کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

کوشا فایل

کوشا فایل بانک فایل ایران ، دانلود فایل و پروژه

تحقیق زنان و آموزش - 18 صفحه وورد

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق زنان و آموزش - 18 صفحه وورد دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

تحقیق زنان و آموزش - 18 صفحه وورد


تحقیق زنان و آموزش - 18 صفحه وورد

 

 

 

 

 

 

مقدمه

خانواده‌های طبقه‌ی متوسط در دوران ملکه ویکتوریا مفاهیم خدمت و از خودگذشتگی را از ابتدای کودکی به گوش دختران می‌خواندند در حالی که پسران به استقلال تشویق می‌شدند دختران  و پسران طبقه متوسط را از دوران بلوغ از یکدیگر جدا می‌کردند و دختران را وامی‌داشتند که از بازی‌های خشن دست بکشند، زنانه‌تر لباس بپوشند و درس خواندن را کنار بگذارند از این‌رو که تصور می‌شد زنان ذاتاً ضعیف‌اند و باید تمام انرژی خود را برای کارکرد طبیعی‌شان که پرورش فرزندان است ذخیره کنند در همین دوران پسران به جهان ِ تماماً مردانه‌ی کار یا مدرسه پای می‌گذاشتند، و تشویق می‌شدند که برتحرک جسمی و فکری خود بیافزایند و هر چه بیش‌تر فعال و مستقل شوند. به این ترتیب دوران آموزش جوانان طبقه متوسط مدت زیادی طول می‌کشید اما در حالی که پسران به مدارس شبانه‌روزی می‌رفتند یا وارد بازار کار می‌شدند، دختران باید در خانه می‌ماندند و خود را برای خانه‌داری آماده می‌کردند.

از سوی دیگر مدرسه رفتن برای کودکان طبقه کارگر تا سال 1880 اجباری نبود، اگرچه دولت براساس مصوبه‌ی مجلس در سال 1870 اجازه تأسیس مدرسه برای ایشان را به هیئت امنای مدارس محلی می‌داد و مصوبه‌ی دیگری در سال 1834 روزی 2 ساعت آموزش را برای کودکان کارگر کارخانه‌ها الزامی کرده بود. هدف اصلی از آموزش کودکان طبقه کارگر این بود که اطاعت، نظم، پاکیزگی و احترام به قدرت را بیاموزند تا به اصطلاح کاستی‌های خانواده‌ی کارگری جبران شود. به این کودکان خواندن و نوشتن یاد می‌دادند اما توجه بیش‌تر به آموزش اخلاقی و انضباط بود به پسرها باغبانی و نجاری یاد می‌دادند و به دخترها خیاطی و آشپزی و دیگر مهارتهای خانگی. هدف از این کار تولید انبوهی از کارگران مرد ماهر و سر به راه و همسران و مادران و خدمت‌کارانی خانگی‌تر بود. البته والدین و کارفرماها آموزش را برای دختران کم‌تر ضروری می‌دانستند. فرار از مدرسه در مورد دختران مجازات خفیف‌تری داشت زیرا احساس می‌شد که ماندن در خانه و کمک به مادر برای دختر جنبه‌ی تربیتی دارد (دایهاوس، 1981).

عموماً عقیده دارند که سودآموزی به دلایل اقتصادی و سیاسی اجباری شد، اما به نظر آنا دیوین (1979) از آن جا که زنان حق رأی نداشتند درک علت شمول زنان در طرح آموزش همگانی چندان آسان نیست توضیحی که به نظر او می‌توان ارائه داد این است که مرام زندگی خانگی از این راه گسترش می‌یافت چون با آموزش می‌شد الگوی خانواده‌ی طبقه متوسط را به طبقه کارگر تحمیل کرد پس آموزش به صورتی تدارک دیده می‌شد که دختران را برای مادر شدن آماده سازد تا بتوانند نسلی تندرست و مناسب برای آینده تربیت کنند.

در روند کٌندِ تدارک آموزش برای دختران در سده‌ی نوزدهم دو الگوی آموزشیِ متفاوت ظهور کرد الگوی اول که مبتنی برنگرش سنتی و نمونه‌ی مجسمِ آن روش دوشیزه بِیل در کالج زان  چلتنهم بود، دختران را به مهارت‌های لازم برای ایفای نقش همسری و مادری مردان طبقه متوسط تجهیز می‌کرد. آموزش می‌بایست با تعلیم خانه‌داری و هنرهای زنانه دختران را در چشم همسر آینده‌شان جذاب‌تر سازد. این الگو به تقویت مرام زندگیِ خانگیِ طبقه متوسط سده‌ی نوزدهم کمک می‌کرد الگوی دوم را دوشیزه فرانسیس باس در کالج شمالی لندن به اجرا گذاشت دوشیزه باس معتقد بود که دختران اگر ازدواج نکنند غالباً نیاز به کسب درآمد دارند و حرفه‌ی معمول برای زنان آبرومند طبقه متوسط «مدیریت داخلی» خانه‌ها بود در کالج دوشیزه باس دختران از آموزشی مشابه پسران برخوردار می‌شدند اما راهی به آموزش عالی نداشتند؛ دانشگاه آکسفورد تا سال 1920 و دانشگاه کمبریج تا 1947 زنان را به صورت دانشجوی تمام وقت نمی‌پذیرفت با تلاش‌های جنبش زنان در سده‌ی نوزدهم سرانجام کالج‌های ویژه‌ی زنان مانند گریتٌن در کمبریج راه را برای آموزش عالی زنان هموار کرد. برخی کالج‌های زنان آموزشی معادل کالج‌های مردانه‌ی موجود ارائه می‌کردند اما در برخی دیگر برنامه‌ی آموزشی متفاوت و به اصطلاح سبک‌تر بود.


دانلود با لینک مستقیم

تحقیق زنان و اشتغال 29 صفحه وورد

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق زنان و اشتغال 29 صفحه وورد دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

تحقیق زنان و اشتغال 29 صفحه وورد


تحقیق زنان و اشتغال 29 صفحه وورد

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

جامعه­شناسان، به ویژه به تأثیری که افزایش عدة زنان شوهردار و شاغل در زندگی خانوادگی گذاشته است علاقه نشان داده­اند. دو موضوع عمده در مطالعات مطرح شده است. یکی آن که اشتغال زن چگونه در الگوی نگهداری از فرزندان اثر می­کند. دیگر آن که کار در خارج از خانه چه اثری بر روابط میان زن و شوهر می­گذارد. اشتغال زنان به طور کلی و مادران به طور اخص موضوعی است که باید در قالب کلی تغییرات اجتماعی بررسی شود. تشخیص این که کدامیک از جنبه­های تغییر زندگی خانوادگی به اشتغال مادران مربوط می­گردد امر دشواری است. ساختار درونی خانواده یکی از عوامل مؤثر در زندگی کودکان است. ترکیب خانوار، شمار فرزندان، فاصلة سنی و جنسیت فرزندان، میزان تفاهم زناشویی، امنیت عاطفی و مادی، سطح تحصیلی والدین، جملگی دارای اهمیت­اند. هم چنان که محیط خانواده، هنجارهای فرهنگی همسایگی، محیط مدرسه، معلمان نیز اثر گذارند (Farmer 1973:67).

یکی از مشکلات عمده­ای که زنان برای بازگشت به کار با آن مواجه­اند وابستگی عاطفی کودکان به آنهاست. زن، در اولین سال­های ازدواجش، کمتر دچار مشکل می­شود و فقط پس از تولد فرزندان است که اشتغال او دچار محظوراتی می­گردد. با وجود فرزندان خردسال یا شمار بیشتر فرزندان، احتمال وابستگی زن به خانه بیشتر  می­شود و تا زمانی که از زن این توقع وجود داشته باشد که در نگهداری از فرزندان، بیشترین سهم را بپذیرد، موقعیت شغلی او محدود خواهد بود. برخی از محققان به جنبه­های سودمند اشتغال زنان اشاره کرده­اند، از جمله این که افزایش امکانات مالی خانواده نباید نادیده گرفته شود. دیدگاه دیگر بر استقلال کودکان تأکید دارد که بتوانند از سنین پایین مسئولیت بپذیرند. توانائی­های کودکان غالباً بیش از آن است که بزرگسالان تصور  می­کنند. با توجه به این که مادران شاغل با جامعه به معنای وسیع آن ارتباط بیشتری دارند، تجربیات آنها می­تواند در تربیت بهتر فرزندان و نیز در پیشرفت آنها مؤثر باشد. از نظر زنان شاغل، روابط خانوادگی، عموماً، و روابط زناشویی، خصوصاً، هنگامی که شوهر در امور خانه و در مراقبت از فرزندان قبول مسئولیت کند صمیمانه­تر و علایق مشترک بیشتر می­شود (Ibid, 1973: 71).

نتایج نتحقیقات در این زمینه نشان می­دهد که، در آمریکا،‌ کار مادران بحران­های زناشویی را افزایش می­دهد؛ اما، رضایت زن از کار تا حدی بحران­ها را تخفیف می­دهد. این امر به ویژه در طبقاتی که از نظر اجتماعی و اقتصادی مرفه ترند مشهود است؛ زیرا مادران این طبقات از کار خود بیشتر لذت می­برند و رضایت حاصل می­کنند. در مقابل، مادر شاغل از طبقة پایین، به احتمال زیاد، مجبور به کار کردن در خارج از خانه شده است و به کار خود علاقه­ای هم ندارد. لذا ممکن است تصور کند که بیش از حد از او کار می­کشند و احساس جبران زمان غیبت از خانه کمتر در او وجود دارد (گود 1352: 212 ـ  209).

 

تأثیر اشتغال زن بر روابط و مناسبات با همسر

اشتغال زنان شوهردار امر بی­سابقه­ای نیست. در خانواده­های دوران پیش از صنعتی شدن[1] در جهان غرب، زن دارای نقش اقتصادی در درون خانه بود بی­آن که در خارج از خانه اشتغال داشته باشد. یا صنعتی شدن جامعه بود که زنان به کار در کارخانجات پرداختند. یکی از تغییرات مهم یکی دو قرن اخیر افزایش میزان زنان شاغل بوده که طبعاً موجب افزایش شمار خانواده­های دوشغله[2] شده است. جامعه­شناسی توجه خاصی به این نوع خانواده­ها دارد؛ زیرا اشتغال زنان در روابط خانوادگی و در تغییر نقش­ها در درون خانواده اثرگذار است. (Adrian Wilson 1995, p. 74).

با آن که نقش زنان در تأمین نیروی کار افزایش یافته است و تقریباً، در همۀ کشورها، زنان شغل خارج از خانه نیز دارند، غالباً چنین تصور می­شود که جای واقعی زن در خانه و پرداختن به امور خانواده است و وظیفۀ شوهر است که تأمین کنندۀ اصلی درآمد خانواده باشد و از زنان نباید توقع داشت که نخستین عامل تأمین درآمد خانوادگی باشند. در عین آن که بسیاری از زنان دستمزد یا حقوق خود را مکمل درآمد شوهرانشان می­دانند و زن و شوهر، هر دو، درآمد شوهر را منبع اصلی درآمد می­شمارند، بسیاری از زنان دارای مشاغل پردرآمد و برخوردار از منزلت بالای اجتماعی، مادر و کدبانوی خانه تلقی می­شوند و به همین عنوان از آنان توقعاتی وجود دارد. (آنتونی گیدنز، 1373، ص 426).

غالباً بدیهی تلقی می­شود که اشتغال زنان محدود گردد به مشاغلی با درآمد پائین­تر. این باور وجود دارد که مرد خانواده باید از همسر خود بیش­تر درآمد داشته باشد و از حیث شغل در موقعیتی برتر باشد. تقسیم مشاغل به زنانه و مردانه نیز تا حدود زیادی این طرز تفکر را تقویت می­کند.

اشاره به این نکته ضرورت دارد که، در بسیاری از جوامع، نظام اجتماعی و مجموعه ارزش­های حاکم از تسلط مردان بر زنان حمایت می­کند و با تأکید بر عرف و سنت است که این سلطۀ همسران مشروعیت می­یابد. (Barker and Allen 1976, p.154).

در این باب، نباید اهمیّت جامعه­پذیری نقش­های جنسیتی[3] در درون خانواده و پس از آن، در مدرسه را، که جامعه­پذیری ثانوی در آن انجام می­گیرد، به عنوان یکی از اجزا مهم ایدئولوژی سلطه بر زنان، نادیده گرفت (Ibid, p.160).

امکان دست­یابی زنان به اشتغال همچنین از نحوۀ تربیت و اجتماعی شدن آنان متأثر می­گردد. بدین معنی که، در پاره­ای از جوامع، از کودکی به زنان آموخته می­شود که در کسب موقعیت­ها و   مقام­های اجتماعی حایز شراط برابر با مردان نیستند. این تفاوت زن و مرد، از طریق تبلیغ الگوهای مشخصی از قالب­های رفتاری، مدام به آنان تلقین می­شود. زنان و مردان این جوامع به گونه­ای تربیت می­شوند که این پندار را که هرکدام آنان برای نقش و کار خاصی آفریده شده­اند پیدا   می­کنند و خود را با آن تطبیق می­دهند. نقش تربیتی در این جوامع به گونه­ای است که زنان را، به دلیل داشتن وضعیت جسمانی متفاوت با مردان، برای فعالیت­هایی در نظر می­گیرند که به توان جسمانی کمتر، ساعات کار کمتر و تخصص پایین­تر نیاز داشته­ باشد؛ در حالی که مردان برای مشاغل حساس کلیدی و دارای تخصص بالا در نظر گرفته می­شوند. (سفیری 1377، ص 61).

تربیت اولیه دختران آنان را جنس دوم می­سازد، والدین و معلمان نیز ناآگاهانه در ایجاد و تقویت چنین نگرشی در دختران موثرند. (همان، ص 86).

رسانه­های گروهی و مواد آموزشی در مدارس نیز اغلب اشتغال زنان و مردان را براساس تقسیم کار سنتی به تصویر درمی­آورند و در توصیف­های کلیشه­ای بر سنت تقسیم کار برحسب جنسیت تأکید می­کنند (یونیسف 1372، ص 11).

بدین قرار، علاوه بر خانواده و مدرسه که محیط اجتماعی کردن کودکان شمرده    می­شوند، بر اهمیّت نحوۀ عرضه و معرفی انواع فعالیت­ها و چگونگی روابط اجتماعی دختر و پسر در کتابهای درسی نیز باید توجه کرد. در این کتاب­ها نیز، در روابط میان اعضای خانواده، نوعی تقسیم کار برحسب جنسیت مشاهده می­شود و قابلیت­های زنان برای تعهد مشاغل گوناگون به وضوح مطرح نمی­شود تا هم دختران و هم پسران دانش­آموز با این قابلیت­ها آشنا گردند.انعکاس وظایف زن به ابتدایی­ترین و ساده­ترین صورت در کتاب­های درسی، به نوعی، کم اهمیّت جلوه دادن زمینه­های فعالیت اجتماعی زنان باید تلقی شود. تصاویر نمودار این فعالیت­ها به گونه­ای اختیار شده­اند که اشتغال زنان را در حد فعالیت­های کانون خانوادگی از قبیل پرستاری و آموزش نشان می­دهد.

در فضای فرهنگی جامعه نیز، ضمن آنکه مهم­ترین وظیفۀ زن خانه­داری شمرده می­شود، از میان انواع مشاغلی که زنان، با هدف اصلی کمک به اقتصاد خانواده، اختیار می­کنند، به ترتیب، معلمی و پزشکی مطلوب معرفی می­گردد، ضمن آن که انتظار می­رود زن، حتی اگر متمایل به ادامۀ کار باشد، در صورت مخالفت شوهر، از کار خود چشم­پوشی کند. (مرکز تحقیقات صدا و سیما 1374، ص 6).

نتایج مطالعات روان­شناسی اجتماعی نشان می­دهد که جایگاه حرفه­ای زن به میزان قابل توجهی از موقعیت خانوادگی و تلفیق نقش­های او در داخل خانه و خارج از آن متأثر است و میدان انتخاب او را از حیث فعالیت شغلی محدود می­سازد. کلاین برگ معتقد است که زنان بیشتر به کارهای مربوط به خانه علاقه نشان می­دهند و مشاغلی را می­پسندند که آنان را از امور خانه منفک نسازد و با طبیعت زنانه برحسب عرف جامعه بیگانه نباشد. (کلاین برگ 1363، ص 316).

بررسی انگیزه های انتخاب شغل معلمی توسط زنان در تحقیق حاضر نشان می دهد، که اهداف فرهنگی  زنان، از طریق جامعه و خانواده و مدرسه و رسانه های گروهی نهادینه شده و آنان شغل معلمی را بیشتر به دلیل علاقه به تدریس و برقراری ارتباط با اطفال و گرایش به ایفای نقش های تعلیماتی و حمایتی و مراقبتی مادرانه انتخاب می کنند. به عبارت دیگر، اعتقادات و ارزش های حاکم بر جامعه بر اشتغال زنان اثر می گذارد و محدوده خاص فعالیت های اقتصادی آنان را مشخص می سازد.

نتایج تحقیق در خصوص موافقت مرد با اشتغال همسر در خارج از خانه نشان می دهد که نزدیک به نیمی از مردان خانواده به دلیل برخورداری شغل معلمی از منزلت اجتماعی، 21 درصد به دلیل سوق زن به درک بهتر مسائل و مشکلات خانواده و 19 درصد به علت مشارکت زن در تأمین مخارج خانواده با اشتغال همسر خود به شغل معلمی موافق اند.

در مورد مخالفت با اشتغال ، به گزارش زنان معلم


  1. Pre-industrial Family
  2. dual career family (dual-worker)
  3. Sex role Socializatin
 
 

دانلود با لینک مستقیم

تحقیق زنان و سیاست - 13 صفحه وورد

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق زنان و سیاست - 13 صفحه وورد دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

تحقیق زنان و سیاست - 13 صفحه وورد


تحقیق زنان و سیاست - 13 صفحه وورد

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

زنان آشکارا از صحنه‌ی رسمی «سیاست» در بریتانیا غایب‌اند. با این که رهبر حزب محافظه‌کار، خانم تاچر، نخست وزیر است و از سال 1979 در این مقام بوده است، شمار زنان دیگری که در بریتانیای معاصر  از جایگاه سیاسی قدرتمندی برخوردار باشند اندک است عده‌ی بسیار کمی از زنان را می‌توان در میان رهبران اتحادیه‌های کارگری، نمایندگان مجلس یا مشاوران محلی دولت دید. تصور می‌شود زنان کم‌تر از مردان توانایی انجام کارهای سیاسی دارند و کم تر به سیاست علاقه نشان می‌دهند به نظر می‌رسد جامعه‌شناسی سیاسی از دیرباز این دیدگاه عرفی را درباره‌ی نسبت زنان با سیاست پذیرفته و به آن اعتبار علمی داده است .

به عقیده‌ی سلویا والبی (1988) در جامعه‌شناسی سیاسی چهار رویکرد به موضوع جنسیت وجود داشته است:

  1. زنان را با سیاست بی‌ارتباط دانسته‌اند یا هرگاه از زنان ذکری به میان آمده است برای رفتارسیاسی آنان در قیاس با مردان اصالت کم‌تری قائل شده‌اند؛
  2. به تصویر تحریف شده‌ی زنان در جامعه‌شناسی سیاسی و به ویژه در بررسی انتخابات انتقاد شده است .
  3. بررسی‌های فمینیستی درباره‌ی فعالیت سیاسی زنان انجام شده است؛
  4. سیاست ورزی جنسیتی مورد تحلیل قرار گرفته و علاوه بر فعالیت سیاسی زنان به مقاومت مردسالاری یعنی مبارزه‌ی قدرت میان فمینیسم و مردسالاری نیز پرداخته شده است.

ما می‌توانیم رویکرد پنجمی را به این چهار رویکرد بیافزاییم: تحلیل نقش دولت در خلق و حفظ  خانوده‌ی هسته‌ئی و نقش زنان در مقام همسر و مادر.

در این فصل به انتقادهای فمینیستی از جامعه شناسی سیاسی  مرد محور رایج و پژوهش‌های فمینیستی درباره‌ی فعالیت سیاسی زنان می‌پردازیم.

 

زنان و انتخابات

به نظر سیلتانن و استان ورث ((1984) ظرفیت سیاسی زنان در متون مرد محور متداول دست کم گرفته شده است پژوهش‌های مردمحور نه مشارکت زنان در سیاست را کم‌تر از مردان قلمداد می‌کند و علایق و خواست‌های زنان را بیش‌تر بازتاب تعهدات اخلاقی یا خانوادگی جلوه می‌دهد تا موضع اصیل سیاسی برای مثال گفته می‌شود که توجه مردان به میزان دستمزد و ساعات کار است در حالی که زنان بیش‌تر به شرایط کار توجه دارند اما به نظر سیلتانن و استان ورث در این متون تفاوت رفتار سیاسی مردان و زنان بیش از اندازه بزرگ نمایی شده است و با وجود توجه به تأثیر قلمرو خصوصی بر رفتار سیاسی زنان از احتساب تأثیر قلمرو خصوصی بر رفتار سیاسی مردان چشم پوشیده‌اند. از نظر رفتار زنان در انتخابات به ادعای پژوهش‌گران مرد محور زنان در قیاس با مردان کم‌تر رأی می‌دهند محافظه‌کارترند، تزلزل رأی بیش‌تری دارند و بیش‌تر تحت تأثیر شخصیت‌ها قرار می‌گیرند اما فمینیست‌ها با بازنگری نوشته‌ها و یافته‌های پژوهشی نشان می‌دهند که این نتیجه‌گیری‌ها در واقع بر شواهد بسیار سستی استوار شده است.

سوزان بٌرک و جین گراس هولتز (1974) اظهار داشته‌اند که تحقیقات مرد محورانه غالباً داده‌ها را تفسیر کرده و فرضیاتی را بنا نهاده‌اند که با عقاید پیشین ایشان دربار‌ه‌ی رفتار سیاسی زنان «جور در بیاید» بٌرک و گراس هولتز نخست به «چسباندن پانوشت‌هایی» اشاره می‌کنند که در آنها می‌توان نظراتی درباره‌ی موضع‌گیری سیاسی زنان اظهار کرد که یا منابع ارجاعی خودشان آنها را تایید نمی‌کند یا روایتی ساده‌انگارانه و گمراه کننده از اصل مطلب است اشاره‌ی بعدی آن دو به تصوری است که عقاید و رفتار سیاسی زنان را به ویژه در انتخابات متأثر از مردان (به ویژه شوهرها) می‌داند اما عکس آن را قبول ندارد نکته‌ی دیگر وجود اصل بی‌چون و چرایی است که رفتار پخته‌ی سیاسی را رفتاری می‌داند که مردان دارند یعنی نگرش‌ها و گزینه‌ها و شیوه‌ی مشارکتی که خاص مردان است رفتار زنان اگر با این اصل تفاوت کند ناپخته شمرده می‌شود چهارم این که تصور می‌شود علایق سیاسی زنان در چهارچوب نقش مادری آنها جای می‌گیرد و در نتیجه توان سیاسی آنان را محدود می‌دانند داوس و هیوز (1975) نیز نشان داده‌اند که استناد به این واقعیت که زنان از مردان محافظه‌کارترند غالباً با تکیه بر داده‌هایی است که در نهایت گویای تفاوت‌های چندانی نیست.

گوت و راید (1975) قبول ندارند که به استناد میزان مشارکت سیاسی زنان بتوان حکم کرد که به استناد میزان مشارکت سیاسی زنان بتوان حکم کرد که زنان کم‌تر از مردان آگاهی سیاسی دارند یا کم‌تر به سیاست علاقه نشان می‌دهند. به نظر این دو شواهد حاکی از آن است که احزاب سیاسی، اتحادیه‌های کارگری و معیارهای مشارکت سایسی با علایق و نیازها و فرصت‌های بسیاری از زنان هم خوانی ندارند زمان برگزاری جلسات اتحادیه‌های کارگری و احزاب غالباً به گونه‌یی تنظیم می‌شود که حضور و مشارکت در آنها برای زنانی که تعهد خانگی دارند دشوار است. شرکت در گپ‌های دوستانه پس از خاتمه‌ی این جلسات که به بحث و جدل درباره‌ی مسائل مهم و جدی می‌گذرد نیز برای زنان آسان نیست مردان اغلب معتقدند مسایلی که برای زنان اهمیت اساسی دارد در مقایسه با مسائل مورد توجه مردان کم اهمیت‌تر یا به نوعی «کم سیاسی» است در واقع بعضی از مسایلی را که برای زنان بسیار حیاتی است وابسته به نقش طبیعی ایشان می‌دانند و اصولاً نیازی نمی‌بیند که در دستور کار سیاست قرار گیرد. از جمله مواردی که با این نگرش تعبیر شده مسائل مربوط به محیط کار است مانند مرخصی زایمان با حقوق، درخواست برای  ایجاد مهدکودک در محل‌های کار، برنامه‌های تفریحی برای کودکان در زمان تعطیلی مدارس، و مرخصی ساعتی برای رسیدگی به فرزندان بیمار. با طرح «حق مادری» (پرداخت دستمزد به زنان برای انجام وظیفه‌ی پرورش فرزندان که ملت بر دوش ایشان گذاشته است) نیز با همین نگرش برخورد شده است و زنان متاهلی که همسر بیمار یا معلول داشتند برای آن که امکان مطالبه‌ی مستمری تیمارداری (ماهانه 23 پوند برای پرستاری از شخصی که مستمری از کارافتادگی دریافت می‌کند) را بیابند ناگزیر دست به دامن کمیسیون اروپا شدند زنان ناگزیر بوده‌اند برای به کرسی نشاندن اهمیت سیاسی مسایلی مانند حق سقط جنین، جلوگیری از آبستنی، دستمزد مساوی و امثال آن دست به مبارزه بزنند با وجود این نگرش، و با توجه به تعداد اندک زنان نامزدِ نمایندگی در انتخابات ملی یا انتخابات داخلی اتحادیه‌ها، شاید عجیب نباشد که مشارکت سیاسی زنان به اندازه‌ی مردان نیست.

با این هم پژوهش‌های دقیق‌تر نشان داده است که در رفتار انتخاباتی زنان تفاوت‌های جنستی عامل اصلی به شمار نمی‌آید و طبقه‌ی اجتماعی شاخص مهم‌تری است برای مثال، چنین القا شده که زنان کم‌تر از مردان رأی می‌دهند و بر همین اساس نتیجه گرفته‌اند که زنان به سیاست کم‌تر علاقه دارند اما احتمال رأی دادن افراد سالمند به لحاظ آماری کم‌تر از احتمال رأی دادن جوانان است و تعداد زنان سالمند از مردان سالمند بیش‌تر است وقتی سن برای رأی دهندگان را به حساب نیاوریم این تفاوت ظاهری در عمل از میان می‌رود (کرو و دیگران 1979؛ رٌز 1976). اغلب گفته‌اند که زنان در رأی دادن تحت تأثیر گزینه‌های شوهر خود قرار می‌گیرند (لازارزفلد و دیگران 1968) اما بهترین نتیجه‌یی که از شواهد می‌توان گرفت دو جانبه بودن این تأثیر است (مک کوبی و دیگران 1954، وینر 1978، پرندی 1986) تصور می‌شود که زنان از مردان محافظه‌کارترند یعنی بیش‌تر احتمال دارد به حزب محافظه کار رأی بدهند گوت و راید (1975) یادآوری کرده‌اند که از سال 1945 تاکنون تفاوت‌های جنسیتی در رفتار انتخاباتی همیشه اندک بوده است در واقع در بعضی انتخابات عمومی زنان حزب کارگر را به محافظه‌کار ترجیح داده‌اند مثلاً در 1945 (دورانت 1966) و در1964 (باتلر و کینگ 1965) از این گذشته، در هر دو انتخابات عمومی سال‌های 1979 و1983 مردان بیش از زنان به حزب محافظه‌کار رأی دادند.

کارشناسان علوم سیاسی به طور کلی چندان توجهی به رفتار سیاسی زنان نداشته‌اند و عموماً فرض براین بوده که زنان به مسائل سیاسی کم‌‌تر توجه دارند چون علایق اصل ایشان در قلمرو خانگی واقع شده است اما همین تقسیم جهان به دو قلمرو عمومی و خصوصی یا خانگی خود مسئله‌یی سیاسی است و این ادعا که نگرانی درباره‌ی شرایط کار، آموزش کودکان، امکان سقط جنین و غیره جنبه‌ی اخلاقی دارد و نشانه‌ی توجه سیاسی نیست به نوبه‌ی خود بر نوعی ارزش داوری آشکار و از بسیاری جهات تحقیر‌آمیز دلالت می‌کند (سیلتانن و استان ورث 1984). در واقع ممکن است و در عمل هم پیش می‌آید که تجربیات زنان با مردان فرق کند و بنابراین رفتار سیاسی ایشان شکل دیگری به خود بگیرد بسا ممکن است که کاهش بودجه‌ی آموزش و بهداشت و خدمات اجتماعی بر زنان بیش از مردان  تأثیر بگذارد یا دست کم زنان بیش از مردان از پی آمدهای چنین سیاستهایی آگاه باشند به اعتقاد دوروتی اسمیت (1979) زندگی زنان را شرایطی رقم می زند که از «حالت انتزاعی» مباحث ذهنی کم‌تر نصیب برده است تا از واقعیت‌های عینی‌یی که بستر این مباحث است؛ شاید مردان درباره‌ی آموزش یا مراقبت‌های بهداشتی صاحب نظر باشند اما بردن بچه‌ها به مدرسه یا نزد پزشک در عمل با زنان است پس مسایلی مانند ساعات کار، ایجاد مهدکودک، تسهیلات جلوگیری از آبستنی و امثال آن ممکن است نادیده گرفتن یا حواله دادن آنها به اخلاقیات قلمرو خانگی به معنای نادیده گرفتن بنیانی است که بسیاری از زنان گزینه‌های سیاسی خود را برآن استوار می‌کنند و سرانجام این که می‌توان استدلال کرد که اگر زنان واقعاً کم‌تر از مردان به صحنه‌ی عمومی سیاست علاقه نشان می‌دهند- حکمی که پشتوانه‌ی تجربی محکمی ندارد شاید به این دلیل است که زنان با دیدی واقع‌گرا احساس می‌کنند که نمی‌توانند برروند حوادث تأثیری بگذارند چون


دانلود با لینک مستقیم

تحقیق زنان و قشربندی - 32 صفحه وورد

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق زنان و قشربندی - 32 صفحه وورد دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

تحقیق زنان و قشربندی - 32 صفحه وورد


تحقیق زنان و قشربندی - 32 صفحه وورد

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

امروزه تمامی اندیشمندان توسعه براین موضوع که مهم­ترین پیش نیاز توسعه مشارکت همۀ   انسان­هاست، توافق نظر دارند. منظور از توسعه، تعالی انسانهاست و در تعالی انسانها همۀ ابعاد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ملحوظ شده است. مطمئناً جامعه­ای که می­خواهد به توسعه دست یابد، به جای اینکه صرفاً به عوامل مادی متکی باشد باید در جهت تعالی انسانها و کاهش نابرابری­ها بکوشد؛ نابرابری­هایی در همۀ ابعاد سیاسی، اقتصای، اجتماعی و نابرابری­هایی که معیار آن جنسیت انسانهاست.

در کشور ما تجربۀ نیم قرن تجربۀ برنامه­ریزی و تحول در دیدگاهها و استراتژی­های توسعه نشان داده است که کاهش نابرابری­ها در درآمد و مصرف و کاهش نابرابری­ها در ابعاد سیاسی و اجتماعی با هدف افزایش مشارکت داوطلبانۀ همۀ انسانها چه زن و چه مرد یک ضرورت بوده و انگیزۀ نیرومندی در فرآیند توسعه محسوب می­گردد. ولی متأسفانه هنوز یکی از نابرابری­های تکان­دهنده در توسعۀ انسانی تفاوت­ها براساس جنسیت می­باشد. اگرچه در کشورهای صنعتی، فاصلۀ جنس­ها در زمینه­های آموزش و بهداشت کاهش یافته است اما در اشتغال و دستمزدها کماکان باقی است. زن­ها سهم کمتری از درآمد ملی را به دست می­آورند. به این ترتیب با همۀ پیشرفت­ها هنوز فاصلۀ زنان و مردان زیاد است.

تودة زنان در جامعة ایرانی طی سالهای متمادی در مناسبات اجتماعی و سیاسی در حاشیه نگهداشته شده و نقش آنان در عرصه­های اقتصادی نادیده گرفته شده است. ولی با گسترش امکانات سوادآموزی برای زنان و ارتقاء سطح سواد آنان، پایگاه اجتماعی، اقتصادی زنان در چند دهة اخیر دچار تحولاتی شده و زنان با دست یافتن به خودباوری و توانمندی­های خود، سهم بیشتری را از مدیریت خانه و جامعه­ طلب کرده­اند.

امروزه با حضور بیشتر زنان در عرصه­های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، ارزشهای اجتماعی و فرهنگی جامعه دگرگون شده و با ایجاد تحول در نگرش زنان نسبت به پایگاه و موقعیت خود در جامعه، انتظارات آنان نیز افزایش یافته است. در سالهای اخیر با ارتقای سطح آگاهی زنان و افزیش سهم مشارکت آنان در عرصه­های مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، نظام­های ارزشی و رفتارهای اجتماعی متفاوتی در عرصه­های فرهنگی جامعه ایجاد شده و تغییرات اجتماعی وسیع­تری را نیز در آینده نوید می­دهد.

از ویژگی های دنیای امروز تغییرات و تحولات سریع اجتماعی است. این تغییرات در حوزه فکر و فرهنگ روندی پرشتاب داشته است. در عصر حاضر شاهد مسائل متعدد و متفاوتی در خصوص انسان امروز به طور عام و انسان با توجه به ویژگی های جنسیتی اش به طور خاص بوده است.

تحولات اواسط قرن نوزدهم، که به شکل گیری قواعد جدید نهاد فرهنگی در سطوح جهانی انجامید و با مفهوم عقلایی شدن فرآیند امور، به الگوهای یکپارچگی همچون نهادها و سازمان ها قوام بخشید، موجب شد مفاهیم جدیدی با کارکردهای جدید مانند ملت – دولت ، حق مشروعیت، حقوق زنان و نظایر آن بوجود آِید. عملکرد نهادها و سازمان ها در ابعاد جهانی سبب شد تا چارچوب مشترکی برای مباحث جهانی شکل گیرد. اگر چه فرهنگ جهان عمیقاً در سنت اروپایی ریشه دارد و علم و فلسفه با عصر روشنفکری عمومی از سال 1648 میلادی آغاز می شود، با این حال، دوره معاصر چشم انداز تازه ای بر عصر روشنفکری عمومی گشوده است. 

برگزاری نشست های بین المللی و شکل گیری جنبش های حامی جریانات فکری جهانی سبب شد تا مناسبات سیاسی جدیدی در جهان شکل گیرد. بعد از جنگ جهانی دوم، چنین ساختاری کاملاً فراگیر شد، به طوری که بسیاری از دولت ها و افراد، همگام با این فرآیند ، اقدام به تأسیس نهادهایی با اهداف مشترک کردند. به این ترتیب، سازمان جدید متأثر از جریانات فکری معاصر شکل گرفتند.  گروه های فمنیستی، جنبش های زیست محیطی و سایر تشکل های غیردولتی به حضور مقتدرانه یک سیاست واحد جهانی کمک کردند. در نظریه سیاست جهانی ، مباحثی همچون آزادی، عدالت ،‌ برابری ، و حقوق زنان فراگیر شد تا جامعه جهانی به جامعه ای همگن تبدیل شود. چنین جامعه ای دارای مجموعه ای از قواعد و چارچوب های مورد توافق در ابعاد جهانی است تا حرکت های پراکنده را به سوی جنبش های متحد و یکپارچه رهنمون سازد. به این ترتیب، هویت ملی، ساختارها ، و زنان با سیاست های جهانی منطبق می شوند.

آثار جهانی شدن بر زنان پیچیده و اغلب متناقض است . گروهی از اقتصاددانان ، با تأکید بر ابعاد مثبت جهانی شدن، معتقدند که زنان عمدتاً منافع قابل توجهی از اصلاحات اقتصادی بدست آورده اند. از دیدگاه آنان جهانی شدن به طور فزاینده ای موجب افزایش درآمد زنان شده است. یکی از مهم ترین فرصت های حاصل از جهانی شدن برای زنان افزایش نرخ اشتغال است. در بسیاری از موارد نرخ مشارکت نیروی کار زنان همگام با مردان افزایش یافته است.

جهانی شدن با تسریع روند صنعتی شدن، موجب جذب بیشتر نیروی کار زنان به صنعت در کشورهای در حال توسعه شده است (رضوی، 2001: 23) . همچنین موجب بروز پاره ای تغییرات در بازار کار و افزایش تقاضا برای نیروی کار زنان ، و افزایش آموزش و بهره وری و نیز کاهش موالید شده است (اورلف،‌ 2002: 2-1)

همچنین جهانی شدن ، از طریق گسترش وسایل ارتباط جمعی و توسعه ارتباطات ، موجب افزایش سطح آگاهی زنان می شود تا آنان فرصت مناسب برای اثبات خود و نیز حق انتخاب بیشتری داشته باشند.

ولی از سوی دیگر، بکستر[1] و مان[2] ، با طرح بحث نادیده انگاشتن زنان[3] در فرایند جهانی شدن، معتقدند که بخش بزرگی از نیروی کار زنان به عنوان نیروی غیررسمی در فرایند تولید به فراموشی سپرده می شود. همچنین ،‌ تضعیف تعادل جنسیتی[4] ، با اختصاص بیشترین حجم حمایت های بهداشتی و آموزشی و خدمات ترویجی به مردان در مقایسه با زنان، در فرایند جهانی شدن شدت می یابد.

آثار و پیامدهای اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی جهانی شدن بر زنان کشور ما نیز نمی تواند از این قاعده مستثنی باشد. ویژگی های کارکردی زنان ایران نشان می دهد که به دلیل محدودیت های اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه زنان و تجربیات جهانی حاصل از جهانی شدن، تهدیدهای فراروی زنان کشور بیشتر از فرصت های پیش روی آنان است.

مسائل زنان ، از دیرباز جزء مسائل مهم جوامع از جمله جامعه ایران بوده است. این امر در سال های پس از انقلاب صنعتی و تحقق مدرنیته ، در کلیه جوامع از امتیاز و ویژگی بیشتری برخوردار گردید. منتهی در ایران خصوصاً پس از انقلاب اسلامی، با تعریف صحیح از رسالت زنان  در جامعه اسلامی و ایجاد بستر لازم و مناسب برای مشارکت آنان در امر حکومت ، اهمیت و حساسیت مضاعفی یافت.

عوامل فرهنگی در همه جوامع به عنوان یک عامل تأثیرگذار در شکل گیری پدیده های اجتماعی شناخته شده اند. عوامل فرهنگی بر روابط انسانی حاکم بر جوامع – وضع قوانین – نگرش افراد در زمینه شیوه زندگی و شخصیت افراد تأثیرگذار است. مسئله زنان همواره به عنوان یک پدیده اجتماعی و به عنوان یک متغیر وابسته به طور جدی تحت تأثیر عوامل فرهنگی می باشد.

فرهنگ جوامع حکایت از آن دارد که کلیۀ فرهنگ­ها در زمانهای مختلف، مردم را براساس جنسیت طبقه­بندی کرده­اند. جنسیت در فرهنگ­های گوناگون به شیوه­های متفاوت تفسیر و ارزشگذاری می­شود.اصل مهمی که امروزه مطرح است ، نه تفاوت های جنسی میان زن و مرد ، بلکه رفتارهای جنسیتی مربوط به زن و مرد است.  این مجموعه باورها دربارۀ جنسیت، یا کلیشه­های جنسیتی، در چگونگی ادراک ما، هم از خودمان و هم از دیگران، نقش مهمی ایفا می­کند. علاوه بر این، کودکان نیز کلیشه­های جنسیتی نهادینه شدۀ فرهنگی را در سنین اولیۀ رشد می­آموزند. کلیشه­های فرهنگی در شکل دادن به هویت جنسی فرد مهم­اند. کلیشه­ها یا تصورات قالبی فرهنگی حکایت از تفاوت فاحشِ میان زن و مرد دارد. مردان در این قالب­های ذهنی، فعال یا تأثیرگذار تلقی شده و زنان پیرو و وابسته به مردان وانمود می­شوند.

والدین با تولد نوزادان برحسب دختر یا پسر بودن آنان، انتظارات متفاوتی را که مورد قبول فرهنگ جامعه است بروز می­دهند. به این ترتیب کودکان در سنین بسیار پائین به اطلاعاتی دربارۀ جنسیت دست می­یابند که از طرف خانواده به آنان آموخته شده است.

در دو سالگی، کودکان براساس جنسیت خود، رفتارها و صفات خاص آن جنسیت را بروز      می­دهند. کودکان قبل از شش سالگی، در مقایسه با بزرگسالان، باورهای جنسیتی قوی­تر دارند.

پژوهش­های انجام شده درخصوص باورهای جنسیتی کودکان و بزرگسالان مؤید این نکته است که جنسیت مقولۀ مهم و پرقدرتی در درک ما از جهان است. جامعۀ ما به مقدار زیادی با سوگیری جنسیتی مواجه است و کودکان به سرعت رفتارهای مربوط به جنسیت را فرا می­گیرند. رسانه­های گروهی، تلویزیون، سینما، نشریات و کتاب­های داستانی هم منعکس­کنندۀ کلیشه­های فرهنگی­اند و هم به آنها جهت می­دهند.

براساس تحقیقات دهۀ1960، زنان درعناوین، شخصیت­های اصلی وتصاویر کتاب­های مشهور کودکان نقش بسیار کم­رنگی داشته­اند.

نگاهی تاریخی به تمدن و فرهنگ بشر، نشانگر آن است که کلیۀ فرهنگ­ها در زمانهای مختلف، مردم را براساس جنسیت طبقه­بندی کرده­اند. جامعه­شناسی جنسیت به بررسی موقعیت زنان و مردان از نظر فرهنگی و اجتماعی می­پردازد. در این رشته­ از جامعه­شناسی به زن نه به عنوان جنس که از نظر بیولوژی با مرد متفاوت است بلکه به زن به عنوان فردی با نقش­های متفاوت در مناسبات اجتماعی نگاه می­کند.

بحث جنسیت و توسعه که مرتبط با علم برنامه­ریزی و توسعه است بیشتر در دهۀ 1980 در کشورهای درحال توسعه مطرح شده است. این بحث در ابتدا با تأکید بر توسعه اقتصادی و اشتغال زنان و روابط بازار کار آغاز شد، اما به مرور در همۀ ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به طرح مسئله پرداخت.

لذا تحلیل روابط جنسیتی، تقسیم کار، تعریف حدود و حقوق و مسئولیت­های زنان و مردان در خانواده و جامعه، متناسب با باورهای صحیح و خصوصیات فرهنگی و مذهبی جوامع، نقطۀ آغاز مهمی برای درک عدم توازن دسترسی به منابع اجتماعی و اقتصادی بوده وبرای دستیابی به   برنامه­ریزی­های توسعه، پیش شرطی ضروری است.

در اغلب تحقیقات جامعه­شناسی، به فعالیت زنان در حوزۀ کانون خانوادگی، چنان که باید و شاید توجه نمی­شود و غالباً اشتغال زنان به خانه­داری کم اهمیت­تر از اشتغال مردان تلقی می­گردد. اهمیت کار زنان در محیط خانوادگی، هر چند علاوه  جنبه­های اقتصادی دارای آثار اجتماعی مثبت گوناگونی است، هنوز شناخته نشده است. از این رو، مسئولیت­های آنان در خارج از کانون خانوادگی به حساب نمی­آید و بار وظایف خانه­داری را سبک نمی­سازد و همین امر از جمله عوامل مهم نابرابری در تقسیم کار درون خانواده می­گردد. به رغم نابرابری موجود در تقسیم وظایف خانگی، افزایش روزافزون مشارکت زنان در تأمین نیروی کار اجتماعی در خور توجه است. افزایش اشتغال زنان از یک سو، در تغییر الگوهای خانوادگی موثر است و از سوی دیگر، تغییر الگوهای ناشی از تحولات ساختاری خانواده و نیز بازتاب آن در مناسبات اجتماعی را آشکار می­سازد. این واقعیتی است که جامعه ما، از یک سو، با فشار الگوهای سنت مدارانه در زمینه  نقش­های زن و مرد و تقسیم کار مبتنی بر جنسیت روبروست و از سوی دیگر، مشارکت بیش از پیش زنان در مسئولیت و مشکلات زندگی خانوادگی و پذیرش نقش­های اقتصادی و اجتماعی گسترده­تر از جانب آنان را می­طلبد.

به هرحال محرز است که اشتغال زنان، به ویژه زنان شوهردار و دارای فرزند که برای ایجاد تعادل میان الزامات شغلی و نقش­های همسری و مادری پیوسته در تلاش­اند، در وظایف و مناسبات درون خانواده تأثیر قابل ملاحظه­ای دارد که در روابط و کارکردهای زندگی اجتماعی بیرون از کانون خانوادگی آنان نیز منعکس می­گردد. هر چند اشتغال زنان به مروز زمان، تا حدود زیادی، در جامعه پذیرفته شده است، آن تحول فرهنگی که برقراری هماهنگی میان این اشتغال و تقسیم وظایف و مسئولیت­ها در حوزۀ خانواده را ایجاب می­کند، چنان که باید و شاید تحقق نیافته است. بدین لحاظ، بررسی و شناخت چگونگی تأثیر اشتغال زنان در امور خانوادگی و حیطه مسئولیت­ها و وظایف آنان در خانواده ضروری است.

با توجه به اهمیت موضوع ، مقاله حاضر بر اساس سه هدف مشخص زیر مورد بررسی قرار می گیرد:

  1. شناخت تأثیر اشتغال زنان در الگوهای رفتاری در اجتماع پذیری کودکان
  2. شناخت تأثیر اشتغال زنان در تعیین حدود و وظایف و اختیارات آنان در خانواده
  3. شناخت تأثیر اشتغال زنان در روابط و مناسبات با همسر

 

نابرابری جنسی

نگاهی­به تاریخ تمدن و فرهنگ جوامع بشری نشان می­دهدکه نابرابری همواره واقعیتی توجیه­ناپذیر بوده است. در میان نابرابری­ها، نابرابری میان زن و مرد از جمله مواردی است که در طول تاریخ بشر به طور مستمر مطرح بوده است. تفاوت­های اجتماعی از قبیل شیوۀ زندگی و فرصت­ها و امتیازهایی که جامعه برای افراد قائل می­شود، موجب پیدایش نابرابری­اند. در مورد وجود نابرابری، نظریات متعددی وجود دارند. «افلاطون» و «ارسطو»، ریشۀ نابرابری را در سرشت انسان­ها جستجو می­کنند. «روسو» بر این عقیده بود که زنان به طور ذاتی از نظر عقل و شعور پائین­تر از مردان قرار دارند و این دلیلی برای تسلط مردان و زیردست بودن زنان است و می­بایست نقش مسلط در خانواده به خاطر عدم توانایی زنان به مردان واگذار شود. اولین جایی که روسو اصول مردسالاری را مطرح می­کند، نهاد خانواده است. او کنترل زندگی زن را توسط رئیس خانواده (مرد) ضروری­ می­داند. به عقیدۀ روسو، زن نمی­تواند دارای شخصیتی مستقل باشد و از استقلال رأی، قدرت انتخاب، تصمیم­گیری و استقلال اقتصادی بی­بهره است.

از نظر روسو، فضای محدود خانه، جایگاه مناسب زنان است و بدیهی است در این شرایط، زنان از هیچ­گونه امکاناتی برای شرکت در اجتماعات و حق زندگی مدنی برخوردار نیستند.

«جان استوارت میل» برخلاف «روسو» که از نظام پدرسالاری دفاع می­کند، از وجود تبعیض­های شدید دربارۀ تحصیل و آموزش و کمبود یا نبود فرصت­های شغلی برای زنان در جامعه گفتگو می­کند. به اعتقاد «میل»، گسترش آموزش و در اختیار نهادن فرصت­های شغلی برای زنان، دارای منافع و تأثیرات مهمی در جامعه است. بنابراین، «میل» با تعریف کارکردگرایی طبیعی زنان در فلسفه «ارسطو» و «روسو» که منشأ تفاوت رفتارهای زن و مرد و توانایی عقلی آنها را عاملی طبیعی می­دانستند، مخالفت می­ورزد و تفاوت رفتاری مرد و زن را در جوامع وابسته به نوع و کیفیت آموزشی و محیطی آنها می­داند. «میل» برخلاف «روسو»، می­داند که بدون شرکت زنان در سرنوشت خودشان، هیچ موفقیت و پیشرفتی برای خانواده حاصل نخواهند شد. گرچه استوارت میل یکی از اندیشمندان پیشرو و اولیۀ فمینیستی بود، اما با دفاع از نظام سنتی خانواده، با صراحت این نظر را دنبال می­کرد که اگر کسب درآمد زنان باعث شود تا آنان از کارهای خانه و پرورش کودکان باز بمانند، بهتر است که از آن چشم بپوشند. «میل

 

دانلود با لینک مستقیم

تحقیق زنان و بزهکاری - 90 صفحه وورد

اختصاصی از کوشا فایل تحقیق زنان و بزهکاری - 90 صفحه وورد دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

تحقیق زنان و بزهکاری - 90 صفحه وورد


تحقیق زنان و بزهکاری - 90 صفحه وورد

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

پیشرفت علم و تکنو لوژی در پایان قرن بیستم و فرا رسیدن عصری جدید رویکرد جهان به سوی استفاده بیشتر از علم و دانش بشری در حل مشکلات و معضلات بشریت را ایجاب می نماید.

هر چه پیچیدگیهای صنعتی و توجه کشورها به تولید مطلق جدا از مسایل معنوی و بازتابهای آن بیشتر گردد لزوم عنایت به از خود بیگانگی انسانها در عصر ماشین افزون تر می گردد.

بعد از تحول، و انقلاب صنعتی دررفتارهای اجتماعی تغییراتی  به وجود آمده و بسیاری از نا بسا مانیها اجتماعی و آسیبهای فردی و گروهی درجامعه مانند اعتیاد، فساد اخلاقی، طلاق و....... را بطور معمول رایج، بنیاد هزاران خانواده را به خطر انداخته  و دستخوش اضمحلال نموده است.

بدیهی است هر چه آسیبها و پدیده مشابه آن بر خانواده و افراد جامعه بیشتر باشد میزان بهروری جامعه از نیروی خود کمتر و ضایعه آن بیشتر خواهد بود لذا ابتدا شناخت این تنگناها و پیدا نمودن بهترین راه حل اولین قدم در مقابله با این بحران است که تنها از طریق انجام پژوهشهای علمی میسر می گردد.

خوشبختانه رویکرد مسوولین در برخورد با این گونه مسایل منطقی در خور تحسین است. چه اینکه در نظام جمهوری اسلامی زندان تنها برای نگهداری زندانیان در نظر گرفته نشده بلکه محلی برای تهذیب اخلاق و تغییر رفتار مجرمان تلقی شده است.به همین جهت انجام اینگونه تحقیقات به طور یقین می تواند راه گشای نهادها و سازمانهای ذیربط در رفع بسیاری از مشکلات اجتماعی خصوصا در مسائل تربیتی و اصلاحی باشد.

تحقیق حاضر سعی دارد تا ضمن بررسی عوامل فردی خانوادگی، اجتماعی و وضعیت روانی زنان زندانی در مقایسه با زنان بهنجار با اتخاذ رویکرد علمی به مسائل، ضمن شناخت مشکل، راه حلهای عملی در حل آن را بیان دارد.(الوندی،1378).امروزه جرم و بزهکاری ارتباط زیادی با جرم شناسی دارد. در جرم شناسی به عوامل جرم زا، شرایط و محیطی که جرم در آن اتفاق افتاده و خصوصیات و شخصیت مجرم توجه می شود و سعی می گردد اثرات متقابل محیط بر روی شخص و یا شخص بر روی اجتماع و همچنین انگیزه های ارتکاب ، جرم شناسی شوند.ارتکاب جرم پدیده ای است که معلول عوامل متعدد فردی، روانی، اجتماعی است. از جمله عوامل مؤثر وضعیت روانی و ویژگیهای شخصیتی فرد مجرم است، که شناخت دقیق ویژگیهای شخصیتی می تواند در شناسایی بهتر افرادی که در معرض ارتکاب جرم قرار دارند مفید باشد.اغلب جرم شناسان بر این عقیده اند که مردان و زنان همانطوریکه از نظر جسمی و بیولوژیک با هم متفاوتند از نظر روانی و اجتماعی نیز با یکدیگر تفاوتهایی دارند که این باعث تفاوت در نوع و میزان ارتکاب جرایم می شود.

توجه به این نکته ضروری است که فرهنگ هر جامعه و نوع نگرش و طرز تلقی هر جامعه نسبت به زنان و مردان و نقش و وظیفه ای که از هر یک انتظار می رود در شکل گیری شخصیت و نحوه رفتار و عمل آنها تأثیر اجتناب ناپذیری دارد، که ممکن است تفاوت بین میزان و نوع جرایم ارتکابی توسط هر یک از دو جنس را سبب گردد.

 

جرایم خاص زنان

الف – جرایم علیه اشخاص دیگر:

زنان معمولاً شوهر، معشوق و یا رقیب عشقی خود را به قتل می رسانند. قتل پدر بسیار نادر است  و در صورت ارتکاب قتل اظهار ندامت ننموده و از انتقام جوئی خود راضی به نظر می رسند. غالبا زنان از طریق استفاده از سموم، رقیب یا مزاحم خود را مسموم می کنند.

قتل نوزادان و اطفال به علت اختلافات خانوادگی و یا علل دیگر در حالت روانی و غیر عادی از جرایم خاص زنان است.در کشورهائی که سقط جنین ممنوع است، سقط جنین نیز از جرایم ارتکابی خاص زنان به شمار می رود.

ب – جرایم علیه اموال :

زنان در جرایم مالی  سهم مهمی دارند. آمارهای ارائه شده در زمان جنگ جهانی اول و دوم حاکی است در مناطقی که زنان به جای مردان کار می کردند نسبت ارتکاب جرم آنان به طرز محسوسی افزایش داشته است.

اقدام به سرقت های گروهی از فروشگاه های بزرگ ، و اخاذی با کمک شوهران خود و نگهداری اموال مسروقه بین زنان بزهکار رایج است.

ج – جرایم دیگر

افترا، سوگند خوردن و شهادت دروغ در بین زنان متداول است، بخصوص مادران که برای حفظ منافع فرزندان مرتکب چنین عملی می شوند.

تشویق دیگران بویژه کودکان به فحشاء و ولگردی از جمله جرایمی است که زنان بیشتر از مردان مرتکب می شوند. زنان معتاد در توزیع مواد مخدر شرکت کرده و گاه کودکان را به این امور وادار می کنند.

اقسام سرقت زنان :

1- جیب بری :

زنان جیب بر در فروشگاههای بزرگ و مراکز خرید اقدام به سرقت می کنند و غالبا لباسهای فاخر می پوشند و خود را کاملا آراسته و متشخص نشان می دهند.

2- سرقت از منازل:

در این نوع سرقت معمولا زنان به عنوان شریک جرم با سارق اصلی همکاری می کنند و کمتر دیده شده که زنان به تنهائی به سرقت منازل بروند. البته در مواردی که به عنوان مستخدم در منزلی مشغول به کار هستند به تنهائی اقدام به سرقت می کنند و اغلب اشیاء سبک و قیمتی را می ربایند.

3- سرقت از مغازه ها:

سرقت از مغازه ها از بزه های رایج زنان است که در کلیه کشور ها دیده شده است  و در شهرهای پر جمعیت بیشتر است . زنان بیشتر از طریق فریب فروشنده ها از مغازه ها سرقت می کنند و معمولا به 2 صورت این کار را انجام می دهند :

1 - زدن دخل ( صندوق پول ) که عموما زنان با اغفال فروشنده و دور ساختن او از پشت صندوق پول ا ین کار را انجام می دهند.

2- دزدیدن اشیاء موجود در مغازه که عموما زنان بزهکار حرفه ای یا معتاد غالبا به صورت گروههای 3 نفری وارد مغازه شده و یکی یا دو نفر از آتها صاحب مغازه را سرگرم یا فریب می دهند و دیگری به سرقت می پردازد.

4- سرقت اتومبیل :

این نوع سرقت مخصوص مردان است و زنان یا دختران معمولا به صورت معاونت در این نوع سرقت شرکت می کنند به طوریکه با سوار شدن به عنوان مسافر یا موارد دیگر راننده را اغفال کرده و همکاران او دست به سرقت می زنند.

5- سرقت مسلحانه:

در این نوع سرقت نیز زنان بصورت معاونت یا به عنوان طعمه شرکت می کنند و عموما این نوع سرقت مخصوص مردان است .

 

 

فحشاء

فحشاء را می توان به عنوان برآوردن خواهشهای جنسی در برابر پول تعریف کرد. واژه روسپی (1)  در اواخر قرن 18 متداول گردید. در دنیای باستان اکثر کسانی که در برابر پاداش اقتصادی خواهشهای جنسی را بر آورده می کردند روسپیان در باری ، معشوقه های خانگی یا کنیزان بودند. روسپیان درباری  و کنیزان اغلب موقعیت بالایی در جوامع قدیمی داشتند. یکی از جنبه های اساسی روسپیگری امروزی این است  که زنها و مشتریان معمولا برای یکدیگر ناشناخته اند گرچه مردان ممکن است مشتری دائمی شوند اما رابطه در آغاز بر اساس آشنائی مشخصی برقرار نمی شود.

تقسیم بندی فواحش :

ریتمن فواحش را به چند دسته تقسیم نمود:

  1. فاحشه های غیر حرفه ای که در منزلشان خود فروشی می کنند.
  2. فاحشه های حرفه ای جوان که تازگی وارد این کار شده اند.

دانلود با لینک مستقیم