شاهرخ کشته شد و زمانی بعد دو مدعی دیگر، یوسفعلی خان را که نایب السلطنه ی شاهرخ شده بود خلع و طبق معمول کور کردند و کمی بعد خود این دو رئیس با یکدیگر به جنگ پرداخته و علم خان، جد خاندان علم، جعفرخان را مغلوب نمود، تا نام وی بر فهرست اسامی کوران قبلی افزوده شود.

چندی بعد خود میرعلم خان از احمدشاه درانی شکست خورد و نمی دانم کور یا غیر کور کشته شد. این بخش دردناک و فاجعه بار از آن جهت نوشته شد تا نسل حاضر بداند که پدران وی در چه شرایطی مبارزه و زندگی می کردند؟

به راستی وقتی که رهبران و مدیران مملکت در کمتر از یک سال و نیم این همه کور و کشته می شوند، وضع کشور و مردم عادی و مفلوک را می توان مجسم کرد. یعنی وقتی چنین بلبشویی در رأس مملکت است ملسم بدانید در هر کوره دهی هم همین بساط در مقیاس کوچک تری برپاست.بی خبری اکثر مردم از گذشته، موجب توقع های عجیب و غریب شده است؛ به راستی اگر دیروزمان و امروزمان را نشنامسی، چه گونه می توانیم فردایمان را بنا کنیم؟

مدعی دیگر قدرت و سلطنت، محمد حسن خان قاجار فرزند فتحعلی خان قاجار از سران ایل قاجار بود که درش به دست نادر مقتول شده بود. او استرآباد (گرگان فعلی) را تصرف کرد و به مخالفت با احمد شاه درانی پرداخت. در همین حال سرباز گمنام دیگری به کمک استعداد ذاتی خویش توانست خودی نشان بدهد و عده ای را به دور خود جمع کند و در خدمت علیمردان خان از رؤسای ایل بختیاری در بیاید و منتظر بماند تا بعد از مرگ علیمردان خان فرمانروای جنوب ایران بشود. این شخص همان کریم خان زند پایه گذار سلسله ی کوتاه عمر زندیان است. کریم خان توانست طی چند سال تمامی مدعیان داخلی سلطنت را سرکوب کرده با آوازه ای که از رفتار انسانی خود یافته بود مورد توجه ایرانیان قرار گیرد. وی در سال 1750 در شیراز به تخت سلطنت نشست و مورد محبت مردم بود و به جای لقب شاه، خودش را «وکیل الرعایا» نامید. روی هم رفته وی به لحاظ رفتار مهربانانه از معدود پادشاهان خوشنام کشور است. او از سواد بی بهره بود ولی در عین حال از هوشمندی و زیرکی خاصی برخوردار بود. در طول سلطنت بیست و نه ساله اش و به ویژه چهارده سال آخر عمرش سلطان بی مدعی کشور بود. رفتارش، به علت خصلت ایلیاتی او، بسیار ساده و خودمانی بود و اهالی شیراز در دوره ی او به استراحت و آرامش که به راستی به آن نیازمند بودند دست رسی یافتند. وقتی کریم خان در سال 1779 به مرگ طبیعی وفات یافت، مردم بی آلایش برایش غم خواری و سوگواری کردند و این اظهار هم دردی و تجلیل، پاداش مهربانی و شفقت و مداراگری او بود. بعد از مرگ کریم خان وکیل، تراژدی چندین بار تکرار شده‌ی تاریخ ما، دوباره روی نمود.«جنگ قدرت» بر سر تسخیر حکومت آغاز شد. زکی خان، برادر ناتنی کریم خان سر به شورش برداشت و زمام امور را در دست گرفت. قساوتی که این مرد در برخورد با مغلوبان خود به خرج داد، نام او را به عنوان یکی از منفورترین امرای ایران به یادگار گذاشت. از طرف دیگر، صادق خان با مرگ برادرش کریم خان به فکر میراث او افتاد. علی مراد برادر زاده ی زکی خان نیز در اصفهان برای خود حکومتی تشکیل داد. زنجیره ی بگیر و ببندها و چشم در آوردن ها دوباره شروع شد. از آن طرف آغامحمدخان قاجار هم برای خودش قدرتی به هم زده بود. جنگ و گریز و کشتار در مدتی کمتر از ده سال سراسر کشور را فرا گرفت. لطف علی خان نوه‌ی صادق خان مطرح ترین مدعی این دوره است که به علت رشادت هایی که در جنگ های نابرابر از خود نشان داد و نیز به سبب چهره ی معصوم زیبایی که داشت مورد محبت ایرانیان بود. وی توانست با کمک عرب های بوشهر خود را به شیراز برساند و حکمران آن جا، صید مرادخان را به قتل برساند و خود بر تخت بنشیند. آغا محمدخان، رئیس جدید ایل قاجار، به شیراز حمله کرد ولی کاری از پیش نبرد و به تهران برگشت.

از چهره های سیاسی مطرح این دوره حاجی ابراهیم کلانتر(نیای خانواده قوام شیرازی) است که در ابتدا با لطف علی خان هم کاری کرد ولی بعدها به وی خیانت نمود و با قاجاریان سازش کرد و هنگامی که لطف علی خان برای جنگ با آغا محمد خان به شمال رفته بود تمامی فرماندهان شیراز و ارک سلطنتی را دستگیر کرد و لطف علی خان را به شیراز راه نداد و از این رو وی مجبور به عقب نشینی به بوشهر شد. دوره دربه دری این شاه زاده ی زند شروع شده بود. از بوشهر به کرمان و از آن جا به طبس و یزد رفت و سرانجام دوباره به کرمان بازگشت. در 1794، آخرین جنگ بین او و آغا محمد


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی درمورد حوادث بعد از مرگ نادر و ظهور سلسله ی زندیه 16 ص